آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
741 subscribers
554 photos
958 videos
145 files
405 links
Download Telegram
🔴در یک پرونده عجیب مرتبط با حیات‌وحش، امروز قرار است جلسه صدور حکم محکومیت چهار نفر به اتهام صادرات غیرقانونی هزاران مورچه از کنیا در نایروبی پایتخت این کشور برگزار شود.

این چهار نفر که شامل دو جوان بلژیکی، یک ویتنامی و یک کنیایی می‌شوند، اوایل ماه جاری میلادی با حضور در دادگاه اتهام خود را پذیرفتند.

طبق قوانین کنیا، متهمان حداقل به پنج سال زندان و جریمه نقدی تا ۱۰ هزار دلار محکوم خواهند شد.

از این افراد حدود ۵ هزار مورچه ملکه کشف شده که به دقت در لوله‌های آزمایشگاه و سرنگ بسته‌بندی شده بودند، به طوری که تا دو ماه زنده بمانند.

این مورچه‌ها به عنوان حیوانات خانگی کمیاب اغلب در آسیا و اروپا نگهداری می‌شوند.

مورچه دروگر آفریقایی غول‌پیکر به خاطر اندازه بزرگش اغلب برای نگهدارندگان حیوانات خانگی کمیاب جذابیت دارد و قیمت هر یک از آن‌ها در بریتانیا گاه تا ۱۷۰ پوند (۲۲۰ دلار) برای هر مورچه هم می‌رسد.

@amookhtan
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴در ۱۵۵مین سالگرد تولد لنین

✍️خالد رسول‌پور




«لنین» در یک خانواده‌ی متوسط به بالای قشر کارمندی ِ روسیه متولد شده‌بود. او یک «روشنفکر» بود. او از همان نخستین روزهای فعالیّت حزبی‌اش و در حالی که هنوز تا انقلاب اکتبر پانزده سال مانده بود، به صراحت و دقّت اعلام کرد که «طبقه‌ی کارگر» نمی‌تواند بدون کمک ِ «روشنفکران» به آگاهی طبقاتی برسد و اگر به حال خودش رها شود حداکثر توان و آگاهی‌اش فعالیت در اتحادیه‌های کارگری برای افزایش دستمزد یا بهبود شرایط زندگی‌اش خواهد بود. بنابراین برای این‌که «طبقه‌ی‌ کارگر» انقلابی شود، برای اینکه «طبقه‌ی کارگر» انقلاب کند و به قدرت برسد، باید توسط ِ «روشنفکران»، آگاه شود و رهبری شود.

«لنین» در همان زمان که انقلاب را رهبری می‌کرد و تا لحظه‌ای که از نفس افتاد، می‌دانست و (همان‌طور که همواره صریح و صادق بود)‌ به صراحت اعلام کرد که انقلاب روسیه نه بر اساس ِ قانون‌مندی‌های تاریخی و آموزه‌های مارکسی،‌ بلکه به علت شرایط بسیار ویژه، صرفاً در «ضعیف‌ترین حلقه‌ی سرمایه‌داری جهانی» روی داده و تنها زمانی خواهد توانست سر ِ پا بماند و به «سوسیالیسم» منتهی شود که در مقام ِ جرقه‌ی انقلاب‌ ِ جهانی یا دست کم انقلاب‌ اروپایی در کشورهای پیشرفته‌‌ای چون آلمان عمل کند. به همین دلیل بود که بزرگ‌ترین و اساسی‌ترین اولویت ِ او و رفقایش حفظ نظام انقلابی به هر قیمت و در هر وضعیت بود تا در آن فاصله بتوانند کشورهای ملتهبی چون آلمان، مجارستان، لهستان و... را به انقلاب بکشانند. امّا آن انقلاب‌ها شکست خوردند و نظام ِ انقلابی ِ «لنین» در دنیا مطلقاً تنها ماند.

«لنین» می‌دانست که «طبقه‌ی کارگر» روسیه ضعیف و در مقایسه با جامعه‌ی عظیم دهقانی، از لحاظ عددی بسیار ناچیز است. جنگ هولناک داخلی (که بیش از سه سال طول کشید و در طی آن گاه تسلط بلشویک‌ها بر کشور تنها به دو سه شهر بزرگ محدود می‌شد) همان عدد ِ ناچیز را هم نابود کرد. پس «طبقه‌ی کارگر» حتا در اوج «آگاهی طبقاتی» هم، از هر سو در محاصره‌ی جامعه‌ی دهقانی قرار گرفت، تا جایی که هنگام ِ مرگ ِ «لنین»، سلطه‌ی ایدئولوژی ِ ضد انقلابی ِ دهقانی تقریباً همه‌‌ی تار و پود ِ نظام ِ «لنین» را فرا گرفته بود. خود ِ «لنین» در سال آخر زندگی ِ هوشیارانه‌اش به خوبی بر این واقعیّت آگاه بود و مُدام اخطار می‌داد و حتا اظهار ِ نومیدی می‌کرد. «برنامه‌ی جدید اقتصادی» (نپ) آخرین و بزرگترین تلاش ِ «لنین»‌ برای نجات انقلاب بود.

«لنین» رهبر «طبقه‌ی کارگر» نبود و نظام شوروی یک نظام کارگری نبود. آن نظام نتوانست «کار ِ مُزدی» را لغو کند یا حتّا مُزدی در حد ِ نظام‌های سرمایه‌داری ِ اروپایی و امریکایی به او پرداخت کند. «لنین» تنها ۵۴ سال در این دنیا زندگی کرد و تنها پنج سال رهبری نظام را به عهده داشت: سه سال از آن پنج سال به جنگ داخلی گذشت،‌ یک سال را کاملا فلج و ناتوان بود و تنها سالی را که در سلامت و فراغت توانست بگذراند صرف ِ تلاشی جان‌فرسا برای بازسازی ِ حداقلی ویرانی‌‌های جنگ داخلی و اقتصاد فروپاشیده‌ی روسیه کرد. او هیچگاه مدعی ِ برپایی ِ سوسیالیسم در شوروی نشد و در آخرین نوشته‌هایش با ترس و نگرانی اعلام کرد که این کارگران و کمونیستها نیستند که شوروی را رهبری می‌کنند بلکه آن‌ها صرفاً دارند رهبری می‌شوند!

در سال ۱۹۱۴ که تضادهای امپریالیستی به مرز انفجار رسیده‌بود و نه تنها ملت‌پرستان و سرمایه‌سالاران،‌ بلکه کمابیش همه‌ی احزاب سوسیال‌دموکرات و رهبران چپ نیز تسلیم امواج سیاه چرکابه‌‌ی تعصبات ملّی و مالی شده‌بودند، از میان بزرگان، تنها «لنین» بود که به مخالفت با جنگ برخاست و آن را نه جنگ بین ملّت‌ها، بلکه توحش امپریالیستی همه‌ی قدرت‌های بزرگ (و از جمله روسیه، کشور خود) دانست و پیشنهاد کرد که در صورت بروز جنگ، همه‌ی ملت‌ها علیه حاکمان خویش برخیزند و بنیان تجاوزگری و تاراج ِ خودی را براندازند.
آن روزها کسی به حرف «لنین» گوش نسپرد، جنگ جهانی روی داد، میلیون‌ها انسان کشته و زخمی شدند، و جهانی بارها ناعادلانه‌تر از پیش بر جای ماند، اما «لنین»، خود چنان کرد که گفته‌بود، و روسیه را از جنگ بیرون کشید.

در سال ۱۹۱۷، تنها یک ماه پس از پیروزی انقلاب اکتبر به رهبری «لنین»، در حالی که حتّا در پتروگراد یا مسکو هم، قدرت به طور کامل در دست دولت انقلابی نبود، «لنین» در یک فرمان ساده، همه‌ی پیمان‌های تجاوزگرانه‌ی امپریالیسم روسیه با کشورهای تحت ستم را باطل اعلام کرد و از همه‌ی حقوق روسیه گذشت.
یکی از این‌ کشورها، ‌ایران بود که در آستانه‌ی تجزیه و تقسیم میان انگلیس و روسیه قرار داشت و با فرمان لنین، از نابودی رهایی یافت.
ادامه👇👇👇
👆👆👆
در سال ۱۹۱۹ و پس از پایان جنگ ویران‌گر جهانی، فاتحان امپریالیست در ورسای (فرانسه) گرد آمدند و شرایطی وحشیانه بر شکست‌خوردگان (آلمان و اتریش و عثمانی) تحمیل کردند. «لنین»‌ با آن‌که دیگر رهبر یکی از کشورهای فاتح بود، «عهدنامه‌ی ورسای» را عهدنامه‌ی راهزنان نامید و هشدار داد که همین پیمان، آتش جنگی دیگر را شعله‌ور خواهد کرد که از جنگ پیشین هولناک‌تر و جنایت‌بارتر خواهدبود.
کسی به حرف «لنین» گوش نسپرد، پس لنین روسیه را از حماقت ِ «پیمان ورسای» کنار کشید. تنها پانزده سال بعد، هیتلر از خاکستر کینه‌ی پیمان تحقیرآمیز «ورسای» به پا خاست و شش سال بعدتر، جنگ جهانی دوم به خونخواهی عهدنامه‌ی راهزنان، همه‌ي جهان را به آتش و خون کشید و دست کم پنجاه میلیون انسان را کشت.

بعد از مرگ «لنین»، انحراف ِ انقلاب شدت گرفت و رهبران ِ انقلابی و گارد ِ لنینی، یکی یکی اخراج،‌ زندانی، اعدام و ترور شدند. تمامیت‌خواه‌ترین و مهیب‌ترین دولت ِ تاریخ بر روسیه حاکم شد و استثمار طبقه‌ی کارگر و جامعه‌ی دهقانی مرزهای قرن نوزده‌ سرمایه‌ٔداری را هم زیر پا گذاشت. جای «روشنفکران انقلابی» را «مُدیران سیاسی» گرفتند که وظیفه‌شان عبارت بود از مدیریت ِ استبدادی ِ نیروی کار به زور ِ ارعاب و اعدام در جهت ِ توسعه‌ی صنعتی و انباشت عظیم ِ سرمایه برای نجات کشوری به نام «روسیه» از منجلاب ِ فقر و عقب‌ماندگی ِ علمی و فنّی و نظامی. دیگر نه‌ «طبقه‌ی کارگر» کاره‌ای بود و نه «جامعه‌ی دهقانی». همه برده‌ی «مدیران ِ سیاسی» بودند: قشر بسیار مرفّه و قدرتمندی که برای اولین بار در تاریخ بشری ظهور کرده بود.

اما طنز ماجرا آنجا بود که این طبقه‌ی تازه ‌ظهورکرده‌ی تازه به قدرت‌رسیده‌ی تمامیت‌خواه، خود را «لنینیست» می‌دانست و ایدئولوژی ِ ملّی‌گرای ضدکارگری ِ خود را «لنینیسم» می‌خواند. از «لنین» یک خدا ساختند. پیکر خسته و درهم‌شکسته‌‌‌اش را مومیایی کردند و در معبدی مقدّس (که بعدها ناف ِ اردوگاه ِ استالینیستی و قبله‌‌گاه دین ِ استالینیسم گردید) به نمایش تاریخ گذاشتند. تک‌تک جملات ِ «لنین» را همچون آیه‌هایی مقدس بر در و دیوار روسیه نوشتند. صدها و هزارها شهر و روستا و خیابان را به نام او مسمّی کردند. و این همه در حالی بود که «لنین» در زمانی که زنده بود حتا نامه‌ی گرم و صمیمی ِ کارگران یک کارخانه برای نهادن ِ نام او بر کارخانه‌شان را رد کرده‌بود و نیز در مقدّمه‌ی اغلب ِ کتا‌بهای تجدید‌چاپ‌شده‌اش تذکر داده بود که این کتاب متعلق به فلان دوران خاص است و مسائل روزگار کنونی قابل قیاس و استنتاج بر اساس آن کتاب‌ها نخواهند بود. «لنین»ی که حتا «مارکسیسم» را تنها در مقام «راهنمای عمل» می‌دانست و هرگونه اطاعت ِ مکتبی از آن را جزمیّت می‌دانست و مسخره می‌کرد، حالا خود تبدیل به خدای جزمیّات شده بود!

مضحک‌تر آن‌که تمام آن‌چه «استالینیست»‌‌ها «لنینیسم» می‌نامیدند و عمل می‌کردند، خلاف ِ گفته‌ها و اندیشه‌های «لنین» بود. «لنین» تا آخر عمر و در حالی که به راستی قدرتمند‌ترین انسان روی زمین بود هیچگاه به تنهایی تصمیم نگرفت و همواره هر سخن و برنامه‌اش را در حزب به بحث می‌گذاشت و تنها در صورت کسب اکثریت آراء، دستور اجرای آن را می‌داد: چنان‌که بارها در کمیته‌ی مرکزی حزب در اقلیّت ماند و نتوانست به اندیشه‌هایش عمل کند و اغلب ناچار بود بحث‌های بسیار شدید و گسترده‌ای با رفقایش داشته باشد و سعی کند نظر موافقشان را جلب کند. او هیچگاه اجازه نداد اختلافاتش با رفقا تبدیل به دشمنی یا منجر به حذف آنها شود. او هر لحظه آماده‌ی تغییر عقیده‌ در مقابل یک پیشنهاد بهتر بود و حتا در سخت‌ترین اختلافات سیاسی یا عقیدتی به محض آن‌که متوجه می‌شد که رفیق مقابل تغییر عقیده داده یا عقیده‌اش درست بوده، با آغوش باز او را می‌پذیرفت و حساس‌ترین وظایف و پست‌ها را به او می‌سپرد. امّا نظام استالینی نه تنها هیچ اختلاف رای با رهبر کبیر خلق را نمی‌پذیرفت، و نه تنها همه‌ی مخالفان و منتقدان را به جوخه‌ی اعدام سپرد، بلکه حتا کسانی را که سال‌ها پیش با استالین مشکلی داشتند و بعدها مرید او شده بودند، نابود کرد. در دوران استالین، حزب کمونیست و همه‌ی رهبرانش تبدیل به گماشتگان ِ دهان‌بسته‌ی استالین شدند و تا آخرین نفسی که او در این جهان کشید، جرات نکردند بر خلاف او حرفی بزنند.


امّا «لنین» رهبر بزرگ‌ترین جنبش و سیستمی بود که برای نخستین بار در تاریخ به هدف ِ رسیدن به عدالت و برابری، لغو استثمار، لغو سنّت‌های مردسالار و قوم‌سالار و دین‌سالار، لغو پنهانکاری‌ و دروغ در سیاست، لغو پیمان‌های ضد مردمی و جنگ‌طلبانه‌ی امپریالیستی، لغو استعمار (که آن زمان بیش از دو سوم ِ جهان را زیر سلطه داشت)، ایجاد نظام ِ بهداشت و مسکن و آموزش رایگان، خدمات کامل اجتماعی و رفاهی و... برپا گردید.
ادامه👇👇👇
👆👆👆

وجود و ضرورت وجودی ِ «لنین» ناشی از ضعف تاریخی «طبقه‌ی کارگر» بود، چرا که در غیر این صورت، خود به رهبری و سازماندهی ِ خویش برمی‌خاست. «لنین» ‌بر این ضعف آگاه بود و می‌خواست با به قدرت‌رساندن کارگران، آن را رفع کند، اما نتوانست و در این راه شکست خورد. «لنین» همواره ساده زیست و کمترین امتیاز یا نام برای خود نخواست. تمام عمر ِ کوتاهش به نوشتن و سازماندهی و تلاش برای رفع نابرابری و فقر و ناآگاهی گذشت. او حتا لحظه‌ای آز آموختن و آموزش دادن باز نایستاد. همواره مخالف جنگ بود. ماه‌‌ها پیش از جنگ جهانی نخست با آن مخالفت کرد و بعد از آن هم پیمان ِ فاجعه‌‌آمیز «ورسای» را (که به پیدایش «هیتلر» و نازیسم انجامید) «عهدنامه‌ی دزدان» نامید. «لنین» بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین دشمنی بود که نظام استعماری جهان به خود دیده‌است و تمام آن‌چه در دهه‌‌های بعد به نام «دولت رفاه» بر اروپا و امریکا حاکم شد و شبکه‌ی وسیع بی‌نظیری از خدمات اجتماعی و رفاهی برای طبقات محروم ایجاد کرد، تحت تاثیر و در واقع از ترس اشاعه‌ی انقلاب «لنین» بود.

پایان


@amookhtan
🔴تظاهرات دانش آموزان دبیرستانی و دانشجویان در شهر آنکارا ترکیه علیه سیاست های آموزشی دولت اردوغان و انتصابات معلمان و اساتید دانشگاه/ زوما

@amookhtan
🌹🌹 روز جهانی کتاب خجسته باد!🌹🌹

🔴روز جهانی کتاب؛ روزی که در ایران جشنی برایش برپا نمی‌شود

بیست و سوم آوریل، برابر با سوم اردیبهشت روز جهانی کتاب و حق مولف نام‌گذاری شده است. روزی که در برخی از کشورها با جشن و مراسم‌های گوناگونی همراه است.
یونسکو در سال ۱۹۹۵، سالروز تولد شکسپیر و سروانتس را بر اساس یکی از نسخه‌های گاه‌شمار، به منظور ترویج مطالعه و جلب توجه به صنعت نشر، به عنوان روز جهانی کتاب برگزید. همچنین بر اساس سنتی در کاتالونیای اسپانیا، ۲۳ آوریل مصادف با روز سنت جورج، مردم با اهدای کتاب و گل سرخ به همدیگر، آن را جشن می‌گیرند. این آیین بر انتخاب این تاریخ به عنوان روز جهانی کتاب تأثیرگذار بود. اما آیا این روز در ایران هم مانند کشورهای اروپایی به رسمیت شناخته می‌شود؟ یورونیوز

@amookhtan
Forwarded from ادبیات دیگر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به عبارت دیگر: گفت‌و‌گو با دیوید هاروی


(آیا واقعا فکر می‌کنید مارکس برای سیستم سرمایه‌داری مسلط و گستردۀ امروز جایگزینی دارد؟)


@Our_Archive
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴نهاوندي در کتاب خاطرات‌اش در صفحه ۸۷ مي‌گويد:

«در آخرين روزهاي سلطنت در هواپيما در خدمت اعليحضرت بودم، با او در مورد گزارش ارتشبد مقدم در مورد فساد، را به اعليحضرت دادم. نهاوندي مي‌گويد پاسخي که شاه به من داد موجب شگفتي من شد. شاه چنين مي‌گويد: «طبيعتا اين گفته من نبايد تکرار شود ولي تا هنگامي که آمريکايي‌ها از من پشتيباني مي‌کنند مي‌توانيم هر چه به‌خواهيم بکنيم و انجام دهيم و هيچ‌کس نخواهد توانست ما را از کار بي‌اندازد، آمريکايي‌ها هرگز مرا رها نخواهند کرد.»



@amookhtan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴این واقعیتی انکارناپذیر است که «کار انسان را ساخت» آن هم کارلازم، نه کاراضافی که سبب ازخودبیگانه‌گی انسان با خود و هم‌نوعان خود می‌شود.

به فرزندان خود از یک ساله‌گی به بعد، کارآموزی را آموزش دهید، یعنی آن‌ها را وادار کنید در حد توان، کارلازم انجام دهند، مثلا"؛ در چیدمان سفره و ...

@amookhtan
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴پرویز ثابتي معروف در گفت‌‌وگو با قانعی فرد پیرو ملامرتجع مفتی‌زاده و سلطنت‌طلب امروزی، در کتاب «در دامگه حادثه» مي‌گويد:

«در آن سال‌ها[دهه‌ی 1350]، شاه، مصاحبه‌يي کرده و گفته بود اگر در شاخ آفريقا، بين سومالي و سودان، جنگي در بگيرد، ما بي‌طرف نمي‌مانيم! ما هم گزارشي درست کرديم که در محافل سياسي تهران، فرمايش اعليحضرت را نقد مي‌کنند که: «ما در شاخ آفريقا چه منافعي داريم که اگر جنگي بشود، ايران دخالت مي‌کند.»
نصيري [رئیس ساواک] آمد و گفت که: «اعليحضرت خيلي عصباني شده و گفته است: بگوييد اين آدم‌ها، چه غلط‌هايي مي‌کنند و اين غلط‌ها به آن‌ها نيامده! ... و به ثابتي چه مربوط است؟ اين حرف‌ها چيست مي‌نويسد؟»
نصيري هم در پاسخ شاه گفته بود که: «قربان!، اين گزارش برگرفته از سخنان محافل سياسي تهران است.»
و شاه هم پاسخ داده بود: «محافل سياسي تهران، چه گهي هستند!؟»

(در دامگه حادثه :ص ۳۷۳)



@amookhtan
@amookhtan

🔴 #حافظه_تاريخي

🔴علم در جلد دوم ص ۲۶۵ خاطرات خود مي‌نويسد:

«چندي پيش من کاخ کيش را بنام شخص شاه ثبت کردم، شاه سند را پيش من پرتاب کرد. فرمودند مگر مي‌خواهي فقط يک وجب خاک ايران مال من باشد؟ تمام ايران مال من است.»


@amookhtan
🔴 #حافظه_تاريخي
@amookhtan

🔴«کم‌تر زنده‌گي زناشويي در جهان وجود دارد که مانند زنده‌گي مارکس و جني (Jenny) چنين انساني باشد. مارکس فرزند يک وکيل يهودي در جواني عاشق جني وستفالن (وستفالن نام يکي از شهرهاي آلمان است. در گذشته در کنار نام افراد، شهري را که در آن متولد شده بودند مي‌نوشتند تا وابسته‌گي طايفه‌گي آن‌ها مشخص باشد.) شد. جني دختري از خانواده‌ي اشراف پروس بود که از قديمي‌ترين اقوام اسکاتلندي به شمار مي‌رود. هنگامي که آن‌ها ازدواج کردند مارکس 24 سال داشت و جني 28 سال. زنده‌گي زناشويي آن‌ها علارغم بسترهاي اجتماعي متفاوتي که آن‌ها از آن برخاسته بودند و علارغم زنده‌گي در فقر و بيماري دائم، مملو از عشقِ خدشه ناپذير و خوش‌بختي بود؛ زنده‌گي‌يي که تنها به لحاظ توانايي فوق‌العاده در عشق ورزيدن و عشقِ عميق به يک‌ديگر ممکن مي‌گردد.

النور (Eleanor) جوان‌ترين دختر مارکس رابطه‌ي بين والدين‌اش را در نامه‌يي که يک روز قبل از فوت مادرش، نوشته است، چنين ترسيم مي‌کند:

«مور (نام مستعار مارکس) يک بار ديگر از بيماري رهايي يافت. هرگز صبحي را فراموش نمي‌کنم که وي از بستر بيماري برخاسته بود تا به اتاق مادرم برود. هر دو در کنار هم جوان شده بودند؛ او دوباره دختري دوست داشتني و وي جواني عشق‌ورز که به هم‌راه هم مجددا" به زنده‌گي بازگشته‌اند و نه مثل پيرزني رو به مرگ و پيرمردي که از يک‌ديگر وداع مي‌کنند.»
رابطه‌ي مارکس با فرزندان‌اش نيز به دور از هرگونه نشانه‌ي تسلط‌طلبي بود و همانند رابطه‌اش با همسرش، رابطه‌يي آکنده از عشق بود. تنها کافي است که انسان توضيح النور در مورد پياده‌روي‌هاي مارکس با فرزندان‌اش را به‌خواند که در اين پياده‌روي‌ها مارکس براي آن‌ها داستان‌ها تعريف مي‌کرد، داستان‌هايي که با مسافت اندازه‌گيري مي‌شدند و نه با بخش بخش کتاب، وقتي که وي داستاني تعريف مي‌کرد دخترها تقاضا مي‌کردند: «يک مايل ديگر برايمان بگو.» «مارکس تمام هومر (Homer) را تعريف مي‌کرد، اشعار ني‌بِلون، گودرون، دون کيشوت، و داستان‌هاي هزار و يک شب را تعريف مي‌کرد. آثار شکسپير حکم کتاب مقدس ما را داشت. در سن شش ساله‌گي من همه‌ي قطعات شکسپير را از حفظ مي‌دانستم.»

«...براي مارکس هيچ چيز باشکوه‌تر از انسان نبود و وي اين احساس را هم‌واره در نقل قولي که از هگل مي‌آورد چنين بيان مي‌داشت: «حتا تفکر جنايت‌بار موجود افسانه‌يي بدجنس، باشکوه‌تر و اصيل‌تر از معجزات آسماني است. ...قوانين با ارزش زنده‌گي‌اش عبارت بودند از: «هيچ چيزِ انساني‌يي برايم غريب نيست» و «بايد به همه‌ چيز شک کرد.»
@amookhtan

📚انسان از ديدگاه مارکس ✍️(اريش) اريک فروم؛ ص57-58
ترجمه: محمد راه‌رخشان
انتشارات سنبله- هامبورگ؛ چاپ اول؛ اکتبر1994/آبان1373
آموختن: علوم پایه، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی
813. مارکس در آثاري که خلق کرده است از اصطلاحاتي مانند؛ انسان نوعي، نوع انسان، هم‌نوعان، هم‌نوع، انسان اجتماعي، انواع انساني، جامعه‌ي انساني، انسان موجودي اجتماعي وگونه‌هاي انساني استفاده ‌کرده است. منظور او از بيان اين اصطلاحات چيست؟
814. «هر ايراني بايد تکليف خود را روشن کند عضو اين حزب بشود اگر نشد از ايران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند جاي‌شان در زندان است. آن‌هايي که به اين حزب نمي‌پيوندند متعلق به تشکيلات غيرقانوني هستند. بي‌وطن هستند.» اين بیانات گهربار!؟ از کيست؟
Anonymous Quiz
15%
1. رضاشاه
80%
2. محمدرضاشاه
2%
3. احمدشاه
2%
4. محمدعلي شاه
🔴 #حافظه_تاريخي
@amookhtan

«مارکس معتقد بود که کار بيگانه شده، علارغم آن‌که در تمام طول تاريخ جوامع طبقاتي وجود داشته است اما نقطه اوج خود را در جامعه‌ي سرمايه‌داري به دست مي‌آورد و در جامعه‌ي سرمايه‌داري طبقه کارگر از خود بيگانه‌ترين طبقات است.» ... در حال حاضر توليد بيگانه‌گي انسان در روند کار بسيار بيش‌تر از زمان کار با ابزارهاي دستي و از دوران مانوفاکتورها شده است.»
«در مانوفاکتور و توليد دستي کارگر از لوازم دستي سود مي‌جست، در کارخانه وي با ماشين سر و کار دارد. در آن‌جا وي ابزار را به کار مي‌گيرد و در توليد ماشيني اين ماشين است که وي را به حرکت وا مي‌دارد. در مانوفاکتور کارگران اجزا مکانيزم زنده‌يي را مي‌سازند. در کارخانه مکانيزم مرده‌يي مستقل از کارگر حضور دارد که وي را به زائده خود تبديل کرده است.»
@amookhtan
📚انسان از ديدگاه مارکس ✍️(اريش) اريک فروم؛ ص42
ترجمه: محمد راه‌رخشان
انتشارات سنبله- هامبورگ؛ چاپ اول؛ اکتبر1994/آبان1373