Amir Pouria
1.96K subscribers
1.11K photos
401 videos
108 files
407 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
نوذر آزادی، کارگردان، بازیگر و نویسندۀ رادیو و تلویزیون، بازیگر تئاتر و سینما، شاعر، نقاش و کمدین مشهور و محبوب سال‌های پیش از انقلاب ۵٧ در سن ٨٢ سالگی در آلمان درگذشت.
گزارشی از کار و زندگی او برای «رادیو فردا» تهیه کرده‌ام که طبعاً تمام کارنامۀ چندجانبۀ آقای مدیر سری فیلم‌های صمد و آقای جعفر قاطبۀ "ایتالیا ایتالیا" و "اختاپوس" را پوشش نمی‌دهد، اما اشاره‌هایی به زندگی هنرمندان محبوب آن سال‌ها و تمایز زیست‌شان با تصور عمومی دارد که برای خودم آن را بااهمیت می‌کند:
@amiropouria
👇
FA/AP/0227/Dis+Audio/Nozar Azadi Gone
کار و زندگی نوذر آزادی/ گزارش کوتاه امیر پوریا/ پخش‌شده در نوبت‌ها و مجله‌های خبری رادیو فردا/ ٩ اسفند ٩٩
@amiropouria
"سامیزدات" چیست؟ آیا به دوران کمونیسم بلوک شرق محدود می‌شود یا تا امروز امتداد دارد؟
اشاره‌ای از امیر پوریا
@amiropouria
👇
Amir Pouria
"سامیزدات" چیست؟ آیا به دوران کمونیسم بلوک شرق محدود می‌شود یا تا امروز امتداد دارد؟ اشاره‌ای از امیر پوریا @amiropouria 👇
‌یادداشتی از امیر پوریا: ما، حکومت ایران و واپسین کاربردهای "سامیزدات" در تاریخ معاصر


جایی از کتاب مشهور «روح پراگ»، ایوان کلیما به این اشاره می‌کند که در سال‌های حاکمیت کمونیسم بر کشور چک (آن زمان، چکسلواکی) وقتی روزنامه‌‌ای که او در آن می‌نوشت، توقیف شد، نوشته‌هایش از طریق «سامیزدات» در دسترس مردم قرار می‌گرفت. من ترجمهٔ خانم فروغ پوریاوری یا دیگران را ندیده‌ام، اما در ترجمهٔ بارها چاپ‌شدهٔ خشایار دیهیمی، توضیحی دربارهٔ معنای «سامیزدات» نیامده. شاید به این دلیل که آقای دیهیمی مطمئن بوده هر کسی با اندکی شناخت از سانسور سال‌های کمونیسم، آن را می‌داند
.
سامیزدات که در اصل واژه‌ای روسی است، مترادف با تعبیر انگلیسی ِ
self-publishing
و به معنای تنظیم و تهیهٔ نسخه‌های دست‌ساز از مقاله‌ها و داستان‌ها و گزارش‌های ممنوع است که نظارت حکومتی روز، اجازهٔ چاپ و انتشار رسمی آن را نمی‌دهد. بسیاری از مقالات خود ایوان کلیما که بعدها در همین کتاب «روح پراگ» گرد آمده، در ابتدا و پیش از فروپاشی کمونیسم در چک در ١٩٨٩ با همین سامیزدات‌، دست به دست و خوانده می‌شد. با تکثیر و توزیع کاغذی ِ نوشته‌ها با دستخط یا ماشین تحریر
.
سه کتابی که جلدشان را در عکس بالا در کنار کتاب کلیما می‌بینید، هر کدام به جلوه‌هایی از کاربرد سامیزدات در تاریخ بلوک شرق - اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، چک و غیره- می‌پردازند. اما این میان، جلد کتابی در همین جستجوها به چشمم خورد و عنوانش باعث تعجبم شد: «سامیزدات آمریکایی»! کسی نمی‌گوید تاریخ ادبیات و ژورنالیسم در آمریکا، سانسور نداشته. مثال‌های سانسور در ادبیات داستانی یا سینمای آمریکا را من و شما می‌شناسیم، اما این که نظارت در این کشور به حد و جایی برسد که به انتشار نسخه‌های دستی ممنوع‌شده‌ها روی بیاورند، خیلی عجیب به نظر می‌آمد
.
جستجوی بیشتر، تعجبم را برطرف و تکلیف را روشن کرد: «سامیزدات آمریکایی» یا بهتر بگویم، «سامیزدات در آمریکا» مجموعهٔ شعری است کار خانم ییهان دوبروف استاد نگارش خلاق در دانشگاه‌های تگزاس شمالی که هشتمین کتاب اوست. در آن، ایشان تصور و تخیل کرده که اگر بنا بود آمریکا چنان شود که به سامیزدات نیاز پیدا کنند، چگونه می‌شد!
.
این خیالپردازی شاعر یک طرف و همتایان پرشمار سامیزدات در سانسور خبری و اعتقادی و زیستی در ایران این دهه‌ها، یک طرف. از فیسبوک زمان جنبش سبز خرداد ٨٨ یا تلگرام و اینستاگرام در کشتار آبان ٩٨ تا هر جا که عکس‌های یک مهمانی خانوادگی با پوشش و نوش مطلوب خود و نامطلوب از دید حاکمان را برای همدیگر می‌فرستید، واپسین مصرف‌کنندگان «سامیزدات» در تاریخ بشریت هستید/هستیم
.
@amiropouria
١۵ ماه پیش جلوی دوربین برنامهٔ «سینمای ایرانی» و رو به روی نوید غضنفری در هتلی در استانبول
.
@amiropouria
اشاره‌ای دربارهٔ این برنامه در ادامه می‌آید👇
Amir Pouria
١۵ ماه پیش جلوی دوربین برنامهٔ «سینمای ایرانی» و رو به روی نوید غضنفری در هتلی در استانبول . @amiropouria اشاره‌ای دربارهٔ این برنامه در ادامه می‌آید👇

پانزده ماه پیش در هتلی در استانبول.
تصویر نوید غضنفری را در آن آینهٔ روی دیوار پشت کاناپهٔ پشت سرم ببینید. این قدری که صورتش در آن دیده می‌شود، معادلی است از میزان حضور مرئی او در مجموعهٔ مستند «سینمای ایرانی» که این روزها از شبکهٔ ایران اینترنشنال پخش می‌شود. ظاهراً فقط صدای او را روی برنامه می‌شنویم و اسمش در آغاز تیتراژ پایانی می‌آید. اما ضرباهنگ هر قسمت و نوع مسیر بسیار به‌خصوصی که در نگاه به موضوع انتخاب می‌کند، کار او و متأثر از نقشی است که در کل مجموعه داشته. از متنی که نوشته تا این که می‌داند بین تمام طرف‌های مصاحبه، از چه کسی چه چیزهایی پرسیده و چه دریافت کرده تا نظارت بر تدوین، در کلیت و در جزئیات
.
اما «انتخاب رویکرد» در هر قسمت که به تعیین فیلم‌ها و ریز ریز ِ موضوع بحث می‌انجامد، از بقیهٔ نقش‌هایی که نوید در کار دارد، نامرئی‌تر است و چون پخش مجموعه ادامه خواهد داشت، توضیحش را به نوبت دیگری موکول می‌کنم. نوبتی که مثل قسمت اخیر، ریتمی توفنده داشته باشد و مهم‌تر آن که این ریتم تند به «شتاب» و آشفتگی شبیه نشود
.
نوید البته انسان فروتنی است. همیشه بوده و این را هر کسی که با او کار کرده، حتماً می‌داند؛ از شیراز و تهران تا «من و تو» و «ایران اینترنشنال». وانگهی قصدم از اشاره‌ به حضور مؤثر ولی دور از شلوغ‌کاری‌اش در مجموعه، فقط یادآوری این فروتنی نیست. بلکه می‌خواهم مفهوم کار حرفه‌ای در رسانه را به هر مخاطب این اشاره - از جمله خودم - گوشزد کنم که با نشستن در ویترین افتخارات، یکی نیست. ظاهراً دیگران جلوی دوربین نشسته‌اند و بازیگران فیلم‌ها در تصاویر دیده می‌شوند. اما ستارهٔ این برنامه، نوید غضنفری است. این ماییم که نباید گول «توی کادر بودن» را بخوریم و آن آینه را آن گوشه و در جایگاه سرمنشاء، درست ببینیم
.
مجموعهٔ «سینمای ایرانی» فعلاً پخش اینترنتی ندارد و در سایت نمی‌آید. تکرار قسمت «سانسور» که آخرین قسمت سری «سینما و حاکمان» است را ببینید تا ببینید دربارهٔ ریتم و رویکردش چه عرض می‌کنم:
.
امروز پنج‌شنبه ١۴ اسفند/ ساعت ١۵:٣٠
فردا جمعه ١۵ اسفند/ ساعت ١٨:٣٠
به وقت تهران
.

@amiropouria
.
#تاریخ_سینما #تاریخ_سینمای_ایران #سینمای_ایران #سینمای_ایرانی #سانسور #نوید_غضنفری #امیر_پوریا #ایران_اینترنشنال
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چهار بخش کوتاه از فیلم عصر معصومیت (مارتین اسکورسیزی، ١٩٩٣) به قصد مکث بر کارگردانی غیرمتعارف او و اشاره به نکته‌ای در باب نوشتن دربارهٔ فیلم‌ها
@amiropouria
متن در ادامه می‌آید👇
Amir Pouria
چهار بخش کوتاه از فیلم عصر معصومیت (مارتین اسکورسیزی، ١٩٩٣) به قصد مکث بر کارگردانی غیرمتعارف او و اشاره به نکته‌ای در باب نوشتن دربارهٔ فیلم‌ها @amiropouria متن در ادامه می‌آید👇
اشاره‌ای از امیر پوریا دربارهٔ نوشتن دربارهٔ فیلم‌ها و ربط آن به مکث بر جزئیات و ویژگی‌های آنان:


نوشتن دربارۀ فیلم‌ها برای ماها فقط در خود امر نوشتن، جاری و خلاصه نمی‌شود. بخش مهم‌تر، لذتبخش‌تر و همزمان، سخت‌ترش نوع تماشایی است که می‌تواند به نوشتن منجر شود. با دقیق شدن و یادداشت برداشتن و توصیف برخی میزانسن‌ها و نگاه‌ها و لحظه‌ها روی کاغذ برای این که موقع نگارش نهایی، یادمان بماند یا ثبت موبه‌موی بسیاری عبارات در باند صدای فیلم، از دیالوگ و شعر و نقل‌قول احتمالی قبل از تیتراژ گرفته تا ترانه‌های میان فیلم یا انتهای آن. در بحث و گپ با دیگران، اگر بگویند اشتباه می‌کنی و در فیلم فلان جمله را نمی‌گوید و به جایش بهمان جمله را می‌گوید، یا تصویر از این نما به آن نما کات نمی‌شود، دلیل این که با اطمینان می‌گوییم چرا، همین که من از فیلم به یاد دارم، درست است، خودرأیی یا اعتماد کاذب به حافظۀ خود نیست. دلیلش این است که فیلم را برای مطلب نوشتن دیده‌ و در نتیجه، حفظ‌کردنی‌هایش را ثبت کرده‌ایم.

برای همین، وقتی مثلاً دربارۀ «پالپ فیکشن» کوئنتین تارانتینو، «وکیل هادساکر» برادران کوئن، «راه‌های میان‌بر/برش‌های کوتاه» رابرت آلتمن، «گلوله‌ها بر فراز برادوِی» وودی آلن یا «شجاع‌قلب/شیردل» مل گیبسون در همان زمان خودشان برای ماهنامۀ فیلم یا مجلۀ دنیای تصویر نقد نوشتم، جزئیاتی از آنها را دقیق و البته ناخواسته از بر شدم. این ماجرا به درستی ِ نقدم ربطی ندارد. امروز برخی از آن نوشته‌های دوران خیلی جوانی را که بیش از ۲۵ سال از نگارش شان می‌گذرد، دوست ندارم. در کلاس‌هایی، به‌مدتی طولانی و با تحلیل و استدلال، بعضی از این نوشته‌های قدیمی‌ام را حتی دست هم انداخته‌ام. اما در این که ضرورت ِ نوشتن، باعث دقیق دیدن فیلم می‌شده، تردیدی ندارم.

گاه و در بعضی موارد، همۀ ما ممکن است فیلم‌هایی را بد و نادقیق دیده باشیم. برای من این موارد که البته از اقبال خوش، انگشت شمارند، همواره از بین فیلم‌هایی بوده‌اند که شانس ِ نوشتن دربارۀ آنها را نیافته‌ام. یکی از آنها «عصر معصومیت» مارتین اسکورسیزی است که از قضا هم سن و سال نمونه‌های اشاره‌شده هم هست.

مقصود و تمرکزم بحث «کارگردانی» این فیلم است که از قضا آن سال حتی کاندیدای اسکار نشد (هر چند کاندیدای گلدن گلوب شد). البته رقبای غول‌آسایی همچون آلتمن در همان «راه‌های میان‌بر/برش‌های کوتاه» و فیلم برندۀ اسکار کارگردانی یعنی «فهرست شیندلر» استیون اسپیلبرگ، حاضر بودند اما بحث من شیوۀ بسیار عجیب و منحصر به فرد و حتی می‌شود گفت مرموز کارگردانی اسکورسیزی در این تنها فیلم ِ «لباسی/مجلل» کارنامه‌اش است. شیوه‌ای که در ظاهر به ماکس افولس محبوبش شباهت دارد و باید «یوزپلنگ» لوکینو ویسکونتی را به یاد بیاورد؛ اما مانند همین تکه‌‌هایی که می‌بینید، از تمهیدات روایی شبه‌هیچکاکی هم بهره‌مند است. گاه بازی‌های تدوینی عجیبی مثل استفاده از اینسرت‌های کوتاه دارد که کیفیتی بسیار ذهنی به این تصاویر شکوهمند می بخشد. گاه ناگهان و بی‌اعتنا به راوی سوم شخص فیلم (با صدای جوان وود-وارد همسر واقعی پل نیومن)، یک نفر رو به دوربین حرف می‌زند و گاه چند لایه لباس بر تن یک نفر با دیزالو ورق می‌خورد تا به کلیدی برسد که در پاکتی بر قلب او نهان است. ویژگی‌هایی که معمولاً در فیلم‌های تاریخی/لباسی با روایت سرراست‌شان، خبری از آنها نیست.

با دیدن «عصر معصومیت» در این نوبت، مهابت کارگردانی نامتعارف آن و میزان چشمگیری عملیات اجرایی این کار در دستان اسکورسیزی برایم چنان شفاف تر از تجربۀ دیدار قدیمی فیلم شد که به خودم گفتم انگار آن بار، آن همه سال پیش، عینک لازم داشته‌ام!

برای یافتن ظرافت‌ها، همواره باید بازنگری کرد. عینک‌هایی که نیاز داریم، همیشه مرئی نیستند.

@amiropouria
یادداشت امیر پوریا بر «شنای پروانه» ساختهٔ محمد کارت: این صفت بی‌صاحب اجتماعی و این سربازان پامنبری ِ نظام
.

https://bit.ly/38inxWN

@amiropouria
Forwarded from Iranwire
🎥 فیلم مستند «نسرین» درباره زندگی و مبارزات #نسرین_ستوده

⭕️ پخش آنلاین فقط در ایران‌وایر. از پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹ (۴ مارچ ۲۰۲۱) برای ده روز. مخاطبان ایران‌وایر این فیلم را در آمریکا، کانادا و مکزیک نمی‌توانند ببینند:
https://bit.ly/3q8sZlr
#اطلاع_رسانی #اخبار_ایران #فیلم_نسرین
play.webvideocore.net

@Farsi_Iranwire
Compulsory Hijab on International Women's Day.MP3
4.3 MB
فایل صوتی: گزارش امیر پوریا دربارهٔ حجاب اجباری به عنوان بزرگ‌ترین تحمیل جمهوری اسلامی بر تمامی ِ زنانی که در مرزهای ایران زندگی می‌کنند/ به مناسبت روز جهانی زن
این گزارش در نوبت‌های خبری رادیو فردا در ٨ مارس ٢٠٢١ / ١٨ اسفند ٩٩ پخش شد

@amiropouria
در این گفت‌وگو، دقایقی حاضر خواهم شد و گپی با آقای ناصر زراعتی همکار قدیمی آقای عباس کیارستمی و منتقد و مورخ باسابقه دربارهٔ فیلم کوتاه «نان و کوچه» خواهیم داشت. حرف‌های باقی حاضران گفت‌وگو نیز بی‌تردید شنیدن دارد
پنج‌شنبه ٢۱ اسفند ٩٩/ ساعت ۲۱ به وقت تهران / صفحهٔ اینستاگرامی ِ مزین به نام آقای کيارستمی:
https://instagram.com/kiarostamiabbas?igshid=70ln5bnya5mi

@amiropouria
Forwarded from KiarostamiAbbas
Amir Pouria
در این گفت‌وگو، دقایقی حاضر خواهم شد و گپی با آقای ناصر زراعتی همکار قدیمی آقای عباس کیارستمی و منتقد و مورخ باسابقه دربارهٔ فیلم کوتاه «نان و کوچه» خواهیم داشت. حرف‌های باقی حاضران گفت‌وگو نیز بی‌تردید شنیدن دارد پنج‌شنبه ٢۱ اسفند ٩٩/ ساعت ۲۱ به وقت تهران…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به جای گفت‌وگویی که برگزار نشد،
١٠ دقیقه دربارهٔ فیلم «نان و کوچه» در گپ خودمانی با همسرم:

- آیا عباس کیارستمی اصرار داشت وصل به سینمای مدعی تمایز و روشنفکری شناخته شود؟

- آیا از ابتدا آن همه تکرار برداشت‌ها در این فیلم را عامدانه انجام داده بود و حاضر بود به آن اشاره کند؟

- چگونه موسیقی فیلم در نظر آموزگارم ایرج کریمی، ضعیف بود و چرا معتقدم در تقویت طنز فیلم، کاربرد دارد؟

- حرف‌های رضا هاشمی بازیگر کودک فیلم در مستند «نان و کوچه: پنجاه سال بعد» و سادگی ِ حس‌ و حرف جاری در آن

- ربط بین فیلم و یکی از نامه‌های تصویری کیارستمی به ویکتور اریس فیلمساز و هنرمند اسپانیایی که سفر یک میوهٔ درخت ِ بِه را در جویباری دنبال می‌کند

- چگونه می‌توان حتی در دل ترس و هیجان، ملال حاصل از انتظار را به فیلم درآورد

- فیلمی که می‌تواند برای حمایت از حیوانات پیشنهاد شود و از این حرف روشن، اِبایی ندارد

- تلاش برای تفکیک «سادگی آماتوری» و «سادگی ِ بعد از پیچیدگی» در کار کیارستمی

@amiropouria
‌یادداشتی از امیر پوریا دربارهٔ مهم‌ترین کمبود فیلمنامه‌‌ها و فیلم‌های سینمای ایران: دیالوگ ِ آیرونیک
‌.
مهم‌ترین نداشتهٔ سینمای ایران در قیاس با سینمای درست، می‌دانید چیست؟ ممکن است ده‌ها حدس مختلف بزنید و هر کدام در جای خود درست‌ باشند. اما من سال‌هاست به این رسیده‌ام که مهم‌ترین کاستی، دیالوگ ِ آیرونیک است. آدم‌ها بامزه و با اشاره‌های جالب توجه و دور از ذهن، حرف نمی‌زنند. کلام‌شان مستقیم و معمولی است. برای یادآوری این که
irony
چیست، از سرچ که دم‌دستی‌ترین کار است و طبعاً به نتیجهٔ کم‌عمقی می‌رسد تا خواندن مقاله‌ای دربارهٔ کمدی متکی به آن که چند سال پیش نوشته‌ام و لینکش را تقدیم می‌کنم تا یافتن کتاب‌های سودمند در این زمینه، راه‌های زیادی وجود دارد. شخصاً و تا جایی که مطالعاتم قد می‌دهد، کتاب «آیرونی» نوشتهٔ داگلاس کالین موکه به‌ترجمهٔ حسن افشار از نشر مرکز برای این کاربرد یعنی درک اولیه، راهگشاتر از کتاب بسیار خوب «مفهوم آیرونی/با ارجاع مدام به سقراط» نوشتهٔ سورن کی‌یر کگور به‌ترجمهٔ صالح نجفی باز از همان ناشر خواهد بود. (دومی در مراحل بعدی مطالعه، به کار می‌آید و خودم هنوز ادعای فهم تمامش را ندارم). اما اگر خواستید به دریافتی ساده و حاصل از مثال‌های کلامی برسید، این چند سطر به دردتان می‌خورد:
.
وقتی از آیرونی در دیالوگ‌نویسی حرف می‌زنیم، می‌توانیم آن را به‌سادگی با طعنه به همان معنایی که در محاورهٔ فارسی به کار می‌رود، یکی بگیریم. اما آیرونی فقط این نیست. ابتدا طبعاً نمونه‌هایی به قدمت و عظمت «هملت» در تصورمان می‌آید. مثلاً آن جا که هملت برای خبر دادن از مرگ پولونیوس می‌گوید او «سر شام» است؛ و بعد توضیح می‌دهد نه جایی که خود در حال شام خوردن باشد. بلکه دارد خوراک کرم‌ها و مورچگان می‌شود. پس کارکرد دیگر آیرونی در دیالوگ، بیان غیرمستقیم و توأم با هوش و ظرافت و اشارهٔ ضمنی و جانبی است
.
اشتباه پیچیده‌انگارانه (به جای ساده‌انگارانه) این است که گمان کنیم آیرونی فقط در دیالوگ آثار نمایشی جلوه‌گر می‌شود. در حالی که برعکس؛ زندگی آن را به درام قرض می‌دهد. اگر به مصاحبه‌های نویسندگانی رجوع کنیم که شخصیت‌‌هایشان در دیالوگ‌ها، استادانه آیرونی به کار می‌برند، می‌بینیم خود آنها هم پروردگاران استفاده از آیرونی در کلام‌اند. از بیلی وایلدر که جواب‌هایش به اکسل مدسن یا کمرون کرو در دو کتاب معروف آنها، گاه روده‌برکننده است تا نیل سایمون، ادوارد آلبی، وودی آلن، بهرام بیضایی و محمد یعقوبی. اگر آدم شانس همصحبتی با آنها را داشته باشد که دیگر می‌تواند آیرونی را در روزمرگی بشنود و بداند
.
می‌توانم از مکالمات الیوت (ریچارد درایفوس) و پولا (مارشا مِیسون) در «دختر خداحافظی» نیل سایمون و هربرت راس تا حاضرجوابی‌های مارتا (الیزابت تیلور) و جرج (ریچارد برتون) در «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد» ادوارد آلبی و مایک نیکولز تا حرف‌های مدبر (داریوش فرهنگ) و حق‌نگر (علیرضا مجلل) به هم در «شاید وقتی دیگر» بهرام بیضایی، نمونه‌های فراوانی را فهرست کنم. به احتمال زیاد، حضار کلاس‌ها و سخنرانی‌ها در طول بیست و چند سال اخیر، مثال‌هایی از اشاره‌ام به همین آثار برای تبیین مفهوم «آیرونی» در دیالوگ که سهل‌تر و ملموس‌تر از تعبیر ادبی/فلسفی آن است (و باید هم باشد) به یاد می‌آورند
.
اما بحثی که متن را با آن شروع کردم، با مثال‌های حتی ساده‌تر از این آثار نمایشی یا سینمایی بدیع و کامل، جا می‌افتد:
آن چه سینمای ایران ندارد، استفادهٔ جاری از این شیوه در دیالوگ‌ شخصیت‌های معمول و پیش‌برندهٔ درام است. سینمای آمریکا از همان دوران کلاسیک تا این سال‌ها با آن که بسیاری دوست‌داران آن دوران را ناامید کرده، همواره نوع خاص حرف زدن و تشبیه و شوخی و مثال زدن شخصیت‌ها در کلام‌شان را داشته است. نه‌تنها در دل فیلم‌های جریان اصلی، بلکه حتی جاهایی که به نظر نمی‌آید فیلم مورد اشاره، به چیزی جز اکشن و پروداکشن متکی باشد. در بهترین فیلم ِ سری فیلم‌های «پارک ژوراسیک» یعنی قسمت دوم آنها به اسم «دنیای گمشده» ساختهٔ عالی‌مقام استیون اسپیلبرگ که درد و بلایش بر سر آنها که ظرافت‌ها و تمایزهای همواره لذت‌بخش کارهایش را فهم نمی‌کنند فرود آید، نمونه‌‌های نغزی می‌توان یافت
.
- سارا (جولین مور) به بوی‌فرندش دکتر یان مالکوم (جف گلدبلام) می‌گوید: "با من مثل دانشجوهات حرف نزن. من از بیست سالگی روی هر جور جانوری مطالعه کردم؛ شیر، شغال، تو"!
.
- وقتی یان برای بحث با سارا از دختر سیاهپوستش می‌خواهد از کاروان/کانتینری که ممکن است دایناسورها به آن حمله کنند، بیرون برود، بچه می‌گوید: "این کار توی این اوضاع مثل محدودیت سنی گذاشتن توی شهربازی می‌مونه"!

ادامهٔ یادداشت👇
ادامهٔ یادداشت امیر پوریا دربارهٔ آیرونی در دیالوگ‌نویسی و ضعف سینمای ایران در این زمینه:
.
- در اوج تعلیق (هم به معنای دراماتیک و هم به معنای آویزانی ِ شخصیت‌ها بین زمین و آسمان) در کلبهٔ روی هوا، وقتی دختربچه با حرکات آکروباتیک، پدرش و بقیه را نجات می‌دهد، پدر وسط آن مهلکه از او می‌پرسد: "گفتی تو رو از تیم ژیمناستیک مدرسه، حذف کردن؟"!!
.
اما اگر الان با خواندن اینها و تجسم‌شان در آن موقعیت، خوب متوجه نشدید چه چیزی در آنها کنایی و مفرح است و مقصود چیست و اصلاً کجایش نمک و ملاحت دارد، برمی‌گردد به این که باید بدانیم چرا ما ایرانی‌ها این نوع طنز آیرونیک را سخت دریافت می‌کنیم و بدتر این که در تعالیم فیلمنامه‌نویسی، بسیاری از استادان صاحب‌نام در ایران، این شیوه را مترادف با «لقمه را دور سر چرخاندن» می‌گیرند. مردم و مخاطبان هم با درست درنیافتن آیرونی، خیال خودشان را این طور آسوده می‌کنند که می‌گویند «شوخی‌های خارجی‌ها بی‌مزه‌ست»! توضیح این عارضهٔ فرهنگی دیگر در اینجا نمی‌گنجد و باید به همان مقاله‌ای که گفتم تقدیم می‌کنم، سر بزنید و کمی بیشتر وقت بگذارید. مثال‌هایی که در آن آمده، نمی‌گذارد حوصله‌تان سر برود
.
#آیرونی #دیالوگ_نویسی #فیلمنامه #فیلمنامه_نویسی #امیر_پوریا
@amiropouria
Amir Pouria
ادامهٔ یادداشت امیر پوریا دربارهٔ آیرونی در دیالوگ‌نویسی و ضعف سینمای ایران در این زمینه: . - در اوج تعلیق (هم به معنای دراماتیک و هم به معنای آویزانی ِ شخصیت‌ها بین زمین و آسمان) در کلبهٔ روی هوا، وقتی دختربچه با حرکات آکروباتیک، پدرش و بقیه را نجات می‌دهد،…
آیرونی و مردمان جوک‌گوی ایرانی .pdf
515.8 KB
و این هم فایل پی‌دی‌اف مقالهٔ امیر پوریا که در متن ِ دربارهٔ آیرونی و نبود آن در سینمای ایران، به آن اشاره شده بود. با تیتر اصلی «خنده‌های خاص و لبخندهای کج» / منتشر شده در کتاب سال ماهنامهٔ سینمایی فیلم/ بهمن ١٣٩٣

@amiropouria
Forwarded from KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صحبت‌های امیر پوریا درباره‌ی «نان و کوچه»، به‌مناسبت پنجاه‌سالگی این فیلم
@amiropouria
@KiarostamiAbbas