#لنگه_کفش
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت
به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد
مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند
ولی پیرمرد بی درنگ ...
لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت
همه تعجب کردند
پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد.
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت
به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد
مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند
ولی پیرمرد بی درنگ ...
لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت
همه تعجب کردند
پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال خواهد شد.
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
🔴 در چهار سال می توان جای عزت را با ذلت عوض کرد .... این را روحانی ثابت کرد!!
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
#داستان_یک_ضرب_المثل
🔹به دنبال انتشار تصاویر سلفی شش پزشک در محل حادثهی برخورد دو قطار در مصر در فضای مجازی اعتراضاتی به انجام این کار صورت گرفت و در پی آن وزارت بهداشت این کشور به عنوان اقدامی تنبیهی این پزشکان را به مناطق دورافتاده مصر اعزام کرد.
# ایسنا
# ضرب المثل:
احترام امام زاده به متولی اشه
#مجلس#سلفی
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
🔹به دنبال انتشار تصاویر سلفی شش پزشک در محل حادثهی برخورد دو قطار در مصر در فضای مجازی اعتراضاتی به انجام این کار صورت گرفت و در پی آن وزارت بهداشت این کشور به عنوان اقدامی تنبیهی این پزشکان را به مناطق دورافتاده مصر اعزام کرد.
# ایسنا
# ضرب المثل:
احترام امام زاده به متولی اشه
#مجلس#سلفی
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
حرفهای مهدوی کیا
بگذاریم مهدوی کیا و مهدوی کیاها حرفشان را بزنند، و مردم خوب به حرفهایشان گوش بدهند و در موردشان عمیقا فکر کنند، خیلی از قهرمانهای ما سربسته قهرمانند، تنها تا زمانی قهرمان باقی میماند که دهان باز نکرده اند، ولی زمانیکه گفته هایشان خبر از سر درونشان داد آن موقع مردم میتوانند بین قهرمانهای واقعی و پوشالی تفاوت قائل شوند.
ما خیلی به چنین حرف زدنهایی نیاز داریم تا مردم کشورمان یاد بگیرند که باید به اندیشه های ناب احترام بگذارند نه فقط به شوت های ناب،بلوغ فکری مردم ضامن پیشرفت آن ملت است
✍سعید ابراهیمی
#داعش
#امنیت
#مدافع_حرم
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
بگذاریم مهدوی کیا و مهدوی کیاها حرفشان را بزنند، و مردم خوب به حرفهایشان گوش بدهند و در موردشان عمیقا فکر کنند، خیلی از قهرمانهای ما سربسته قهرمانند، تنها تا زمانی قهرمان باقی میماند که دهان باز نکرده اند، ولی زمانیکه گفته هایشان خبر از سر درونشان داد آن موقع مردم میتوانند بین قهرمانهای واقعی و پوشالی تفاوت قائل شوند.
ما خیلی به چنین حرف زدنهایی نیاز داریم تا مردم کشورمان یاد بگیرند که باید به اندیشه های ناب احترام بگذارند نه فقط به شوت های ناب،بلوغ فکری مردم ضامن پیشرفت آن ملت است
✍سعید ابراهیمی
#داعش
#امنیت
#مدافع_حرم
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
🔴 ای کاش میشد حماقت را با شما معنی کرد...دریغ که حماقت نیز از کرده ی شما شرم دارد!!
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
آنتی الیگارشی via @vote
تعداد پست هایی که روزانه در این کانال فوروارد میشود چگونه است؟
anonymous poll
مناسب است – 26
👍👍👍👍👍👍👍 62%
زیاد است – 10
👍👍👍 24%
کم است – 6
👍👍 14%
👥 42 people voted so far.
anonymous poll
مناسب است – 26
👍👍👍👍👍👍👍 62%
زیاد است – 10
👍👍👍 24%
کم است – 6
👍👍 14%
👥 42 people voted so far.
آنتی الیگارشی via @vote
تعداد پست هایی که روزانه در این کانال فوروارد میشود چگونه است؟ anonymous poll مناسب است – 26 👍👍👍👍👍👍👍 62% زیاد است – 10 👍👍👍 24% کم است – 6 👍👍 14% 👥 42 people voted so far.
لطفا برای بهبود عملکرد کانال همه مشارکت بفرمایید🙏
#حماسه_یاسین
#قسمت_هفتم
ناگهان يكه خوردم .پشت كارتن هاي تغذيه قامتي بلند ولي خميـده بـا گردنـي كـج ديـدم .رفـتم
داخل.زير نور مهتاب چهره ملتهب وگريـان ودسـتان بـه التمـاس بلنـد شـده مسـعود شـادكام
نمايان شد.مدتي نشستم وبا صداي ناله وگريه مسعود همنوا شدم.در قنوتش داشت تند تند بـا
اشك وناله مناجات شعبانيه را از حفظ ميخواند . واشك ميريخت.ديگر نيازي بـه صـابون نبـود
شسته شده بودم وپاك . شـبهايي كـه دوسـاعت مانـده بـه اذان صـبح بيـدار ميشـدم هـر چـه
ميگشتم تـا بچـه هـاي گـردان را پيـدا كـنم نمـي توانسـتم . نـه داخـل مسـجد ونـه تـو اتاقهـاي
گردان.مگر تك وتوكي كه احتمالا در كارشان ناشي بودند .
يك روز صبح محمد سيفي -مسئول دسته -را كنار كشيدم وپرسيدم : مگر من تافته جـدا بافتـه
هستم؟ نصف شبها كجا ميرويد؟اول خودش را به ان راه زد اما سماجت مرا كه ديـدگفت:شـب
كه شد بهت ميگم .
١:٣٠ يا ٢ نصف شب بيدارم كرد.از مقر گردان رفتيم بيـرون بـه سـمت خاكريزهـا وبيابانهـاي
پشت خاكريزهابا تعجب گفتم:اقا محمود سركاريه؟كجا ميبري منو نصف شبي؟
با صدايي گرم ومحجوب گفت:عجله نكن الان ميرسيم پسره شيطون .
وقتي رسيديم پشت خاكريز گفت:بچه ها ان پشت هستن نگاه كن . گفتم:گرفتـي مـارو ؟شـوخي
مي كني؟ وقتي اشك را در چشمهايش ديدم يواشكي رفتم بالاي خاكريز وسرك كشيدم.
خداي من! چه خبر بود ! اينجا كجاست؟! تعداد زيادي قبر كنده شده ديـدم.كـه عـده اي داخلـش
مشغول عبادت بودند.يكي نماز ميخواند يكي ناله ميزد يكي گريـه ميكـرد و... تعجـب كـردم كـه
خدا چطور مرا به ميان اين فرشتگان زميني راه داده ! بـوي عطـر رفـت وامـد ملائـك وائمـه بـه
مشام ميرسيد. در حالي كه سعي ميكردم محمود انقـلاب روحـي ام رانفهمدواشـكهايم رانبينـد
گفتم خيلي خب فهميدم بريم .
امام جماعت وروحاني گردان شيخ حسين واعظـي بـود از بچـه هـاي سـينه سـوخته وقـديمي
تخريب .كلاسهاي اخلاق را هم او اداره ميكرد.البته چند تن از دانشجويان جامعـه امـام صـادق
عليه السلام هم كه در بين ما بودند وبه دليل اينكه سالهاي چهارم پنجم ودر حد فـوق ليسـانس بودند از نظر علمي بنيه صحبتهاي مفيد كردن را نداشتند.ميشـاني وحسـينيان وشـرف زاده از
جمله انان بودند كه دوتاي اول در دسته ما وسومي در گروهان سـتار بودنـد .كلاسـهاي غيـر
رسمي وخصوصي با اينها بود.
هر شب در اتاق قبل از خواندن سوره واقعه به تفسيري كه ميشاني ميكرد گـوش ميـداديم كـه
بسيار دلنشين بود.هنوز اواي دلنشـين ولحـن صـحبت كـردنش در گوشـم طنـين انـداز اسـت
يادش بخير...
#قسمت_هفتم
ناگهان يكه خوردم .پشت كارتن هاي تغذيه قامتي بلند ولي خميـده بـا گردنـي كـج ديـدم .رفـتم
داخل.زير نور مهتاب چهره ملتهب وگريـان ودسـتان بـه التمـاس بلنـد شـده مسـعود شـادكام
نمايان شد.مدتي نشستم وبا صداي ناله وگريه مسعود همنوا شدم.در قنوتش داشت تند تند بـا
اشك وناله مناجات شعبانيه را از حفظ ميخواند . واشك ميريخت.ديگر نيازي بـه صـابون نبـود
شسته شده بودم وپاك . شـبهايي كـه دوسـاعت مانـده بـه اذان صـبح بيـدار ميشـدم هـر چـه
ميگشتم تـا بچـه هـاي گـردان را پيـدا كـنم نمـي توانسـتم . نـه داخـل مسـجد ونـه تـو اتاقهـاي
گردان.مگر تك وتوكي كه احتمالا در كارشان ناشي بودند .
يك روز صبح محمد سيفي -مسئول دسته -را كنار كشيدم وپرسيدم : مگر من تافته جـدا بافتـه
هستم؟ نصف شبها كجا ميرويد؟اول خودش را به ان راه زد اما سماجت مرا كه ديـدگفت:شـب
كه شد بهت ميگم .
١:٣٠ يا ٢ نصف شب بيدارم كرد.از مقر گردان رفتيم بيـرون بـه سـمت خاكريزهـا وبيابانهـاي
پشت خاكريزهابا تعجب گفتم:اقا محمود سركاريه؟كجا ميبري منو نصف شبي؟
با صدايي گرم ومحجوب گفت:عجله نكن الان ميرسيم پسره شيطون .
وقتي رسيديم پشت خاكريز گفت:بچه ها ان پشت هستن نگاه كن . گفتم:گرفتـي مـارو ؟شـوخي
مي كني؟ وقتي اشك را در چشمهايش ديدم يواشكي رفتم بالاي خاكريز وسرك كشيدم.
خداي من! چه خبر بود ! اينجا كجاست؟! تعداد زيادي قبر كنده شده ديـدم.كـه عـده اي داخلـش
مشغول عبادت بودند.يكي نماز ميخواند يكي ناله ميزد يكي گريـه ميكـرد و... تعجـب كـردم كـه
خدا چطور مرا به ميان اين فرشتگان زميني راه داده ! بـوي عطـر رفـت وامـد ملائـك وائمـه بـه
مشام ميرسيد. در حالي كه سعي ميكردم محمود انقـلاب روحـي ام رانفهمدواشـكهايم رانبينـد
گفتم خيلي خب فهميدم بريم .
امام جماعت وروحاني گردان شيخ حسين واعظـي بـود از بچـه هـاي سـينه سـوخته وقـديمي
تخريب .كلاسهاي اخلاق را هم او اداره ميكرد.البته چند تن از دانشجويان جامعـه امـام صـادق
عليه السلام هم كه در بين ما بودند وبه دليل اينكه سالهاي چهارم پنجم ودر حد فـوق ليسـانس بودند از نظر علمي بنيه صحبتهاي مفيد كردن را نداشتند.ميشـاني وحسـينيان وشـرف زاده از
جمله انان بودند كه دوتاي اول در دسته ما وسومي در گروهان سـتار بودنـد .كلاسـهاي غيـر
رسمي وخصوصي با اينها بود.
هر شب در اتاق قبل از خواندن سوره واقعه به تفسيري كه ميشاني ميكرد گـوش ميـداديم كـه
بسيار دلنشين بود.هنوز اواي دلنشـين ولحـن صـحبت كـردنش در گوشـم طنـين انـداز اسـت
يادش بخير...
يادم است شبي در تفسير سوره واقعه بحث حـورالعين بـود ومشـياني توضـيح داد كـه در ان
دنيا به هر كسي حوري هم سن وسال خودش تعلق ميگيردو... در اينجا حاجي لكزايـي امـدادگر
دسته كه حدود ٦٠ سال داشت فرياد اعتراضش بلند شـد كـه اي بابـا سـر مـا كـلاه رفـت مـن
حوري ٦٠ ساله ميخوام چكار؟!وشروع كرد به سرو صدا كردن وقيل وقال كه يـا همـين حـالا
حوري سهم من را ١٨ - ١٧ ساله كنيد يا مـا برگشـتيم مشـهد ! شـهادت وحـوري هـم پيشـكش
خودتان!خلاصه شوخي در اتاق بالا گرفت و خنده در اتاق پر شـد. سـرانجام ميشـاني حـاجي
را قانع كرد وگفت كه شـما بعـد از شـهادت در روز قيامـت جـوان شـده وسـپس بـر انگيختـه
ميشويد كه حاجي هم خوشحال وخندان سر جايش نشست .
هر شب قبل از خواب مراسم خواندن سوره واقعه در هر اتـاق بـه طـور مجـزا برگـزار ميشـد
وصبحها سوره الرحمن وزيارت عاشورا بعد از نماز جماعـت و ظهرهـا تفسـير قـران واخـلاق
بعد از دو نماز وشبها دعاهاي مختلف همراه با مراسـم نوحـه خـواني وسـينه زنـي وخوانـدن
دعاهاي ورود به اب ودعاهاي قبل از غذا خوردن ودعاي بعـد از غـذا بصـورت دسـته جمعـي
ودعاي قبل از مطالعه به طور رسمي انجام ميشد. مراسم غير رسمي هم كه الي ماشااالله.
يك روز وقتي حاجي واعظي رسيد خذوه فغلـوه ثـم الجحـيم صـلوه مجلـس از دسـتش خـارج
شد. هم خودش هم بچه ها چنان داد وبيدادي راه انداخته بودند كه بيـا وببـين! هـيچ وقـت حـال
خوشي را كه بعد از ان روز داشتم فرامـوش نمـي كـنم . تـا مـدتها بـا خـودم زمزمـه ميكـردم
(خذوه) واز خوف خدا مي لرزيدم! همان شب بعد از شام علي شيباني را ديـدم كـه در محوطـه
راه مي رفت وزمزمه ميكرد واشك مي ريخت. شاد كام هم سر سـفره اي بـه گوشـه اي خيـره
مي ماند وبعد يواشكي اشك خود را پاك ميكرد.
در نماز ها لحظه اي صـداي گريـه قطـع نميشـد. شـروع گريـه هـم از ايـه (ايـاك نعبـدو ايـاك
نستعين) بود.اول كسي كه ميزد زير گريه علـي تشـكري بـود . بعـد سـيد هاشـم سـادات وبعـدمحمد رضا رنجبر معاون گروهان ما البته اين ترتيب هميشه رعايت نميشـد ! يـك روز در نمـاز
جماعت بين صداي گريه وناله بچه ها اتفاقي افتاد كه تا مدتها بچه ها دست گرفتـه بودنـد. يكـي
از بچه ها وسط گريه با صداي بلند گريه كـرد وگفـت «: ا...ي...خ...دا »! بعـد از نمـاز همـه نگاههـا
برگشت سمت او كه وسط قنوت گفته بود اي خدا .تا مدتها هـر وقـت اورا از دور ميديـديم داد
ميزديم :چطوري اي خدا !!!
# ادامه دارد.
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
دنيا به هر كسي حوري هم سن وسال خودش تعلق ميگيردو... در اينجا حاجي لكزايـي امـدادگر
دسته كه حدود ٦٠ سال داشت فرياد اعتراضش بلند شـد كـه اي بابـا سـر مـا كـلاه رفـت مـن
حوري ٦٠ ساله ميخوام چكار؟!وشروع كرد به سرو صدا كردن وقيل وقال كه يـا همـين حـالا
حوري سهم من را ١٨ - ١٧ ساله كنيد يا مـا برگشـتيم مشـهد ! شـهادت وحـوري هـم پيشـكش
خودتان!خلاصه شوخي در اتاق بالا گرفت و خنده در اتاق پر شـد. سـرانجام ميشـاني حـاجي
را قانع كرد وگفت كه شـما بعـد از شـهادت در روز قيامـت جـوان شـده وسـپس بـر انگيختـه
ميشويد كه حاجي هم خوشحال وخندان سر جايش نشست .
هر شب قبل از خواب مراسم خواندن سوره واقعه در هر اتـاق بـه طـور مجـزا برگـزار ميشـد
وصبحها سوره الرحمن وزيارت عاشورا بعد از نماز جماعـت و ظهرهـا تفسـير قـران واخـلاق
بعد از دو نماز وشبها دعاهاي مختلف همراه با مراسـم نوحـه خـواني وسـينه زنـي وخوانـدن
دعاهاي ورود به اب ودعاهاي قبل از غذا خوردن ودعاي بعـد از غـذا بصـورت دسـته جمعـي
ودعاي قبل از مطالعه به طور رسمي انجام ميشد. مراسم غير رسمي هم كه الي ماشااالله.
يك روز وقتي حاجي واعظي رسيد خذوه فغلـوه ثـم الجحـيم صـلوه مجلـس از دسـتش خـارج
شد. هم خودش هم بچه ها چنان داد وبيدادي راه انداخته بودند كه بيـا وببـين! هـيچ وقـت حـال
خوشي را كه بعد از ان روز داشتم فرامـوش نمـي كـنم . تـا مـدتها بـا خـودم زمزمـه ميكـردم
(خذوه) واز خوف خدا مي لرزيدم! همان شب بعد از شام علي شيباني را ديـدم كـه در محوطـه
راه مي رفت وزمزمه ميكرد واشك مي ريخت. شاد كام هم سر سـفره اي بـه گوشـه اي خيـره
مي ماند وبعد يواشكي اشك خود را پاك ميكرد.
در نماز ها لحظه اي صـداي گريـه قطـع نميشـد. شـروع گريـه هـم از ايـه (ايـاك نعبـدو ايـاك
نستعين) بود.اول كسي كه ميزد زير گريه علـي تشـكري بـود . بعـد سـيد هاشـم سـادات وبعـدمحمد رضا رنجبر معاون گروهان ما البته اين ترتيب هميشه رعايت نميشـد ! يـك روز در نمـاز
جماعت بين صداي گريه وناله بچه ها اتفاقي افتاد كه تا مدتها بچه ها دست گرفتـه بودنـد. يكـي
از بچه ها وسط گريه با صداي بلند گريه كـرد وگفـت «: ا...ي...خ...دا »! بعـد از نمـاز همـه نگاههـا
برگشت سمت او كه وسط قنوت گفته بود اي خدا .تا مدتها هـر وقـت اورا از دور ميديـديم داد
ميزديم :چطوري اي خدا !!!
# ادامه دارد.
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
🔴 کماکان تنها وزیر زن تاریخ جمهوری اسلامی متعلق به دولتی است که مانند اصلاح طلبان از گرده زنان بالا نرفت و هرگز در شعارهایش از برابری مرد و زن نگفت!!
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
🔴 استاندار خراسان رضوی: فعلا به دنبال برگزاری کنسرت در مشهد نیستیم؛ با علم الهدی ارتباط بسیار خوبی دارم، موظفم به ایشان توجه داشته باشم / ایشان همیشه از من تعریف می کند
@antioligarchie
@antioligarchie
مرعشی: زندگی در تهران باید گران شود زیرا وقتی زندگی در تهران ارزان باشد مردم به این شهر مهاجرت میکنند.
یک پزشک: هزینه های درمان باید زیاد باشد! زیرا وقتی هزینه درمان ارزان باشد مردم بیمار به بیمارستان مراجعه میکنند!
افسر راهنمایی و رانندگی: ماشین ها باید گران شوند اگر ماشین ارزان شود مردم ماشین میخرند و ترافیک می شود!
مسئول دفتر ازدواج و طلاق: هزینه ازدواج باید گران شود، زیرا وقتی ازدواج ارزان شود مردم زیاد ازدواج می کنند و طلاق هم بیشتر می شود!
وزیر کار: هزینه تحصیل باید گران شود، زیرا وقتی هزینه تحصیل ارزان باشد، مردم به دانشگاه میروند و آمار بیکاران محصل بالا می رود!
"ناصرجوادی"
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
یک پزشک: هزینه های درمان باید زیاد باشد! زیرا وقتی هزینه درمان ارزان باشد مردم بیمار به بیمارستان مراجعه میکنند!
افسر راهنمایی و رانندگی: ماشین ها باید گران شوند اگر ماشین ارزان شود مردم ماشین میخرند و ترافیک می شود!
مسئول دفتر ازدواج و طلاق: هزینه ازدواج باید گران شود، زیرا وقتی ازدواج ارزان شود مردم زیاد ازدواج می کنند و طلاق هم بیشتر می شود!
وزیر کار: هزینه تحصیل باید گران شود، زیرا وقتی هزینه تحصیل ارزان باشد، مردم به دانشگاه میروند و آمار بیکاران محصل بالا می رود!
"ناصرجوادی"
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA