مُهرهای مادی
#ماد_شناسی
#باستانشناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: علی اف. اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس، ۱۳۸۸_ ص ۶۵۰
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#باستانشناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: علی اف. اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس، ۱۳۸۸_ ص ۶۵۰
@atorabanorg
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ویدئوی نشست باستان شناسی با موضوع نخستین ساکنان مازندران (مازندران در عصر سنگ)
#فیلم
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
#ایران_باستان
سخنران: بانو الهام قصیدیان
مکان: اداره ی کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان مازندران
چهارشنبه ۱۳۹۷/۸/۹
@atorabanorg
#فیلم
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
#ایران_باستان
سخنران: بانو الهام قصیدیان
مکان: اداره ی کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان مازندران
چهارشنبه ۱۳۹۷/۸/۹
@atorabanorg
آرایش سربند و کلاه نمدی. نمای پشت و نیمرخ یک مادی
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۳۷
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۳۷
@atorabanorg
آرایش سربند و نحوهی گره آن از پشت، نمای پشت و نیمرخ
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۳۸
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۳۸
@atorabanorg
طرحی از جزئیات سرپوش 《مادی》 همراه با نشان عقاب، برگرفته از جامی نقره ای واقع در اربونی متعلق به حدود ۵۰۰ ق.م. موزه ایروان.
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
مأخذ: پوشاک در ایران زمین(مصور)، ترجمه: پیمان متین، با مقدمه علی بلوکباشی، از سری مقالات دانشنامه ایرانیکا(زیر نظر احسان یارشاطر)، انتشارت امیر کبیر، تهران، ۱۳۸۲(ص ۴۷)
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
مأخذ: پوشاک در ایران زمین(مصور)، ترجمه: پیمان متین، با مقدمه علی بلوکباشی، از سری مقالات دانشنامه ایرانیکا(زیر نظر احسان یارشاطر)، انتشارت امیر کبیر، تهران، ۱۳۸۲(ص ۴۷)
@atorabanorg
نقش برجسته مرد《مادی》 حُرمتگذار. از نقوش تخت جمشید. که اینک در زمره افراد 《نقش داریوش》 در موزه ایران باستان نگاهداری میشود، و چنانکه دیده میشود بر روی لباس این مرد، چند خط بنشانه چین خوردگی ساخته شده است.
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
مأخذ: ضیاءپور.جلیل، پوشاک هخامنشی ها و مادی ها در تخت جمشید، از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، سال ۱۳۵۰ (ص ۱۴۵)
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
مأخذ: ضیاءپور.جلیل، پوشاک هخامنشی ها و مادی ها در تخت جمشید، از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، سال ۱۳۵۰ (ص ۱۴۵)
@atorabanorg
نقش برجسته سردر آرامگاه صخره ای در قیز قاپان،قرن چهارم پیش از میلاد
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
بن مایه: پرادا،ایدت، هنر ایران باستان، انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۷ شاهنشاهی
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
بن مایه: پرادا،ایدت، هنر ایران باستان، انتشارات دانشگاه تهران، ۲۵۳۷ شاهنشاهی
@atorabanorg
نقش برجسته مردان 《مادی》 در تخت جمشید. چنانکه دیده می شود: یقه پیراهن مرد سمت راست نقش، نیمگرد ملایم (بازتر از نیمگرد) ساخته شده است.
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
مأخذ: ضیاءپور.جلیل، پوشاک هخامنشی ها و مادی ها در تخت جمشید، از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، سال ۱۳۵۰ (ص ۱۵۴)
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
مأخذ: ضیاءپور.جلیل، پوشاک هخامنشی ها و مادی ها در تخت جمشید، از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، سال ۱۳۵۰ (ص ۱۵۴)
@atorabanorg
تصویر کلاه مرد مادی، از جنس نمد همراه با گوشی و پوشش چانه
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۳۹
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۳۹
@atorabanorg
کلاه مادی شبیه باشلق (احتمالا تحت تاثیر سغد)، و کلاه بلند و نوک تیز مادی
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۴۰
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۴۰
@atorabanorg
پوشش عمومی یکنفر مادی
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
مأخذ: ضیاء پور.جلیل، پوشاک باستانی ایرانیان از کهنترین زمان تا پایان شاهنشاهی ساسانیان، از انتشارات هنرهای زیبای کشور، فروردین ماه ۱۳۴۳ (ص ۳۱)
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
مأخذ: ضیاء پور.جلیل، پوشاک باستانی ایرانیان از کهنترین زمان تا پایان شاهنشاهی ساسانیان، از انتشارات هنرهای زیبای کشور، فروردین ماه ۱۳۴۳ (ص ۳۱)
@atorabanorg
پیراهن مادی
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۴۱
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
#باستانشناسی
بن مایه: پوربهمن.فریدون، پوشاک در ایران باستان، ترجمه هاجر ضیاء سیکارودی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم ۱۳۹۲، ص ۴۱
@atorabanorg
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اولین برنامه زنده تلویزیونی که بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ پخش شد. ۲۲ بهمن ۵۷
#فیلم
#ایرانشناسی
@atorabanorg
#فیلم
#ایرانشناسی
@atorabanorg
ادبیات ماد باستان(شماره ۱)
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
هیچ اسناد مکتوبی به زبان مادی و به سکایی باستان دردست نیست، و معلوم نیست که آیا کدامیک، از دو زبان تاکنون به نگارش درآمدهاند. در دوران هخامنشی بایگانیها و آرشیوها نه در پرسپولیس، شوش و بابل، بلکه همچنین در اکباتان پایتخت ماد نگهداری میشدند(قس. فصل ششم عزرا، بند ۲)؛ با همهی احتمالات حکومت ماد نیز بایگانی و آرشیوهایی را حفظ میکرد، لیکن چنین نبوده که هر اسنادی که بهوسیلهی آنها حفظ میشده و به زبان مادی نوشته شده باشد. هرودوت(کتاب اول، بند ۱۰۰)گزارش میدهد که دیاکو، که باشکال مختلف در طول قرن هشتم مدتها حکومت نمود، اعلام کردی داوری و دادرسی در مورد امور و قضایا بصورت نوشته به او تسلیم شود. هرچند، این گفتار بیشتر به این معنی و منظور نیست که خطهای خارجی دارای اهمیت بوده، که می بایست به زبان مادی به پادشاه خوانده شود، خلاصهی امور خواهان(موعی)و خوانده(مدعی علیه)را آنها به زبان خودشان یادداشت میکردند.
آی.ام. دیاکونوف معتقد است که کتیبهی خط میخی پارسی باستان اغلب به منظور استثنایی توسط مادها بکار میرفت، باید ترجمهی موجود مقابل گفتار داریوش در بیستون، سطر ۷۰ § را در نظر گرفت، با توجه به این مورد، این پادشاه نخستین بار"به(زبان)ایرانی"کتیبهای نویسانده است. وجود شاعران دربار ماد در نیمهی اول قرن ششم پیش از میلاد توسط دینون گزارش شده است. آنها مطلب شان را از موجودی نمایش سنتی(۱)گرفتند.(ص ۱۴)
یادداشت:
1. εĺθlσμἐϖα
بن مایه: گرشویچ.ایلیا، بویس.مری ادبیات دوران ایران باستان، ترجمه یدالله منصوری، تهران، فروهر، چاپ اول ۱۳۷۷
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
هیچ اسناد مکتوبی به زبان مادی و به سکایی باستان دردست نیست، و معلوم نیست که آیا کدامیک، از دو زبان تاکنون به نگارش درآمدهاند. در دوران هخامنشی بایگانیها و آرشیوها نه در پرسپولیس، شوش و بابل، بلکه همچنین در اکباتان پایتخت ماد نگهداری میشدند(قس. فصل ششم عزرا، بند ۲)؛ با همهی احتمالات حکومت ماد نیز بایگانی و آرشیوهایی را حفظ میکرد، لیکن چنین نبوده که هر اسنادی که بهوسیلهی آنها حفظ میشده و به زبان مادی نوشته شده باشد. هرودوت(کتاب اول، بند ۱۰۰)گزارش میدهد که دیاکو، که باشکال مختلف در طول قرن هشتم مدتها حکومت نمود، اعلام کردی داوری و دادرسی در مورد امور و قضایا بصورت نوشته به او تسلیم شود. هرچند، این گفتار بیشتر به این معنی و منظور نیست که خطهای خارجی دارای اهمیت بوده، که می بایست به زبان مادی به پادشاه خوانده شود، خلاصهی امور خواهان(موعی)و خوانده(مدعی علیه)را آنها به زبان خودشان یادداشت میکردند.
آی.ام. دیاکونوف معتقد است که کتیبهی خط میخی پارسی باستان اغلب به منظور استثنایی توسط مادها بکار میرفت، باید ترجمهی موجود مقابل گفتار داریوش در بیستون، سطر ۷۰ § را در نظر گرفت، با توجه به این مورد، این پادشاه نخستین بار"به(زبان)ایرانی"کتیبهای نویسانده است. وجود شاعران دربار ماد در نیمهی اول قرن ششم پیش از میلاد توسط دینون گزارش شده است. آنها مطلب شان را از موجودی نمایش سنتی(۱)گرفتند.(ص ۱۴)
یادداشت:
1. εĺθlσμἐϖα
بن مایه: گرشویچ.ایلیا، بویس.مری ادبیات دوران ایران باستان، ترجمه یدالله منصوری، تهران، فروهر، چاپ اول ۱۳۷۷
@atorabanorg
ادبیات ماد باستان(شماره ۲/پایانی)
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
آنطوری که نمونههای داستانهای حماسی مادی را کتزیاس در نظر گرفته، گزارش وقایعی است که به برقراری تسلط و برتری مادی منجر میشود، و تعبیر وی از داستان پارسوندیِ(۱)پارسی[چنین است]:
او(پارسوندی)توسط ناناروس بابلی(۲)اسیر شد او در اظهار عشق اخیرش از یک زن غیرقابل تشخیص میگردد، ارباب مادیاش آرتئوس(۳)حاکم مادی او را آزاد ساخت، وی بسوی کاد یوسی یوی(۴)میرود، و آنها را در یک شکست شایعه شده، مادها رهبری میکند. طبیعتا داستان شاید به حماسی پارسی تعلق دارد، درست مثل رمان زریادس(۵)و ادتیس(۶)، که چارلز میتلن(۷)به عنوان یک قصهی پارسی مجددا نقل میکند؛ به عقیدهی مری بویس یک نوع افسانهی مادی مرتبط با آیین یک ایزد و خدای عشق را دربردارد.
قصهی رمانتیکی که در منابع متعدد یافت میشود، لیکن کتزیاس آنرا با میل و ذوق استثنایی نقل میکند، که از استریانگایوس(۸)مادی است، که به ملکهی سکایی زرینایا(۹)عشق ورزید، در خواستگاری و درخواست خویش شکست خورد و زندگی اش را از دست داد. قطعهای را دینون از انگرس(۱۰) نقل می کند، مشهورترین(۱۱)(نوعی سرود)دربارهی آستیاگ(۱۲)سروده شده، نشان میدهد شاعر تماما به خطری اشاره میکند که تخت سلطنتش از سوی کوروش مورد تهدید واقع میشده است. بطوری که ماحصل شعر مذهبی مادی از بین رفت باید یادآوری شود قطعهی(۱۳)در دوران هخامنشی توسط مغ(۱۴)سروده میشد(هرودوت، کتاب اول، بند ۱۳۲)، که آنها اعضای کلان یا طبقهی مادی بودند، از این طبقه روحانیان به استخدام درمیآمدند.(ص ۱۴_۱۳)
یادداشتها:
1. Parsondes
2. Nanaros
3. Artaeus
4. Kadusioi
5. Zariadres
6. Odatis
7. Charles of Mytilene
8. Stryangaios
9. Zarinaia
10. Angares
11. ώδοι
12. Astyages
13. θεοδουιαι
14. Magi
بن مایه: گرشویچ.ایلیا، بویس.مری، ادبیات دوران ایران باستان، ترجمه یدالله منصوری، تهران، فروهر، چاپ اول ۱۳۷۷
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
آنطوری که نمونههای داستانهای حماسی مادی را کتزیاس در نظر گرفته، گزارش وقایعی است که به برقراری تسلط و برتری مادی منجر میشود، و تعبیر وی از داستان پارسوندیِ(۱)پارسی[چنین است]:
او(پارسوندی)توسط ناناروس بابلی(۲)اسیر شد او در اظهار عشق اخیرش از یک زن غیرقابل تشخیص میگردد، ارباب مادیاش آرتئوس(۳)حاکم مادی او را آزاد ساخت، وی بسوی کاد یوسی یوی(۴)میرود، و آنها را در یک شکست شایعه شده، مادها رهبری میکند. طبیعتا داستان شاید به حماسی پارسی تعلق دارد، درست مثل رمان زریادس(۵)و ادتیس(۶)، که چارلز میتلن(۷)به عنوان یک قصهی پارسی مجددا نقل میکند؛ به عقیدهی مری بویس یک نوع افسانهی مادی مرتبط با آیین یک ایزد و خدای عشق را دربردارد.
قصهی رمانتیکی که در منابع متعدد یافت میشود، لیکن کتزیاس آنرا با میل و ذوق استثنایی نقل میکند، که از استریانگایوس(۸)مادی است، که به ملکهی سکایی زرینایا(۹)عشق ورزید، در خواستگاری و درخواست خویش شکست خورد و زندگی اش را از دست داد. قطعهای را دینون از انگرس(۱۰) نقل می کند، مشهورترین(۱۱)(نوعی سرود)دربارهی آستیاگ(۱۲)سروده شده، نشان میدهد شاعر تماما به خطری اشاره میکند که تخت سلطنتش از سوی کوروش مورد تهدید واقع میشده است. بطوری که ماحصل شعر مذهبی مادی از بین رفت باید یادآوری شود قطعهی(۱۳)در دوران هخامنشی توسط مغ(۱۴)سروده میشد(هرودوت، کتاب اول، بند ۱۳۲)، که آنها اعضای کلان یا طبقهی مادی بودند، از این طبقه روحانیان به استخدام درمیآمدند.(ص ۱۴_۱۳)
یادداشتها:
1. Parsondes
2. Nanaros
3. Artaeus
4. Kadusioi
5. Zariadres
6. Odatis
7. Charles of Mytilene
8. Stryangaios
9. Zarinaia
10. Angares
11. ώδοι
12. Astyages
13. θεοδουιαι
14. Magi
بن مایه: گرشویچ.ایلیا، بویس.مری، ادبیات دوران ایران باستان، ترجمه یدالله منصوری، تهران، فروهر، چاپ اول ۱۳۷۷
@atorabanorg
افسانهی مادی هیستاسپ و زریادر به روایت خارس میتیلنی
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
خارس از مردم میتیلنی در کتاب دهم اثر خود"سرگذشت هایی از پیرامون اسکندر"می نویسد:روی داده است که کسانی که هیچگاه یکدیگر را به چشم ندیده اند،در رویا یکدیگر را دیده و به هم دل باخته اند.خارس سپس چنین روایت می کند:هیستاسپ(۱)برادر کِهتری داشت به نام زریادر(۲)که به گفته ی مردم ایران(=پارس)پسران آفرودیت و آدونیس(۳)بودند.پادشاهی ماد و سرزمین فرودینِ آن به هیستاسپ رسیده بود و سرزمین بالای دروازه ی خزر (کاسپیان)تا برسد به تانایس(۴)(رود دُن)به زریادر.هُمارت(۵) پادشاه کشور ماراثوی(۶)،یعنی سرزمین آن سوی تانایس،دختری داشت به نام اُداتیس(۷).
در کتاب های تاریخ درباره ی این دختر نوشته اند که او زریادر را در خواب دید و بدو دل باخت.درست همین اتفاق بر زریادر نیز روی داد.از آن پس هر دو به سبب آن رویا پیوسته در آرزوی دیدن یکدیگر بودند. اُداتیس زیباترین زن در سراسر آسیای کوچک بود و زریادر نیز مردی برازنده بود.سرانجام زریادر برای رسیدن به آرزویی که تاب و خواب از او برده بود،نزد هُمارت کس فرستاد و دختر او را به زنی خواست،ولی همارت با این پیوند موافقت نکرد،زیرا او پسر نداشت و از این رو می خواست دخترش را به مردی از پیرامونیان خود دهد. چیزی نگذشت،همارت نژادگان کشور و دوستان و پیوستگان خود را فراخواند تا پیوند دخترش را جشن بگیرد،ولی در این باره که دخترش را به همسری به چه کسی خواهد داد چیزی نگفت.هنگامی که شادی و سرور به اوج خود رسید،پدر دخترش را پیش خود به بزم خواند و در حالی که مهمانان سراپا گوش شده بودند بدو گفت:
فرزند دلبند من، ما اینجا برای پیوند تو گرد آمده ایم.اکنون تو به یکایک این جوانان بنگر و سپس جامی را از باده پر کن و به دست مرد برگزیده ی خود ده!زیرا تو در آینده همسر او نامیده خواهی شد.اُداتیس همه ی مردان را یکی پس از دیگری نگریست و چون زریادر را در میان آنان نیافته اشک ریزان از آنجا رفت،چرا که پیش از آن خبر برگزاری این بزم را به زریادر رسانده بود.و اما زریادر که در تانایس سراپرده زده بود،پنهانی از میان سپاه گذشت و تنها به همراهی گردونه ران خود شبانه راهی به درازی هشتصد استادیون را پشت سر گذاشت.سپس چون به نزدیکی دهی که در آنجا جشن برپا کرده بودند رسید،گردونه ران را با گردونه و هر چه داشت در جایی معین بر جای نهاد، بالاپوشی اسکیتی بر دوش افکند و به راه افتاد تا رسید بدانجا که مهمانان گرد آمده بودند و در آنجا چشمش به اُداتیس افتاد که در کنار گنجه ی ظروف ایستاده بود و اشک ریزان،آهسته در جامی باده می ریخت.زریادر خود را به اُداتیس رسانید و گفت:اُداتیس مهربان،من زریادر،اکنون در پیش توام، همانگونه که خواسته بودی! اُداتیس از شادی به شور آمد،جام را از باده پر کرد و به دست زریادر داد.زریادر اُداتیس را برگرفت و به سوی گردونه ی خود شتافت و از آنجا گریختند.بندگان و پرستاران با آنکه از دلباختگی اُداتیس و رفتن او با زریادر آگاه بودند،در پاسخ هُمارت مُهر خاموشی بر لب نهادند و یا خود را پاک به بی خبری زدند. مردم غیریونانیِ آسیای کوچک نیز سرگذشت این دلداگی را می شناسند و داستان آن سخت به پسند مردم است.آنها حتی این سرگذشت را در پرستشگاه ها و کاخ های شاهی و خانه های شخصی می نگارند و بسیاری از نژادگان دختران خود را اُداتیس می نامند.(ص ۵۷_۵۵)
یادداشتها:
1. Hystaspes
2. Zariadres
3. Adonis
4. Tanais
5. Homartes
6. Marathoi
7. Odatis
بن مایه: آثِنایوس ناوکراتیس(سده دوم میلادی)، ایرانیات در کتاب بزم فرزانگان، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، کانون فردوسی ۱۳۸۶
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
خارس از مردم میتیلنی در کتاب دهم اثر خود"سرگذشت هایی از پیرامون اسکندر"می نویسد:روی داده است که کسانی که هیچگاه یکدیگر را به چشم ندیده اند،در رویا یکدیگر را دیده و به هم دل باخته اند.خارس سپس چنین روایت می کند:هیستاسپ(۱)برادر کِهتری داشت به نام زریادر(۲)که به گفته ی مردم ایران(=پارس)پسران آفرودیت و آدونیس(۳)بودند.پادشاهی ماد و سرزمین فرودینِ آن به هیستاسپ رسیده بود و سرزمین بالای دروازه ی خزر (کاسپیان)تا برسد به تانایس(۴)(رود دُن)به زریادر.هُمارت(۵) پادشاه کشور ماراثوی(۶)،یعنی سرزمین آن سوی تانایس،دختری داشت به نام اُداتیس(۷).
در کتاب های تاریخ درباره ی این دختر نوشته اند که او زریادر را در خواب دید و بدو دل باخت.درست همین اتفاق بر زریادر نیز روی داد.از آن پس هر دو به سبب آن رویا پیوسته در آرزوی دیدن یکدیگر بودند. اُداتیس زیباترین زن در سراسر آسیای کوچک بود و زریادر نیز مردی برازنده بود.سرانجام زریادر برای رسیدن به آرزویی که تاب و خواب از او برده بود،نزد هُمارت کس فرستاد و دختر او را به زنی خواست،ولی همارت با این پیوند موافقت نکرد،زیرا او پسر نداشت و از این رو می خواست دخترش را به مردی از پیرامونیان خود دهد. چیزی نگذشت،همارت نژادگان کشور و دوستان و پیوستگان خود را فراخواند تا پیوند دخترش را جشن بگیرد،ولی در این باره که دخترش را به همسری به چه کسی خواهد داد چیزی نگفت.هنگامی که شادی و سرور به اوج خود رسید،پدر دخترش را پیش خود به بزم خواند و در حالی که مهمانان سراپا گوش شده بودند بدو گفت:
فرزند دلبند من، ما اینجا برای پیوند تو گرد آمده ایم.اکنون تو به یکایک این جوانان بنگر و سپس جامی را از باده پر کن و به دست مرد برگزیده ی خود ده!زیرا تو در آینده همسر او نامیده خواهی شد.اُداتیس همه ی مردان را یکی پس از دیگری نگریست و چون زریادر را در میان آنان نیافته اشک ریزان از آنجا رفت،چرا که پیش از آن خبر برگزاری این بزم را به زریادر رسانده بود.و اما زریادر که در تانایس سراپرده زده بود،پنهانی از میان سپاه گذشت و تنها به همراهی گردونه ران خود شبانه راهی به درازی هشتصد استادیون را پشت سر گذاشت.سپس چون به نزدیکی دهی که در آنجا جشن برپا کرده بودند رسید،گردونه ران را با گردونه و هر چه داشت در جایی معین بر جای نهاد، بالاپوشی اسکیتی بر دوش افکند و به راه افتاد تا رسید بدانجا که مهمانان گرد آمده بودند و در آنجا چشمش به اُداتیس افتاد که در کنار گنجه ی ظروف ایستاده بود و اشک ریزان،آهسته در جامی باده می ریخت.زریادر خود را به اُداتیس رسانید و گفت:اُداتیس مهربان،من زریادر،اکنون در پیش توام، همانگونه که خواسته بودی! اُداتیس از شادی به شور آمد،جام را از باده پر کرد و به دست زریادر داد.زریادر اُداتیس را برگرفت و به سوی گردونه ی خود شتافت و از آنجا گریختند.بندگان و پرستاران با آنکه از دلباختگی اُداتیس و رفتن او با زریادر آگاه بودند،در پاسخ هُمارت مُهر خاموشی بر لب نهادند و یا خود را پاک به بی خبری زدند. مردم غیریونانیِ آسیای کوچک نیز سرگذشت این دلداگی را می شناسند و داستان آن سخت به پسند مردم است.آنها حتی این سرگذشت را در پرستشگاه ها و کاخ های شاهی و خانه های شخصی می نگارند و بسیاری از نژادگان دختران خود را اُداتیس می نامند.(ص ۵۷_۵۵)
یادداشتها:
1. Hystaspes
2. Zariadres
3. Adonis
4. Tanais
5. Homartes
6. Marathoi
7. Odatis
بن مایه: آثِنایوس ناوکراتیس(سده دوم میلادی)، ایرانیات در کتاب بزم فرزانگان، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، کانون فردوسی ۱۳۸۶
@atorabanorg
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آوای ایران
#ترانه
#ایرانشناسی
خوانندگان: ایرج(حسین خواجه امیری) و سالار عقیلی
آهنگ از مهیار فیروزبخت و بابک زرین،
شعر از بامداد جویباری و افشین یداللهی
تنظیم امیر فیروزبخت و بابک زرین
@atorabanorg
#ترانه
#ایرانشناسی
خوانندگان: ایرج(حسین خواجه امیری) و سالار عقیلی
آهنگ از مهیار فیروزبخت و بابک زرین،
شعر از بامداد جویباری و افشین یداللهی
تنظیم امیر فیروزبخت و بابک زرین
@atorabanorg
وجه تسمیه همدان / هگمتانه (شماره ۱)
#ایرانشناسی
#ماد_شناسی
هَمَدان(۱) در فراگویی امروزین، که در فارسی نوین و عربی کهن «هَمَذان(۲)» فراگفته در فارسی میانه «أهمذان(۳) یا پهلوی «اهمتان(۴)» از صورت مادی (فارسی) باستان «هنگمتانه / هگمتانه» (۵) تداول یافته، که تلفظ آن دراكدی(۶)، در عیلامی(۷)، در یونانی(۸)، در سریانی(۹)( آرامی:(۱۰)، در عبری(۱۱) (هفتادی:(۱۲) و در ارمنی(۱۳) بوده است. کلمه مادی کهن «هنگمتانه (۱۴)» را که در نویکنده های فارسی باستان آمده به معنای «شهر گرد آمدگان» یا «محل اجتماع» دانسته اند، از آنرو که موافق با هرودوت اتحادیه قبایل «ماد» در آنجا تشکیل شد بسا که با کلمه اَوِستایی (۱۵) (= مجمع عشیرتی) سنجش پذیر باشد. ليكن معنای «محل اجتماع» صرف از برای کلمه «هنگمتان» اصولاً درست نباشد، توجيهات لغوی کِنت که آن را نظر به جزء(۱۶) (= رفته) از ریشه (۱۷) (= رفتن) مرکب با پیشوند «- Ha» وجهی از(۱۸) (=باهم، مع / ,(۱۹) - (۲۰) و پسوند و صنفی « na-» یاد کرده، اساسی ندارد و غیر محقق است. (ص ۲۱ _ ۲۲)
۱)Hamadan
۲)Hamāđan
۳)Ahmāđan
۴)Ahmaťan
۵)Ha < n > gmatana
۶)a - ga - ma - ta - nu
۷)ag - ma - da - na
۸)EKbatana / Agbatana
۹)Ahmēđan
۱۰)Ahmeta
۱۱)Ahmeta / Akhmeta
۱۲)Amadam
۱۳)Ahmatan
۱۴)Ha(n)gmatana
۱۵)hanjamana
۱۶)gmata
۱۷)gam
۱۸)ham
۱۹)together
۲۰)with
مأخذ: ، همدان نامه(بیست گفتار درباره مادستان)، نشر مادستان(همدان)، پاییز ۱۳۸۰
@atorabanorg
#ایرانشناسی
#ماد_شناسی
هَمَدان(۱) در فراگویی امروزین، که در فارسی نوین و عربی کهن «هَمَذان(۲)» فراگفته در فارسی میانه «أهمذان(۳) یا پهلوی «اهمتان(۴)» از صورت مادی (فارسی) باستان «هنگمتانه / هگمتانه» (۵) تداول یافته، که تلفظ آن دراكدی(۶)، در عیلامی(۷)، در یونانی(۸)، در سریانی(۹)( آرامی:(۱۰)، در عبری(۱۱) (هفتادی:(۱۲) و در ارمنی(۱۳) بوده است. کلمه مادی کهن «هنگمتانه (۱۴)» را که در نویکنده های فارسی باستان آمده به معنای «شهر گرد آمدگان» یا «محل اجتماع» دانسته اند، از آنرو که موافق با هرودوت اتحادیه قبایل «ماد» در آنجا تشکیل شد بسا که با کلمه اَوِستایی (۱۵) (= مجمع عشیرتی) سنجش پذیر باشد. ليكن معنای «محل اجتماع» صرف از برای کلمه «هنگمتان» اصولاً درست نباشد، توجيهات لغوی کِنت که آن را نظر به جزء(۱۶) (= رفته) از ریشه (۱۷) (= رفتن) مرکب با پیشوند «- Ha» وجهی از(۱۸) (=باهم، مع / ,(۱۹) - (۲۰) و پسوند و صنفی « na-» یاد کرده، اساسی ندارد و غیر محقق است. (ص ۲۱ _ ۲۲)
۱)Hamadan
۲)Hamāđan
۳)Ahmāđan
۴)Ahmaťan
۵)Ha < n > gmatana
۶)a - ga - ma - ta - nu
۷)ag - ma - da - na
۸)EKbatana / Agbatana
۹)Ahmēđan
۱۰)Ahmeta
۱۱)Ahmeta / Akhmeta
۱۲)Amadam
۱۳)Ahmatan
۱۴)Ha(n)gmatana
۱۵)hanjamana
۱۶)gmata
۱۷)gam
۱۸)ham
۱۹)together
۲۰)with
مأخذ: ، همدان نامه(بیست گفتار درباره مادستان)، نشر مادستان(همدان)، پاییز ۱۳۸۰
@atorabanorg
وجه تسمیه همدان/ هگمتانه (شماره ۲)
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
توجيه واقعی در تسميه «هنگمتانه» آن که(۱) عیلامشناس اظهار نموده، بدین که بسا به معنای «دِژِ مادها» بوده، زیرا که تعبير عیلامی آن به صورت(۲) همانا به معنای «سرزمین مادان» باشد، تا چه می دانیم که غالباً نامزَند (۳)ها به پایتخت آنها اطلاق شود، صورت نام جای(۴) پذیرد. بدین سان، کلمه مادی «هنگمتان» مركب از اسم جمع (۵)(= انجمن) و اسم قوم «مادان»(۶) می باشد؛ اگر در جزء اول با «هنجمنه» اوستایی سنجش پذیر است (که همان «انجمن» فارسی نو باشد) جزء اول این کلمه(۷) در فارسی باستان ریشه ندارد)؛ هر چند در هر دو جزء مزبور (۸) هجاهای(۹) با تبدل واکهای ha (مادی) به ah (پهلوی) - چنان که در مورد(۱۰) (مادی) به صورت (۱۱) (پهلوی) و ham به an (ارمنی) در مورد(۱۲) دیده می شود، قاعده واحدی مطرد است. وجه تلفظ «ن» با «ی» یا بالعكس هم منتها حسب ادغام «g» ماقبل «m» بهم در پهلوی به صورت «m» تنها، نیز تبدل حرفهای «t» به «d» در کلمه(۱۳) (مادی) بالجمله فرگشت آن را به صورتهای(۱۴)(پهلوی) و(۱۵) فارسی موجب شده است. باری، هنگ /hang مادی از جمله به معنای «قوم و قبیله، لشکر و سپاه» باشد، که دقیقاً معادل با «kara» فارسی باستان به معنای (۱۶) است، و برابر آن در لاتینی(۱۷)، در آلمانی(۱۸)، در انگلیسی(۱۹)، چنان که با(۲۰) روسی به معنای «هنگ» (یکان سپاهی) و «توده سپاهی» (۲۱) هم سنجش پذیر است. ولی «هنگه» (۲۲) به معنای «مجمع و میقات» است، که شاید به مفهوم «کارو» (۲۳) یا «کار» (۲۴) اکدی به معنای «لنگرگاه، سرای، ماندگاه یا «حصار» باشد. به هر حال «هگمته» فارسی باستان را لئومان(۲۵) با شکل(۲۶) ودائی بر سنجیده؛ نیز تهجی آن را از(۲۷) به صورت(۲۸) بررسی کرده اند.(ص ۲۲ _ ۲۳)
۱)A,Poebel
۲)Hal. Mata . na
۳)Ethnonym
۴)Toponym
۵)hang
۶)Mata + na
۷)hanj / anj
۸)hang / hanj
۹)ham / han و
۱۰)Hangmatana
۱۱)Ahmadan
۱۲)hangam / angam
۱۳)Hangmatana
۱۴)Ahmadan
۱۵)Hamadan
۱۶)People, Army
۱۷)Populus
۱۸)(Volk) Bulka
۱۹)folk
۲۰)Polk
۲۱)army
۲۲)hanga
۲۳)karu
۲۴)kar
۲۵)M. L . Leumann
۲۶)Samagmata
۲۷)ha [ma] Tamara
۲۸)ha(ma) mata
مأخذ: اذکائی.پرویز، همدان نامه(بیست گفتار درباره مادستان)، نشر مادستان(همدان)، پاییز ۱۳۸۰
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
توجيه واقعی در تسميه «هنگمتانه» آن که(۱) عیلامشناس اظهار نموده، بدین که بسا به معنای «دِژِ مادها» بوده، زیرا که تعبير عیلامی آن به صورت(۲) همانا به معنای «سرزمین مادان» باشد، تا چه می دانیم که غالباً نامزَند (۳)ها به پایتخت آنها اطلاق شود، صورت نام جای(۴) پذیرد. بدین سان، کلمه مادی «هنگمتان» مركب از اسم جمع (۵)(= انجمن) و اسم قوم «مادان»(۶) می باشد؛ اگر در جزء اول با «هنجمنه» اوستایی سنجش پذیر است (که همان «انجمن» فارسی نو باشد) جزء اول این کلمه(۷) در فارسی باستان ریشه ندارد)؛ هر چند در هر دو جزء مزبور (۸) هجاهای(۹) با تبدل واکهای ha (مادی) به ah (پهلوی) - چنان که در مورد(۱۰) (مادی) به صورت (۱۱) (پهلوی) و ham به an (ارمنی) در مورد(۱۲) دیده می شود، قاعده واحدی مطرد است. وجه تلفظ «ن» با «ی» یا بالعكس هم منتها حسب ادغام «g» ماقبل «m» بهم در پهلوی به صورت «m» تنها، نیز تبدل حرفهای «t» به «d» در کلمه(۱۳) (مادی) بالجمله فرگشت آن را به صورتهای(۱۴)(پهلوی) و(۱۵) فارسی موجب شده است. باری، هنگ /hang مادی از جمله به معنای «قوم و قبیله، لشکر و سپاه» باشد، که دقیقاً معادل با «kara» فارسی باستان به معنای (۱۶) است، و برابر آن در لاتینی(۱۷)، در آلمانی(۱۸)، در انگلیسی(۱۹)، چنان که با(۲۰) روسی به معنای «هنگ» (یکان سپاهی) و «توده سپاهی» (۲۱) هم سنجش پذیر است. ولی «هنگه» (۲۲) به معنای «مجمع و میقات» است، که شاید به مفهوم «کارو» (۲۳) یا «کار» (۲۴) اکدی به معنای «لنگرگاه، سرای، ماندگاه یا «حصار» باشد. به هر حال «هگمته» فارسی باستان را لئومان(۲۵) با شکل(۲۶) ودائی بر سنجیده؛ نیز تهجی آن را از(۲۷) به صورت(۲۸) بررسی کرده اند.(ص ۲۲ _ ۲۳)
۱)A,Poebel
۲)Hal. Mata . na
۳)Ethnonym
۴)Toponym
۵)hang
۶)Mata + na
۷)hanj / anj
۸)hang / hanj
۹)ham / han و
۱۰)Hangmatana
۱۱)Ahmadan
۱۲)hangam / angam
۱۳)Hangmatana
۱۴)Ahmadan
۱۵)Hamadan
۱۶)People, Army
۱۷)Populus
۱۸)(Volk) Bulka
۱۹)folk
۲۰)Polk
۲۱)army
۲۲)hanga
۲۳)karu
۲۴)kar
۲۵)M. L . Leumann
۲۶)Samagmata
۲۷)ha [ma] Tamara
۲۸)ha(ma) mata
مأخذ: اذکائی.پرویز، همدان نامه(بیست گفتار درباره مادستان)، نشر مادستان(همدان)، پاییز ۱۳۸۰
@atorabanorg
نظام اجتماعی و فرهنگی در عصر اشکانی(شماره ۱)
#اشکانی
#ایرانشناسی
اشکانیان، ساختار جامعه و فرهنگ خود را بر سرزمینی بنانهادند، که مدتها فرهنگ مقدونی-یونانی بر آنجا حکمفرما بود. تماس متقابل تمدن و فرهنگ شرق و یونان، زمینهی مساعدی را برای رشد حیات اجتماعی، تاسیسات فرهنگی و مناسبات بازرگانی ایجاد کرده بود. همراهی صنعتگران با سپاهیان اسکندر، تجارت اجتماعی و معیارهای فرهنگی با خود به سرزمین ایران آورد که با سنت ها و آداب و رسوم بومی آمیخته شد. زبان یونانی، زبان رسمی شد و در کنار زبان پهلوی-پارتی و لهجههای مختلف این سرزمین پهناور، رشد و گسترش یافت. تماس این فرهنگها، تاثیرات متقابل داشت و در شرایط جدید سیاسی، بارور شد و در حیات اجتماعی، زندگانی فرهنگی، شیوهی معماری و قشربندی جامعه تغییرات عمیقی ایجاد کرد. حتی پس از انقراض دولت مقدونی-یونانی و نیز سلوکیان و روی کار آمدن دولت های ایرانی و ملی، این تاثیرات قابل رویت بود.
تشکیلات اجتماعی و فرهنگی اشکانیان بر اساس اقوام، دودمان و خاندان بود و این امر، نقش مهمی را ایفا میکرد. بزرگان قوم و نجبا، جایگاه خاصی داشتند. وظایف مردمان عادی نیز بر حسب شغل و موقعیت، مشخص بود و سلسله مراتب اجتماعی به شدت رعایت میشد. پایین ترین ردهی اجتماعی را بردگان داشتند، اگر چه در مناسبات تولیدی عصر اشکانی، یکی از عوامل مهم بهشمار میرفتند. تشکیلات اجتماعی بردهداری به تکامل امپراتوری روم نبود، اما در جامعهی اشکانی نقش موثری داشت. برده داری اغلب پس از جنگها و در صورت فتح منطقهای رشد میکرد و مردمان سرزمین مغلوب، به شکل برده رد و بدل میشدند.
در اوایل سلطنت مهرداد(۱۸۰ تا ۱۳۸ ق.م)که مهرداد مبادرت به کشورگشایی کرده بود، خوزستان، پارس و بابل به متصرفات اشکانی افزوده شد و از جانب او، شخصی به نام"گیمر"به حکومت بابل منصوب شد."گیمر"پس از انتصاب برای جلوگیری از شورش احتمالی، عدهی زیادی از بابلیان را به سرزمین ماد گسیل داشت و آنان در ماد به عنوان"برده"فروخته شدند (گزارش دیودور سیسیلی، بخش ۳۴، ص ۴۴۳). نقش مهمی که بردگان در عصر اشکانی در اراضی کشاورزی، کارگاههای خانگی و یا معادن ایفا میکردند، از وجود اصطلاحات متداول این دوران، بهتر مشخص می شود.(ج ۱ _ ص ۵۸۹_۵۸۸)
بن مایه: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی، ج ۱، تهران، طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
#اشکانی
#ایرانشناسی
اشکانیان، ساختار جامعه و فرهنگ خود را بر سرزمینی بنانهادند، که مدتها فرهنگ مقدونی-یونانی بر آنجا حکمفرما بود. تماس متقابل تمدن و فرهنگ شرق و یونان، زمینهی مساعدی را برای رشد حیات اجتماعی، تاسیسات فرهنگی و مناسبات بازرگانی ایجاد کرده بود. همراهی صنعتگران با سپاهیان اسکندر، تجارت اجتماعی و معیارهای فرهنگی با خود به سرزمین ایران آورد که با سنت ها و آداب و رسوم بومی آمیخته شد. زبان یونانی، زبان رسمی شد و در کنار زبان پهلوی-پارتی و لهجههای مختلف این سرزمین پهناور، رشد و گسترش یافت. تماس این فرهنگها، تاثیرات متقابل داشت و در شرایط جدید سیاسی، بارور شد و در حیات اجتماعی، زندگانی فرهنگی، شیوهی معماری و قشربندی جامعه تغییرات عمیقی ایجاد کرد. حتی پس از انقراض دولت مقدونی-یونانی و نیز سلوکیان و روی کار آمدن دولت های ایرانی و ملی، این تاثیرات قابل رویت بود.
تشکیلات اجتماعی و فرهنگی اشکانیان بر اساس اقوام، دودمان و خاندان بود و این امر، نقش مهمی را ایفا میکرد. بزرگان قوم و نجبا، جایگاه خاصی داشتند. وظایف مردمان عادی نیز بر حسب شغل و موقعیت، مشخص بود و سلسله مراتب اجتماعی به شدت رعایت میشد. پایین ترین ردهی اجتماعی را بردگان داشتند، اگر چه در مناسبات تولیدی عصر اشکانی، یکی از عوامل مهم بهشمار میرفتند. تشکیلات اجتماعی بردهداری به تکامل امپراتوری روم نبود، اما در جامعهی اشکانی نقش موثری داشت. برده داری اغلب پس از جنگها و در صورت فتح منطقهای رشد میکرد و مردمان سرزمین مغلوب، به شکل برده رد و بدل میشدند.
در اوایل سلطنت مهرداد(۱۸۰ تا ۱۳۸ ق.م)که مهرداد مبادرت به کشورگشایی کرده بود، خوزستان، پارس و بابل به متصرفات اشکانی افزوده شد و از جانب او، شخصی به نام"گیمر"به حکومت بابل منصوب شد."گیمر"پس از انتصاب برای جلوگیری از شورش احتمالی، عدهی زیادی از بابلیان را به سرزمین ماد گسیل داشت و آنان در ماد به عنوان"برده"فروخته شدند (گزارش دیودور سیسیلی، بخش ۳۴، ص ۴۴۳). نقش مهمی که بردگان در عصر اشکانی در اراضی کشاورزی، کارگاههای خانگی و یا معادن ایفا میکردند، از وجود اصطلاحات متداول این دوران، بهتر مشخص می شود.(ج ۱ _ ص ۵۸۹_۵۸۸)
بن مایه: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی، ج ۱، تهران، طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
تاریخ معماری صفه پرسپولیس(تخت جمشید) (شماره ۱)
#هخامنشی
#باستانشناسی
#معماری_ایرانی
#ایرانشناسی
صفه تخت جمشید ۴۹۰ _ ۵۱۵ ق.م
تاریخ شروع عملیات اولین ساختمان روی صفه معلوم نیست. با وجودی که تمایل داریم فکر کنیم داریوش بنیانگزار پارسه(تخت جمشید) بوده است، احتمال می رود که قبل از دوران داریوش شهری در همسایگی نزدیک، به نام پارسه وجود داشته است. دو مولف متاخر(ژوستین و دیودوروس سیکولوس) بعداً اعلام کردند که تخت جمشید با کوروش و کمبوجیه در ارتباط بودهاست، ولی این گواهی اعتبار ندارد. تخت رستم به وسیله تعدادی از محققان به عنوان آرامگاه کمبوجیه شناخته شده است، ولی تصور من بر آن است که محتمل تر است آنجا از آرامگاه داریوش باشد، و خانم تیلیا پیشنهاد کرده است که کاخ تخت رستم و کاخ نزدیک باغ فیروزی، تاریخی کهنه تر از صفه تخت جمشید دارند. کهنه ترین ذکری که از پارسه به عمل آمده در متون تابلت های حصار تخت جمشید است. ۱۷۱۳ عدد از این تابلت ها که با سال تاریخ گذاری شده اند به سالهای پس از سلطنت داریوش تعلق دارند. سیزدهمین سال برابر است با ۵۰۹/۸ ق.م پارسه برای اولین بار در سال چهاردهم ذکر شده است و در سال بعد افزار مندان در پارسه جیره های خود را از دانه های گیاهی دریافت کرده اند. در سالهای بعد پرداخت به افزار مندان پارسه ادامه یافته است. لزومی ندارد که این صنعتگران روی صفّه کار کرده باشند بلکه ممکن است در شهر و یا در کاخهایی که در دشت بودند به کار پرداخته باشند. کتیبه داریوش روی دیوار جنوبی سکوی صفّه (کاخ داریوش تاریخی پس از فتح هندوستان دارد و احتمالاً قبل از هجوم اقوام اسکاودرا. متاسفانه تاریخ این حوادث نا مطمئن است و حذف کردن یک قوم ویژه از مردم نمی تواند شاهد معتبری برای تعیین تاریخ باشد، ولی این احتمال وجود دارد که کتیبه کاخ داریوش بین ۵۱۵ تا ۵۰۵ ق.م نوشته شده باشد. تحقیقات اخیر نشان داده اند که پلکانهای اصلی در دو مرحله ساخته شده اند. (ص ۱۶۶ _ ۱۶۷)
مأخذ: رُف.مایکل، نقش برجسته ها و حجاران تخت جمشید، ترجمه: هوشنگ غیاثی نژاد، انتشارات گنجینه هنر، سازمان میراث فرهنگی، سال ۱۳۸۱
@atorabanorg
#هخامنشی
#باستانشناسی
#معماری_ایرانی
#ایرانشناسی
صفه تخت جمشید ۴۹۰ _ ۵۱۵ ق.م
تاریخ شروع عملیات اولین ساختمان روی صفه معلوم نیست. با وجودی که تمایل داریم فکر کنیم داریوش بنیانگزار پارسه(تخت جمشید) بوده است، احتمال می رود که قبل از دوران داریوش شهری در همسایگی نزدیک، به نام پارسه وجود داشته است. دو مولف متاخر(ژوستین و دیودوروس سیکولوس) بعداً اعلام کردند که تخت جمشید با کوروش و کمبوجیه در ارتباط بودهاست، ولی این گواهی اعتبار ندارد. تخت رستم به وسیله تعدادی از محققان به عنوان آرامگاه کمبوجیه شناخته شده است، ولی تصور من بر آن است که محتمل تر است آنجا از آرامگاه داریوش باشد، و خانم تیلیا پیشنهاد کرده است که کاخ تخت رستم و کاخ نزدیک باغ فیروزی، تاریخی کهنه تر از صفه تخت جمشید دارند. کهنه ترین ذکری که از پارسه به عمل آمده در متون تابلت های حصار تخت جمشید است. ۱۷۱۳ عدد از این تابلت ها که با سال تاریخ گذاری شده اند به سالهای پس از سلطنت داریوش تعلق دارند. سیزدهمین سال برابر است با ۵۰۹/۸ ق.م پارسه برای اولین بار در سال چهاردهم ذکر شده است و در سال بعد افزار مندان در پارسه جیره های خود را از دانه های گیاهی دریافت کرده اند. در سالهای بعد پرداخت به افزار مندان پارسه ادامه یافته است. لزومی ندارد که این صنعتگران روی صفّه کار کرده باشند بلکه ممکن است در شهر و یا در کاخهایی که در دشت بودند به کار پرداخته باشند. کتیبه داریوش روی دیوار جنوبی سکوی صفّه (کاخ داریوش تاریخی پس از فتح هندوستان دارد و احتمالاً قبل از هجوم اقوام اسکاودرا. متاسفانه تاریخ این حوادث نا مطمئن است و حذف کردن یک قوم ویژه از مردم نمی تواند شاهد معتبری برای تعیین تاریخ باشد، ولی این احتمال وجود دارد که کتیبه کاخ داریوش بین ۵۱۵ تا ۵۰۵ ق.م نوشته شده باشد. تحقیقات اخیر نشان داده اند که پلکانهای اصلی در دو مرحله ساخته شده اند. (ص ۱۶۶ _ ۱۶۷)
مأخذ: رُف.مایکل، نقش برجسته ها و حجاران تخت جمشید، ترجمه: هوشنگ غیاثی نژاد، انتشارات گنجینه هنر، سازمان میراث فرهنگی، سال ۱۳۸۱
@atorabanorg