Amir Pouria
1.96K subscribers
1.11K photos
401 videos
108 files
407 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
Amir Pouria
100034.pdf
نوشته‌ای شتابان و اولیه پس از درگذشت آقای منوچهر اسماعیلی (۸ فروردین ۱۳۱۸- ۳۱ مرداد ۱۴۰۱)
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
نوشته‌ای شتابان و اولیه پس از درگذشت آقای منوچهر اسماعیلی (۸ فروردین ۱۳۱۸- ۳۱ مرداد ۱۴۰۱) @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
۱. روزی رسید که سال‌ها از آمدنش وحشت داشتم. کسی رفت که زمانی (نیمه‌ی دی ۱۳۹۳ در شماره‌ی ۴۸۵ ماهنامه‌ی فیلم سابق، ویژه‌ی "نام‌های ماندگار") در مقدمه‌ی مقاله‌ای درباره‌‌ی او نوشته بودم: "از باب ستایش صرف نمی‌گویم. این یک واقعیت زندگینامه‌ای‌ست: صدای منوچهر اسماعیلی یکی از دلایل خیلی قدیمی و آغازگر علاقه‌ام به سینما بود؛ طبعاً بی آن که نامش را در سال‌های پیش از دبستان، بدانم".
۲. صدایی خاموش شد که در کارش، خطا و خدشه‌ای نداشت. نه در حرفه‌ و هنر او و نه در ده‌ها شاخه‌ی دیگر هنر، فرهنگ و سینما، نمی‌توان کارنامه‌ای چنین پاکیزه و متعالی یافت. نمی‌توان کار کردن و کار نکردن، حاضر شدن و حاضر نشدن‌های کسی را در امتدادی چنین بلند، در طول ۶۶ سال فعالیت هنری، این همه سنجیده یافت.
۳. طرحی داشتم برای یادآوری و بررسی کار خنده‌سازان تاریخ هنرهای نمایشی ایران. با مکث جداگانه بر کار هر کسی که در خلق کمدی و طنز، مداومت و خلاقیت داشته. خیلی از بازیگران و نمایشنامه‌نویسان و فیلمسازانی که می‌دانید و می‌شناسید، در فهرست بودند. اما یکی از آنهایی که حضورش در نگاه اول عجیب به چشم می‌آمد، منوچهر اسماعیلی بود.
۴. معلوم است که وقتی یک بار در بهمن ۹۶ فرصت گفت‌وگو با ایشان را یافتم، از این موضوع بس محبوبم پرسیدم و به این رسیدم که این مرد به شکلی ورای تصور، وقف کارش بود. این همان تکه‌ی آن گفت‌وگوست:

《پوریا: حتی آن گروچو مارکسی که شما می‌گفتید و در دهۀ هشتاد ضبط و پخش شد، وقتی به جای گروچو فریاد می‌زدید و شعرهای
کوچه‌بازاری می‌خواندید، به شوخی می‌گفتم نمی‌توانم تصور کنم حتی فرزند آقای اسماعیلی هم بتواند او را در لحظۀ گفتن این دیالوگ‌ها تجسم کند...
- آقای اسماعیلی: (می‌خندد) حتماً نمی تواند...
- و هیچ وقت هم در زندگی، شبیه آن را از شما ندیده؟
- به هیچ وجه. اینها مال کار ماست. محدود به همان اتاق تاریک است. آن جاست که راه پیش روی ما باز است تا برود و به هدف که خود کاراکتر فیلم باشد، برسد.
- از یک وجه دیگر این سؤال را می‌پرسم: کسی که این شوخ‌طبعی در
وجودش هست اگر دوبلور نمی‌شد آن را کجا ممکن بود بروز بدهد؟
- اسماعیلی: اگر دوبلور نمی‌شدم معلوم نبود این شوخ‌طبعی در من ایجاد می‌شد.》
۵. عکس آقای اسماعیلی و دخترش متانت را شهراد بانکی برداشته. یکی از جلوه‌های خفیف و کمیاب بروز همان شیطنت‌هاست که هیچ گاه بیش از این نمی‌شد.

از او نوشتن، هرگز نمی‌تواند کامل و کافی باشد؛ نه در به جا آوردن قدر کیفیت کارش و نه حتی از نظر حجم و تعدد.
@amiropouria
#منوچهر_اسماعیلی
#دوبله
#دوبلاژ
#هنر_دوبله
#تسلیت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همیشه با مرگ یک داستان‌پرداز یا هنرشناس ِ در تبعید، به همین که عباس معروفی در این جا می‌گوید، فکر می‌کنم: به کارهای نکرده، ایده‌های در سر مانده و هنوز اجرا نشده. به آن چه در درون و ذهن آدم حی و حاضر است اما چیزهایی از بیرون، از شرایط، از نامرادی‌ها و نامردمی‌ها، فرصت نهایی‌شدنش را از او می‌گیرد.
تصادفی نمی‌دانم که او اینجا در وصف آنها "نگفته‌شده" را به کار می‌برد. نمی‌گوید "گفته‌نشده". چون تا وقتی کنش ِ بیان قصه و اجرای ایده، آغاز نشده باشد، آن چه در سر داری، "نگفته" شده؛ نه این که فقط گفته نشده باشد. زنده و موجود است، اما نگفته و ناگفته مانده. وقتی این طور می‌ماند و می‌ماند تا مرگ هنرمند فرا می‌رسد، آن چه از بیرون بر او تحمیل شده بود، رنج‌آورتر می‌نماید.
رنج‌ عباس معروفی از آن تحمیل‌ها، آن همه سال بر دوشش سنگین بود تا به رنج ابتلا به بیماری بدل شد. حالا او دیگر رنج نمی‌کشد اما نه می‌شود گفت راحت شد (چون مجموع آن رنج‌ها عصاره‌ی جانش را کشید). نه می‌شود سر سوزنی امید داشت که از آن رنج‌ها برای این همه که چون او در غربت و عسرت‌اند، سرسوزنی کم شود.

#عباس_معروفی #ادبیات_داستانی #خانه_هدایت_برلین
@amiropouria

نخستین نمایش فیلم "خرس نیست" ساخته‌ی اخیر جعفر پناهی در فستیوال ونیز، روز نهم سپتامبر یا همان هجدهم شهریور خودمان خواهد بود. یادداشتم درباره‌ی فیلم، بعد از نمایشش تقدیم مخاطبان خواهد شد. فعلاً فقط همین را بگویم که بدون جلوه‌های رایج در آن چه تحت عنوان سینمای اجتماعی می‌شناسیم، واکاوی فیلم از چیزی که در لایه‌های زیرین جامعه‌ی امروز ایران جریان دارد، عمیق‌تر از تصورات مرسومی‌ست که از تعابیری همچون "فیلمساز مخالف‌خوان" یا "فیلم معترض به شرایط" در ذهن داریم.
تنها در وصف همین که چرا اسم فیلم "خرس نیست" است، می‌شود بحثی چندلایه و البته لذتبخش داشت. لذتی که برای من یادآور هوشمندی و نهان‌گویی "سه رخ" است و بعد از درک و رسوب در جان تماشاگر، تداعی‌کننده‌ی گزندگی و برندگی "طلای سرخ".

@amiropouria

#جعفر_پناهی #خرس_نیست #سه_رخ #طلای_سرخ #فستیوال_ونیز #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #سینمای_ایران #امیر_پوریا
خیلی اوقات، زیباترین همدلی‌های بین زن و شوهر (یا کلی‌تر، زن و مرد در دل یک رابطه) از برزخ یک یا چند دعوای درست و حسابی گذر می‌کند.

@amiropouria

یادداشت امیر پوریا درباره‌ی یکی از جلوه‌های مجادلات زناشویی با مکث بر دو سکانس از "تنوره‌ی دیو" (کیانوش عیاری، ۱۳۶۴) و "مردی برای تمام فصول" (فرد زینه‌مان، ۱۹۶۶) در ادامه می‌آید👇
تصویر اول: در "تنوره‌ی دیو"، اولین فیلم بلند کیانوش عیاری، بابا عقیل پا شده رفته کنار پسرش و رفیق پسرش به احیای قنات روستای متروکه‌‌شان کمک کند. چند روز در خانه پیدایش نمی‌شود. زنش می‌رود سر چاه و سرش غر و فریاد می‌زند. مرد هم او را از خود می‌راند تا کار مبارزه‌جویانه‌اش را از سر بگیرد.
ولی کمی بعد، از زن دلجویی می‌کند. زن هم می‌گوید سوزن و نخ آورده تا دکمه‌ی کُتش را بدوزد. و می‌دوزد. همان طور ایستاده، در حالی که کت، تن مرد است. پسرشان انگار که بین آنها خبری باشد، ازشان دور می‌شود تا خلوت کنند.
این آخرین سکانس حضور پیرمرد در فیلم است.
@amiropouria

یادداشت، ادامه دارد👇
تصویر دوم: هرگز نشده موقع تماشای این سکانس "مردی برای تمام فصول" یا نمایش آن در کلاسی و جلسه‌ای، به بغض یا گریه نیافتم. سِر توماس در مسیر خودداری مبارزه‌جویانه‌اش از اظهارنظر درباره‌ی تصمیمات تازه‌ی هنری هشتم، به زنش می‌گوید می‌ترسد سرش را از دست بدهد و زن درک نکند چرا. زن هم بدترش را می‌گوید: او می‌ترسد مرد جان دهد و زن از این بابت، از او بیزار شود. وقتی مرد بغض می‌کند، زن به آغوشش می‌رود و حرف آخرش را می‌زند: "بهترین مردی هستی که در عمرم دیدم". نیش توماس باز می‌شود. حالا دیگر مرگ، زیاد سخت نیست.
این آخرين سکانس حضور زن در فیلم است.

@amiropouria

یادداشت ادامه دارد👇
تصویر اول: این عکس عزیز، می‌توانست بهانه‌ای بشود برای یادآوری دیگری از "بازیگران کم‌شناخته" یا مهجور مانده. ایران که بودم، با برپایی جلسات "گوشه‌های کم‌پیدای سینمای ایران"، این یادآوری را مثل نوعی وظیفه‌ی لذتبخش انجام می‌دادم. حالا به همین ابعاد مجازی بسنده و در اینجا از مهری مهرنیا (۱۳۸۷-۱۲۹۶) و اسماعیل محمدی (۱۳۶۶-۱۲۸۹) یاد می‌کنم. دومی برای این فیلم سیمرغ بلورین بازیگر مرد نقش مکمل جشنواره چهارم فجر را گرفت و در این جایزه‌اش، هم شعور آن سال‌ها تأثیر داشت (که دیگر ردی ازش باقی نمانده)؛ هم دوبله‌ی دوبلور/بازیگر دیگری که به جایش حرف زد و باید از او با حرمت و لبخند یاد کنیم: عزت‌الله مقبلی (۱۳۶۷-۱۳۱۲).

@amiropouria

یادداشت ادامه دارد 👇
تصویر دوم: برشی از فیلم که حاوی این سکانس باشد، می‌توانست برای نکوداشت دیگرباره‌ی منوچهر اسماعیلی به کار رود. نسخه‌ی دوبله را با صدای او و سیمین سرکوب، به یاد بیاورید. گاهی تجسم، بیش از دیدن و شنیدن دوباره، عظمت کار را به جا می‌آورد.

@amiropouria

#دعوای_زناشویی
#دعوای_زن_و_شوهر
#تنوره_دیو
#کیانوش_عیاری
#مردی_برای_تمام_فصول
#اسماعیل_محمدی
#مهری_مهرنیا
#منوچهر_اسماعیلی
#عزت_الله_مقبلی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آقایان برادران روسو که مدتی‌ست بعد از استیون اسپیلبرگ ردیف دوم پولسازترین فیلمسازان تاریخ سینما را یدک می‌کشید،
جناب نتفلیکس که بارها تأکید کرده‌ای "جاسوس مخفی/مرد خاکستری" پرخرج‌ترین محصول شرکت شماست،
ما هم طبعاً می‌فهمیم که نمای بیرونی ساختمان اصلی موردنظر در برلین نباید نمایش داده شود. این تصمیم حرفه‌ای/اقتصادی را هم می‌فهمیم که چند کشور اروپایی دیگر در پراگ فیلمبرداری شده. ولی خودمانیم، انتخاب ساختمان موزهٔ ملی چک و جا زدنش به عنوان شروع سکانس‌های برلین ِ آلمان، کمی ناجور و ناسور نیست؟!
حالا به بقیه‌ی وجوه زیرمتوسط فیلم
The Gray Man
کاری نداریم و فعلاً همین یک قلمش را عرض کردیم.
لطفاً از نظر نادقیقی، کمتر شبیه سینمای ایران و به‌خصوص سریال‌های تاریخی و سیاسی تلویزیون ایران باشید!

@amiropouria

#پراگ
#برلين
#مرد_خاکستری
#جاسوس_مخفی
#مامور_مخفی
#برادران_روسو
#نتفليكس
#رایان_گاسلینگ
#کریس_ایوانز
#آنا_دی_آرماس
#thegrayman
آنا ماریا پی‌یر آنجلی (۱۹ ژوئن ۱۹۳۲- ۱۰ سپتامبر ۱۹۷۱)

از سری بازیگران کم‌شناخته و شاید مهجور
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا درباره‌ی او در سالگرد درگذشت/جوانمرگی/اووردوز و شاید خودکشی‌اش👇