؏ـاشـ♥️ـقـانـه‌هاےپائیـ🍁•ⷶ•꯭ᷦ•ⷷ•꯭ⷷ•꯭꯭ⷶ•ⷬ 🍁ـزان
1.79K subscribers
2.74K photos
810 videos
1 file
1.19K links

پــائیـ🍁ـزرادوست دارم،چون فصل غم است
غــم رادوست دارم،چون اشک دل است
اشــڪ رادوست دارم،چون گواه دل♥️است
دل رادوست دارم،چون #تــو درآن جای داری

#شعر🖌 #متن‌کوتاه #موزیک🎶

#عکسنوشته #رمان📜

ارتباط با مدیران...👇👇👇

@OMID_MEIIAT

@payyzan_9000
Download Telegram
#پارت_272
#آمــــال
کرم پودرم را برداشتم و با نفس عمیقی که کشیدم و بین حرف هایم وقفه انداخت دوباره شروع کردم : فرصت نکردم به موهام یه سشوار بکشم.الان وز می شه و می ره هوا...
مارال از روی صندلی اتاق بلند شد و کنار آلما ایستاد ، تربچه کم مانده بود آب دهانش راه بیفتد بس که با دهان باز من را نگاه کرد.دست آلما را گرفت و با لبخندی نجوا کرد : خیلی بادقت نگاه می کنه!
آبنه را باز برداشتم و تمام زوایا صورتم را چک کردم تا مبادا جایی کرم خوب پخش نشده باشد و بعد راحتی خیالم مداد چشمم را برداشتم : بزار نگاه کنه ، بزار من و الگو قرار بده..به آرکان باشه تا بیست سالگیش پشت لبش می شه جنگل مازندران!
مارال از خنده خم شد و آلما سرش را کج کرد تا خوب ببیند دارم با چشمانم چه می کنم : این یه قلم و با دوتا نگاه یاد نمی گیری..انقدر من پشت چشمم گند زدم تا یاد گرفتم درست بکشمش..زحمت نکش بچه!
صبح ها آرکان به خواست من اورا می آورد و می گذاشت کنارم و بعد می رفت سرکار!آلما سریع دوید به طرف کیف مهد کودکش و با سرازیر کردنش..ماژیکش را برداشت و امد کنارم ایستاد و خواست آن را پشت پلکش بکشد ، مارال مانعش شد و من با یک چشم خط چشم دار و یک چشم ساده وق زده نگاهش کردم : کور می شی بچه ، هرغلطی من کردم تو باید یاد بگیری؟
با اخمی سرتقانه پشت پلکش را دست کشید و به مداد من اشاره کرد :آلما گشنگ شه!
-قشنگ جان بابات بفهمه هردومون و می زاره دم در اشغالی ساعت نه ببره،من و با اون در ننداز، برو لاک بیار برات بزنم!
ناراضی به طرف قفسه ی لاک هایم رفت و من سعی کردم سرعت بیش تری به کارم بدهم : فردا باید بریم ازمایشات و بدیا!
همان طور که مادرانه نگاهم می کرد نفسی بیرون فرستاد : می ریم!بعدشم تو برو سر خونه زندگیت.من مشکلی ندارم دیگه! شوهرتم اذیت شد این مدت!
ریمل را محکم روی مژه هایم کشیدم : مشکلی نداری؟ پس این بالا آوردنات و درد معده هات برای چیه؟
هروقت نگرانش می شدم چشمانش این طور برق می زدند.انگار نمی توانست باور کند من هم نگران می شوم : خوبم دردت به سرم ، تو نگران من نباش!
بعد هم بوسه ای روی موهای فرق باز شده و بی حالتم نشاند و از اتاق بیرون زد، در ریمل را بستم و بی حوصله پرتش کردم داخل کیف لوازم آرایشم!آلما بالاخره یک رنگ جیغ صورتی از میان لاک ها انتخاب کرده و به طرفم آمد.لاک را از دستش گرفتم و در حالی که دلم برای مارال و وضعیتش شور می زد سری تکان دادم: رژم و بزنم ، بعد لاکای تو!

🦋🍁❧ℳ❧🍁🦋