Forwarded from فدراسیون عصر آنارشيسم / Federation of Anarchism Era
«ارزیابی مجدد آنارشیسم»
عبدالله اوجالان (زندان امرالی 2002)
پس از انحلال رئال سوسیالیسم ، یا بهتر است بگوییم ادغام آن با سیستم حاکم، جنبش های آنارشیستی که دارای قدمتی برابر با
رئال سوسیالیسم هستند و ریشه آنها را می توان در انقلاب فرانسه یافت، شایسته ارزیابی مجدد هستند.
امروزه بهتر فهمیده می شود که اندیشمندان شناخته شده آنارشیسم مانند پرودون، باکونین و کروپوتکین عمدتا در اختلاف خود نسبت به سیستم حاکم و رئال سوسیالیسم اشتباه نمی کردند. آنها با قرار گرفتن در مخالف ترین قطب نظام، به عنوان جنبشی که سرمایه داری را نه تنها به عنوان انحصار خصوصی و دولتی، بلکه به عنوان مدرنیته نیز نقد می کند بسیار جلب توجه می کنند.
درونمایه اختلاف نظر آنها با قدرت هم به روش اخلاقی (اخلاق اجتماعی) و هم سیاسی، حامل سطح مهمی از حقیقت است. آنها از ساختارهای اجتماعی می آیند که جنبش را به شیوه های محرضی تحت تأثیر قرار می دهد.
واکنشهای «طبقهای» گروههای اشرافی که قدرت را از دست دادهاند و صنعتگران شهری که به دلیل سرمایهداری وضعیت نسبتاً بدتری پیدا کردهاند منعکسکننده همین واقعیت است. این واقعیت که آنها در سطح فردی باقی می مانند، نمی توانند پایه بیابند و نمی توانند یک ضد سیستم ایجاد کنند، به شدت با ساختارهای اجتماعی آنها مرتبط است. آنها خوب میدانند سرمایه داری چه می کند، اما خوب نمی دانند که باید چه کار کنند. اگر به اختصار دیدگاه آنها را خلاصه کنیم;
۱) آنارشیست ها از چپ ترین موضع، نظام سرمایه داری را نقد می کنند. آنها بهتر درک کردهاند که نظام سرمایه داری جامعه اخلاقی و سیاسی را نابود می کند. آنها مانند مارکسیست ها نقش مترقی را به سرمایه داری نسبت نمی دهند. رویکرد آنها نسبت به جوامع ویران شده توسط سرمایه داری مثبت تر است. آنها آن جوامع را عقب مانده و موظف به انحطاط نمی دانند، بلکه بقای جوامعی را که اخلاقی تر و سیاسی ترند می یابند.
۲) آنها در مقایسه با مارکسیست ها رویکرد جامع و واقع بینانه تری نسبت به قدرت و دولت دارند. باکونین کسی است که گفت قدرت شر مطلق است. با این حال، خواستن حذف فوری قدرت و دولت، آرمانشهری و رویکردی است که در عمل چندان شانس تحقق نداشته است. آنها توانایی پیشبینی اینکه سوسیالیسم نمیتواند بر اساس دولت و قدرت ساخته شود و ممکن است به سرمایهداری خطرناکتر و بوروکراتیک تر ختم شود را داشتند.
۳)آینده نگری آنها، اینکه دولت-ملت متمرکز فاجعه ای برای همه طبقات کارگر و جنبش های مردمی خواهد بود و امیدهای آنها را در هم خواهد شکست، واقع بینانه است. آنها همچنین در نقدهایی که به مارکسیست ها در مورد اتحاد آلمان و ایتالیا داشتند، درست می گفتند.
بیانیه آنها در مورد توسعه تاریخ در گرو منافع دولت-ملت ها به معنای زیان بزرگی برای مدینه فاضله آزادی و برابری است. انتقاد آنها از مارکسیست ها برای موضع گیری در کنار دولت-ملت و سرزنش آنها به خیانت جنبه های مهمی است که باید بر آن تاکید شود. آنها از کنفدرالیسم دفاع کردند.
۴)نظرات و انتقادات آنها در مورد بوروکراتیسم، صنعت گرایی و شهرنشینی تا حدی تایید شده اند . آنها در مراحل اولیه گسترش مواضع ضد فاشیستی و محیط زیستی، در ایده ها و انتقادات نقش مهمی ایفا کردند.
۴)نقد آنها به سوسیالیسم رئال نیز بعد از انحلال آن در نظام سرمایه داری تأیید شده است. آنها قسمی هستند که به بهترین وجه تشخیص دادند آنچه را که ساخته شده سوسیالیسم نیست بلکه سرمایه داری دولتی است.
علیرغم تمام آن ایدهها و انتقادات کلیدی و تأیید شده، بسیار متحیر کننده است که آنها نتوانستند خود را بصورت انبوه در بیاورند (تبدیل به یک جنبش انبوه شوند، اصلی به تورکیkitleseleşme ) و فرصت پیادهسازی عملی را بیابند.
من معتقدم که این ناشی از نقص و ضعف جدی (عدم استحکام) در نظریه آنها است. فقدان تحلیل آنها از تمدن و عدم توانایی در توسعه یک سیستم مناسب کاربردی (آلترناتیو آنارشیستی*) نقش مهمی در این امر ایفا کرد. تحلیل تاریخی جامعه و تحلیل راه حل ها توسعه نیافته است.
علاوه بر این، آنها خود از فلسفه پوزیتیویستی تأثیر گرفته اند. نمی توان به یقین گفت که آنها توانستند از علوم اجتماعی اروپا محور فاصله بگیرند. به نظر من بزرگترین شکست آنها این است که نمیتوانند وارد یک تفکر و ساختار سیستماتیک در مورد سیاست دموکراتیک و مدرنیته شوند. آنها در نظام سازی و عملی کردن (پیادهسازی) آنچه در صحت نظرات و نقدهای خود مبنا قرار می دهند تلاش مفصلی نکردند. شاید موقعیت طبقاتی آنها مانع این کار می شد.
عبدالله اوجالان (زندان امرالی 2002)
پس از انحلال رئال سوسیالیسم ، یا بهتر است بگوییم ادغام آن با سیستم حاکم، جنبش های آنارشیستی که دارای قدمتی برابر با
رئال سوسیالیسم هستند و ریشه آنها را می توان در انقلاب فرانسه یافت، شایسته ارزیابی مجدد هستند.
امروزه بهتر فهمیده می شود که اندیشمندان شناخته شده آنارشیسم مانند پرودون، باکونین و کروپوتکین عمدتا در اختلاف خود نسبت به سیستم حاکم و رئال سوسیالیسم اشتباه نمی کردند. آنها با قرار گرفتن در مخالف ترین قطب نظام، به عنوان جنبشی که سرمایه داری را نه تنها به عنوان انحصار خصوصی و دولتی، بلکه به عنوان مدرنیته نیز نقد می کند بسیار جلب توجه می کنند.
درونمایه اختلاف نظر آنها با قدرت هم به روش اخلاقی (اخلاق اجتماعی) و هم سیاسی، حامل سطح مهمی از حقیقت است. آنها از ساختارهای اجتماعی می آیند که جنبش را به شیوه های محرضی تحت تأثیر قرار می دهد.
واکنشهای «طبقهای» گروههای اشرافی که قدرت را از دست دادهاند و صنعتگران شهری که به دلیل سرمایهداری وضعیت نسبتاً بدتری پیدا کردهاند منعکسکننده همین واقعیت است. این واقعیت که آنها در سطح فردی باقی می مانند، نمی توانند پایه بیابند و نمی توانند یک ضد سیستم ایجاد کنند، به شدت با ساختارهای اجتماعی آنها مرتبط است. آنها خوب میدانند سرمایه داری چه می کند، اما خوب نمی دانند که باید چه کار کنند. اگر به اختصار دیدگاه آنها را خلاصه کنیم;
۱) آنارشیست ها از چپ ترین موضع، نظام سرمایه داری را نقد می کنند. آنها بهتر درک کردهاند که نظام سرمایه داری جامعه اخلاقی و سیاسی را نابود می کند. آنها مانند مارکسیست ها نقش مترقی را به سرمایه داری نسبت نمی دهند. رویکرد آنها نسبت به جوامع ویران شده توسط سرمایه داری مثبت تر است. آنها آن جوامع را عقب مانده و موظف به انحطاط نمی دانند، بلکه بقای جوامعی را که اخلاقی تر و سیاسی ترند می یابند.
۲) آنها در مقایسه با مارکسیست ها رویکرد جامع و واقع بینانه تری نسبت به قدرت و دولت دارند. باکونین کسی است که گفت قدرت شر مطلق است. با این حال، خواستن حذف فوری قدرت و دولت، آرمانشهری و رویکردی است که در عمل چندان شانس تحقق نداشته است. آنها توانایی پیشبینی اینکه سوسیالیسم نمیتواند بر اساس دولت و قدرت ساخته شود و ممکن است به سرمایهداری خطرناکتر و بوروکراتیک تر ختم شود را داشتند.
۳)آینده نگری آنها، اینکه دولت-ملت متمرکز فاجعه ای برای همه طبقات کارگر و جنبش های مردمی خواهد بود و امیدهای آنها را در هم خواهد شکست، واقع بینانه است. آنها همچنین در نقدهایی که به مارکسیست ها در مورد اتحاد آلمان و ایتالیا داشتند، درست می گفتند.
بیانیه آنها در مورد توسعه تاریخ در گرو منافع دولت-ملت ها به معنای زیان بزرگی برای مدینه فاضله آزادی و برابری است. انتقاد آنها از مارکسیست ها برای موضع گیری در کنار دولت-ملت و سرزنش آنها به خیانت جنبه های مهمی است که باید بر آن تاکید شود. آنها از کنفدرالیسم دفاع کردند.
۴)نظرات و انتقادات آنها در مورد بوروکراتیسم، صنعت گرایی و شهرنشینی تا حدی تایید شده اند . آنها در مراحل اولیه گسترش مواضع ضد فاشیستی و محیط زیستی، در ایده ها و انتقادات نقش مهمی ایفا کردند.
۴)نقد آنها به سوسیالیسم رئال نیز بعد از انحلال آن در نظام سرمایه داری تأیید شده است. آنها قسمی هستند که به بهترین وجه تشخیص دادند آنچه را که ساخته شده سوسیالیسم نیست بلکه سرمایه داری دولتی است.
علیرغم تمام آن ایدهها و انتقادات کلیدی و تأیید شده، بسیار متحیر کننده است که آنها نتوانستند خود را بصورت انبوه در بیاورند (تبدیل به یک جنبش انبوه شوند، اصلی به تورکیkitleseleşme ) و فرصت پیادهسازی عملی را بیابند.
من معتقدم که این ناشی از نقص و ضعف جدی (عدم استحکام) در نظریه آنها است. فقدان تحلیل آنها از تمدن و عدم توانایی در توسعه یک سیستم مناسب کاربردی (آلترناتیو آنارشیستی*) نقش مهمی در این امر ایفا کرد. تحلیل تاریخی جامعه و تحلیل راه حل ها توسعه نیافته است.
علاوه بر این، آنها خود از فلسفه پوزیتیویستی تأثیر گرفته اند. نمی توان به یقین گفت که آنها توانستند از علوم اجتماعی اروپا محور فاصله بگیرند. به نظر من بزرگترین شکست آنها این است که نمیتوانند وارد یک تفکر و ساختار سیستماتیک در مورد سیاست دموکراتیک و مدرنیته شوند. آنها در نظام سازی و عملی کردن (پیادهسازی) آنچه در صحت نظرات و نقدهای خود مبنا قرار می دهند تلاش مفصلی نکردند. شاید موقعیت طبقاتی آنها مانع این کار می شد.
Forwarded from فدراسیون عصر آنارشيسم / Federation of Anarchism Era
مانع مهم دیگر، واکنشی است که در دیدگاه های نظری و زندگی عملی در برابر هر نوع مرجعیتی، از خود نشان می دهند.
فرافکنی واکنش بحق آنها در برابر قدرت و اقتدار دولتی و تعمیم آن به هر شکلی از اقتدار و نظم بر آن بود که مدرنیته دموکراتیک را در تئوری و پراتیک مورد پرسش قرار ندهند.
من معتقدم برای آنها مهمترین جنبه خود انتقادی ندیدن مشروعیت اقتدار دموکراتیک و ضرورت مدرنیته دموکراتیک است.
بعلاوه، نکته مهمی که غافل مانده توسعه نیافتن گزینه جامعه ی دموکراتیک به جای دولت-ملت بوده و این موضوع خودانتقادی است. بدون شک، آنارشیستها تأثیر مهمی در انحلال رئال سوسیالیسم ، توسعه جنبشهای فمینیستی و محیط زیستی و رشد «جامعه مدنی ـیسم» (در اصل به ترکی: sivil toplumculuk) در چپ داشتند.
با این حال، تکرار این که حقانیت آنها اثبات شده است چندان واقع بینانه بنظر نمی آید. سوالی که آنها باید به آن پاسخ دهند این است که چرا آنها یک فعالیت قاطعانه و ساختن یک سیستم (آلترناتیو آنارشیستی*) را توسعه ندادند.
این شکاف عمیق بین تئوری و زندگی آنها را به ذهن ما می آورد. آیا آنها واقعاً توانستند بر زندگی مدرنی که از آن انتقاد زیادی می کنند غلبه کنند؟ یا اینکه چقدر در این مورد منسجم هستند؟ آیا آنها می توانند زندگی اروپا محور را رها کرده و وارد یک مدرنیته دموکراتیک جهانی واقعی شوند؟
می توان سؤالات و نقدهای مشابه را چند برابر کرد. این جنبشی است که فداکاری های بزرگی در تاریخ از خود نشان داده و متفکرانی را به درون خود برده که با ایده و انتقادات پراهمیت خود جایگاه مهمی در عرصه فکری گرفته اند.
نکته مهم گردآوردن این جنبش و میراث آن در یک ضد سیستم منسجم و قابل تکثیر است. در مقایسه با رئال سوسیالیستها، این امکان برای آنارشیستها وجود دارد که از طریق خود انتقادی به سمت پراکسیس روزانه گرایش پیدا کنند.
همچنین مهم است که در مبارزه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فکری و اخلاقی جایگاهی را که شایسته آنها است بگیرند. در مبارزاتی که با جنبههای فرهنگی در زمین خاورمیانه پیش آمده و سرعت گرفته است، این امکان برای آنارشیستها وجود دارد که هم خود را بازیابی کنند و هم سهمی قوی در مبارزات داشته باشند. آنها نیروهای با اهمیتی هستند که باید با آنها در کارهای بازسازی مدرنیته دموکراتیک همکاری کرد.
پی نوشت؛ این ترجمه یک خوانش آنارشیستی از مقاله« ارزیابی مجدد آنارشیسم» است,نهایت سعی بر آن بوده است که محتوای مقاله بدون هیچ کاستی و اضافه در مفاهیم به افکار مخاطبان رسانده شود . جمله (آلترناتیو آنارشیستی *) در مقاله اصلی نیست، بلکه فقط خوانشی از اندیشه و متد آنارشیستی در گذار از سرمایه داری است .
جمال صوفی
https://t.me/asranarshism
فرافکنی واکنش بحق آنها در برابر قدرت و اقتدار دولتی و تعمیم آن به هر شکلی از اقتدار و نظم بر آن بود که مدرنیته دموکراتیک را در تئوری و پراتیک مورد پرسش قرار ندهند.
من معتقدم برای آنها مهمترین جنبه خود انتقادی ندیدن مشروعیت اقتدار دموکراتیک و ضرورت مدرنیته دموکراتیک است.
بعلاوه، نکته مهمی که غافل مانده توسعه نیافتن گزینه جامعه ی دموکراتیک به جای دولت-ملت بوده و این موضوع خودانتقادی است. بدون شک، آنارشیستها تأثیر مهمی در انحلال رئال سوسیالیسم ، توسعه جنبشهای فمینیستی و محیط زیستی و رشد «جامعه مدنی ـیسم» (در اصل به ترکی: sivil toplumculuk) در چپ داشتند.
با این حال، تکرار این که حقانیت آنها اثبات شده است چندان واقع بینانه بنظر نمی آید. سوالی که آنها باید به آن پاسخ دهند این است که چرا آنها یک فعالیت قاطعانه و ساختن یک سیستم (آلترناتیو آنارشیستی*) را توسعه ندادند.
این شکاف عمیق بین تئوری و زندگی آنها را به ذهن ما می آورد. آیا آنها واقعاً توانستند بر زندگی مدرنی که از آن انتقاد زیادی می کنند غلبه کنند؟ یا اینکه چقدر در این مورد منسجم هستند؟ آیا آنها می توانند زندگی اروپا محور را رها کرده و وارد یک مدرنیته دموکراتیک جهانی واقعی شوند؟
می توان سؤالات و نقدهای مشابه را چند برابر کرد. این جنبشی است که فداکاری های بزرگی در تاریخ از خود نشان داده و متفکرانی را به درون خود برده که با ایده و انتقادات پراهمیت خود جایگاه مهمی در عرصه فکری گرفته اند.
نکته مهم گردآوردن این جنبش و میراث آن در یک ضد سیستم منسجم و قابل تکثیر است. در مقایسه با رئال سوسیالیستها، این امکان برای آنارشیستها وجود دارد که از طریق خود انتقادی به سمت پراکسیس روزانه گرایش پیدا کنند.
همچنین مهم است که در مبارزه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فکری و اخلاقی جایگاهی را که شایسته آنها است بگیرند. در مبارزاتی که با جنبههای فرهنگی در زمین خاورمیانه پیش آمده و سرعت گرفته است، این امکان برای آنارشیستها وجود دارد که هم خود را بازیابی کنند و هم سهمی قوی در مبارزات داشته باشند. آنها نیروهای با اهمیتی هستند که باید با آنها در کارهای بازسازی مدرنیته دموکراتیک همکاری کرد.
پی نوشت؛ این ترجمه یک خوانش آنارشیستی از مقاله« ارزیابی مجدد آنارشیسم» است,نهایت سعی بر آن بوده است که محتوای مقاله بدون هیچ کاستی و اضافه در مفاهیم به افکار مخاطبان رسانده شود . جمله (آلترناتیو آنارشیستی *) در مقاله اصلی نیست، بلکه فقط خوانشی از اندیشه و متد آنارشیستی در گذار از سرمایه داری است .
جمال صوفی
https://t.me/asranarshism
Telegram
فدراسیون عصر آنارشيسم / Federation of Anarchism Era
The Telegram Channel of The Federation of Anarchism Era
کانال تلگرام فدراسیون عصر آنارشیسم
www.AsrAnarshism.com
linktr.ee/asranarshism
Info@asranarshism.com
Contact/تماس:@Asranarchism1
کانال تلگرام فدراسیون عصر آنارشیسم
www.AsrAnarshism.com
linktr.ee/asranarshism
Info@asranarshism.com
Contact/تماس:@Asranarchism1
Forwarded from فدراسیون عصر آنارشيسم / Federation of Anarchism Era
Anarchist Action in Solidarity with Reza Rasai & Mojahed KourKour, political prisoners facing execution in Iran
"Execution is the state's intentional murder"
فعالیت آنارشیستی برای همبستگی با رضا رسایی و مجاهد کورکور، زندانیان سیاسی محکوم به اعدام
«اعدام قتل عمدی دولتی است»
#مجاهد_کورکور
#رضا_رسایی
#آنارشیست
#Reza_Rasai
#Mojahed_Kourkour
#Anarchist
@asranarshism
"Execution is the state's intentional murder"
فعالیت آنارشیستی برای همبستگی با رضا رسایی و مجاهد کورکور، زندانیان سیاسی محکوم به اعدام
«اعدام قتل عمدی دولتی است»
#مجاهد_کورکور
#رضا_رسایی
#آنارشیست
#Reza_Rasai
#Mojahed_Kourkour
#Anarchist
@asranarshism
Forwarded from Shiraz Anarchist
بدبختی اینجاست که ما در زمانهی آیینها و روشهای تمامیتخواه و خودکامه زندگی میکنیم. آیینهایی که چنان بهخود و به حقانیت ابلهانه و کوتهبینشان مطمئناند، که رستگاری جهان را تنها در سلطه خویش میبینند.
و طلب سلطه بر کسی، یعنی طلب خاموشی یا مرگ آنکس!»
- آلبر کامو (گواه آزادی)
https://t.me/ShirazAnarchist
و طلب سلطه بر کسی، یعنی طلب خاموشی یا مرگ آنکس!»
- آلبر کامو (گواه آزادی)
https://t.me/ShirazAnarchist
Forwarded from آنارشیستهای مزار شریف
Forwarded from Soheil Arabi_سهیل عربی (Soheil_Arabi)
.
اسپینوزا_ثورو_حکومت
۱/۲:اسپینوزا:
هدف حکومت این نیست که انسانها را از موجوداتی عقلانی به جانورانی یا عروسکهایی تبدیل کند، بلکه هدف آن این است که آنها را قادر سازد که نفس و بدن خود را در امنیت تمام بپرورند و عقل خود را آزادانه به کار بندند، نه نفرت و خشم و فریب از خود نشان دهند و نه معروض رشک و ستم واقع شوند. در واقع هدف حقیقی حکومت آزادی است.
رساله الهیات و سیاست، باروخ اسپینوزا
●
☆
۲/۲:ثورو:
اين شعار را صميمانه مي پذيرم كه " بهترين دولت، دولتي است كه كمترين فرمان را صادر كند. "بعلاوه دوست مي دارم اين آرزو هر چه سريعتر و هماهنگ تر جامه عمل بپوشد. اگر اين كار صورت گيرد، در نهايت به آنجا خواهد رسيد كه من نيز معتقدم، يعني: "بهترين حاكميت، حاكميتي است كه اصلاً حكومت نكند" و مردم هنگامي صاحب اين حاكميت خواهند شد كه خود را براي داشتن آن آماده كرده باشند. در بهترين حالت، دولت چيزي بيشتر از يك مصلحت نيست، اما معمولاً بيشتر حاكميت ها و گاهي تمام شان ضد مصلحتند .
#هنری_دیوید_ثورو #نافرمانی_مدنی
■■■
#آزادی
#خودسامانی
#آنارشیسم
#بازوخ_اسپینوزا #فلسفه #حکومت
#اسپینوزا #الهیات_و_سیاست
#فلسفیدن
اسپینوزا_ثورو_حکومت
۱/۲:اسپینوزا:
هدف حکومت این نیست که انسانها را از موجوداتی عقلانی به جانورانی یا عروسکهایی تبدیل کند، بلکه هدف آن این است که آنها را قادر سازد که نفس و بدن خود را در امنیت تمام بپرورند و عقل خود را آزادانه به کار بندند، نه نفرت و خشم و فریب از خود نشان دهند و نه معروض رشک و ستم واقع شوند. در واقع هدف حقیقی حکومت آزادی است.
رساله الهیات و سیاست، باروخ اسپینوزا
●
☆
۲/۲:ثورو:
اين شعار را صميمانه مي پذيرم كه " بهترين دولت، دولتي است كه كمترين فرمان را صادر كند. "بعلاوه دوست مي دارم اين آرزو هر چه سريعتر و هماهنگ تر جامه عمل بپوشد. اگر اين كار صورت گيرد، در نهايت به آنجا خواهد رسيد كه من نيز معتقدم، يعني: "بهترين حاكميت، حاكميتي است كه اصلاً حكومت نكند" و مردم هنگامي صاحب اين حاكميت خواهند شد كه خود را براي داشتن آن آماده كرده باشند. در بهترين حالت، دولت چيزي بيشتر از يك مصلحت نيست، اما معمولاً بيشتر حاكميت ها و گاهي تمام شان ضد مصلحتند .
#هنری_دیوید_ثورو #نافرمانی_مدنی
■■■
#آزادی
#خودسامانی
#آنارشیسم
#بازوخ_اسپینوزا #فلسفه #حکومت
#اسپینوزا #الهیات_و_سیاست
#فلسفیدن
Forwarded from Soheil Arabi_سهیل عربی (Soheil_Arabi)
اسپینوزا_ثورو_حکومت
۱/۲:اسپینوزا:
هدف حکومت این نیست که انسانها را از موجوداتی عقلانی به جانورانی یا عروسکهایی تبدیل کند، بلکه هدف آن این است که آنها را قادر سازد که نفس و بدن خود را در امنیت تمام بپرورند و عقل خود را آزادانه به کار بندند، نه نفرت و خشم و فریب از خود نشان دهند و نه معروض رشک و ستم واقع شوند. در واقع هدف حقیقی حکومت آزادی است.
رساله الهیات و سیاست، باروخ اسپینوزا
●
☆
۲/۲:ثورو:
اين شعار را صميمانه مي پذيرم كه " بهترين دولت، دولتي است كه كمترين فرمان را صادر كند. "بعلاوه دوست مي دارم اين آرزو هر چه سريعتر و هماهنگ تر جامه عمل بپوشد. اگر اين كار صورت گيرد، در نهايت به آنجا خواهد رسيد كه من نيز معتقدم، يعني: "بهترين حاكميت، حاكميتي است كه اصلاً حكومت نكند" و مردم هنگامي صاحب اين حاكميت خواهند شد كه خود را براي داشتن آن آماده كرده باشند. در بهترين حالت، دولت چيزي بيشتر از يك مصلحت نيست، اما معمولاً بيشتر حاكميت ها و گاهي تمام شان ضد مصلحتند .
#هنری_دیوید_ثورو #نافرمانی_مدنی
■■■
هنری دیوید ثورو : Henry David Thoreau)
(۱۲ ژوئیه ۱۸۱۷ – ۶ مه ۱۸۶۲)
فیلسوف، نویسنده، شاعر، طبیعتگرا... اهل آمریکا
او بیشتر برای یکی از کتابهایش به نام والدن شناخته شدهاست.
او نظریهپرداز نافرمانی مدنی و یکی از مهمترین چهرههای نظریه تعالی و عشق به بدویت، سراسر زندگی کوتاهش را در شهر کونکورد در ایالت ماساچوست گذراند.[۱]
درباره سعدی هنری دیوید ثرو میگوید که من همان سعدی هستم که بعداز ۶۰۰ سال آمدهام
شهرت وی که البته پس از حیات وی اتفاق افتاد به دلیل مقاله نافرمانی مدنی اوست؛ شخصیتهایی چون مهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ و لئو تولستوی تحت تأثیر این مقاله قرار گرفتهاند.
وی عقیدهٔ توماس جفرسون را در مورد حکومت قبول داشت:
آن حکومتی بهتر است که کمتر حکومت کشور.
" آرزوی کشتن یا کشته شدن ندارم ، اما شرایطی را پیش بینی می کنم که هردوی اینها از سوی من ناگزیر باشد."
ثورو
☆
ظاهرا استمرار طلبان وطنی، علاقه ای به مطالعه فصل دوم(صفحه ۷۳) به بعد این کتاب( نافرمانی مدنی اثر هنری دیوید ثورو) ندارند!
شاید هم یادشان رفته!
پس یاد آوری می کنم:
نه خشونت مطلق
و
نه عدم مقاومت مطلق!
این است پاسخ استوار ثورو به شرارتهای اجتماعی نوشته Joan cooney
مایکل مه یر در کند و کاوش بر روی شهرت سیاسی ثورو تاکید می کند که وی در اواخر عمر از دیدگاه مقاومت مسالمت آمیز به طرفداری از ((خشونت به منزله ی ابزار جراحی شرارت از جهان )) گرایش یافت.
پیام ((مقاومت در برابر دولت مدنی)) که بعدها به 《 نافرمانی مدنی》 شهرت یافت در این کلمات نهفته است :
اگر امسال قرار بود یک هزار نفر بدهی مالیاتی خود را نپردازند ، اقدامی خشن و خونین نمی بود، همچنان که بر عکس در صورت پرداخت ، حاکمیت را قادر می کنند تا اقدام به خشونت کند و خون بی گناهان را بریزند)).
این سخنان در تضاد کامل با نظرات آشکارش در مقالات بعدی اش هستند.
《 بردگی در ماساچوست 》 که در ۱۸۵۴ به چاپ رسید، خواستار نابودی آن ساختارهای سیاسی و اجتماعی بود که بازگشت《آنتونی برنز》 را به بردگی مجاز می شمردند، و 《دفاعیه ای برای کاپیتان جان براون》 که عنوان سخنرانی وی در ۱۸۵۹ بود بیانیه ای تندتر به شمار می آمد .
(( آرزوی کشتن یا کشته شدن ندارم ، اما شرایطی را پیش بینی می کنم که هردوی اینها از سوی من ناگزیر باشد. ))
تولستوی،در این باره مدعی است که هیچکس نمی تواند به ما ثابت کند جان آن کس ، از جان همبازی من ، کم ارزش تر است . پس حداکثر می توانم با فدا کردن جان خود و نه گرفتن جان کسی دیگر، قربانی را از دست جنایت کار یا حادثه نجات دهم و نه با کشتن فردی بی خبر یا شخص جنایتکار .
از سوی دیگر ، گاندی هم در این زمینه می گوید باید حتما تا پای جان برای نجات قربانی که در سایه حمایت ماست، تلاش کنیم، اما ترجیحا با سپر کردن تن و داشته ها و امکانات خود ، میان قربانی و مهاجم .
اما اگر اگر راهی جز دفاع مسلحانه که احتمالا منجر به خون ریزی می شود، وجود نداشته باشد ، گریزی از آن نیست.
و من در هر حال دفاع شجاعانه را به فرار بزدلانه ، همیشه ترجیح می دهم، اما پایداری تا حد مرگ در دفاع از قربانی را از همه بیشتر می پسندم،پیشنهاد نخست من نیز همین است.
البته قید 《سراسیمه 》 در کلام ثورو، تا حدودی این سه تن را به هم نزدیکتر می کند.
■■■
باروخ اسپینوزا (به انگلیسی: Baruch Spinoza) و بعدها معروف با نام بندیکت دِ اسپینوزا (زاده ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ – درگذشته ۲۱ فوریه ۱۶۷۷) فیلسوف مشهور هلندی با اصالت یهودیِ سفاردیِ پرتغالی بود.
۱/۲:اسپینوزا:
هدف حکومت این نیست که انسانها را از موجوداتی عقلانی به جانورانی یا عروسکهایی تبدیل کند، بلکه هدف آن این است که آنها را قادر سازد که نفس و بدن خود را در امنیت تمام بپرورند و عقل خود را آزادانه به کار بندند، نه نفرت و خشم و فریب از خود نشان دهند و نه معروض رشک و ستم واقع شوند. در واقع هدف حقیقی حکومت آزادی است.
رساله الهیات و سیاست، باروخ اسپینوزا
●
☆
۲/۲:ثورو:
اين شعار را صميمانه مي پذيرم كه " بهترين دولت، دولتي است كه كمترين فرمان را صادر كند. "بعلاوه دوست مي دارم اين آرزو هر چه سريعتر و هماهنگ تر جامه عمل بپوشد. اگر اين كار صورت گيرد، در نهايت به آنجا خواهد رسيد كه من نيز معتقدم، يعني: "بهترين حاكميت، حاكميتي است كه اصلاً حكومت نكند" و مردم هنگامي صاحب اين حاكميت خواهند شد كه خود را براي داشتن آن آماده كرده باشند. در بهترين حالت، دولت چيزي بيشتر از يك مصلحت نيست، اما معمولاً بيشتر حاكميت ها و گاهي تمام شان ضد مصلحتند .
#هنری_دیوید_ثورو #نافرمانی_مدنی
■■■
هنری دیوید ثورو : Henry David Thoreau)
(۱۲ ژوئیه ۱۸۱۷ – ۶ مه ۱۸۶۲)
فیلسوف، نویسنده، شاعر، طبیعتگرا... اهل آمریکا
او بیشتر برای یکی از کتابهایش به نام والدن شناخته شدهاست.
او نظریهپرداز نافرمانی مدنی و یکی از مهمترین چهرههای نظریه تعالی و عشق به بدویت، سراسر زندگی کوتاهش را در شهر کونکورد در ایالت ماساچوست گذراند.[۱]
درباره سعدی هنری دیوید ثرو میگوید که من همان سعدی هستم که بعداز ۶۰۰ سال آمدهام
شهرت وی که البته پس از حیات وی اتفاق افتاد به دلیل مقاله نافرمانی مدنی اوست؛ شخصیتهایی چون مهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ و لئو تولستوی تحت تأثیر این مقاله قرار گرفتهاند.
وی عقیدهٔ توماس جفرسون را در مورد حکومت قبول داشت:
آن حکومتی بهتر است که کمتر حکومت کشور.
" آرزوی کشتن یا کشته شدن ندارم ، اما شرایطی را پیش بینی می کنم که هردوی اینها از سوی من ناگزیر باشد."
ثورو
☆
ظاهرا استمرار طلبان وطنی، علاقه ای به مطالعه فصل دوم(صفحه ۷۳) به بعد این کتاب( نافرمانی مدنی اثر هنری دیوید ثورو) ندارند!
شاید هم یادشان رفته!
پس یاد آوری می کنم:
نه خشونت مطلق
و
نه عدم مقاومت مطلق!
این است پاسخ استوار ثورو به شرارتهای اجتماعی نوشته Joan cooney
مایکل مه یر در کند و کاوش بر روی شهرت سیاسی ثورو تاکید می کند که وی در اواخر عمر از دیدگاه مقاومت مسالمت آمیز به طرفداری از ((خشونت به منزله ی ابزار جراحی شرارت از جهان )) گرایش یافت.
پیام ((مقاومت در برابر دولت مدنی)) که بعدها به 《 نافرمانی مدنی》 شهرت یافت در این کلمات نهفته است :
اگر امسال قرار بود یک هزار نفر بدهی مالیاتی خود را نپردازند ، اقدامی خشن و خونین نمی بود، همچنان که بر عکس در صورت پرداخت ، حاکمیت را قادر می کنند تا اقدام به خشونت کند و خون بی گناهان را بریزند)).
این سخنان در تضاد کامل با نظرات آشکارش در مقالات بعدی اش هستند.
《 بردگی در ماساچوست 》 که در ۱۸۵۴ به چاپ رسید، خواستار نابودی آن ساختارهای سیاسی و اجتماعی بود که بازگشت《آنتونی برنز》 را به بردگی مجاز می شمردند، و 《دفاعیه ای برای کاپیتان جان براون》 که عنوان سخنرانی وی در ۱۸۵۹ بود بیانیه ای تندتر به شمار می آمد .
(( آرزوی کشتن یا کشته شدن ندارم ، اما شرایطی را پیش بینی می کنم که هردوی اینها از سوی من ناگزیر باشد. ))
تولستوی،در این باره مدعی است که هیچکس نمی تواند به ما ثابت کند جان آن کس ، از جان همبازی من ، کم ارزش تر است . پس حداکثر می توانم با فدا کردن جان خود و نه گرفتن جان کسی دیگر، قربانی را از دست جنایت کار یا حادثه نجات دهم و نه با کشتن فردی بی خبر یا شخص جنایتکار .
از سوی دیگر ، گاندی هم در این زمینه می گوید باید حتما تا پای جان برای نجات قربانی که در سایه حمایت ماست، تلاش کنیم، اما ترجیحا با سپر کردن تن و داشته ها و امکانات خود ، میان قربانی و مهاجم .
اما اگر اگر راهی جز دفاع مسلحانه که احتمالا منجر به خون ریزی می شود، وجود نداشته باشد ، گریزی از آن نیست.
و من در هر حال دفاع شجاعانه را به فرار بزدلانه ، همیشه ترجیح می دهم، اما پایداری تا حد مرگ در دفاع از قربانی را از همه بیشتر می پسندم،پیشنهاد نخست من نیز همین است.
البته قید 《سراسیمه 》 در کلام ثورو، تا حدودی این سه تن را به هم نزدیکتر می کند.
■■■
باروخ اسپینوزا (به انگلیسی: Baruch Spinoza) و بعدها معروف با نام بندیکت دِ اسپینوزا (زاده ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ – درگذشته ۲۱ فوریه ۱۶۷۷) فیلسوف مشهور هلندی با اصالت یهودیِ سفاردیِ پرتغالی بود.
Forwarded from Soheil Arabi_سهیل عربی (Soheil_Arabi)
وی یکی از بزرگترین خردگرایان و جبرگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینهساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم بهشمار میرود.اسپینوزا به واسطهٔ نگارش مهمترین اثرش، اخلاقیات، که پس از مرگ او به چاپ رسید و در آن دوگانهانگاری دکارتی را به چالش میکشد، یکی از مهمترین فیلسوفان تاریخ فلسفهی غرب بهشمار میرود. پیشه وی تراش عدسی بود، او در طول زندگی، جایزهها، افتخارات و تدریس در مکانهای صاحبنام را رد کرد، و سهم ارث خانوادگیاش را به خواهرش بخشید.
فیلسوف و مورخ نامدار گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، دربارهٔ او می نویسد: «شما یا پیرو اسپینوزا هستید، یا اساساً فیلسوف نیستید.» همچنین دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینهساز آن شد تا ژیل دلوز، او را «شاهزادهی فلسفه» بنامد.
جهان در نظر «اسپینوزا»، کاملا از پیش تعیین شده است و هستی انسان، عاری از هر گونه اراده ی آزاد حقیقی. طبق فلسفه ی او، زنجیره ی علت و معلول، گریزناپذیر است به این معنا که آینده از قبل تعیین شده است. اگرچه این مفهوم ممکن است تاریک و غم انگیز به نظر برسد، «اسپینوزا» راهی جایگزین را برای «تقدیرگرایی» به مخاطبینش ارائه می کند. «اسپینوزا» در تحسین شده ترین اثرش، کتاب «اخلاق»، استدلال می کند که از طریق پذیرش این که جهان از پیش تعیین شده است، انسان ها می توانند از رنج های بیشتر اجتناب کنند، چرا که مطالعه و درک قوانینی که بر هستی حاکم است و پدیده ها را رقم می زند، این فرصت را در اختیار انسان ها قرار می دهد که به واقعیت نزدیک تر شوند و همینطور آمادگی بیشتری برای مواجهه با سختی های اجتناب ناپذیر زندگی داشته باشند.
اگرچه چندین تن از دانشگاهیان و اعضای حلقه های آکادمیک با فلسفه ی پیشگامانه ی «اسپنوزا» آشنایی داشتند، اما ایده های او در زمان حیاتش، نسبتا ناشناخته باقی ماند. در حقیقت، «اسپینوزا» پس از مشکلاتش در آمستردام، تلاش کرد زندگی آرامی را سپری کند، و آثارش را نیز به انتشار نرساند. او برای تأمین مخارج زندگی، به عنوان سازنده ی عدسی یا لنزهای طبی چشم فعالیت می کرد. لنزهای ساخته شده توسط او در سراسر هلند به شهرت رسید و مهارت «اسپینوزا» توسط دانشمندان هلندی معروف همچون «کریستیان هویگنِس» و «تئودور کِرکرینگ» مورد تحسین قرار گرفت. البته این شغل باعث می شد «اسپینوزا» همیشه در حال تنفس هوایی سرشار از ذرات ریز شیشه باشد، و همین شرایط احتمالا در شکل گیری بیماری ریوی حادی که در نهایت باعث مرگ نسبتا زودهنگام او در 44 سالگی شد، نقش ایفا کرد.
«اسپینوزا» در 23 سالگی، به خاطر «ترویج و انتشار باورهای کفرآمیز»، از حضور در اجتماع یهودیان آمستردام منع شد. رهبران انجمن «یهودیان سِفاردیک آمستردام» به منظور طرد کردنِ کاملِ «اسپینوزای» جوان، متنی رسمی را علیه او به انتشار رساندند. لحن این متن به شکلی کم نظیر، تند بود و بیان می کرد هیچکس حق ندارد با «اسپینوزا» ارتباط داشته باشد، اثری از او را بخواند و یا پناهگاهی برای او فراهم کند.
اجتماع یهودیان آمستردام در قرن هفدهم، با هراسِ آزار و اذیت های مذهبی و نژادی رو به رو بودند و تلاش می کردند وجهه و اعتبار خود را در میان جمعیت مسیحی شهر حفظ کنند. چون اکثر آن ها از نیروهای «تفتیش عقاید» گریخته بودند، علاقه ای به جلب ناخواسته ی توجهات نسبت به خودشان نداشتند و نگران بودند که مبادا کسی از میان آن ها، به رابطه ی شکنندهشان با مقامات مسیحی شهر آسیب بزند. «اسپینوزا» در آثار خود، به شکل آشکار باورهای یهودیت ارتدکس—و همینطور مسیحیت—را رد می کند، به همین خاطر شاید اخراج او از اجتماع یهودیان، به دلایل سیاسی و به خاطر اطمینان آن ها از حفظ روابط با مقامات شهر صورت گرفته بوده است
یقین دارم افرادی که قشاوت آن ها در زمینه ی اشیاء مبهم است و هنوز عادت نکرده اند اشیاء را توسط علت های نخست آن ها مورد شناسایی قرار دهند، به دشواری متوانند برهان این گزاره را درک کنند و بدون تردید، این افراد میان احوال و خود جوهره ها تفاوتی قائل نمی شوند، نمی دانند اشیاء چگونه به وجود آمده اند و در نتیجه، اصلی را که در اشیاءطبیعی می بینند، به جوهره ها نیز اطلاق می کنند، زیرا علت های واقعی اشیاء را نمی دانند، آن ها را با هم می آمیزند و بدون تنافر ذهنی، چنین در نظر می آورند که درختان نیز همچون انسان ها می توانند ناطق باشند و همچنین تصور می کنند که امکان دارد انسان ها از سنگ درست شده باشند، به همان شکل که از نطفه به وجود امده اند؛ و نیز امکان دارد هر صورتی، به صورتی دیگر تغییر یابد. در عین حال، افرادی که طبیعت الهی را از طبیعت انسانی تمییز نمی دهند، عواطف انسانی را به آسانی به خدا نسبت می دهند، به ویژه هنگامی که نمی دانند این عواطف چگونه در نفس پدید می آید.—از کتاب «اخلاق»
فیلسوف و مورخ نامدار گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، دربارهٔ او می نویسد: «شما یا پیرو اسپینوزا هستید، یا اساساً فیلسوف نیستید.» همچنین دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینهساز آن شد تا ژیل دلوز، او را «شاهزادهی فلسفه» بنامد.
جهان در نظر «اسپینوزا»، کاملا از پیش تعیین شده است و هستی انسان، عاری از هر گونه اراده ی آزاد حقیقی. طبق فلسفه ی او، زنجیره ی علت و معلول، گریزناپذیر است به این معنا که آینده از قبل تعیین شده است. اگرچه این مفهوم ممکن است تاریک و غم انگیز به نظر برسد، «اسپینوزا» راهی جایگزین را برای «تقدیرگرایی» به مخاطبینش ارائه می کند. «اسپینوزا» در تحسین شده ترین اثرش، کتاب «اخلاق»، استدلال می کند که از طریق پذیرش این که جهان از پیش تعیین شده است، انسان ها می توانند از رنج های بیشتر اجتناب کنند، چرا که مطالعه و درک قوانینی که بر هستی حاکم است و پدیده ها را رقم می زند، این فرصت را در اختیار انسان ها قرار می دهد که به واقعیت نزدیک تر شوند و همینطور آمادگی بیشتری برای مواجهه با سختی های اجتناب ناپذیر زندگی داشته باشند.
اگرچه چندین تن از دانشگاهیان و اعضای حلقه های آکادمیک با فلسفه ی پیشگامانه ی «اسپنوزا» آشنایی داشتند، اما ایده های او در زمان حیاتش، نسبتا ناشناخته باقی ماند. در حقیقت، «اسپینوزا» پس از مشکلاتش در آمستردام، تلاش کرد زندگی آرامی را سپری کند، و آثارش را نیز به انتشار نرساند. او برای تأمین مخارج زندگی، به عنوان سازنده ی عدسی یا لنزهای طبی چشم فعالیت می کرد. لنزهای ساخته شده توسط او در سراسر هلند به شهرت رسید و مهارت «اسپینوزا» توسط دانشمندان هلندی معروف همچون «کریستیان هویگنِس» و «تئودور کِرکرینگ» مورد تحسین قرار گرفت. البته این شغل باعث می شد «اسپینوزا» همیشه در حال تنفس هوایی سرشار از ذرات ریز شیشه باشد، و همین شرایط احتمالا در شکل گیری بیماری ریوی حادی که در نهایت باعث مرگ نسبتا زودهنگام او در 44 سالگی شد، نقش ایفا کرد.
«اسپینوزا» در 23 سالگی، به خاطر «ترویج و انتشار باورهای کفرآمیز»، از حضور در اجتماع یهودیان آمستردام منع شد. رهبران انجمن «یهودیان سِفاردیک آمستردام» به منظور طرد کردنِ کاملِ «اسپینوزای» جوان، متنی رسمی را علیه او به انتشار رساندند. لحن این متن به شکلی کم نظیر، تند بود و بیان می کرد هیچکس حق ندارد با «اسپینوزا» ارتباط داشته باشد، اثری از او را بخواند و یا پناهگاهی برای او فراهم کند.
اجتماع یهودیان آمستردام در قرن هفدهم، با هراسِ آزار و اذیت های مذهبی و نژادی رو به رو بودند و تلاش می کردند وجهه و اعتبار خود را در میان جمعیت مسیحی شهر حفظ کنند. چون اکثر آن ها از نیروهای «تفتیش عقاید» گریخته بودند، علاقه ای به جلب ناخواسته ی توجهات نسبت به خودشان نداشتند و نگران بودند که مبادا کسی از میان آن ها، به رابطه ی شکنندهشان با مقامات مسیحی شهر آسیب بزند. «اسپینوزا» در آثار خود، به شکل آشکار باورهای یهودیت ارتدکس—و همینطور مسیحیت—را رد می کند، به همین خاطر شاید اخراج او از اجتماع یهودیان، به دلایل سیاسی و به خاطر اطمینان آن ها از حفظ روابط با مقامات شهر صورت گرفته بوده است
یقین دارم افرادی که قشاوت آن ها در زمینه ی اشیاء مبهم است و هنوز عادت نکرده اند اشیاء را توسط علت های نخست آن ها مورد شناسایی قرار دهند، به دشواری متوانند برهان این گزاره را درک کنند و بدون تردید، این افراد میان احوال و خود جوهره ها تفاوتی قائل نمی شوند، نمی دانند اشیاء چگونه به وجود آمده اند و در نتیجه، اصلی را که در اشیاءطبیعی می بینند، به جوهره ها نیز اطلاق می کنند، زیرا علت های واقعی اشیاء را نمی دانند، آن ها را با هم می آمیزند و بدون تنافر ذهنی، چنین در نظر می آورند که درختان نیز همچون انسان ها می توانند ناطق باشند و همچنین تصور می کنند که امکان دارد انسان ها از سنگ درست شده باشند، به همان شکل که از نطفه به وجود امده اند؛ و نیز امکان دارد هر صورتی، به صورتی دیگر تغییر یابد. در عین حال، افرادی که طبیعت الهی را از طبیعت انسانی تمییز نمی دهند، عواطف انسانی را به آسانی به خدا نسبت می دهند، به ویژه هنگامی که نمی دانند این عواطف چگونه در نفس پدید می آید.—از کتاب «اخلاق»
Forwarded from Soheil Arabi_سهیل عربی (Soheil_Arabi)
این همان مفهومی است که «اسپینوزا» نامش را «خدا به مثابه طبیعت» گذاشت؛ مفهومی که بیان می کند تمام واقعیت، با پدیده های الهی همسان است و همه چیز در جهان هستی، خدایی جهانشمول را تشکیل می دهد. «اسپینوزا» این باور را رد می کند که خدا جهان را طراحی کرد و آفرید، و سپس از آن بیرون رفت تا گهگاهی از طریق معجزات به آن بازگردد. «اسپینوزا» در عوض استدلال می کند که خدا، خود جهان و تمام چیزها در آن است.
#هنری_دیوید_ثورو #نافرمانی_مدنی #معرفی_کتاب #ثورو #کتاب
#آزادی
#خودسامانی
#آنارشیسم
#بازوخ_اسپینوزا #فلسفه #حکومت
#اسپینوزا #الهیات_و_سیاست
#فلسفیدن
#هنری_دیوید_ثورو #نافرمانی_مدنی #معرفی_کتاب #ثورو #کتاب
#آزادی
#خودسامانی
#آنارشیسم
#بازوخ_اسپینوزا #فلسفه #حکومت
#اسپینوزا #الهیات_و_سیاست
#فلسفیدن
Forwarded from آنارشيستهاي اصفهان و شاهين شهر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برخورد غیرقانونی و ربایش کودک کار توسط ماموران شهرداری کرج
به گزارش دادبان، اگر به واقع فرد حاضر در ویدئو زیر ۱۸ سال سن داشته باشد، اقدام ماموران شهرداری کرج در برخورد با او علاوه بر آنکه فاقد هر گونه مستند قانونی است، خود بنا بر قانون حمایت از اطفال و نوجوانان جرم محسوب میشود.
dadban4
به گزارش دادبان، اگر به واقع فرد حاضر در ویدئو زیر ۱۸ سال سن داشته باشد، اقدام ماموران شهرداری کرج در برخورد با او علاوه بر آنکه فاقد هر گونه مستند قانونی است، خود بنا بر قانون حمایت از اطفال و نوجوانان جرم محسوب میشود.
dadban4
Forwarded from فدراسیون عصر آنارشيسم / Federation of Anarchism Era
ماهیت آنارشیسم
مطلب دریافتی از هستندهای ناممکن و ممنوع
#آنارشیسم
#آنارشیست
#anarchism
#anarchist
https://t.me/asranarshism
مطلب دریافتی از هستندهای ناممکن و ممنوع
#آنارشیسم
#آنارشیست
#anarchism
#anarchist
https://t.me/asranarshism