🌴 کانال عاشقان امام حُسِین (ع)🌴
260 subscribers
34.2K photos
29.7K videos
279 files
3K links
السلام و علیک یا اباعبدالله الحُسِین🖤
در آرزوی حرم تو چشم تر دارم
تو را ز جان خود ارباب دوست تر دارم

https://t.me/Ashegan_Emam_hussein

#آیدی_مدیر_کانال

@sardaredelha59
Download Telegram
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها

بخش اوّل


دوستان شَرحِ گِرفتاری من گُوش کنید
قصّهء عشق و وَفاداری من گوش کنید

در رهِ دینِ خدا یاری من گُوش کنید
داستانِ غم و غَمخواری من گُوش کنید

گر چه این قصّهء جانسوز به گُفتن نتوان
نه به گُفتن نتوان بَلکه شِنفتَن نتوان

پَرورش یافتهء مدرسهء اِلهامم
زینتِ شیرِ خدا شیر زَنِ اِسلامم

دخترِ دُختِ نبی اُمّ مَصائب نامم
کرد لبریز زِ غم ساقیّ گَردون جامم

صَبر بی صَبر شد از صَبر و شکیبائی من
ناتوان شد خِرد از دَرکِ توانائی من

پیشِ هر حادثه ای آنکه قَد اَفراخت منم
آنکه بر تیرِ بَلا سینه سپر ساخت منم

آنکه بر نزدِ بَلا هستیّ خود باخت منم
وآنکه با آتشِ غم سُوخت ولی ساخت منم

باغبانم من و غارت شده یکجا باغم
ظُلم بُگذاشته هِی داغ به روی داغم

هستیّ خود به رهِ حضرتِ داور دادم
آنچه دادم به رهِ دوست سَراسَر دادم

نه زِ کَف جدَِّ عزیزی چو پیمبر دادم
پدر و مادر و فَرزند و بَرادر دادم

گر چه یکروز دلی شاد نبوده است مَرا
لِیک در صَبرِ جَهانی بِستوده است مَرا

چه بِگویم چه ستمها به سَرم آوردند
طفل بودم که گُلِ خاطر من پَژمُردند

پیشِ من در پَسِ در مادرِ من آزردند
ریسمان بَسته به مَسجد پدرم را بُردند

من هم اِستاده و این مَنظره را می دیدم
مات و وَحشت زده می دیدم و می لَرزیدم

بعد از این حادثه دشمن زِ سَرم اَفسر بُرد
وَز سرِ من صَدفِ خاک گِران گُوهر بُرد

چرخِ پیر از بَرِ من تازه جَوان مادر بُرد
نه همین مادرِ من مادرِ پیغمبر برد

خُفت در خاک و مرا جُفتِ غم و ماتم کرد
مادرم رفت و زِ غم قامت بابم خَم کرد

مادری دیده ام و پَهلوی بِشکستهء او
نالهء روز و شب و گریهء پیوستهء او

کُشتنِ مُحسن و آن طایرِ بشکستهء او
ناتوانیّ و نمازِ شبِ بِنشستهء او

مادر از من رُخِ نیلی شده بر می گرداند
بیشتر زآتشِ غَمها دل من می سُوزاند

پدرم داد شَریکِ غمِ خود را از دَست
دَرِ دل جُز به غمِ فاطمه بر غیر بِبست

وَز همه خَلق بُرید و به غمِ او پیوست
زانوی خویش بَغل کرده و در خانه نِشست

داغِ مادر زده آتش به جِگر از یکسو
غُربت و خانه نشینیّ پدر از یکسو

بود در سینه هَنوز آتشِ داغِ مادر
که فلک طرحِ دِگر ریخت مرا سوخت جِگر

سَحرم داد مُنادی خَبرِ مَرگِ پدر
خبرِ قتلِ پدر داد قَضا بر دختر

دیدم آن تاجِ سَرم را که دو تا گَشته سَرش
بَسته خونِ سرِ او هاله به دور قَمرش

بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم
به سَرم سایهء دو سَروِ صِنوبر دارم

دو گُل سَر سَبدِ از باغِ پیمبر دارم
دو برادر زِ دو عالم همه بهتر دارم

غافل از آنکه کُنون دردِ من آغاز شده
به رُخم تازه دَرِ غصّه و غم باز شده

پس از آن رَختِ عزا بَهرِ حسن پوشیدم
جگرِ پارهء او را به لَگن خود دیدم

شَرحِ دَفنش چو زِ عبّاسِ جَوان بشنیدم
تیر باران شدنِ جِسمِ حسن بشنیدم

رفت از دست، حسن، گشت دلم خوش به حسین
شد مرا روح و روان، قدرت دل، نورِ دو عین

بعد از آن واقعهء کرببلا پیش آمد
گاهِ جانبازی در راهِ خدا پیش آمد

ادامه دارد


#حاج_علی_انسانی

#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی