برای صید تو، هر دم تقلا کرده آهو جان
که بودا می زند آتش، تمام جام هندو را
صدایت مشق حکّاکی به روی ساحل جانم
به دریا می برد موجی، سکوت پر هیاهو را
#عرفان_یزدانی✨
#ب
که بودا می زند آتش، تمام جام هندو را
صدایت مشق حکّاکی به روی ساحل جانم
به دریا می برد موجی، سکوت پر هیاهو را
#عرفان_یزدانی✨
#ب
قرآن به سر می گیرم
بارانِ الهی العفوهایم
سرزمین تنم را تَر می کند
وضوی توبه،کلام قرآن را
در دهانم میریزد.
چشم هایم به اقامه ی عشق می ایستند
امشب، که به قدر احیا
دلم خدا را صدا می زند.
#عرفان_یزدانی✨
#ق
بارانِ الهی العفوهایم
سرزمین تنم را تَر می کند
وضوی توبه،کلام قرآن را
در دهانم میریزد.
چشم هایم به اقامه ی عشق می ایستند
امشب، که به قدر احیا
دلم خدا را صدا می زند.
#عرفان_یزدانی✨
#ق
به قدر چشم هایم آموختم
به قدر دست هایم نوشتم
نام تو کلمه ای بود
بر ستون هایِ کاغذیِ دستانم
و استخوانی، که دویست تکّه از تو بود!
عشق برای از بَر کردن تو،
باید دبیرِ عاشقی می شد...
#عرفان_یزدانی
#روز_معلم_بر_سفیران_دانایی_مبارک
@ashar_parsi1🤍✨
به قدر دست هایم نوشتم
نام تو کلمه ای بود
بر ستون هایِ کاغذیِ دستانم
و استخوانی، که دویست تکّه از تو بود!
عشق برای از بَر کردن تو،
باید دبیرِ عاشقی می شد...
#عرفان_یزدانی
#روز_معلم_بر_سفیران_دانایی_مبارک
@ashar_parsi1🤍✨
اين شعرها را دستچين کن
با معجزه ی نگاهت عطر مرا گرفته اند!
شاعر تو شب را
ميان اطلسی های خيالت به صبح می نشاند
هر بار، که دستانت
بر پيراهنش غزل می ريزد ...
#عرفان_یزدانی✨
#الف
با معجزه ی نگاهت عطر مرا گرفته اند!
شاعر تو شب را
ميان اطلسی های خيالت به صبح می نشاند
هر بار، که دستانت
بر پيراهنش غزل می ريزد ...
#عرفان_یزدانی✨
#الف
بگو سلام و صبحی را آغاز کن
مرا درگیر کن در خودت ،
تا دوباره با خورشید به خانه ات بیایم
با دسته ای عطر خوب بابونه در دستانم.
صبح ها، بیشتر از همیشه
بوی تو را احساس می کنم.
عطر رازقی اطراف خنده های توست
می شود این خنده ها را بوسید؟
#عرفان_یزدانی✨
#ص
مرا درگیر کن در خودت ،
تا دوباره با خورشید به خانه ات بیایم
با دسته ای عطر خوب بابونه در دستانم.
صبح ها، بیشتر از همیشه
بوی تو را احساس می کنم.
عطر رازقی اطراف خنده های توست
می شود این خنده ها را بوسید؟
#عرفان_یزدانی✨
#ص
اردیبهشتِ دستانِ تو
اتّفاقِ سیب هایِ سرخ ست
و عطرِ نارنجِ پیراهنت
گلبوته های تنم
من شیراز در شیراز
در باغچه ی بهار تنت، شکوفه کرده ام.
مرا به عرق گیری چند جام بوسه ببر!
باید در ظرفِ بلورِ احساست سر ریز شوم.
#عرفان_یزدانی
@ashar_parsi1🤍✨
اتّفاقِ سیب هایِ سرخ ست
و عطرِ نارنجِ پیراهنت
گلبوته های تنم
من شیراز در شیراز
در باغچه ی بهار تنت، شکوفه کرده ام.
مرا به عرق گیری چند جام بوسه ببر!
باید در ظرفِ بلورِ احساست سر ریز شوم.
#عرفان_یزدانی
@ashar_parsi1🤍✨
جهان را
به میهمانیِ آفتاب، دعوت کن!
تا رسالت صبح
از پشت پرده ی نگاهت بیرون بریزد ...
#عرفان_یزدانی
#سلام دوستان گرامی صبح آدینه تون بخیر
@ashar_parsi1 🤍✨
به میهمانیِ آفتاب، دعوت کن!
تا رسالت صبح
از پشت پرده ی نگاهت بیرون بریزد ...
#عرفان_یزدانی
#سلام دوستان گرامی صبح آدینه تون بخیر
@ashar_parsi1 🤍✨
لبخندت را کنار بگذار!
علاج ندارد اين عشق!
هر صبح، که جمعه اش با تو
به آشوب لب هايت می رسد ...
#عرفان_یزدانی✨
#ل
علاج ندارد اين عشق!
هر صبح، که جمعه اش با تو
به آشوب لب هايت می رسد ...
#عرفان_یزدانی✨
#ل
به ترمه ی خیال تو
حریرِ شعرِ من، سپید نوشت!!!
تا خودِ بهشت....
که این دلم، برای تو
دل تو هم، برای من ...
#عرفان_یزدانی✨
#ب
حریرِ شعرِ من، سپید نوشت!!!
تا خودِ بهشت....
که این دلم، برای تو
دل تو هم، برای من ...
#عرفان_یزدانی✨
#ب
امشب هم شاعری،
در رؤيای آمدنت خوابید!
صبح که بشود،
باران تمام خیابان ها را
پر از عطر دلتنگی می کند!
باز هم جمعه ای،
بر لبانش عشق می ریزد!
بوسه های باران، دیدنی ست ...
#عرفان_یزدانی
#مولانا_یابن_الحسن_عجل_لظهورک
#سلام_صبح_بخیر
@ashar_parsi1🤍✨
در رؤيای آمدنت خوابید!
صبح که بشود،
باران تمام خیابان ها را
پر از عطر دلتنگی می کند!
باز هم جمعه ای،
بر لبانش عشق می ریزد!
بوسه های باران، دیدنی ست ...
#عرفان_یزدانی
#مولانا_یابن_الحسن_عجل_لظهورک
#سلام_صبح_بخیر
@ashar_parsi1🤍✨
پلک می زنی
صبح می شود.
جرعه ای
از نگاهت را خواهم نوشید.
موسیقی خوش آهنگی، که
بر انگشت هایم میوزد.
تصنیف هر دوستت دارمی
روی عطر خواب هایم.
#عرفان_یزدانی✨
#سلام_صبح_بخیر
امروزتون ناب ترین
صبح می شود.
جرعه ای
از نگاهت را خواهم نوشید.
موسیقی خوش آهنگی، که
بر انگشت هایم میوزد.
تصنیف هر دوستت دارمی
روی عطر خواب هایم.
#عرفان_یزدانی✨
#سلام_صبح_بخیر
امروزتون ناب ترین
چشم های تو،
رقصِ زیبایِ آفتابگردان هاست،
در صبحی روشن!
چشم های تو،
هزاران دریچه یِ نور سمتِ قلبِ من!
با پلک زدنی، دنیا را به هم می ریزد!
به گونه یِ عشق دست می برد
من با اتّفاقی از دوست داشتنت
تا مرز بیداری، نام تو را
به کشور گشاییِ بندهایِ تنم می کشانم،
تا از آزادیِ نفس هایِ تو
صلح بوسه و لبخند
در سرزمین آغوشم جان بگیرد ...
#عرفان_یزدانی✨
@asharparsiii🤍✨
چشم های تو،
رقصِ زیبایِ آفتابگردان هاست،
در صبحی روشن!
چشم های تو،
هزاران دریچه یِ نور سمتِ قلبِ من!
با پلک زدنی، دنیا را به هم می ریزد!
به گونه یِ عشق دست می برد
من با اتّفاقی از دوست داشتنت
تا مرز بیداری، نام تو را
به کشور گشاییِ بندهایِ تنم می کشانم،
تا از آزادیِ نفس هایِ تو
صلح بوسه و لبخند
در سرزمین آغوشم جان بگیرد ...
#عرفان_یزدانی✨
@asharparsiii🤍✨
هر صبح
که تو بر صورت آینه
لبخند می زنی،
بیداری ام را
از هم می پاشی .
و من خُرده ریز های خوابم را
جمع می کنم،
با تصویری از تو بر دستانم.
از هزار تکّه ی خورشید، که
در چشم هایت،
نشسته است .
#عرفان_یزدانی✨
#سلام_صبحتون_بخیر
@asharparsiii🤍✨
که تو بر صورت آینه
لبخند می زنی،
بیداری ام را
از هم می پاشی .
و من خُرده ریز های خوابم را
جمع می کنم،
با تصویری از تو بر دستانم.
از هزار تکّه ی خورشید، که
در چشم هایت،
نشسته است .
#عرفان_یزدانی✨
#سلام_صبحتون_بخیر
@asharparsiii🤍✨
تو نیستی و جای خالی ات،
اشکی ست که بوی تو را می دهد
چون گلاب ریخته ای روی دلم...!
#عرفان_یزدانی✨🍃
#نیستی_و_نبودنت_همه_جا_هست
@asharparsiii🤍✨
اشکی ست که بوی تو را می دهد
چون گلاب ریخته ای روی دلم...!
#عرفان_یزدانی✨🍃
#نیستی_و_نبودنت_همه_جا_هست
@asharparsiii🤍✨
مرداد را ، به آمدنت اندیشیدم
و در بودنت، غوطه ور شدم .
من ، قصه ی تلخ را شعر می کنم
تا از چشمانم ، بیرون بزند، شعری که ، صدای تنهایی را می شنود.
روی دلم هوار می کشم
تا دردم، تسکین پیدا کند.
من تابستان را ، بر تیرک کشیده ی غم، می گذرانم .
#عرفان_یزدانی✨🍃
#م
و در بودنت، غوطه ور شدم .
من ، قصه ی تلخ را شعر می کنم
تا از چشمانم ، بیرون بزند، شعری که ، صدای تنهایی را می شنود.
روی دلم هوار می کشم
تا دردم، تسکین پیدا کند.
من تابستان را ، بر تیرک کشیده ی غم، می گذرانم .
#عرفان_یزدانی✨🍃
#م