@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«گر من نسوزم، ور تو نسوزی،
ما گر نسوزیم،
نور از کجا برآید
در تیرگیها؟»
ناظم حکمت✍️
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«گر من نسوزم، ور تو نسوزی،
ما گر نسوزیم،
نور از کجا برآید
در تیرگیها؟»
ناظم حکمت✍️
@amookhtan
🔴تظاهرات اتحادیه سراسری کارگری آلمان در برلین، اول ماه مه ۲۰۲۵
دویچه وله نوشت:
از بنگلادش تا فرانسه، از ترکیه تا اندونزی، روز پنجشنبه اول ماه مه، در سراسر جهان تظاهراتهایی در حمایت از حقوق کارگران و کارمندان برگزار شد. در این میان، انتقاد از نظام سرمایهداری نیز مانند همیشه نقشی پررنگ در این تجمعات ایفا کرد، چراکه سرمایهداری اغلب در تضاد با عدالت اجتماعی قرار دارد.
@amookhtan
دویچه وله نوشت:
از بنگلادش تا فرانسه، از ترکیه تا اندونزی، روز پنجشنبه اول ماه مه، در سراسر جهان تظاهراتهایی در حمایت از حقوق کارگران و کارمندان برگزار شد. در این میان، انتقاد از نظام سرمایهداری نیز مانند همیشه نقشی پررنگ در این تجمعات ایفا کرد، چراکه سرمایهداری اغلب در تضاد با عدالت اجتماعی قرار دارد.
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
821.از اوايل قرن نوزده تاکنون مبارزه بين کار و سرمايه در سرتاسر جهان جريان داشته و هيچگاه متوقف نشده است. بسياري از کشورهاي سرمايهداري به ظاهر روز جهاني کارگر را به رسميت شناختهاند. آيا دو کشور آمريكا و كانادا، روز جهاني کارگر را به رسميت شناختهاند؟
822.«شعار سنديکاها و اتحاديههاي کار دورتموند آلمان در تظاهرات اول مه 1978، ايجاد و گسترش دبيرستانهاي عمومي بود تا فرزندان خانوادههاي کارگري امکان تحصيل در سطح ديپلم را بيابند. تا آن زمان، در آلمان تحصيلات متوسطه مختص خانوادههاي مرفه و غير کارگري بود.»
Anonymous Quiz
4%
1. درست نيست.
96%
2. درست است.
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«آن موقع که من در آمریکا بودم مادرم کتابهای ساعدی را خریده بود و برای من فرستاده بود و من از همانجا با آثار ساعدی آشنا بودم و همیشه دلم میخواست یکی از همین داستانها را جلوی دوربین ببرم. تا اینکه یک روز ساعدی خودش به من پیشنهاد داد که بیا یکی از همین داستانها را بساز. فضای کار به گونهای بود که میشد یک مستند ساخت و در ابتدا همچنین به نظر میرسید که کار به سمت مستند برود. ساعدی کتاب را به من داد و گفت این را بخوان و نظرت را راجع به ساخت یک فیلم از آن به من بگو. کتاب «عزاداران بَیَل» تازه منتشر شده بود من خواندم. دیدم ظرفیتی بیشتر از یک فیلم مستند را دارد. کاملاً میشد از تلفیق رخدادها و ماجراهای داستانهای مختلف کتاب، یک داستان خوب و محکم پدید آورد که از طرح اولیه به مراتب بهتر بود.
گمان میکنم به اتفاق ساعدی ۱۰ روزی وقت صرف نوشتن فیلمنامه کردیم. (شبها در مطبش در خیابان دلگشا روی فیلمنامه کار میکردیم؛ یادش گرامی) بعد از تایپ آن را به وزارت فرهنگ و هنر فرستادیم. برای گرفتن پروانه ساخت چند روز بعد پاسخ دادند. نظر آنها این بود که روستای مورد اشاره در این فیلمنامه کدام روستای ایران است؟ آیا روستایی را در نظر دارید؟ گفتیم به زودی اطلاع میدهیم. ساعدی گفت من یک روستا در حوالی تبریز سراغ دارم که بسیار مناسب فیلم است. مردم آن، در سوراخهایی درون کوه زندگی میکنند. به تبریز رفتیم دوست ساعدی، «صمد بهرنگی» از ما استقبال کرد. او بهعنوان راهنما، ما را به همان روستا برد. عجیب بود واقعا مردم در سوراخهای کنده شده در دیواره کوه زندگی میکردند. ساعدی تند و تند چند عکس گرفت. من هم مجاب شدم که این روستا مناسب است. توافق کردیم و به تهران بازگشتیم. عکسها را به فرهنگ و هنر دادیم. نپذیرفتند. گفتند بروید روستایی دیگر پیدا کنید. راه افتادیم از این سو به آن سو تا بالاخره در یکی از سفرهایی که من به همراه مدیر تولید فیلم رفته بودم همین روستای فیلم را در اطراف قزوین پیدا کردم که البته آن موقع این شکلی نبود. عکس گرفتم و به فرهنگ و هنر دادم. باز هم ایراد گرفتند. آنها معتقد بودند خیلی ویرانه است. آخر آن روزها مدام شاه صحبت از عبور از دروازه تمدن بزرگ میکرد و اینکه ایران در آستانه این دروازه است به همین خاطر اجازه نمیدادند مکانی ناآباد به مردم نشان داده شود. گفتند بروید قدری در و دیوار آنجا را رنگ کنید. شکلاش را سامان دهید بعد بیایید ببینیم چه کار باید بکنیم. ما هم رفتیم. چند دیوار آنجا را رنگ کردیم یک حوض بزرگ وسط میدان آنجا ساختیم و برای کاربرد خود فیلم، اتاق مشاسلام را هم ساختیم یعنی آنچه که حالا در فیلم میبینید، تغییراتی است که ما در این روستا دادهایم. به این ترتیب موافقت شد تا فیلم «گاو» ساخته شود.
هرچند که در همان ابتدای کار، دستگاه دولتی وقت، فیلم را توقیف کرد. بهانه «سیاهنمایی» سبب شد فیلم را به مدت یک سال و نیم در توقیف نگاه دارند. مثلاً یکی از بهانهها این بود که مگر ممکن است یک روستا فقط یک گاو داشته باشد؟ و بهانههای مشابه آن. البته روزنامهها و مجلات درباره فیلم زیاد مینوشتند و همین سبب شده بود فیلم پیش از نمایش عمومی شهرت کسب کند. در این زمان بود که دست به نگارش نامهای خطاب به وزیر فرهنگ و هنر ـ پهلبد - زدم. در آن پیشنهاد دادم که فیلم را برای صاحبنظران، روشنفکران و نویسندگان به نمایش بگذارند و در صورت پسند آنها اجازه نمایش عمومی آن را بدهند. پذیرفت، به من گفتند خودت فهرست میهمانان را تهیه کن من هم فهرست بلندبالایی از نویسندگان و روشنفکران تهیه کردم و برای وزارت فرهنگ و هنر فرستادم. جلال آلاحمد، احمد شاملو، سیمین دانشور، منوچهر انور، فروغ فرخزاد، رضا براهنی و همینطور الی آخر. یک شب در سالن سینمایی خود وزارتخانه در بهارستان، همه جمع شدند و فیلم «گاو» برای آنها به نمایش درآمد. اتفاق خوبی بود. لااقل اینچنین «گاو» بعد از مدتها از قوطی بیرون میآمد و هوایی میخورد! خیلیها پسندیدند و البته تعدادی هم نپسندیدند. مثل جلال آلاحمد که به فیلم ایرادهایی گرفت. برای آنها توضیح دادم که دیگر کاری نمیشود کرد. فیلم مدتهاست قطع نگاتیو شده و تغییر در آن غیرممکن است. با همه این احوال با اینکه «جو» در مجموع به نفع فیلم بود، باز هم آقایان اجازه ندادند اکران شود و برای مدت دیگری باز هم در توقیف ماند. «گاو» به درون قوطی بازگشت، در آن بسته شد و به انبار تاریک وزارتخانه برگردانده شد.»
✍️ برگرفته از فریادها و نجواهای داریوش مهرجویی در گفتوگو با مهرداد حجتی - روزنامه شرق - ۱۱ بهمن ۱۳۹۱
🎬🎬🎬
https://t.me/tajrobeneveshtan/3795
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴«آن موقع که من در آمریکا بودم مادرم کتابهای ساعدی را خریده بود و برای من فرستاده بود و من از همانجا با آثار ساعدی آشنا بودم و همیشه دلم میخواست یکی از همین داستانها را جلوی دوربین ببرم. تا اینکه یک روز ساعدی خودش به من پیشنهاد داد که بیا یکی از همین داستانها را بساز. فضای کار به گونهای بود که میشد یک مستند ساخت و در ابتدا همچنین به نظر میرسید که کار به سمت مستند برود. ساعدی کتاب را به من داد و گفت این را بخوان و نظرت را راجع به ساخت یک فیلم از آن به من بگو. کتاب «عزاداران بَیَل» تازه منتشر شده بود من خواندم. دیدم ظرفیتی بیشتر از یک فیلم مستند را دارد. کاملاً میشد از تلفیق رخدادها و ماجراهای داستانهای مختلف کتاب، یک داستان خوب و محکم پدید آورد که از طرح اولیه به مراتب بهتر بود.
گمان میکنم به اتفاق ساعدی ۱۰ روزی وقت صرف نوشتن فیلمنامه کردیم. (شبها در مطبش در خیابان دلگشا روی فیلمنامه کار میکردیم؛ یادش گرامی) بعد از تایپ آن را به وزارت فرهنگ و هنر فرستادیم. برای گرفتن پروانه ساخت چند روز بعد پاسخ دادند. نظر آنها این بود که روستای مورد اشاره در این فیلمنامه کدام روستای ایران است؟ آیا روستایی را در نظر دارید؟ گفتیم به زودی اطلاع میدهیم. ساعدی گفت من یک روستا در حوالی تبریز سراغ دارم که بسیار مناسب فیلم است. مردم آن، در سوراخهایی درون کوه زندگی میکنند. به تبریز رفتیم دوست ساعدی، «صمد بهرنگی» از ما استقبال کرد. او بهعنوان راهنما، ما را به همان روستا برد. عجیب بود واقعا مردم در سوراخهای کنده شده در دیواره کوه زندگی میکردند. ساعدی تند و تند چند عکس گرفت. من هم مجاب شدم که این روستا مناسب است. توافق کردیم و به تهران بازگشتیم. عکسها را به فرهنگ و هنر دادیم. نپذیرفتند. گفتند بروید روستایی دیگر پیدا کنید. راه افتادیم از این سو به آن سو تا بالاخره در یکی از سفرهایی که من به همراه مدیر تولید فیلم رفته بودم همین روستای فیلم را در اطراف قزوین پیدا کردم که البته آن موقع این شکلی نبود. عکس گرفتم و به فرهنگ و هنر دادم. باز هم ایراد گرفتند. آنها معتقد بودند خیلی ویرانه است. آخر آن روزها مدام شاه صحبت از عبور از دروازه تمدن بزرگ میکرد و اینکه ایران در آستانه این دروازه است به همین خاطر اجازه نمیدادند مکانی ناآباد به مردم نشان داده شود. گفتند بروید قدری در و دیوار آنجا را رنگ کنید. شکلاش را سامان دهید بعد بیایید ببینیم چه کار باید بکنیم. ما هم رفتیم. چند دیوار آنجا را رنگ کردیم یک حوض بزرگ وسط میدان آنجا ساختیم و برای کاربرد خود فیلم، اتاق مشاسلام را هم ساختیم یعنی آنچه که حالا در فیلم میبینید، تغییراتی است که ما در این روستا دادهایم. به این ترتیب موافقت شد تا فیلم «گاو» ساخته شود.
هرچند که در همان ابتدای کار، دستگاه دولتی وقت، فیلم را توقیف کرد. بهانه «سیاهنمایی» سبب شد فیلم را به مدت یک سال و نیم در توقیف نگاه دارند. مثلاً یکی از بهانهها این بود که مگر ممکن است یک روستا فقط یک گاو داشته باشد؟ و بهانههای مشابه آن. البته روزنامهها و مجلات درباره فیلم زیاد مینوشتند و همین سبب شده بود فیلم پیش از نمایش عمومی شهرت کسب کند. در این زمان بود که دست به نگارش نامهای خطاب به وزیر فرهنگ و هنر ـ پهلبد - زدم. در آن پیشنهاد دادم که فیلم را برای صاحبنظران، روشنفکران و نویسندگان به نمایش بگذارند و در صورت پسند آنها اجازه نمایش عمومی آن را بدهند. پذیرفت، به من گفتند خودت فهرست میهمانان را تهیه کن من هم فهرست بلندبالایی از نویسندگان و روشنفکران تهیه کردم و برای وزارت فرهنگ و هنر فرستادم. جلال آلاحمد، احمد شاملو، سیمین دانشور، منوچهر انور، فروغ فرخزاد، رضا براهنی و همینطور الی آخر. یک شب در سالن سینمایی خود وزارتخانه در بهارستان، همه جمع شدند و فیلم «گاو» برای آنها به نمایش درآمد. اتفاق خوبی بود. لااقل اینچنین «گاو» بعد از مدتها از قوطی بیرون میآمد و هوایی میخورد! خیلیها پسندیدند و البته تعدادی هم نپسندیدند. مثل جلال آلاحمد که به فیلم ایرادهایی گرفت. برای آنها توضیح دادم که دیگر کاری نمیشود کرد. فیلم مدتهاست قطع نگاتیو شده و تغییر در آن غیرممکن است. با همه این احوال با اینکه «جو» در مجموع به نفع فیلم بود، باز هم آقایان اجازه ندادند اکران شود و برای مدت دیگری باز هم در توقیف ماند. «گاو» به درون قوطی بازگشت، در آن بسته شد و به انبار تاریک وزارتخانه برگردانده شد.»
✍️ برگرفته از فریادها و نجواهای داریوش مهرجویی در گفتوگو با مهرداد حجتی - روزنامه شرق - ۱۱ بهمن ۱۳۹۱
🎬🎬🎬
https://t.me/tajrobeneveshtan/3795
@amookhtan
Telegram
تجربه نوشتن
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴چند واقعیت ترسناک درباره پلاستیک
پلاستیک بهطور گسترده در زندگی ما حضور دارد و تأثیرات محیطزیستی آن غیرقابل انکار است.
۹۹ درصد غذاهای دریایی حاوی پلاستیک هستند. میکروپلاستیک تقریباً در تمام اشکال غذاهای دریایی، از جمله بیمهرگانی مانند صدف و ماهی مرکب و سختپوستانی مانند میگو مشاهده شده است.
تنها ۹٪ از کل پلاستیکها در جهان بازیافت شدهاند. پس ۹۱٪ دیگر کجا میرود؟ ۱۹٪ سوزانده میشود، بین ۸.۸ تا ۱۵.۴ میلیون تن، به اقیانوسها میریزد و باقی در سواحل، جنگلها، رودخانهها و دریاچهها پراکنده شدهاند.
هر ۶۰ ثانیه، انبوهی از پلاستیک وارد اقیانوس میشود. بر اساس یک مطالعه تا سال ۲۰۳۰، در هر دقیقه دستکم دو کامیون زباله پلاستیکی به اقیانوس ریخته میشود. این رقم تا سال ۲۰۵۰ دو برابر میشود.
سالانه ۱۰۰ هزار پستاندار دریایی قربانی آلودگی پلاستیکی میشوند.
بیش از ۴۰٪ پلاستیکها تنها برای یکبار مصرف تولید میشوند. سالانه حدود پنج تریلیون کیسه پلاستیکی در سراسر جهان استفاده میشود.
۷۰ درصد زبالههای پلاستیکی تنها توسط ۲۰ کشور تولید میشوند./دویچه وله
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴چند واقعیت ترسناک درباره پلاستیک
پلاستیک بهطور گسترده در زندگی ما حضور دارد و تأثیرات محیطزیستی آن غیرقابل انکار است.
۹۹ درصد غذاهای دریایی حاوی پلاستیک هستند. میکروپلاستیک تقریباً در تمام اشکال غذاهای دریایی، از جمله بیمهرگانی مانند صدف و ماهی مرکب و سختپوستانی مانند میگو مشاهده شده است.
تنها ۹٪ از کل پلاستیکها در جهان بازیافت شدهاند. پس ۹۱٪ دیگر کجا میرود؟ ۱۹٪ سوزانده میشود، بین ۸.۸ تا ۱۵.۴ میلیون تن، به اقیانوسها میریزد و باقی در سواحل، جنگلها، رودخانهها و دریاچهها پراکنده شدهاند.
هر ۶۰ ثانیه، انبوهی از پلاستیک وارد اقیانوس میشود. بر اساس یک مطالعه تا سال ۲۰۳۰، در هر دقیقه دستکم دو کامیون زباله پلاستیکی به اقیانوس ریخته میشود. این رقم تا سال ۲۰۵۰ دو برابر میشود.
سالانه ۱۰۰ هزار پستاندار دریایی قربانی آلودگی پلاستیکی میشوند.
بیش از ۴۰٪ پلاستیکها تنها برای یکبار مصرف تولید میشوند. سالانه حدود پنج تریلیون کیسه پلاستیکی در سراسر جهان استفاده میشود.
۷۰ درصد زبالههای پلاستیکی تنها توسط ۲۰ کشور تولید میشوند./دویچه وله
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
822.«شعار سنديکاها و اتحاديههاي کار دورتموند آلمان در تظاهرات اول مه 1978، ايجاد و گسترش دبيرستانهاي عمومي بود تا فرزندان خانوادههاي کارگري امکان تحصيل در سطح ديپلم را بيابند. تا آن زمان، در آلمان تحصيلات متوسطه مختص خانوادههاي مرفه و غير کارگري بود.»
823. همانطورکه بين فلامينگوهاي کنوني باپرنده فسيل شده آرکئوپتريکس ازخانوادهي دايناسورها،رابطهي ديالکتيکي تکاملي وجود دارد،آيا بين انسانهاي امروزي و هموارکتوس (نخستين انساني که ابزار ميساخت و آتش را مهار کرده بود)، رابطهي ديالکتيکي تکاملي برقرار است؟
Anonymous Quiz
89%
1. بله.
11%
2. خير.
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 «امنيه» يعني چه؟
سازمان نظامييي که در دوران رضاشاه، (اول فروردين سال ۱۳۰۱ خورشيدي) روستاهاي ايران را از منظر امنيتي کنترل ميکرد، «امنيه» گفته ميشد. در تشکيلات نظامي ايران، اين عنوان براي سربازاني بهکار ميرفت که مامور حفظ نظم! و آرامش!؟ و امنيت!؟ در راهها و جادههاي خارج شهر و نيز در بخشها و روستاها بودند. اما آنها هميشه جزيي از ارتش ايران به حساب ميآمدند و تمام مقررات و قوانين ارتش در آن رعايت ميشد.
امنيهها معمولا" با مالکان، زمينداران يا خانهاي منطقه روابط نزديکي داشتند، و اوامر آنها را اجرا ميکردند، چرا که آنها جزيي از طبقه حاکمه محسوب ميشدند. تاثير عمليات سرکوبگري و خشونتبار آنها عليه روستاييان چنان شديد و غيرانساني بود، که مردم براي ترساندن کودکانشان از اسم «امنيه» استفاده ميکردند.
در زمان محمدرضاشاه در يازدهم شهريور 1321، اداره امنيه به ژاندارمري تغيير نام يافت. چرا؟ چون اين دستگاه نظامي يکي از مراکز دزدي، فساد، رشوهخواري و قاچاق بود و اين را عموم مردم مخصوصا" روستاييان با پوست و گوشت خود آن را تجربه کرده بودند. انواع مختلف جوک در مورد آنها ساخته شد که يکي از آنها «ژاندارمرغي» بود، چون به هر روستايي ميرفتند از آنها ميخواستند که مرغ را برايشان کباب کنند.
معروف است روزي رضاشاه که خود سرکردهي همهي دزدان بود، به هنگام بازديد از ادارهي امنيهي کشور خطاب به ملازمان گفت:
«جيبهاي خود را محکم بگيريد.»
بنابراين اين بدنامي چون در ذات امنيهها لانه کرده بود، براي پالايش و حفظ پاکي آنها، نام آن را به ژاندارمري تغيير دادند، این تغییر نام، کوچکترين تاثيري بر ماهيت و عملکرد اين نيروي سرکوبگر نداشت. با وجود اين تغيير نام، عملا" مردم، همان واژه «امنيه» را تا زماني که ج.ا آن را در 20 خرداد 1370، به نيروي انتظامي تغيير داد، در گفتوگوهاي روزمره به کار ميبردند.
@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
🔴 «امنيه» يعني چه؟
سازمان نظامييي که در دوران رضاشاه، (اول فروردين سال ۱۳۰۱ خورشيدي) روستاهاي ايران را از منظر امنيتي کنترل ميکرد، «امنيه» گفته ميشد. در تشکيلات نظامي ايران، اين عنوان براي سربازاني بهکار ميرفت که مامور حفظ نظم! و آرامش!؟ و امنيت!؟ در راهها و جادههاي خارج شهر و نيز در بخشها و روستاها بودند. اما آنها هميشه جزيي از ارتش ايران به حساب ميآمدند و تمام مقررات و قوانين ارتش در آن رعايت ميشد.
امنيهها معمولا" با مالکان، زمينداران يا خانهاي منطقه روابط نزديکي داشتند، و اوامر آنها را اجرا ميکردند، چرا که آنها جزيي از طبقه حاکمه محسوب ميشدند. تاثير عمليات سرکوبگري و خشونتبار آنها عليه روستاييان چنان شديد و غيرانساني بود، که مردم براي ترساندن کودکانشان از اسم «امنيه» استفاده ميکردند.
در زمان محمدرضاشاه در يازدهم شهريور 1321، اداره امنيه به ژاندارمري تغيير نام يافت. چرا؟ چون اين دستگاه نظامي يکي از مراکز دزدي، فساد، رشوهخواري و قاچاق بود و اين را عموم مردم مخصوصا" روستاييان با پوست و گوشت خود آن را تجربه کرده بودند. انواع مختلف جوک در مورد آنها ساخته شد که يکي از آنها «ژاندارمرغي» بود، چون به هر روستايي ميرفتند از آنها ميخواستند که مرغ را برايشان کباب کنند.
معروف است روزي رضاشاه که خود سرکردهي همهي دزدان بود، به هنگام بازديد از ادارهي امنيهي کشور خطاب به ملازمان گفت:
«جيبهاي خود را محکم بگيريد.»
بنابراين اين بدنامي چون در ذات امنيهها لانه کرده بود، براي پالايش و حفظ پاکي آنها، نام آن را به ژاندارمري تغيير دادند، این تغییر نام، کوچکترين تاثيري بر ماهيت و عملکرد اين نيروي سرکوبگر نداشت. با وجود اين تغيير نام، عملا" مردم، همان واژه «امنيه» را تا زماني که ج.ا آن را در 20 خرداد 1370، به نيروي انتظامي تغيير داد، در گفتوگوهاي روزمره به کار ميبردند.
@amookhtan
❤️تولد کارل مارکس در 5 مه 1818❤️
(1)
🔴 #حافظه_تاریخی
@amookhtan
امروز 5 مه 2025 است. انگلس هنگام مرگ مارکس اعلام داشت «بشريت يک سر و گردن کوتاهتر شد.» بنابراين، در 207 سال پيش در 5 مه 1818، کسي تولد يافت که يک سر و گردن بالاتر از زمانه خود قرار گفت. به قول انگلس او نابغهي زمانه خود بود.
مارکس در 17 سالهگي ديپلم، و در 23 سالهگي دکترا گرفت. نخستين ديدار مارکس با رفيق و تکيهگاه آيندهاش، مخصوصا" از منظر مالي، انگلس، در سال ۱۸۴۲ در تحريريهي روزنامهي «راينيشه» در شهر کلن روي داد، که تا پايان عمر ادامه داشت. بين اين دو، ۱۴۰۰ نامه رد و بدل شده است.
اينجا گفته باشيم، تا زماني که اين ياران «دوقلو» در کنار هم بودند، تمام آثاري که انگلس تاليف ميکرد، قبل از انتشار توسط مارکس خوانده ميشد، حالا عدهيي کورذهن، در صدد هستند، بين اين دو فاصله بياندازند! تا آن وقت به صورت فردي، انديشه و افکار آنان را با بلغم خودشان آلوده سازند. اما اين کوتولههاي سيستم سرمايه، قادر به فهم ديالکتيک زندهگي نيستند، تا زماني که مبارزه طبقاتي هست، مارکس و انگلس در کنار هم، در دل اين مبارزه حضور عيني دارند.
در حقيقت اين دو فيلسوف انقلابي در بسياري موارد جلوتر از زمان خود حرکت ميکردند، دو ستون اصلي آموزههاي آنها، «ماترياليسم تاريخي» و «ماترياليسم ديالکتيک» است، که سازندهي اصلي ستون اول کارل مارکس، و سازندهي ستون دوم، مارکس و انگلس بودهاند که با همفکري يکديگر آن را به روشني تمام، مدون کردهاند.
مارکس در سال 1843 در سن 25 سالهگي، با دوست و نامزد دوران دانشجويي خود «جني فون وستفالن» ازدواج کرد و در 26 سالهگي «دستنوشتههاي اقتصادي، فلسفي 1844» نخستين طرح عالمانه خود براي لغو استثمار و بردهگي بر پايهي يک سيستم اقتصادي جديد، ريخت، که نشانهي دست يافتن او به ديالکتيک ماترياليستي بود. او در اين اثر تئوري روانشناسي عصر سرمايهداري را به سخره گرفت و ريشهي آنها را در «کار بيگانه شده» که بر ديالکتيک هگلي که آن را روي پاي خود قرار داده بود، با جزييات ريزي تشريح نمود.
مارکس همراه انگلس در سال 1845، و در سنين 27 و 25 سالهگي ايدهئولوژي آلماني را نوشتند. و در روزهاي پاياني سال ۱۸۴۷، اين دو، در سنين 29 و 27 سالهگي چند ماه1، بر متن پيشنويس سندي کار کردند که جهان سرمايهداري را دگرگون ساخت، و به تمام زبانهاي زنده دنيا ترجمه گرديد و آن «مانيفست حزب کمونيست» بود. آنها آگاههانه، ميخواستند که طرحي نو براي بشريت گرفتار در چنگال سرمايه، ارائه نمايند، و چنين هم کردند، طرح مشترک خود را در فوريه ۱۸۴۸ به پايان رساندند.
«حاصل کار[آنها]، متني است با قدرت ادبي، برّايي زباني و توفندهگي سياسي. اين ويژهگي از همان آغاز متن نمايان است:
«شبحي در اروپا در گردش است؛ شبح کمونيسم.» در همان صفحه نخست، حقيقتهاي مطلق به بشريت اعلام ميشود: «تاريخ تمام جوامع تا روزگار ما، تاريخ مبارزه طبقاتي است.»
(1):به گفتهي برخی: ده روز تمام با متن پيشنويس سندي پراهميت کلنجار ميرفتند.
ادامه در پست بعدی👇👇👇
@amookhtan
(1)
🔴 #حافظه_تاریخی
@amookhtan
امروز 5 مه 2025 است. انگلس هنگام مرگ مارکس اعلام داشت «بشريت يک سر و گردن کوتاهتر شد.» بنابراين، در 207 سال پيش در 5 مه 1818، کسي تولد يافت که يک سر و گردن بالاتر از زمانه خود قرار گفت. به قول انگلس او نابغهي زمانه خود بود.
مارکس در 17 سالهگي ديپلم، و در 23 سالهگي دکترا گرفت. نخستين ديدار مارکس با رفيق و تکيهگاه آيندهاش، مخصوصا" از منظر مالي، انگلس، در سال ۱۸۴۲ در تحريريهي روزنامهي «راينيشه» در شهر کلن روي داد، که تا پايان عمر ادامه داشت. بين اين دو، ۱۴۰۰ نامه رد و بدل شده است.
اينجا گفته باشيم، تا زماني که اين ياران «دوقلو» در کنار هم بودند، تمام آثاري که انگلس تاليف ميکرد، قبل از انتشار توسط مارکس خوانده ميشد، حالا عدهيي کورذهن، در صدد هستند، بين اين دو فاصله بياندازند! تا آن وقت به صورت فردي، انديشه و افکار آنان را با بلغم خودشان آلوده سازند. اما اين کوتولههاي سيستم سرمايه، قادر به فهم ديالکتيک زندهگي نيستند، تا زماني که مبارزه طبقاتي هست، مارکس و انگلس در کنار هم، در دل اين مبارزه حضور عيني دارند.
در حقيقت اين دو فيلسوف انقلابي در بسياري موارد جلوتر از زمان خود حرکت ميکردند، دو ستون اصلي آموزههاي آنها، «ماترياليسم تاريخي» و «ماترياليسم ديالکتيک» است، که سازندهي اصلي ستون اول کارل مارکس، و سازندهي ستون دوم، مارکس و انگلس بودهاند که با همفکري يکديگر آن را به روشني تمام، مدون کردهاند.
مارکس در سال 1843 در سن 25 سالهگي، با دوست و نامزد دوران دانشجويي خود «جني فون وستفالن» ازدواج کرد و در 26 سالهگي «دستنوشتههاي اقتصادي، فلسفي 1844» نخستين طرح عالمانه خود براي لغو استثمار و بردهگي بر پايهي يک سيستم اقتصادي جديد، ريخت، که نشانهي دست يافتن او به ديالکتيک ماترياليستي بود. او در اين اثر تئوري روانشناسي عصر سرمايهداري را به سخره گرفت و ريشهي آنها را در «کار بيگانه شده» که بر ديالکتيک هگلي که آن را روي پاي خود قرار داده بود، با جزييات ريزي تشريح نمود.
مارکس همراه انگلس در سال 1845، و در سنين 27 و 25 سالهگي ايدهئولوژي آلماني را نوشتند. و در روزهاي پاياني سال ۱۸۴۷، اين دو، در سنين 29 و 27 سالهگي چند ماه1، بر متن پيشنويس سندي کار کردند که جهان سرمايهداري را دگرگون ساخت، و به تمام زبانهاي زنده دنيا ترجمه گرديد و آن «مانيفست حزب کمونيست» بود. آنها آگاههانه، ميخواستند که طرحي نو براي بشريت گرفتار در چنگال سرمايه، ارائه نمايند، و چنين هم کردند، طرح مشترک خود را در فوريه ۱۸۴۸ به پايان رساندند.
«حاصل کار[آنها]، متني است با قدرت ادبي، برّايي زباني و توفندهگي سياسي. اين ويژهگي از همان آغاز متن نمايان است:
«شبحي در اروپا در گردش است؛ شبح کمونيسم.» در همان صفحه نخست، حقيقتهاي مطلق به بشريت اعلام ميشود: «تاريخ تمام جوامع تا روزگار ما، تاريخ مبارزه طبقاتي است.»
(1):به گفتهي برخی: ده روز تمام با متن پيشنويس سندي پراهميت کلنجار ميرفتند.
ادامه در پست بعدی👇👇👇
@amookhtan
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
❤️تولد کارل مارکس در 5 مه 1818❤️ (1) 🔴 #حافظه_تاریخی @amookhtan امروز 5 مه 2025 است. انگلس هنگام مرگ مارکس اعلام داشت «بشريت يک سر و گردن کوتاهتر شد.» بنابراين، در 207 سال پيش در 5 مه 1818، کسي تولد يافت که يک سر و گردن بالاتر از زمانه خود قرار گفت.…
❤️تولد کارل مارکس در 5 مه 1818❤️
(2)
🔴 #حافظه_تاریخی
@amookhtan
«نويسندگان متن، با زباني ساده اما قاطع، وضعيت جهان زيستي خود را توضيح ميدهند:
«سراسر جامعه به طور فزاينده به دو اردوگاه بزرگ متخاصم تقسيم شده است، به دو طبقهي بزرگ روياروي يکديگر:
«بورژوازي و پرولتاريا.» اين دو نويسنده، در متن خود، نقش دولت را در کوتاهترين شکل ممکن توصيف ميکنند:
«دستگاه دولت مدرن، جز يک هيئت کارآمد براي اداره امور مشترک طبقه بورژا نيست.» همرزم کارل مارکس نوشت:
«جهانبيني مارکس پيروان خود را بسيار فراتر از محدوده آلمان و اروپا يافت و به ادبيات تمامي زبانهاي جهان وارد شد. اين، بدين سبب محقق شد، که مارکسيسم بر خلاف تعبير مبلغان بورژوازي، يک آزمايش انتزاعي نبود. برعکس، تدوين اين آموزه پاسخي بود به خواست تاريخي بشريت.» (دويچهوله)
نظام سرمايهداري با وحشت از قلم مارکس، او را از آلمان به فرانسه تبعيد کرد، باز هم رهايش نکردند، و به بلژيک اخراجاش کردند، در نهايت با همسر و فرزندان باقيماندهي عمر گهربارش را که با فقر و تنگدستي همراه بود، در لندن سپري کردند.
مارکس براي خريد مايحتاج زندهگي گاهي، کتوشلوار خود را گرو گذاشته است. در همين رابطه شرايط زندهگي خود و خانواده را، در نامهيي به انگلس نوشت:
«همسرم مريض است. جني کوچکم مريض است. طفلک نوعي تب عصبي دارد. نتوانستم و نميتوانم پزشکي را به باليناش بياورم. براي اينکه پول داروي او را ندارم. اکنون ۸ تا ۱۰ روز است که خانواده را با نان و سيبزميني سيرکردهام و البته نمي دانم که آيا امروز هم قادر خواهم بود، آن را تهيه کنم. و يا نه.»
دشمنان مارکس و انگلس جنايات نطام سرمايهداري را، مخصوصا" به حساب مارکس مينويسند تا بلکه انديشه و افکار انقلابي او را تا حد افکار و انديشه رفرميستي و ارتجاعي «حزب توده» تقليل دهند. حتا اکنون جنايات دو امپرياليسم روس و ناتو در اوکراين را به حساب کمونيسم مارکس مينويسند. حتا جناياتي که خالق آنها استالينسم و مائويسم بودند،-که هيچ رابطهي با کمونيسم مارکس نداشته و ندارند- را با بيشرمي تمام، به حساب مارکس مينويسند.
اما مدافعان نظام گنديده سرمايهداري امپرياليستي بدانند، انديشه و افکار منتج از مارکس پايهي ديالکتيکي و علمي دارند و اکنون به يک واقعيت، با وجود عقبنشيني طبقه کارگر، در جامعهي جهاني تبديل شده است و مارکس همچنان پرچمدار و انديشمند طبقات فروشنده نيروي کار، خواهد بود.
از ديگر آثار گرانبهاي به جاي مانده از کارل مارکس، علاوه بر سه جلد ارزشمند کتاب کاپيتال، ميتوان؛ اختلاف بين فلسفه طبيعي دموکريت و اپيکور، مقدمهيي بر نقد اقتصاد سياسي، تئوري ارزش اضافي، دو جلد گروندريسه، تزهايي درباره فويرباخ، جنگ داخلي فرانسه، درباره مسئله يهود، فقر فلسفه، کارمزدي و سرمايه، هيجدهم برومر لويي بناپارت، نقد فلسفه حق هگل، نبرد طبقاتي در فرانسه، وغيره را نام برد.
@amookhtan
@amookhtan
(2)
🔴 #حافظه_تاریخی
@amookhtan
«نويسندگان متن، با زباني ساده اما قاطع، وضعيت جهان زيستي خود را توضيح ميدهند:
«سراسر جامعه به طور فزاينده به دو اردوگاه بزرگ متخاصم تقسيم شده است، به دو طبقهي بزرگ روياروي يکديگر:
«بورژوازي و پرولتاريا.» اين دو نويسنده، در متن خود، نقش دولت را در کوتاهترين شکل ممکن توصيف ميکنند:
«دستگاه دولت مدرن، جز يک هيئت کارآمد براي اداره امور مشترک طبقه بورژا نيست.» همرزم کارل مارکس نوشت:
«جهانبيني مارکس پيروان خود را بسيار فراتر از محدوده آلمان و اروپا يافت و به ادبيات تمامي زبانهاي جهان وارد شد. اين، بدين سبب محقق شد، که مارکسيسم بر خلاف تعبير مبلغان بورژوازي، يک آزمايش انتزاعي نبود. برعکس، تدوين اين آموزه پاسخي بود به خواست تاريخي بشريت.» (دويچهوله)
نظام سرمايهداري با وحشت از قلم مارکس، او را از آلمان به فرانسه تبعيد کرد، باز هم رهايش نکردند، و به بلژيک اخراجاش کردند، در نهايت با همسر و فرزندان باقيماندهي عمر گهربارش را که با فقر و تنگدستي همراه بود، در لندن سپري کردند.
مارکس براي خريد مايحتاج زندهگي گاهي، کتوشلوار خود را گرو گذاشته است. در همين رابطه شرايط زندهگي خود و خانواده را، در نامهيي به انگلس نوشت:
«همسرم مريض است. جني کوچکم مريض است. طفلک نوعي تب عصبي دارد. نتوانستم و نميتوانم پزشکي را به باليناش بياورم. براي اينکه پول داروي او را ندارم. اکنون ۸ تا ۱۰ روز است که خانواده را با نان و سيبزميني سيرکردهام و البته نمي دانم که آيا امروز هم قادر خواهم بود، آن را تهيه کنم. و يا نه.»
دشمنان مارکس و انگلس جنايات نطام سرمايهداري را، مخصوصا" به حساب مارکس مينويسند تا بلکه انديشه و افکار انقلابي او را تا حد افکار و انديشه رفرميستي و ارتجاعي «حزب توده» تقليل دهند. حتا اکنون جنايات دو امپرياليسم روس و ناتو در اوکراين را به حساب کمونيسم مارکس مينويسند. حتا جناياتي که خالق آنها استالينسم و مائويسم بودند،-که هيچ رابطهي با کمونيسم مارکس نداشته و ندارند- را با بيشرمي تمام، به حساب مارکس مينويسند.
اما مدافعان نظام گنديده سرمايهداري امپرياليستي بدانند، انديشه و افکار منتج از مارکس پايهي ديالکتيکي و علمي دارند و اکنون به يک واقعيت، با وجود عقبنشيني طبقه کارگر، در جامعهي جهاني تبديل شده است و مارکس همچنان پرچمدار و انديشمند طبقات فروشنده نيروي کار، خواهد بود.
از ديگر آثار گرانبهاي به جاي مانده از کارل مارکس، علاوه بر سه جلد ارزشمند کتاب کاپيتال، ميتوان؛ اختلاف بين فلسفه طبيعي دموکريت و اپيکور، مقدمهيي بر نقد اقتصاد سياسي، تئوري ارزش اضافي، دو جلد گروندريسه، تزهايي درباره فويرباخ، جنگ داخلي فرانسه، درباره مسئله يهود، فقر فلسفه، کارمزدي و سرمايه، هيجدهم برومر لويي بناپارت، نقد فلسفه حق هگل، نبرد طبقاتي در فرانسه، وغيره را نام برد.
@amookhtan
@amookhtan
Forwarded from نقد اقتصاد سیاسی
براساس آخرین برآوردهای مؤسسهی تحقیقات صلح بینالمللی استکهلم، کل هزینههای صرف شده برای جنگ یا آمادگی برای آن در سال ۲۰۲۴ حدود ۲.۷ تریلیون دلار آمریکا بوده است که ۹.۴ درصد بیشتر از سال ۲۰۲۳ است . این بزرگترین افزایش سالانه از هنگام شروع کار این مؤسسه است. هر دلاری که به بودجهی نظامی جهان اضافه میشود، ما را به سناریوی آخرالزمانی جنگ جهانی نزدیکتر میکند. طبقات کارگر هیچ کشوری از این موضوع سودی نخواهند برد. باید در برابر این جنگ مقاومت کرد.
_________
👈متن کامل
_________
👈متن کامل
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
823. همانطورکه بين فلامينگوهاي کنوني باپرنده فسيل شده آرکئوپتريکس ازخانوادهي دايناسورها،رابطهي ديالکتيکي تکاملي وجود دارد،آيا بين انسانهاي امروزي و هموارکتوس (نخستين انساني که ابزار ميساخت و آتش را مهار کرده بود)، رابطهي ديالکتيکي تکاملي برقرار است؟
824.براي مارکس رابطهي انسان با طبيعت، همواره رابطهيي ديالکتيکي است؛ به اين معني که همانطور که انسان به طبيعت شکل ميبخشد، طبيعت نيز در شکلگيري انسان دخيل است و نميتوان يکي را بدون ديگري متصور شد.
Anonymous Quiz
14%
1. درست نيست.
86%
2. درست است.
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
824.براي مارکس رابطهي انسان با طبيعت، همواره رابطهيي ديالکتيکي است؛ به اين معني که همانطور که انسان به طبيعت شکل ميبخشد، طبيعت نيز در شکلگيري انسان دخيل است و نميتوان يکي را بدون ديگري متصور شد.
625. تنها کالايي که در شيوهي توليد سرمايهداري مصرف آن ميتواند ارزشي بيشتر از ارزش خود، توليد کند، چيست؟
Anonymous Quiz
9%
1. طلا
0%
2. نقره
6%
3. پول
85%
4. نيروي کار
🔴 #حافظه_تاریخی
@amookhtan
«توسعه پرولتارياي صنعتي، بنا به قاعدهي كلي، تابع توسعهي بورژوازيِ صنعتي است. تنها در زير سلطهي چنين بورژوازي توسعه يافتهيي است كه طبقه پرولتارياي صنعتي به موجوديتاش در گسترهي ملي دست مييابد و موفق ميشود انقلاباش را در حد و اندازهي ملي بالاتر بَرَد؛ تنها در چنين شرايطي است كه پرولتاريا ابزارهاي توليدي مدرني ميآفريند كه در ضمن تبديل به وسايل رهاييِ انقلابيِ وي خواهند شد. تنها در سلطه بورژوازي است كه ريشههاي ماديِ جامعهي فئودالي برافكنده ميشوند و زمينهيي فراهم ميشود كه انقلاب پرولتاريايي را ممكن خواهد ساخت. ... حاكميت بورژوازي صنعتي فقط در جايي ميسّر است كه رشد صنعت بر همهي روابط مالكيت تاثير بارز گذاشته باشد، و صنعت هم نميتواند به چنين قدرتي دست بيابد مگر در جايي كه بازار جهاني را تسخير كرده باشد زيرا مرزهاي ملي براي توسعهي صنعت كافي نيست.»
@amookhtan
📚نبردهاي طبقاتي در فرانسه از 1848 تا 1850 ✍️كارل ماركس؛ ترجمه باقر پرهام. نشر مركز، ويرايش دوم 1381 صص 22 -23
@amookhtan
«توسعه پرولتارياي صنعتي، بنا به قاعدهي كلي، تابع توسعهي بورژوازيِ صنعتي است. تنها در زير سلطهي چنين بورژوازي توسعه يافتهيي است كه طبقه پرولتارياي صنعتي به موجوديتاش در گسترهي ملي دست مييابد و موفق ميشود انقلاباش را در حد و اندازهي ملي بالاتر بَرَد؛ تنها در چنين شرايطي است كه پرولتاريا ابزارهاي توليدي مدرني ميآفريند كه در ضمن تبديل به وسايل رهاييِ انقلابيِ وي خواهند شد. تنها در سلطه بورژوازي است كه ريشههاي ماديِ جامعهي فئودالي برافكنده ميشوند و زمينهيي فراهم ميشود كه انقلاب پرولتاريايي را ممكن خواهد ساخت. ... حاكميت بورژوازي صنعتي فقط در جايي ميسّر است كه رشد صنعت بر همهي روابط مالكيت تاثير بارز گذاشته باشد، و صنعت هم نميتواند به چنين قدرتي دست بيابد مگر در جايي كه بازار جهاني را تسخير كرده باشد زيرا مرزهاي ملي براي توسعهي صنعت كافي نيست.»
@amookhtan
📚نبردهاي طبقاتي در فرانسه از 1848 تا 1850 ✍️كارل ماركس؛ ترجمه باقر پرهام. نشر مركز، ويرايش دوم 1381 صص 22 -23
🔴تظاهرات روز جهانی کارگر 2025، در میلان ایتالیا با شعار «اول ماه مه انترناسیونالیستی» علیه جنگ، علیه نژادپرستی و برای همبستگی طبقاتی کارگران سراسر جهان.
@amookhtan
@amookhtan