Amir Pouria
نوعی معرفی: اشارهای از امیر پوریا دربارهٔ فیلم "افراد موفق" و جنبههای آیرونیک آن که هوش مخاطب را به چالش، فعالیت وامیدارد و لذتی کمتر تجربهشده در روند تماشا و بعد، درک فیلم، به او میبخشد @amiropouria متن یادداشت👇
Wonder Boys
و نقش هوش در لذت فیلم دیدن
اشارهای از امیر پوریا
اگر خودمان را اسیر معیارها یا - بهتر است همان گونه که بارها در مقالههایی توضیح دادهام، بگویم- کلیشههای نقد فیلم نکنیم، میتوانیم فیلمها را از زوایای گوناگونی شوقبرانگیز بیابیم. برای من یکی از این جلوههای وجدآور، وقتی است که فیلمی در هر قدم، هوش ِ من ِ مخاطب را به کار وادارد. نه فقط برای حل معما به شیوهٔ آثار پلیسی/کارآگاهی ادبیات و سینما. بلکه برای درک درونیات آدمها و همزمان، ربط عمیق و آشکار این درونیات به وقایع داستان. پارسال از کشف فیلم "شبح بهشت" یا
#phantomoftheparadise
ساختهٔ برایان دیپالما گفتم، اما البته اشارهای به این جنبه از آن نکردم. حالا باید فیلمی را که بار اول تماشای آن، موقع ساختهشدنش در شروع قرن جاری، اصلاً متوجه لذت و لایههای متعددش نشده بودم، در به فعالیت درآوردن هوش مخاطب، بدیع توصیف کنم: "افراد موفق"
#wonderboys
ساختهٔ کرتیس هنسان
.
یک سگ نابینا که قضاوتگرترین شخصیت فیلم است و اتفاقاً در قضاوتش هم بسیار اخلاقزده عمل میکند (!) و مسیر درام فیلم را در سکانس مهمانی در منزل صاحبش، بهکلی تغییر میدهد
.
رمانی که با دیدن فیلم، بهشدت کنجکاوم بدانم چه روایت و ساختاری دارد. این سیر سیال حوادث، دیالوگهای آیرونیک، مواجههٔ آدمهای باهوش با هم و این نکتهٔ معمولاً مورد غفلت که هوش میتواند از مهمترین تکیهگاههای آدمی در رویارویی با افسردگی باشد، در کتاب چگونه کنار هم نشستهاند
.
ترکیب بازیگرانی که گاه نقشی مشابه را جایی دیگر بازی کردهاند ولی اینجا به عمقی غافلگیرکننده میرسند (مثلاً مایکل داگلاس نقش آدمی درگیر بحران میانسالی را در «بازی» دیوید فینچر داشت و اینجا بحران خلاقیت هم به آن اضافه شده) و گاه برای ویژگیهای اصلی کاراکتر، انتخابهای عجیبی به چشم میآیند اما چنان درک و اجرایی از آن دارند که آدم از خودش میپرسد چرا فکر کردم برای این نقش، انتخاب عجیبی است (بهخصوص فرانسیس مکدورمند و توبی مگوآیر که نوع دردسرهای این دومی برای استادش در کنار دردسرهای شاگرد دیگری با بازی کِیتی هُلمز، میتواند دریغی برای هر معلم هنر در ایران باشد: بچههای امروزی که بابت علاقه به نثر و نگارش استادشان به نویسندگی علاقه پیدا میکنند) و البته رابرت داونی جونیور که هوش و شناخت و شیطنت را به هم میآمیزد و نیاز تماشاگر به سرعت انتقال بالا برای دریافت درست فیلم، با ورود کاراکتر او چند برابر میشود
.
و البته کارگردان ِ بهواقع فرزانهای که در دل تفاوتهای درست نوع کارش در بهترین فیلمهایش، درک انسانی عمیق او از "محرمانه لسآنجلس" تا این فیلم "افراد موفق"، همه جا جاری است: کرتیس هنسان یادآوری میکند که روانشناسی به معنای عینی و در تار و پود شناخت آدمها میتواند تا چه اندازه مهیج باشد و وقتی در روایتی با هوش شخصیتها همنشین شود، تا چه اندازه میتواند تماشاگر را از مشارکت هوشش در روند تماشا سر شوق بیاورد
.
اما دِینم به سگ فیلم، به این سادگی ادا نمیشود. باید بر او و همتایا منحصر به فردش در فیلمهای گوناگون، جداگانه مکث کنم
.
#امیر_پوریا #معرفی_فیلم #نقد_فیلم
.
ترجمهٔ غلط اما رایج نام فیلم: #پسران_شگفت_انگیز
و نقش هوش در لذت فیلم دیدن
اشارهای از امیر پوریا
اگر خودمان را اسیر معیارها یا - بهتر است همان گونه که بارها در مقالههایی توضیح دادهام، بگویم- کلیشههای نقد فیلم نکنیم، میتوانیم فیلمها را از زوایای گوناگونی شوقبرانگیز بیابیم. برای من یکی از این جلوههای وجدآور، وقتی است که فیلمی در هر قدم، هوش ِ من ِ مخاطب را به کار وادارد. نه فقط برای حل معما به شیوهٔ آثار پلیسی/کارآگاهی ادبیات و سینما. بلکه برای درک درونیات آدمها و همزمان، ربط عمیق و آشکار این درونیات به وقایع داستان. پارسال از کشف فیلم "شبح بهشت" یا
#phantomoftheparadise
ساختهٔ برایان دیپالما گفتم، اما البته اشارهای به این جنبه از آن نکردم. حالا باید فیلمی را که بار اول تماشای آن، موقع ساختهشدنش در شروع قرن جاری، اصلاً متوجه لذت و لایههای متعددش نشده بودم، در به فعالیت درآوردن هوش مخاطب، بدیع توصیف کنم: "افراد موفق"
#wonderboys
ساختهٔ کرتیس هنسان
.
یک سگ نابینا که قضاوتگرترین شخصیت فیلم است و اتفاقاً در قضاوتش هم بسیار اخلاقزده عمل میکند (!) و مسیر درام فیلم را در سکانس مهمانی در منزل صاحبش، بهکلی تغییر میدهد
.
رمانی که با دیدن فیلم، بهشدت کنجکاوم بدانم چه روایت و ساختاری دارد. این سیر سیال حوادث، دیالوگهای آیرونیک، مواجههٔ آدمهای باهوش با هم و این نکتهٔ معمولاً مورد غفلت که هوش میتواند از مهمترین تکیهگاههای آدمی در رویارویی با افسردگی باشد، در کتاب چگونه کنار هم نشستهاند
.
ترکیب بازیگرانی که گاه نقشی مشابه را جایی دیگر بازی کردهاند ولی اینجا به عمقی غافلگیرکننده میرسند (مثلاً مایکل داگلاس نقش آدمی درگیر بحران میانسالی را در «بازی» دیوید فینچر داشت و اینجا بحران خلاقیت هم به آن اضافه شده) و گاه برای ویژگیهای اصلی کاراکتر، انتخابهای عجیبی به چشم میآیند اما چنان درک و اجرایی از آن دارند که آدم از خودش میپرسد چرا فکر کردم برای این نقش، انتخاب عجیبی است (بهخصوص فرانسیس مکدورمند و توبی مگوآیر که نوع دردسرهای این دومی برای استادش در کنار دردسرهای شاگرد دیگری با بازی کِیتی هُلمز، میتواند دریغی برای هر معلم هنر در ایران باشد: بچههای امروزی که بابت علاقه به نثر و نگارش استادشان به نویسندگی علاقه پیدا میکنند) و البته رابرت داونی جونیور که هوش و شناخت و شیطنت را به هم میآمیزد و نیاز تماشاگر به سرعت انتقال بالا برای دریافت درست فیلم، با ورود کاراکتر او چند برابر میشود
.
و البته کارگردان ِ بهواقع فرزانهای که در دل تفاوتهای درست نوع کارش در بهترین فیلمهایش، درک انسانی عمیق او از "محرمانه لسآنجلس" تا این فیلم "افراد موفق"، همه جا جاری است: کرتیس هنسان یادآوری میکند که روانشناسی به معنای عینی و در تار و پود شناخت آدمها میتواند تا چه اندازه مهیج باشد و وقتی در روایتی با هوش شخصیتها همنشین شود، تا چه اندازه میتواند تماشاگر را از مشارکت هوشش در روند تماشا سر شوق بیاورد
.
اما دِینم به سگ فیلم، به این سادگی ادا نمیشود. باید بر او و همتایا منحصر به فردش در فیلمهای گوناگون، جداگانه مکث کنم
.
#امیر_پوریا #معرفی_فیلم #نقد_فیلم
.
ترجمهٔ غلط اما رایج نام فیلم: #پسران_شگفت_انگیز