اشعار پارسی
3.65K subscribers
844 photos
267 videos
50 links
زیبایےِ اشعارِ من اے ماه تو هستے


با نورِ تو تلطیف شده قافیه ‌هایم...



#مجتبے_خوش زبان
Download Telegram
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر!

در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!

ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر

عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت
دل نمی‌بندی ولی محبوب دلهایی چقدر

آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر...

#سجاد_سامانی
به دیدارم نمی‌آیی چرا؟ دلتنگ دیدارم
همین بود اینکه می‌گفتی وفادارم وفادارم؟ ...

#سجاد_سامانی

به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد
اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد

پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر
مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد

عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار
که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد

به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد

دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم
بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد....!

#سجاد_سامانی
#الف
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد

عاقبت کاری به دستم می دهد نادانی ام ...

#سجاد_سامانی

اندوه جهان چیست؟ تویی داغِ یگانه
دلسوختگان را چه به اندوه زمانه؟

بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت
بگذار حسادت بکند شانه به شانه!

زخم تبرت مانده ولی جای شکایت
شادم که نگه داشته‌ام از تو نشانه...

از عشق چرا چشم بپوشم که ندارد
این تازه مسلمان شده با کفر میانه

بهتر که سرودی نسراییم و نخوانیم
سخت است غم عشق در آید به ترانه

#سجاد_سامانی
.
بی‌من چگونه رفت؟ مگر دوستم نداشت؟
آخر چه خواستم که دگر دوستم نداشت

آن اشک‌های شوق در آغازِ هر سلام
آن خنده‌ها چه بود؟ اگر دوستم نداشت

آه ای دل صبورِ کماکان در انتظار!
آه ای نگاهِ مانده به در! دوستم نداشت

#سجاد_سامانی
خوش آن زمان که به عشق و غزل به سر می‌شد
تمام خستگی عمرمان به در می‌شد

خوش آن زمان که برای گلایه وقت نبود
هزار شکوه به یک بوسه مختصر می‌شد

#سجاد_سامانی
📕 سالیان
ياراي گريه نيست، به آهي بسنده کن...

#سجاد_سامانی

خلاف عامه‌ی مردم به عشق پابندم
به سنگ‌های شکیبای رودخانه قسم

#سجاد_سامانی

در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق
چه کنم؟ شیوه‌ی پرهیز نمی‌دانستم

گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم

#سجاد_سامانی
.

توبه‌ات از روزهایم عشق بازی را گرفت

آه از آن زاهد که استغفار یادت داده‌است

#سجاد_سامانی

شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم

هیچکس حتی شبیهت نیست، فوق‌العاده‌ای

#سجاد_سامانی

چه برد؟ تابِ مَرا برد تابِ گیسویش

چه بود جُرمِ تو؟ سرگشتگی، پریشانی

#سجاد_سامانی 🍃

آرزویم بود و با خلقی بیانش کرده‌ام
وای بر من آرزوی دیگرانش کرده‌ام

نیمه جانم کرد، اما تیر آخر را نزد 
شکر می‌گویم که قدری مهربانش کرده‌ام

#سجاد_سامانی🍃

#الف
چه رفته است بر این بینوا؟ نمی‌پرسی؟

کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی‌پرسی؟

#سجاد_سامانی🍃

آرزویم بود و با خلقی بیانش کرده‌ام
وای بر من آرزوی دیگرانش کرده‌ام

نیمه جانم کرد، اما تیر آخر را نزد 
شکر می‌گویم که قدری مهربانش کرده‌ام

#سجاد_سامانی🍃

گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر!

در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!

ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر

عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت
دل نمی‌بندی ولی محبوب دلهایی چقدر

آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر...


#سجاد_سامانی🍃

در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی
در شأن چشم‌های تو پیدا کنم، نشد

گفتند عاشق که شدی ؟ گریه‌ام گرفت
می‌خواستم بخندم و حاشا کنم، نشد


#سجاد_سامانی🍃


- که بود؟
+ شهره عالم به سست پیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی ‌
‌‌
‌ - چه گفت؟
+گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمی یابمش به آسانی
‌‌
#سجاد_سامانی 🍃