▫️
ابتدای مطلب در صفحه ۱ 👆
ادامه مطلب 👇
🔸️ || پنجره را ببند ، هوا مه آلود است ...
#استاد_غلامعلی_ولاشجردی_فراهانی
▫️ص۲
#اراک، شهر من، آن سال های دور که تو بوده ای و ما نبوده ایم، غصه ها و دردهای فرزندانت، سینه ات را زخمی کرده است.
سال های #قحطی و گرسنگی، سال های شوم #وبا و مرگ های پیوسته و بی امان.
تماشای دخترکان نشسته بر مزار مادران جــوان، دل های تکه تکه شده و بوی کافور و بخارِ گس ِ آهک ِ آب نوشیده.
▫️
#خوابهای_بی_قراری و #کابوس_های_برقرار ، قبرهای بی شناسنامه و گورکنان پرکار ، انگار ما امروز، مسافران خسته آن سال های دوریم که از آن کمان آسمان خواب آلوده بی باران رها شده ایم.
▫️
می ترسیم از رفتن و لبریز از #هراس_ماندن و در وحشت، از احتمال ظهور حادثه، هر شب پیاله هایی از خواب های مه آلود سر می کشیم.
پشت همین دیوارهای بلند باروهای تو. در همین روزهایی که بوی عید را با خود نیاورند. گویی ماهی های کوچک و قرمز آرزوهایمان، سالهاست روی آب،خوابشان برده و خواب عبور مردگان را از کوچه ها می بینند و نمایش #مسخ زبان ساییدن به ضریح امام زاده ها را.
▫️
اراک، شهر ما، تو آن روزها هم، خواب های آشفته، فراوان دیده ای و #گلیم_کهنه وپا خورده ات ، هنوز مثل شناسنامه های کهنه ، پر از مهرهای آبی رنگ و پای جای کودکان خفته در ابدیت است.
تنهایی تو، درد بی پایان امروز که قاب کرده ایم و به #دیوار_تاریخ تو آویخته ایم.
آن روزها که آسمان خشکید و زمین دست از سخاوت شست و بر این گلیم پاخورده، سه لکه بزرگ خون، برای همیشه نشست و حزن آسمان آمد و #مردن_به_وقت_همیشه ؛ #لالایی_های_بیقرار مادران در قرار کودکان گرسنه اثر نکرد و گهواره خواب کوچک شهر ، زیر همین آسمانی که در خواب هیچ پرنده ای اینقدر تاریک نبوده است.
▫️
چه آرام و ساده تکرار می شویم در روزهای اندوه پشت سر و چشم به عبرت تاریخ های تو می بندیم ، آنگاه که #نان دوباره از سفره ها برید و جایش را جامی از شوکران «وبا» پر کرد تا در این تردید تـــاریک، پاره ای بزرگ از مردمان مظلوم شهر را در کام حریص خود ببلعد.
اراک، شهر ماندگار ما، ما همیشه در اسفند ، تو را عاشق تر می شدیم و حالا به وقت فروردین، دارد دستانمان از دامنت می برد.
#با_نویسندگان_ایران
#با_نویسندگان_اراک
#روزنامه_وقایع_استان
#اراک
#پنجره_را_ببند_هوا_مه_آلود_است ...
#روزهای_مه_آلود
#استاد_غلامعلی_ولاشجردی_فراهانی
ابتدای مطلب در صفحه ۱ 👆
ادامه مطلب 👇
🔸️ || پنجره را ببند ، هوا مه آلود است ...
#استاد_غلامعلی_ولاشجردی_فراهانی
▫️ص۲
#اراک، شهر من، آن سال های دور که تو بوده ای و ما نبوده ایم، غصه ها و دردهای فرزندانت، سینه ات را زخمی کرده است.
سال های #قحطی و گرسنگی، سال های شوم #وبا و مرگ های پیوسته و بی امان.
تماشای دخترکان نشسته بر مزار مادران جــوان، دل های تکه تکه شده و بوی کافور و بخارِ گس ِ آهک ِ آب نوشیده.
▫️
#خوابهای_بی_قراری و #کابوس_های_برقرار ، قبرهای بی شناسنامه و گورکنان پرکار ، انگار ما امروز، مسافران خسته آن سال های دوریم که از آن کمان آسمان خواب آلوده بی باران رها شده ایم.
▫️
می ترسیم از رفتن و لبریز از #هراس_ماندن و در وحشت، از احتمال ظهور حادثه، هر شب پیاله هایی از خواب های مه آلود سر می کشیم.
پشت همین دیوارهای بلند باروهای تو. در همین روزهایی که بوی عید را با خود نیاورند. گویی ماهی های کوچک و قرمز آرزوهایمان، سالهاست روی آب،خوابشان برده و خواب عبور مردگان را از کوچه ها می بینند و نمایش #مسخ زبان ساییدن به ضریح امام زاده ها را.
▫️
اراک، شهر ما، تو آن روزها هم، خواب های آشفته، فراوان دیده ای و #گلیم_کهنه وپا خورده ات ، هنوز مثل شناسنامه های کهنه ، پر از مهرهای آبی رنگ و پای جای کودکان خفته در ابدیت است.
تنهایی تو، درد بی پایان امروز که قاب کرده ایم و به #دیوار_تاریخ تو آویخته ایم.
آن روزها که آسمان خشکید و زمین دست از سخاوت شست و بر این گلیم پاخورده، سه لکه بزرگ خون، برای همیشه نشست و حزن آسمان آمد و #مردن_به_وقت_همیشه ؛ #لالایی_های_بیقرار مادران در قرار کودکان گرسنه اثر نکرد و گهواره خواب کوچک شهر ، زیر همین آسمانی که در خواب هیچ پرنده ای اینقدر تاریک نبوده است.
▫️
چه آرام و ساده تکرار می شویم در روزهای اندوه پشت سر و چشم به عبرت تاریخ های تو می بندیم ، آنگاه که #نان دوباره از سفره ها برید و جایش را جامی از شوکران «وبا» پر کرد تا در این تردید تـــاریک، پاره ای بزرگ از مردمان مظلوم شهر را در کام حریص خود ببلعد.
اراک، شهر ماندگار ما، ما همیشه در اسفند ، تو را عاشق تر می شدیم و حالا به وقت فروردین، دارد دستانمان از دامنت می برد.
#با_نویسندگان_ایران
#با_نویسندگان_اراک
#روزنامه_وقایع_استان
#اراک
#پنجره_را_ببند_هوا_مه_آلود_است ...
#روزهای_مه_آلود
#استاد_غلامعلی_ولاشجردی_فراهانی