یادداشتی دربارهٔ آنها که نمی توانند شادمانی هرچند گذرای مردم را تاب بیاورند
امیر پوریا/ فردای پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر مراکش
اندازهٔ حیرت و نفرت ام از اطواری های افراطی و ضدمردم و ناخوش و ناراحتی که نمی خواهند و نمی توانند چند ساعت رها شدن #مردم را میان این همه تنگنا و بن بست ببینند، قابل سنجش نیست. نمی توانم این حجم از اسنوبیسم را تصور کنم که کسی #ایرانی باشد و ساز نِق و زِر کوک کند که «مراکش تیم برتر میدان بود ... این پیروزی، حق ما نبود ... این نوع بازی، مروج خشونت است ... شماها و مردم ساده اید ... نمی دانید این تیم نباید ببرد تا سیستم نتواند بهره برداری کند» و ترهاتی از این دست.
در دو عکس از دو بیست و پنجم خرداد به فاصلهٔ نُه سال، به یادتان می آورم که عکاس عکس میدان آزادی #حامد_صابر مدت چهارده ماه بابت ثبت تصویرهای اعتراض مردمی زندانی بود و عکاس عکس شادی مردم در خیابان های تهران ، دوست شخصی بنده علی شخصیان یحتمل هنگام ثبت هر عکس، پشت دوربین لبخندی به عرض صورت بر لب داشته و آوای هیجان و شوق، از فضای اطراف به لنز دوربین اش می نشسته است. آن مردم حق این شادمانی ها را بیشتر دارند؛ بهانه اش هر چه می خواهد، باشد؛ باخود یا بی خود. این پایکوبی ها و فاصلهٔ چندین فرسخی بین پوشش و موسیقی و رهایی مردم -خانم ها و آقایان؛ نه فقط جمع نازیبا و نچسب مردانه - با تصویر دروغین نگرش رسمی از مردم، نمی گذارد هیچ مدیریت و نهادی بتواند برد #تیم_ملی_ایران را مال خود و مصادره به مطلوب کند.
حضرات ناسرحال و عبوس اینچنینی را #علی_معلم عزیزمان خوب توصیف می کرد که می گفت مدام ژست ِ «بر ما مَگوزید» می گیرند. سِنده بر سراپایتان که شادی هرچند زودگذر مردم هم آزارتان می دهد.
@amiropouria
امیر پوریا/ فردای پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر مراکش
اندازهٔ حیرت و نفرت ام از اطواری های افراطی و ضدمردم و ناخوش و ناراحتی که نمی خواهند و نمی توانند چند ساعت رها شدن #مردم را میان این همه تنگنا و بن بست ببینند، قابل سنجش نیست. نمی توانم این حجم از اسنوبیسم را تصور کنم که کسی #ایرانی باشد و ساز نِق و زِر کوک کند که «مراکش تیم برتر میدان بود ... این پیروزی، حق ما نبود ... این نوع بازی، مروج خشونت است ... شماها و مردم ساده اید ... نمی دانید این تیم نباید ببرد تا سیستم نتواند بهره برداری کند» و ترهاتی از این دست.
در دو عکس از دو بیست و پنجم خرداد به فاصلهٔ نُه سال، به یادتان می آورم که عکاس عکس میدان آزادی #حامد_صابر مدت چهارده ماه بابت ثبت تصویرهای اعتراض مردمی زندانی بود و عکاس عکس شادی مردم در خیابان های تهران ، دوست شخصی بنده علی شخصیان یحتمل هنگام ثبت هر عکس، پشت دوربین لبخندی به عرض صورت بر لب داشته و آوای هیجان و شوق، از فضای اطراف به لنز دوربین اش می نشسته است. آن مردم حق این شادمانی ها را بیشتر دارند؛ بهانه اش هر چه می خواهد، باشد؛ باخود یا بی خود. این پایکوبی ها و فاصلهٔ چندین فرسخی بین پوشش و موسیقی و رهایی مردم -خانم ها و آقایان؛ نه فقط جمع نازیبا و نچسب مردانه - با تصویر دروغین نگرش رسمی از مردم، نمی گذارد هیچ مدیریت و نهادی بتواند برد #تیم_ملی_ایران را مال خود و مصادره به مطلوب کند.
حضرات ناسرحال و عبوس اینچنینی را #علی_معلم عزیزمان خوب توصیف می کرد که می گفت مدام ژست ِ «بر ما مَگوزید» می گیرند. سِنده بر سراپایتان که شادی هرچند زودگذر مردم هم آزارتان می دهد.
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا در واکنش به اعتراض بازجویانهٔ وزیر کشور نسبت به انتقادات مهران مدیری دربارهٔ عملکرد مسئولان در سیل هولناک اوایل فروردین ٩٨ در کشور
از حرف های #عبدالرضا_رحمانی_فضلی در واکنش به بخشی از خوشمزگی های مثلاً انتقادی #مهران_مدیری و از خود آن حرف های مدیری، چیزی منتشر نمی کنم چون مخاطبان پیگیر احوال #مردم_ایران دیده و شنیده اند و روشنگری برای باقی شوت ها نه مهم است و نه وظیفهٔ من. مدیری و نویسنده های متون او محاسبه می کنند و بر حسب میزان احتمال کف و سوت سطحی مخاطب سطحی نگر، می نویسند و می گویند و اگر بازار خنده ها گرمی گرفت، لفت و لیس اش را زیاد می کنند. تعابیری همچون انتقاد اجتماعی و دلنگرانی برای مردم در وصف عملکرد ایشان، شوخی بزرگی است. اما توبیخ شدن خود و برنامه شان بابت این میزان #اعتماد_به_نفس #کاذب #وزیر_کشور، شوخی بزرگ تری خواهد بود.
حضرت فضلی، وزیر وقت این کشور ِ گرفتار در چنبرهٔ بدترین اوقات، چرا گمان می کنید تمسخر عملکرد شما و رده های مختلف مسئولین در مورد #سیل ویرانگر تعطیلاتی که سیاه ترین نوروز زندگی هر ایرانی زنده در سال #نود_و_هشت را رقم زد، از مدیری شروع شده؟ چرا نمی بینید و نمی دانید که شدت تمسخر نادانی ها و دیر جنبیدن شما و امثال تان باعث فوج و خیل تمسخرهای اصیل مردم در محیط مَجازی شد؟ و چطور نمی دانید با دیدن اینها بود که نویسندگان برنامهٔ مدیری به قصد تقویت تصویر شبه اپوزیسیونی او تصمیم به گنجاندن این چند جمله در متن پلاتوهای برنامه گرفتند؟ از کِی کار ما بدینجا رسید که وزیر کشورمان از نسبت بین شهرسازی و میزان طاقت و مقاومت هر شهر و روستا در برابر باران شدید، هیچ نداند؟ چه شد که تصور می کنید بلایایی همچون سیل در کشورهایی که مثال می زنید، همپا و همتای کشور بلاکِش ما و حتی یک پنجم و یک دهم آن، تلفات و جان باختن و مال باختن و بی خانمان شدن دارد؟ چرا کار کارستان مردم در روستای #حاجی_آباد #بندر_ترکمن را نمی بینید و چرا بر سر خود که مثل بنده کچل نیست و زیاد درد نمی آید، نمی کوبید بابت این که هیچ جا هیچ تیم امداد و زیرمجموعهٔ ستاد بحران، چنین نکرد که حاجی آبادی ها کردند؟ چرا «پای کار» بودن خود و بالادستی ها را با همین شعارها و لباس هلال احمر پوشیدن، کافی می دانید و از وضعیت مرگبار مردم پلدختر که حتی نمی دانند و نمی توانند بدانند خویشان و خانواده شان زنده اند یا نه، شرم نمی کنید؟ اصلاً چرا آن شب، وقت و شرایط اش را داشتید که بنشینید پای #تلویزیون کوفتی ما و #دورهمی تماشا کنید؟
کسی که هوش لازم را ندارد تا بگوید برنامه را از تلویزیون ندیده و تکهٔ شبه اعتراضی اش را در محیط مَجازی دیده، یعنی کسی که نمی تواند اطلاعات مربوط به میزان مشغلهٔ خود در بحرانی ترین شرایط ممکن در تمام طول وزارت اش را مدیریت کند، چگونه ممکن است امری صدها بار خطیرتر همچون زیست و حیات مردمان #سیل_زده را بتواند کنترل و مدیریت یا حتی درک کند؟ چگونه ممکن است حتی کسری از آن اوضاع را درک کند و آن وقت به جای وضع مردم، برای برخورد با یک #برنامه_تلویزیونی حنجره بدراند؟ آن هم وسط جلسهٔ مثلاً #ستادبحران؟!
#امیر_پوریا
@amiropouria
از حرف های #عبدالرضا_رحمانی_فضلی در واکنش به بخشی از خوشمزگی های مثلاً انتقادی #مهران_مدیری و از خود آن حرف های مدیری، چیزی منتشر نمی کنم چون مخاطبان پیگیر احوال #مردم_ایران دیده و شنیده اند و روشنگری برای باقی شوت ها نه مهم است و نه وظیفهٔ من. مدیری و نویسنده های متون او محاسبه می کنند و بر حسب میزان احتمال کف و سوت سطحی مخاطب سطحی نگر، می نویسند و می گویند و اگر بازار خنده ها گرمی گرفت، لفت و لیس اش را زیاد می کنند. تعابیری همچون انتقاد اجتماعی و دلنگرانی برای مردم در وصف عملکرد ایشان، شوخی بزرگی است. اما توبیخ شدن خود و برنامه شان بابت این میزان #اعتماد_به_نفس #کاذب #وزیر_کشور، شوخی بزرگ تری خواهد بود.
حضرت فضلی، وزیر وقت این کشور ِ گرفتار در چنبرهٔ بدترین اوقات، چرا گمان می کنید تمسخر عملکرد شما و رده های مختلف مسئولین در مورد #سیل ویرانگر تعطیلاتی که سیاه ترین نوروز زندگی هر ایرانی زنده در سال #نود_و_هشت را رقم زد، از مدیری شروع شده؟ چرا نمی بینید و نمی دانید که شدت تمسخر نادانی ها و دیر جنبیدن شما و امثال تان باعث فوج و خیل تمسخرهای اصیل مردم در محیط مَجازی شد؟ و چطور نمی دانید با دیدن اینها بود که نویسندگان برنامهٔ مدیری به قصد تقویت تصویر شبه اپوزیسیونی او تصمیم به گنجاندن این چند جمله در متن پلاتوهای برنامه گرفتند؟ از کِی کار ما بدینجا رسید که وزیر کشورمان از نسبت بین شهرسازی و میزان طاقت و مقاومت هر شهر و روستا در برابر باران شدید، هیچ نداند؟ چه شد که تصور می کنید بلایایی همچون سیل در کشورهایی که مثال می زنید، همپا و همتای کشور بلاکِش ما و حتی یک پنجم و یک دهم آن، تلفات و جان باختن و مال باختن و بی خانمان شدن دارد؟ چرا کار کارستان مردم در روستای #حاجی_آباد #بندر_ترکمن را نمی بینید و چرا بر سر خود که مثل بنده کچل نیست و زیاد درد نمی آید، نمی کوبید بابت این که هیچ جا هیچ تیم امداد و زیرمجموعهٔ ستاد بحران، چنین نکرد که حاجی آبادی ها کردند؟ چرا «پای کار» بودن خود و بالادستی ها را با همین شعارها و لباس هلال احمر پوشیدن، کافی می دانید و از وضعیت مرگبار مردم پلدختر که حتی نمی دانند و نمی توانند بدانند خویشان و خانواده شان زنده اند یا نه، شرم نمی کنید؟ اصلاً چرا آن شب، وقت و شرایط اش را داشتید که بنشینید پای #تلویزیون کوفتی ما و #دورهمی تماشا کنید؟
کسی که هوش لازم را ندارد تا بگوید برنامه را از تلویزیون ندیده و تکهٔ شبه اعتراضی اش را در محیط مَجازی دیده، یعنی کسی که نمی تواند اطلاعات مربوط به میزان مشغلهٔ خود در بحرانی ترین شرایط ممکن در تمام طول وزارت اش را مدیریت کند، چگونه ممکن است امری صدها بار خطیرتر همچون زیست و حیات مردمان #سیل_زده را بتواند کنترل و مدیریت یا حتی درک کند؟ چگونه ممکن است حتی کسری از آن اوضاع را درک کند و آن وقت به جای وضع مردم، برای برخورد با یک #برنامه_تلویزیونی حنجره بدراند؟ آن هم وسط جلسهٔ مثلاً #ستادبحران؟!
#امیر_پوریا
@amiropouria
در آستانهی سالگرد جان باختن مهسا امینی و سالگرد خونخواهی او، تناقضی در ذهنم رژه میرود و بر سرم میکوبد:
از طرفی میگویم اگر یک سال پیش کسی چون مهدی یراحی ترانهای چون "روسریتو..." میخواند، مردم میگفتند ببین پشتش به کی و به کجا گرم است؛ و اگر او را میگرفتند، مردم میگفتند یعنی نمیدانست که وقتی چنین چیزی علیه حجاب بخواند، میریزند و میبرندش؟
اما حالا هر انسان ایرانی و هر ایرانیِ انسان با خبر دستگیری او، با دیدن عکسهای دستگیریاش و نوع حملهی وحوش سلب امنیت به او (که البته تصاویرش را خودشان به قصد ایجاد رعب و وحشت، منتشر کردهاند) به جای ترس، دندان بر هم میفشارد و خشم بر اندوه میافزاید و برای هر مقاومت و مبارزهای که از دستش برآید، انگیزه میگیرد و به اجرای این ترانه و شرایط کنونی مهدی یراحی، صفتی جز "شجاعت" و عنوانی جز "کنار مردم ایستادن" نسبت نمیدهد.
اینها یعنی که خیلی خیلی پیش افتادهایم. آگاهی، رو به گسترش است و همینها حاکمیت را متزلزل میکند. حاکمیتی که
در ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ و قبل از شهریور ۱۴۰۱، به سکوت و پذیرش عمومی، متکی بوده.
اما از طرف دیگر وقتی میبینم مهدی یراحی تنهاست و کس دیگری از بین این همه هنرمند، چه همکار او و چه در زمينههای هنری دیگر، در مرزهای ایران، اثر اعتراضی آشکار یا حتی پنهان خلق نمیکند و کلام اعتراضی به زبان و قلم جاری نمیکند، به خودم میگویم حالاحالاها مانده تا آگاه شویم. به خودم هشدار میدهم که خیلی ی ی ی ی کار داریم.
شاید برآیند این دو نگاه، این باشد که برخلاف اغلب جوامع انسانی، در ایران امروز، هنرمندان از مردم به شدت عقباند. چه در درک و آگاهی از لزوم زوال این حکومت؛ و چه در شجاعت و ایستادگی و مبارزهی مدنی.
چه بیهنریِ تباه و مضمحلیست این گونه هنرمندی!
زنده باد مهدی یراحی و بیش باد همچون او
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #سرکوب_معترضان #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #مردم #حجاب_اختیاری #حجاب_اجباری #روسریتو #مهدی_یراحی #هنرمند #هنرمندان_ایرانی #خاک_تو_سر_ما_کنن
در آستانهی سالگرد جان باختن مهسا امینی و سالگرد خونخواهی او، تناقضی در ذهنم رژه میرود و بر سرم میکوبد:
از طرفی میگویم اگر یک سال پیش کسی چون مهدی یراحی ترانهای چون "روسریتو..." میخواند، مردم میگفتند ببین پشتش به کی و به کجا گرم است؛ و اگر او را میگرفتند، مردم میگفتند یعنی نمیدانست که وقتی چنین چیزی علیه حجاب بخواند، میریزند و میبرندش؟
اما حالا هر انسان ایرانی و هر ایرانیِ انسان با خبر دستگیری او، با دیدن عکسهای دستگیریاش و نوع حملهی وحوش سلب امنیت به او (که البته تصاویرش را خودشان به قصد ایجاد رعب و وحشت، منتشر کردهاند) به جای ترس، دندان بر هم میفشارد و خشم بر اندوه میافزاید و برای هر مقاومت و مبارزهای که از دستش برآید، انگیزه میگیرد و به اجرای این ترانه و شرایط کنونی مهدی یراحی، صفتی جز "شجاعت" و عنوانی جز "کنار مردم ایستادن" نسبت نمیدهد.
اینها یعنی که خیلی خیلی پیش افتادهایم. آگاهی، رو به گسترش است و همینها حاکمیت را متزلزل میکند. حاکمیتی که
در ۴۴ سال بعد از انقلاب ۵۷ و قبل از شهریور ۱۴۰۱، به سکوت و پذیرش عمومی، متکی بوده.
اما از طرف دیگر وقتی میبینم مهدی یراحی تنهاست و کس دیگری از بین این همه هنرمند، چه همکار او و چه در زمينههای هنری دیگر، در مرزهای ایران، اثر اعتراضی آشکار یا حتی پنهان خلق نمیکند و کلام اعتراضی به زبان و قلم جاری نمیکند، به خودم میگویم حالاحالاها مانده تا آگاه شویم. به خودم هشدار میدهم که خیلی ی ی ی ی کار داریم.
شاید برآیند این دو نگاه، این باشد که برخلاف اغلب جوامع انسانی، در ایران امروز، هنرمندان از مردم به شدت عقباند. چه در درک و آگاهی از لزوم زوال این حکومت؛ و چه در شجاعت و ایستادگی و مبارزهی مدنی.
چه بیهنریِ تباه و مضمحلیست این گونه هنرمندی!
زنده باد مهدی یراحی و بیش باد همچون او
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #سرکوب_معترضان #زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید #مردم #حجاب_اختیاری #حجاب_اجباری #روسریتو #مهدی_یراحی #هنرمند #هنرمندان_ایرانی #خاک_تو_سر_ما_کنن
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا به بهانهی زادروز علی کریمی که خود را از یک فوتبالیست محبوب به جایگاه حامی حس و اعتراض هر انسان ایرانی و هر ایرانی ِ انسان، ارتقا داد @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
مدخل ویکیپدیای نام علی کریمی، عبارت "مخالف حکومت جمهوری اسلامی" را درست بعد از "فوتبالیست بازنشستهی ایرانی" آورده. به عنوان فوتبالدوست گیلک پرسپولیسی طرفدار بازیکنان تکنیکی، بدیهیست که او همیشه فوتبالیست محبوبم بوده اما حالا اگر علی کریمی را فقط بابت فوتبال، سوابق بینالمللی یا مهارت دریبل بستاییم، دون شأن اوست. مثل کسانیست که مثلاً میخواهند همسو با حکومت نباشند ولی تَه ِ کنشگریشان این است که از هنگامه قاضیانی یا کتایون ریاحی به عنوان "بازیگر ارزشمند" یاد کنند. یعنی آخرین چیزی که این روزها و این سالها برای خود آنها و برای مردم، مهم است. چیزی که به صدها نفر دیگر میشود نسبت داد ولی فعلاً و اصلاً مسئله این نیست.
جای گرفتن علی کریمی در ردهی مخالفان صریح و حمایتش از مردم معترض، آن قدر برای جرگههای آویزان از جاهای مختلف جمهوری اسلامی گران تمام شده که از راهاندازی هشتگ "علی اجازه" (که بدجوری هم شکست خورد و مطلقاً ترند نشد) تا انواع برنامهسازیهای تلویزیونی علیه او حتی با کوچک شمردن ارزش فوتبالیاش (!) به هر وسیلهای متوسل شدند. تهدیدهای حمید رسایی و پلمب ویلا و باقی توقیف و مصادرهها که البته همچنان تکلیفش ناروشن است، بماند.
در همین مسیر تخریب، انبوه اتهامات از سوی عرازشه، اصلاحطلبهایی که با توییتهای "بر ما مگوزید"، عملاً بخشی از ارتش سایبری حاکمیتاند و متأسفانه بخشهایی از مخالفان بیرون از ايران به او وارد شد اما تأکید کریمی بر این که "عضو هیچ حزب و گروهی نیست" ارزش فردیاش را برای من بیشتر کرد.
ضمناً همین امروز که آمدم این متن را به بهانهی تولدش بنویسم، دانستم که او ۴۵ ساله میشود و از من کوچکتر است! یک موقعی در یکی از یادداشتهای فوتبالیام در وصف فرانچسکو توتی نوشته بودم در تمام دوران بچگی و جوانی هرگز تصورش را نمیکردیم زمانی برسد که سن قهرمانان ورزشیمان از ما کمتر باشد! چه رسد به علی کریمی که در یک انتخاب تاریخی، راهش را از یک ورزشکار محبوب صرف جدا کرد و با آن که از نظر سنی فقط دو سه ماه از طفل لجوج رشدنیافتهای تحت عنوان انقلاب ۵۷ بزرگتر است، در ارتقای خود با صراحتش به یادمان آورد که:
مخالفت، یک احساس نیست. به عنوان بخشی از "مکنونات قلبی" یا "ذهنیات" آدمی، تا وقتی در پستو بماند، نه تأثیری میگذارد و نه اصلاً موجودیت پیدا میکند. اما از لحظهی ابراز، به کنشگری میرسد و میبینید که در مورد او، چه خاری در چشم حضرات شده و چه خواری از آنها...
@amiropouria
#علی_کریمی #زادروز #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #اعتراضات_سراسری #مردم_معترض
مدخل ویکیپدیای نام علی کریمی، عبارت "مخالف حکومت جمهوری اسلامی" را درست بعد از "فوتبالیست بازنشستهی ایرانی" آورده. به عنوان فوتبالدوست گیلک پرسپولیسی طرفدار بازیکنان تکنیکی، بدیهیست که او همیشه فوتبالیست محبوبم بوده اما حالا اگر علی کریمی را فقط بابت فوتبال، سوابق بینالمللی یا مهارت دریبل بستاییم، دون شأن اوست. مثل کسانیست که مثلاً میخواهند همسو با حکومت نباشند ولی تَه ِ کنشگریشان این است که از هنگامه قاضیانی یا کتایون ریاحی به عنوان "بازیگر ارزشمند" یاد کنند. یعنی آخرین چیزی که این روزها و این سالها برای خود آنها و برای مردم، مهم است. چیزی که به صدها نفر دیگر میشود نسبت داد ولی فعلاً و اصلاً مسئله این نیست.
جای گرفتن علی کریمی در ردهی مخالفان صریح و حمایتش از مردم معترض، آن قدر برای جرگههای آویزان از جاهای مختلف جمهوری اسلامی گران تمام شده که از راهاندازی هشتگ "علی اجازه" (که بدجوری هم شکست خورد و مطلقاً ترند نشد) تا انواع برنامهسازیهای تلویزیونی علیه او حتی با کوچک شمردن ارزش فوتبالیاش (!) به هر وسیلهای متوسل شدند. تهدیدهای حمید رسایی و پلمب ویلا و باقی توقیف و مصادرهها که البته همچنان تکلیفش ناروشن است، بماند.
در همین مسیر تخریب، انبوه اتهامات از سوی عرازشه، اصلاحطلبهایی که با توییتهای "بر ما مگوزید"، عملاً بخشی از ارتش سایبری حاکمیتاند و متأسفانه بخشهایی از مخالفان بیرون از ايران به او وارد شد اما تأکید کریمی بر این که "عضو هیچ حزب و گروهی نیست" ارزش فردیاش را برای من بیشتر کرد.
ضمناً همین امروز که آمدم این متن را به بهانهی تولدش بنویسم، دانستم که او ۴۵ ساله میشود و از من کوچکتر است! یک موقعی در یکی از یادداشتهای فوتبالیام در وصف فرانچسکو توتی نوشته بودم در تمام دوران بچگی و جوانی هرگز تصورش را نمیکردیم زمانی برسد که سن قهرمانان ورزشیمان از ما کمتر باشد! چه رسد به علی کریمی که در یک انتخاب تاریخی، راهش را از یک ورزشکار محبوب صرف جدا کرد و با آن که از نظر سنی فقط دو سه ماه از طفل لجوج رشدنیافتهای تحت عنوان انقلاب ۵۷ بزرگتر است، در ارتقای خود با صراحتش به یادمان آورد که:
مخالفت، یک احساس نیست. به عنوان بخشی از "مکنونات قلبی" یا "ذهنیات" آدمی، تا وقتی در پستو بماند، نه تأثیری میگذارد و نه اصلاً موجودیت پیدا میکند. اما از لحظهی ابراز، به کنشگری میرسد و میبینید که در مورد او، چه خاری در چشم حضرات شده و چه خواری از آنها...
@amiropouria
#علی_کریمی #زادروز #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #اعتراضات_سراسری #مردم_معترض