اشعار پارسی
3.85K subscribers
891 photos
275 videos
50 links
زیبایےِ اشعارِ من اے ماه تو هستے


با نورِ تو تلطیف شده قافیه ‌هایم...



#مجتبے_خوش زبان
Download Telegram
دیر شد
باز آ
که ترسم ناگهان پرپر شود

دسته گلهایی که
از شوق تو
در دل بسته ام

#شفیعی_کدکنی

دیر شد
باز آ
که ترسم ناگهان پرپر شود

دسته گلهایی که
از شوق تو
در دل بسته ام...

#شفیعی_کدکنی
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم

#شفیعی_کدکنی

در شبِ من خنده‌ی خورشید باش ‌
آفتابِ ظلمتِ تردید باش
ای همای پرفشان در اوج‌ها 
سایه‌ی عشق منی، جاوید باش ...

  #شفیعی_کدکنی

Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

من اولین سپیده‌ے بیدارِ باغ را
آمیخته به خونِ طراوت
در خوابِ برڪَهاے تو دیدم

من اولین ترنمِ مرغانِ صبح را
بیدار روشنایی رویان رودبار
در ڪَل افشانیِ تو شنیدم.

#شفیعی‌_کدکنی

@asharparsiii🤍
به وقتِ رویشِ سبزِ جوانـه با من باش
دلم گرفتـه در این بیکرانـه با من باش
 
سکوت، دردِ بزرگی ست هیچ میدانی؟
بخوان برای دلم، یک ترانه با من باش

#شفیعی_کدکنی

.
چون شمـع، اگر به محفـل تو ره نیافتیم
مهتــاب‌وار بوسـه بر آن بــام داده ایم

دور از تو با سیاهی شب‌های غم گذشت
این مردنی که زندگی اش نام داده ایم...


#شفیعی_کدکنی

شهرِ خاموشِ من آن روحِ بهارانت کو؟
شور و شیداییِ انبوه هزارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحرِ این شبِ تارانت کو؟

#شفیعی_کدکنی

در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشه های مهاجر، زیباست
ای کاش
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز می توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران،
در آفتاب پاک...

#شفیعی_کدکنی

با پرتوِ ماه آیم و چون سایه ی دیوار
گامی ز سرِ کوی تو رفتن نتوانم ...

دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب ها
چون شمعِ سَحَر یک مژه خفتن نتوانم ...


#شفیعی_کدکنی

آن بیشه‌های الماس
باز از کرانه‌ی صبح
شب را به آب دادند
شاد آن خجسته صبحی
کان روشنان جاری
در بستر سکوت
و شط نظاره‌ی من
هر سنگ و صخره‌ای را
موج و شتاب دادند
وان لحظه‌ای که مرغان
در دوردست خواندند
و این سوی رودباران
گلها جواب دادند

#شفیعی_کدکنی🍃
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب
من بودم و جویبار و بیداریِ آب

وین جمله مرا به خامشی می گفتند
کاین لحظه ی ناب زندگی را دریاب!

#شفیعی_کدکنی🍃

#شب👇

#شبتون_ پرستاره
به نام تو امروز آواز دادم سحر را
به نام تو خواندم
درخت و پل و باد ونیلوفرصبحدم را
تو را باغ نامیدم و
صبح در کوچه بالید

#شفیعی_کدکنی🍃

حسرت نبرم به خوابِ آن مرداب
کآرام درونِ دشتِ شب خفته است

دریایم و نیست باکم از طوفان!
دریا،همه عمر،خوابش آشفته است

#شفیعی_کدکنی🍃

بخوان به نام گل سرخ
و عاشقانه بخوان

”حدیث عشق” بیان کن
بدان زبان که تو دانی

#شفیعی_کدکنی🍃

آخرین برگِ سفرنامه ی باران
این است
که زمین،
چرکین است...

#شفیعی_کدکنی🍃

.🍃🌸

ای‌ خزان‌های‌ خزنده‌ در عروق‌ سبز باغ‌
کاین‌چنین‌ سرسبزی‌ ما پایکوبان‌ شماست‌!
از تبارِ دیگریم‌ و از بهارِ دیگریم‌
می‌شویم‌ آغاز ازآن‌جایی‌ که‌ پایانِ شماست‌!


#شفیعی_کدکنی🍃
#الف

#روزنگار ، زادروز،،۱۹مهر
🍃🌸
به جان جوشم که جویای تو باشم
خَسی بر موج دریای تو باشم

تمامِ آرزوهای منی، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم!

#شفیعی_‌کدکنی🍃

🍃🌸

کیمیای عشق را ببین
کیمیای نور را که خاک خسته را
صبح و سبزه می‌کند.

کیمیا و سحر صبح را نگاه کن
جای بذر مرگ و برگ خونی خزان
کیمیای عشق و صبح و سبزه
آفریده است.

#شفیعی_کدکنی🍃


سلام صبحتون دلپذیر پراز عشق همراهان عزیزم 🍁🍂


@asharparsiii