#حماسه_یاسین
#قسمت_اول
💕بسم الله الرحمن الرحیم💕
اواسط مهر ماه سال ۶۵ بود. در مشهد مرخصی بودم. در مسجد امام سجاد (ع) مجلسی برای گرامیداشت شهدای واحد تخریب لشکر ۲۱ امام رضا (ع) بر پا بود. فریاد #حسین_جان بچهها که اوج گرفت اهالی محل هم به میان بچهها آمده بر سر و سینه زدند. بعد از مراسم وقتی چای و میوه پخش میکردند مجلس را از نظر گذراندم. مطمئن بودم بار دیگر که به مسجد سجاد میآیم خیلی از این بچهها در بین ما نیستند. در همین گیر و دار #خبری تکان دهنده از طرف مسئولان لشکر و تخریب توی مسجد پیچید:(مرخصیها همه لغو شده پس فردا صبح همه باید در راهآهن تجمع کنیم و به #منطقه برویم کار خیلی جدی و فوری است و هیچ عذری هم پذیرفته نیست.)
پچپچ بین بچهها آغاز شد که حتماً #حمله است.
فردا خداحافظی با خانواده و کارهای مشهد را تمام کردیم. شب هم وقتی برای خداحافظی با امام رضا رفتیم #حرم، همه جمع بودند و با چشمی گریان و سینهای سوزان ، به پنجرههای ضریح چنگ انداخته از امام رضا طلب حاجت می کردند؛ طلب غفران، طلب سعادت و در یک کلمه طلب #شهادت! میانبری به سوی خدا! تکیه یک شبه بر جای انبیا! صبح به سمت راهآهن راه افتادم. در راه با همه چیز خداحافظی کردم. با کوچهمان، بلوار شهید عباسی، بلوار فردوسی، میدان شهدا، گلدستههای حرم، حتی با ساختمان راه آهن... یک واگن قطار را اشغال کردیم. توی کوپه؛ بچه محلها جمع شده بودیم و روابط حسن همجواری را با کوچههای بغلی نقض کرده بودیم؛ اصلاً نفهمیدیم این یکی دو روز چه طور گذشت. به اهواز که رسیدیم هوا نسبتاً خنک بود و کمی هم شرجی. گل و لای و باران هم بود. به تابلوی آشنای قرارگاه شهید وزین (محل خودمان رسیدیم) و حسابی یکه خوردیم. خبری نبود نه آماده باشی نه حمل و نقلی و نه جابهجایی افراد و دستگاهها، اصلاً بوی حمله نمیآمد. تعجب کردیم اما خیلی منتظر نماندیم. گفتند وسائل شخصی را برای یک ماه برداریم بعد از ظهر میخواهیم راه بیوفتیم. دم دمای غروب بود. دقیقاً روز ۱۸ مهر سال ۶۵، اتوبوسها گلمالی و استتار شده، آمدند و ما ۵۰ نفر سوار شدیم. هیچ کس از مقصد خبر نداشت. بازار شایعه داغ بود. عدهای میگفتند حمله است، اما ظواهر نشانی از حمله نداشت. عدهای میگفتند لشکر منطقه جدیدی را تحویل گرفته میخواهیم برویم گشت و پاکسازی؛ اما برای این کار هم ۵۰ نفر زیاد بود. از دور و بر جاده فهمیدیم...
#ادامه_ دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
#قسمت_اول
💕بسم الله الرحمن الرحیم💕
اواسط مهر ماه سال ۶۵ بود. در مشهد مرخصی بودم. در مسجد امام سجاد (ع) مجلسی برای گرامیداشت شهدای واحد تخریب لشکر ۲۱ امام رضا (ع) بر پا بود. فریاد #حسین_جان بچهها که اوج گرفت اهالی محل هم به میان بچهها آمده بر سر و سینه زدند. بعد از مراسم وقتی چای و میوه پخش میکردند مجلس را از نظر گذراندم. مطمئن بودم بار دیگر که به مسجد سجاد میآیم خیلی از این بچهها در بین ما نیستند. در همین گیر و دار #خبری تکان دهنده از طرف مسئولان لشکر و تخریب توی مسجد پیچید:(مرخصیها همه لغو شده پس فردا صبح همه باید در راهآهن تجمع کنیم و به #منطقه برویم کار خیلی جدی و فوری است و هیچ عذری هم پذیرفته نیست.)
پچپچ بین بچهها آغاز شد که حتماً #حمله است.
فردا خداحافظی با خانواده و کارهای مشهد را تمام کردیم. شب هم وقتی برای خداحافظی با امام رضا رفتیم #حرم، همه جمع بودند و با چشمی گریان و سینهای سوزان ، به پنجرههای ضریح چنگ انداخته از امام رضا طلب حاجت می کردند؛ طلب غفران، طلب سعادت و در یک کلمه طلب #شهادت! میانبری به سوی خدا! تکیه یک شبه بر جای انبیا! صبح به سمت راهآهن راه افتادم. در راه با همه چیز خداحافظی کردم. با کوچهمان، بلوار شهید عباسی، بلوار فردوسی، میدان شهدا، گلدستههای حرم، حتی با ساختمان راه آهن... یک واگن قطار را اشغال کردیم. توی کوپه؛ بچه محلها جمع شده بودیم و روابط حسن همجواری را با کوچههای بغلی نقض کرده بودیم؛ اصلاً نفهمیدیم این یکی دو روز چه طور گذشت. به اهواز که رسیدیم هوا نسبتاً خنک بود و کمی هم شرجی. گل و لای و باران هم بود. به تابلوی آشنای قرارگاه شهید وزین (محل خودمان رسیدیم) و حسابی یکه خوردیم. خبری نبود نه آماده باشی نه حمل و نقلی و نه جابهجایی افراد و دستگاهها، اصلاً بوی حمله نمیآمد. تعجب کردیم اما خیلی منتظر نماندیم. گفتند وسائل شخصی را برای یک ماه برداریم بعد از ظهر میخواهیم راه بیوفتیم. دم دمای غروب بود. دقیقاً روز ۱۸ مهر سال ۶۵، اتوبوسها گلمالی و استتار شده، آمدند و ما ۵۰ نفر سوار شدیم. هیچ کس از مقصد خبر نداشت. بازار شایعه داغ بود. عدهای میگفتند حمله است، اما ظواهر نشانی از حمله نداشت. عدهای میگفتند لشکر منطقه جدیدی را تحویل گرفته میخواهیم برویم گشت و پاکسازی؛ اما برای این کار هم ۵۰ نفر زیاد بود. از دور و بر جاده فهمیدیم...
#ادامه_ دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
☘قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود...
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام
#قیصر امین پور
🍁تقدیم به خانواده های چشم انتظار
#حمله_به_روحانی_در_مترو
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
تو می روی
تمام ایستگاه می رود...
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام
#قیصر امین پور
🍁تقدیم به خانواده های چشم انتظار
#حمله_به_روحانی_در_مترو
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
✍روزنامه جمهوری اسلامی:
🔴بعضی افراد هماکنون که میلیونها نفر در این کشور بیکارند، بیش از ۳۵ مسئولیت دارند به طوری که اگر از خودشان درباره تعداد مشاغلشان سوال شود قادر به شمارش آنها نیستند!
مگر در کشور ما قحطالرجال است که بعضیها باید ابوالمشاغل باشند و عدهای بیکار و خانهنشین؟!
#ولایتی
#حمله_اصلاح_طلب_به_اصولگرا
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
🔴بعضی افراد هماکنون که میلیونها نفر در این کشور بیکارند، بیش از ۳۵ مسئولیت دارند به طوری که اگر از خودشان درباره تعداد مشاغلشان سوال شود قادر به شمارش آنها نیستند!
مگر در کشور ما قحطالرجال است که بعضیها باید ابوالمشاغل باشند و عدهای بیکار و خانهنشین؟!
#ولایتی
#حمله_اصلاح_طلب_به_اصولگرا
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
🔴رئیس اتاق #اصناف ایران:
👈به بازار #حمله شد و به زور کرکرهها را پایین کشیدند
شعار #سیاسی در تجمع صنفی چه معنایی دارد؟
💢تسنیم
@antioligarchie
👈به بازار #حمله شد و به زور کرکرهها را پایین کشیدند
شعار #سیاسی در تجمع صنفی چه معنایی دارد؟
💢تسنیم
@antioligarchie
🔻 سیدعلیاصغر #حسینی، وکیل عدالتخواه مهندس #مشایی امروز در راه دفتر دکتر #احمدی_نژاد مورد #حمله و #ضرب و شتم افراد ناشناس قرار گرفت که #موبایلش را شکسته و #کیفش را هم به سرقت بردند!
@antioligarchie
@antioligarchie