Amir Pouria
1.95K subscribers
1.1K photos
401 videos
108 files
405 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
پریروز این را نوشته بودند و امروز قوه‌ی قضاییه به قصد ایجاد و ادامه‌ی وحشت، خبر اعدامشان را بدون شرمساری و همچون عملی افتخارآمیز، منتشر کرد.
تمام این ماه‌ها که هر غم ملی مثل غم امروز را آمیخته به خشم خواستم، هر بار که خواهش کردم اندوهمان از این همه رنج و ظلم و از دست دادن را به خشم بدل کنیم و بر سر مسببانش فرود آوریم، همیشه از یأس می‌ترسیدم. و حالا و در خیلی از واکنش‌هایی که به اعدام این سه جوان می‌بینم، هیولای کوه‌پیکر یأس سایه انداخته. این هیولا، همدست خاموش حکومتی‌ست که عامل این همه ستم بوده و مفتخر به آن است. غمهامان نهایت ندارد ولی خشمی که از این غم، قدیمی‌تر و عمیق‌تر است، حتماً می‌تواند بر هیولای یأس چیره شود و نگذارد ساکت شویم. باید بتواند‌.
@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درباره‌ی کوتاه ماندن دست مدیران دولتی از حضور در بازار فیلم کن و اهمیت ِ پرداختن به فیلم‌های مستقل خارج از جریان رسمی سینمای "دارای مجوز" ایران که در کن ۲۰۲۳ توسط ایفما (کانون فیلمسازان مستقل ایران) ارائه شد: یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
درباره‌ی کوتاه ماندن دست مدیران دولتی از حضور در بازار فیلم کن و اهمیت ِ پرداختن به فیلم‌های مستقل خارج از جریان رسمی سینمای "دارای مجوز" ایران که در کن ۲۰۲۳ توسط ایفما (کانون فیلمسازان مستقل ایران) ارائه شد: یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
فستیوال فیلم کن ۲۰۲۳ به پایان رسید و برای دومین بار بعد از برلیناله در همين سال، به سینمای رسمی ایران در بازار این فستیوال، غرفه‌ای داده نشد. برای حضرات بنیاد سینمایی فارابی و سازمان سینمایی و انواع اعوان و انصارشان که به برکت موفقیت فیلم‌های عباس کیارستمی و امیر نادری در نیمه‌ی دهه‌ی ۱۳۶۰، بیش از سه و نیم دهه بود که همواره در این فستيوال‌ها پلاس و غرفه‌دار بودند، این اتفاق را می‌شود به وضع و حال اسمال گدا (سعید پورصمیمی) در اواخر سکانس عروسی "برادران لیلا" مانند کرد. اما خبرگزاری‌ها و نشریات و رسانه‌ها و صفحات مجازی در داخل کشور، بر اثر توافقی نانوشته یا شاید هم "توصیه‌شده"، به‌شدت هوای این تخت‌باختگان را داشتند و تا آن جا که دیدم، در اقدامی به‌واقع ناجوانمردانه، خبر اختصاص غرفه به "کانون فیلمسازان مستقل ایران" را مطلقاً بازتاب ندادند.

این کانون با اختصار ایفما که چند ماه پیش در بازار فیلم فستیوال برلین امسال نیز غرفه داشت، به طور مشخص همسو با دغدغه‌ی مردم ایران در تمام این ماه‌های بعد از انقلاب زن زندگی آزادی فعالیت می‌کند و در کن امسال، ۱۴ فیلم مستقل از محصولات خارج از چارچوب سانسور سینمای رسمی و فارغ از "مجوز دولتی" را عرضه کرد. مجموعه‌ای شامل ۲ فیلم سینمایی، ۲ فیلم مستند، ۱ فیلم انیمیشن و ۹ فیلم کوتاه داستانی و تجربی.
بیانیه‌ی ایفما درباره‌ی غرفه‌ی این کانون در هفتاد و ششمین دوره‌ی کن، با این جمله شروع می‌شود: "سینمای مستقل ایران پس از جنبش زن، زندگی، آزادی وارد دوره‌ی تازه‌ای شده".
به نظر می رسد انکار این واقعیت محض، مهم‌ترین هدف مدیران سینمایی کرنشگر این دوره‌ی بحرانی و توصیه و تحمیل اصلی آنها به رسانه‌های کرنشگر باشد. در حالی که به قول دوستان منتقد و سینمایی متعدد در ایران، حتی برای فیلمبرداری یک نمای کوتاه در خیابان که در یک فیلم سینمایی "دارای مجوز رسمی" قابل نمایش باشد، ناچارند خیابان را قُرُق کنند؛ چون به طور معمول نمی‌توان برشی از خیابانی یافت که در آن زنانی با پوشش آزاد و اختیاری در حال زندگی و گذر نباشند! به این معنا، سانسور در سینمای رسمی ایران از اتاق خواب زن و مرد به هر سکانس بیرون از خانه‌ها هم سرایت پیدا کرده و دیگر چیزی تحت عنوان سینمای ایران با حضور زنان دارای حجاب اجباری، حتی یک لحظه باورپذیر نیست.

از میان فیلم‌های مستقل انتخاب‌شده توسط ایفما برای غرفه‌ی این کانون در کن، چندتایی را دیده‌ام که از فردا هر روز درباره‌ی یکی از آنها چیزَکی در اینجا و گاه کمی مفصل‌تر در همين کانال تلگرامی و وبسایت شخصی‌ام می‌نویسم [نشانی‌:
www.amirpouria.com
[
با همین توصیف‌ و تحلیل کلی درباره‌ی چند فیلم، می‌توانیم به برآیندی دست یابیم از آن چه کاوه فرنام در مصاحبه‌ی چند هفته ماه پیش که برشی از آن را می‌بینید، انتظارش را می‌کشید: که فیلم‌های "واقعی" بعد از انقلاب مهسا باید بیاید و برسد تا ببینیم حالا سینماگران مستقل چه تصویری از جامعه‌ی ایران ثبت می‌کنند. به امید واقع‌بینی و واقعیت‌پذیری بیشتر گروه دیگری از سینماگران ایرانی که تصور می‌کنند همچنان زیر یوغ "مجوز دولتی" وزارت ارشاد کار کردن، موفقیت و "راز بقا" به حساب می‌آید!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تیزر فیلم کوتاه "ریزو" به قصد انتشار اولین یادداشت امیر پوریا از مجموعه‌ی یادداشت‌هایی بر چند فیلم حاضر در تنها غرفه‌ی ایرانی بازار فیلم کن ۲۰۲۳
@amiropouria
متن کامل یادداشت در ادامه می‌آید:
Amir Pouria
تیزر فیلم کوتاه "ریزو" به قصد انتشار اولین یادداشت امیر پوریا از مجموعه‌ی یادداشت‌هایی بر چند فیلم حاضر در تنها غرفه‌ی ایرانی بازار فیلم کن ۲۰۲۳ @amiropouria متن کامل یادداشت در ادامه می‌آید:
نیم‌نگاهی به چند فیلم ایرانی بعد از انقلاب زن، زندگی، آزادی که در غرفه‌ی "کانون فیلمسازان مستقل ایران/ ایفما" در بازار فیلم فستیوال کن ارائه شدند


یک: فیلم کوتاه "ریزو" ساخته‌ی آزاده نوایی



یادداشت امیر پوریا:
لوکیشنی که منبع روایت این فیلم تلخ و شیرین قرار می‌گیرد، یک کلاس دبستان دخترانه و زنگ انشای آن است. اما وقتی دیدم در تیزر فیلم، تصویری از آن نیامده، با خودم فکر کردم چرا سازندگانش نخواسته‌اند تصویر انشا خواندن دخترک را که ریزنقش است و "ریزو/Rizoo" صدایش می‌زنند، در معرفی و تبلیغ فیلم بیاورند؟

معلم انشا که می‌تواند معلم ثابت کلاس دختربچه‌ها باشد، در فیلم فقط در همان ابعادی نشان داده می‌شود که کنار ریزو دیده می‌شود. قاب به درستی برای قد دخترک تنظیم شده و از قامت خانم معلم فقط همان اندازه‌ای می‌بینیم که اختلاف قدش با بچه، به او اجازه‌ی ورود به قاب را می‌دهد. از او جز چادرش و حرکات کمی تحکم‌آمیز دستانش چیزی به چشم نمی‌آید.
آن چه می‌شنویم، اصرار اوست به همانندسازی و همانند دیدن تمام بچه‌ها. آیا این را به معنای عدالت بگیریم؟ از نگاه خود خانم معلم، حتماً همین طور است. وقتی می‌شنود که دخترک در انشایش نوشته یکی از اعضای خانواده‌اش نماز نمی‌خواند، با تعجبی ساختگی می‌گوید "اصلاً مگه می‌شه کسی نماز نخونه بچه‌ها؟"؛ و بچه‌ها هم همه درسشان را بلدند و جوابی می‌دهند که بر همان تصور شکل گرفته: تمام خانواده‌ها و آدم‌ها در این سیستم آموزشی، مدیریتی، سیاسی و اجتماعی، یکسان پنداشته می‌شوند و حتماً همه طبق شعارهای ایدئولوژیک جاری در تبلیغات سطح عمومی جامعه زندگی می‌کنند.
فیلم، هر ایرانی ِ مدرسه‌رفته در هر کدام از دهه‌های بعد از انقلاب را به یاد ریاکاری‌های همگانی، شعارهای دروغین و تفاوت زندگی دوگانه‌ی "توی خونه" و "توی مدرسه" می‌اندازد. تجربه‌ی ریزو که اول انشا خودش را ترنم معرفی می‌کند و بعد با شوخی و خنده‌ی سایرین با اسم اصلی‌اش مواجه می‌شود، تجربه‌ای به‌خصوص و متعلق به خود اوست. اما در تصمیمی که "باید" برای عکس پرسنلی‌اش بگیرد و در انشایش روایت کند، همه‌ی ما خودمان را می‌بینیم. این نوعی از همذات‌پنداری‌ است که فارغ از جنسیت دانش‌آموز، ملموس به چشم می‌آید. کافی است دو شعارپردازترین و ریاکارترین ویترین تبلیغات نظام اسلامی یعنی آموزش و پرورش و صدا و سیما را چند سالی به‌تمامی تجربه/تحمل کرده باشی؛ حتی اگر مثل ریزو این سال‌ها - برای او اميدوارم که - برش کوتاهی از کودکی‌ات را شکل داده باشد.
فیلم "ریزو" البته برای نگه داشتن کلاس به عنوان منبع امتداد روایت، کوشش و بهتر است بگویم اصرار بیش از حدی به خرج می‌دهد. طوری که انگار خود قصه بدون ادامه‌ی انشا، در فلاش‌بک‌ها قابل بازگویی و بازنمایی نیست! اما این ایده که همکلاسی ریزو به خواندن انشای نیمه‌کاره‌ی او در دلش ادامه می‌دهد و لبخندی هم به لب می‌آورد، نشان کوچک و زیبایی است از میل به قصه، شوق آگاهی و همچنین تمایل به شیطنت و شکستن حصارهای تحمیلی توسط این نسل.
پی‌نوشت: این یادداشت را پیش از حرف‌های تهدیدآمیز محمد خزاعی علیه این فیلم‌های مستقل و خارج از جریان تولیدات دارای "مجوز رسمی وزارت ارشاد" نوشته بودم؛ اما حالا و بعد از شلتاق او، به نظرم باید این را تَه ِ متنم اضافه کنم: آن عبارت "مردانه ایستادن" که او به فیلمسازان فرمایشی و نورچشمی حکومت نسبت می‌دهد، با تدقیق و تغییری ضروری به عبارت "زنانه ایستادن"، شایسته‌ی فیلمسازان و فیلم‌های بی‌ادعا مانند آزاده نوایی و "ریزو" است که بدون هیچ بزرگنمایی و اغراقی، میزان تعمیم‌پذیری مسائل فردی یک دختربچه به تمام آن چه از جنسیت و نسل و دوران او دریغ شده را ترسیم می‌کنند. آن هم به سادگی و خودبسندگیِ فیلم‌های معروف به "سینمای کانونی" قدیم که همه می‌شناسیم. به گمانم در همین تیزر کوتاه هم آن رد و حس و حال کانونی را به جا می‌آورید. و چه باک! زمانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مصدر این نوع نگاه بود که طبق آن، سماجت و بدو بدوهای یک بچه‌ی پرتلاش به شرایط انسانی اطراف او تعمیم پیدا می‌کرد. حالا و بعد از شهریور ۱۴۰۱، در حالی که سینمای رسمی ایران زیر تهدید و تحدید امثال خزاعی و محمدمهدی اسماعیلی هنوز می‌خواهد سراسر خیابان‌ها را همانند و پر از مردمان دچار حجاب اجباری نشان دهد، آن چه به مدد کانون فیلمسازان مستقل به چشم و گوشمان می‌رسد، همان بچه‌های سرتق و سمج را دور از اجبار و پذیرش اجبار نشان می‌دهد. کانون، کانون است؛ فقط دنباله‌‌ی اسمش عوض شده!

@amiropouria
Ala TiTi
Nasser Masoudi, Morteza Hannaneh
چندین سال پیش، یک موقعی بود که وقتی ازم می‌پرسیدند غم‌انگیزترین ترانه‌ای که به عمرت شنیده‌ای را اسم ببر، یاد یک لالایی فولکلور گیلکی می‌افتادم. ترانه‌‌ای بود که مادرم برایم می‌خواند. طبعاً از چند ماهگی یادم نمانده، بلکه نوار کاستی داشتیم که صدای بچگی مرا روی آن ضبط کرده بودند و از جمله، موقعی که با شنیدن صدای مادرم در حین خواندن این لالایی، با دهان از همان صداهای بی‌معنای بچه‌ها پیش از به حرف افتادن درمی‌آوردم و مثلاً همخوانی می‌کردم! اجرای قدیمی این ترانه با صدای ناصر مسعودی که اینجا انگار اقیانوس حُزن است،  شعر دریغ انگیز سروش گیلانی و موسیقی و ارکستراسیون مرتضی حنانه که هم مثال فخر ملی و هم در ابعاد جهانی‌ست، شهرت فراوان دارد.
همچنین، اجرای متأخری با صدای محمد راد و پیانوی نیما اخگر، بااصالت و شنیدنی‌ست.

امروز عجیب یاد مادرم بودم و به شکلی نامرتبط با رسم این کانال، گفتم این دو ترانه را اینجا بگذارم. موقع شنیدن، مراقب خودتان باشید؛ چون شدت اندوه حاصل از آنها فراوان است! اما این نوع اندوه دلپذیر برآمده از هنر اصیل، از بسیاری شادی‌های ناپایدار، حال آدمی را خوب‌تر می‌کند.

@amiropouria

متن ترانه در ادامه👇
Amir Pouria
Nasser Masoudi, Morteza Hannaneh – Ala TiTi
الّا تی‌تی در گیلکی به معنای "ماه" است [و خود "تی‌تی" به معنای "شکوفه"] و این لالایی، مکالمه‌ی یک مادر با ماه آسمان است که از ماه می‌خواهد بیرون بیاید تا فرزندش از شب سیاه، نترسد.


الّا تی‌تی بيا بيرون ( ماه بيرون بيا)

بيا نوكون می ديلَه خون (بيا و دلم را غرق در خون نكن)

توو می ليلی مو تی مجنون ( تو ليلای من هستی و من مجنون تو ام)

هوا ايمشو چی تاريكه (هوا امشب چقدر تاريك است)

می ديل چون رشته باريكه (دلم چون رشته‌ای باريك است)

بوشو آی شو بوشو آی شو! (برو ای شب، برو ای شب!)

تی جه ترسنَه می ريكه ( پسر كوچكم از تو می‌‌ترسد)

می زاكِی كوچيكه، والله ( بچه‌ی من كوچك است، ای خدا! )

می زاکِی خوشگیله، والله ( بچه‌ی من خوشگل است، ای خدا!)

حالا لالا، حالا لالای... (حالا وقت خواب است)

زمین سرده، زمان سرده

می رو از رنج و غم، زرده (رنگ ِ رخسارم از رنج و غم، زرد است)

خودایا زندگی، آخر (ای خدا! زندگی در نهایت، )

همه‌ش رنج و همه‌ش درده

در ئه دونيا غمی دانم (در اين دنيا غمی دارم)

ز غم چشم ِ نَمی دانم (از غم، چشم ِ نمناکی دارم)

گو آي شو تا سحر با توو ، زاكي جان عالمي دانم

( بگو امشب تا سحر باتو ، فرزندم عالمی دارم)


می زاكِی كوچيكه، والله ( بچه‌ی من كوچك است، ای خدا! )

بنفشه خوشگیله، والله (بنفشه خوشگل است، ای خدا! )

حالا لالا، حالا لای لای...

تو می نوقل و تو می‌ بیدی (تو نُقل و درخت بید من هستی)

تو می مهتاب و خورشیدی (تو ماه و خورشید من هستی)

الا تی‌تی، الا تی‌تی ( ای ماه، ای ماه!)

بنفشه جانما دیدی (بنفشه جانم را دیدی)

بنفشه خانما دیدی (بنفشه خانوم را دیدی)

بنفشه کوچیکه والا (بنفشه، کوچک است به خدا!)

می‌ زاکِی خوشگیله والا (بچه‌ی من خوشگل است به‌ خدا !)

حالا لالا حالا لای لای

الّا تی‌تی بيا بيرون ( ماه بيرون بيا)

بيا نوكون می ديلَه خون (بيا و دلم را غرق در خون نكن)

توو می ليلی مو تی مجنون ( تو ليلای من هستی و من مجنون تو ام)

هوا ايمشو چی تاريكه (هوا امشب چقدر تاريك است)

می ديل چون رشته باريكه (دلم چون رشته‌ای باريك است)

بوشو آی شو بوشو آی شو! (برو ای شب، برو ای شب!)

تی جه ترسنَه می ريكه ( پسر كوچكم از تو می‌‌ترسد)




@amiropouria
Amir Pouria
تیزر فیلم کوتاه "یک روز معمولی" به قصد انتشار  دومین یادداشت امیر پوریا از مجموعه‌ی یادداشت‌هایی بر چند فیلم حاضر در تنها غرفه‌ی ایرانی بازار فیلم کن ۲۰۲۳ @amiropouria متن کامل یادداشت در ادامه می‌آید:
نیم‌نگاهی به چند فیلم ایرانی بعد از انقلاب زن، زندگی، آزادی که در غرفه‌ی "کانون فیلمسازان مستقل ایران/ ایفما" در بازار فیلم فستیوال کن ارائه شدند


دو: "یک روز معمولی" ساخته‌ی صالح علوی‌زاده و رضا مرشد

بر اثر محدودیت به دو معنای مختلف ولی همسو (سانسور آقابالاسرها و خودسانسوری سینماگران)، بسیاری پدیده‌های یکسره جاری در زندگی هزاران زن و مرد ایران دهه‌های اخیر، هیچ وقت در هیچ فیلم بلند و کوتاهی بازتاب نیافته بود. یکی از آنها ترس و احوالی است که به محض دیدن تیزر فیلم "یک روز معمولی" ساخته‌ی مشترک صالح علوی‌زاده و رضا مرشد، خودتان به آن پی‌می‌برید. چیزی نیست که فقط از دیگران شنیده باشید. چیزی نیست که به عنوان یک ایرانی، یک جوان، یک دانشجو، یک آدم طبیعی که گاه یک چیزهای می‌خورد و چیزهایی می‌نوشد، یک آدم دوستدار مردم و سرزمینش که گاهی تصویرهایی از رنج مردمانش را برای دوستی، سازمانی، رسانه‌ای می‌فرستد تا صدای او و مردمش باشند، هرگز تجربه نکرده باشید. معادلاتش این طوری نیست که به خودتان بگویید "چون من کاری نکرده‌ام، این اتفاق‌ها برایم نمی‌افتد"‌.‌ هر ایرانی ِ جدا از مجموعه‌ی خودی‌ها و خادمان نظام، در هر شغل و سن و جایگاه، سال‌هاست که گاه فکر می‌کند تلفنش کنترل می‌شود. گاه نگران است که نهادهای مثلاً امنیتی در این یا آن اپلیکیشن، پیام‌هایش را خوانده و دیده‌اند.
از اینها شدیدتر، هر آدم اهل فرهنگ، هر کسی که هر فعالیت انسانی از او سر می‌زند و دغدغه‌ی انسانیت دارد، هر از گاهی به پاک کردن گوشی و لپ‌تاپ و تبلتش از عکس‌های شخصی و پیام‌های ساده‌ای فکر می‌کند که از دید مأموران ضدامنیتی و ضدانتظامی کشور، می‌تواند "مورد" تلقی شود! چون ممکن است یکهو و بی هیچ دلیل مشخصی، بریزند توی خانه‌اش و بخواهند او را ببرند تا تازه بعد، وقتی در بند ۲۰۹ اوین در "بازداشت موقت" است، جرم و جرائمی برایش دست و پا کنند. در همین مدت بعد از انقلاب مهسا، دیدیم که حتی جوک و شوخی و کارتون و کاریکاتور و اسم گذاشتن و شعر ساختن و شعار دادن درباره‌ی سران نظام، می‌تواند تا چه اندازه جماعت عبوس تعصب‌زده‌ی کرنشگر را به رعشه بیاندازد و به برآمدن فریاد وامصیبتا و و وا-اهانتا از حنجره‌هاشان بیانجامد. آن هم در حالی که بسیاری از گفته‌ها و عملکردهای بالاترین رده‌های نظام، نیازی به مَضحکه کردن ندارد و به خودی خود "جوک حاضر و آماده" است.
فیلم پرتعلیق "یک روز معمولی" در یک برش زمانی کوتاه، تاریخچه‌ی همین ترس‌ها را که هرگز حق یک شهروند عادی نیست، ترسیم می‌کند. تلاش می‌کند به حس روزمره‌ی زندگی آدم اصلی، خوب نزدیک شود و با جزئیاتی مثل اسم بامزه‌ی گربه‌ی او که "شوکت" است و آب دادن به گلدان خانه‌اش، نشان دهد که از دلبستگی‌های جاری یک آدم تا تصورات نگرش امنیتی حاکم و توهمی که درباره‌ی هر یک از شهروندان در قالب یک "دُژمن" بالقوه دارد، چه راه دور و درازی است.
اما به‌واقع این که همین محصولات مستقل و کم‌هزینه‌ی بعد از شهریور ۱۴۰۱، گوشه‌ای از این اضطراب عمومی مردم ایران را بازتاب داده‌اند، به‌ تنهایی اتفاقی نو و نوین است. بدیهی است که با حضور مدیران سینمایی بسیار همانند همان نیروها و مسئولان نظامی - که در این سال‌ها فاصله‌شان کمتر و کمتر هم شده و شباهت و یکدستی‌شان به اوج رسیده - پرداخت مستقیم به قصه‌ی فردی که نگران بازداشت و تجسس خانه و لپ‌تاپ و زندگی‌اش با اتهامات واهی شبه‌سیاسی و شبه‌امنیتی است، در یک فیلم متقاضی مجوز رسمی، ممکن نبوده. اما فیلم "یک روز معمولی"  منهای این ثبت تاریخ، با پایان‌بندی غافلگیرکننده و لحن‌ دوگانه‌اش، اصالت هیچکاکی خود را از "تعلیق" صرف به همنشینی تعلیق و طنز می‌رساند. شخصاً و بدون لو دادن این بخش نهایی، نمی‌توانم بگویم تأثیر حال و احوالی که جوان در آن لحظه‌های آخر فیلم دارد، بیشتر بوده یا سکانس تماس تلفنی او با مادرش‌.
ولی به طور شخصی، می‌توانم این را اقرار کنم که با تمام دست شستن‌ها و ناامید شدن‌ها، گمان نمی‌کردم محمد خزاعی رئیس سازمان سینمایی نظام جمهوری اسلامی تا  این حد اصرار داشته باشد که هیچ نسبت قلبی و عاطفی و انسانی با سینماگران ایرانی در وضعیتی مشابه ولی بارها بدتر از قهرمان فیلم "یک روز معمولی" ندارد! این تکه از حرف‌های او را در "نخستین گردهمایی سینماگران انقلاب و دفاع مقدس" (نخستین دوره‌اش را تازه در سال ۱۴۰۲ برپا کرده‌اند!) بخوانید:
"برخی مرا نقد می‌کنند که چرا پس از اغتشاشات برای رفع مشکل برخی هنرمندان اقدام کردی؟ من می‌گویم تمام کسانی که در جریان اغتشاشات بودند یا قبل از آن پرونده داشتند مثل جعفر پناهی و رسول‌اف و برخی خانم‌ها، مورد عفو رهبری قرار گرفتند.
@amiropouria
Amir Pouria
تیزر فیلم کوتاه "یک روز معمولی" به قصد انتشار  دومین یادداشت امیر پوریا از مجموعه‌ی یادداشت‌هایی بر چند فیلم حاضر در تنها غرفه‌ی ایرانی بازار فیلم کن ۲۰۲۳ @amiropouria متن کامل یادداشت در ادامه می‌آید:
ما کاره‌ای نبودیم"! یعنی به صراحتی باورنکردنی، دارد از انسانیت و کمک‌رسانی و حمایت از اهل سینما در برابر نیروهای نظامی، اعلام برائت می‌کند! و در ادامه، البته بیشتر اثبات می‌کند که رده‌ی شغلی معادل همان عاملان سرکوب و بگیر و ببند، با روحیاتش سازگار بوده و به خطا سر از کرسی مدیریت فرهنگی در آورده: "شاید اگر به من بود، نمی‌توانستم این قدر وسیع فکر کنم"!

به این اعتبار، تماشای فیلمی مثل "یک روز معمولی" که حتی نامش هم آن دوگانگی تعلیق و طنز هیچکاکی را با خود و در خود دارد، بیش از ماها که سال‌ها حال قهرمان فیلم را تجربه کرده‌ایم، به کار امثال خزاعی می‌آید تا شاید شأن جان انسان در جایگاه قربانی سرکوب‌ها، لحظه‌ای به یادشان آید.

@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چند نکته درباره‌ی پیشنهاد محمد خدایاری‌فرد برای برداشتن حجاب اجباری در شیراز: آیا مردم تداوم حاکمیت با این وعده را می‌پذیرند؟

@amiropouria

یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
چند نکته درباره‌ی پیشنهاد محمد خدایاری‌فرد برای برداشتن حجاب اجباری در شیراز: آیا مردم تداوم حاکمیت با این وعده را می‌پذیرند؟ @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
وقتی اعتراض‌های بعد از جان باختن مهسا امینی به وسعت شهرها و خیابان‌های ایران، بدل شد به اعلام نارضایتی مردم از وجود حکومت، وقتی همه به صراحت گفتند که تداوم این وضعیت و حاکمیت را نمی‌خواهند، دیگر برای بسیاری از مردم، وعده‌هایی مانند حذف گشت ارشاد، شبیه بچه گول زدن بود. شاید اگر حرف‌های اقای محمد خدایاری‌فرد را تا آخر این ویدئو ببینید و بشنوید که می‌گوید پیشنهاد آزادی حجاب در شهر زیبای شیراز را به طور آزمایشی مطرح کرده و معتقد است که در نهایت این تصمیم به سود بقای جمهوری اسلامی خواهد بود، از ایده‌ی او که این دو روز بسیار در شبکه‌های اجتماعی ما تحسین شده، دل بکَنید و از حرف‌هایش ناامید شوید. شاید حس کنید او هم می‌خواهد برداشتن حجاب اجباری را به قصد بقای همین نظام، پیشنهاد کند.

به نیت خود او کار ندارم و راهی هم برای پی بردن به آن نمی‌شناسم. قصدم این است که بگویم همان مبارزه‌ی مدنی بسیار وجدآور و تحسین‌برانگیز و شجاعانه که زنان ایرانی دارند به ادامه‌اش همت می‌کنند، همان تصویرهای امیدوارکننده از زندگی عادی و نرمال بدون حجاب اجباری که حق هر انسان زنده است، در صورتی که بخواهد به این شیوه به عنوان راهِ خاموش نگه داشتنِ آتش اعتراض مردم، مورد استفاده‌ی حاکمیت قرار گیرد، خشم همه‌ی همان مبارزان را به‌درستی برمی‌انگیزد.

اما و البته نباید نگران بود. این سیستم هر چه قدر هم شُل بگیرد و زورش به کنترل این همه زن بااراده نرسد، ذاتش فاقد این ظرفیت و درایت است که حاضر شود ایده‌ی بنیادین حکومت اسلامی یعنی حجاب اجباری را رسماً پایان‌یافته و شکست‌خورده اعلام کند. بنابراین، اعتراض مدنی زیبای برداشتنِ حجاب با اعتراض اصلی و همگانی به اصل و اساس حاکمیت، همچنان همسو خواهند ماند و درستش هم همین است.

@amiropouria
Amir Pouria
تیزر فیلم مستند "گزارش یک قتل" به قصد انتشار  سومین یادداشت امیر پوریا از مجموعه‌ یادداشت‌هایی بر چند فیلم حاضر در تنها غرفه‌ی ایرانی بازار فیلم کن ۲۰۲۳ @amiropouria متن کامل یادداشت در ادامه می‌آید:
نیم‌نگاهی به چند فیلم ایرانی بعد از انقلاب زن، زندگی، آزادی که در غرفه‌ی "کانون فیلمسازان مستقل ایران/ ایفما" در بازار فیلم فستیوال کن ارائه شدند

دو: فیلم مستند 《گزارش یک قتل》ساخته‌ی رضا شاد

ما ایرانی‌ها مثل بسیاری از مردم دنیای امروز وقتی خودمان در گیر و دار پدید‌ه‌ای هستیم که در فضای مجازی فارسی‌زبان زیاد مطرح شده، گمان می‌کنیم همه چیز را درباره‌ی آن می‌دانیم. همچنین تصور می‌کنیم همه‌ی دنیا از آن باخبرند و دیگر نیازی به ثبت و تحقیق و گردآوری و تکمیل اطلاعات دقیق درباره‌ی آن احساس نمی‌کنیم. در حالی که همین انقلاب 《زن، زندگی، آزادی》، همین اعتراضی که از شهریور سال گذشته به مهم‌ترین دغدغه‌ی هر انسانِ ایرانی و هر ایرانیِ انسان بدل شده نیز نیاز فراوان به بررسی، انتقال آگاهی، جمع‌آوری اطلاعات و ارائه‌ی این اطلاعات به جهانیان به طور منظم و هدفمند دارد‌. کاری که مثلاً در بخش 《روزشمار》 شماره‌های مختلف نشریه‌ی 《دفترهای پیشاسقوط 》چاپ نشر ناکجا در پاریس که گاه افتخار نوشتن در آن را دارم، صورت می‌گیرد.‌ حجم و جزییات ستم‌ و سرکوبی که بر مردم نازل شده و جلوه‌های گوناگون آن در این استان و آن خیابان و فلان زندان و بهمان دادسرا، به قدری است که امکان ندارد هیچ کداممان از یکایکش مطلع باشیم.
چه رسد به مردمان دیگر سرزمین‌ها که بخش عمده‌ای از آن چه این مدت و پیش از آن در طول چهار و نیم دهه بر مردم ما گذشت، اساساً برایشان به‌سختی قابل باور است و در ساده‌ترین مثال، می‌توان این واقعیت تلخ را در سختی ِ ترجمه‌ی سرمنشاء این خونخواهی مردمی یعنی کشته شدن مهسا امینی به دست واحدی از پلیس که عنوانش در هیچ فرهنگ دیگری قابل هضم نیست، دید: 《گشت ارشاد》! در بیشتر اخبار و واکنش‌های جهانی، از دیگر عنوان دهان‌پرکن این واحد نیروی ضد نظم و انتظام کشور یعنی 《پلیس امنیت اخلاقی》بهره گرفتند و آن را Morality Police ترجمه کردند. درک درست را امثال راجر واترز نشان دادند که در وصف آن گفتند 《نهاد عجیب و غریبی موسوم به پلیس اخلاقی》
A weird branch of Police force so-called Morality Police!



یکی از دو مستندی که 《کانون فیلمسازان مستقل ایران》حضور آن در غرفه‌ی این کانون به عنوان تنها غرفه‌ی ایرانی بازار فیلم کن ۲۰۲۳ پذیرفت، مستندی به نام 《 گزارش یک قتل 》ساخته‌ی رضا شاد است. فیلمی که می‌کوشد با مکث بر روایت چهار شرکت‌کننده در تجمع‌ها به عنوان ناظر مستقیم سرکوب‌ها و برخوردهای خشونت‌بار نیروهای ضدامنیتی نظام در شهرهای مختلف ایران، شهرهایی که شاهد خونخواهی مردم پس از کشته شدن مهسا امینی بودند، وظیفه‌ی همین اطلاع‌رسانی به مخاطب غیرایرانی و البته ایرانی را به عهده بگیرد. با جزییاتی که چهار راوی بازمی‌گویند، فیلم البته به چیزی فراتر از اطلاع‌رسانی هم دست پیدا می‌کند: به احساس‌های انسانی در لحظه‌ به لحظه‌ی اضطراب مواجهه با سرکوب‌ها. این که هر کدام از چهار راوی/ناظر با چه انگیزه‌هایی به اعتراض دست زدند، چه انگیزه و حسی را در دیگران یافتند و بعد، وقتی با رفتارهایی از جانب پلیس و بسیج و لباس‌شخصی‌ها مواجه شدند که با تمام شنیده‌ها و دانسته‌ها درباره‌ی قساوت آنان، باورشان نمی‌شد، حالا که زمانی گذشته و دارند آن روز و شب‌ها را جلوی دوربین این فیلم به یاد می‌آورند، چه احوالی به هر کدامشان دست می‌دهد. آن رفتارها چه قدر این آدم‌ها را در انگیزه‌هایی که داشتند، محکم‌تر و مطمئن‌تر می‌کند؟
فیلم 《گزارش یک قتل》برای هر ایرانی این دوران، خصلتی انعکاسی دارد. هر کس را در لحظاتی پرشمار، یاد حس و امید یا خشم و ناامیدی خودش درباره‌ی اعتراض‌های مردمی می‌اندازد. تلاش برای ملموس از کار درآمدن، بیش از هر چیز به کسانی که طرف مصاحبه‌های فیلم بوده‌اند، برمی‌گردد. همزمان، این که فیلمساز برای حفظ امنیت آنها در جامعه‌ی زیر سلطه‌ی جمهوری اسلامی ناچار است تصاویرشان را بدون صورت و صدایشان را با تغییر و به شکل دفرمه به تماشاگر ارائه دهد، وضعیتی دوگانه برای این مستند خلق می‌کند: از سویی هر دو وجه دیداری و شنیداری فیلم را طبعا ً نازیبا می‌کند، چون چهره‌ها و حس‌ها را نمی‌بینیم و صداهای واقعی افراد را در آن تب و تاب روایت تجمع اعتراضی، نمی‌شنویم و به جایش صدایی ماشینی می‌شنویم که از حس انسانی، تهی است. اما از طرف دیگر همین ویژگی به قابلیت استنادی فیلم، می‌افزاید. چون همین نهان کردن صورت و تغییر دادن صدا، نشان آشکار و تلخی از شدت خطراتی‌ است که افراد عادی جامعه را در ایران تحت سلطه‌ی حاکمیت سرکوبگر، تهدید می‌کند.
فیلم 《گزارش یک قتل》نمونه‌ای از فیلم‌های ثبت‌کننده‌ی زمانه‌ی خودش است که با هر اتفاقی در امتداد این انقلاب، به عنوان سند همان روز و سالی که ساخته و تکمیل شده، برجا خواهد ماند.


@amiropouria
لینک دریافت [همراه با تخفیف] کتاب صوتی متیو پری بازیگر [و به باور من، خالق اصلی] شخصیت چندلر بینگ در سریال "فرندز" با صدای اشکان عقیلی‌پور
https://www.fidibo.com/book/158116

@amiropouria

توضیحی درباره‌ی این کتاب صوتی در ادامه می‌آید👇
Amir Pouria
لینک دریافت [همراه با تخفیف] کتاب صوتی متیو پری بازیگر [و به باور من، خالق اصلی] شخصیت چندلر بینگ در سریال "فرندز" با صدای اشکان عقیلی‌پور https://www.fidibo.com/book/158116 @amiropouria توضیحی درباره‌ی این کتاب صوتی در ادامه می‌آید👇
جویی و فیبی، گاهی خنگ‌بازی و کم‌دانی دارند؛ شوخی‌های دور و برِ مانیکا و ریچل و راس، بیشتر بر اساس حساسیت‌های عاطفی یا فردی که دارند یا موقعیت‌هایی که برایشان پیش می‌آید، شکل می‌گیرد؛ اما چندلر بینگ با طنز گاه سیاه و گاه شیرینش، با بازی‌هایی که با واژگان به راه می‌اندازد، با اصراری که به دست انداختن خودش دارد یا با اقرار به وضع بد کودکی و اخلاق‌های عجیب و گرایش‌هایی که احتمالش را در مورد او می‌دهند، خودش شوخی خلق می‌کند. به همین دلیل، اگر چندلر را از سریال بردارید و به زندگی واقعی بیاورید، از همه خلاق‌تر و طنازتر است. اگر قرار باشد یکی از این شش نفر، دوست و مثلاً هم‌سفرتان شود و معیار انتخابتان فقط بامزگی حرف‌ها و طعنه‌ها و نکته‌سنجی او باشد، بدسلیقه‌ یا طنزنشناس تشریف دارید اگر انتخابی جز چندلر بینگ داشته باشید [همین طور که اگر دلایل دیگر در بین باشد، می‌توان انتخاب‌های دیگری داشت].
بر این اساس، و برپایه‌ی آن وجه آیرونیک و "هجوِ خود" که در شوخی‌های چندلر با خودش جریان دارد، همیشه فکر می‌کردم سریال "فرندز" باید چند باری زا‌ویه‌ی دید یک آدم طاق‌باز درازکشیده رو به سقف یا آسمان را از چشم او نشان می‌داد! این زاویه‌ی معمولی و ساده‌ای است که هر روز صبح موقع بیدار شدن یا هر شب پیش از به خواب رفتن، خیلی اوقات وسط ورزش کردن و البته کنش دیگری که همه می‌دانیم، تجربه‌اش می‌کنیم؛ اما وقتی در این نمای نقطه‌نظر، چند نفر بالای سر آدم باشند، حالت عجیبی پدید می‌آید‌. سریال "فرندز" این زاویه را دست‌کم دو بار می‌سازد: یک بار وقتی بن به دنیا می‌آید؛ و یک بار از دید آدمی در جای یک مُرده، وقتی که راس توی یک قبر حاضر و آماده می‌افتد.
ولی اگر به کاراکتر آدم‌ها بود، باید این اتفاق برای چندلر می‌افتاد. اوست که همنشینی همیشگی سیاهی و تباهی زندگی از یک طرف و دست انداختن این سیاهی‌ها و به خنده و مسخرگی برگزار کردن را خوب می‌داند.
همه‌ی اینها را گفتم تا به اینجا برسم که به طرزی شگفت‌انگیز، شبیه شوخی تقدیر، مثل این که زندگی متیو پِری، بازیگر و به باور من خالق اصلی شخصیت چندلر بینگ، سوژه‌ی شوخی‌های خود چندلر باشد، فقط زندگی او بین شش بازیگر اصلی سریال "فرندز" تا این اندازه به همنشینی مهیب خوشی و تلخی منجر شد. برای همین است که زندگی‌نامه‌ی خودنوشته‌ی او چند برابر هر کدام از بازیگران دیگر (اگر می‌نوشتند) خواندن دارد و البته اگر کسی مثل دوستم اشکان عقیلی‌پور، این قدر آن را خوب خوانده باشد، شنیدن دارد. اشکان فرندزشناس قهار، چندلرفهم درجه‌یک و قصه‌خوان بسیار دقیقی‌ است و اینها برای من کافی‌ است تا با تأکید، پیشنهاد کنم کتاب صوتی "فرندز، دوستان و عاشقان" نوشته‌ی متیو پری، ترجمه‌ی کیمیا فضایی، چاپ نشر چشمه، به کوشش رادیو گوشه و با صدای اشکان عقیلی‌پور را از یکی از دو اپلیکیشن فیدیبو و طاقچه دریافت و گوش کنید. خودم هم همزمان، شنونده‌اش هستم و دارم پیش می‌روم. بعدتر می‌توانیم درباره‌اش بیشتر گپ بزنیم.
در پایان این توضیح، کافی‌ است
همین تکه از کتاب را بخوانید تا ببینید چرا می‌گویم در زندگی متیو پِری، سیاهی و روشنی به وسعت شوخی‌های چندلر بینگ، جریان داشته:

"ظاهراً پروپوفول باعث ایست قلبی‌ام شده بود . برای پنج دقیقه. سکته قلبی نبود ... خط ضربان قلبم صاف نشد ... اما هیچ چیزی ضربان نداشت و نمی‌تپید‌. اگر اجازه‌ی جسارت به خودم بدهم، لطفاً به مدت پنج دقیقه دست از خواندن این کتاب بردارید ... به ساعت موبایلتان نگاه کنید، از همین الان: پنج دقیقه از وقتتان را اینجا قرار دهید * خیلی زمان زیادی است، نه ؟ * به من گفتند که یک مرد هیکلیِ سوئیسی که اصلاً دلش نمی‌خواست هنرپیشه‌ی "فرندز" روی تخت بیمارستانش بمیرد، پنج دقیقه‌ی کامل احیای قلبی رویـم انـجـام داد و محکم می‌کوبید و می‌زد به سینه‌ام. اگر در "فرندز" بازی نکرده بودم ، سر سه دقیقه [از احیا] دست می‌کشید؟ آیا "فرندز" بار دیگر زندگی‌ام را نجات داده بود؟

@amiropouria
Amir Pouria
نیم‌نگاهی به چند فیلم ایرانی بعد از انقلاب زن، زندگی، آزادی که در غرفه‌ی "کانون فیلمسازان مستقل ایران/ ایفما" در بازار فیلم فستیوال کن ارائه شدند دو: فیلم مستند 《گزارش یک قتل》ساخته‌ی رضا شاد ما ایرانی‌ها مثل بسیاری از مردم دنیای امروز وقتی خودمان در گیر…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تیزر فیلم کوتاه "کژال" ساخته‌ی علی اظهری به قصد انتشار چهارمين یادداشت امیر پوریا درباره‌ی فیلم‌های ایرانی حاضر در بازار فیلم فستیوال کن ۲۰۲۳ [همراه با اشاره‌ای در باب کم‌توجهی عامدانه‌ی سینماگران مجوزدوست به سینمای مستقل و بدون نیاز به مجوز]
@amiropouria

لینک یادداشت در وبسایت:
http://www.amirpouria.com/fimeirani_03.asp?ID=111