آیا سینما پیش از بقیهٔ جهان دچار کووید١٩ شده بود؟ / یادداشتی از امیر پوریا دربارهٔ سرخوردگیهای تماشای فیلمهای ٢٠٢٠ در آستانهٔ اسکار ٢٠٢١
لینک مطلب:
https://bit.ly/3fYC92t
@amiropouria
لینک مطلب:
https://bit.ly/3fYC92t
@amiropouria
Filmmakers' statement against Iran-China Cooperation.MP3
4.4 MB
فایل صوتی: گزارشی از امیر پوریا دربارهٔ افزوده شدن ۴٣ امضاکنندهٔ جدید به بیانیهٔ ١٨ فیلمساز علیه سند همکاری ایران و چین- همراه با دیدگاههای محمد رسولاف به عنوان یکی از امضاکنندگان
جزئیات سند همکاری ایران و چین که مقامهای جمهوری اسلامی از بهکارگیری واژهٔ "قرارداد" برای توصیف آن پرهیز میکنند، همچنان از مردم ایران پنهان مانده و این در حالی است که در فاصلهٔ ١۵ روز سپریشده از امضای این سند در هفتم فروردین ١۴٠٠، برخی مسئولان به طور غیرمستقیم به زمینههایی از آن که اقتصادی، نظامی و امنیتی بوده، اشاره کردهاند. از این که معادن طلای ایران بخشی از قراردادهای این سند است تا همکاری چین برای کنترل جمهوری اسلامی بر فعالیت کاربران فضای مجازی.
در این میان، تنها گروهی که بیشتر اعضای آن در داخل ایران بودند و به طور رسمی اعلام کرد این سند را فاقد مشروعیت و وجاهت میداند، همین گروه سینماگران بود
@amiropouria
جزئیات سند همکاری ایران و چین که مقامهای جمهوری اسلامی از بهکارگیری واژهٔ "قرارداد" برای توصیف آن پرهیز میکنند، همچنان از مردم ایران پنهان مانده و این در حالی است که در فاصلهٔ ١۵ روز سپریشده از امضای این سند در هفتم فروردین ١۴٠٠، برخی مسئولان به طور غیرمستقیم به زمینههایی از آن که اقتصادی، نظامی و امنیتی بوده، اشاره کردهاند. از این که معادن طلای ایران بخشی از قراردادهای این سند است تا همکاری چین برای کنترل جمهوری اسلامی بر فعالیت کاربران فضای مجازی.
در این میان، تنها گروهی که بیشتر اعضای آن در داخل ایران بودند و به طور رسمی اعلام کرد این سند را فاقد مشروعیت و وجاهت میداند، همین گروه سینماگران بود
@amiropouria
Taremi's_Super_Goal_for_FC_Porto_What_Iran_does_not_have_any_more.MP3
4.3 MB
فایل صوتی- گزارش امیر پوریا دربارۀ گل مهدی طارمی به چلسی: آن چه با وجود این تواناییها برای فوتبال ایران به رؤیا بدل شده، در قیاس با جایگاهش در دهۀ ۱۳۵۰ خورشیدی
توضیح: بخش قابلملاحظهای از متن این گزارش با بهرهگیری از رپرتاژ خبری مهدی رستمپور برای سایت رادیو فردا فراهم شده است
@amiropouria
توضیح: بخش قابلملاحظهای از متن این گزارش با بهرهگیری از رپرتاژ خبری مهدی رستمپور برای سایت رادیو فردا فراهم شده است
@amiropouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تمام حرفهای آقای بیل مار با ترجمهی دوستان سینما دیلی را اینجا نیاوردم چون با همهی مثالهایش موافق نیستم (نه این که مخالف باشم ولی طبعاً نظر هیچ دو نفری کاملاً بر هم منطبق نیست)، اما در این تکهی گزیده از بین حرفهایش جز آن شوخی/تمسخر مربوط به دستشویی رفتن حین اعلام جوایز مستند، از تمام جزئیات دیگری که میگوید، به وجد آمدم. همین دو تعبیر ابتدا و انتهای این تکه هم اوج انتقادهای بهجایش خطاب به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا بود که اولاً به جای تحسین این همه فیلمهای آکنده از نصیحت و هشدار، باید فیلم خوب را ستایش میکردید و ثانيا ً احساس نارضایتی از هر مسئله و اعلام آن، لزوماً به معنای انجام کاری در مسیر رفع آن مسئله نیست
@amiropouria
@amiropouria
اشارهای از امیر پوریا به بهانهی زادروز آقای هوشنگ گلمکانی
@amiropouria
متن و توضیح تصویرها در ادامه 👇
@amiropouria
متن و توضیح تصویرها در ادامه 👇
Amir Pouria
اشارهای از امیر پوریا به بهانهی زادروز آقای هوشنگ گلمکانی @amiropouria متن و توضیح تصویرها در ادامه 👇
از دغدغههای مشترک دربارهی گذر عمر و دریغ بر آن و یافتن جلوههایش در داستانها و فیلمهای گوناگون تا رودهبر شدن از کار روی آندرشون سوئدی که بسیاری، از فیلمهای او تفاسیر فیلسوفمآبانه استخراج میکنند، با آقای هوشنگ گلمکانی دهها و بلکه صدها علاقهی مشترک داریم. اما دوست داشتن ِ حیوانات و نگهداری ِ یکی از آنها و فرستادن عکس و فیلم از این بچهها و از حیوانهای دیگر و رفتارها و بامزگیهایشان، بین تمام این علایق مشترک، لطف دیگری دارد. حیف که فرزندانمان هیچ با هم نمیسازند و در نتیجه فقط همین یک بار توانستیم مثل این عکس، آن دو را رُخ به رُخ کنیم
.
زمان نگارش این یادداشت کوتاه آقای گلمکانی بر فیلم دریغانگيز "داستان آدل ه." فرانسوا تروفو در سال ۵۷، او یاگو را نداشت. حتی زمان بازنشر آن در ماهنامهی فیلم شماره ۱۲ بهمن ۶۹ و تا سالها بعد از آن هم هنوز یاگو یا سگ دیگری نداشت. اما همان موقع هم بر حسب روایت فیلم وقتی میخواست از بیرحمی قطعی شخصیت مرد فیلم مثالی بزند، لگد او به "سگ کوچولو" از نظرش گویاترین مثال بود. تاکید میکنم که حتی به رسم ِ رسمینوشتن، ننوشته بود "سگ کوچک"؛ بلکه عبارت صمیمانهتر "سگ کوچولو" را به کار برده بود تا حس انسانی مخاطب نسبت به آن حیوان طفلکی را برانگیزد
.
امیدوارم اختلاف نظرهای طبیعی، صمیمیت ِ برآمده از گپها و علایق مشترک، بدقولیهای من و حالا هم فاصلهی جغرافیایی و تفاوت مسیرهای کاری، هیچگاه از احترام من به او کم نکرده باشد. بهانهی این پُست، تبریک تولد اوست
@amiropouria
.
زمان نگارش این یادداشت کوتاه آقای گلمکانی بر فیلم دریغانگيز "داستان آدل ه." فرانسوا تروفو در سال ۵۷، او یاگو را نداشت. حتی زمان بازنشر آن در ماهنامهی فیلم شماره ۱۲ بهمن ۶۹ و تا سالها بعد از آن هم هنوز یاگو یا سگ دیگری نداشت. اما همان موقع هم بر حسب روایت فیلم وقتی میخواست از بیرحمی قطعی شخصیت مرد فیلم مثالی بزند، لگد او به "سگ کوچولو" از نظرش گویاترین مثال بود. تاکید میکنم که حتی به رسم ِ رسمینوشتن، ننوشته بود "سگ کوچک"؛ بلکه عبارت صمیمانهتر "سگ کوچولو" را به کار برده بود تا حس انسانی مخاطب نسبت به آن حیوان طفلکی را برانگیزد
.
امیدوارم اختلاف نظرهای طبیعی، صمیمیت ِ برآمده از گپها و علایق مشترک، بدقولیهای من و حالا هم فاصلهی جغرافیایی و تفاوت مسیرهای کاری، هیچگاه از احترام من به او کم نکرده باشد. بهانهی این پُست، تبریک تولد اوست
@amiropouria
Amir Pouria
آیا سینما پیش از بقیهٔ جهان دچار کووید١٩ شده بود؟ / یادداشتی از امیر پوریا دربارهٔ سرخوردگیهای تماشای فیلمهای ٢٠٢٠ در آستانهٔ اسکار ٢٠٢١ لینک مطلب: https://bit.ly/3fYC92t @amiropouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در امتداد یادداشتی که دربارهی شرایط فیلمهای امسال نوشته بودم، برای یادآوری دورانی که اسکار خیلی اسکارتر بود، تکهی مربوط به اهدای جایزهی بهترین بازیگر مرد نقش اصلی در سال ۱۹۸۰ را زيرنويس کردهام که اینجا میآورم. ببینید رقبا چه کسانیاند و برنده کیست. فیلمها در چه سطحیاند و حتی بعد از این همه سال هم تعیین این که جایزه چه قدر بهجا بود و چه فرد دیگری میتوانست برنده باشد، ناممکن به چشم میآيد. توصیفهای جین فاندا از آن چه هر کاندیدا از خود در سینما و هنر بازیگری به یادگار گذاشته و نام فیلمهای قبلی آنها را بشنوید و طراوت و عظمت هر کدام را به یاد آورید و ... البته ندیدههای هر فهرست را هم ببينيد تا سرخوردگیهای امسال را بشورد و ببرد. این میزان اطمينان به دستاورد عمری ِ بهجامانده از برندهی جایزه را امسال فقط در سِر آنتونی هاپکینز و خانم فرانسیس مکدورمند میشد سراغ گرفت و ارائهی پیشنهادی تازه به سینما را فقط در فیلمنامهی برندهی اسکار فیلمنامهی اقتباسی، "پدر" (که البته نویسندهی نمایشنامهی منبع اقتباسش خود کارگردان و جهان نمایشیاش، مخلوق اوست)
@amiropouria
@amiropouria
اشارهای از امیر پوریا دربارهی مشکلات "یافتن فیلم مناسب برای تماشا" در جستجو توسط مخاطب ایرانی
@amiropouria
بخش اول:
@amiropouria
بخش اول:
Amir Pouria
اشارهای از امیر پوریا دربارهی مشکلات "یافتن فیلم مناسب برای تماشا" در جستجو توسط مخاطب ایرانی @amiropouria بخش اول:
بحثی دوقسمتی دربارهی دردسرهای "جستجوی فیلم" برای مخاطب ایرانی
.
وقتی در کلاسهای سینمایی به بحث ژانر میرسیدیم، همیشه به این دو نکته به عنوان زمینهی موضوع اشاره میکردم که اولاً ذهنیت ایرانی شیفتهی تقسیمبندی یا بهتر بگویم، تعیین تکلیف بر اساس تقسیمبندی است و ثانیاً میزان فیلمهای قابل ردهبندی در دل ژانرها در بین محصولات سینمایی جهان، خیلی کمتر از تصور عمومی است. شاید گاهی گفته باشم کمتر از نصف فیلمها در ژانر مشخصی قرار میگیرند و گاه حتی ۳۰ یا ۴۰ درصد از فیلمها را قابل طبقهبندی ژانری دانسته باشم. از فلینی و برتولوچی تا بونوئل و برسون، هر فیلمساز سینمای مدرن اروپا خودش بهتنهایی در ابعاد یک ژانر، چارچوبهای تازهای برای روایت سینمایی میآفرید. تقریباً تمام فیلمسازان مستقل سینمای آمريکا در دهههای بعد از ۱۹۶۰، از وودی آلن گرفته تا جان کاساوهتیس، هیچ کاری به سینمای ژانر نداشتند؛ مگر این که مانند گنگسترهای برخی فیلمهایشان گاهی میخواستند از خصوصیات آشنای ژانر همچون بخشی از تصاویر کلیشهشده در زیست آمریکایی استفاده کنند. بیشتر ثبتکنندگان جهان پستمدرن در سینما مانند روی آندرشون، جوئل و اتان کوئن، جیم جارموش، پائولو سورنتینو، تری گیلیام یا یورگوس لانتیموس، با وجود تنهها و طعنههایی که به ژانرها میزنند، هرگز فیلمی نساختند که به بنیان یک ژانر وفادار بماند
.
پس در قدم اول، برای مخاطب ایرانی مبحث ژانر که مشتاق است تمام تاریخ قدیم و جدید سینما را در چند "سبد" نامگذاریشده تحت عنوان ژانر بریزد و خیالش آسوده شود که بر همه تسلط یافته، این سرخوردگی پدید میآید که اول باید بداند تمام تئوری ژانر بخش محدودی از سینما را در بر میگیرد و بعد هم تازه بتواند "فیلم ژانر" را از آن چه بیرون محدوده میایستد، تمیز بدهد
.
قدم گمراهکنندهی بعدی، جستجوهای اینترنتی است. چون پشتوانهی نظری و تحلیلی در برچسبها و تَگها وجود ندارد، ماجرای تلفیق ژانرها به سرچشمهی سوءتفاهم بدل میشود. در یک گشت و گذار ساده میشود جلوی اسم "پالپ فیکشن" کوئنتین تارانتینو، ۱۱ - ۱۲ ژانر سینمایی فهرست کرد که هر کدام، جلوهای در فیلم دارند. مخاطب فیلمی دیگری که تارانتینو بازیگرش بوده و همپالکیاش رابرت رودریگز ساخته به نام " از گرگومیش تا سحر"، با پدیدهی عجیب "تعویض ژانر از میانهی فیلم" مواجه میشود. نمیگویم از چه ژانری به چه ژانری تا اگر کسی پیگیر بود، با غافلگیری عجیبش عیش کند
.
این بحث در پست بعدی ادامه خواهد داشت
.
#ژانر #سینمای_ژانر #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #تاریخ_سینما #امیر_پوریا
بحثی دوقسمتی دربارهی دردسرهای "جستجوی فیلم" برای مخاطب ایرانی
.
وقتی در کلاسهای سینمایی به بحث ژانر میرسیدیم، همیشه به این دو نکته به عنوان زمینهی موضوع اشاره میکردم که اولاً ذهنیت ایرانی شیفتهی تقسیمبندی یا بهتر بگویم، تعیین تکلیف بر اساس تقسیمبندی است و ثانیاً میزان فیلمهای قابل ردهبندی در دل ژانرها در بین محصولات سینمایی جهان، خیلی کمتر از تصور عمومی است. شاید گاهی گفته باشم کمتر از نصف فیلمها در ژانر مشخصی قرار میگیرند و گاه حتی ۳۰ یا ۴۰ درصد از فیلمها را قابل طبقهبندی ژانری دانسته باشم. از فلینی و برتولوچی تا بونوئل و برسون، هر فیلمساز سینمای مدرن اروپا خودش بهتنهایی در ابعاد یک ژانر، چارچوبهای تازهای برای روایت سینمایی میآفرید. تقریباً تمام فیلمسازان مستقل سینمای آمريکا در دهههای بعد از ۱۹۶۰، از وودی آلن گرفته تا جان کاساوهتیس، هیچ کاری به سینمای ژانر نداشتند؛ مگر این که مانند گنگسترهای برخی فیلمهایشان گاهی میخواستند از خصوصیات آشنای ژانر همچون بخشی از تصاویر کلیشهشده در زیست آمریکایی استفاده کنند. بیشتر ثبتکنندگان جهان پستمدرن در سینما مانند روی آندرشون، جوئل و اتان کوئن، جیم جارموش، پائولو سورنتینو، تری گیلیام یا یورگوس لانتیموس، با وجود تنهها و طعنههایی که به ژانرها میزنند، هرگز فیلمی نساختند که به بنیان یک ژانر وفادار بماند
.
پس در قدم اول، برای مخاطب ایرانی مبحث ژانر که مشتاق است تمام تاریخ قدیم و جدید سینما را در چند "سبد" نامگذاریشده تحت عنوان ژانر بریزد و خیالش آسوده شود که بر همه تسلط یافته، این سرخوردگی پدید میآید که اول باید بداند تمام تئوری ژانر بخش محدودی از سینما را در بر میگیرد و بعد هم تازه بتواند "فیلم ژانر" را از آن چه بیرون محدوده میایستد، تمیز بدهد
.
قدم گمراهکنندهی بعدی، جستجوهای اینترنتی است. چون پشتوانهی نظری و تحلیلی در برچسبها و تَگها وجود ندارد، ماجرای تلفیق ژانرها به سرچشمهی سوءتفاهم بدل میشود. در یک گشت و گذار ساده میشود جلوی اسم "پالپ فیکشن" کوئنتین تارانتینو، ۱۱ - ۱۲ ژانر سینمایی فهرست کرد که هر کدام، جلوهای در فیلم دارند. مخاطب فیلمی دیگری که تارانتینو بازیگرش بوده و همپالکیاش رابرت رودریگز ساخته به نام " از گرگومیش تا سحر"، با پدیدهی عجیب "تعویض ژانر از میانهی فیلم" مواجه میشود. نمیگویم از چه ژانری به چه ژانری تا اگر کسی پیگیر بود، با غافلگیری عجیبش عیش کند
.
این بحث در پست بعدی ادامه خواهد داشت
.
#ژانر #سینمای_ژانر #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #تاریخ_سینما #امیر_پوریا
گفتوگو با مسعود کیمیایی درباره «گوزنها«
بابک غفوریآذر - رادیو فردا
مسعود کیمیایی: «گوزنها» نقشی در انقلاب نداشت
مسعود کیمیایی، در گفتوگویی با رادیو فردا درباره نمایش فیلم «گوزنها» در جشنواره روتردام نقش داشتن آثار هنری معترض دهه ۵۰ شمسی در وقوع انقلاب سال ۵۷ را رد کرد. فیلم «گوزنها» شاخصترین فیلم اعتراضی و منتقد حکومت پیشین ایران محسوب میشود که از سوی برخی در کنار تعدادی از آثار ادبی و هنری دهه آخر حکومت شاه به عنوان زمینهسازان انقلاب سال ۵۷ ارزیابی میشوند. آقای کیمیایی در گفتوگوی اخیرش با رادیو فردا این نظر را رد کرد و گفت: «من داخل مردم بودم و دیدم. نه. اینها فیلم بودند. اینکه در انقلاب نقش داشته باشند، هیچ وقت سینما و هنرها مؤثر در انقلابات نیستند. انقلابات ریشههای دیگری دارند. از جاهای دیگری شروع میکند. چشمهاش جاهای دیگری است که فوران میکند. اصلا سینما نمیتواند حتی کمک کند. نه. راجع به «سفر سنگ» هم این را به من میگویند، ولی اصلاً اینطور نیست.»
مسعود کیمیایی در این گفتوگو به روایتهای تازه منتشر شده درباره دیدار سالها پیش او و سینماگران دیگر با مقامهای امنیتی وقت جمهوری اسلامی ایران هم واکنش نشان داد.
@babakgha
مسعود کیمیایی، در گفتوگویی با رادیو فردا درباره نمایش فیلم «گوزنها» در جشنواره روتردام نقش داشتن آثار هنری معترض دهه ۵۰ شمسی در وقوع انقلاب سال ۵۷ را رد کرد. فیلم «گوزنها» شاخصترین فیلم اعتراضی و منتقد حکومت پیشین ایران محسوب میشود که از سوی برخی در کنار تعدادی از آثار ادبی و هنری دهه آخر حکومت شاه به عنوان زمینهسازان انقلاب سال ۵۷ ارزیابی میشوند. آقای کیمیایی در گفتوگوی اخیرش با رادیو فردا این نظر را رد کرد و گفت: «من داخل مردم بودم و دیدم. نه. اینها فیلم بودند. اینکه در انقلاب نقش داشته باشند، هیچ وقت سینما و هنرها مؤثر در انقلابات نیستند. انقلابات ریشههای دیگری دارند. از جاهای دیگری شروع میکند. چشمهاش جاهای دیگری است که فوران میکند. اصلا سینما نمیتواند حتی کمک کند. نه. راجع به «سفر سنگ» هم این را به من میگویند، ولی اصلاً اینطور نیست.»
مسعود کیمیایی در این گفتوگو به روایتهای تازه منتشر شده درباره دیدار سالها پیش او و سینماگران دیگر با مقامهای امنیتی وقت جمهوری اسلامی ایران هم واکنش نشان داد.
@babakgha
Amir Pouria
بحثی دوقسمتی دربارهی دردسرهای "جستجوی فیلم" برای مخاطب ایرانی . وقتی در کلاسهای سینمایی به بحث ژانر میرسیدیم، همیشه به این دو نکته به عنوان زمینهی موضوع اشاره میکردم که اولاً ذهنیت ایرانی شیفتهی تقسیمبندی یا بهتر بگویم، تعیین تکلیف بر اساس تقسیمبندی…
ادامهی بحث دوقسمتی "مخاطب ایرانی و دردسرهای جستجوی فیلم برای تماشا" با مکث بر فیلم
Going in Style (1979)
و بازسازی آن در 2017
@amiropouria
👇
Going in Style (1979)
و بازسازی آن در 2017
@amiropouria
👇
Amir Pouria
Photo
ادامهی بحث دوقسمتی "مخاطب ایرانی و دردسرهای جستجوی فیلم برای تماشا"
این بحث را با اشاره به خطای تاریخی رایج دربارهی ژانر شروع کردیم و حالا میخواهیم به بسیاری تقسیمبندیها بر اساس دامنهی انسانی موضوع یا قصه یا فضای فیلمها اشاره کنیم که به هيچ وجه با تفکیک ژانر نمیتوان به آن دست یافت.
همین چند روز پیش که روز جهانی کارگر بود، در انتخابی کاملاً تصادفی به سراغ فیلم(ها)یی رفتیم که هرگز در هیچ فهرست عمومی یا حتی انتخاب فردی، به عنوان "فیلم مربوط به مسائل طبقهی کارگر" نمیآید اما به طور مشخص و عینی دربارهی همین مسائل است. دو فیلم به نام
Going in Style
که اغلب در فارسی به "مد روز" ترجمه شده اما در ترکیب این عبارت با روایت فیلم، معتقدم باید "روی فرم آمدن" ترجمهاش کرد. یک بار در ۱۹۷۹ توسط مارتین برِست ساخته شد و بعدها در ۲۰۱۷ بازسازی شد. زمینهی وقایعش نیاز سه پیرمرد طبقهی کارگر به احقاق حقشان است که البته در نسخهی جدید در قالب حقوق معوقه و پرداختنشده از جانب کارفرمای نابهکار، جلوهای صریحتر دارد. در فیلم قدیمی بیشتر شرایط زیستی پیرمردها و حسرتها و حسهایی که در رویاپردازیها دارند، از زمینهی زحمتکشی ِ آنها خبر میدهد و البته یک اتفاق نوبتی که نمیگویم تا شاید از دعوتم به جهان دلنشین خود فیلم استقبال کنید، به این حال و هوا طنین دیگری میبخشد. اتفاقی که در فیلم دوم از آن خبری نیست و حتی با احتمال روی دادنش شوخی میشود. فیلم جدیدتر، به سیاق سینمای جریان اصلی آمريکا در این دههها چنان خوش آب و رنگ است که تقریباً محال است با دیدن تصاوید و تبلیغات آن تصور کنید به مسائل کارگری ربطی دارد
.
از ترکیب بازیگران دو فیلم که دیگر نگویم. در اولی، نامهای بزرگی کنار هم نشستهاند که متأسفانه کمتر میشناسيم: آرت کارنی (کسی که در سال ۱۹۷۴ با اسکار گرفتن برای فیلم البته مفرح "هری و تونتو"، سه نقشآفرینی درسگرفتنی و تاریخساز یعنی جک نیکلسون در "محلهی چینیها"، داستین هافمن در "لنی" و آل پاچینو در "پدرخوانده۲" را ناکام و ما را در هر بار نگاه به فهرست آن سال، خونبهجگر کرد)، جرج برنز (کسی که در ۱۹۷۵ باز با حضور رقیبانی بزرگ، برای "پسرطلاها/در ایران مشهور به پسران آفتاب" که در کنار والتر ماتائو بازی کرده بود، اسکار مکمل گرفت و در این فیلم با وجود جايگاه سردسته، بیش از بقیه دارد "کمدی" بازی میکند) و لی استراسبرگ (که همچنان یادآوری تعبیر دوست فقیدم علی معلم دربارهی او را گویاترین توصیف ممکن میدانم: میگفت بازی استاد ِ مبدعِ مِتُد اَکتینگ در فیلمهایی از دههی هفتاد شبیه این است که کسی بگويد جایی در تهران معاصر شب شعر برپا میشود و قرار است حکیم ابوالقاسم فردوسی بیاید و اشعار تازهاش را بخواند!). در دومی همین نقشها را به همین ترتیب، مورگان فریمن، مایکل کِین و آلن آرکین به عهده دارند و البته بانو آن مارگارت هم هست؛ آن هم در جلوهای که دریغ سالهای جوانیاش را در هر بینندهی صاحب شناخت در قبال فیلمهای مایک نیکولز و نورمن جویسون آن دوران برمیانگیزد
.
اما اگر دنبال فیلمی برای تماشا باشید که به وضع و روز کارگران بپردازد و در عین غمخواری برای آنها شما را دچار غمباد نکند، با هیچ جستجویی به این دو فیلم کاملاً منطبق بر همین تعریف نمیرسید. چرا؟ چون تقسیمبندیها گرایش ژانری دارند و در نهایت این دو فیلم را به اَبَرژانر کمدی و زیرژانر سرقت و بانکزنی نسبت میدهند. در جستجویی دقیقتر ممکن است اگر دنبال فیلمهایی باشید که من با عبارت "پیرمردبازی" وصف میکنم و به انواع و اقسامش از "گولهی آتیش" هاوارد هاکس با فیلمنامهی بیلی وایلدر تا "همه حالشان خوب است" جوزپه تورناتوره علاقهی فراوان دارم، شاید به این دو فیلم برسید. اما برای یافتن جوهرهی اصلی آنها یعنی تاثیر زیست کارگری بر روحیات و ریتم زندگی این افراد در دهههای پایانی عمر، هیچگاه طبقهبندی ژانری و شبهژانری کمک نمیکند
.
یک دلیل دیگر ناکامی در این گونه جستجوها هم تمایل به کلینگری و دوری از جزئیاتپردازی است. به عکسهای دو فیلم نگاه کنید. ماسکهای پیرمردان فیلم جدیدتر در سکانس کلیدی سرقت، علیرغم ظاهر خندانشان، یادآور ماسکهایی است که آدمها در فیلمهای جدیتر و از جمله در سینمای وحشت و جنایی به کار میبرند. تضادش با موقعيت، کمی مهیبتر از تصور است و به افزایش هیجان میانجاند. اما ماسکهای پیرمردهای نازنین فیلم دههی هفتاد، بازآفرینی سیبیل و عینک گروچو مارکس کبیر است و علیرغم ظاهر مضحک و تداعی بزرگترین کمدین تاریخ سینمای ناطق، در تضاد با موقعیت شخصیتها، کارکردی تلخ و آیرونیک به خود میگیرد
این بحث را با اشاره به خطای تاریخی رایج دربارهی ژانر شروع کردیم و حالا میخواهیم به بسیاری تقسیمبندیها بر اساس دامنهی انسانی موضوع یا قصه یا فضای فیلمها اشاره کنیم که به هيچ وجه با تفکیک ژانر نمیتوان به آن دست یافت.
همین چند روز پیش که روز جهانی کارگر بود، در انتخابی کاملاً تصادفی به سراغ فیلم(ها)یی رفتیم که هرگز در هیچ فهرست عمومی یا حتی انتخاب فردی، به عنوان "فیلم مربوط به مسائل طبقهی کارگر" نمیآید اما به طور مشخص و عینی دربارهی همین مسائل است. دو فیلم به نام
Going in Style
که اغلب در فارسی به "مد روز" ترجمه شده اما در ترکیب این عبارت با روایت فیلم، معتقدم باید "روی فرم آمدن" ترجمهاش کرد. یک بار در ۱۹۷۹ توسط مارتین برِست ساخته شد و بعدها در ۲۰۱۷ بازسازی شد. زمینهی وقایعش نیاز سه پیرمرد طبقهی کارگر به احقاق حقشان است که البته در نسخهی جدید در قالب حقوق معوقه و پرداختنشده از جانب کارفرمای نابهکار، جلوهای صریحتر دارد. در فیلم قدیمی بیشتر شرایط زیستی پیرمردها و حسرتها و حسهایی که در رویاپردازیها دارند، از زمینهی زحمتکشی ِ آنها خبر میدهد و البته یک اتفاق نوبتی که نمیگویم تا شاید از دعوتم به جهان دلنشین خود فیلم استقبال کنید، به این حال و هوا طنین دیگری میبخشد. اتفاقی که در فیلم دوم از آن خبری نیست و حتی با احتمال روی دادنش شوخی میشود. فیلم جدیدتر، به سیاق سینمای جریان اصلی آمريکا در این دههها چنان خوش آب و رنگ است که تقریباً محال است با دیدن تصاوید و تبلیغات آن تصور کنید به مسائل کارگری ربطی دارد
.
از ترکیب بازیگران دو فیلم که دیگر نگویم. در اولی، نامهای بزرگی کنار هم نشستهاند که متأسفانه کمتر میشناسيم: آرت کارنی (کسی که در سال ۱۹۷۴ با اسکار گرفتن برای فیلم البته مفرح "هری و تونتو"، سه نقشآفرینی درسگرفتنی و تاریخساز یعنی جک نیکلسون در "محلهی چینیها"، داستین هافمن در "لنی" و آل پاچینو در "پدرخوانده۲" را ناکام و ما را در هر بار نگاه به فهرست آن سال، خونبهجگر کرد)، جرج برنز (کسی که در ۱۹۷۵ باز با حضور رقیبانی بزرگ، برای "پسرطلاها/در ایران مشهور به پسران آفتاب" که در کنار والتر ماتائو بازی کرده بود، اسکار مکمل گرفت و در این فیلم با وجود جايگاه سردسته، بیش از بقیه دارد "کمدی" بازی میکند) و لی استراسبرگ (که همچنان یادآوری تعبیر دوست فقیدم علی معلم دربارهی او را گویاترین توصیف ممکن میدانم: میگفت بازی استاد ِ مبدعِ مِتُد اَکتینگ در فیلمهایی از دههی هفتاد شبیه این است که کسی بگويد جایی در تهران معاصر شب شعر برپا میشود و قرار است حکیم ابوالقاسم فردوسی بیاید و اشعار تازهاش را بخواند!). در دومی همین نقشها را به همین ترتیب، مورگان فریمن، مایکل کِین و آلن آرکین به عهده دارند و البته بانو آن مارگارت هم هست؛ آن هم در جلوهای که دریغ سالهای جوانیاش را در هر بینندهی صاحب شناخت در قبال فیلمهای مایک نیکولز و نورمن جویسون آن دوران برمیانگیزد
.
اما اگر دنبال فیلمی برای تماشا باشید که به وضع و روز کارگران بپردازد و در عین غمخواری برای آنها شما را دچار غمباد نکند، با هیچ جستجویی به این دو فیلم کاملاً منطبق بر همین تعریف نمیرسید. چرا؟ چون تقسیمبندیها گرایش ژانری دارند و در نهایت این دو فیلم را به اَبَرژانر کمدی و زیرژانر سرقت و بانکزنی نسبت میدهند. در جستجویی دقیقتر ممکن است اگر دنبال فیلمهایی باشید که من با عبارت "پیرمردبازی" وصف میکنم و به انواع و اقسامش از "گولهی آتیش" هاوارد هاکس با فیلمنامهی بیلی وایلدر تا "همه حالشان خوب است" جوزپه تورناتوره علاقهی فراوان دارم، شاید به این دو فیلم برسید. اما برای یافتن جوهرهی اصلی آنها یعنی تاثیر زیست کارگری بر روحیات و ریتم زندگی این افراد در دهههای پایانی عمر، هیچگاه طبقهبندی ژانری و شبهژانری کمک نمیکند
.
یک دلیل دیگر ناکامی در این گونه جستجوها هم تمایل به کلینگری و دوری از جزئیاتپردازی است. به عکسهای دو فیلم نگاه کنید. ماسکهای پیرمردان فیلم جدیدتر در سکانس کلیدی سرقت، علیرغم ظاهر خندانشان، یادآور ماسکهایی است که آدمها در فیلمهای جدیتر و از جمله در سینمای وحشت و جنایی به کار میبرند. تضادش با موقعيت، کمی مهیبتر از تصور است و به افزایش هیجان میانجاند. اما ماسکهای پیرمردهای نازنین فیلم دههی هفتاد، بازآفرینی سیبیل و عینک گروچو مارکس کبیر است و علیرغم ظاهر مضحک و تداعی بزرگترین کمدین تاریخ سینمای ناطق، در تضاد با موقعیت شخصیتها، کارکردی تلخ و آیرونیک به خود میگیرد
Amir Pouria
Photo
.
وقتی در انبوه نقدها و قیاسهای دو فیلم و در توضیحات سایتهای معتبر جهانی از توجه به این یک نکتهی کوچک اما مهم نشانی نمیبینیم، بدیهی است که پیشنهاد این فیلمها برای تماشا هم بیشتر مواقع بستر مناسب خودش را پیدا نمیکند
@amiropouria
وقتی در انبوه نقدها و قیاسهای دو فیلم و در توضیحات سایتهای معتبر جهانی از توجه به این یک نکتهی کوچک اما مهم نشانی نمیبینیم، بدیهی است که پیشنهاد این فیلمها برای تماشا هم بیشتر مواقع بستر مناسب خودش را پیدا نمیکند
@amiropouria