#تاریخ_حوزه
⭕️جایزهی آیتالله بروجردی به آقای اکبر هاشمی رفسنجانی
برای من دوران طلبگی دوران خاصی بود. از دوران ادبیات وقتی که سیوطی میخواندم خاطره شیرینی دارم: حافظه من خوب بود و اشعار الفیه و متن اصلی حاشیه ملا عبدالله را حفظ کرده بودم. در آن زمان به طلبههای مبتدی تا حدود لعمه شهریه نمیدادند. البته گاهی فوق العادهای تقسیم میکردند.
من به فکر افتادم برای تامین نیازهایم خدمت آیتالله بروجردی بروم. خیلی به وی علاقهمند بودم. هرجا ایشان بودند، حالا چه توی درس یا جلسه، تا ایشان بودند من میماندم. درس ایشان را نمیفهمیدم ولی پای درسش میرفتیم. عاشق ایشان بودم و همین طور نگاه میکردم.
در آن زمان مقداری قرآن، بخشی از سوره بقره را حفظ کرده بودم – از اول به فکر حفظ قرآن بودم – نامهای خدمت آیتالله بروجردی نوشتم و در آن نامه متذکر شدم که من بخشی از سوره بقره، متن الفیه و متن منطق را حفظ دارم و از ایشان استمداد نمودم. توی نامه نوشتم که آمادگی دارم امتحان بدهم. ایشان ایام وفیات مجلس روضه میگرفتند و آقای فلسفی منبر میرفتند. نامه را توی مجلس روضه به ایشان دادم. ایشان خواندند – مرحوم فاضل قفقازی، پدر آقای محمد فاضل [لنکرانی] هم کنار ایشان نشسته بودند – بعداز خواندن نامه فرمودند: حاضری امتحان بدهی؟ گفتم: بلی. بچه طلبهای بودم، دو زانو خدمت ایشان نشستم. حداقل شهریه که ۹ تومان بود همانجا گرفتم و این اولین شهریه من بود. بعد از آن به مقسم ایشان، آقای شیخ محمدحسن احسن گفتند: جایزهای به من بدهند. ما رفتیم جایزهمان را بگیریم. ایشان یک دست لباس (قبا و عبا) کهنه داد. خیلی به من برخورد؛ چون حالت گدایی پیدا کرد. من گریهام گرفت و آنها را نگرفتم. بعد یک چیز نقدی به من دادند و آن طوری تمام شد.
💢 گفتوگوی مجله حوزه با آیتالله هاشمی رفسنجانی
https://b2n.ir/m49529
@antioligarchie
⭕️جایزهی آیتالله بروجردی به آقای اکبر هاشمی رفسنجانی
برای من دوران طلبگی دوران خاصی بود. از دوران ادبیات وقتی که سیوطی میخواندم خاطره شیرینی دارم: حافظه من خوب بود و اشعار الفیه و متن اصلی حاشیه ملا عبدالله را حفظ کرده بودم. در آن زمان به طلبههای مبتدی تا حدود لعمه شهریه نمیدادند. البته گاهی فوق العادهای تقسیم میکردند.
من به فکر افتادم برای تامین نیازهایم خدمت آیتالله بروجردی بروم. خیلی به وی علاقهمند بودم. هرجا ایشان بودند، حالا چه توی درس یا جلسه، تا ایشان بودند من میماندم. درس ایشان را نمیفهمیدم ولی پای درسش میرفتیم. عاشق ایشان بودم و همین طور نگاه میکردم.
در آن زمان مقداری قرآن، بخشی از سوره بقره را حفظ کرده بودم – از اول به فکر حفظ قرآن بودم – نامهای خدمت آیتالله بروجردی نوشتم و در آن نامه متذکر شدم که من بخشی از سوره بقره، متن الفیه و متن منطق را حفظ دارم و از ایشان استمداد نمودم. توی نامه نوشتم که آمادگی دارم امتحان بدهم. ایشان ایام وفیات مجلس روضه میگرفتند و آقای فلسفی منبر میرفتند. نامه را توی مجلس روضه به ایشان دادم. ایشان خواندند – مرحوم فاضل قفقازی، پدر آقای محمد فاضل [لنکرانی] هم کنار ایشان نشسته بودند – بعداز خواندن نامه فرمودند: حاضری امتحان بدهی؟ گفتم: بلی. بچه طلبهای بودم، دو زانو خدمت ایشان نشستم. حداقل شهریه که ۹ تومان بود همانجا گرفتم و این اولین شهریه من بود. بعد از آن به مقسم ایشان، آقای شیخ محمدحسن احسن گفتند: جایزهای به من بدهند. ما رفتیم جایزهمان را بگیریم. ایشان یک دست لباس (قبا و عبا) کهنه داد. خیلی به من برخورد؛ چون حالت گدایی پیدا کرد. من گریهام گرفت و آنها را نگرفتم. بعد یک چیز نقدی به من دادند و آن طوری تمام شد.
💢 گفتوگوی مجله حوزه با آیتالله هاشمی رفسنجانی
https://b2n.ir/m49529
@antioligarchie
#تاریخ_حوزه
⭕️ آیتالله بروجردی و فداییان اسلام
#روایت_اول
🔻 [درباره فداییان اسلام ] طلاب دو دسته بودند: گروهی حرکات آنان را میپسندیدند و گروهی دیگر مخالف بودند و حرکات تند آنان را مزاحم درس و بحث طلاب میپنداشتند.
آیتالله سید محمدتقی خوانساری و آیتالله سید صدرالدین صدر نسبت به آنان خوشبین بودند. حاجآقا روحالله خمینی نیز نسبت به آنان خوشبین بود، ولی آنان را جوانانی تند و بیتجربه میدانستند و در موفقیتشان تردید داشتند.
اکثر اطرافیان آقای بروجردی نیز گاه و بیگاه نزد ایشان سعایت میکردند که سخنان تند فداییان اسلام آرامش را از حوزه سلب کرده، مانع درس و بحث طلاب میشوند و باید فکری کرد. این وسوسهها در روح آقای بروجردی تأثیر گذاشت. روزی ضمن درس عبارتی قریب به این مضمون فرمود که : " اینها که نظم حوزه را بر هم میزنند، چه منظوری دارند، میخواهند چه کنند؟ نمیدانم درباره آنها چه بگویم. "
چند نفر از طلاب بروجردی و خرمآبادی و ملایری خدمت آقای بروجردی رسیده برای جلوگیری از مزاحمان، کسب اجازه و اعلام آمادگی کردند. در یکی از شبها، در وسط نماز مغرب و عشای فیضیه یکی از فداییان خواست اعلامیهای پخش کند. در این هنگام شیخ خرمآبادی (لر) و شیخِ ملایری که قبلاً با چوبدستی مجهز شده بودند، به جان فداییان اسلام افتادند و بزن و بکوب شروع شد. فداییان از مدرسه فرار کردند. از آن پس سخنرانی فداییان در مدرسهی فیضیه ممنوع شد. شنیده شد آقای بروجردی دستور داده شهریهی تعدادی از طلاب عضو فداییان را قطع کنند.
📚خاطرات آیتالله امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
#روایت_دوم
🔻 در حوزه حامیان مرحوم نواب صفوی شلوغکاری میکردند. آنها در مدرسهی فیضیه روی سنگی که بین کتابخانه و حوض بود و به حجرالانقلاب معروف شده بود، میایستادند و صحبت و سخنرانی میکردند. آقای بروجردی با این کارها مخالف بود و احساس میکرد که آنها میخواهند شلوغ کنند. او معتقد بود این گونه کارها باید با سیاست و متانت مراجع حل شود، نه این که طلبه راه بیفتد و شلوغ کاری کند. آقای بروجردی کسی را به سراغ آقایان صدر و سید محمدتقی خوانساری و آقای حجت فرستاد؛ چون معروف بود که این دو نفر کارهای نواب را تایید میکنند. از آنها پرسید که آیا شما کارهای نواب را تایید میکنید؟ آن دو به آقای بروجردی پیام دادند که ما هرگز بدون نظر شما به هیچ وجه کاری نمیکنیم.
📚 خاطرات آیتالله گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ۱۵۲
@antioligarchie
⭕️ آیتالله بروجردی و فداییان اسلام
#روایت_اول
🔻 [درباره فداییان اسلام ] طلاب دو دسته بودند: گروهی حرکات آنان را میپسندیدند و گروهی دیگر مخالف بودند و حرکات تند آنان را مزاحم درس و بحث طلاب میپنداشتند.
آیتالله سید محمدتقی خوانساری و آیتالله سید صدرالدین صدر نسبت به آنان خوشبین بودند. حاجآقا روحالله خمینی نیز نسبت به آنان خوشبین بود، ولی آنان را جوانانی تند و بیتجربه میدانستند و در موفقیتشان تردید داشتند.
اکثر اطرافیان آقای بروجردی نیز گاه و بیگاه نزد ایشان سعایت میکردند که سخنان تند فداییان اسلام آرامش را از حوزه سلب کرده، مانع درس و بحث طلاب میشوند و باید فکری کرد. این وسوسهها در روح آقای بروجردی تأثیر گذاشت. روزی ضمن درس عبارتی قریب به این مضمون فرمود که : " اینها که نظم حوزه را بر هم میزنند، چه منظوری دارند، میخواهند چه کنند؟ نمیدانم درباره آنها چه بگویم. "
چند نفر از طلاب بروجردی و خرمآبادی و ملایری خدمت آقای بروجردی رسیده برای جلوگیری از مزاحمان، کسب اجازه و اعلام آمادگی کردند. در یکی از شبها، در وسط نماز مغرب و عشای فیضیه یکی از فداییان خواست اعلامیهای پخش کند. در این هنگام شیخ خرمآبادی (لر) و شیخِ ملایری که قبلاً با چوبدستی مجهز شده بودند، به جان فداییان اسلام افتادند و بزن و بکوب شروع شد. فداییان از مدرسه فرار کردند. از آن پس سخنرانی فداییان در مدرسهی فیضیه ممنوع شد. شنیده شد آقای بروجردی دستور داده شهریهی تعدادی از طلاب عضو فداییان را قطع کنند.
📚خاطرات آیتالله امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
#روایت_دوم
🔻 در حوزه حامیان مرحوم نواب صفوی شلوغکاری میکردند. آنها در مدرسهی فیضیه روی سنگی که بین کتابخانه و حوض بود و به حجرالانقلاب معروف شده بود، میایستادند و صحبت و سخنرانی میکردند. آقای بروجردی با این کارها مخالف بود و احساس میکرد که آنها میخواهند شلوغ کنند. او معتقد بود این گونه کارها باید با سیاست و متانت مراجع حل شود، نه این که طلبه راه بیفتد و شلوغ کاری کند. آقای بروجردی کسی را به سراغ آقایان صدر و سید محمدتقی خوانساری و آقای حجت فرستاد؛ چون معروف بود که این دو نفر کارهای نواب را تایید میکنند. از آنها پرسید که آیا شما کارهای نواب را تایید میکنید؟ آن دو به آقای بروجردی پیام دادند که ما هرگز بدون نظر شما به هیچ وجه کاری نمیکنیم.
📚 خاطرات آیتالله گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه ۱۵۲
@antioligarchie