#جلالت_حضرت_رقیه_زهرای_سه_ساله_سلام_الله_علیها
نگارش و ویرایش جناب آقای علی کریم زاده
من آن مجاهدِ نَستوه، خُردسالِ اَسیرم
که شمعِ محفلِ آزادگی یست روی مُنیرم
پیامِ خونِ خدا خیزد از زبانِ خَموشم
که سیّدالشّهدا را به شهرِ شام سَفیرم
رُخم کَبود زِ سیلی، به چشمِ دوست چراغم
قَدَم کمان زِ فراق و به قلبِ خَصم چو تیرم
پناهِ هَفت سپهرم، که گفته دختِ یتیمم؟
شَفیعهء دو سرایم که خوانده طفلِ صَغیرم
عزیزِ فاطمه هستم زِ عزّتم نشود کم
اگر چه در دلِ شب، گوشهء خرابه بمیرم
چه باک اگر به سنگم زنند، نخلِ کمالم
چه غم زِ سلسلهء رُوبهان، که دخترِ شیرم
مرا به شام نبینید در لباسِ اِسارت
که تا خداست خدا، بر تمامِ خلق اَمیرم
پیامِ آورِ خونِ شَهید تا صفِ حَشرم
زِ سیّدالشّهدا باشد این مقامِ خَطیرم
عدو به چشمِ حقارت نظاره کرد به حالم
خبر نداشت که حتّی، فرشته نیست نظیرم
یزید داد مرا جا به روی خاکِ خرابه
به زعمِ آنکه شمارد میانِ خلق، حَقیرم
کجاست تا نِگرد در همین خرابه زِ عزّت
پناهِ طفلِ صَغیر و مَطافِ شیخِ کَبیرم
به سنَِّ کوچکِ من منگرید، کامدم اینجا
نه دستِ زائرِ خود، بلکه دستِ خلق بگیرم
اگر چه آمده مَشهور نامِ من به رقیّه
بسانِ فاطمه در عزّت و جلال، شَهیرم
قسم به دامنِ پاکِ حسین پرورِ زَهرا
که من عزیزم و ذلّت زِ هیچ کس نپذیرم
خدا گواست، کتک خوردم، التماس نکردم
مگر نه دخترِ ناموسِ کردگارِ قدیرم
زِ سوزِ سینهء من گُل کند کلامِ تو #میثم
سروده های تو باشد ترانه های ضمیرم
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
نگارش و ویرایش جناب آقای علی کریم زاده
من آن مجاهدِ نَستوه، خُردسالِ اَسیرم
که شمعِ محفلِ آزادگی یست روی مُنیرم
پیامِ خونِ خدا خیزد از زبانِ خَموشم
که سیّدالشّهدا را به شهرِ شام سَفیرم
رُخم کَبود زِ سیلی، به چشمِ دوست چراغم
قَدَم کمان زِ فراق و به قلبِ خَصم چو تیرم
پناهِ هَفت سپهرم، که گفته دختِ یتیمم؟
شَفیعهء دو سرایم که خوانده طفلِ صَغیرم
عزیزِ فاطمه هستم زِ عزّتم نشود کم
اگر چه در دلِ شب، گوشهء خرابه بمیرم
چه باک اگر به سنگم زنند، نخلِ کمالم
چه غم زِ سلسلهء رُوبهان، که دخترِ شیرم
مرا به شام نبینید در لباسِ اِسارت
که تا خداست خدا، بر تمامِ خلق اَمیرم
پیامِ آورِ خونِ شَهید تا صفِ حَشرم
زِ سیّدالشّهدا باشد این مقامِ خَطیرم
عدو به چشمِ حقارت نظاره کرد به حالم
خبر نداشت که حتّی، فرشته نیست نظیرم
یزید داد مرا جا به روی خاکِ خرابه
به زعمِ آنکه شمارد میانِ خلق، حَقیرم
کجاست تا نِگرد در همین خرابه زِ عزّت
پناهِ طفلِ صَغیر و مَطافِ شیخِ کَبیرم
به سنَِّ کوچکِ من منگرید، کامدم اینجا
نه دستِ زائرِ خود، بلکه دستِ خلق بگیرم
اگر چه آمده مَشهور نامِ من به رقیّه
بسانِ فاطمه در عزّت و جلال، شَهیرم
قسم به دامنِ پاکِ حسین پرورِ زَهرا
که من عزیزم و ذلّت زِ هیچ کس نپذیرم
خدا گواست، کتک خوردم، التماس نکردم
مگر نه دخترِ ناموسِ کردگارِ قدیرم
زِ سوزِ سینهء من گُل کند کلامِ تو #میثم
سروده های تو باشد ترانه های ضمیرم
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#ولادت_حضرت_ابن_الرضا_امام_هادی_علیه_السلام
دلا در خانۀ اِبن الرّضا اِبن الرّضا را بین
چراغ و چشمِ زَهرا و علیّ مُرتضی را بین
زِ انوارِ رخِ اِبن الرّضا روشن فضا را بین
فروغی دلنشین و دلربا و جانفزا را بین
عروسِ حضرتِ زَهرا بهارِ شادی آورده
برای شیعیان امشب امامِ هادی آورده
دو چشم دل ز هم بگشا که حسن دادگر بینی
در ابناء بشر آیینۀ خیر البشر بینی
در آغوش جواد ابن الرّضا قرص قمر بینی
بیا تا نخل سر سبز ولایت را ثمر بینی
دوباره شیعه را از نور حق دل منجلی آمد
که از سوّم محمّد در جهان چارم علی آمد
فروغ حسن غیب ذات سبحانه پیدا شد
یگانه لالۀ ریحانه را ریحانه پیدا شد
همه گیرید جان بر کف رخ جانانه پیدا شد
به گرد شمع رویش یک جهان پروانه پیدا شد
زمین، در سینه خورشید خداوندت مبارک باد
جواد ابن الرّضا میلاد فرزندت مبارک باد
موحّد گشته دل با یادِ بسم اللهِ ابرویش
زبور، انجیل، قرآن را بخوان در مُصحفِ رویش
جواد اِبن الرّضا چون شاخۀ گُل می کند بویش
دلِ پیغمبران یکسر اسیرِ طُرّۀ مویش
چه خوانم مهر یا مَه یا چراغِ انجمش خوانم
همان بهتر که خود اِبن الرّضای دوّمش خوانم
به سیرت مظهر واجب به صورت صورت امکان
به رخ و الشّمش و مو و اللّیل و دل عرش استوی الرّحمان
فیوضاتش رسد هم بر ملک پیوسته هم انسان
عبارات و کلام روح افزایش اخ القرآن
به بازار ولایت پوسف زهراست این مولود
یم دو گوهر است و دُرّ نُه دریاست این مولود
علی نام و محمّد صورت است و بُوالحسن کُنیت
بیانش دُرّ، دلش دریا، کفش باران، دَمش رحمت
کلامش نور و مهرش دین و حبّش معنی طاعت
ولیّ خالقِ مَنّان امامِ عالمِ خلقت
امامت جاودان از او قیامت را امان از او
حقیقت را زبان از او طریقت را نشان از او
به کویش بندگی کن خواهی ار عبد خدا گردی
بخوان اوصاف او تا با پیمبر هم صدا گردی
مبادا لحظه ای در عمر خود از او جدا گردی
بکوش انسان که در خطَّ تولاّیش فدا گردی
بقا خواهی فنا در مکتب سرخ ولایت شو
جمالِ هادی آلِ محمّد بین هدایت شو
خرد را آبرو با آبرویش بستگی دارد
وجود عالم هستی به مویش بستگی دارد
حیات جاودان بر آب جویش بستگی دارد
شفای دردها بر خاک کویش بستگی دارد
وجود ما به مهر آن امامی مفتخر گردد
که شیر وحشی از آهو به گردش رام تر گردد
زهی بحری که همچون عسکری در دل گهر دارد
زهی ماهی که از خورشید رویی خوب تر دارد
به پیشانی فروغ حجّت ثانی عشر دارد
به صلب خویش مولانا امام منتظر دارد
سلام ما به ابناء و به آباء گرام او
خوشا آن کس که شد آن هادی عترت امام او
خوشا آنکو کنار تربتش اشکِ رجا دارد
شرارِ ناله، سوزِ سینه، حالِ التجا دارد
بدل حالِ مناجات و به لب ذکرِ دعا دارد
خداوندا دلم پیوسته شوقِ سامرا دارد
امامی گز نگاهش دردِ انس و جان دوا گردد
عجب نبود که #میثم هم از او حاجت روا گردد
#حاج_غلامرضاسازگار
#مدح_حضرت_امام_هادی_علیه_السلام
ای قبلهگاه اهل ولا سامرای تو
بالاترین عبادت شیعه ولای تو
هم نور داده بر همه درسِ هدایتت
هم رهنمای ماست سراج الهُدایِ تو
آئینة رسولِ خدایی و دیده اند
روی خدا به روی محمّد نمای تو
بیگانه با خداست به حقَِّ خدا قسم
آن کو در این جهان نبُوَد آشنای تو
نزدیکتر زِ جانِ منی ای عزیزِ دل
هر چند دورم از حرمِ با صفای تو
وقتی قدم به برکهُ شیران گذاشتی
صورت گذاشت شیرِ درنده به پای تو
دستی زِ دل برآر و دعا کن به جانِ ما
ای جان گرفته جانِ دعا با دعای تو
حتّی اگر به گردِ حرم آورم طواف
باشد دلم به جانبِ صَحن و سرای تو
بیمار کن مرا که شَفا یابم از دَمت
ای چشمِ صد مَسیح به دارالشَفای تو
کوری، بِه از ندیدن روی خدا نَما
لالی، بِه از نگفتن مدحِ ثنای تو
بالاتری از این که بگویند سیّدی
باشد هزار حاتمِ طایی گدای تو
ای از ازل به عالم و آدم اِمامتت
ما را گدای سامره کن از کَرامتت
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
ای قبلهگاه اهل ولا سامرای تو
بالاترین عبادت شیعه ولای تو
هم نور داده بر همه درسِ هدایتت
هم رهنمای ماست سراج الهُدایِ تو
آئینة رسولِ خدایی و دیده اند
روی خدا به روی محمّد نمای تو
بیگانه با خداست به حقَِّ خدا قسم
آن کو در این جهان نبُوَد آشنای تو
نزدیکتر زِ جانِ منی ای عزیزِ دل
هر چند دورم از حرمِ با صفای تو
وقتی قدم به برکهُ شیران گذاشتی
صورت گذاشت شیرِ درنده به پای تو
دستی زِ دل برآر و دعا کن به جانِ ما
ای جان گرفته جانِ دعا با دعای تو
حتّی اگر به گردِ حرم آورم طواف
باشد دلم به جانبِ صَحن و سرای تو
بیمار کن مرا که شَفا یابم از دَمت
ای چشمِ صد مَسیح به دارالشَفای تو
کوری، بِه از ندیدن روی خدا نَما
لالی، بِه از نگفتن مدحِ ثنای تو
بالاتری از این که بگویند سیّدی
باشد هزار حاتمِ طایی گدای تو
ای از ازل به عالم و آدم اِمامتت
ما را گدای سامره کن از کَرامتت
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#ولادت_حضرت_امام_هادی_علیه_السلام
ای دَهم حُجّتِ خدای وَدود
هادی مُلک خالقِ مَعبود
آفرینش یَمِ عنایتِ تو
هادی یان بندهء هدایتِ تو
ای فداییّ تو اَب و اُمّ ما
ای تو اِبن الرّضای دوّم ما
همه عالم یَمِ عنایتِ تو
اوُلیا تشنهء ولایتِ تو
ای تو باب المُراد اهلِ البیت
نُورِ چشمِ جواد اهلِ البیت
آفتابِ رُخِ هُو القیّوم
همهء حُسنِ چارده مَعصوم
معرفت سایه ای زِ قامتِ تو
نُور، یک جلوه از کرامتِ تو
روی تو آیتِ هُوالمُوجود
به وجود تو بسته کُلَِّ وجود
حِلم ها لاله ای زِ گلشنِ تو
علم ها خوشه ای زِ خرمنِ تو
روح، قربانی تنِ پاکت
تن، غباری به دامنِ خاکت
بالِ جِبریل فرشِ مجلسِ تو
گُلِ نَرگس نثارِ نَرگسِ تو
ابر بارنده فیضی از جامت
شیرِ درّنده در قفس رامت
چشمِ دشمن به لطف و رحمتِ تو
مُتوکّل حقیرِ عزّتِ تو
نُور الاّنوار کلَِّ اَجدادی
سیّدی یا علیّنا الهادی
جامعه سطری از عبارتِ تو
اَنبیا عاشقِ زیارتِ تو
در خراسان، مدینه، سامرّا
نَجف و کاظمین و کرب و بلا
زائرین هر کجا که مهمانند
جامعهُ با دَمِ تو می خوانند
کیست اِبن الرّضای دوّم، تو
در اِمامان علیّ چارم، تو
به مزارِ مطهّرِ تو سلام
به عروس و به خواهرِ تو سلام
بوی اَحمد دَمَد زِ یاسمنَت
از رواقِ مُقدّسِ حسنت
زده بر سر هوای سامره ام
خاکِ پای گدای سامره ام
سامره آفتابِ سینهء من
کربلای من و مدینهء من
سامره شهرِ نُور، شهرِ شَرف
سامره باغی از بهشتِ نَجف
سامره در زمین بهشتِ اِله
آسمانِ دو آفتاب و دو ماه
تو ولیَِّ خدای دادگری
تو جوادالائمّه را پسری
تو زِ هر وصفِ خوب، خوب تری
تو به یک چهره چارده قَمری
تو علیّ علیّ و فاطمه ای
تو چراغِ هدایت همه ای
به دعای تو سنگ گُل آرد
به وِلای تو اَبر می بارد
هم تو گفتیّ و هم خداست گُواه
من اطاکم فقد اطاع الله
تو زَعیمی تو رهبری تو اِمام
حقّ بُود از تو با تو در تو مُدام
ذکرِ حقّ چیست ذکرِ خیرِ شما
کیست میزانِ حقّ به غیرِ شما
بی دَمت آدمی نمی ماند
به خدا عالمی نمی ماند
طایرِ وَحی از تو دانه گرفت
در ریاضِ تو آشیانه گرفت
من اَتاکُم نَجی سرود سرود
به شما خاندان درود درود
شمعِ بزمِ اُخوّتید شما
اَهلِ بیت نُبوّتید شما
در زمین در سپهر در اَفلاک
هر که شد بی شما هلاک هلاک
چشمِ دل بی چراغ تان کُور است
شاهدِ من کلامُکم نُور است
به خداوندی خدا سُوگند
به محمّد به اَنبیا سُوگند
به کتاب و به مکّه و به حرم
به صَفا و به مَروه و زَمزَم
به مدینه به خاکِ قبرِ رَسول
به مزاری که گم شده زِ بَتول
به شَهیدانِ بدر تا امروز
به شَهادت به مرگِ ظالم سوز
این کلامِ خدای دادار است
مهرتان خُلد و بغض تان نار است
روحِ قرآن بُوَد بیانِ شما
جانِ #میثم فدای جانِ شما
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
ای دَهم حُجّتِ خدای وَدود
هادی مُلک خالقِ مَعبود
آفرینش یَمِ عنایتِ تو
هادی یان بندهء هدایتِ تو
ای فداییّ تو اَب و اُمّ ما
ای تو اِبن الرّضای دوّم ما
همه عالم یَمِ عنایتِ تو
اوُلیا تشنهء ولایتِ تو
ای تو باب المُراد اهلِ البیت
نُورِ چشمِ جواد اهلِ البیت
آفتابِ رُخِ هُو القیّوم
همهء حُسنِ چارده مَعصوم
معرفت سایه ای زِ قامتِ تو
نُور، یک جلوه از کرامتِ تو
روی تو آیتِ هُوالمُوجود
به وجود تو بسته کُلَِّ وجود
حِلم ها لاله ای زِ گلشنِ تو
علم ها خوشه ای زِ خرمنِ تو
روح، قربانی تنِ پاکت
تن، غباری به دامنِ خاکت
بالِ جِبریل فرشِ مجلسِ تو
گُلِ نَرگس نثارِ نَرگسِ تو
ابر بارنده فیضی از جامت
شیرِ درّنده در قفس رامت
چشمِ دشمن به لطف و رحمتِ تو
مُتوکّل حقیرِ عزّتِ تو
نُور الاّنوار کلَِّ اَجدادی
سیّدی یا علیّنا الهادی
جامعه سطری از عبارتِ تو
اَنبیا عاشقِ زیارتِ تو
در خراسان، مدینه، سامرّا
نَجف و کاظمین و کرب و بلا
زائرین هر کجا که مهمانند
جامعهُ با دَمِ تو می خوانند
کیست اِبن الرّضای دوّم، تو
در اِمامان علیّ چارم، تو
به مزارِ مطهّرِ تو سلام
به عروس و به خواهرِ تو سلام
بوی اَحمد دَمَد زِ یاسمنَت
از رواقِ مُقدّسِ حسنت
زده بر سر هوای سامره ام
خاکِ پای گدای سامره ام
سامره آفتابِ سینهء من
کربلای من و مدینهء من
سامره شهرِ نُور، شهرِ شَرف
سامره باغی از بهشتِ نَجف
سامره در زمین بهشتِ اِله
آسمانِ دو آفتاب و دو ماه
تو ولیَِّ خدای دادگری
تو جوادالائمّه را پسری
تو زِ هر وصفِ خوب، خوب تری
تو به یک چهره چارده قَمری
تو علیّ علیّ و فاطمه ای
تو چراغِ هدایت همه ای
به دعای تو سنگ گُل آرد
به وِلای تو اَبر می بارد
هم تو گفتیّ و هم خداست گُواه
من اطاکم فقد اطاع الله
تو زَعیمی تو رهبری تو اِمام
حقّ بُود از تو با تو در تو مُدام
ذکرِ حقّ چیست ذکرِ خیرِ شما
کیست میزانِ حقّ به غیرِ شما
بی دَمت آدمی نمی ماند
به خدا عالمی نمی ماند
طایرِ وَحی از تو دانه گرفت
در ریاضِ تو آشیانه گرفت
من اَتاکُم نَجی سرود سرود
به شما خاندان درود درود
شمعِ بزمِ اُخوّتید شما
اَهلِ بیت نُبوّتید شما
در زمین در سپهر در اَفلاک
هر که شد بی شما هلاک هلاک
چشمِ دل بی چراغ تان کُور است
شاهدِ من کلامُکم نُور است
به خداوندی خدا سُوگند
به محمّد به اَنبیا سُوگند
به کتاب و به مکّه و به حرم
به صَفا و به مَروه و زَمزَم
به مدینه به خاکِ قبرِ رَسول
به مزاری که گم شده زِ بَتول
به شَهیدانِ بدر تا امروز
به شَهادت به مرگِ ظالم سوز
این کلامِ خدای دادار است
مهرتان خُلد و بغض تان نار است
روحِ قرآن بُوَد بیانِ شما
جانِ #میثم فدای جانِ شما
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#میلاد_حضرت_امام_هادی_علیه_السلام
بهشتِ اهلِ ولا را ثمر مُبارک باد
طلوعِ عیدِ بزرگِ دگر مُبارک باد
بر آسمانِ وِلایت قَمر مُبارک باد
محمداِبن علی را پسر مُبارک باد
خدای عزّوجلّ را ولی تماشایی است
به روی دست محمّد، علی تماشایی است
سلام باد به ابن الرضا و فرزندش
شفای روحِ مسیحا زِ فیضِ لب خندش
ندیده چشمِ بشر جز ائمه مانندش
سزد که مدح بگوید فقط خداوندش
جمالِ او همه آئینۀ امامِ جواد
علی است این، پدر و مادرم فدایش باد
سخنورانِ جهان مستِ یک عبارت او
جحیم باغِ جنان گردد از اشارتِ او
سرِ سران همه در حلقۀ اسارت او
دعای جامعه زیباترین زیارت او
زیارتی که سزد وحی سرمدش خوانند
شنـاسنامۀ آلِ محمّدش خوانند
مهی که مهر هم از ماهِ عارضش خجل است
چو آفتاب به دلهای پاک مشتعل است
گلِ محبت او زینتِ بهشتِ دل است
عدو هم از کرمش شرمگین و منفعل است
جهانیان همه مَرهونِ لطف او من هم
نه من گدای درِ او شدم که دشمن هم
الا حرم حرمِ سامرات را زائر
بهشت، زائر صحن و سرات را زائر
فرشتگان حرمِ با صفات را زائر
جواد ماهِ رخِ دلربات را زائر
عجب نه گر به قفس شیر وحشی ات شد رام
مطیعِ سلسلۀ تو اسـت گردنِ ایام
تو چارمین علی از عترتِ پیامبری
تو خود امام و امامِ جواد را پسری
تو بر امامِ رضا نیز پارۀ جگری
تو چون حسین چراغِ هدایتِ بشری
ائمه هادی و تو خود به کنیه هادیشان
به شاه راهِ هدایت شدی مُنادیشان
اگر چه بر حرمِ حضرتت جسارت شد
حریم محترمت در جهان زیارت شد
نصیب شیعه در این امتحان بشارت شد
نصیب دشمنِ تو ذلت و حقارت شد
شکست شیعه محال است چون به حصنِ وِلاست
همیشه پرچمِ فتحِ شما به دستِ خداست
تمام خلقت هستی بوَد برای شما
نهاده سر به زمین آسمان به پای شما
سعادتِ همه عالم بوَد ولای شما
بوَد «بکُم فَتَحالله» در ثنای شما
خدا برای شما خلق کرد عالم را
زِ خاکِ پای شما آفرید آدم را
به غیرِ بابِ شما حق نیافریده دری
خداپرست نی ام گر زنم درِ دِگری
نبود و نیست به جز بر درِ شما خبری
اگر کنید به کلَِّ جهانیان نظری
قسم به هر که گذارد قدم به راهِ شما
شوند خلقِ، ابوذر بـه یک نگاه شما
مصیبت است اگر یک نظر به ما نکنید
مرا زِ دامنِ پر مهرتان جدا نکنید
رهم دهید در این خانه و رها نکنید
مرا به دوری خود دور از خدا نکنید
من و جدا شدن از دامنِ شما هرگز
طریقِ دوستی دشمـنِ شما هرگز
حیاتِ بود و نبود از برای یک دَم تان
خدای داده شرافت به کلَِّ عالمتان
خدا گواست که اوصاف ما بوَد کَم تان
عطا کنید مضامینِ نو به #میثم تان
که همچو #میثم تَمار مدحتان گوید
همیشه در همه احوال راهتان پوید
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
بهشتِ اهلِ ولا را ثمر مُبارک باد
طلوعِ عیدِ بزرگِ دگر مُبارک باد
بر آسمانِ وِلایت قَمر مُبارک باد
محمداِبن علی را پسر مُبارک باد
خدای عزّوجلّ را ولی تماشایی است
به روی دست محمّد، علی تماشایی است
سلام باد به ابن الرضا و فرزندش
شفای روحِ مسیحا زِ فیضِ لب خندش
ندیده چشمِ بشر جز ائمه مانندش
سزد که مدح بگوید فقط خداوندش
جمالِ او همه آئینۀ امامِ جواد
علی است این، پدر و مادرم فدایش باد
سخنورانِ جهان مستِ یک عبارت او
جحیم باغِ جنان گردد از اشارتِ او
سرِ سران همه در حلقۀ اسارت او
دعای جامعه زیباترین زیارت او
زیارتی که سزد وحی سرمدش خوانند
شنـاسنامۀ آلِ محمّدش خوانند
مهی که مهر هم از ماهِ عارضش خجل است
چو آفتاب به دلهای پاک مشتعل است
گلِ محبت او زینتِ بهشتِ دل است
عدو هم از کرمش شرمگین و منفعل است
جهانیان همه مَرهونِ لطف او من هم
نه من گدای درِ او شدم که دشمن هم
الا حرم حرمِ سامرات را زائر
بهشت، زائر صحن و سرات را زائر
فرشتگان حرمِ با صفات را زائر
جواد ماهِ رخِ دلربات را زائر
عجب نه گر به قفس شیر وحشی ات شد رام
مطیعِ سلسلۀ تو اسـت گردنِ ایام
تو چارمین علی از عترتِ پیامبری
تو خود امام و امامِ جواد را پسری
تو بر امامِ رضا نیز پارۀ جگری
تو چون حسین چراغِ هدایتِ بشری
ائمه هادی و تو خود به کنیه هادیشان
به شاه راهِ هدایت شدی مُنادیشان
اگر چه بر حرمِ حضرتت جسارت شد
حریم محترمت در جهان زیارت شد
نصیب شیعه در این امتحان بشارت شد
نصیب دشمنِ تو ذلت و حقارت شد
شکست شیعه محال است چون به حصنِ وِلاست
همیشه پرچمِ فتحِ شما به دستِ خداست
تمام خلقت هستی بوَد برای شما
نهاده سر به زمین آسمان به پای شما
سعادتِ همه عالم بوَد ولای شما
بوَد «بکُم فَتَحالله» در ثنای شما
خدا برای شما خلق کرد عالم را
زِ خاکِ پای شما آفرید آدم را
به غیرِ بابِ شما حق نیافریده دری
خداپرست نی ام گر زنم درِ دِگری
نبود و نیست به جز بر درِ شما خبری
اگر کنید به کلَِّ جهانیان نظری
قسم به هر که گذارد قدم به راهِ شما
شوند خلقِ، ابوذر بـه یک نگاه شما
مصیبت است اگر یک نظر به ما نکنید
مرا زِ دامنِ پر مهرتان جدا نکنید
رهم دهید در این خانه و رها نکنید
مرا به دوری خود دور از خدا نکنید
من و جدا شدن از دامنِ شما هرگز
طریقِ دوستی دشمـنِ شما هرگز
حیاتِ بود و نبود از برای یک دَم تان
خدای داده شرافت به کلَِّ عالمتان
خدا گواست که اوصاف ما بوَد کَم تان
عطا کنید مضامینِ نو به #میثم تان
که همچو #میثم تَمار مدحتان گوید
همیشه در همه احوال راهتان پوید
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#یا_اباصالح
خونِ پاکِ شُهدا مُنتظرِ توست بیا
سرِ مصباحِ هُدا مُنتظرِ توست بیا
وارثِ خونِ خدا و پسرِ خونِ خدا
به خدا خونِ خدا مُنتظرِ توست بیا
صبح هم منتظر صبحِ ظهور تو بوَد
روزِ ما و شبِ ما مُنتظرِ توست بیا
بر سرِ گُنبد زرینِ حسین اِبنِ علی
پرچمِ کرب و بلا مُنتظرِ تو است بیا
علم و مشک و لبِ خشکِ جگرِ سوختگان
دستِ افتاده جدا مُنتظرِ توست بیا
فرقِ بشکستهء زینب، سرِ خونینِ حسین
که جدا شد زِ قَفا مُنتظرِ توست بیا
بر سرِ نی سرِ جدّت به عقب بر گشته
طفل افتاده زِ پا مُنتظرِ توست بیا
آفتابی که چهل جا به سر نی تابید
در دلِ طشتِ طلا مُنتظرِ توست بیا
آن یتیمی که سرِ پاکِ پدر را بوسید
ناله زد #یاابتا منتظرِ توست بیا
بر ظهور تو دعا بر لبِ #میثم تا کی؟
تو دعا کن که دعا مُنتظرِ توست بیا
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#اللهم_عجل_الولیک_االفرج
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
خونِ پاکِ شُهدا مُنتظرِ توست بیا
سرِ مصباحِ هُدا مُنتظرِ توست بیا
وارثِ خونِ خدا و پسرِ خونِ خدا
به خدا خونِ خدا مُنتظرِ توست بیا
صبح هم منتظر صبحِ ظهور تو بوَد
روزِ ما و شبِ ما مُنتظرِ توست بیا
بر سرِ گُنبد زرینِ حسین اِبنِ علی
پرچمِ کرب و بلا مُنتظرِ تو است بیا
علم و مشک و لبِ خشکِ جگرِ سوختگان
دستِ افتاده جدا مُنتظرِ توست بیا
فرقِ بشکستهء زینب، سرِ خونینِ حسین
که جدا شد زِ قَفا مُنتظرِ توست بیا
بر سرِ نی سرِ جدّت به عقب بر گشته
طفل افتاده زِ پا مُنتظرِ توست بیا
آفتابی که چهل جا به سر نی تابید
در دلِ طشتِ طلا مُنتظرِ توست بیا
آن یتیمی که سرِ پاکِ پدر را بوسید
ناله زد #یاابتا منتظرِ توست بیا
بر ظهور تو دعا بر لبِ #میثم تا کی؟
تو دعا کن که دعا مُنتظرِ توست بیا
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#اللهم_عجل_الولیک_االفرج
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
#زبانحال_حضرت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
تایپ و ویرایش_آقای_علی_کریم زاده
دوستان بر من و سوزِ جگرم گریه کنید
به شرارِ دل و اشکِ بَصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سنِ شَبابَم کُشتند
بر دلِ سوخته و چشمِ ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثلِ عمویم حسنم
بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید
من و جدّ و پدرم را به جوانی کُشتند
در عزای من و جدّ و پدرم گریه کنید
من شَهیدم ولی از خَصم نخوردم سیلی
همه بر مادرِ نیکُو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحتِ نظر بودم حَبس
همه بر قصهء تحتِ نظرم گریه کنید
قبرِ ویران شده ام گشت بقیعِ دِگری
داغداران به بقیعِ دِگرم گریه کنید
بعدِ من مَهدیِ من بی کس و تنها ماند
به غریبیِ یگانه پسرم گریه کنید
گریهء مُنتظران مرحمِ زخمِ دلِ اوست
بر ظُهور خَلفِ مُنتظرم گریه کنید
به مُحبانِ من اِعلام کن اینک #میثم
همه بر حُجَتِ ثانی عَشرَم گریه کنید
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
تایپ و ویرایش_آقای_علی_کریم زاده
دوستان بر من و سوزِ جگرم گریه کنید
به شرارِ دل و اشکِ بَصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سنِ شَبابَم کُشتند
بر دلِ سوخته و چشمِ ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثلِ عمویم حسنم
بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید
من و جدّ و پدرم را به جوانی کُشتند
در عزای من و جدّ و پدرم گریه کنید
من شَهیدم ولی از خَصم نخوردم سیلی
همه بر مادرِ نیکُو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحتِ نظر بودم حَبس
همه بر قصهء تحتِ نظرم گریه کنید
قبرِ ویران شده ام گشت بقیعِ دِگری
داغداران به بقیعِ دِگرم گریه کنید
بعدِ من مَهدیِ من بی کس و تنها ماند
به غریبیِ یگانه پسرم گریه کنید
گریهء مُنتظران مرحمِ زخمِ دلِ اوست
بر ظُهور خَلفِ مُنتظرم گریه کنید
به مُحبانِ من اِعلام کن اینک #میثم
همه بر حُجَتِ ثانی عَشرَم گریه کنید
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
#زبانحال_حضرت_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
تایپ و ویرایش_آقای_علی_کریم زاده
دوستان بر من و سوزِ جگرم گریه کنید
به شرارِ دل و اشکِ بَصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سنِ شَبابَم کُشتند
بر دلِ سوخته و چشمِ ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثلِ عمویم حسنم
بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید
من و جدّ و پدرم را به جوانی کُشتند
در عزای من و جدّ و پدرم گریه کنید
من شَهیدم ولی از خَصم نخوردم سیلی
همه بر مادرِ نیکُو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحتِ نظر بودم حَبس
همه بر قصهء تحتِ نظرم گریه کنید
قبرِ ویران شده ام گشت بقیعِ دِگری
داغداران به بقیعِ دِگرم گریه کنید
بعدِ من مَهدیِ من بی کس و تنها ماند
به غریبیِ یگانه پسرم گریه کنید
گریهء مُنتظران مرحمِ زخمِ دلِ اوست
بر ظُهور خَلفِ مُنتظرم گریه کنید
به مُحبانِ من اِعلام کن اینک #میثم
همه بر حُجَتِ ثانی عَشرَم گریه کنید
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
تایپ و ویرایش_آقای_علی_کریم زاده
دوستان بر من و سوزِ جگرم گریه کنید
به شرارِ دل و اشکِ بَصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سنِ شَبابَم کُشتند
بر دلِ سوخته و چشمِ ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثلِ عمویم حسنم
بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید
من و جدّ و پدرم را به جوانی کُشتند
در عزای من و جدّ و پدرم گریه کنید
من شَهیدم ولی از خَصم نخوردم سیلی
همه بر مادرِ نیکُو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحتِ نظر بودم حَبس
همه بر قصهء تحتِ نظرم گریه کنید
قبرِ ویران شده ام گشت بقیعِ دِگری
داغداران به بقیعِ دِگرم گریه کنید
بعدِ من مَهدیِ من بی کس و تنها ماند
به غریبیِ یگانه پسرم گریه کنید
گریهء مُنتظران مرحمِ زخمِ دلِ اوست
بر ظُهور خَلفِ مُنتظرم گریه کنید
به مُحبانِ من اِعلام کن اینک #میثم
همه بر حُجَتِ ثانی عَشرَم گریه کنید
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
#ولادت_حضرت_محمد_و_حضرت_جعفر_صادق_علیهما_سلام
زِ يک مشرق نمايان شد دو خورشيدِ جهان آرا
که رختِ نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآتِ جمالِ حق، دو دريای کمالِ حق
دو نورِ لايزالِ حق، دو شمعِ جمعِ محفل ها
دو وجه اللهِ ربانی، دو سرّ اللهِ سبحانی
دو رخسارِ سماواتی، دو انسانِ خدا سيما
دو عيسي دم، دو موسی يَد، دو حُسنِ خالقِ سرمد
يکی صادق يکی احمد يکی عالي يکی اعلا
يکی بنيانگرِ مکتب، يکی آرنده مذهب
يکی انوارِ را مشعل، يکی اسرار را گويا
يکی از مکه انوارِ رُخش تابيد در عالم
يکی شد در مدينه آفتابِ طلعتش پيدا
يکی نورِ نبوت را به دل ها تافت تا محشر
يکی نورِ ولايت را زِ نو کرد از دمش احيا
رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله
به گوشِ اهلِ عالم تا که اين عالم بوَد بر پا
يکي جانِ گرامی در دو جسمِ پاک و پاکيزه
دو تن امّا چو ذاتِ پاکِ يکتا هر دو بی همتا
محمد کيست؟ جانِ جانِ جانِ عالمِ خلقت
که گر نازی کند، در هم فرو ريزد همه دنيا
محمد کيست؟ روحِ پاکِ کلَِّ انبيا در تن
که حتی در عدم بودند بی او انبيا يک جا
محمد کيست؟ مولايی که مولانا علی گويد
منم عبد و رسول الله برِ من رهبر و مولا
محمّد از زمان ها پيشتر می زيست با خالق
محمّد از مکان پيموده ره تا اوجِ اَو اَدنی
محمد محورِ عالم، محمد رهبرِ آدم
محمد منجیِ هستی، محمد سيّد بطحا
محمد کيست؟ آنکو بوده قرآن دفترِ مدحش
که وصفش را نداند کس به غير از قادرِ دانا
محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حيدر را
وضو گيرم زِ آبِ کوثر و شويم لب از زمزم
کنم آنگه به مدحِ حضرتِ صادق سخن انشا
ششم مولا، ششم هادی، ششم رهبر، ششم سرور
که هم دريای شش گوهر بوَد، هم دُرَِّ شش دريا
صداقت از لبش ريزد، فصاحت از دمش خيزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا
بسی زهّاد و عبّادند بی مهرش همه کافر
بسی عالم، بسی عارف، همه بی نورِ او اعمی
دو خورشيدِ منيرِ او هشام و بو بصيرِ او
دو کوهِ حکمت و ايمان، دو بحرِ دانش و تقوی
مرا دينِ نبی، مهرِ علی و مذهبِ جعفر
سه مشعل بوده و باشد، چه در دنيا چه در عقبی
درِ ديگر زنم غير از درِ آلِ علی؟ هرگز
رهِ ديگر روم غير از رهِ اين خاندان؟ حاشا
بهشتِ من بوَد مهرِ علی و مهرِ اوُلادش
نه از محشر بوَد بيمم، نه از نارم بوَد پروا
سراپا عضوِ عضوم را جدا سازند از پيکر
اگر گردم جدا يک لحظه از ذرّية زَهرا
از آن بر خويش کردم انتخاب نام #ميثم را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
زِ يک مشرق نمايان شد دو خورشيدِ جهان آرا
که رختِ نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآتِ جمالِ حق، دو دريای کمالِ حق
دو نورِ لايزالِ حق، دو شمعِ جمعِ محفل ها
دو وجه اللهِ ربانی، دو سرّ اللهِ سبحانی
دو رخسارِ سماواتی، دو انسانِ خدا سيما
دو عيسي دم، دو موسی يَد، دو حُسنِ خالقِ سرمد
يکی صادق يکی احمد يکی عالي يکی اعلا
يکی بنيانگرِ مکتب، يکی آرنده مذهب
يکی انوارِ را مشعل، يکی اسرار را گويا
يکی از مکه انوارِ رُخش تابيد در عالم
يکی شد در مدينه آفتابِ طلعتش پيدا
يکی نورِ نبوت را به دل ها تافت تا محشر
يکی نورِ ولايت را زِ نو کرد از دمش احيا
رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله
به گوشِ اهلِ عالم تا که اين عالم بوَد بر پا
يکي جانِ گرامی در دو جسمِ پاک و پاکيزه
دو تن امّا چو ذاتِ پاکِ يکتا هر دو بی همتا
محمد کيست؟ جانِ جانِ جانِ عالمِ خلقت
که گر نازی کند، در هم فرو ريزد همه دنيا
محمد کيست؟ روحِ پاکِ کلَِّ انبيا در تن
که حتی در عدم بودند بی او انبيا يک جا
محمد کيست؟ مولايی که مولانا علی گويد
منم عبد و رسول الله برِ من رهبر و مولا
محمّد از زمان ها پيشتر می زيست با خالق
محمّد از مکان پيموده ره تا اوجِ اَو اَدنی
محمد محورِ عالم، محمد رهبرِ آدم
محمد منجیِ هستی، محمد سيّد بطحا
محمد کيست؟ آنکو بوده قرآن دفترِ مدحش
که وصفش را نداند کس به غير از قادرِ دانا
محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حيدر را
وضو گيرم زِ آبِ کوثر و شويم لب از زمزم
کنم آنگه به مدحِ حضرتِ صادق سخن انشا
ششم مولا، ششم هادی، ششم رهبر، ششم سرور
که هم دريای شش گوهر بوَد، هم دُرَِّ شش دريا
صداقت از لبش ريزد، فصاحت از دمش خيزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا
بسی زهّاد و عبّادند بی مهرش همه کافر
بسی عالم، بسی عارف، همه بی نورِ او اعمی
دو خورشيدِ منيرِ او هشام و بو بصيرِ او
دو کوهِ حکمت و ايمان، دو بحرِ دانش و تقوی
مرا دينِ نبی، مهرِ علی و مذهبِ جعفر
سه مشعل بوده و باشد، چه در دنيا چه در عقبی
درِ ديگر زنم غير از درِ آلِ علی؟ هرگز
رهِ ديگر روم غير از رهِ اين خاندان؟ حاشا
بهشتِ من بوَد مهرِ علی و مهرِ اوُلادش
نه از محشر بوَد بيمم، نه از نارم بوَد پروا
سراپا عضوِ عضوم را جدا سازند از پيکر
اگر گردم جدا يک لحظه از ذرّية زَهرا
از آن بر خويش کردم انتخاب نام #ميثم را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
#حضزت_اباعبدلله_الحسین_علیه_السلام
تو روی دستِ پیمبر تمام قرآنی
تو دست لطف خدا را قدیم الاحسانی
تو زندگاندی خونی تو کشتهء اَشکی
تو در کنارِ دو دریا ذبیح العطشانی
تویی چراغِ هدایت تویی تو فلکِ نجات
تو مُنجیّ بشریت به موج طوفانی
تو خونِ جاری قرآن به رگ رگِ توحید
تو روحِ پاکِ اِلهی به جسم ایمانی
تو سایه بانِ الهی به قلهء عَرشی
چه روی داده که در آفتاب عُریانی
تو زیبِ شانهء پیغمبرِ خدا بودی
چه روی داده که زیرِ سُمِ سُتورانی
تنت زِ تیغِ ستم سوره سوره گردیده
به نیزه سورهء نوری به خاک فرقانی
یکی نگفت تو تنها عزیزِ زَهرایی
یکی نگفت تُو اِسلام یک مسلمانی
زِ بس کریم و عزیز و بزرگوار استی
برای گریه کُنت زیرِ تیغ گریانی
هنوز وصفِ تو خرماست نخلِ #میثم را
هنوز بر سرِ نِی آفتابِ تابانی
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
تو روی دستِ پیمبر تمام قرآنی
تو دست لطف خدا را قدیم الاحسانی
تو زندگاندی خونی تو کشتهء اَشکی
تو در کنارِ دو دریا ذبیح العطشانی
تویی چراغِ هدایت تویی تو فلکِ نجات
تو مُنجیّ بشریت به موج طوفانی
تو خونِ جاری قرآن به رگ رگِ توحید
تو روحِ پاکِ اِلهی به جسم ایمانی
تو سایه بانِ الهی به قلهء عَرشی
چه روی داده که در آفتاب عُریانی
تو زیبِ شانهء پیغمبرِ خدا بودی
چه روی داده که زیرِ سُمِ سُتورانی
تنت زِ تیغِ ستم سوره سوره گردیده
به نیزه سورهء نوری به خاک فرقانی
یکی نگفت تو تنها عزیزِ زَهرایی
یکی نگفت تُو اِسلام یک مسلمانی
زِ بس کریم و عزیز و بزرگوار استی
برای گریه کُنت زیرِ تیغ گریانی
هنوز وصفِ تو خرماست نخلِ #میثم را
هنوز بر سرِ نِی آفتابِ تابانی
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
#ولادت_حضرت_امام_حسن_العسکری_علیه_السلام
نگارش و ویرایش کربلایی حسین کریم زاده
کیستم من؟ گُوهرِ دَه بَحرِ نُورِ کِبریایم
آفتابِ سامره، روشنگرِ مُلکِ خدایم
آسمانِ مَعرفت را در زمین شَمس الضحایم
کعبه ام، رُکنم، مَقامم، مَروه اَم، سَعیم، صَفایم
منظرِ حُسنِ خدا مصباحِ اَنوارالهُدایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
من همان دریای نُور استم که نُور از آن دَمیده
دین و دانش را خدا در موجِ موجم پَروریده
در درونم گُوهرِ نابی چو مَهدی آفریده
اِنتهایم را به جز چشمِ خدا چشمی ندیده
بشنوید ای آسمانی ها زمینی ها صدایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
چارده مَعصوم گُل پیداست از باغِ جَمالم
نیست آگه از جَلالم، غیرِ ذاتِ ذُوالجَلالم
تشنگانِ چشمۀ توحید را آبِ زُلالم
بنده ام امّا چو حیّ بی مثالم، بی مثالم
فیض بخشِ عالمی از شهرِ سرَِّ من درآیم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
من علیّ ابنِ جواد ابنِ رضا را نورِ عینم
پیش تر از عالمِ خلقت هدایت بوده دینم
گر چه در سنَِّ شبابم پیرِ خلقِ عالمینم
هم مُحمّد، هم علی، هم مُجتبایم، هم حُسینم
هم بُوَد زهد و کمال و عصمتِ خیرالنسایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
ابن الرضایم
پیش تر از خلقتم بر چشمِ عالم نُور دادم
بر همه شُور آفرینان تا قیامت شُور دادم
پاسخِ موسی ابنِ عُمران را به کوهِ طور دادم
حاجتِ اربابِ حاجت را زِ راهِ دور دادم
همچو اَجدادَم زِ خلقِ عالمی مُشکل گشایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
من به شهرِ سامره خود کعبۀ اهلِ یقینم
پَر زند هم چون کَبوتر در حَرم روح الَامینم
حاجتِ کُونین می بارد چو باران زآستینم
حضرتِ مَهدی پذیرایی کند از زائرینم
مهر و مه گیرند نُور از گُنبد و گُلدسته هایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
حضرتِ هادی از اوّل دید چون حُسنِ تمامم
خنده زَد بر روی زیبا و حسن بظگذاشت نامم
همچو قرآن بود روی سینۀ بابا مَقامم
خود امام ابنِ امام ابنِ امام ابنِ امامم
دخترِ پاکِ یشوعا، همسر پاکیزه رایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
جلوۀ مَعلوم و نا مَعلوم را دیدند در من
سرِِّ هر مَفهوم و نا مَفهوم را دیدند در من
اِنتقامِ خونِ هر مظلوم را دیدند در من
فاش گُویم چارده مَعصوم را دیدند در من
چاردَه مَعصومِ نُورم، بلکه خود وجه خدایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
گر چه ویران کرد دستِ شُومِ دشمن تُربتم را
لطفِ حق افزود بینِ خلقِ عالم عزّتم را
تا قیامت او نگهدارِ است عصرِ دولتم را
بارِ دیگر دید دشمن قدر و جاه و رَفعتم را
خشت خشتِ قبرِ ویران گشته ام گوید ثِنایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
مهرِ ما در قلبِ ابناء بشر پایان ندارد
هر که مهرِ ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
و آن که شد بیگانه با آلِ علی ایمان ندارد
دردِ بُغضِ ما به جز خشمِ خدا دَرمان ندارد
ای خوشا آن کس که گوید مدح، چون #میثم برایم
من ابُوالمهدی امامِ عَسکری
اِبن الرضایم
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
نگارش و ویرایش کربلایی حسین کریم زاده
کیستم من؟ گُوهرِ دَه بَحرِ نُورِ کِبریایم
آفتابِ سامره، روشنگرِ مُلکِ خدایم
آسمانِ مَعرفت را در زمین شَمس الضحایم
کعبه ام، رُکنم، مَقامم، مَروه اَم، سَعیم، صَفایم
منظرِ حُسنِ خدا مصباحِ اَنوارالهُدایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
من همان دریای نُور استم که نُور از آن دَمیده
دین و دانش را خدا در موجِ موجم پَروریده
در درونم گُوهرِ نابی چو مَهدی آفریده
اِنتهایم را به جز چشمِ خدا چشمی ندیده
بشنوید ای آسمانی ها زمینی ها صدایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
چارده مَعصوم گُل پیداست از باغِ جَمالم
نیست آگه از جَلالم، غیرِ ذاتِ ذُوالجَلالم
تشنگانِ چشمۀ توحید را آبِ زُلالم
بنده ام امّا چو حیّ بی مثالم، بی مثالم
فیض بخشِ عالمی از شهرِ سرَِّ من درآیم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
من علیّ ابنِ جواد ابنِ رضا را نورِ عینم
پیش تر از عالمِ خلقت هدایت بوده دینم
گر چه در سنَِّ شبابم پیرِ خلقِ عالمینم
هم مُحمّد، هم علی، هم مُجتبایم، هم حُسینم
هم بُوَد زهد و کمال و عصمتِ خیرالنسایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
ابن الرضایم
پیش تر از خلقتم بر چشمِ عالم نُور دادم
بر همه شُور آفرینان تا قیامت شُور دادم
پاسخِ موسی ابنِ عُمران را به کوهِ طور دادم
حاجتِ اربابِ حاجت را زِ راهِ دور دادم
همچو اَجدادَم زِ خلقِ عالمی مُشکل گشایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
من به شهرِ سامره خود کعبۀ اهلِ یقینم
پَر زند هم چون کَبوتر در حَرم روح الَامینم
حاجتِ کُونین می بارد چو باران زآستینم
حضرتِ مَهدی پذیرایی کند از زائرینم
مهر و مه گیرند نُور از گُنبد و گُلدسته هایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
حضرتِ هادی از اوّل دید چون حُسنِ تمامم
خنده زَد بر روی زیبا و حسن بظگذاشت نامم
همچو قرآن بود روی سینۀ بابا مَقامم
خود امام ابنِ امام ابنِ امام ابنِ امامم
دخترِ پاکِ یشوعا، همسر پاکیزه رایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
جلوۀ مَعلوم و نا مَعلوم را دیدند در من
سرِِّ هر مَفهوم و نا مَفهوم را دیدند در من
اِنتقامِ خونِ هر مظلوم را دیدند در من
فاش گُویم چارده مَعصوم را دیدند در من
چاردَه مَعصومِ نُورم، بلکه خود وجه خدایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
گر چه ویران کرد دستِ شُومِ دشمن تُربتم را
لطفِ حق افزود بینِ خلقِ عالم عزّتم را
تا قیامت او نگهدارِ است عصرِ دولتم را
بارِ دیگر دید دشمن قدر و جاه و رَفعتم را
خشت خشتِ قبرِ ویران گشته ام گوید ثِنایم
من اَبُوالمهدی امامِ عسکری
اِبن الرضایم
مهرِ ما در قلبِ ابناء بشر پایان ندارد
هر که مهرِ ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
و آن که شد بیگانه با آلِ علی ایمان ندارد
دردِ بُغضِ ما به جز خشمِ خدا دَرمان ندارد
ای خوشا آن کس که گوید مدح، چون #میثم برایم
من ابُوالمهدی امامِ عَسکری
اِبن الرضایم
التماس دعای فرج
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
#غدیرخم
اَمینِ وَحیّ طَبعِ من بیا به لاله زارها
بگیر اُوج و پَر بِزن به گِردِ شاخ سارها
بریز دُر زِ هر طرف به طَرفِ جویبارها
بیار شِعرِ نابِ خود به بَزمِ گُلعذارها
بِخوان قَصیدِه از علی به شیوهء هَزارها
که جانِ خود به هر نَفس کُنم فَدات بارها
بیا به مَحفلِ وِلا دُری فِشان سَری بِزن
زِ دستِ خَتمِ اَنبیا شَرابِ کُوثَری بِزن
زِ دیده گُوهری فِشان به سینه آذری بِزن
دَمی بیا غَمی ببر دلی سِتان پَری بِزن
به وَصفِ مُرتَضی علی نوای دیگری بِزن
بِشُو زِ جان غُبارها بِبَر زِ دل قَرارها
نِزولِ رَحمتِ خدا به دامنِ کَویر شد
علی علی علی بِگُو که مُوسِم غَدیر شد
اِمامِ کِشورِ ازَل اِلی الَابد اَمیر شد
به کِبریا سَفیر شد به مصطفی وَزیر شد
مُحبّ او عزیز شد عَدوی او حَقیر شد
به قَلبِ این نِشاط ها به چِشمِ اُوست خارها
مُبارک است بر همه نِزولِ رَحمتِ خدا
کَمال یافت دینِ حقُ به نامِ حُجّتِ خدا
وِلایَتِ علی بُوَد تَمامِ نِعمتِ خد ا
اِطاعتِ علی بُوَد قَرینِ طاعتِ خدا
مُحبّت علی بُوَد همان مُحبّتِ خدا
خَزانِ باغِ دل شَود به مِهرِ او بَهارها
مَراسمِ غَدیر را خدا گِرفته در زمین
به اَشرفِ پیامبَران خِطاب می کُند چِنین
که ای رَسولِ کِبریا علی است بَر تو جانشین
علی است پیرِ اَنبیا علی است میرِ مُومنین
علی بُوَد مَدارِ حقَ علی بُوَد قَرارِ دین
علی است شَهریارِ کُل به کُلَِّ شَهریارها
مُقامِ کُلَِّ اَنبیا مَقام نیست بی علی
قیامِ خِیلِ قائمین قیام نیست بی علی
در آسمان و در زَمین نَظام نیست بی علی
بنای مُحکَمِ تو را قَوام نیست بی علی
رِسالَتِ تو نَزدِ ما تَمام نیست بی علی
کمالِ دین علی بُوَد به عُمرِ روزگارها
چو بَر نَبی خِطاب شد کَلامِ حَیّ ذُوالمَنن
ستاد بینِ مُسلمین چِنانکه مَه در اَنجُمن
گرفت جانِ خویش را به روی دَستِ خویشتن
به خُطبه ای بَلیغ تَر زِ حَدّ مَعجَزِ سُخن
چِنان به وَصفِ مُرتَضی فِشاند گُوهر از دُهن
که هُوش بُرد از سَرِ طَوایف و تَبارها
اِلا همه مُوالیان چه اِنتها چه اِبتدا
شَوید گُوش سَر به سَر رَسول می دَهد نِدا
که بَر تَمامِ خَلق ها رَسیده حُکم از خدا
هر آنکه را مَنم نَبی علی بر اُوست مُقتدا
علی است رَهبرِ همه علی است مُشعَلِ هُدا
علی است آنکه حقّ از او گِرفته اِقتدارها
علی است آنکه کَعبه شد مُزَیَن از وِلادَتش
علی است آنکه هر نَبی بُوَد به او اِرادتَش
علی است آنکه هر وَصی بُوَد از او سَعادتَش
علی است آنکه یافت جان عِبادَت از عِبادَتَش
علی است آنکه بر همه عَیان بُوَد سیادَتَش
علی است میرِ و فاتحِ تَمامِ کار زارها
به ذاتِ حَیّ لَم یَزل سَفیر نیست جُز علی
به من که خود پِیمبرم وَزیر نیست جُز علی
به مُومِنات و مُومِنین اَمیر نیست جُز علی
صَراطِ مُستقیم را مَسیر نیست جُز علی
به سَرَِّ هُو به رازِ حقَ خَبیر نیست جُز علی
علی است واقِف از ازَل زِ رَمز و رازِ کارها
علی است آنکه بَدر شد به حَمله ای مُسخَرش
علی است آنکه در اُحد سُتود حَیّ داوَرش
علی است آنکه عَمر و شد جدا به تیغِ او سَرش
علی که فَخر می کُند خدا به فَتحِ خِیبرش
خوشا کسی که این علی بُوَد اِمام و رَهبرش
که اُوست در صَفِ جَزا قَسیمِ نُورِ و نارها
سلام بَر تو یا علی که جانِ جانِ عالمی
تو عَبدِ ذاتِ خالقی تو خالِقِ مُجَسَمی
تو هم خِطابِ مُبرمی تو هم کتابِ مُحکمی
تو عِینِ و لام و یاء نه، تَوَکُل اِسمِ اَعظمی
تو صاحب اِختیارِ حقَ به حقَ حقََّ مُسلمی
بُوَد به دَستَت از خدا َتمامِ اِختیارها
تو از تَمامِ اَنبیا به غِیرِ مُصطفی سَری
تو بَحرِ فَضل را دُری تو شَهرِ عِلم را دری
تو از رُسل فَراتری تو با نَبی برادَری
تو جانشینِ اَحمدی تو بَر صَحابه سَروَری
تو مُقتدا تو رَهنما تو مُرتضی تو حِیدری
خدای را رَسول را به تُوست اِفتخارها
عُلومِ دَهر، حَرفی از رَوایتِ تو یا علی
نِجُومِ چَرخ جِلوه ای زِ آیَتِ تو یا علی
وِجودِ، ظُرفِ کُوچکِ عِنایُت تو یا علی
کتابِ پَنج اَنبیا حِکایتِ تو یا علی
بُس است کُلَِّ خَلق را وِلایَتِ تو یا علی
که میکند جَحیم را چُو قَلب لاله زارها
منم که با ثُنای تو چِکامه آفریده ام
هر آنچه گُفتم از اَزَل خود از شما شنیده ام
به مِهرِ تو کِشیده ام اَگر نَفس کِشیده ام
هماره بودِه مَدحِ تو مَرام و مَشی و اِیده اَم
اگر بُوَد به هر نَفس هِزارها قَصیده اَم
فَضایِل تو را یکی نَگفتم از هِزارها
مُنم مُدیحه خَوانِ تو بیانِ مُحکمم بِده
زِ یک شَرارهء غَمت نِشاطِ عالَمم بِده
کَلیم کُن زَبان گُشا مَسیح کُن دَمَم بِده
به سینه آتَشم فِشان به دیده زَمزَمم بِده
چو #میثم تو گشته اَم زَبانِ مِیثَمم بِد
خُوشَم که این زَبان مَرا، کِشد به اُوجِ دارها
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی
اَمینِ وَحیّ طَبعِ من بیا به لاله زارها
بگیر اُوج و پَر بِزن به گِردِ شاخ سارها
بریز دُر زِ هر طرف به طَرفِ جویبارها
بیار شِعرِ نابِ خود به بَزمِ گُلعذارها
بِخوان قَصیدِه از علی به شیوهء هَزارها
که جانِ خود به هر نَفس کُنم فَدات بارها
بیا به مَحفلِ وِلا دُری فِشان سَری بِزن
زِ دستِ خَتمِ اَنبیا شَرابِ کُوثَری بِزن
زِ دیده گُوهری فِشان به سینه آذری بِزن
دَمی بیا غَمی ببر دلی سِتان پَری بِزن
به وَصفِ مُرتَضی علی نوای دیگری بِزن
بِشُو زِ جان غُبارها بِبَر زِ دل قَرارها
نِزولِ رَحمتِ خدا به دامنِ کَویر شد
علی علی علی بِگُو که مُوسِم غَدیر شد
اِمامِ کِشورِ ازَل اِلی الَابد اَمیر شد
به کِبریا سَفیر شد به مصطفی وَزیر شد
مُحبّ او عزیز شد عَدوی او حَقیر شد
به قَلبِ این نِشاط ها به چِشمِ اُوست خارها
مُبارک است بر همه نِزولِ رَحمتِ خدا
کَمال یافت دینِ حقُ به نامِ حُجّتِ خدا
وِلایَتِ علی بُوَد تَمامِ نِعمتِ خد ا
اِطاعتِ علی بُوَد قَرینِ طاعتِ خدا
مُحبّت علی بُوَد همان مُحبّتِ خدا
خَزانِ باغِ دل شَود به مِهرِ او بَهارها
مَراسمِ غَدیر را خدا گِرفته در زمین
به اَشرفِ پیامبَران خِطاب می کُند چِنین
که ای رَسولِ کِبریا علی است بَر تو جانشین
علی است پیرِ اَنبیا علی است میرِ مُومنین
علی بُوَد مَدارِ حقَ علی بُوَد قَرارِ دین
علی است شَهریارِ کُل به کُلَِّ شَهریارها
مُقامِ کُلَِّ اَنبیا مَقام نیست بی علی
قیامِ خِیلِ قائمین قیام نیست بی علی
در آسمان و در زَمین نَظام نیست بی علی
بنای مُحکَمِ تو را قَوام نیست بی علی
رِسالَتِ تو نَزدِ ما تَمام نیست بی علی
کمالِ دین علی بُوَد به عُمرِ روزگارها
چو بَر نَبی خِطاب شد کَلامِ حَیّ ذُوالمَنن
ستاد بینِ مُسلمین چِنانکه مَه در اَنجُمن
گرفت جانِ خویش را به روی دَستِ خویشتن
به خُطبه ای بَلیغ تَر زِ حَدّ مَعجَزِ سُخن
چِنان به وَصفِ مُرتَضی فِشاند گُوهر از دُهن
که هُوش بُرد از سَرِ طَوایف و تَبارها
اِلا همه مُوالیان چه اِنتها چه اِبتدا
شَوید گُوش سَر به سَر رَسول می دَهد نِدا
که بَر تَمامِ خَلق ها رَسیده حُکم از خدا
هر آنکه را مَنم نَبی علی بر اُوست مُقتدا
علی است رَهبرِ همه علی است مُشعَلِ هُدا
علی است آنکه حقّ از او گِرفته اِقتدارها
علی است آنکه کَعبه شد مُزَیَن از وِلادَتش
علی است آنکه هر نَبی بُوَد به او اِرادتَش
علی است آنکه هر وَصی بُوَد از او سَعادتَش
علی است آنکه یافت جان عِبادَت از عِبادَتَش
علی است آنکه بر همه عَیان بُوَد سیادَتَش
علی است میرِ و فاتحِ تَمامِ کار زارها
به ذاتِ حَیّ لَم یَزل سَفیر نیست جُز علی
به من که خود پِیمبرم وَزیر نیست جُز علی
به مُومِنات و مُومِنین اَمیر نیست جُز علی
صَراطِ مُستقیم را مَسیر نیست جُز علی
به سَرَِّ هُو به رازِ حقَ خَبیر نیست جُز علی
علی است واقِف از ازَل زِ رَمز و رازِ کارها
علی است آنکه بَدر شد به حَمله ای مُسخَرش
علی است آنکه در اُحد سُتود حَیّ داوَرش
علی است آنکه عَمر و شد جدا به تیغِ او سَرش
علی که فَخر می کُند خدا به فَتحِ خِیبرش
خوشا کسی که این علی بُوَد اِمام و رَهبرش
که اُوست در صَفِ جَزا قَسیمِ نُورِ و نارها
سلام بَر تو یا علی که جانِ جانِ عالمی
تو عَبدِ ذاتِ خالقی تو خالِقِ مُجَسَمی
تو هم خِطابِ مُبرمی تو هم کتابِ مُحکمی
تو عِینِ و لام و یاء نه، تَوَکُل اِسمِ اَعظمی
تو صاحب اِختیارِ حقَ به حقَ حقََّ مُسلمی
بُوَد به دَستَت از خدا َتمامِ اِختیارها
تو از تَمامِ اَنبیا به غِیرِ مُصطفی سَری
تو بَحرِ فَضل را دُری تو شَهرِ عِلم را دری
تو از رُسل فَراتری تو با نَبی برادَری
تو جانشینِ اَحمدی تو بَر صَحابه سَروَری
تو مُقتدا تو رَهنما تو مُرتضی تو حِیدری
خدای را رَسول را به تُوست اِفتخارها
عُلومِ دَهر، حَرفی از رَوایتِ تو یا علی
نِجُومِ چَرخ جِلوه ای زِ آیَتِ تو یا علی
وِجودِ، ظُرفِ کُوچکِ عِنایُت تو یا علی
کتابِ پَنج اَنبیا حِکایتِ تو یا علی
بُس است کُلَِّ خَلق را وِلایَتِ تو یا علی
که میکند جَحیم را چُو قَلب لاله زارها
منم که با ثُنای تو چِکامه آفریده ام
هر آنچه گُفتم از اَزَل خود از شما شنیده ام
به مِهرِ تو کِشیده ام اَگر نَفس کِشیده ام
هماره بودِه مَدحِ تو مَرام و مَشی و اِیده اَم
اگر بُوَد به هر نَفس هِزارها قَصیده اَم
فَضایِل تو را یکی نَگفتم از هِزارها
مُنم مُدیحه خَوانِ تو بیانِ مُحکمم بِده
زِ یک شَرارهء غَمت نِشاطِ عالَمم بِده
کَلیم کُن زَبان گُشا مَسیح کُن دَمَم بِده
به سینه آتَشم فِشان به دیده زَمزَمم بِده
چو #میثم تو گشته اَم زَبانِ مِیثَمم بِد
خُوشَم که این زَبان مَرا، کِشد به اُوجِ دارها
#حاج_غلامرضاسازگار
#مجموعه_کانالهای_ادبیات_آئینی_عاشورایی