Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴#ديالکتيک_طبيعت
🔴آتشفشان هاوایی!
🔹آتشفشان «کیلاویا» یکی از فعالترین آتشفشانهای جهان، در یک نمایش خیره کننده آسمان هاوایی را روشن کرد.
@amookhtan
🔴آتشفشان هاوایی!
🔹آتشفشان «کیلاویا» یکی از فعالترین آتشفشانهای جهان، در یک نمایش خیره کننده آسمان هاوایی را روشن کرد.
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
826.ازبين تودهي کالاها يک کالاي مقتدررا،که ارزش همهي کالاهاي ديگر بهتواند يکبار وبراي هميشه درآن متجلي شود،انتخاب ميکند؛کالايي که به مثابهي تجسم مستقيم کاراجتماعي خدمت ميکندوازاينرو بهطورمستقيم وبيقيدوشرط قابل تبديل به همهي کالاهاي ديگرست.یعنی...
827. مارکس:«طبقهيي که فقط ميخرد تا بفروشد و فقط ميفروشد تا دوباره بخرد، و در اين عمل هدفاش تملک کالاها به مثابهي محصولات نيست، بلکه فقط کسب خود ارزش مبادله يعني پول است ...» نام طبقه کدام است؟ (شکلک لامپ را بازکنید.)
Anonymous Quiz
16%
1. سرمايهدار صنعتي ( صنعت بزرگ و کوچک)
84%
2. سرمايهدار تجاري (بانکها،بازار ارز و طلا،مسکن،زمين، واردات کالاي مصرفي،بورس، دلالان، دستفروشان)
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴ما به توطئهها باور نداریم و اقدامهای انقلابی منفرد برای سرنگونی حکومت را مردود میدانیم؛ شعار عملی کار ما از زبان لیبکنشت، کهنهسرباز سوسیالدموکراسی آلمان، چنین است: «مطالعه، تبلیغ، سازماندهی» - و هسته مرکزی این فعالیتها تنها میتواند یک ارگان مطبوعاتی حزبی باشد.
لنین، «وظیفه فوری ما»، ۱۸۹۹✍️
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴ما به توطئهها باور نداریم و اقدامهای انقلابی منفرد برای سرنگونی حکومت را مردود میدانیم؛ شعار عملی کار ما از زبان لیبکنشت، کهنهسرباز سوسیالدموکراسی آلمان، چنین است: «مطالعه، تبلیغ، سازماندهی» - و هسته مرکزی این فعالیتها تنها میتواند یک ارگان مطبوعاتی حزبی باشد.
لنین، «وظیفه فوری ما»، ۱۸۹۹✍️
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
827. مارکس:«طبقهيي که فقط ميخرد تا بفروشد و فقط ميفروشد تا دوباره بخرد، و در اين عمل هدفاش تملک کالاها به مثابهي محصولات نيست، بلکه فقط کسب خود ارزش مبادله يعني پول است ...» نام طبقه کدام است؟ (شکلک لامپ را بازکنید.)
828. نيروي کار کارگران+ همهي کالاها، داراي دو ويژهگي؛ ارزش مصرفي و ارزش مبادلهيي هستند، آنها دو نوع مالکيت بهوجود میآورند: مالکيت بر ارزشهای مصرفي مالکيت شخصي است و مالکيت بر ارزشهای مبادلهيي مالکیت خصوصي. کدام مالکيت استثمارگر است؟ کدام نیست؟
Anonymous Quiz
90%
1. مالکيت خصوصي استثمارگر است. اما مالکيت شخصي معيار انساني را رعايت ميکند.
10%
2. مالکيت خصوصي معيار انساني را رعايت ميکند اما مالکيت شخصي استثمارگر است.
🔴فرار شهروندان غیرنظامی هندی به مناطق امن در منطقه جامو در کشمیر تحت کنترل هند/ رویترز
🔴 #آموختن: چه کسانی در جنگهای امپریالیستی آسیب میبینند؟
@amookhtan
🔴 #آموختن: چه کسانی در جنگهای امپریالیستی آسیب میبینند؟
@amookhtan
🔴وقتی تلاش میکنید که روی یک پا بایستید مغزسیگنالهایی از مایع گوش درونی دریافت میکند، نشانههای بصری از چشمها دریافت میکند و حتی پیامهایی از مفاصل و ماهیچهها به آن میرسد . سیگنالهایی که از چشمها به مغز میرسند بیشترین نقش را در حفظ تعادل ما دارند به همین دلیل است که ایستادن بر روی یک پا وقتی چشمها بسته است خیلی سختتر است. اگر بتوانید ۱۰ ثانیه با چشم بسته روی یک پا بایستید، خوب است.
تمرین تعادل برای تقویت توان بدنی و همترازی اعضای بدن هم مفید است. اگر در خانه تمرین میکنید این بهترین راه برای پرهیز از یکجانشستن و اصلاح هر وضعیت نامتعادلی است که بر اثر نشستن طولانی دچار آن شدهاید.
فقط ایستادن ساده تأثیر عمیقی بر سلامت جسمی شما دارد . ایستادن را با چند حرکت ورزشی تعادلی همراه کنید تا فایدهٔ بیشتری ببرید.
خود را به چالش بکشید
پروفسور داون اسکلتون که در این زمینه تحقیق کرده، ثابت کرده است که با تمرین میتوانید به جایی برسید که با چشمان بسته یک دقیقه بر یک پا بایستید. او از تمرینهای دیگری هم میگوید که پس از مهارت در ایستادن روی یک پا میتوانید انجام دهید. مانند پیادهروی. بی بی سی
@amookhtan
تمرین تعادل برای تقویت توان بدنی و همترازی اعضای بدن هم مفید است. اگر در خانه تمرین میکنید این بهترین راه برای پرهیز از یکجانشستن و اصلاح هر وضعیت نامتعادلی است که بر اثر نشستن طولانی دچار آن شدهاید.
فقط ایستادن ساده تأثیر عمیقی بر سلامت جسمی شما دارد . ایستادن را با چند حرکت ورزشی تعادلی همراه کنید تا فایدهٔ بیشتری ببرید.
خود را به چالش بکشید
پروفسور داون اسکلتون که در این زمینه تحقیق کرده، ثابت کرده است که با تمرین میتوانید به جایی برسید که با چشمان بسته یک دقیقه بر یک پا بایستید. او از تمرینهای دیگری هم میگوید که پس از مهارت در ایستادن روی یک پا میتوانید انجام دهید. مانند پیادهروی. بی بی سی
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
828. نيروي کار کارگران+ همهي کالاها، داراي دو ويژهگي؛ ارزش مصرفي و ارزش مبادلهيي هستند، آنها دو نوع مالکيت بهوجود میآورند: مالکيت بر ارزشهای مصرفي مالکيت شخصي است و مالکيت بر ارزشهای مبادلهيي مالکیت خصوصي. کدام مالکيت استثمارگر است؟ کدام نیست؟
829. تفاوت بين ارزش نيروي کار کارگران (دستمزد) و ارزشي که آن نيروي کار خلق ميکند، چه نام دارد؟
Anonymous Quiz
86%
1. ارزش اضافي حاصل از انجام کاراضافي
14%
2. تنها يک کالا وجود دارد که ارزشي بيشتر از ارزش خود توليد ميکند.
🔴 #حافظه_تاريخي
@amookhtan
«تاريخ جنبش کارگري در تمام کشورها نشان ميدهد که انديشههاي سوسياليستي پيش از هر چيز و آسانتر از همه، توسط لايههايي از کارگران جذب ميشود که از موقعيت بهتري برخوردارند. از دل اين لايههاست که کارگرانِ پيشرويي برميخيزند که هر جنبش کارگري از درون خود پديد ميآورد؛ کارگراني که ميتوانند اعتماد کامل تودههاي کارگر را به دست آورند، خود را يکسره وقف آموزش و سازماندهي پرولتاريا ميکنند، سوسياليسم را آگاهانه دروني ميسازند و حتي بهطور مستقل به تدوين نظريههاي سوسياليستي ميپردازند. هر جنبش کارگري زندهاي چنين رهبران کارگرياي را از درون خود بيرون داده است، از جمله پرودون، وايان، وايتلينگ و ببل را. ...
در ميان کارگران شور و اشتياقي سوزان به دانايي و سوسياليسم در حال رشد است، و از ميان آنها قهرمانانِ واقعياي سر برميآورند که – عليرغم شرايط دهشتناک زندگي و کار تحقيرآميز و فرسايندهي کارخانه – به اندازهاي از شخصيت و اراده برخوردارند که #پيوسته_مطالعه_کنند، #باز_هم_مطالعه_کنند و #باز_هم_مطالعه_کنند تا از خود سوسيالدموکراتهايي آگاه و «روشنفکرانِ کارگر» بسازند.»
@amookhtan
✍️لنين، مقاله؛ «گرايشي ارتجاعي در سوسيالدموکراسي روسيه»، ۱۸۹۹
@amookhtan
«تاريخ جنبش کارگري در تمام کشورها نشان ميدهد که انديشههاي سوسياليستي پيش از هر چيز و آسانتر از همه، توسط لايههايي از کارگران جذب ميشود که از موقعيت بهتري برخوردارند. از دل اين لايههاست که کارگرانِ پيشرويي برميخيزند که هر جنبش کارگري از درون خود پديد ميآورد؛ کارگراني که ميتوانند اعتماد کامل تودههاي کارگر را به دست آورند، خود را يکسره وقف آموزش و سازماندهي پرولتاريا ميکنند، سوسياليسم را آگاهانه دروني ميسازند و حتي بهطور مستقل به تدوين نظريههاي سوسياليستي ميپردازند. هر جنبش کارگري زندهاي چنين رهبران کارگرياي را از درون خود بيرون داده است، از جمله پرودون، وايان، وايتلينگ و ببل را. ...
در ميان کارگران شور و اشتياقي سوزان به دانايي و سوسياليسم در حال رشد است، و از ميان آنها قهرمانانِ واقعياي سر برميآورند که – عليرغم شرايط دهشتناک زندگي و کار تحقيرآميز و فرسايندهي کارخانه – به اندازهاي از شخصيت و اراده برخوردارند که #پيوسته_مطالعه_کنند، #باز_هم_مطالعه_کنند و #باز_هم_مطالعه_کنند تا از خود سوسيالدموکراتهايي آگاه و «روشنفکرانِ کارگر» بسازند.»
@amookhtan
✍️لنين، مقاله؛ «گرايشي ارتجاعي در سوسيالدموکراسي روسيه»، ۱۸۹۹
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«ايران باستان»
بسياري از طبقات اجتماعي امروزي ممکن است، موم واقعي را نديده باشند، اما آنچه که امروز در بازار به عنوان «موم»، وجود دارد، پارافين جامد است.
اما موم واقعي يک خاصيت ذاتي دارد و آن اين است که در دماي معمولي ميتوان آن را به هر شکلي در آورد. يعني ميشود از طريق هژموني به قول گرامشي، برخي طبقات اجتماعي را مانند موم در دستان خود به هر شکل دلخواه در آورد.
سابقه تاريخي مورد بالا، در ايران و جهان فراوان است؛ در کودتاي 28 مرداد 1332 و انقلاب 1357، به علت دست بالانداشتن آگاهي طبقاتي، طبقات استثمارگر با ترفندهايي توانستند، به سادهگي جهت مبارزات اجتماعي را به نفع خود تغيير دهند.
بنابراين در تمام جوامع بشري، اگر طبقات اجتماعي هر محله، شهر، استان، و کشوري، حافظه تاريخي و آگاهي طبقاتي لازم را نداشته باشند، يک لقمه چرب و نرم و در عين حال مثل موم، براي طبقات سرکوبگر و استثمارگر محسوب ميشوند.
بيش از 120 سال است مردمان فلات ايران براي داشتن حقوق شهروندي که يک حقوق بورژوايي است، مبارزه ميکنند، ضمن دريافت دستآوردهاي ناچيزي، در نقطه عطفهاي تاريخي، به قول احمد شاملو؛ «ابتذالي را با ابتذال ديگر عوض کردهاند.»، اما به آرزوي ديرينهي حداقلي خود هنوز هم نرسيدهاند.
بابک اميرخسروي از سران فاسد حزب توده که هم اکنون در قيد حيات است، و در سال 1320، هجده سال داشته است، درباره آگاهي از پايان جنگ و اثرات آن ميگويد:
«در ابتداي جنگ و حتي مدتها قبل از آن، ايرانيها سخت طرفدار آلمانها بودند. آلمانها به دو دشمن تاريخي ايران يعني روس و انگليس اعلان جنگ داده بودند. تبليغاتشان در آن زمان بسيار قوي بود و به دل مينشست. من به خاطر دارم که ميگفتند هيتلر همان حيدر است، ژرمن، همان کرمان. آلمانها هم مثل ما آريايي هستند و براي نجات ايران خواهند آمد. حتي تبليغ ميشد که هفده شهر قفقاز را به ايران عودت خواهند داد و از اين قبيل. لذا مردم شناخت درستي از فاشيسم و نازيسم نداشتند.» منبع:https://p.dw.com/p/4tRCu
«چرا مردمان فلات ايران از ديرباز در پي نجاتدهنده بودهاند و همچنان هستند؟ [چون دوست دارند مثل موم باشند!؟]
از همان زماني که انديشهي ترقي و حکومت قانون در ايرانِ پيشامشروطه تبليغ ميشد، ميرزا حسينخان سپهسالار، صدراعظم ناصرالدينشاه، سخت در تلاش بود تا حمايت بيسمارک، سياستمدار «خون و آهن» (لقبي که گويا مارکس به او داده بود) را جلب کند. پاسخ بيسمارک اما، آنگونه که در صفحهي ۱۶۹ کتاب انديشهي ترقي و حکومت قانون نوشتهي فريدون آدميت آمده، چنين بود:
«به عصاي چوبين بيگانهگان تکيهکردن خطاي محض است.» منبع:https://t.me/c/1333583383/162
اين قوم «باستاني» که به «حقوق بشر» نداشته کوروش دلبسته است و هنوز آگاهانه يا ناآگاهانه معني و مفهوم حقوق شهروندي را نادیده میگیرد، ندا سر ميدهد:
«#ايرانگرايان ستاره درخشان تاريخ بيش از ۲۵۰۰ سالهايران هستند.» (اميد فراغت کانال روشنفکران)
ادامه در پست بعدی👇👇👇
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«ايران باستان»
بسياري از طبقات اجتماعي امروزي ممکن است، موم واقعي را نديده باشند، اما آنچه که امروز در بازار به عنوان «موم»، وجود دارد، پارافين جامد است.
اما موم واقعي يک خاصيت ذاتي دارد و آن اين است که در دماي معمولي ميتوان آن را به هر شکلي در آورد. يعني ميشود از طريق هژموني به قول گرامشي، برخي طبقات اجتماعي را مانند موم در دستان خود به هر شکل دلخواه در آورد.
سابقه تاريخي مورد بالا، در ايران و جهان فراوان است؛ در کودتاي 28 مرداد 1332 و انقلاب 1357، به علت دست بالانداشتن آگاهي طبقاتي، طبقات استثمارگر با ترفندهايي توانستند، به سادهگي جهت مبارزات اجتماعي را به نفع خود تغيير دهند.
بنابراين در تمام جوامع بشري، اگر طبقات اجتماعي هر محله، شهر، استان، و کشوري، حافظه تاريخي و آگاهي طبقاتي لازم را نداشته باشند، يک لقمه چرب و نرم و در عين حال مثل موم، براي طبقات سرکوبگر و استثمارگر محسوب ميشوند.
بيش از 120 سال است مردمان فلات ايران براي داشتن حقوق شهروندي که يک حقوق بورژوايي است، مبارزه ميکنند، ضمن دريافت دستآوردهاي ناچيزي، در نقطه عطفهاي تاريخي، به قول احمد شاملو؛ «ابتذالي را با ابتذال ديگر عوض کردهاند.»، اما به آرزوي ديرينهي حداقلي خود هنوز هم نرسيدهاند.
بابک اميرخسروي از سران فاسد حزب توده که هم اکنون در قيد حيات است، و در سال 1320، هجده سال داشته است، درباره آگاهي از پايان جنگ و اثرات آن ميگويد:
«در ابتداي جنگ و حتي مدتها قبل از آن، ايرانيها سخت طرفدار آلمانها بودند. آلمانها به دو دشمن تاريخي ايران يعني روس و انگليس اعلان جنگ داده بودند. تبليغاتشان در آن زمان بسيار قوي بود و به دل مينشست. من به خاطر دارم که ميگفتند هيتلر همان حيدر است، ژرمن، همان کرمان. آلمانها هم مثل ما آريايي هستند و براي نجات ايران خواهند آمد. حتي تبليغ ميشد که هفده شهر قفقاز را به ايران عودت خواهند داد و از اين قبيل. لذا مردم شناخت درستي از فاشيسم و نازيسم نداشتند.» منبع:https://p.dw.com/p/4tRCu
«چرا مردمان فلات ايران از ديرباز در پي نجاتدهنده بودهاند و همچنان هستند؟ [چون دوست دارند مثل موم باشند!؟]
از همان زماني که انديشهي ترقي و حکومت قانون در ايرانِ پيشامشروطه تبليغ ميشد، ميرزا حسينخان سپهسالار، صدراعظم ناصرالدينشاه، سخت در تلاش بود تا حمايت بيسمارک، سياستمدار «خون و آهن» (لقبي که گويا مارکس به او داده بود) را جلب کند. پاسخ بيسمارک اما، آنگونه که در صفحهي ۱۶۹ کتاب انديشهي ترقي و حکومت قانون نوشتهي فريدون آدميت آمده، چنين بود:
«به عصاي چوبين بيگانهگان تکيهکردن خطاي محض است.» منبع:https://t.me/c/1333583383/162
اين قوم «باستاني» که به «حقوق بشر» نداشته کوروش دلبسته است و هنوز آگاهانه يا ناآگاهانه معني و مفهوم حقوق شهروندي را نادیده میگیرد، ندا سر ميدهد:
«#ايرانگرايان ستاره درخشان تاريخ بيش از ۲۵۰۰ سالهايران هستند.» (اميد فراغت کانال روشنفکران)
ادامه در پست بعدی👇👇👇
ادامه از پست قبلی👆👆👆👇👇👇
«توهّمي به نام «ايران باستان»؛ تو گويي تا پيش از يورش اعراب، ايرانزمين يک بهشت برين بوده است. امروز ديگر بر همهي مورخان معلوم شده است که دو سده حاکميت هخامنشيان و چهار سده زمامداري ساسانيان تماماً دينمحور بوده و با اين دينمحوري هرچه و هرکه را «غير» خواندهاند، قتل عام کردهاند. آنچه عيناً از آن تمدن باستان برجا مانده و هر سال در نوروز ميعادگاه گذشتهگرايان ميشود، همان خرابههاي تخت جمشيد و پاسارگاد است که بهکل، کاخهاي امپراتوري و نظامي بوده. اين بهاصطلاح تمدن هخامنشي و ساساني در طول شش قرن نه يک بيمارستان ساخته، نه يک مدرسه، نه يک حمام يا کتابخانه، و نه حتي يک کاروانسرا. تنها در دورهي اشکانيان است که مردم بيچاره کمي نفس ميکشند، چون دورهي اشکانيان لاييکترين دوران تاريخ ايران است. طرفه اينجاست که ايرانشهريها اشکانيان را «غير» ميخوانند و زود از آنها رد ميشوند. کسي در بين آنان به خود نميگويد چهطور هيچ نامي از کورش در شاهنامه، خمسه و متون باستاني نيست. کسي بين آنان به خود نميگويد چرا در صدر فردوسي و نظامي، و نيز بقيهي شاعران ما اينقدر اسکندرنامه نوشتهاند و از يک «متجاوز» چنين تمجيد کردهاند؟ پيشتر مگر چه ظلمي بر سرشان ريخته بوده؟
...
امروز تداوم اين نوع مليگرايي ايرانِ باستانپرستانه نشانگر اين است که هنوز بهطور جدي ما با گذشتهمان تصفيهحساب نکردهايم، و پس از نزديک به پنجاه سال از انقلاب ۵۷ تاکنون همچنان بخشي از جامعه به رونوشتي کاريکاتورگونه از اقتداري که در زمان خود فاقد پايههاي اجتماعي بود، دخيل بسته است.
...
دستهي پرجمعيتتر اين متوهّمان گمان ميکنند با اين چموخم دادن تحريفآميز به تاريخ، ميتوانند زمينه را براي بازگشت به «دروازههاي تمدن» در رکاب ساواک و سياهچالهاي شکنجه هموار کنند.» منبع: https://pecritique.com/?p=35500
@amookhtan
«توهّمي به نام «ايران باستان»؛ تو گويي تا پيش از يورش اعراب، ايرانزمين يک بهشت برين بوده است. امروز ديگر بر همهي مورخان معلوم شده است که دو سده حاکميت هخامنشيان و چهار سده زمامداري ساسانيان تماماً دينمحور بوده و با اين دينمحوري هرچه و هرکه را «غير» خواندهاند، قتل عام کردهاند. آنچه عيناً از آن تمدن باستان برجا مانده و هر سال در نوروز ميعادگاه گذشتهگرايان ميشود، همان خرابههاي تخت جمشيد و پاسارگاد است که بهکل، کاخهاي امپراتوري و نظامي بوده. اين بهاصطلاح تمدن هخامنشي و ساساني در طول شش قرن نه يک بيمارستان ساخته، نه يک مدرسه، نه يک حمام يا کتابخانه، و نه حتي يک کاروانسرا. تنها در دورهي اشکانيان است که مردم بيچاره کمي نفس ميکشند، چون دورهي اشکانيان لاييکترين دوران تاريخ ايران است. طرفه اينجاست که ايرانشهريها اشکانيان را «غير» ميخوانند و زود از آنها رد ميشوند. کسي در بين آنان به خود نميگويد چهطور هيچ نامي از کورش در شاهنامه، خمسه و متون باستاني نيست. کسي بين آنان به خود نميگويد چرا در صدر فردوسي و نظامي، و نيز بقيهي شاعران ما اينقدر اسکندرنامه نوشتهاند و از يک «متجاوز» چنين تمجيد کردهاند؟ پيشتر مگر چه ظلمي بر سرشان ريخته بوده؟
...
امروز تداوم اين نوع مليگرايي ايرانِ باستانپرستانه نشانگر اين است که هنوز بهطور جدي ما با گذشتهمان تصفيهحساب نکردهايم، و پس از نزديک به پنجاه سال از انقلاب ۵۷ تاکنون همچنان بخشي از جامعه به رونوشتي کاريکاتورگونه از اقتداري که در زمان خود فاقد پايههاي اجتماعي بود، دخيل بسته است.
...
دستهي پرجمعيتتر اين متوهّمان گمان ميکنند با اين چموخم دادن تحريفآميز به تاريخ، ميتوانند زمينه را براي بازگشت به «دروازههاي تمدن» در رکاب ساواک و سياهچالهاي شکنجه هموار کنند.» منبع: https://pecritique.com/?p=35500
@amookhtan
🔴پیش از آنکه روز مادر به قطع گلها، کارتهای تبریک و رستورانهای پر زرق و برق بدل شود، روزی بود زادهی غم یک دختر و رؤیای یک مادر برای صلح، مراقبت، و عدالت اجتماعی.
آنا جارویس، زنی که این روز را رسمی کرد، دختر «آن جارویس»(تصویر) بود—زنی فعال در دوران جنگ داخلی آمریکا، که از سربازان زخمی هر دو طرف جنگ مراقبت میکرد و در سال ۱۸۶۸، ابتکاری به نام روز دوستی مادران را برای آشتی میان جوامع جنگزده راهاندازی کرد.
آنا پس از مرگ مادرش در سال ۱۹۰۵، با الهام از همین آرمانها، تلاش گستردهای برای به رسمیت شناختن روز مادر آغاز کرد. در نهایت، در سال ۱۹۱۴، رئیسجمهور آمریکا ویلسون، دومین یکشنبه ماه مه را بهعنوان روز ملی مادر اعلام کرد.
اما طولی نکشید که به روزی برای خرید شکلات، گل، و کارت تبریک بدل شد.
آنا جارویس، خود، از این تجاریسازی خشمگین بود. او معتقد بود روز مادر باید فرصتی باشد برای ابراز صادقانهی عشق و احترام، نه برای سود شرکتها.
امروز، یادآوری این تاریخچه فراموششده، به ما می گوید که مادری،در ریشههای خود، صدایی برای صلح، عدالت، و مراقبت همگانی بوده است—نه ابزاری برای مصرفگرایی.
ناهید امیری✍️
@amookhtan
آنا جارویس، زنی که این روز را رسمی کرد، دختر «آن جارویس»(تصویر) بود—زنی فعال در دوران جنگ داخلی آمریکا، که از سربازان زخمی هر دو طرف جنگ مراقبت میکرد و در سال ۱۸۶۸، ابتکاری به نام روز دوستی مادران را برای آشتی میان جوامع جنگزده راهاندازی کرد.
آنا پس از مرگ مادرش در سال ۱۹۰۵، با الهام از همین آرمانها، تلاش گستردهای برای به رسمیت شناختن روز مادر آغاز کرد. در نهایت، در سال ۱۹۱۴، رئیسجمهور آمریکا ویلسون، دومین یکشنبه ماه مه را بهعنوان روز ملی مادر اعلام کرد.
اما طولی نکشید که به روزی برای خرید شکلات، گل، و کارت تبریک بدل شد.
آنا جارویس، خود، از این تجاریسازی خشمگین بود. او معتقد بود روز مادر باید فرصتی باشد برای ابراز صادقانهی عشق و احترام، نه برای سود شرکتها.
امروز، یادآوری این تاریخچه فراموششده، به ما می گوید که مادری،در ریشههای خود، صدایی برای صلح، عدالت، و مراقبت همگانی بوده است—نه ابزاری برای مصرفگرایی.
ناهید امیری✍️
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
829. تفاوت بين ارزش نيروي کار کارگران (دستمزد) و ارزشي که آن نيروي کار خلق ميکند، چه نام دارد؟
830. نوزادي که از مادر متولد ميشود، بلافاصله داراي نيازهايي طبيعي و ذاتي است، که باید برآورده شوند، در غیر این صورت بقای انسان متوقف میشود. آن نيازها کداماند. شکلک لامپ را بازکنید.
Anonymous Quiz
3%
1. نياز به چيزي که بهخورد (شير).
0%
2. نياز به چيزي که بهپوشد (پوشاک).
0%
3. نياز به جايي که بهخوابد (مسکن).
92%
4. به نظر ميآيد که گزينه 1و2و3 درست باشد.
5%
5. به نظر ميآيد که گزينه 1و2و3 درست نباشد.
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 چرا طبقه کارگر یک طبقهی انقلابی نیست؟
🔴چرا طبقه کارگر نمیتواند نظام سرمایهداری را براندازد؟
🔴چرا ممکن است «روشنفکران» همان «طبقهی انقلابی» باشند؟
✍️ خالد رسولپور
دو طبقهی اصلی نظام «بردهداری»، «بردهها» و «بردهداران» بودند.
در نظام «فئودالی»، دو طبقهی اصلی عبارت بودند از «رعیتها» و «اشراف».
در نظام «سرمایهداری» نیز «کارگران» و «سرمایهداران» دو طبقهی اصلی را تشکیل میدهند.
اما نه نظام «بردهداری» به دست «بردهها» ساقط شد ونه نظام «فئودالی» به دست رعیتها!
بلکه از دل تضادهای رو به رشد دو طبقهی اصلی، «طبقهی دیگر»ی به وجود آمد و همو بود که نظام قدیم را برانداخت و خود در نظام جدید به «طبقهی برتر» تبدیل شد. یعنی نظام قدیم را «طبقهی جدید»ی برانداخت که در یک روند طولانی تاریخی کمکم ساخته شده، توسعه یافته و قدرت پیدا کرده بود: طبقهای که نه این بود و نه آن، اما برجوشیده از مناسبات جدید و در تضاد با هر دو طبقهی اصلی.
به ویژه آنکه بعد از سقوط هر دو نظام بردهداری و فئودالی، تنها شکل «استثمار» و طرفین معادله عوض شدند نه نفس استثمار. به جای بردهها، رعیتها نشستند و به جای رعیتها، کارگران! همانطور که بردهداران جایشان را به اشراف دادند و اشراف هم به سرمایهداران.
بدیهی است که در این عبارت، منظور «افراد» خاص یا دقیقاً «عین» یک طبقه نیست، بلکه دوام و تبدیل شکلیِ روند تاریخی مورد تاکید است. ضمن آنکه، این بیان، به هیچوجه به معنای انکار پیشرفت بشری در این مسیر، و یا به معنای انکار برتری فئوالیسم بر بردهداری یا برتری سرمایهداری بر فئودالیسم نیست.
دوگانههای «برده/ بردهدار»، «رعیّت/ فئودال» و «کارگر/ سرمایهدار» تنها در «ساختار حاکم» و در زمان و دوران تاریخی خود معنا دارند: یعنی نه بدون این ساختار، آنها وجود خواهند داشت و نه آنها خواهند توانست «فراتر از این ساختار» بیندیشند و عمل بکنند. یعنی برای فرا رفتن از این ساختار، برای ساقطکردن آن، برای درانداختن یک نظام دیگر، باید از بطن شرایط تاریخی، «عامل نوین»ی دیگر سر برافرازد که نه آن باشد و نه این:
همانطور که نظام «برده/ بردهدار» را «اشراف نوظهور» برانداختند،
همانطور که نظام «رعیت/ فئودال» را «بورژواهای نوظهور» نابود کردند،
پس نظام «کارگر/ سرمایهدار» را نیز «عامل نوظهور» دیگری برخواهد انداخت که نه سرمایهدار خواهد بود و نه کارگر!
یعنی ما هیچ دلیل تاریخی-قیاسیای در دست نداریم بر این که «کارگران» بتوانند یا بخواهند نظام سرمایهداری را ساقط کنند، بلکه اگر به همان قیاسهای پیشین بخواهیم به نتیجهای برسیم، باید طبقهی جدیدی از دل نظام سرمایهداری و از تضاد درونی دوگانهی «کارگر/سرمایهدار» زاده و فربه شود و نظام موجود را براندازد و نظام جدیدی بنا کند.
اما گذشته از بحث اینکه کدام طبقهی جدید از دل نظام سرمایهداری و دوگانهی «کارگر/ سرمایهدار» قرار است بیرون بیاید (یا بیرون آمده)، نکتهی بسیار مهم آن است که این طبقهی جدید (که نه از حاکمان پیشین است و نه از محکومان پیشین، نه کارگر است و نه سرمایهدار) به اتکا و پشتوانهی کدام طبقات و مردمانِ «موجود» قرار است علیه نظام موجود بشورد؟ نیروهای جنگ و جدالش چه کسانی هستند؟
معلوم است: ستمدیدگان نظام موجود!
پس همانطور که در نظام بردهداری، «اشراف نوظهور» بردهها را علیه بردهداران به خدمت گرفتند
و همانطور که در نظام فئودالی، «سرمایهداران نوظهور» رعیتها را علیه اشراف به خدمت گرفتند، امروز و اکنون نیز آن «طبقهی نوظهور» کارگران را علیه سرمایهداران به خدمت گرفته یا خواهدگرفت!
یعنی ستمدیدگان نظام امروز، ارتش عظیمی هستند که توسط طبقهی نوین و نوظهور، با وعده و شعار رهایی طبقاتی و بهشت زمینی، علیه طبقهی حاکم شورانده و سازماندهی میشوند. این شعارها و وعدهها البته دروغین هم نیستند: چرا که هم بردگان از قید بردهداران آزاد شدند و هم رعیتها از قید اشراف. اما چگونه؟ به این شکل که به عنوان یک «طبقه» «از بین رفتند» و در طبقهی دیگری حلول یافتند: در انقلاب علیه بردهداری بردهها به دهقان، و در انقلاب علیه فئودالیسم دهقانها به کارگر تبدیل شدند!
اکنون نیز «کارگران»، «ارتشِ» رزمنده با نظام سرمایهداری را تشکیل خواهند داد اما تحت فرمان و راهبری «عاملِ نوظهور»ی که پس از سرمایهداری به قدرت خواهد رسید. پس طبیعی است که این عامل و این طبقهی نوظهور نیز، با شعارِ «آزادی طبقهی کارگر» به میدان بیاید، رسالت جهانی و تاریخی برای او تعریف کند، مسلّح و تجهیزش کند، رهبریاش کند و پس از پیروزی؟!!...
ادامه در پست بعدی👇👇👇
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 چرا طبقه کارگر یک طبقهی انقلابی نیست؟
🔴چرا طبقه کارگر نمیتواند نظام سرمایهداری را براندازد؟
🔴چرا ممکن است «روشنفکران» همان «طبقهی انقلابی» باشند؟
✍️ خالد رسولپور
دو طبقهی اصلی نظام «بردهداری»، «بردهها» و «بردهداران» بودند.
در نظام «فئودالی»، دو طبقهی اصلی عبارت بودند از «رعیتها» و «اشراف».
در نظام «سرمایهداری» نیز «کارگران» و «سرمایهداران» دو طبقهی اصلی را تشکیل میدهند.
اما نه نظام «بردهداری» به دست «بردهها» ساقط شد ونه نظام «فئودالی» به دست رعیتها!
بلکه از دل تضادهای رو به رشد دو طبقهی اصلی، «طبقهی دیگر»ی به وجود آمد و همو بود که نظام قدیم را برانداخت و خود در نظام جدید به «طبقهی برتر» تبدیل شد. یعنی نظام قدیم را «طبقهی جدید»ی برانداخت که در یک روند طولانی تاریخی کمکم ساخته شده، توسعه یافته و قدرت پیدا کرده بود: طبقهای که نه این بود و نه آن، اما برجوشیده از مناسبات جدید و در تضاد با هر دو طبقهی اصلی.
به ویژه آنکه بعد از سقوط هر دو نظام بردهداری و فئودالی، تنها شکل «استثمار» و طرفین معادله عوض شدند نه نفس استثمار. به جای بردهها، رعیتها نشستند و به جای رعیتها، کارگران! همانطور که بردهداران جایشان را به اشراف دادند و اشراف هم به سرمایهداران.
بدیهی است که در این عبارت، منظور «افراد» خاص یا دقیقاً «عین» یک طبقه نیست، بلکه دوام و تبدیل شکلیِ روند تاریخی مورد تاکید است. ضمن آنکه، این بیان، به هیچوجه به معنای انکار پیشرفت بشری در این مسیر، و یا به معنای انکار برتری فئوالیسم بر بردهداری یا برتری سرمایهداری بر فئودالیسم نیست.
دوگانههای «برده/ بردهدار»، «رعیّت/ فئودال» و «کارگر/ سرمایهدار» تنها در «ساختار حاکم» و در زمان و دوران تاریخی خود معنا دارند: یعنی نه بدون این ساختار، آنها وجود خواهند داشت و نه آنها خواهند توانست «فراتر از این ساختار» بیندیشند و عمل بکنند. یعنی برای فرا رفتن از این ساختار، برای ساقطکردن آن، برای درانداختن یک نظام دیگر، باید از بطن شرایط تاریخی، «عامل نوین»ی دیگر سر برافرازد که نه آن باشد و نه این:
همانطور که نظام «برده/ بردهدار» را «اشراف نوظهور» برانداختند،
همانطور که نظام «رعیت/ فئودال» را «بورژواهای نوظهور» نابود کردند،
پس نظام «کارگر/ سرمایهدار» را نیز «عامل نوظهور» دیگری برخواهد انداخت که نه سرمایهدار خواهد بود و نه کارگر!
یعنی ما هیچ دلیل تاریخی-قیاسیای در دست نداریم بر این که «کارگران» بتوانند یا بخواهند نظام سرمایهداری را ساقط کنند، بلکه اگر به همان قیاسهای پیشین بخواهیم به نتیجهای برسیم، باید طبقهی جدیدی از دل نظام سرمایهداری و از تضاد درونی دوگانهی «کارگر/سرمایهدار» زاده و فربه شود و نظام موجود را براندازد و نظام جدیدی بنا کند.
اما گذشته از بحث اینکه کدام طبقهی جدید از دل نظام سرمایهداری و دوگانهی «کارگر/ سرمایهدار» قرار است بیرون بیاید (یا بیرون آمده)، نکتهی بسیار مهم آن است که این طبقهی جدید (که نه از حاکمان پیشین است و نه از محکومان پیشین، نه کارگر است و نه سرمایهدار) به اتکا و پشتوانهی کدام طبقات و مردمانِ «موجود» قرار است علیه نظام موجود بشورد؟ نیروهای جنگ و جدالش چه کسانی هستند؟
معلوم است: ستمدیدگان نظام موجود!
پس همانطور که در نظام بردهداری، «اشراف نوظهور» بردهها را علیه بردهداران به خدمت گرفتند
و همانطور که در نظام فئودالی، «سرمایهداران نوظهور» رعیتها را علیه اشراف به خدمت گرفتند، امروز و اکنون نیز آن «طبقهی نوظهور» کارگران را علیه سرمایهداران به خدمت گرفته یا خواهدگرفت!
یعنی ستمدیدگان نظام امروز، ارتش عظیمی هستند که توسط طبقهی نوین و نوظهور، با وعده و شعار رهایی طبقاتی و بهشت زمینی، علیه طبقهی حاکم شورانده و سازماندهی میشوند. این شعارها و وعدهها البته دروغین هم نیستند: چرا که هم بردگان از قید بردهداران آزاد شدند و هم رعیتها از قید اشراف. اما چگونه؟ به این شکل که به عنوان یک «طبقه» «از بین رفتند» و در طبقهی دیگری حلول یافتند: در انقلاب علیه بردهداری بردهها به دهقان، و در انقلاب علیه فئودالیسم دهقانها به کارگر تبدیل شدند!
اکنون نیز «کارگران»، «ارتشِ» رزمنده با نظام سرمایهداری را تشکیل خواهند داد اما تحت فرمان و راهبری «عاملِ نوظهور»ی که پس از سرمایهداری به قدرت خواهد رسید. پس طبیعی است که این عامل و این طبقهی نوظهور نیز، با شعارِ «آزادی طبقهی کارگر» به میدان بیاید، رسالت جهانی و تاریخی برای او تعریف کند، مسلّح و تجهیزش کند، رهبریاش کند و پس از پیروزی؟!!...
ادامه در پست بعدی👇👇👇
ادامه از پست قبلی👆👆👆👇👇👇
برخی معتقد بودند و هنوز هم هستند که «عامل نوظهور»ی که نظام سرمایهداری را برخواهد انداخت «#روشنفکران» هستند. حتّا برخی، به صراحت، شیوهی تولید پسا-سرمایهداری را «شیوهی تولید روشنفکری» نامیدهاند! و البته که با بررسی مختصری میتوان قدرت نوظهور روشنفکران و تاثیرگذاری حیرتانگیز آنان بر تاریخ یک قرن و نیم اخیر جهان را دریافت.
همهی انقلابهایی که به نام طبقه کارگر تلاش کردند نظام سرمایهداری را ساقط کنند، بدست روشنفکران سازماندهی و رهبری شدند: از جمله انقلاب اکتبر روسیه در ۱۹۱۷یا انقلاب چین در ۱۹۴۹. اما آن روشنفکران نتوانستند دوگانهی «کارگر/ سرمایهدار» را لغو کنند. چنانکه حتّا زمانی که عملاً بورژواها را کُشتند، ناگهان دریافتند که «طبقهی کارگر» (یعنی طرف دوم ِ دوگانهی سرمایهداری) همچنان پابرجاست! و البته که باقی ماندن «طبقه کارگر» یعنی اینکه نظام سرمایهداری همچنان حاکم بود، اما طرف دوم این دوگانه کجا پنهان شده بود؟ دنبالش گشتند، گشتند، گشتند و ناگهان دیدند که خودشان به جایش نشستهاند: دولتمردان کمونیست! ای دل غافل!
اما قضیهی حاکمیت روشنفکرانه فقط میان کمونیستها باب نبوده است. تقریباً همهی جنبشهای تودهای (با مشارکت عظیم کارگران) در دو قرن اخیر که به قدرت دست یافتهاند دستپختِ روشنفکران بودهاند و یا روشنفکران را به قدرت رساندهاند یا دست کم دشمنانِ تاریخی آنها را ساقط کردهاند. اما دست کم از نیمهی دوم قرن بیستم به بعد، دیگر سرمایهداری هم خم و چمِ راه را آموخت و ناچار شد برای به فرمان درآوردن تودهها، روشنفکران را «جدی بگیرد» و آنها را به قیمتی بینابین «بخرد»! پروژههای چرب و چیل دانشگاهی، دهها رشتهی من-در-آوردی تخصصی در علوم انسانی، بازارگرمی برای نظریاتِ اجق وجق پسامدرن که اغلب بزکشدههای همان نظریات پیشامدرن و ارتجاعی بودند، زندهکردن و تبلیغ آموزههای سطحیِ شبهدینی و شبهروانشناسی، تخصصیکردنِ افراطی هر گفتار و هر رشتهی جعلی که گاه تفاوتش با رشتهی دیگر در حد تفاوت یکی دو پیکسلیِ دوربین این گوشیِ موبایل با گوشیِ موبایل دیگر بود، شرکتدادنِ روشنفکران در اتاقهای فکر سیاست یا حاشیههای آن، اشغال و تصرفِ درونیِ جوایزی چون «نوبل»، «پولیتزر»، «اسکار» و اعطای آنها به روشنفکران و هنرمندانِ خودی... و کمکم تبدیل کردن روشنفکری از «رسالت» به «شغل»! و البته همانطور که سرمایهداری زمانی تودهها را به ناچار وارد تاریخ کرد، این بار هم به ناچار روشنفکران را در قدرت خویش سهیم کردهاست و چنانکه کم و بیش پیداست، یحتمل در آینده به دست او راهبری خواهد شد.
راستی... طبقهای که قرار است در آينده به دست «روشنکفران» استثمار شود کجاست و نامش چه خواهد بود؟ اصلاً نکند (همانطور که سوسیالیسم مارکسی کم و بیش گفته) در نظام آیندهی روشنفکری، دیگر دوگانهای وجود نداشته باشد و استثمار انسان از انسان لغو شود؟
#خالد_رسولپور✍️
@amookhtan
برخی معتقد بودند و هنوز هم هستند که «عامل نوظهور»ی که نظام سرمایهداری را برخواهد انداخت «#روشنفکران» هستند. حتّا برخی، به صراحت، شیوهی تولید پسا-سرمایهداری را «شیوهی تولید روشنفکری» نامیدهاند! و البته که با بررسی مختصری میتوان قدرت نوظهور روشنفکران و تاثیرگذاری حیرتانگیز آنان بر تاریخ یک قرن و نیم اخیر جهان را دریافت.
همهی انقلابهایی که به نام طبقه کارگر تلاش کردند نظام سرمایهداری را ساقط کنند، بدست روشنفکران سازماندهی و رهبری شدند: از جمله انقلاب اکتبر روسیه در ۱۹۱۷یا انقلاب چین در ۱۹۴۹. اما آن روشنفکران نتوانستند دوگانهی «کارگر/ سرمایهدار» را لغو کنند. چنانکه حتّا زمانی که عملاً بورژواها را کُشتند، ناگهان دریافتند که «طبقهی کارگر» (یعنی طرف دوم ِ دوگانهی سرمایهداری) همچنان پابرجاست! و البته که باقی ماندن «طبقه کارگر» یعنی اینکه نظام سرمایهداری همچنان حاکم بود، اما طرف دوم این دوگانه کجا پنهان شده بود؟ دنبالش گشتند، گشتند، گشتند و ناگهان دیدند که خودشان به جایش نشستهاند: دولتمردان کمونیست! ای دل غافل!
اما قضیهی حاکمیت روشنفکرانه فقط میان کمونیستها باب نبوده است. تقریباً همهی جنبشهای تودهای (با مشارکت عظیم کارگران) در دو قرن اخیر که به قدرت دست یافتهاند دستپختِ روشنفکران بودهاند و یا روشنفکران را به قدرت رساندهاند یا دست کم دشمنانِ تاریخی آنها را ساقط کردهاند. اما دست کم از نیمهی دوم قرن بیستم به بعد، دیگر سرمایهداری هم خم و چمِ راه را آموخت و ناچار شد برای به فرمان درآوردن تودهها، روشنفکران را «جدی بگیرد» و آنها را به قیمتی بینابین «بخرد»! پروژههای چرب و چیل دانشگاهی، دهها رشتهی من-در-آوردی تخصصی در علوم انسانی، بازارگرمی برای نظریاتِ اجق وجق پسامدرن که اغلب بزکشدههای همان نظریات پیشامدرن و ارتجاعی بودند، زندهکردن و تبلیغ آموزههای سطحیِ شبهدینی و شبهروانشناسی، تخصصیکردنِ افراطی هر گفتار و هر رشتهی جعلی که گاه تفاوتش با رشتهی دیگر در حد تفاوت یکی دو پیکسلیِ دوربین این گوشیِ موبایل با گوشیِ موبایل دیگر بود، شرکتدادنِ روشنفکران در اتاقهای فکر سیاست یا حاشیههای آن، اشغال و تصرفِ درونیِ جوایزی چون «نوبل»، «پولیتزر»، «اسکار» و اعطای آنها به روشنفکران و هنرمندانِ خودی... و کمکم تبدیل کردن روشنفکری از «رسالت» به «شغل»! و البته همانطور که سرمایهداری زمانی تودهها را به ناچار وارد تاریخ کرد، این بار هم به ناچار روشنفکران را در قدرت خویش سهیم کردهاست و چنانکه کم و بیش پیداست، یحتمل در آینده به دست او راهبری خواهد شد.
راستی... طبقهای که قرار است در آينده به دست «روشنکفران» استثمار شود کجاست و نامش چه خواهد بود؟ اصلاً نکند (همانطور که سوسیالیسم مارکسی کم و بیش گفته) در نظام آیندهی روشنفکری، دیگر دوگانهای وجود نداشته باشد و استثمار انسان از انسان لغو شود؟
#خالد_رسولپور✍️
@amookhtan
@amookhtan
🔴۱۵ روز پس از انفجار بندرعباس / آیا واقعی به خانواده کشته ها، پول داده شد؟ / زخمی ها و بی شناسنامه ها / تاثیر انفجار بر بازار ماهی
✍️ نیلوفر حامدی
🔹«داخل اسکله رفتن کاری ندارد. ما هر وقت بخواهیم از دیوار میپریم تو و آنجا هم آنقدر کار هست و آنقدر کارگر نیاز دارند که دیگر کسی چیزی از تو نمیپرسد. بخواهی همین امروز از راه همیشگی خودم میتوانم ببرمت».
👇👇👇
asriran.com/004RUK
@amookhtan
🔴۱۵ روز پس از انفجار بندرعباس / آیا واقعی به خانواده کشته ها، پول داده شد؟ / زخمی ها و بی شناسنامه ها / تاثیر انفجار بر بازار ماهی
✍️ نیلوفر حامدی
🔹«داخل اسکله رفتن کاری ندارد. ما هر وقت بخواهیم از دیوار میپریم تو و آنجا هم آنقدر کار هست و آنقدر کارگر نیاز دارند که دیگر کسی چیزی از تو نمیپرسد. بخواهی همین امروز از راه همیشگی خودم میتوانم ببرمت».
👇👇👇
asriran.com/004RUK
@amookhtan