Amir Pouria
اشارهای به ارزش مشروب و نوشیدن از نگاه ارنست همینگوی در سالروز تولد او؛ همراه با گریزی به وضعیت هنرمندان ایرانی در این زمینه! @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
زادروز ارنست میلر همینگوی داستاننویس بزرگ آمریکایی، برندهی نوبل ادبیات و جایزهی پولیتزر
هیچ کس برای آن که "پیر ِ دِیر ِ میگساری"
[در تعبیر انگلیسی،
drinking guru
[
حسابش کنیم، شایستهتر از ارنست همینگوی نیست. این باور نیکلاس مَنکال-بیتل ستوننویس و طنزپرداز است. یادداشتنویس دیگری به اسم آنا آرچیبالد مجموعهی "باید و نبایدهای نوشیدن" را از دل گفتههای همینگوی، فهرستبندی کرده است.
مانند انبوهی نویسندگان بزرگ، میتوان عکسهای بسیاری از همینگوی در حال نوشیدن یا معاشرت همزمان با نوش، یافت. (همزمان، میتوان حسرت خورد که چرا هر عکسی در این احوال خوش ِ انسانی از هر نویسنده یا حتی کلیتر، هر هنرمند ایرانی، غیرقابلانتشار است. حتی اگر طرف درگذشته باشد یا در ایران کنونی هم زندگی نکند، عرف و احساسات عمومی میگوید خوب نیست عکس گیلاس به دستش را نشر دهیم، چون به بدگویی عدهای میانجامد).
حتی دستورالعمل تدارک خیلی از کاکتِیلهای معروف مثل بلادی مِری یا کاکتِیلهایی با شامپاین، از همینگوی نقل شده. با کمی تفاوت نسبت به دستور رایج، با توصیفات خاص خودش که مثل نثر داستانهایش است: به ظاهر با جملات نه چندان طولانی، اما همراه با پیچیدگی در نوع تعابیر (نه به کارگیری واژههای پیچیده).
از او نقل قولهای فراوان دربارهی مشروب و آداب نوشیدن و نگاه کردن به آن به چشم یک فرهنگ زیستی، بر جای مانده. به بهانهی زادروش دو سه تا از آنها را اینجا میآورم تا در نوشخواری ِ بعدیتان، هر وقت که بود، یک چَتوَل/پیک/شات/گیلاس/لیوان هم به یاد استاد بروید بالا:
یک. "کاری را که در حالت مستی گفتهای انجامش میدهی، در حالت هوشیاری انجام بده. این به آدم یاد میدهد که گاهی موقع مستی بهتر است دهانش را ببندد"!
دو. "هرگز برای بوسیدن یک دختر زیبا یا باز کردن یک بطری ویسکی تأخیر نکنید و تردید به دلتان راه ندهید."
سه. "با رفتن به کلیساها، ساختمانهای دولتی یا میدانهای شهر خود را خسته نکنید. اگر میخواهید فرهنگ ِ جایی را بشناسید، شبی را در بارهای آن بگذرانید"
پینوشت یک: بار دیگر و مانند خیلی از پُستها و حرفهای دیگر، عذرِ دوستان همپیالهی سالهای دور و نزدیک که از بیم رصد شدن توسط ارتش سایبری داخلی، از لایک کردن به نشانهی تأیید این چند سطر، معذورند، پیشاپیش پذیرفته میشود!
پینوشت دو: حال خود همینگوی را در عکس سهنفرهی مستی شدیدش و حال گربه را در تنها عکس گربهدار، خریدارم. همچنین عیش و افتخاری را که نصیب مردمان حاضر در عکس پرجمعیت شده.
@amiropouria
#ارنست_همینگوی #زادروز #مشروب #شراب #میگساری #نوش #مستی #ادبیات_داستانی
زادروز ارنست میلر همینگوی داستاننویس بزرگ آمریکایی، برندهی نوبل ادبیات و جایزهی پولیتزر
هیچ کس برای آن که "پیر ِ دِیر ِ میگساری"
[در تعبیر انگلیسی،
drinking guru
[
حسابش کنیم، شایستهتر از ارنست همینگوی نیست. این باور نیکلاس مَنکال-بیتل ستوننویس و طنزپرداز است. یادداشتنویس دیگری به اسم آنا آرچیبالد مجموعهی "باید و نبایدهای نوشیدن" را از دل گفتههای همینگوی، فهرستبندی کرده است.
مانند انبوهی نویسندگان بزرگ، میتوان عکسهای بسیاری از همینگوی در حال نوشیدن یا معاشرت همزمان با نوش، یافت. (همزمان، میتوان حسرت خورد که چرا هر عکسی در این احوال خوش ِ انسانی از هر نویسنده یا حتی کلیتر، هر هنرمند ایرانی، غیرقابلانتشار است. حتی اگر طرف درگذشته باشد یا در ایران کنونی هم زندگی نکند، عرف و احساسات عمومی میگوید خوب نیست عکس گیلاس به دستش را نشر دهیم، چون به بدگویی عدهای میانجامد).
حتی دستورالعمل تدارک خیلی از کاکتِیلهای معروف مثل بلادی مِری یا کاکتِیلهایی با شامپاین، از همینگوی نقل شده. با کمی تفاوت نسبت به دستور رایج، با توصیفات خاص خودش که مثل نثر داستانهایش است: به ظاهر با جملات نه چندان طولانی، اما همراه با پیچیدگی در نوع تعابیر (نه به کارگیری واژههای پیچیده).
از او نقل قولهای فراوان دربارهی مشروب و آداب نوشیدن و نگاه کردن به آن به چشم یک فرهنگ زیستی، بر جای مانده. به بهانهی زادروش دو سه تا از آنها را اینجا میآورم تا در نوشخواری ِ بعدیتان، هر وقت که بود، یک چَتوَل/پیک/شات/گیلاس/لیوان هم به یاد استاد بروید بالا:
یک. "کاری را که در حالت مستی گفتهای انجامش میدهی، در حالت هوشیاری انجام بده. این به آدم یاد میدهد که گاهی موقع مستی بهتر است دهانش را ببندد"!
دو. "هرگز برای بوسیدن یک دختر زیبا یا باز کردن یک بطری ویسکی تأخیر نکنید و تردید به دلتان راه ندهید."
سه. "با رفتن به کلیساها، ساختمانهای دولتی یا میدانهای شهر خود را خسته نکنید. اگر میخواهید فرهنگ ِ جایی را بشناسید، شبی را در بارهای آن بگذرانید"
پینوشت یک: بار دیگر و مانند خیلی از پُستها و حرفهای دیگر، عذرِ دوستان همپیالهی سالهای دور و نزدیک که از بیم رصد شدن توسط ارتش سایبری داخلی، از لایک کردن به نشانهی تأیید این چند سطر، معذورند، پیشاپیش پذیرفته میشود!
پینوشت دو: حال خود همینگوی را در عکس سهنفرهی مستی شدیدش و حال گربه را در تنها عکس گربهدار، خریدارم. همچنین عیش و افتخاری را که نصیب مردمان حاضر در عکس پرجمعیت شده.
@amiropouria
#ارنست_همینگوی #زادروز #مشروب #شراب #میگساری #نوش #مستی #ادبیات_داستانی
در غیاب شفقت: چرا چند رسانهی داخلی در بازتاب خبر حضور فیلم جدید جعفر پناهی در فستیوال ونیز، از قضاوت و طعنه، پرهیز نداشتند؟/ یادداشتی از امیر پوریا به بهانهی حضور فیلم "خرس نیست" در بخش مسابقهی اصلی هفتاد و پنجمین دورهی فستیوال فیلم ونیز
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
در غیاب شفقت: چرا چند رسانهی داخلی در بازتاب خبر حضور فیلم جدید جعفر پناهی در فستیوال ونیز، از قضاوت و طعنه، پرهیز نداشتند؟/ یادداشتی از امیر پوریا به بهانهی حضور فیلم "خرس نیست" در بخش مسابقهی اصلی هفتاد و پنجمین دورهی فستیوال فیلم ونیز @amiropouria…
یادداشتی از امیر پوریا: وضعیت جعفر پناهی در زندان، حضور فیلمش در ونیز و جستجوی شفقت انسانی
دو روز پیش برخی خبرگزاریهای داخلی و صفحات خبری در شبکههای اجتماعی، از احتمال حضور فیلم تازهی جعفر پناهی در فستیوال فیلم ونیز خبر دادند. تا جایی که دیدم، خبر را ابتدا روزنامهی داخلی «بانی فیلم» به نقل از وبسایت هفتهنامهی «ورایتی» منتشر کرده. اما نه این که فکر کنید فقط «ترجمه»اش کرده. بلکه به اصل خبر/مطلب، صفات و توصیفاتی افزوده است.
اصل مطلب ورایتی، صرفاً یک خبر نیست. گزارشیست با امضای نیک ویوارِلّی. او بر اساس شنیدهها و یافتهها از منابع معتبر مختلف، به فیلمهای مهمی اشاره کرده که از حضورشان در بخشهای گوناگون، باخبر است. از فیلم دوم اولیویا وایلد بازیگر در مقام کارگردان به اسم «نگران نباش عزیزم» با بازی فلورانس پیو و هری استایلز تا فیلم «بلوند» اندرو دامنیک و نتفلیکس دربارهی مریلین مونرو. از فیلمهای تازهی نواه بَمباک و آلهخاندرو گونزالس ایناریتو تا نمایش «استاد باغبان» استاد پل شریدر در خارج از مسابقه.
این میان، به فیلم تازهی جعفر پناهی نیز در یک پاراگراف، اشاره شده است: «از باقی نقاط دنیا، درام تازهی کارگردان مؤلف ایرانی جعفر پناهی که به تازگی دوباره زندانی شده، به بخش مسابقه راه یافته است. فیلمی که گفته میشود دربارهی دو داستان عاشقانه به موازات یکدیگر است که هر یک با موانعی روبهرو میشود و در جریان روایت این دو داستان، فیلم تصویری از زندگی در ایران این روزها ارائه میدهد».
این توصیف سرراست و ساده، در متن خبر داخلی و بازنشرکنندگان آن، تبدیل به چنین جملاتی شده است: «درست سه روز پس از آن که سخنگوی قوهی قضاییه علت دستگیری پناهی را اجرای حکم شش سال حبس این فیلمساز اعلام کرد، خبر پذیرفته شدن بدون قید و شرط فیلم «خرس» ساختهی پناهی اعلام شد». در ادامه، بر این نکته تأکید شده است که «به نظر میآید رابطهی مستقیمی میان دستگیری پناهی با پذیرفته شدن فیلم آخرش در یکی از جشنوارههای معتبر اروپایی وجود داشته باشد». همچنین و چند سطر بعد، آمده که «نزدیک به سه ماه پیش جشنواره کن همین فیلم «خرس» را بنا به دلایلی، شایستهی حضور در این فستیوال فرانسوی ندانسته بود».
نکات عجیب مشهود در این متن را به ترتیب عرض میکنم:
یک. اسم فیلم، «خرس نیست» است. شاید خبرنویسان امکان تماس با منابع مطلع را نداشته یا از این کار، پرهیز داشتهاند. اما و به هر حال در خبر ورایتی هم اسم فیلم،
No Bears
آمده و هیچ جوری نمیشود آن را با
Bear
یا احتمالاً
The Bear
اشتباه گرفت.
دو. زمان برگزاری فستیوال ونیز همواره سه تا چهار ماه بعد از فستیوال کن است و به طور طبیعی برخی فیلمهایی که در ونیز حاضر میشوند، پیشتر به فستیوال کن ارائه شدهاند. نه پذیرفته نشدن فیلمی در کن و پذیرش آن در ونیز، به معنای سطح پایینتر آن است (کما این که خیلی اوقات دلیل این امر، تراکم نامهای مشهور در کن و ترجیح برخی بر سایرین است) و نه عدم حضور فیلمی در کن، به این معناست که فیلم در هیچ بخشی از آن پذیرفته نشده بود (همان طور که بارها فیلمی در بخشهای غیر از مسابقهی اصلی کن انتخاب میشود، صاحبان فیلم آن را شرکت نمیدهند و برای بخش مسابقهی ونیز نگه میدارند و بعد مانند «دایره» جعفر پناهی در سال ۲۰۰۰ یا «بازگشت» آندری زویاگینتسف در ۲۰۰۳، شیر طلایی ونیز را میبرند).
سه. پروسهی انتخاب فیلمهای بخش مسابقهی ونیز دستکم دو تا سه هفته پیش به پایان رسیده، فهرست نهایی سه روز دیگر (۲۶ جولای/ژوئیه) به طور رسمی اعلام میشود و اساساً این انتخاب از نظر تقویمی نمیتواند به زندانی شدن پناهی مربوط و محدود باشد. اگر آن طور که خبرنویسان داخلی میگویند، فیلم سه ماه قبل به کن ارائه شده بود، پس نسخهای از آن آماده بوده و بدیهیست که پخشکننده آن را در مقطع ارسال آثار، به ونیز هم ارائه داده. خامدستانه و بسیار غیرحرفهایست اگر تصور کنیم فیلم بسیار قبلتر از دستگیری با بهتر است بگوییم نگه داشتن ِ پناهی در زندان، به ونیز ارائه نشده!
چهار. اساساً از رویکرد این خبر با این میزان منفینگری و از بین بردن اعتبار فیلم و فیلمساز، متحیرم. با توجه به مناسبات داخلی، ممکن است نشریهای از سر محافظهکاری، مثلاً از لزوم آزادی پناهی یا بیانیههای متعدد بینالمللی و ایرانی در این زمینه، چیزی ننویسد. اما این که شبیه یک بولتن داخلی قوهی قضاییه، اجرای قهری حکم او بعد از ۱۱ سال را چنین قطعی بپذیرد و از آن دفاع کند، نمایانگر شرایط اسفباریست که انگار طی آن، آزادی بیان و آزادی هنرمند برای دستاندرکاران رسانه اهمیتی ندارد و در ادامهی این شرایط، بازنشر همین متن در منابع دیگر هم لابد نباید عجیب به چشم بیاید.
@amiropouria
ادامه 👇
دو روز پیش برخی خبرگزاریهای داخلی و صفحات خبری در شبکههای اجتماعی، از احتمال حضور فیلم تازهی جعفر پناهی در فستیوال فیلم ونیز خبر دادند. تا جایی که دیدم، خبر را ابتدا روزنامهی داخلی «بانی فیلم» به نقل از وبسایت هفتهنامهی «ورایتی» منتشر کرده. اما نه این که فکر کنید فقط «ترجمه»اش کرده. بلکه به اصل خبر/مطلب، صفات و توصیفاتی افزوده است.
اصل مطلب ورایتی، صرفاً یک خبر نیست. گزارشیست با امضای نیک ویوارِلّی. او بر اساس شنیدهها و یافتهها از منابع معتبر مختلف، به فیلمهای مهمی اشاره کرده که از حضورشان در بخشهای گوناگون، باخبر است. از فیلم دوم اولیویا وایلد بازیگر در مقام کارگردان به اسم «نگران نباش عزیزم» با بازی فلورانس پیو و هری استایلز تا فیلم «بلوند» اندرو دامنیک و نتفلیکس دربارهی مریلین مونرو. از فیلمهای تازهی نواه بَمباک و آلهخاندرو گونزالس ایناریتو تا نمایش «استاد باغبان» استاد پل شریدر در خارج از مسابقه.
این میان، به فیلم تازهی جعفر پناهی نیز در یک پاراگراف، اشاره شده است: «از باقی نقاط دنیا، درام تازهی کارگردان مؤلف ایرانی جعفر پناهی که به تازگی دوباره زندانی شده، به بخش مسابقه راه یافته است. فیلمی که گفته میشود دربارهی دو داستان عاشقانه به موازات یکدیگر است که هر یک با موانعی روبهرو میشود و در جریان روایت این دو داستان، فیلم تصویری از زندگی در ایران این روزها ارائه میدهد».
این توصیف سرراست و ساده، در متن خبر داخلی و بازنشرکنندگان آن، تبدیل به چنین جملاتی شده است: «درست سه روز پس از آن که سخنگوی قوهی قضاییه علت دستگیری پناهی را اجرای حکم شش سال حبس این فیلمساز اعلام کرد، خبر پذیرفته شدن بدون قید و شرط فیلم «خرس» ساختهی پناهی اعلام شد». در ادامه، بر این نکته تأکید شده است که «به نظر میآید رابطهی مستقیمی میان دستگیری پناهی با پذیرفته شدن فیلم آخرش در یکی از جشنوارههای معتبر اروپایی وجود داشته باشد». همچنین و چند سطر بعد، آمده که «نزدیک به سه ماه پیش جشنواره کن همین فیلم «خرس» را بنا به دلایلی، شایستهی حضور در این فستیوال فرانسوی ندانسته بود».
نکات عجیب مشهود در این متن را به ترتیب عرض میکنم:
یک. اسم فیلم، «خرس نیست» است. شاید خبرنویسان امکان تماس با منابع مطلع را نداشته یا از این کار، پرهیز داشتهاند. اما و به هر حال در خبر ورایتی هم اسم فیلم،
No Bears
آمده و هیچ جوری نمیشود آن را با
Bear
یا احتمالاً
The Bear
اشتباه گرفت.
دو. زمان برگزاری فستیوال ونیز همواره سه تا چهار ماه بعد از فستیوال کن است و به طور طبیعی برخی فیلمهایی که در ونیز حاضر میشوند، پیشتر به فستیوال کن ارائه شدهاند. نه پذیرفته نشدن فیلمی در کن و پذیرش آن در ونیز، به معنای سطح پایینتر آن است (کما این که خیلی اوقات دلیل این امر، تراکم نامهای مشهور در کن و ترجیح برخی بر سایرین است) و نه عدم حضور فیلمی در کن، به این معناست که فیلم در هیچ بخشی از آن پذیرفته نشده بود (همان طور که بارها فیلمی در بخشهای غیر از مسابقهی اصلی کن انتخاب میشود، صاحبان فیلم آن را شرکت نمیدهند و برای بخش مسابقهی ونیز نگه میدارند و بعد مانند «دایره» جعفر پناهی در سال ۲۰۰۰ یا «بازگشت» آندری زویاگینتسف در ۲۰۰۳، شیر طلایی ونیز را میبرند).
سه. پروسهی انتخاب فیلمهای بخش مسابقهی ونیز دستکم دو تا سه هفته پیش به پایان رسیده، فهرست نهایی سه روز دیگر (۲۶ جولای/ژوئیه) به طور رسمی اعلام میشود و اساساً این انتخاب از نظر تقویمی نمیتواند به زندانی شدن پناهی مربوط و محدود باشد. اگر آن طور که خبرنویسان داخلی میگویند، فیلم سه ماه قبل به کن ارائه شده بود، پس نسخهای از آن آماده بوده و بدیهیست که پخشکننده آن را در مقطع ارسال آثار، به ونیز هم ارائه داده. خامدستانه و بسیار غیرحرفهایست اگر تصور کنیم فیلم بسیار قبلتر از دستگیری با بهتر است بگوییم نگه داشتن ِ پناهی در زندان، به ونیز ارائه نشده!
چهار. اساساً از رویکرد این خبر با این میزان منفینگری و از بین بردن اعتبار فیلم و فیلمساز، متحیرم. با توجه به مناسبات داخلی، ممکن است نشریهای از سر محافظهکاری، مثلاً از لزوم آزادی پناهی یا بیانیههای متعدد بینالمللی و ایرانی در این زمینه، چیزی ننویسد. اما این که شبیه یک بولتن داخلی قوهی قضاییه، اجرای قهری حکم او بعد از ۱۱ سال را چنین قطعی بپذیرد و از آن دفاع کند، نمایانگر شرایط اسفباریست که انگار طی آن، آزادی بیان و آزادی هنرمند برای دستاندرکاران رسانه اهمیتی ندارد و در ادامهی این شرایط، بازنشر همین متن در منابع دیگر هم لابد نباید عجیب به چشم بیاید.
@amiropouria
ادامه 👇
Amir Pouria
در غیاب شفقت: چرا چند رسانهی داخلی در بازتاب خبر حضور فیلم جدید جعفر پناهی در فستیوال ونیز، از قضاوت و طعنه، پرهیز نداشتند؟/ یادداشتی از امیر پوریا به بهانهی حضور فیلم "خرس نیست" در بخش مسابقهی اصلی هفتاد و پنجمین دورهی فستیوال فیلم ونیز @amiropouria…
پنج. در ابعاد سیاسی و امنیتی، همه میدانیم حکم قدیمی پناهی به توقیف و توقف فیلمهایش، متوقف نشدن او و همچنان ساختن و خلق کردن و بیش از همه به کنار مردم بودن در چندین و چند بزنگاه مهم اعتراضی برمیگردد. (اساساْ اولین دستگیری او بر مزار ندا آقاسلطان روی داد). علاوه بر آن، بازداشت اخیر او که با پای خودش بابت اعتراض به دستگیری دو همکار فیلمسازش مصطفی آل احمد و محمد رسولاف به جلوی زندان اوین رفته بود، آشکارا از رفتاری واکنشی و فراقانونی خبر میدهد.
شش. اما در ابعاد فرهنگی، به عنوان یکی از فعالان نامآور سینمای ایران، چگونه میتوان چنین دور از شفقت به موقعیت او نگریست؟ آیا هیاهوی تبلیغاتی نهادهای بالادستی در اوج ِ – به اصطلاح عام- بگیر و ببندها باید برای روزنامهنگاران سینمایی چنان به دستورالعمل بدل شود که فراموش کنند فیلمهای مختلف جعفر پناهی مانند «بادکنک سفید»، «دایره»، «طلای سرخ»، «آفساید»، «سه رخ» و بقیه، در دل جریان نقد هنری و سینمایی در ایران بارها و به تفصیل، تحسین شدهاند و در فیلمهای محبوب بسیاری از سینمایینویسان نسلهای گوناگون جای گرفتهاند؟ حالا و با برخورد فراقانونی نهادهای مدعی اجرای قانون و امنیت، باید حتی سرنوشت فردی و انسانی و وضعیت ناعادلانهای که در زندان برای او رقم خورده را نادیده گرفت و حتی از این هم فروتر رفت و حضور فیلم تازهای از او در یکی از سه فستیوال سینمایی مهم دنیا را چنین به طعنه آلود؟
هفت. در حکم دادگاه انقلاب که سال ۱۳۸۹ صادر شد، برای ممنوعیت خروج جعفر پناهی از کشور، دو استثناء ذکر شده است: مگر به دلایل پزشکی یا سفر حج! در حالی که حالا و با گذشت بیش از ده روز از زندانی شدن او، همچنان خبری از دریافت داروهای ضروری و ملزومات مراقبتیاش به گوش نمیرسد.
@amiropouria
شش. اما در ابعاد فرهنگی، به عنوان یکی از فعالان نامآور سینمای ایران، چگونه میتوان چنین دور از شفقت به موقعیت او نگریست؟ آیا هیاهوی تبلیغاتی نهادهای بالادستی در اوج ِ – به اصطلاح عام- بگیر و ببندها باید برای روزنامهنگاران سینمایی چنان به دستورالعمل بدل شود که فراموش کنند فیلمهای مختلف جعفر پناهی مانند «بادکنک سفید»، «دایره»، «طلای سرخ»، «آفساید»، «سه رخ» و بقیه، در دل جریان نقد هنری و سینمایی در ایران بارها و به تفصیل، تحسین شدهاند و در فیلمهای محبوب بسیاری از سینمایینویسان نسلهای گوناگون جای گرفتهاند؟ حالا و با برخورد فراقانونی نهادهای مدعی اجرای قانون و امنیت، باید حتی سرنوشت فردی و انسانی و وضعیت ناعادلانهای که در زندان برای او رقم خورده را نادیده گرفت و حتی از این هم فروتر رفت و حضور فیلم تازهای از او در یکی از سه فستیوال سینمایی مهم دنیا را چنین به طعنه آلود؟
هفت. در حکم دادگاه انقلاب که سال ۱۳۸۹ صادر شد، برای ممنوعیت خروج جعفر پناهی از کشور، دو استثناء ذکر شده است: مگر به دلایل پزشکی یا سفر حج! در حالی که حالا و با گذشت بیش از ده روز از زندانی شدن او، همچنان خبری از دریافت داروهای ضروری و ملزومات مراقبتیاش به گوش نمیرسد.
@amiropouria
تأثیرپذیری چند فیلم مشهور از نمایشنامههای بریتانیایی و اجرای یکی از این متون در ایران
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
تأثیرپذیری چند فیلم مشهور از نمایشنامههای بریتانیایی و اجرای یکی از این متون در ایران @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
در فضای نقدنویسی و حتی نقد شفاهی و سرپایی در ایران، بیشتر ما ذرهبین و دستبند به دست گرفتهایم تا به محض ِ یافتن ِ شباهتی هر چند دور و پَرت، فیلمی را به کپی از فیلم دیگری متهم کنیم. زمانی در مجموعه نوشتههایی تحت عنوان کلی "تشابه و توارد در سینما" به این بحث و فواید و عوارض آن پرداختم که نمونهی اصلی و اول آن در بخش "مقالهها"ی وبسایتم آمده. لينک تقدیم میشود:
http://www.amirpouria.com/maghale_03.asp?ID=37
اما اغلب اوقات، از تأثیرپذیری فیلمها از نمایشنامهها، داستانهای کوتاه و رمانها غافلیم.
فیلم معروف "دریای درون" آلهخاندرو آمهنابار که اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را در ۲۰۰۴ گرفت و باعث شهرت بینالمللی حاویر باردم شد، با وجود بهرهگیری از زمینهای واقعی، بسیار وامدار نمایشنامهی عمیقی از یک نويسندهی بریتانیایی به اسم برایان کلارک است. مفهوم اصلی جبر و اختیار آدمی در حفظ یا نخواستن ِ زندگی خودش در فیلم آمهنابار، تحتتأثیر متن "بالاخره این زندگی مال کیه؟" پردازش شده و حتی ویژگیهایی مانند لجاجت و سماجت شخصیت اصلی و برخی دیالوگهای او دربارهی بیارزشی ِ تداوم زندگیاش از متن کلارک میآید.
فیلم اسکاری "بردمن" ساختهی آلهخاندرو گونزالس ایناریتو که سال ۲۰۱۴ از برندهشدنش در رقابت با "پسرانگی" ریچارد لینکلِیتر سر حال آمدم، از همان ابتدا به نظرم به شدت از نمایشنامهی
Noises Off
اثر رودهبرکنندهی مایکل فرِین که باز هم بریتانیاییست، تأثیر گرفته بود. آن چه در پشت صحنهی تئاتر میگذرد و بعد هم وضعیت ِ پس ِ پشت صحنه و افتضاحاتی که به تدریج رو میشوند، انگار به طور مستقیم از متن فرِین به فیلم ایناریتو منتقل شدهاند.
از روی متن "بالاخره این زندگی..." فیلمی ساخته شده که بازیگر محبوبم ریچارد درایفوس در آن، بدهبستان گرمی با جان کاساوهتیس ندارد. در ایران اجراهای متعددی از این نمایشنامه روی صحنه رفته که شخصاً اجرای سنجیده و پر از ایدهی اشکان خیلنژاد را هنوز با لبخندی گوشهی لب، به یاد میآورم.
عنوان متن
Noises Off
هم به معنای دستور سکوت کارگردان تئاتر خطاب به عواملش است و هم سر و صداهای پشت صحنه که ممکن است روی صحنه هم شنیده شود و آبروی اجراکنندگان تئاتر را ببرد. اتفاقی که در این متن بسیار روی میدهد و فیلم درخشان پیتر باگدانوویچ بر اساس آن، یک سال پیش از مرگ نمایشنامهنویس، از این خرابکاریها خوب بهره برده.
حالا مدتیست دکتر کوشک جلالی اجرایی از این متن را با نام "جنون محض" در تهران روی صحنه برده که بین بازیگرانش هم شاگردانم در سالهای دور و رفقایم در سالهای بعد، کم نيستند. از کارهاییست که دربارهاش کنجکاوم و حتی دورادور حسرت تماشایش را میخورم. اجرایش تا پنجشنبه در سالن عرفان (اول مفتح جنوبی، پایین هفت تیر) ادامه دارد. لینک بلیت:
https://www.tiwall.com/p/jonounmahz
اگر سری زدید، به جای من هم ببینید
@amiropouria
http://www.amirpouria.com/maghale_03.asp?ID=37
اما اغلب اوقات، از تأثیرپذیری فیلمها از نمایشنامهها، داستانهای کوتاه و رمانها غافلیم.
فیلم معروف "دریای درون" آلهخاندرو آمهنابار که اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را در ۲۰۰۴ گرفت و باعث شهرت بینالمللی حاویر باردم شد، با وجود بهرهگیری از زمینهای واقعی، بسیار وامدار نمایشنامهی عمیقی از یک نويسندهی بریتانیایی به اسم برایان کلارک است. مفهوم اصلی جبر و اختیار آدمی در حفظ یا نخواستن ِ زندگی خودش در فیلم آمهنابار، تحتتأثیر متن "بالاخره این زندگی مال کیه؟" پردازش شده و حتی ویژگیهایی مانند لجاجت و سماجت شخصیت اصلی و برخی دیالوگهای او دربارهی بیارزشی ِ تداوم زندگیاش از متن کلارک میآید.
فیلم اسکاری "بردمن" ساختهی آلهخاندرو گونزالس ایناریتو که سال ۲۰۱۴ از برندهشدنش در رقابت با "پسرانگی" ریچارد لینکلِیتر سر حال آمدم، از همان ابتدا به نظرم به شدت از نمایشنامهی
Noises Off
اثر رودهبرکنندهی مایکل فرِین که باز هم بریتانیاییست، تأثیر گرفته بود. آن چه در پشت صحنهی تئاتر میگذرد و بعد هم وضعیت ِ پس ِ پشت صحنه و افتضاحاتی که به تدریج رو میشوند، انگار به طور مستقیم از متن فرِین به فیلم ایناریتو منتقل شدهاند.
از روی متن "بالاخره این زندگی..." فیلمی ساخته شده که بازیگر محبوبم ریچارد درایفوس در آن، بدهبستان گرمی با جان کاساوهتیس ندارد. در ایران اجراهای متعددی از این نمایشنامه روی صحنه رفته که شخصاً اجرای سنجیده و پر از ایدهی اشکان خیلنژاد را هنوز با لبخندی گوشهی لب، به یاد میآورم.
عنوان متن
Noises Off
هم به معنای دستور سکوت کارگردان تئاتر خطاب به عواملش است و هم سر و صداهای پشت صحنه که ممکن است روی صحنه هم شنیده شود و آبروی اجراکنندگان تئاتر را ببرد. اتفاقی که در این متن بسیار روی میدهد و فیلم درخشان پیتر باگدانوویچ بر اساس آن، یک سال پیش از مرگ نمایشنامهنویس، از این خرابکاریها خوب بهره برده.
حالا مدتیست دکتر کوشک جلالی اجرایی از این متن را با نام "جنون محض" در تهران روی صحنه برده که بین بازیگرانش هم شاگردانم در سالهای دور و رفقایم در سالهای بعد، کم نيستند. از کارهاییست که دربارهاش کنجکاوم و حتی دورادور حسرت تماشایش را میخورم. اجرایش تا پنجشنبه در سالن عرفان (اول مفتح جنوبی، پایین هفت تیر) ادامه دارد. لینک بلیت:
https://www.tiwall.com/p/jonounmahz
اگر سری زدید، به جای من هم ببینید
@amiropouria
نکتهای دربارهی فیلم "تاپ گان ۲: ماوریک" و رفتار مدیران ایرانی که هر چیز سادهای را بیهوده و نابخردانه، سیاسی میکنند: یادداشت امیر پوریا
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
Photo
از ۱۰ سال و ۲۰ سال میگذرد که در خیلی موقعیتهای باربط یا ظاهراً بیربط، میگویم جامعه و مديران و حکومت ایران بايد از سینمای آمریکا یاد بگیرند. در حالی که مدیران جزء و کل ما تخصص وارونه دارند که هر چیز ساده و انسانی مثل پوشش مردم و آتشبازی چهارشنبه سوری را سیاسی کنند و از دل آن جدلی بین خود و مردم راه بیاندازند، هالیوود و تفکر مدیریتی آن ماهرانه فیلمی مثل "تاپ گان ۲: ماوریک" را تا جای ممکن، غیرسیاسی میسازد. خلبانان گروه تاپ گان نیروی دریایی ارتش آمریکا در فیلم تا قلب کوهستانهای برفی ِ "دشمن" میروند و بمباران جانانهای میکنند و برمیگردند، اما هرگز اسم این دشمن نمیآید، جزئیات مناسبات سیاسیاش با آمریکا نقش چندانی در عملیات ندارد (شاید منهای زمانبندی دوهفتهای) و جز سماجت نیروهایش در رویارویی حین عملیات، حتی ویژگی منفی عجیب و غریبی هم به آن منسوب نمیشود. البته که همه میفهمیم روسیه است و البته که چنین فیلمهایی در نهایت مثل یک مانور توانایی نظامی عمل میکنند؛ اما همچنان در محدودهی سینما هدف فیلم ایجاد لذت و درگیری و هیجانیست که هویت سیاسی وَر ِ مقابل قهرمانانش طی آن، اهمیت اساسی ندارد و فیلم هم بلد است بدون ظاهر سیاسی، کارکرد پوززنی خود را به تمامی به دست بیاورد.
اینجا اما عزل یک مدیر روابط عمومی بابت انتشار یک عکس، چنان با نابخردی ِ سیاسی توأم است که حتی نمیدانند اعلام خبر این برکناری، به معنای امضای سند ِ ریاکاری، پنهانکاری، نبود ِ آزادی اخبار و اصرار به دروغگویی رسانهایست. کسی از این عزل یا محدودیتها و تهدیدهایی مانند اعلام جرم بابت ارسال فیلم و عکس برای رسانههای فارسیزبان بیرون از ایران، به ترس و وحشت نمیافتد. کسی عبرت نمیگیرد که دیگر خبری و عکسی که آقایان را خوش نیاید، منتشر نکند. بلکه به جایش همه مطمئن میشوند که کوچکترین تلاشها برای انتقال اخبار واقعی از هر پدیدهی هرچند غیرسیاسی، از دید حاکمیت پنهانکار ما، سیاسیست. اینجا مردم را بابت همین افشاگری و در ادامهی آن، مطالبهگری، سرسپردهی "دشمن" میانگارند و آن جا حتی خود دشمن را مثل بدمن معمول درام که لازمهی شکلگیری درام است، تصویر میکنند. یا مثل "تاپ گان ۲: ماوریک" اصلاً کاری بهش ندارند و تصویرش نمیکنند!
پینوشت: عکس کلاهم بر روی صندلی سالن سینما اگر خوب درمیآمد و عظمت تصویر و صدا را اندکی منتقل میکرد، دست به دامان عکسهای دیگر نمیشدم!
#تاپ_گان #نقد_فیلم #سانسور #سانسور_خبر #ریاکاری #تام_کروز #دشمن #دژمن
#topgun #topgunmaverick
@amiropouria
اینجا اما عزل یک مدیر روابط عمومی بابت انتشار یک عکس، چنان با نابخردی ِ سیاسی توأم است که حتی نمیدانند اعلام خبر این برکناری، به معنای امضای سند ِ ریاکاری، پنهانکاری، نبود ِ آزادی اخبار و اصرار به دروغگویی رسانهایست. کسی از این عزل یا محدودیتها و تهدیدهایی مانند اعلام جرم بابت ارسال فیلم و عکس برای رسانههای فارسیزبان بیرون از ایران، به ترس و وحشت نمیافتد. کسی عبرت نمیگیرد که دیگر خبری و عکسی که آقایان را خوش نیاید، منتشر نکند. بلکه به جایش همه مطمئن میشوند که کوچکترین تلاشها برای انتقال اخبار واقعی از هر پدیدهی هرچند غیرسیاسی، از دید حاکمیت پنهانکار ما، سیاسیست. اینجا مردم را بابت همین افشاگری و در ادامهی آن، مطالبهگری، سرسپردهی "دشمن" میانگارند و آن جا حتی خود دشمن را مثل بدمن معمول درام که لازمهی شکلگیری درام است، تصویر میکنند. یا مثل "تاپ گان ۲: ماوریک" اصلاً کاری بهش ندارند و تصویرش نمیکنند!
پینوشت: عکس کلاهم بر روی صندلی سالن سینما اگر خوب درمیآمد و عظمت تصویر و صدا را اندکی منتقل میکرد، دست به دامان عکسهای دیگر نمیشدم!
#تاپ_گان #نقد_فیلم #سانسور #سانسور_خبر #ریاکاری #تام_کروز #دشمن #دژمن
#topgun #topgunmaverick
@amiropouria
Amir Pouria
از ۱۰ سال و ۲۰ سال میگذرد که در خیلی موقعیتهای باربط یا ظاهراً بیربط، میگویم جامعه و مديران و حکومت ایران بايد از سینمای آمریکا یاد بگیرند. در حالی که مدیران جزء و کل ما تخصص وارونه دارند که هر چیز ساده و انسانی مثل پوشش مردم و آتشبازی چهارشنبه سوری…
در متن یادداشت کوتاهم دست نبردم تا اصل آن با همان اشتباهی که کردم، باقی بماند. اما به گفتهی درست یکی از دوستان، در فیلم به این که کشور مقصد عمليات گروه تاپ گان، دارد به سلاح هستهای دست پیدا میکند، بارها اشاره میشود. با این وصف، آن چه در فیلم نامی از آن به میان نمیآید، نمیتواند روسیهای باشد که مدتهاست به این سلاح دست یافته. بدیهیست که این میان، ایران یک احتمال جدیست اما جغرافیای منطقهی عملیات که پوشیده از برف است با مناطق غنیسازی اورانیوم در ایران، تفاوت اساسی دارد. شاید این رد گم کردن با فضاسازی هم مثل اسم نیاوردن از کشور مقصد، از روشهای فیلم و هالیوود برای پرهیز از سیاسیبازی ِ آشکار و دمدستی بوده است.
@amiropouria
@amiropouria
Amir Pouria
در غیاب شفقت: چرا چند رسانهی داخلی در بازتاب خبر حضور فیلم جدید جعفر پناهی در فستیوال ونیز، از قضاوت و طعنه، پرهیز نداشتند؟/ یادداشتی از امیر پوریا به بهانهی حضور فیلم "خرس نیست" در بخش مسابقهی اصلی هفتاد و پنجمین دورهی فستیوال فیلم ونیز @amiropouria…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدای مترجم انگلیسی ِ آلبرتو باربرا (مدیر هنری فستیوال ونیز) و حرفهای باربرا در وصف کار جعفر پناهی، گویاست.
فقط حالا و بعد از اعلام رسمی فیلمهای بخش مسابقه که باید نوسط خود فستیوال صورت میگرفت، این را اضافه میکنم که طبق توضیح همکاران و همراهان جعفر پناهی و تصویری که از ایمیل فستيوال موجود است، انتخاب شدن فیلم "خرس نیست" جعفر پناهی را ۱۲ آوریل به سازنده و پخشکنندهی فیلم خبر دادهاند. یعنی درست سه ماه قبل از ۱۱ جولای/۲۰ تیر که او را در روز تولدش جلوی در ِ زندان اوین قاپ زدند (!) و نگه داشتند. در حالی که برای پیجویی وضع و حال همکارانش مصطفی آل احمد و محمد رسولاف رفته بود.
این فاصلهی زمانی ِ عظیم، قابل توجه کسانی که مرزهای زمان را درنوردیدند و تصور و صدور حکم کردند که حضور فیلم در ونیز به دستگیری او ربط داشته است!
یادداشت همسر جعفر پناهی، خانم طاهره سعیدی در همین زمینه هم خواندنیست که در ادامه میآورم.
#جعفر_پناهی #فستیوال_ونیز #آلبرتو_باربرا #خرس_نیست
#nobears #jafarpanahi #venicefilmfestival
@amiropouria
صدای مترجم انگلیسی ِ آلبرتو باربرا (مدیر هنری فستیوال ونیز) و حرفهای باربرا در وصف کار جعفر پناهی، گویاست.
فقط حالا و بعد از اعلام رسمی فیلمهای بخش مسابقه که باید نوسط خود فستیوال صورت میگرفت، این را اضافه میکنم که طبق توضیح همکاران و همراهان جعفر پناهی و تصویری که از ایمیل فستيوال موجود است، انتخاب شدن فیلم "خرس نیست" جعفر پناهی را ۱۲ آوریل به سازنده و پخشکنندهی فیلم خبر دادهاند. یعنی درست سه ماه قبل از ۱۱ جولای/۲۰ تیر که او را در روز تولدش جلوی در ِ زندان اوین قاپ زدند (!) و نگه داشتند. در حالی که برای پیجویی وضع و حال همکارانش مصطفی آل احمد و محمد رسولاف رفته بود.
این فاصلهی زمانی ِ عظیم، قابل توجه کسانی که مرزهای زمان را درنوردیدند و تصور و صدور حکم کردند که حضور فیلم در ونیز به دستگیری او ربط داشته است!
یادداشت همسر جعفر پناهی، خانم طاهره سعیدی در همین زمینه هم خواندنیست که در ادامه میآورم.
#جعفر_پناهی #فستیوال_ونیز #آلبرتو_باربرا #خرس_نیست
#nobears #jafarpanahi #venicefilmfestival
@amiropouria
Amir Pouria
صدای مترجم انگلیسی ِ آلبرتو باربرا (مدیر هنری فستیوال ونیز) و حرفهای باربرا در وصف کار جعفر پناهی، گویاست. فقط حالا و بعد از اعلام رسمی فیلمهای بخش مسابقه که باید نوسط خود فستیوال صورت میگرفت، این را اضافه میکنم که طبق توضیح همکاران و همراهان جعفر…
نوشتهی طاهره سعیدی همسر جعفر پناهی بعد از اعلام حضور فیلم "خرس نیست" در فستیوال ونیز:
ترکاندن دروغ!
حتماً اگر جعفر خودش در بند نبود و بیرون بود، بهشیوهی خودش و طبق روال این سالهایش، سکوت میکرد و میخندید به این حجم از وقاحت و دروغپردازی و پروندهسازیهای هدفمند که جز به حاشیه راندنِ هنرمندان آزاده و کنشگرِ این سرزمین هدف دیگری ندارند.
اما من _بهعنوان همسر و همراه جعفر پناهی_ حالا که او کنارم نیست اعلام میکنم: فیلم سینمایی «خرس نیست» زمستان سال گذشته ساخته شد و جعفر همان زمان و با اتمام کارهای فنی، یعنی اوایل سال ۱۴۰۱ از بین دو فستیوال مهم پیشِ رو، یعنی کن و ونیز، ترجیح داد دعوت رسمی فستیوال ونیز را قبول کند و چون متعهد به شرایط حرفهای جشنوارهها بود، نمیبایست پیش از اعلام رسمی جشنواره ونیز این خبر را اعلام میکرد.
قطعاً نیازی نیست ایمیلهای چند ماه پیش _فستیوال ونیز_ را رسانهای کنیم. یا چند نفر از دوستان نزدیک جعفر که در جریان کامل تصمیم او بودند را بهعنوان شاهد دعوت کنیم؛ اینها مالِ زمانی پیش از حالا بود. زمانی که جعفر حتا گمان نمیکرد چند ماه بعد، وقتی برای پیگیری و اعتراض به روند دستگیری همکارانش به مراجع رسمی مراجعه کند به فراقانونیترین شکل ممکن دستگیر شود. حتا گمان نمیکرد که بعضی رسانههای سینمایی برای گرفتن لایک و خوشرقصی، چنین به دروغ تیتر بزنند: «ونیز فیلم پناهی را به دلیل زندانیشدناش بیشرط پذیرفته است»! کاش این به اصطلاح رسانهها لااقل کارنامهی جعفر را از «بادکنک سفید» و «آیینه» و «دایره» و «طلای سرخ» تا «سهرخ» بهیاد بیاورند تا بفهمند اقبال فیلمهای او از چه زمانی و با چه کیفیتی از فستیوالها شروع شد و هیچوقت هم پایین نیامد. رسانههای غیرمردمی دیگر هم لازم نیست راه دوری بروند. همین باغ فردوس و موزهی سینما غرفهی بزرگ جوایزش را در معرض بازدید عموم قرار داده؛ تازه اگر جایزهها ملاک باشند که برای خودش نبود و نیست. در دشوارترین روزهای زندگیاش در ده سال گذشته با سختترین شرایط، باز هم فیلم ساخت و به جوانهای اطرافش هم سفارش میکرد که هیچ بهانهای برای فیلم نساختن قابلقبول نیست. چون معتقد بود تنها با کار کردن و مدام فیلم ساختن میتواند صدایی در حوزهی فرهنگ باشد. صدایی برای اصلاح شرایط موجود.
میدانم اگر بیرون بود اجازهی انتشار این یادداشت را نمیداد. من اما برای این بیانصافی مطلق و روایت ناصواب و نادرست تاریخ، سکوت را جایز ندانستم.
طاهره سعیدی
۴ مرداد ۱۴۰۱
@amiropouria
ترکاندن دروغ!
حتماً اگر جعفر خودش در بند نبود و بیرون بود، بهشیوهی خودش و طبق روال این سالهایش، سکوت میکرد و میخندید به این حجم از وقاحت و دروغپردازی و پروندهسازیهای هدفمند که جز به حاشیه راندنِ هنرمندان آزاده و کنشگرِ این سرزمین هدف دیگری ندارند.
اما من _بهعنوان همسر و همراه جعفر پناهی_ حالا که او کنارم نیست اعلام میکنم: فیلم سینمایی «خرس نیست» زمستان سال گذشته ساخته شد و جعفر همان زمان و با اتمام کارهای فنی، یعنی اوایل سال ۱۴۰۱ از بین دو فستیوال مهم پیشِ رو، یعنی کن و ونیز، ترجیح داد دعوت رسمی فستیوال ونیز را قبول کند و چون متعهد به شرایط حرفهای جشنوارهها بود، نمیبایست پیش از اعلام رسمی جشنواره ونیز این خبر را اعلام میکرد.
قطعاً نیازی نیست ایمیلهای چند ماه پیش _فستیوال ونیز_ را رسانهای کنیم. یا چند نفر از دوستان نزدیک جعفر که در جریان کامل تصمیم او بودند را بهعنوان شاهد دعوت کنیم؛ اینها مالِ زمانی پیش از حالا بود. زمانی که جعفر حتا گمان نمیکرد چند ماه بعد، وقتی برای پیگیری و اعتراض به روند دستگیری همکارانش به مراجع رسمی مراجعه کند به فراقانونیترین شکل ممکن دستگیر شود. حتا گمان نمیکرد که بعضی رسانههای سینمایی برای گرفتن لایک و خوشرقصی، چنین به دروغ تیتر بزنند: «ونیز فیلم پناهی را به دلیل زندانیشدناش بیشرط پذیرفته است»! کاش این به اصطلاح رسانهها لااقل کارنامهی جعفر را از «بادکنک سفید» و «آیینه» و «دایره» و «طلای سرخ» تا «سهرخ» بهیاد بیاورند تا بفهمند اقبال فیلمهای او از چه زمانی و با چه کیفیتی از فستیوالها شروع شد و هیچوقت هم پایین نیامد. رسانههای غیرمردمی دیگر هم لازم نیست راه دوری بروند. همین باغ فردوس و موزهی سینما غرفهی بزرگ جوایزش را در معرض بازدید عموم قرار داده؛ تازه اگر جایزهها ملاک باشند که برای خودش نبود و نیست. در دشوارترین روزهای زندگیاش در ده سال گذشته با سختترین شرایط، باز هم فیلم ساخت و به جوانهای اطرافش هم سفارش میکرد که هیچ بهانهای برای فیلم نساختن قابلقبول نیست. چون معتقد بود تنها با کار کردن و مدام فیلم ساختن میتواند صدایی در حوزهی فرهنگ باشد. صدایی برای اصلاح شرایط موجود.
میدانم اگر بیرون بود اجازهی انتشار این یادداشت را نمیداد. من اما برای این بیانصافی مطلق و روایت ناصواب و نادرست تاریخ، سکوت را جایز ندانستم.
طاهره سعیدی
۴ مرداد ۱۴۰۱
@amiropouria
یادداشتی از امیر پوریا و یادی از والتر برِنان، یکی از معدود بازیگران سه اسکاری ِ تاریخ سینما، متعلق به نسلی همسن و سال سینماتوگراف
@amiropuria
متن در ادامه میآید 👇
@amiropuria
متن در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا و یادی از والتر برِنان، یکی از معدود بازیگران سه اسکاری ِ تاریخ سینما، متعلق به نسلی همسن و سال سینماتوگراف @amiropuria متن در ادامه میآید 👇
به واسطهی والتر برِنان و نقشهایش، یکی از جدیترین ژانرهای سینمای کلاسیک آمریکا یعنی وسترن، با چاشنی کمدی همراه شد. تمام عمرش نقش مکمل بازی کرد و با آن که در کنار دنیل دیلوئیس (با ۳ اسکار نقش اصلی) و جک نیکلسون (با ۲ اسکار نقش اصلی و یک مکمل) یکی از سه بازیگر مرد سه اسکاری در تاریخ سینماست، بخش عمدهی مدعیان سینمادوستی او را چندان به جا نمیآورند. نه از این بابت که در فیلمهای کماهمیتی حضور داشته. بلکه به دلیل ضعف عمومی حافظهی بلندمدت که موجب میشود فقط پدیدههای روز را پررنگ به یاد بیاوریم.
در کارنامهی برِنان از بازی برای دیوید لین تا هاوارد هاکز تا ویلیام وایلر تا فریتس لانگ تا جان فورد و از تناسب با ژانر وسترن تا نوآر تا ملودرام تا پلیسی تا کمدی، همهی اتفاقاتی که میتواند آرزوی هر بازیگر فهیم باشد، رقم خورده است. با حضور در نقشهای فرعی، احتمالاً صاحب رکوردهای آماری دیگری هم هست. مثلاً در سال ۱۹۳۳ در ۲۱ فیلم و سال بعدش در ۲۴ فیلم بازی کرده! برِنان مانند گروچو مارکس، همفری بوگارت، مارلنه دیتریش و باستر کیتون، برآمده از نسلیست که در دههی آخر قرن نوزدهم، دههی پیدایش سینماتوگراف به دنیا آمدند. به جوانی که رسیدند، سینما زبان باز کرد و ناطق شد. و وقتی در آستانهی کهنسالی بودند، سینما دیگر دورهی مدرن خود را هم به لحاظ بیان هنری و هم در ابعاد تکنولوژیک، سپری کرده بود.
یکی دو روز پیش صد و بیست و هشتمین زادروز برنان بود و با رفیقی بیآن که این مناسبت تقویمی را بدانیم، یکی از سه نقش اسکاری او در "وسترنر/غربنشین" ویلیام وایلر را یاد آوردیم. فیلمی که برنان کنار گری کوپر بازی میکند و نقش قاضی روی بین معروف را دارد: کسی که خود را "تنها مرد قانون غرب رودخانهی پکس" در ایالت تگزاس آمریکا میدانست و فیلمها و سریالهای پرشماری دربارهاش ساخته شده؛ از جمله "زندگی و دوران قاضی روی بین" توسط جان هیوستن با بازی پل نیومن که البته به تحریف واقعیت تاریخی مشهور است؛ اما این کار در فیلم به شدت جواب داده!
به هر رو یادی از والتر برِنان کردیم و گفتم او را به شما هم یادآوری کنم. اغلب اوقات با دوبلهی زندهیاد عزتالله مقبلی، چاشنی نمکین ِ وسترنها بود و بعد از او کاراکتر "پیرمرد بذلهگو و همزمان، غرغرو" در وسترن و خیلی ژانرهای دیگر، مکرر شد.
@amiropouria
#والتر_برنان #اسکار #اسکار_مکمل #بازیگری #بازیگر_نقش_مکمل #بازیگران_فراموش_شده #گوشه_های_کم_پیدا
#walterbrennan
به واسطهی والتر برِنان و نقشهایش، یکی از جدیترین ژانرهای سینمای کلاسیک آمریکا یعنی وسترن، با چاشنی کمدی همراه شد. تمام عمرش نقش مکمل بازی کرد و با آن که در کنار دنیل دیلوئیس (با ۳ اسکار نقش اصلی) و جک نیکلسون (با ۲ اسکار نقش اصلی و یک مکمل) یکی از سه بازیگر مرد سه اسکاری در تاریخ سینماست، بخش عمدهی مدعیان سینمادوستی او را چندان به جا نمیآورند. نه از این بابت که در فیلمهای کماهمیتی حضور داشته. بلکه به دلیل ضعف عمومی حافظهی بلندمدت که موجب میشود فقط پدیدههای روز را پررنگ به یاد بیاوریم.
در کارنامهی برِنان از بازی برای دیوید لین تا هاوارد هاکز تا ویلیام وایلر تا فریتس لانگ تا جان فورد و از تناسب با ژانر وسترن تا نوآر تا ملودرام تا پلیسی تا کمدی، همهی اتفاقاتی که میتواند آرزوی هر بازیگر فهیم باشد، رقم خورده است. با حضور در نقشهای فرعی، احتمالاً صاحب رکوردهای آماری دیگری هم هست. مثلاً در سال ۱۹۳۳ در ۲۱ فیلم و سال بعدش در ۲۴ فیلم بازی کرده! برِنان مانند گروچو مارکس، همفری بوگارت، مارلنه دیتریش و باستر کیتون، برآمده از نسلیست که در دههی آخر قرن نوزدهم، دههی پیدایش سینماتوگراف به دنیا آمدند. به جوانی که رسیدند، سینما زبان باز کرد و ناطق شد. و وقتی در آستانهی کهنسالی بودند، سینما دیگر دورهی مدرن خود را هم به لحاظ بیان هنری و هم در ابعاد تکنولوژیک، سپری کرده بود.
یکی دو روز پیش صد و بیست و هشتمین زادروز برنان بود و با رفیقی بیآن که این مناسبت تقویمی را بدانیم، یکی از سه نقش اسکاری او در "وسترنر/غربنشین" ویلیام وایلر را یاد آوردیم. فیلمی که برنان کنار گری کوپر بازی میکند و نقش قاضی روی بین معروف را دارد: کسی که خود را "تنها مرد قانون غرب رودخانهی پکس" در ایالت تگزاس آمریکا میدانست و فیلمها و سریالهای پرشماری دربارهاش ساخته شده؛ از جمله "زندگی و دوران قاضی روی بین" توسط جان هیوستن با بازی پل نیومن که البته به تحریف واقعیت تاریخی مشهور است؛ اما این کار در فیلم به شدت جواب داده!
به هر رو یادی از والتر برِنان کردیم و گفتم او را به شما هم یادآوری کنم. اغلب اوقات با دوبلهی زندهیاد عزتالله مقبلی، چاشنی نمکین ِ وسترنها بود و بعد از او کاراکتر "پیرمرد بذلهگو و همزمان، غرغرو" در وسترن و خیلی ژانرهای دیگر، مکرر شد.
@amiropouria
#والتر_برنان #اسکار #اسکار_مکمل #بازیگری #بازیگر_نقش_مکمل #بازیگران_فراموش_شده #گوشه_های_کم_پیدا
#walterbrennan
دو عکس از ۲۱ سال پیش، زمانی که درست یک دهه از نقدنویسی و فعالیتم در مطبوعات و ادبیات سینمایی میگذشت.
بالا، پاییز ۱۳۸۰، جلسهی نقد و گپ دربارهی فیلم "سفر قندهار" محسن مخملباف در اصفهان. فیلمی که هنوز در کنار "سکوت" آن را آخرین فیلمهای تأملبرانگیز مخملباف میدانم.
پایین، تابستان ۱۳۸۰ در کنار محمدرسول صادقی، فرزاد هومن، علیاکبر عبدالعلیزاده و علی معلم در یک جشنوارهی سراسری در یزد. این جشنوارهای بود که یکی از دوستان نمایندهی ارشاد استان وقتی هول و ولای بنده را دید، نوش ِ گمگشتهام را بهم آدرس داد! البته که سرش خوش باد، ولی شما حد ِ بیحد ِ ریا را داشته باشید!
پینوشت: کج و کولهگی ِ لب و لوچهام در عکس پایین، دخلی به مصرف نوش ِ فوقالذکر ندارد. آن موقع هنوز آن متاع گرانبها بهم نرسیده بود.
@amiropouria
#علی_معلم #محسن_مخملباف #اصفهان #یزد #نقد_فیلم #سینمای_ایران
بالا، پاییز ۱۳۸۰، جلسهی نقد و گپ دربارهی فیلم "سفر قندهار" محسن مخملباف در اصفهان. فیلمی که هنوز در کنار "سکوت" آن را آخرین فیلمهای تأملبرانگیز مخملباف میدانم.
پایین، تابستان ۱۳۸۰ در کنار محمدرسول صادقی، فرزاد هومن، علیاکبر عبدالعلیزاده و علی معلم در یک جشنوارهی سراسری در یزد. این جشنوارهای بود که یکی از دوستان نمایندهی ارشاد استان وقتی هول و ولای بنده را دید، نوش ِ گمگشتهام را بهم آدرس داد! البته که سرش خوش باد، ولی شما حد ِ بیحد ِ ریا را داشته باشید!
پینوشت: کج و کولهگی ِ لب و لوچهام در عکس پایین، دخلی به مصرف نوش ِ فوقالذکر ندارد. آن موقع هنوز آن متاع گرانبها بهم نرسیده بود.
@amiropouria
#علی_معلم #محسن_مخملباف #اصفهان #یزد #نقد_فیلم #سینمای_ایران