#خبر
⭕️دستور #رئیسی برای آزادسازی فوری و بدون استثناء مناطق ساحلی به هیاتدولت ابلاغ شد.
#نقد_و_نظر
✍ضد ذوق
🔻چنان با افتخار از آزادسازی بخشهایی از سواحل و حریم رودخانهها گزارش پخش میکنند که گویی تا دیروز رژیم دیگری سر کار بوده! از این هم بگویید که این تصرفات و اشغال سازی ها طی چند دهه و با چه سازوکارهایی اتفاق افتاده؟!
@antioligarchie
⭕️دستور #رئیسی برای آزادسازی فوری و بدون استثناء مناطق ساحلی به هیاتدولت ابلاغ شد.
#نقد_و_نظر
✍ضد ذوق
🔻چنان با افتخار از آزادسازی بخشهایی از سواحل و حریم رودخانهها گزارش پخش میکنند که گویی تا دیروز رژیم دیگری سر کار بوده! از این هم بگویید که این تصرفات و اشغال سازی ها طی چند دهه و با چه سازوکارهایی اتفاق افتاده؟!
@antioligarchie
#یادداشت
🔻 "یک سکانس فاشیستی"
...بیستهزار نفر میدان ونتزیا را پر کرده بودند. چند ارکستر بر طبل میکوبیدند و سرودها، فریادها و هلهلۀ مردم به هر سو سرازیر بود. روز جشن فاشیستها بود و آنها میخواستند پیشوایشان را ببینند. کاخ که این بار تنها با کمک یک افسر توانسته بودم به آن برسم، امروز برخلاف همیشه که در گذشتهای ساکت آرمیده بود، پر از مردان یونیفورمپوشی بود که پلهها و تالارها را بالا و پایین میکردند. دوچه( موسولینی،رهبر فاشیست ایتالیا) در تالارش تنها بود، اما امروز یونیفورم بر تن داشت. یک بار پادشاهی به من میگفت، وقتی یونیفورم میپوشد متفاوت از وقتی لباس شخصی بر تن دارد فکر میکرد. منظورش این بود که ضعیفتر فکر میکند. این را هم دیدهام که یک افسر در میان غیرنظامیان مانند فردی نقابزده و معذب رفتار میکند، همانطور که یک غیرنظامی در احاطۀ صد یونیفورمپوش مشوش میشود. همچنین هیچگاه ندیدم دو افسر با هم در حال گفتگوی فلسفی باشند، همانطور که ندیدهام دو اندیشمند در حال مشتزنی با هم باشند؛ گرچه هر دوی اینها امکانپذیر است.
موسولینی که در یونیفورم نظامی برایم غریبهتر به نظر میرسید تا در کتوشلوار، از جهت فکری هیچ تغییری نکرده بود. با این سروصدا و انتظاری که بیرون حکمفرما بود، نمیشد گفتگویی با تمرکز انجام داد. خاطرهای از حبشه برایش تعریف کردم. سپس بیدرنگ گفتم: «اما من میروم. شما باید همین الان سخنرانی کنید.»
گفت «ادامه دهید» و قدم زدنش در تالار را همراهم ادامه داد تا آنکه افسری پرسید آیا درهای بالکن را باید باز کنند. صدا زد کلاهش را بیاورند. به من گفت از پنجرۀ کناری تماشا کنم و پس از تظاهرات نزد او بروم. برای اینکه سخنرانیاش را در واپسین لحظات در ذهن خود مرور کند، وقتی نمانده بود. وقتی تماشایش میکردم که در فریادهای دائمی انبوه جمعیت وارد بالکن میشد، دوباره در نیمرخش همان قیافۀ فرمانروایانه و خرسندی را دیدم که وقتی دربارۀ سازندگیها صحبت میکند، در او نمایان میشود. وقتی برای دقایقی از بالا به جمعیت خروشان نگاه میکرد، کاملاً حالتهای یک نمایشنامهپرداز در او دیده میشد که وارد صحنۀ نمایش شده و هنرپیشگانش را بیقرار و آمادۀ تمرین مییابد.
با اشارۀ او سروصدای جمعیت ناگهان ساکت شد و حالات او هیجان خاصی گرفت. با شروعی نیرومند واژهها را شمردهشمرده به سوی جمعیت پرتاب کرد. حدود سی جمله گفت که واپسین آن در هلهلۀ دوبارۀ جمعیت محو شد. وقتی درهای بالکن بسته شد، فریاد «دوچه! دوچه!» با ضرباهنگ از فاصلهای نزدیک از پشت در تالار بلند شد. او اجازه داد در را باز کنند. حدود شصت افسر فاشیست به داخل سرازیر شدند و دور میزش را گرفتند. اینان دبیران حزب از سراسر ایتالیا بودند. هیچ نشانی از خضوع یا حتی حالت خبردار این تصویر خانوادگی را مختل نمیکرد. آنها او را احاطه کردند و او شروع کرد به اینکه با صدای آهسته و گرفته هر یک از آنها را نه با نام شخصی، بلکه با نام شهرشان صدا بزند؛ در حالی که با انگشت به هر یک اشاره میکرد. گاهی [بین افراد] میگشت، گاه نامطمئن میشد و چند بار هم کمک گرفت. اما بیشترشان را شناخت. همه چنان به او مینگریستند که گویی به پدرشان مینگرند، با آنکه برخی با او همسن بودند. وقتی او سپس با سلامی رومی خواست از آنها خداحافظی کند، یکی فریاد زد: «دوچه! عکس بگیریم!»
موسولینی لبخند زد، خدمتکار عکاسی را که خود افسران همراه آورده بودند صدا زد و آنها وسط تالار گروهی را تشکیل دادند، در حالی که آخرین نفرها سریع دو صندلی را از کنار میز آوردند تا روی آن بایستند. نور تابید و دکمۀ دوربین فشرده شد. سراسر شادی و نشاط بود، همراه با شوخی و خطابهای طنز، لبریز ارادت و اعتماد گروه به پیشوا ــ و شاید پیشوا به گروه. در پایان افسران فاشیست دوباره سرودخوان و فریادزنان از تالار رفتند.
📚[ گفتگوهایی با دوچه] ، امیل لودویک، مترجم مهدی تدینی
@antioligarchie
🔻 "یک سکانس فاشیستی"
...بیستهزار نفر میدان ونتزیا را پر کرده بودند. چند ارکستر بر طبل میکوبیدند و سرودها، فریادها و هلهلۀ مردم به هر سو سرازیر بود. روز جشن فاشیستها بود و آنها میخواستند پیشوایشان را ببینند. کاخ که این بار تنها با کمک یک افسر توانسته بودم به آن برسم، امروز برخلاف همیشه که در گذشتهای ساکت آرمیده بود، پر از مردان یونیفورمپوشی بود که پلهها و تالارها را بالا و پایین میکردند. دوچه( موسولینی،رهبر فاشیست ایتالیا) در تالارش تنها بود، اما امروز یونیفورم بر تن داشت. یک بار پادشاهی به من میگفت، وقتی یونیفورم میپوشد متفاوت از وقتی لباس شخصی بر تن دارد فکر میکرد. منظورش این بود که ضعیفتر فکر میکند. این را هم دیدهام که یک افسر در میان غیرنظامیان مانند فردی نقابزده و معذب رفتار میکند، همانطور که یک غیرنظامی در احاطۀ صد یونیفورمپوش مشوش میشود. همچنین هیچگاه ندیدم دو افسر با هم در حال گفتگوی فلسفی باشند، همانطور که ندیدهام دو اندیشمند در حال مشتزنی با هم باشند؛ گرچه هر دوی اینها امکانپذیر است.
موسولینی که در یونیفورم نظامی برایم غریبهتر به نظر میرسید تا در کتوشلوار، از جهت فکری هیچ تغییری نکرده بود. با این سروصدا و انتظاری که بیرون حکمفرما بود، نمیشد گفتگویی با تمرکز انجام داد. خاطرهای از حبشه برایش تعریف کردم. سپس بیدرنگ گفتم: «اما من میروم. شما باید همین الان سخنرانی کنید.»
گفت «ادامه دهید» و قدم زدنش در تالار را همراهم ادامه داد تا آنکه افسری پرسید آیا درهای بالکن را باید باز کنند. صدا زد کلاهش را بیاورند. به من گفت از پنجرۀ کناری تماشا کنم و پس از تظاهرات نزد او بروم. برای اینکه سخنرانیاش را در واپسین لحظات در ذهن خود مرور کند، وقتی نمانده بود. وقتی تماشایش میکردم که در فریادهای دائمی انبوه جمعیت وارد بالکن میشد، دوباره در نیمرخش همان قیافۀ فرمانروایانه و خرسندی را دیدم که وقتی دربارۀ سازندگیها صحبت میکند، در او نمایان میشود. وقتی برای دقایقی از بالا به جمعیت خروشان نگاه میکرد، کاملاً حالتهای یک نمایشنامهپرداز در او دیده میشد که وارد صحنۀ نمایش شده و هنرپیشگانش را بیقرار و آمادۀ تمرین مییابد.
با اشارۀ او سروصدای جمعیت ناگهان ساکت شد و حالات او هیجان خاصی گرفت. با شروعی نیرومند واژهها را شمردهشمرده به سوی جمعیت پرتاب کرد. حدود سی جمله گفت که واپسین آن در هلهلۀ دوبارۀ جمعیت محو شد. وقتی درهای بالکن بسته شد، فریاد «دوچه! دوچه!» با ضرباهنگ از فاصلهای نزدیک از پشت در تالار بلند شد. او اجازه داد در را باز کنند. حدود شصت افسر فاشیست به داخل سرازیر شدند و دور میزش را گرفتند. اینان دبیران حزب از سراسر ایتالیا بودند. هیچ نشانی از خضوع یا حتی حالت خبردار این تصویر خانوادگی را مختل نمیکرد. آنها او را احاطه کردند و او شروع کرد به اینکه با صدای آهسته و گرفته هر یک از آنها را نه با نام شخصی، بلکه با نام شهرشان صدا بزند؛ در حالی که با انگشت به هر یک اشاره میکرد. گاهی [بین افراد] میگشت، گاه نامطمئن میشد و چند بار هم کمک گرفت. اما بیشترشان را شناخت. همه چنان به او مینگریستند که گویی به پدرشان مینگرند، با آنکه برخی با او همسن بودند. وقتی او سپس با سلامی رومی خواست از آنها خداحافظی کند، یکی فریاد زد: «دوچه! عکس بگیریم!»
موسولینی لبخند زد، خدمتکار عکاسی را که خود افسران همراه آورده بودند صدا زد و آنها وسط تالار گروهی را تشکیل دادند، در حالی که آخرین نفرها سریع دو صندلی را از کنار میز آوردند تا روی آن بایستند. نور تابید و دکمۀ دوربین فشرده شد. سراسر شادی و نشاط بود، همراه با شوخی و خطابهای طنز، لبریز ارادت و اعتماد گروه به پیشوا ــ و شاید پیشوا به گروه. در پایان افسران فاشیست دوباره سرودخوان و فریادزنان از تالار رفتند.
📚[ گفتگوهایی با دوچه] ، امیل لودویک، مترجم مهدی تدینی
@antioligarchie
#خبر
⭕️ #نقاشی_سهبعدی بنام #فقر_نامرئی اثر کوین لی وصول۲۰۲۲
" کاخی بنا نمیشود مگر به ازای هر۴پله آن کودکی فقیر مدفون باشد!"
🀄️جواد اشترانی
#twitter
@antioligarchie
⭕️ #نقاشی_سهبعدی بنام #فقر_نامرئی اثر کوین لی وصول۲۰۲۲
" کاخی بنا نمیشود مگر به ازای هر۴پله آن کودکی فقیر مدفون باشد!"
🀄️جواد اشترانی
@antioligarchie
#نقد_و_نظر
⭕️اینها که مشخص است از کجا می سوزند اما برای شبکه افقی های پر ادعا همین ننگ کافیست که در برنامه زنده شان یکی از (بقول خودشان) سران فتنه با عنوان "حفظه الله تعالی" به مخاطبشان حقنه می شود!
🀄️سید محمدکاظم موسوی
#twitter
@antioligarchie
https://t.me/antioligarchie/32440
⭕️اینها که مشخص است از کجا می سوزند اما برای شبکه افقی های پر ادعا همین ننگ کافیست که در برنامه زنده شان یکی از (بقول خودشان) سران فتنه با عنوان "حفظه الله تعالی" به مخاطبشان حقنه می شود!
🀄️سید محمدکاظم موسوی
@antioligarchie
https://t.me/antioligarchie/32440
Telegram
آنتی الیگارشی
⭕️ #سبزاللهی_های اصلاح طلب که قمپز در کردنشون برای آزادیِ بیان و ادب گوش فلک رو کر کرده ، هنوز از مناظرات ۸۸ شاکی ان!
( شرح ویدئو) بخشی از سخنان ستایش آمیز زهرا شجاعی درباره میرحسین موسوی و حمله به احمدی نژاد
@antioligarchie
( شرح ویدئو) بخشی از سخنان ستایش آمیز زهرا شجاعی درباره میرحسین موسوی و حمله به احمدی نژاد
@antioligarchie
#داستانک
🔻عاقبت خودفروشان
چنگیزخان مغول نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت [ به اهالی شهر] که: " هرکس با ما باشد، در امان است !"
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیز به آن ها نوشت : "باهمشهریانِ مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم !"
... پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مردم بخارا شعلهور شد...
در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان مغول پیروز شدند. اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز جمله یِ مشهورش را گفت: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما ،بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
📚الكاملفیالتاريخ/ #عزالدین_بن_اثیر
@antioligarchie
🔻عاقبت خودفروشان
چنگیزخان مغول نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت [ به اهالی شهر] که: " هرکس با ما باشد، در امان است !"
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیز به آن ها نوشت : "باهمشهریانِ مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم !"
... پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مردم بخارا شعلهور شد...
در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان مغول پیروز شدند. اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز جمله یِ مشهورش را گفت: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما ،بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
📚الكاملفیالتاريخ/ #عزالدین_بن_اثیر
@antioligarchie
#روایت_یک_ماجرا (۱)
⭕️سربرگ رسمی وزارت خارجه با بسمه تعالی و آرم شیروخورشید. این بخشی از نامه ۲۱ دسامبر۱۹۷۹ #قطبزاده به "عمر توریخوس" حاکم پاناماست که از او درخواست استرداد شاه به ایران را کرده بود. آیتالله خمینی به استفاده از شیروخورشید در نامههای رسمی وزارت خارجه به شدت به #قطبزاده اعتراض کرده بود.
@antioligarchie
پانوشت ▪️بعد از پیروزی انقلاب ۵۷، صادق قطبزاده پس از رادیو تلویزیون، به وزارت امور خارجه رفت؛ وزارتخانهای پرمناقشه که از استرداد شاه تا تعیین تکلیف گروگانهای آمریکایی در تهران را در دستور کار داشت
او در ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ ، با حکم محمدی ریشهری به اتهام توطئه علیه امام خمینی در زندان اوین اعدام شد
⭕️سربرگ رسمی وزارت خارجه با بسمه تعالی و آرم شیروخورشید. این بخشی از نامه ۲۱ دسامبر۱۹۷۹ #قطبزاده به "عمر توریخوس" حاکم پاناماست که از او درخواست استرداد شاه به ایران را کرده بود. آیتالله خمینی به استفاده از شیروخورشید در نامههای رسمی وزارت خارجه به شدت به #قطبزاده اعتراض کرده بود.
@antioligarchie
پانوشت ▪️بعد از پیروزی انقلاب ۵۷، صادق قطبزاده پس از رادیو تلویزیون، به وزارت امور خارجه رفت؛ وزارتخانهای پرمناقشه که از استرداد شاه تا تعیین تکلیف گروگانهای آمریکایی در تهران را در دستور کار داشت
او در ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ ، با حکم محمدی ریشهری به اتهام توطئه علیه امام خمینی در زندان اوین اعدام شد
آنتی الیگارشی
#روایت_یک_ماجرا (۱) ⭕️سربرگ رسمی وزارت خارجه با بسمه تعالی و آرم شیروخورشید. این بخشی از نامه ۲۱ دسامبر۱۹۷۹ #قطبزاده به "عمر توریخوس" حاکم پاناماست که از او درخواست استرداد شاه به ایران را کرده بود. آیتالله خمینی به استفاده از شیروخورشید در نامههای رسمی…
#روایت_یک_ماجرا (۲)
⭕️تلاش بی سرانجام #صادق_قطب_زاده برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب
@antioligarchie
⭕️تلاش بی سرانجام #صادق_قطب_زاده برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب
@antioligarchie
آنتی الیگارشی
#روایت_یک_ماجرا (۲) ⭕️تلاش بی سرانجام #صادق_قطب_زاده برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب @antioligarchie
#روایت_یک_ماجرا (۳)
⭕️[ بخش هایی از گفتوگوی مفصل تاریخ ایرانی با اردشیر هوشی یکی از دوستان صادق قطب زاده ]
1⃣... قطبزاده در اروپا مثل موتور محرکه از این شهر به آن شهر میرفت و تمام فعالیت جمعآوری نیرو و از این دست کارها را خودش انجام میداد. از نظر سیاسی نیروی پرتحرکی بود. بنیصدر و حسن حبیبی حرکت نداشتند. بنیصدر خوب سخنرانی میکرد، حبیبی خوب مینوشت اما قطبزاده خوب حرکت میکرد. این سه با هم هماهنگی خوبی داشتند. هیچ کس توان رقابت با این گروه سه نفره را نداشت. ما اسمشان را گذاشته بودیم سه تفنگدار...[ برای فعالیت های سیاسی] آقای خمینی یک مقرری از سهم امام و... برای قطبزاده در اروپا و یزدی در آمریکا تعیین کرده بود. اما مبلغ قابل توجهی نبود. قطبزاده خیلی از هزینهها را از جیب خودش میپرداخت. ما هم هر کدام به سهم خود کمک میکردیم...[ بعد از ورود امام خمینی به پاریس] ...ما ظرف ۲ ساعت یک ویلا در ورسای پاریس برای اقامت آقای خمینی خریدیدم. آن خانه به نام قطبزاده است. قطبزاده در مورد آن خانه به من اختیارات داده بود. من بعدا که بنیصدر به فرانسه رفت آن خانه را در اختیار او قرار دادم ...
2⃣ آقای اشراقی از دفتر امام، آقای قرائتی را همراه با شخص دیگری معرفی کردند که برنامۀ کودک اجرا کنند. آقای قرائتی با لهجۀ کاشانی غلیظ صحبت میکرد. شخص همراه ایشان هم روحانی کوتاهقدی بود که با دو دست مینوشت ، نامش را به خاطر نمیآورم. قرار شد اینها به جای خانم عاطفی که قصهگوی برنامه کودک بود کار کنند. من با محمدعلی رجایی هم رفاقت زیادی داشتم چون بچه محل بودیم. رجایی هم پسرش کمال را برای اجرای برنامۀ کودک به تلویزیون میآورد....
3⃣...کمال خرازی به لحاظ خانوادگی جد اندر جد بازاری بود و نزدیک به جریان موتلفه. قطبزاده هم با موتلفهایها میانه خوبی نداشت. برای همین هم اختلاف دیدگاه داشتند. کمال خرازی زمانی معاون سیاسی تلویزیون بود که قطبزاده اخراجش کرد. احمد خمینی از قم تماس میگرفت میگفت این کار را بکنید، آن کار را نکنید، قطبزاده همه را اجرا نمیکرد اما کمال خرازی اجرا میکرد. بعد از آن در دولت موقت معاون وزیر خارجه، دکتر یزدی شد. در دورهای که قطبزاده وزیر خارجه بود یک روز ما در دفتر نشسته بودیم که خبر رسید کمال خرازی در یکی از سالنهای کنفرانس در حال سخنرانی علیه قطبزاده است. قطبزاده همان لحظه رفت و تریبون را از دستش گرفت و پرخاش کرد. بعد هم به مستخدم گفت: "این آقا هرچه وسیله دارد جمع کند، در اتاقش را قفل کن، دیگر هم به وزارت خارجه راهش نده."
4⃣... محمد منتظری آن زمان به شوخی به ممد رینگو معروف شده بود [خنده]. او با آقای غرضی، جلالالدین فارسی و... گروهی تشکیل داده بودند که به خاطر ارتباطاتشان با قذافی به گروه لیبی معروف شده بود. یک بار ایشان هفتاد، هشتاد نفر را جمع کرده و با آنها در در وزارت خارجه متحصن شده بود (غرضی و فارسی حضور نداشتند). همه هم مسلح به ژ۳ و... حرفشان این بود که میخواهیم برای جنگ با اسرائیل به لبنان برویم. پاسپورت میخواستند. خلاصه، حسابی کار وزارتخانه را مختل کرده بودند. قطبزاده کلتش را درآورد، یک ژ۳ هم دستش گرفت، گفت: «این چه بساطی است؟! اینجا وزارت خارجه است، میخواهید بروید لبنان، بروید، چرا آمدید اینجا. ما نمیتوانیم برای شما خروجی صادر کنیم. بروید پیش آقای بهشتی، اگر ایشان به ما دستور بدهد که حتی صد تا پاسپورت هم به شما بدهیم، میدهیم. چرا آمدید اینجا تظاهرات میکنید؟...
5⃣...وقتی امام در خارج بود رابطهاش با بنیصدر، حبیبی، قطبزاده و یزدی و... خیلی نزدیک بود. اما وقتی وارد ایران شد، روحانیون دورش را گرفتند و به نوعی بچههایی را که همراه ایشان از خارج آمده بودند ایزوله کردند..
6⃣...یک شب به اتفاق دکتر کارگشا خانه قطبزاده بودیم. بحثی بین ما پیش آمد و انتقادی به آقای خمینی شد. یکباره قطبزاده عصبانی شد که «شما نمیدانید امام کیست. امام کسی است که ۲۵۰۰ سال سلطنت را از این مملکت جمع کرد. بلند شوید بروید.» ساعت ۲ نیمه شب ما را از خانهاش بیرون انداخت. فدایی آقای خمینی بود. آقای خمینی برایش خطبه فرزندی خوانده بود. مدام به خانه آقای خمینی رفتوآمد میکرد. باورتان نمیشود آقای خمینی را میپرستید. اصلاً اصطلاح «خط امام» را قطبزاده باب کرد. میگفت این شخص در خط امام نیست یا آن یکی هست...
http://tarikhirani.ir/fa/news/8168
http://tarikhirani.ir/fa/news/8171
http://tarikhirani.ir/fa/news/8170
@antioligarchie
⭕️[ بخش هایی از گفتوگوی مفصل تاریخ ایرانی با اردشیر هوشی یکی از دوستان صادق قطب زاده ]
1⃣... قطبزاده در اروپا مثل موتور محرکه از این شهر به آن شهر میرفت و تمام فعالیت جمعآوری نیرو و از این دست کارها را خودش انجام میداد. از نظر سیاسی نیروی پرتحرکی بود. بنیصدر و حسن حبیبی حرکت نداشتند. بنیصدر خوب سخنرانی میکرد، حبیبی خوب مینوشت اما قطبزاده خوب حرکت میکرد. این سه با هم هماهنگی خوبی داشتند. هیچ کس توان رقابت با این گروه سه نفره را نداشت. ما اسمشان را گذاشته بودیم سه تفنگدار...[ برای فعالیت های سیاسی] آقای خمینی یک مقرری از سهم امام و... برای قطبزاده در اروپا و یزدی در آمریکا تعیین کرده بود. اما مبلغ قابل توجهی نبود. قطبزاده خیلی از هزینهها را از جیب خودش میپرداخت. ما هم هر کدام به سهم خود کمک میکردیم...[ بعد از ورود امام خمینی به پاریس] ...ما ظرف ۲ ساعت یک ویلا در ورسای پاریس برای اقامت آقای خمینی خریدیدم. آن خانه به نام قطبزاده است. قطبزاده در مورد آن خانه به من اختیارات داده بود. من بعدا که بنیصدر به فرانسه رفت آن خانه را در اختیار او قرار دادم ...
2⃣ آقای اشراقی از دفتر امام، آقای قرائتی را همراه با شخص دیگری معرفی کردند که برنامۀ کودک اجرا کنند. آقای قرائتی با لهجۀ کاشانی غلیظ صحبت میکرد. شخص همراه ایشان هم روحانی کوتاهقدی بود که با دو دست مینوشت ، نامش را به خاطر نمیآورم. قرار شد اینها به جای خانم عاطفی که قصهگوی برنامه کودک بود کار کنند. من با محمدعلی رجایی هم رفاقت زیادی داشتم چون بچه محل بودیم. رجایی هم پسرش کمال را برای اجرای برنامۀ کودک به تلویزیون میآورد....
3⃣...کمال خرازی به لحاظ خانوادگی جد اندر جد بازاری بود و نزدیک به جریان موتلفه. قطبزاده هم با موتلفهایها میانه خوبی نداشت. برای همین هم اختلاف دیدگاه داشتند. کمال خرازی زمانی معاون سیاسی تلویزیون بود که قطبزاده اخراجش کرد. احمد خمینی از قم تماس میگرفت میگفت این کار را بکنید، آن کار را نکنید، قطبزاده همه را اجرا نمیکرد اما کمال خرازی اجرا میکرد. بعد از آن در دولت موقت معاون وزیر خارجه، دکتر یزدی شد. در دورهای که قطبزاده وزیر خارجه بود یک روز ما در دفتر نشسته بودیم که خبر رسید کمال خرازی در یکی از سالنهای کنفرانس در حال سخنرانی علیه قطبزاده است. قطبزاده همان لحظه رفت و تریبون را از دستش گرفت و پرخاش کرد. بعد هم به مستخدم گفت: "این آقا هرچه وسیله دارد جمع کند، در اتاقش را قفل کن، دیگر هم به وزارت خارجه راهش نده."
4⃣... محمد منتظری آن زمان به شوخی به ممد رینگو معروف شده بود [خنده]. او با آقای غرضی، جلالالدین فارسی و... گروهی تشکیل داده بودند که به خاطر ارتباطاتشان با قذافی به گروه لیبی معروف شده بود. یک بار ایشان هفتاد، هشتاد نفر را جمع کرده و با آنها در در وزارت خارجه متحصن شده بود (غرضی و فارسی حضور نداشتند). همه هم مسلح به ژ۳ و... حرفشان این بود که میخواهیم برای جنگ با اسرائیل به لبنان برویم. پاسپورت میخواستند. خلاصه، حسابی کار وزارتخانه را مختل کرده بودند. قطبزاده کلتش را درآورد، یک ژ۳ هم دستش گرفت، گفت: «این چه بساطی است؟! اینجا وزارت خارجه است، میخواهید بروید لبنان، بروید، چرا آمدید اینجا. ما نمیتوانیم برای شما خروجی صادر کنیم. بروید پیش آقای بهشتی، اگر ایشان به ما دستور بدهد که حتی صد تا پاسپورت هم به شما بدهیم، میدهیم. چرا آمدید اینجا تظاهرات میکنید؟...
5⃣...وقتی امام در خارج بود رابطهاش با بنیصدر، حبیبی، قطبزاده و یزدی و... خیلی نزدیک بود. اما وقتی وارد ایران شد، روحانیون دورش را گرفتند و به نوعی بچههایی را که همراه ایشان از خارج آمده بودند ایزوله کردند..
6⃣...یک شب به اتفاق دکتر کارگشا خانه قطبزاده بودیم. بحثی بین ما پیش آمد و انتقادی به آقای خمینی شد. یکباره قطبزاده عصبانی شد که «شما نمیدانید امام کیست. امام کسی است که ۲۵۰۰ سال سلطنت را از این مملکت جمع کرد. بلند شوید بروید.» ساعت ۲ نیمه شب ما را از خانهاش بیرون انداخت. فدایی آقای خمینی بود. آقای خمینی برایش خطبه فرزندی خوانده بود. مدام به خانه آقای خمینی رفتوآمد میکرد. باورتان نمیشود آقای خمینی را میپرستید. اصلاً اصطلاح «خط امام» را قطبزاده باب کرد. میگفت این شخص در خط امام نیست یا آن یکی هست...
http://tarikhirani.ir/fa/news/8168
http://tarikhirani.ir/fa/news/8171
http://tarikhirani.ir/fa/news/8170
@antioligarchie
تاریخ ایرانی
سرنوشت خانه قطبزاده - تاریخ ایرانی
اولین کسی که به ملاقات امام در ترکیه رفت قطبزاده بود/ قرار بود امام از فرانسه به الجزایر برود/ امام به خانه قطبزاده رفت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️رزمایش خودرویی توزیع ۱۱۰ هزار بسته کمک مومنانه در میدان آزادی تهران به طول ۷ کیلومتر برگزار شد.
#رزمایش_صدقه
@antioligarchie
#رزمایش_صدقه
@antioligarchie
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خبر
⭕️مهرشاد سهیلی ۱۷ ساله بازداشت شد.
https://irna.ir/xjHpVm
#نقد_و_نظر
🔻(شرح ویدئو) تعریف و تمجید «مهدی ماندگاری»، روحانی اصولگرا از #مهرشاد_سهیلی در جریان انتخابات ریاست جمهوری
" ماندگاری" از چهرههای ستاد سید ابراهیم رئیسی که امامت جمعهی طبس و مسئولیت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه علم و صنعت را نیز در کارنامه خود دارد #مهرشاد_سهیلی را "جوانترین فرماندهی مملکت " ، محصول "تربیت انقلاب" میداند و با شهدای جنگ مقایسه میکند.
#پدیده_مهرشادیسم
@antioligarchie
⭕️مهرشاد سهیلی ۱۷ ساله بازداشت شد.
https://irna.ir/xjHpVm
#نقد_و_نظر
🔻(شرح ویدئو) تعریف و تمجید «مهدی ماندگاری»، روحانی اصولگرا از #مهرشاد_سهیلی در جریان انتخابات ریاست جمهوری
" ماندگاری" از چهرههای ستاد سید ابراهیم رئیسی که امامت جمعهی طبس و مسئولیت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه علم و صنعت را نیز در کارنامه خود دارد #مهرشاد_سهیلی را "جوانترین فرماندهی مملکت " ، محصول "تربیت انقلاب" میداند و با شهدای جنگ مقایسه میکند.
#پدیده_مهرشادیسم
@antioligarchie
Forwarded from آنتی الیگارشی (ادمین)
⭕️ پاکدست خطاب کردنِ #صادق و مشاورِ ویژه شدن #علی هم نتونست آثارِ فیلمِ #فاضل شونو بشوره و ببره !
#روز_مبارزه_با_استکبار_داخلی
#یکشنبه_۱۵_بهمن
https://t.me/antioligarchie/19572
@antioligarchie
#روز_مبارزه_با_استکبار_داخلی
#یکشنبه_۱۵_بهمن
https://t.me/antioligarchie/19572
@antioligarchie
Telegram
آنتی الیگارشی
❌ #بازبینی_یک_فیلم
🔻بعد از افشاشدن باند کارچاق کنی در دفتر #آملی_لاریجانی" رئیس قبلی قوه قضائیه" و دستگیری #اکبر_طبری، جا دارد فیلمی که دکتر #احمدی_نژاد از #فاضل_لاریجانی در مجلس پخش کرد ، دوباره دیده بشود.
ادعای #فاضل_لاریجانی و کارچاق کنی هایی که خودش…
🔻بعد از افشاشدن باند کارچاق کنی در دفتر #آملی_لاریجانی" رئیس قبلی قوه قضائیه" و دستگیری #اکبر_طبری، جا دارد فیلمی که دکتر #احمدی_نژاد از #فاضل_لاریجانی در مجلس پخش کرد ، دوباره دیده بشود.
ادعای #فاضل_لاریجانی و کارچاق کنی هایی که خودش…
#داستانک
🔻 گرگی و شتری هم خانه شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدایی از میان برداشته شود و دو خانواده ، یکی بشمار رود و مابین کودکان آنها هم تفاوتی نباشد!
روزی شتر برای تلاش معاش به صحرا رفت، گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید.
چون سروکله ی شتر از دور پیدا شد ، گرگ پیش دوید و گفت : ای برادر بیا که یکی از بچه هایمان نیست!
شتر بیچاره نگران شد و پرسید: یکی از بچه های من یا بچه های تو!؟
گرگ پاسخ داد: رفیق ! بازهم من و تویی کردی؟ یکی از آن پاپهن ها!
#کلیله_و_دمنه
@antioligarchie
🔻 گرگی و شتری هم خانه شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدایی از میان برداشته شود و دو خانواده ، یکی بشمار رود و مابین کودکان آنها هم تفاوتی نباشد!
روزی شتر برای تلاش معاش به صحرا رفت، گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید.
چون سروکله ی شتر از دور پیدا شد ، گرگ پیش دوید و گفت : ای برادر بیا که یکی از بچه هایمان نیست!
شتر بیچاره نگران شد و پرسید: یکی از بچه های من یا بچه های تو!؟
گرگ پاسخ داد: رفیق ! بازهم من و تویی کردی؟ یکی از آن پاپهن ها!
#کلیله_و_دمنه
@antioligarchie
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خبر
⭕️( شرح ویدئو) سخنان امیرعبداللهیان ، بخشی از مستند ۳۲ ساعت در مسکو
#نقد_و_نظر
✍علی اکبر جوانفکر
🔻امیرعبداللهیان : "دستاورد سفر رئیس جمهور به مسکو خیلی زیاد بوده؛ این را با صداقت تمام میگویم."
+ سفر به مسکو، متن مذاکرات برجام نیست که از مردم پنهان می کنید. اگر روس ها مانع نمی شوند، لطفا وزیر خارجه با صداقت تمام بفرمایندکه این دستاورد چه بوده است؟ این خواسته زیادی نیست!
@antioligarchie
⭕️( شرح ویدئو) سخنان امیرعبداللهیان ، بخشی از مستند ۳۲ ساعت در مسکو
#نقد_و_نظر
✍علی اکبر جوانفکر
🔻امیرعبداللهیان : "دستاورد سفر رئیس جمهور به مسکو خیلی زیاد بوده؛ این را با صداقت تمام میگویم."
+ سفر به مسکو، متن مذاکرات برجام نیست که از مردم پنهان می کنید. اگر روس ها مانع نمی شوند، لطفا وزیر خارجه با صداقت تمام بفرمایندکه این دستاورد چه بوده است؟ این خواسته زیادی نیست!
@antioligarchie
⭕️( شرح تصویر ؛ مواجه کردن فرزند شهید رنجبر با ضارب پدر) از خشونت این صحنه ( چه برای متهم ، چه برای کودک پدر از دست داده) هرچی گفته بشود کم است!
سوال اصلی این است که چرا نیروی انتظامی( به جای تلاش برای مهارت افزایی و توانمندتر کردن پلیس مثلا آموزش فنون رزمی و دفاع شخصی و مجهز شدن به سلاح های غیر کشنده ) با خلق این صحنه های احساسی سعی می کند ناکارآمدی یا عدم تسلط نیروهای تحت امرش را توجیه کند و مجوز استفاده از سلاح گرم و عدم پاسخگویی را بدست بیاورد؟
@antioligarchie
سوال اصلی این است که چرا نیروی انتظامی( به جای تلاش برای مهارت افزایی و توانمندتر کردن پلیس مثلا آموزش فنون رزمی و دفاع شخصی و مجهز شدن به سلاح های غیر کشنده ) با خلق این صحنه های احساسی سعی می کند ناکارآمدی یا عدم تسلط نیروهای تحت امرش را توجیه کند و مجوز استفاده از سلاح گرم و عدم پاسخگویی را بدست بیاورد؟
@antioligarchie
آنتی الیگارشی
⭕️( شرح تصویر ؛ مواجه کردن فرزند شهید رنجبر با ضارب پدر) از خشونت این صحنه ( چه برای متهم ، چه برای کودک پدر از دست داده) هرچی گفته بشود کم است! سوال اصلی این است که چرا نیروی انتظامی( به جای تلاش برای مهارت افزایی و توانمندتر کردن پلیس مثلا آموزش فنون رزمی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نقد_و_نظر
⭕️ ( شرح ویدئو) پاسخ محمدعلی دُرریز، وکیل دادگستری به این سوال : آیا در ایران پلیس مجوز و اختیار استفاده از سلاح و تجهیزاتش را ندارد؟
@antioligarchie
⭕️ ( شرح ویدئو) پاسخ محمدعلی دُرریز، وکیل دادگستری به این سوال : آیا در ایران پلیس مجوز و اختیار استفاده از سلاح و تجهیزاتش را ندارد؟
@antioligarchie
Forwarded from آنتی الیگارشی (ادمین)
#تاریخ_حوزه
⭕️ ای امام زمان، مگر یه همچو نایبی به خواب ببینی!
... یک روز دیگر هم قرار بود ملاقات باشد. پیرمردی برای خودش معرکه گرفته بود؛ شعار میداد، شعر میخواند، دم میداد و بقیه سینه میزدند. رفتم بالای در و گفتم: « پدر جان ملاقات نیست.» بعد رو کرد به مردم و گفت: «مردم! همه با هم بگویید ما منتظر خمینی هستیم، هیچ جا نمیریم همینجا هستیم.» مردم هم شروع به شعار دادن کردند.
خدمت آشیخ حسن آقا صانعی رفتم و گفتم : "جمعیت زیاد است و نمیروند." ایشان به عرض امام رساندند. امام فرمودند در را باز کنید مردم بیایند. مردم ریختند داخل حیاط. آن پیرمرد آمد و جلوی پنجره ایستاد، کاغذی درآورد و به زبان لری شروع به شعر خواندن کرد. من نزدیک امام ایستاده بودم. از شعرش چیزی متوجه نشدم، ولی جملهای گفت که یادم نمیرود. گفت: «ای امام زمان، مگر یه همچو نایبی به خو [خواب] ببینی!»
📚 برای تاریخ میگویم ، خاطرات محسن رفیق دوست، نشر سوره مهر، جلد ۱
@antioligarchie
⭕️ ای امام زمان، مگر یه همچو نایبی به خواب ببینی!
... یک روز دیگر هم قرار بود ملاقات باشد. پیرمردی برای خودش معرکه گرفته بود؛ شعار میداد، شعر میخواند، دم میداد و بقیه سینه میزدند. رفتم بالای در و گفتم: « پدر جان ملاقات نیست.» بعد رو کرد به مردم و گفت: «مردم! همه با هم بگویید ما منتظر خمینی هستیم، هیچ جا نمیریم همینجا هستیم.» مردم هم شروع به شعار دادن کردند.
خدمت آشیخ حسن آقا صانعی رفتم و گفتم : "جمعیت زیاد است و نمیروند." ایشان به عرض امام رساندند. امام فرمودند در را باز کنید مردم بیایند. مردم ریختند داخل حیاط. آن پیرمرد آمد و جلوی پنجره ایستاد، کاغذی درآورد و به زبان لری شروع به شعر خواندن کرد. من نزدیک امام ایستاده بودم. از شعرش چیزی متوجه نشدم، ولی جملهای گفت که یادم نمیرود. گفت: «ای امام زمان، مگر یه همچو نایبی به خو [خواب] ببینی!»
📚 برای تاریخ میگویم ، خاطرات محسن رفیق دوست، نشر سوره مهر، جلد ۱
@antioligarchie