برشی از «تاریکخانه روشن»:
- به نیت اجازه خواستن ازت و گذاشتنش تو نمایشگاه گرفتمش. ولی وقتی ظاهر شد، حس کردم نیازی به اجازه گرفتن نیست. دل خودم اول از همه اجازه نمیداد بذارمش تو نمایشگاه.
قدم دیگری به جلو برداشتم تا از حمزه و جادوی کلامش دور شوم که دوباره گفت:
- برای من شبیه خونهمه.
و خودش را به تابلو رساند و انگشتهای سردش را به پلکهای بستهی تصویر.
- درست یهجایی حوالی همین نقطه، خونهمه.
اینبار قدمی به عقب برداشتم تا چندباره هم از حمزه دور شوم.
- بهت گفته بودم این حرفا رو به موقعش خرج کن.
https://t.me/ghesehayemahsapanahi
- به نظر خودم که دارم تو بهترین زمان ممکن و برای بهترین آدم ممکن خرجشون میکنم.
- من اون آدم نیستم حمزه، بذار اون بیاد، بعد بهش از این حرفای قشنگ بگو. قلب من رو که نرم کرد.
- پس از این به بعد بیشتر بهت میگم تا قلبت نرمتر بشه.
برای فرار از این فضای گرم و حرفهای سحرآمیز، به سمت خروجی تاریکخانه پا تند کردم، اما دوباره خودش را به من رساند و حوالی گوشم گفت:
- این چند روز که قهر بودی، دلم برات مچاله شده بود، مچاله خیلی اونورتر از دلِ تنگه.
- به نیت اجازه خواستن ازت و گذاشتنش تو نمایشگاه گرفتمش. ولی وقتی ظاهر شد، حس کردم نیازی به اجازه گرفتن نیست. دل خودم اول از همه اجازه نمیداد بذارمش تو نمایشگاه.
قدم دیگری به جلو برداشتم تا از حمزه و جادوی کلامش دور شوم که دوباره گفت:
- برای من شبیه خونهمه.
و خودش را به تابلو رساند و انگشتهای سردش را به پلکهای بستهی تصویر.
- درست یهجایی حوالی همین نقطه، خونهمه.
اینبار قدمی به عقب برداشتم تا چندباره هم از حمزه دور شوم.
- بهت گفته بودم این حرفا رو به موقعش خرج کن.
https://t.me/ghesehayemahsapanahi
- به نظر خودم که دارم تو بهترین زمان ممکن و برای بهترین آدم ممکن خرجشون میکنم.
- من اون آدم نیستم حمزه، بذار اون بیاد، بعد بهش از این حرفای قشنگ بگو. قلب من رو که نرم کرد.
- پس از این به بعد بیشتر بهت میگم تا قلبت نرمتر بشه.
برای فرار از این فضای گرم و حرفهای سحرآمیز، به سمت خروجی تاریکخانه پا تند کردم، اما دوباره خودش را به من رساند و حوالی گوشم گفت:
- این چند روز که قهر بودی، دلم برات مچاله شده بود، مچاله خیلی اونورتر از دلِ تنگه.
عیارسنج فرشته ای در تاریکی.pdf
3.9 MB
#عاشقانه #مثبت_18
نویسنده: ماریمار
داستان زندگی دختری سختکوش و فقير روستایی به نام " آندریا " که با مادربزرگ پیر و بیمارش زندگی میکنه و یگانه دارایی های با ارزش به یادگار مانده از پدرش، خونه ای
نقلی چوبی و یک کاميون کوچک قدیمی است. آندریا برای امرار زندگی در تاکستان ها و باغات ارباب روستا سخت کارگری میکنه تا روزی ارباب زاده ی مغرور روستا به نام لوکاس آریل با گذشته ی سیاه و تاریکش بعد 21 سال پا توی روستای خودش میذاره که بین مردمش به " شاهزاده ی هوسران " معروفه... با حصول رابطه ای میان آندریا و اون ارباب زاده ی مغرور از روی ناچاری ، آندریا تموم هستی و دارایی و حتی مادربزرگش رو از دست میده. مورد خشم پسری که عاشقش بود قرار گرفت و همینطور مورد نفرت و خشونت مردمان سنگدل روستا که ناگزیر شد بدون اطلاع کسی از روستا فرار بکنه. سرانجام پس از گذشت 2 سال ،کسی که به شدت ازش متنفر بود، یعنی ارباب زاده ی روستا پیداش میکنه و بالاجبار ازش میخواد باهاش ازدواج کنه و همراه خودش به آمریکا ببره ، اونهم بدون داشتن هرگونه حق اعتراضی...
قیمت خرید فایل کامل:
45000 هزار تومان
به این آیدی :
@maryam62ben
پیام بدید .
نویسنده: ماریمار
داستان زندگی دختری سختکوش و فقير روستایی به نام " آندریا " که با مادربزرگ پیر و بیمارش زندگی میکنه و یگانه دارایی های با ارزش به یادگار مانده از پدرش، خونه ای
نقلی چوبی و یک کاميون کوچک قدیمی است. آندریا برای امرار زندگی در تاکستان ها و باغات ارباب روستا سخت کارگری میکنه تا روزی ارباب زاده ی مغرور روستا به نام لوکاس آریل با گذشته ی سیاه و تاریکش بعد 21 سال پا توی روستای خودش میذاره که بین مردمش به " شاهزاده ی هوسران " معروفه... با حصول رابطه ای میان آندریا و اون ارباب زاده ی مغرور از روی ناچاری ، آندریا تموم هستی و دارایی و حتی مادربزرگش رو از دست میده. مورد خشم پسری که عاشقش بود قرار گرفت و همینطور مورد نفرت و خشونت مردمان سنگدل روستا که ناگزیر شد بدون اطلاع کسی از روستا فرار بکنه. سرانجام پس از گذشت 2 سال ،کسی که به شدت ازش متنفر بود، یعنی ارباب زاده ی روستا پیداش میکنه و بالاجبار ازش میخواد باهاش ازدواج کنه و همراه خودش به آمریکا ببره ، اونهم بدون داشتن هرگونه حق اعتراضی...
قیمت خرید فایل کامل:
45000 هزار تومان
به این آیدی :
@maryam62ben
پیام بدید .
عاشقانه ای_واقعی"نبضی برای تو"
داستان دختری به نام " رکسانا"
دختری با قلبی ضعیف، اما روحی سرسخت.
اما قوی تر از چیزی که همه فکر می کنن.
درگیر دردهای خاموشی که کسی نمی فهمه...
تا اینکه دکتر کاوه، مردی جدی، مغرور.
مردی که فقط به نظم و منطق باور داره.
ولی هیچ چیز طبق انتظارش پیش نمی ره....
بین مرز منطق و احساس،
ویه دختری که هرتپش قلبش یه جنگه...
قراره چه چیزی شکل بگیره؟
اگه دنبال یه داستان عاشقانه ی قابل لمس و دور از کلیشه ای.
" نبضی برای تو " رو دنبال کن.
پارت به پارت، روایتگر یه مسیر پیچیده و پرماجرا.
[رمان به صورت پارت به پارت در پیج انیستاگرامی منتشر میشه]
آدرس پیج:
https://www.instagram.com/nabzi_baraye_to?igsh=MXJqbWNidTQyYTh5aA==
داستان دختری به نام " رکسانا"
دختری با قلبی ضعیف، اما روحی سرسخت.
اما قوی تر از چیزی که همه فکر می کنن.
درگیر دردهای خاموشی که کسی نمی فهمه...
تا اینکه دکتر کاوه، مردی جدی، مغرور.
مردی که فقط به نظم و منطق باور داره.
ولی هیچ چیز طبق انتظارش پیش نمی ره....
بین مرز منطق و احساس،
ویه دختری که هرتپش قلبش یه جنگه...
قراره چه چیزی شکل بگیره؟
اگه دنبال یه داستان عاشقانه ی قابل لمس و دور از کلیشه ای.
" نبضی برای تو " رو دنبال کن.
پارت به پارت، روایتگر یه مسیر پیچیده و پرماجرا.
[رمان به صورت پارت به پارت در پیج انیستاگرامی منتشر میشه]
آدرس پیج:
https://www.instagram.com/nabzi_baraye_to?igsh=MXJqbWNidTQyYTh5aA==
-.یر گرگ با ک
یر انسان فرق میکنه،تو نمیتونی تحملش کنی
لبههای تپلم و براش کشیدم و اصرار کردم:
-من میتونم،فقط کافیه قبلش خیسم کنی،بعدش میتونم چند ساعت زیرت بخوابم.
با پوزخند دست بزرگش و روی نازم کوبید
جیغی از درد کشیدم و اون با عصبانیت لگد محکمی بهم زد.
-تو حتی ضربهی دستم و نمیتونی تحمل کنی ملورین!
با بغض دوباره پاهامو باز کردم و التماس کردم:
-اگه من با تو س.کس نکنم،کسی باور نمیکنه منم گرگزادهام.باید تو من و بکنی که همه باور کنن منم از جنس شماهام❗️
یکم بلند شدم و با کشیدن لباسش سعی کردم بکشمش سمت خودم
که با دیدن سینههای غیرعادیش،نفسم بند اومد. فوری پاهامو جمع کردم و صاف نشستم.
-مگه تو دختری؟
یقهی لباسشو کشید و با اخم نگام کرد
-دوجنسهام.
با گیجی نگاهش کردم که شلوارشو کشید پایین و با پاهاش ضربهای بهم زد تا پاهامو باز کنم
-یرم و که ببینی، ممکنه بترسی. ولی حق نداری فرار کنی
ناباور به اون که لباساشو در میورد نگاه کردم
سینههاش گرد و خوشگل و صورتی بودن و دیک خیلی بزرگ و پهنی بین پاهام آویزون بود
وحشت زده عقب عقب رفتم که با دست بزرگش سینههامو گرفت و من و محکم سمت خودش جلو کشید
-مگه نمیخوای همه باور کنن گرگزادهای؟
چیر بزرگش و روی سوراخم تنظیم کرد.
نوک سینمو محکم پیچوند و با یه حرکت .یرشو وارد سوراخم کرد و...
https://t.me/+9D54H25H8l1kNzNk
https://t.me/+9D54H25H8l1kNzNk
گرگزادهی طرد شدهای که برای دوباره پذیرفته شدن تو گله باید با آلفای اونا س.کس کنه.ولی آلفای گله یه گرگ دوجنسهست که .یر خیلی بزرگی داره و هیچکس زیرش طاقت نمیاره...
یر انسان فرق میکنه،تو نمیتونی تحملش کنی
لبههای تپلم و براش کشیدم و اصرار کردم:
-من میتونم،فقط کافیه قبلش خیسم کنی،بعدش میتونم چند ساعت زیرت بخوابم.
با پوزخند دست بزرگش و روی نازم کوبید
جیغی از درد کشیدم و اون با عصبانیت لگد محکمی بهم زد.
-تو حتی ضربهی دستم و نمیتونی تحمل کنی ملورین!
با بغض دوباره پاهامو باز کردم و التماس کردم:
-اگه من با تو س.کس نکنم،کسی باور نمیکنه منم گرگزادهام.باید تو من و بکنی که همه باور کنن منم از جنس شماهام❗️
یکم بلند شدم و با کشیدن لباسش سعی کردم بکشمش سمت خودم
که با دیدن سینههای غیرعادیش،نفسم بند اومد. فوری پاهامو جمع کردم و صاف نشستم.
-مگه تو دختری؟
یقهی لباسشو کشید و با اخم نگام کرد
-دوجنسهام.
با گیجی نگاهش کردم که شلوارشو کشید پایین و با پاهاش ضربهای بهم زد تا پاهامو باز کنم
-یرم و که ببینی، ممکنه بترسی. ولی حق نداری فرار کنی
ناباور به اون که لباساشو در میورد نگاه کردم
سینههاش گرد و خوشگل و صورتی بودن و دیک خیلی بزرگ و پهنی بین پاهام آویزون بود
وحشت زده عقب عقب رفتم که با دست بزرگش سینههامو گرفت و من و محکم سمت خودش جلو کشید
-مگه نمیخوای همه باور کنن گرگزادهای؟
چیر بزرگش و روی سوراخم تنظیم کرد.
نوک سینمو محکم پیچوند و با یه حرکت .یرشو وارد سوراخم کرد و...
https://t.me/+9D54H25H8l1kNzNk
https://t.me/+9D54H25H8l1kNzNk
گرگزادهی طرد شدهای که برای دوباره پذیرفته شدن تو گله باید با آلفای اونا س.کس کنه.ولی آلفای گله یه گرگ دوجنسهست که .یر خیلی بزرگی داره و هیچکس زیرش طاقت نمیاره...
Telegram
[...شیــاطین شــبگرد🔞🔥...]
گرگینهای_بزرگسال🔮
بوسیدن لب های اون دختر و شب ها تلمبه زدن درون تنش تنها خواسته گرگ در تمام طول عمرش بود!🔞💦
بوسیدن لب های اون دختر و شب ها تلمبه زدن درون تنش تنها خواسته گرگ در تمام طول عمرش بود!🔞💦
با گریه پتو رو روی خودم کشیدم
_ از جونم چی میخوای؟
اسلحشو با دستمال تمیز کرد و تفریحی لب زد
: جونتو🔥
سمتم که قدم برداشت خودمو عقب کشیدم
: خانوادم مردن.. دیگه بی حساب شدیم
نمیتونی اذیتم کنی
پایین پتو رو کنار زد
خیلی داشت آروم رفتار میکرد این میترسوندتم
خیلی بیشتر از کسی که از دستش فرار کردی!
اسلحه رو روی سوراخ واژنم کشید
سیبک گلوم بالا پایین شد
لعنت بهم که از حموم اومدنی چیزی نپوشیدم!
❌ از دست قاتلی سادیسمی که خانوادشو کشته فرار میکنه ولی اون پیداش میکنه و با اسلحه ...
https://t.me/+7NRciDxJ5-pjMzE0
_ از جونم چی میخوای؟
اسلحشو با دستمال تمیز کرد و تفریحی لب زد
: جونتو🔥
سمتم که قدم برداشت خودمو عقب کشیدم
: خانوادم مردن.. دیگه بی حساب شدیم
نمیتونی اذیتم کنی
پایین پتو رو کنار زد
خیلی داشت آروم رفتار میکرد این میترسوندتم
خیلی بیشتر از کسی که از دستش فرار کردی!
اسلحه رو روی سوراخ واژنم کشید
سیبک گلوم بالا پایین شد
لعنت بهم که از حموم اومدنی چیزی نپوشیدم!
❌ از دست قاتلی سادیسمی که خانوادشو کشته فرار میکنه ولی اون پیداش میکنه و با اسلحه ...
https://t.me/+7NRciDxJ5-pjMzE0
Telegram
𝑺𝒆..𝒙 𝑷𝒍𝒂𝒚🔞
بغلت کنم بندازمت رو تختمون لباساتو از تنت در بیارم بیوفتم به جونت کل بدنتو لیس و میک بزنم کبود کنم🍼🎀
-نویسنده: تینا
-پارت گذاری: سه روز در هفته
-نویسنده: تینا
-پارت گذاری: سه روز در هفته
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خایه کنین
بعد از قتل الهه حسین نژاد، وقتی راننده اسنپ مسیر رو اشتباه میره دخترا اینطوری با چاقو تهدیدش میکنن :))))
بعد از قتل الهه حسین نژاد، وقتی راننده اسنپ مسیر رو اشتباه میره دخترا اینطوری با چاقو تهدیدش میکنن :))))
_چطوری دوست داری ب.*کنمت آسو کوچولو ها
لبمو گاز گرفتم و اومی گفتم
_یالا حرف بزن، بگو چی دوست داری #لیتل اسل*یو
_بکن منو...جوری که از درد گریه کنم
#اسپ*نک محکمی به ک.ونم زد
جای دستش میسوخت
ی.رشو با آبم لزج کرد و داخل سوراخ گشاد شده و.*نم کرد
_آیی...دردم گرفت...وایی
#زنجیر هایی که به #نی*پلم وصل کرده بود رو محکم کشید
_آهه..تند تر...داره# آب میاد...تند تر
داخل #سو*راخم تلمبه میزد، هم زمان دو تا سور*اخام پر بود
با فشار پاهام لرزید که وحشیانه گردنمو...
https://t.me/+51jGBKVi7IphNWY0
https://t.me/+51jGBKVi7IphNWY0
لبمو گاز گرفتم و اومی گفتم
_یالا حرف بزن، بگو چی دوست داری #لیتل اسل*یو
_بکن منو...جوری که از درد گریه کنم
#اسپ*نک محکمی به ک.ونم زد
جای دستش میسوخت
ی.رشو با آبم لزج کرد و داخل سوراخ گشاد شده و.*نم کرد
_آیی...دردم گرفت...وایی
#زنجیر هایی که به #نی*پلم وصل کرده بود رو محکم کشید
_آهه..تند تر...داره# آب میاد...تند تر
داخل #سو*راخم تلمبه میزد، هم زمان دو تا سور*اخام پر بود
با فشار پاهام لرزید که وحشیانه گردنمو...
https://t.me/+51jGBKVi7IphNWY0
https://t.me/+51jGBKVi7IphNWY0
- عمو جونم بهم گفتی پ.ورن نبینم؟! باشه، منم ندیدم. ولی خبر نداری تفریح جدیدم واسه ج.ق زدن تصور تو و تک به تک کارایی که به نظرم س.کسیتر ازش توی این دنیا وجود نداره.
یکی از دستهام و از روی سینهم پایین کشیدم و از روی شکم تختم که بابتش کلی باشگاه و رژیم و ورزش از سر گذرونده بودم، رد کردم تا به لای پاهام رسیدم.
دکمه شلوارک لی رو باز کردم و دستم و از روی شورت به به.شتم رسوندم.
با انگشت اشاره دورانی مشغول مالوندنش شدم که کم کم چشمهام خمار شد و شدت فشارم روی سینهم به حدی شد که مطمئن بودم جای دستم روش باقی میمونه...
عمو ناتنیشو تحریک میکنه تا باهاش سک..س خشن انجام بده🙈🔞
https://t.me/+i-sntYYEG9U1NTc0
یکی از دستهام و از روی سینهم پایین کشیدم و از روی شکم تختم که بابتش کلی باشگاه و رژیم و ورزش از سر گذرونده بودم، رد کردم تا به لای پاهام رسیدم.
دکمه شلوارک لی رو باز کردم و دستم و از روی شورت به به.شتم رسوندم.
با انگشت اشاره دورانی مشغول مالوندنش شدم که کم کم چشمهام خمار شد و شدت فشارم روی سینهم به حدی شد که مطمئن بودم جای دستم روش باقی میمونه...
عمو ناتنیشو تحریک میکنه تا باهاش سک..س خشن انجام بده🙈🔞
https://t.me/+i-sntYYEG9U1NTc0
Telegram
دلــبـر عـمـو🍭🔞
همزمان میک زدن چـوچـولش و فشار دادن نوک سینه هاش زیر بند بند انگشتت.🍓🔞
-رمان آنلاین و ممنوعه دلبر عمو📚🔞
کپی ممنوع❌
پارت اول رمان:
https://t.me/c/1647339366/358
-رمان آنلاین و ممنوعه دلبر عمو📚🔞
کپی ممنوع❌
پارت اول رمان:
https://t.me/c/1647339366/358
هقهقی میکنم که سینمو تو مشتش میگیره و گیره رو محکم روی نیپلم فیکس میکنه
نفسم از درد یک لحظه بند میاد.
با سینهی دیگهمم همین کارو میکنه و چکی بهشون میزنه....
از درد جیغ میکشم اما...
نازم شروع میکنه به نبض زدن...
-جاااننن... ببین چه آبی انداخته توله سگ...
پاهامو با زنجیر بالای تخت فلزی میبندهو از هم بازشون میکنه...
چو*چو*لمو آروم نوازش میکنه و من از حشریت اشکام روی صورتم میریزه
https://t.me/+2oRsP95rS7AxNTFk
https://t.me/+2oRsP95rS7AxNTFk
نفسم از درد یک لحظه بند میاد.
با سینهی دیگهمم همین کارو میکنه و چکی بهشون میزنه....
از درد جیغ میکشم اما...
نازم شروع میکنه به نبض زدن...
-جاااننن... ببین چه آبی انداخته توله سگ...
پاهامو با زنجیر بالای تخت فلزی میبندهو از هم بازشون میکنه...
چو*چو*لمو آروم نوازش میکنه و من از حشریت اشکام روی صورتم میریزه
https://t.me/+2oRsP95rS7AxNTFk
https://t.me/+2oRsP95rS7AxNTFk
_اممم فکر میکردم حالا که نبات طبیعی بدنیا اومد سوراخت گشاد شده باشه
اما هنوزم تنگی مثل سابق🔥
دستمو جلوی دهنم گرفتم تا جیغم به گوش دخترم برسه
دستمو پس زد
_میخوام صدای نالههات تو اتاق بپیچه جلوشون نگیر
برای اینکه دخترشو ببینه مجبوره به شوهرسابقش سرویس بده..
https://t.me/+TM1zXYp8xphiZTVk
اما هنوزم تنگی مثل سابق🔥
دستمو جلوی دهنم گرفتم تا جیغم به گوش دخترم برسه
دستمو پس زد
_میخوام صدای نالههات تو اتاق بپیچه جلوشون نگیر
برای اینکه دخترشو ببینه مجبوره به شوهرسابقش سرویس بده..
https://t.me/+TM1zXYp8xphiZTVk
Telegram
"طَــلا"
"تنها كانال رسمي رمان طلا"
آهو مرشدی در هیچ اپلیکیشنی مخصوصا روبیکا فعالیتی نداره و هر کانالی که اسم نویسنده رو زده زیر نظر ما نیست و دزدیه!
𝐏𝐀𝐑𝐓 𝐎𝐍𝐄 :
https://t.me/c/1303844549/12698
ممنوعه-اروتیک🔞
آهو مرشدی در هیچ اپلیکیشنی مخصوصا روبیکا فعالیتی نداره و هر کانالی که اسم نویسنده رو زده زیر نظر ما نیست و دزدیه!
𝐏𝐀𝐑𝐓 𝐎𝐍𝐄 :
https://t.me/c/1303844549/12698
ممنوعه-اروتیک🔞
ددی با آه غلیظی از توی نازم بیرون میکشه و با بلند کردن محیا، روی خودش مینشوندش
با شارهی ددی .یرشو میگیرم و آروم توی تپل محیا میکنم
-آییی ددی... خیلی کلفتییی... دردم میاددو
نوک سینهشو توی دهنم میبرم و با مک میزنم.
محیا خودشو تندتند روی .یر ددی بالا و پایین میکنه و جیغ میکشه...
#تریسام_ددیلیتل
https://t.me/+02qtEr2mvu45ZDQ0
با شارهی ددی .یرشو میگیرم و آروم توی تپل محیا میکنم
-آییی ددی... خیلی کلفتییی... دردم میاددو
نوک سینهشو توی دهنم میبرم و با مک میزنم.
محیا خودشو تندتند روی .یر ددی بالا و پایین میکنه و جیغ میکشه...
#تریسام_ددیلیتل
https://t.me/+02qtEr2mvu45ZDQ0
Telegram
سـرپرستـ💦 سـکـ🔞ـسی
وقتی اسپنکم میکنه و با نالههام سیخ میشی🤤>>>
𝑻𝑨𝑮 𝑵𝑶𝑽𝑬𝑳:
@tagnovel
𝑻𝑨𝑮 𝑵𝑶𝑽𝑬𝑳:
@tagnovel