@arvmesh
درودهاا...
امروز شنیدم که گفتند دوازده روز بوده باور کردنی نبود برام ....
باور کنید که برای من به اندازه ی دوازده سال گذشت ...
و اما شکر که گذشت ..
امیدورام که حال همگی خوب باشه...
من برای هر روزش و گذر کردن از ذهنم به سالها تراپی و آرامش نیاز دارم ...
آرزوم اینه که دیگه و دیگه هممون ما مردم و مادرمون ایران عزیزمون به آرامش برسیم ..
به امید آرامش و شادکامی و سلامتی همه ..
#آرام
#یادگاری
سوم تیرماه ۱۴۰۴
@arvmeh
درودهاا...
امروز شنیدم که گفتند دوازده روز بوده باور کردنی نبود برام ....
باور کنید که برای من به اندازه ی دوازده سال گذشت ...
و اما شکر که گذشت ..
امیدورام که حال همگی خوب باشه...
من برای هر روزش و گذر کردن از ذهنم به سالها تراپی و آرامش نیاز دارم ...
آرزوم اینه که دیگه و دیگه هممون ما مردم و مادرمون ایران عزیزمون به آرامش برسیم ..
به امید آرامش و شادکامی و سلامتی همه ..
#آرام
#یادگاری
سوم تیرماه ۱۴۰۴
@arvmeh
@arvmesh
اگر روزی کسی از من بپرسد
چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟
من می گشایم پیش رویش دفترم را:
در زیر این نیلی سپهر بی کرانه
چندان که یارا داشتم،
در هر ترانه،
نام بلند عشق را تکرار کردم.
من مهربانی را ستودم.
من با بدی پیکار کردم.
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم.
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم.
وز غصه مَردم،
شبی صد بار مُردم...
#فریدون_مشیری
@arvmesh
اگر روزی کسی از من بپرسد
چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟
من می گشایم پیش رویش دفترم را:
در زیر این نیلی سپهر بی کرانه
چندان که یارا داشتم،
در هر ترانه،
نام بلند عشق را تکرار کردم.
من مهربانی را ستودم.
من با بدی پیکار کردم.
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم.
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم.
وز غصه مَردم،
شبی صد بار مُردم...
#فریدون_مشیری
@arvmesh
@arvmesh
بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بگذار تا سپیده بخندد به روی ما
بنشین، ببین که دختر خورشید –صبحگاه-
حسرت خورَد ز روشنی آرزوی ما!
بنشین، مرو، هنوز به کامت ندیدهایم،
بنشین، مرو، هنوز کلامی نگفتهایم،
بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بنشین، که با خیال تو، شبها نخفتهایم!
بنشین، مرو، که در دل شب، در پناه ماه
خوشتر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست
بنشین و جاودانه به آزار من مکوش
یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست.
بنشین، مرو، حکایت «وقت دگر» مگو
شاید نماند فرصت دیدار دیگری
آخر، تو نیز با مَنَت از عشق گفتگوست!
غیر از ملال و رنج ازین در چه میبری؟
بنشین، مرو، صفای تمنای من ببین!
امشب چراغ عشق در این خانه روشن است،
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز،
بنشین، مرو، مرو که نه هنگام رفتن است!
◽️
اینک، تو رفتهای و من از راههای دور
میبینمت به بستر خود بردهای پناه،
میبینمت -نخفته- بر آن پرنیان سرد،
میبینمت نهفته نگاه از نگاه ماه،
درماندهای به ظلمت اندیشههای تلخ
خواب از تو در گریز و تو از خواب در گریز،
یاد منت نشسته برابر -پریده رنگ -
با خویشتن -به خلوت دل- می کنی ستیز!
#فریدون_مشیری
@arvmesh
بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بگذار تا سپیده بخندد به روی ما
بنشین، ببین که دختر خورشید –صبحگاه-
حسرت خورَد ز روشنی آرزوی ما!
بنشین، مرو، هنوز به کامت ندیدهایم،
بنشین، مرو، هنوز کلامی نگفتهایم،
بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بنشین، که با خیال تو، شبها نخفتهایم!
بنشین، مرو، که در دل شب، در پناه ماه
خوشتر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست
بنشین و جاودانه به آزار من مکوش
یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست.
بنشین، مرو، حکایت «وقت دگر» مگو
شاید نماند فرصت دیدار دیگری
آخر، تو نیز با مَنَت از عشق گفتگوست!
غیر از ملال و رنج ازین در چه میبری؟
بنشین، مرو، صفای تمنای من ببین!
امشب چراغ عشق در این خانه روشن است،
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز،
بنشین، مرو، مرو که نه هنگام رفتن است!
◽️
اینک، تو رفتهای و من از راههای دور
میبینمت به بستر خود بردهای پناه،
میبینمت -نخفته- بر آن پرنیان سرد،
میبینمت نهفته نگاه از نگاه ماه،
درماندهای به ظلمت اندیشههای تلخ
خواب از تو در گریز و تو از خواب در گریز،
یاد منت نشسته برابر -پریده رنگ -
با خویشتن -به خلوت دل- می کنی ستیز!
#فریدون_مشیری
@arvmesh
@arvmesh
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
#فروغی_بسطامی
@arvmesh
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
#فروغی_بسطامی
@arvmesh
@arvmesh
امروز #رندترین روز سال است
۱۴۰۴/۰۴/۰۴
هم چهارشنبه است
هم چهارمین روز از ماهه
هم چهارمین ماه از ساله
هم چهارمین سال از قرنه
امیدوارم برا همه امروز یه روز متفاوت و خاص باشه..
الهی سلامتي و آرامش و عاقبت بخيري در زندگی همه و ما جاری بشه .
برای همدیگر آرزوهای خوب داشته باشیم كه انعكاسش توي زندگي خودمون هم باشه ..
@arvmesh
امروز #رندترین روز سال است
۱۴۰۴/۰۴/۰۴
هم چهارشنبه است
هم چهارمین روز از ماهه
هم چهارمین ماه از ساله
هم چهارمین سال از قرنه
امیدوارم برا همه امروز یه روز متفاوت و خاص باشه..
الهی سلامتي و آرامش و عاقبت بخيري در زندگی همه و ما جاری بشه .
برای همدیگر آرزوهای خوب داشته باشیم كه انعكاسش توي زندگي خودمون هم باشه ..
@arvmesh
@arvmesh
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی!
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟
ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی و رفتهای ز برم
چو خوش بود اگر ای عمر رفته بازآیی
زبان گشاده کمر بستهایم تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
به احتیاط گذر بر سواد دیدهی من
چنانکه گوشهی دامن به خون نیالایی
نه مرد عشق تو بودم ازین طریق که عقل
درآمده است به سر با وجود دانایی
درم گشای که امید بستهام در تو
در امید که بگشاید؟ ار تو نگشایی!
به آفتاب خطاب تو خواستم کردن
دلم نداد که هست آفتاب هر جایی
سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی! سعادت اگر زان چه روی بنمایی.!
#عراقی
@arvmesh
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی!
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟
ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی و رفتهای ز برم
چو خوش بود اگر ای عمر رفته بازآیی
زبان گشاده کمر بستهایم تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
به احتیاط گذر بر سواد دیدهی من
چنانکه گوشهی دامن به خون نیالایی
نه مرد عشق تو بودم ازین طریق که عقل
درآمده است به سر با وجود دانایی
درم گشای که امید بستهام در تو
در امید که بگشاید؟ ار تو نگشایی!
به آفتاب خطاب تو خواستم کردن
دلم نداد که هست آفتاب هر جایی
سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی! سعادت اگر زان چه روی بنمایی.!
#عراقی
@arvmesh
@arvmesh
سالهاس که من زنگ گوشی همراهم رو سایلنت میکنم ..
فقط و فقط یک روز توی سال هست که چشم انتظار ی تماس هستم از یک نفر خاص ..
دیشب گوشیم رو از سایلنت در آوردم ،بهم گفتن چی شده و چرا ..
گفتم آخه منتظرم ..
منتظر تماس ..
میخوام که بشنوم و جواب بدم ..
و شاید باورتون نشه دیشب ساعت دوازده و بیست دقیقه تماس گرفت ...
و این تنها تماسی هست که من هر سال در چنین روزی مشتاقانه و عاشقانه منتظر هستم ...
قلبمی حضرت حضورم مامان قشنگم ... ❤️
#یادگاری
پنجمین روز از اولین فصل تابستان ۱۴۰۴
@arvmesh
سالهاس که من زنگ گوشی همراهم رو سایلنت میکنم ..
فقط و فقط یک روز توی سال هست که چشم انتظار ی تماس هستم از یک نفر خاص ..
دیشب گوشیم رو از سایلنت در آوردم ،بهم گفتن چی شده و چرا ..
گفتم آخه منتظرم ..
منتظر تماس ..
میخوام که بشنوم و جواب بدم ..
و شاید باورتون نشه دیشب ساعت دوازده و بیست دقیقه تماس گرفت ...
و این تنها تماسی هست که من هر سال در چنین روزی مشتاقانه و عاشقانه منتظر هستم ...
قلبمی حضرت حضورم مامان قشنگم ... ❤️
#یادگاری
پنجمین روز از اولین فصل تابستان ۱۴۰۴
@arvmesh
@arvmesh
الان فقط نیاز دارم بغلم کنی
حرکتی به قدمت خود بشریت
که معنایش خیلی فراتر از تماس دو بدن است.
در آغوش گرفتن یعنی از حضور تو احساس تهدید نمی کنم،
نمی ترسم این قدر نزدیک باشم،
می توانم آرام بگیرم، در خانه ی خودمم،
احساس امنیت می کنم و کنار کسی هستم که درکم می کند.
می گویند هر بار کسی را گرم در آغوش می گیریم، یک روز به عمرمان اضافه می شود.
پس لطفا مرا بغل کن...
#پائولو_كوئليو
@arvmesh
الان فقط نیاز دارم بغلم کنی
حرکتی به قدمت خود بشریت
که معنایش خیلی فراتر از تماس دو بدن است.
در آغوش گرفتن یعنی از حضور تو احساس تهدید نمی کنم،
نمی ترسم این قدر نزدیک باشم،
می توانم آرام بگیرم، در خانه ی خودمم،
احساس امنیت می کنم و کنار کسی هستم که درکم می کند.
می گویند هر بار کسی را گرم در آغوش می گیریم، یک روز به عمرمان اضافه می شود.
پس لطفا مرا بغل کن...
#پائولو_كوئليو
@arvmesh
@arvmesh
تا نسوزم
تا نسوزانم
تا مبادا بی هوا خاموش...
پس چگونه
بی امان روشن نگه دارم
سالها این پاره اتش را
در کف دستم؟
تا بدانم همچنان هستم.
#قیصرامین_پور
@arvmesh
تا نسوزم
تا نسوزانم
تا مبادا بی هوا خاموش...
پس چگونه
بی امان روشن نگه دارم
سالها این پاره اتش را
در کف دستم؟
تا بدانم همچنان هستم.
#قیصرامین_پور
@arvmesh
@arvmesh
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمۀ شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریۀ بیبهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسونشدۀ تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتیّ مرا چه بیم دریا؟
توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی وگرنه، غم نیست
مست از تو، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه از توست
من میگذرم خموش و گمنام
آوازۀ جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خاک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست
#هوشنگ_ابتهاج(ه.الف.سایه)
@arvmesh
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمۀ شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریۀ بیبهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسونشدۀ تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتیّ مرا چه بیم دریا؟
توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی وگرنه، غم نیست
مست از تو، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت؟
کاین مستی شادمانه از توست
من میگذرم خموش و گمنام
آوازۀ جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خاک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست
#هوشنگ_ابتهاج(ه.الف.سایه)
@arvmesh
@arvmesh
مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است
از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم
دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است
خجلتی دارم که خواهد پردهپوش من شدن
گرچه از سجادهٔ تقوی بر و دوشم تهی است
سرگذشت روزگار خوشدلی از من مپرس
صفحهٔ خاطر ازین خواب فراموشم تهی است
گفتگوی پوچ ناصح را نمیدانم که چیست
اینقدر دانم که جای پنبه در گوشم تهی است!
گرچه دارم در بغل چون هاله تنگ آن ماه را
همچنان از شرم، جای او در آغوشم تهی است
#صائب_تبریزی
@arvmesh
مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است
از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم
دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است
خجلتی دارم که خواهد پردهپوش من شدن
گرچه از سجادهٔ تقوی بر و دوشم تهی است
سرگذشت روزگار خوشدلی از من مپرس
صفحهٔ خاطر ازین خواب فراموشم تهی است
گفتگوی پوچ ناصح را نمیدانم که چیست
اینقدر دانم که جای پنبه در گوشم تهی است!
گرچه دارم در بغل چون هاله تنگ آن ماه را
همچنان از شرم، جای او در آغوشم تهی است
#صائب_تبریزی
@arvmesh
@arvmesh
ای زندگی بردار دست از امتحانم
چیزی نه می دانم نه می خواهم بدانم
دلسنگ یا دلتنگ! چون کوهی زمینگیر
از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم
کوتاهی عمر گل از بالانشینی ست
اکنون که می بینند خوارم، در امانم
دلبستهی افلاکم و پابستهی خاک
فوارهای بین زمین و آسمانم
آن روز اگر خود بال خود را میشکستم
اکنون نمیگفتم بمانم یا نمانم؟!
قفل قفس باز و قناری ها هراسان
دل کندن آسان نیست! آیا می توانم ؟!
#فاضل_نظری
@arvmesh
ای زندگی بردار دست از امتحانم
چیزی نه می دانم نه می خواهم بدانم
دلسنگ یا دلتنگ! چون کوهی زمینگیر
از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم
کوتاهی عمر گل از بالانشینی ست
اکنون که می بینند خوارم، در امانم
دلبستهی افلاکم و پابستهی خاک
فوارهای بین زمین و آسمانم
آن روز اگر خود بال خود را میشکستم
اکنون نمیگفتم بمانم یا نمانم؟!
قفل قفس باز و قناری ها هراسان
دل کندن آسان نیست! آیا می توانم ؟!
#فاضل_نظری
@arvmesh
@arvmesh
#عشق چیست ؟
بزرگترین خودکشی در دنیاست
عاشق شدن یعنی ارتکاب به خودکشی: #کشتن_نفس
عشق یعنی دور انداختن نفس
برای همین است که مردم اینقدر از عشق ورزیدن می ترسند
آنان درباره ی عشق داد سخن می دهند و به عاشق بودن تظاهر هم می کنند آنان ترتیبی می دهند تا خودشان را و دیگران را بفریبند که عاشق اند
ولی آنان از عشق ورزیدن پرهیز می کنند
زیرا که عشق نخست از تو می خواهد تا بمیری و تنها آنگاه است که دوباره زاده می شوی
و مسلماً زندگی نیز با عشق غنی تر می گردد.
هر چقدر نفس تو بیشتر بمیرد و کمتر باشد ، زندگی تو غنی تر و پر بار تر و سرشار از سرور و لذت خواهد بود.
#اشو
@arvmesh
#عشق چیست ؟
بزرگترین خودکشی در دنیاست
عاشق شدن یعنی ارتکاب به خودکشی: #کشتن_نفس
عشق یعنی دور انداختن نفس
برای همین است که مردم اینقدر از عشق ورزیدن می ترسند
آنان درباره ی عشق داد سخن می دهند و به عاشق بودن تظاهر هم می کنند آنان ترتیبی می دهند تا خودشان را و دیگران را بفریبند که عاشق اند
ولی آنان از عشق ورزیدن پرهیز می کنند
زیرا که عشق نخست از تو می خواهد تا بمیری و تنها آنگاه است که دوباره زاده می شوی
و مسلماً زندگی نیز با عشق غنی تر می گردد.
هر چقدر نفس تو بیشتر بمیرد و کمتر باشد ، زندگی تو غنی تر و پر بار تر و سرشار از سرور و لذت خواهد بود.
#اشو
@arvmesh
@arvmesh
بمان و خواب مرا بیشتر معطر کن
هزارویک شب افسانه را مکرر کن
به پلکی آمدی از آن سوی نیامدها
بمان و خستگی جان و جسم را در کن
منِ کهنشده را از جوانه پر کردی
منِ کهنشده را شاعری نوآور کن
کسی هنوز عیار تو را نفهمیدهست
هرآنچه آینهٔ شعر گفت باور کن
بدا که از غزل من لبی نمینوشی
«مرا ببوس» برایم بخوان و نوبر کن
سرودههای مرا فتح کردن آسان است
نگفتههای مرا میتوانی از بر کن
و نقطهچینی اگر بین شعر و من باقیست
تو آن نباید را نقطهنقطه کمتر کن
کمی به فکر غزلهای ناتمامم باش
کم این قلمشده را شرمسار جوهر کن
#محمدعلی_بهمنی
@arvmesh
بمان و خواب مرا بیشتر معطر کن
هزارویک شب افسانه را مکرر کن
به پلکی آمدی از آن سوی نیامدها
بمان و خستگی جان و جسم را در کن
منِ کهنشده را از جوانه پر کردی
منِ کهنشده را شاعری نوآور کن
کسی هنوز عیار تو را نفهمیدهست
هرآنچه آینهٔ شعر گفت باور کن
بدا که از غزل من لبی نمینوشی
«مرا ببوس» برایم بخوان و نوبر کن
سرودههای مرا فتح کردن آسان است
نگفتههای مرا میتوانی از بر کن
و نقطهچینی اگر بین شعر و من باقیست
تو آن نباید را نقطهنقطه کمتر کن
کمی به فکر غزلهای ناتمامم باش
کم این قلمشده را شرمسار جوهر کن
#محمدعلی_بهمنی
@arvmesh