.
همین چندی پیش، مجموعهٔ «بچگی در بزرگسالی» در دل برنامههای «سینما و زندگی» یادتان هست؟ در طراحی اولیهٔ آن مجموعه، میخواستم به غیر از دو قسمت «دیوانگی در سینمای ایران» و «دیوانگی در سینمای جهان»، یک قسمت کامل را به «رهایی و دیوانگی در دنیای داریوش مهرجویی» اختصاص بدهم؛ بس که نمونههای قابلبحث در این زمینه داشت: از کار خودش در پشتبام خانهٔ سهراب سپهری در دههٔ پنجاه که جمع روشنفکران را واداشته بود کنار جای خواب باغبان طفلکی، رقص ارواح راه بیاندازند و خودش را به همان شکل روح عینکآفتابیزدهٔ میم (گلی فراهانی) در «درخت گلابی» درآورده بود تا حتی فیلمهایی که با رفتار عبوستان درست ندیدهاید؛ مثل پرواز روح علی مصفا و نگار فروزنده در آسمان کیش در «دختردایی گم شده» یا سکانس جنونآمیز و رودهبرکنندهٔ «شلنگکِشی» (به جای طنابکشی) در «چه خوبه که برگشتی». اما واقعاً نمیشد آن مجموعه را به بیش از چهار برنامه رساند و حسرتش با من ماند
.
حالا در مجموعهای که موضوعش «سینمای ایران و تم تبعیض» است و فردا آخرین قسمتش از صفحهٔ رسانهٔ پارسی
@persianmediaproduction
منتشر میشود، تیتراژ با وسعت صدای زندهیاد حسین سرشار در حال اجرای بخشی از یک اپرا در فیلم «اجارهنشینها» تزیین شده. اما در سه قسمت اول مجموعه، هنوز خبری از این فیلم و بحث دربارهٔ جلوهٔ تبعیض در آن نبود. فردا در قسمت آخر، بخش مهمی به آن اختصاص دارد. با آن که ابتدا کسی تصور نمیکند تم تبعیض، دخل مستقیمی به این فیلم داشته باشد
.
#اجاره_نشین_ها آقای #داریوش_مهرجویی #سینما_و_زندگی_با_امیر_پوریا
همین چندی پیش، مجموعهٔ «بچگی در بزرگسالی» در دل برنامههای «سینما و زندگی» یادتان هست؟ در طراحی اولیهٔ آن مجموعه، میخواستم به غیر از دو قسمت «دیوانگی در سینمای ایران» و «دیوانگی در سینمای جهان»، یک قسمت کامل را به «رهایی و دیوانگی در دنیای داریوش مهرجویی» اختصاص بدهم؛ بس که نمونههای قابلبحث در این زمینه داشت: از کار خودش در پشتبام خانهٔ سهراب سپهری در دههٔ پنجاه که جمع روشنفکران را واداشته بود کنار جای خواب باغبان طفلکی، رقص ارواح راه بیاندازند و خودش را به همان شکل روح عینکآفتابیزدهٔ میم (گلی فراهانی) در «درخت گلابی» درآورده بود تا حتی فیلمهایی که با رفتار عبوستان درست ندیدهاید؛ مثل پرواز روح علی مصفا و نگار فروزنده در آسمان کیش در «دختردایی گم شده» یا سکانس جنونآمیز و رودهبرکنندهٔ «شلنگکِشی» (به جای طنابکشی) در «چه خوبه که برگشتی». اما واقعاً نمیشد آن مجموعه را به بیش از چهار برنامه رساند و حسرتش با من ماند
.
حالا در مجموعهای که موضوعش «سینمای ایران و تم تبعیض» است و فردا آخرین قسمتش از صفحهٔ رسانهٔ پارسی
@persianmediaproduction
منتشر میشود، تیتراژ با وسعت صدای زندهیاد حسین سرشار در حال اجرای بخشی از یک اپرا در فیلم «اجارهنشینها» تزیین شده. اما در سه قسمت اول مجموعه، هنوز خبری از این فیلم و بحث دربارهٔ جلوهٔ تبعیض در آن نبود. فردا در قسمت آخر، بخش مهمی به آن اختصاص دارد. با آن که ابتدا کسی تصور نمیکند تم تبعیض، دخل مستقیمی به این فیلم داشته باشد
.
#اجاره_نشین_ها آقای #داریوش_مهرجویی #سینما_و_زندگی_با_امیر_پوریا
Amir Pouria
یک ماه از جان باختن داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر به غیر قابل تصورترین شکل ممکن گذشته و ما هنوز نمیدانیم آن چه گفتند را باور کنیم یا نه @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
مونا میگفت حس میکند مادر و پدرش کنارش ایستادهاند و وحیده محمدیفر و داریوش مهرجویی انگار از قاب آن عکس، او و حضور آزاد و انسانیاش را لبخند بر لب، نگاه میکردند.
چند ساعت دیگر، یک ماه از آن دقایقی که هر کداممان در این مدت بارها تجسم کردهایم و هرگز باور نکردهایم، میگذرد. دقایقی که مهرجویی در درگاه آشپزخانه و محمدیفر در اتاق، بر زمین افتاده بودند. هزار بار با خودم فکر کردهام که به هم چهها گفتند، چهها شنیدند، کدامشان زودتر جان سپرد و دیگری چه قدر و چه طور این را دانست، دومی چه قدر بعدتر به او پیوست؟ بعد، از این که به این جزییات فکر کردهام از خودم خجالت میکشم و دوباره میکوشم به میراث هنری برجای مانده فکر کنم اما بار دیگر ذهن و حسم مرا از این که برایم عادی بشود، باز میدارد. عادی شدن غیرعادیترین چیزها، بزرگترین خواستهی جمهوری اسلامی از هر ایرانیست.
به آن نگاهی که ناخواسته یا خواسته، حکومت را معصوم میانگارد و بدبینی امثال مرا که در چهار یا پنج ویدئوی مختلف توضیحش دادم، "تئوری توطئه" میپندارد، کاری ندارم. حرفم سادهتر از حدس دسیسه است: این اتفاقی بود که هر طور رخ داد، حاکمیت ِ متمایل به تهدید و تحدید هنر و فرهنگ، از آن سود برد. با اعلام سریع قاتل/قاتلان و بازسازی صحنهی جرم و توی ویترین گذاشتن آنها به شکل تخمی و باورناپذیر، بر این تأکيد کرد که آن را جنایتی معمولی میداند، انگیزههای حقیری در ابعاد ۳۰ میلیون تومان و یک جارو برقی برایش قائل است و با طرح این مهملات، هر چه بیشتر از احساس ناامنی نزد مردم و اهل فرهنگ، خرکِیف میشود.
در تدارک ویدئوی دیگری در همین زمینهام و برایش نیاز به یک جور نظرسنجی دارم. در ادامه مطرح میکنم و خواهشم این است که شرکت بفرمایید. رأی شما به طور ناشناس به بنده خواهد رسید
#داریوش_مهرجویی #وحیده_محمدی_فر #مونا_مهرجویی #قتل #جنایت #قتل_مهرجویی #عادی_سازی_نکنیم
مونا میگفت حس میکند مادر و پدرش کنارش ایستادهاند و وحیده محمدیفر و داریوش مهرجویی انگار از قاب آن عکس، او و حضور آزاد و انسانیاش را لبخند بر لب، نگاه میکردند.
چند ساعت دیگر، یک ماه از آن دقایقی که هر کداممان در این مدت بارها تجسم کردهایم و هرگز باور نکردهایم، میگذرد. دقایقی که مهرجویی در درگاه آشپزخانه و محمدیفر در اتاق، بر زمین افتاده بودند. هزار بار با خودم فکر کردهام که به هم چهها گفتند، چهها شنیدند، کدامشان زودتر جان سپرد و دیگری چه قدر و چه طور این را دانست، دومی چه قدر بعدتر به او پیوست؟ بعد، از این که به این جزییات فکر کردهام از خودم خجالت میکشم و دوباره میکوشم به میراث هنری برجای مانده فکر کنم اما بار دیگر ذهن و حسم مرا از این که برایم عادی بشود، باز میدارد. عادی شدن غیرعادیترین چیزها، بزرگترین خواستهی جمهوری اسلامی از هر ایرانیست.
به آن نگاهی که ناخواسته یا خواسته، حکومت را معصوم میانگارد و بدبینی امثال مرا که در چهار یا پنج ویدئوی مختلف توضیحش دادم، "تئوری توطئه" میپندارد، کاری ندارم. حرفم سادهتر از حدس دسیسه است: این اتفاقی بود که هر طور رخ داد، حاکمیت ِ متمایل به تهدید و تحدید هنر و فرهنگ، از آن سود برد. با اعلام سریع قاتل/قاتلان و بازسازی صحنهی جرم و توی ویترین گذاشتن آنها به شکل تخمی و باورناپذیر، بر این تأکيد کرد که آن را جنایتی معمولی میداند، انگیزههای حقیری در ابعاد ۳۰ میلیون تومان و یک جارو برقی برایش قائل است و با طرح این مهملات، هر چه بیشتر از احساس ناامنی نزد مردم و اهل فرهنگ، خرکِیف میشود.
در تدارک ویدئوی دیگری در همین زمینهام و برایش نیاز به یک جور نظرسنجی دارم. در ادامه مطرح میکنم و خواهشم این است که شرکت بفرمایید. رأی شما به طور ناشناس به بنده خواهد رسید
#داریوش_مهرجویی #وحیده_محمدی_فر #مونا_مهرجویی #قتل #جنایت #قتل_مهرجویی #عادی_سازی_نکنیم