Amir Pouria
دربارهی تزئینات و تشریفات مراسم دههی فجر و آرزوی عمیق هر ایرانی در فجر امسال @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
رفتم برای نوشتن خاطرهی شخصیام از دهههای فجر سالهای مدرسه، دنبال عکسی از تزئینات کلاسها بگردم تا کنار متنم در این پُست بیاورم. دیدم این سالها چه تزئینات پرهزینه، اغراقآمیز و عجیبی به آن کاغذپارههای منگنهخوردهی دوران ما اضافه شده. خیلیهایش به جای در و دیوار و سقف، روی سر و کلهی بچهمدرسهایها نصب شده! در بعضیهایش طفلکیها با ماسک خمینی یا خامنهای کنار بقیه ایستادهاند. اما این هزینهها چه از جیب والدین تأمین شود و چه از بودجهی مدرسه (که باز وصل است به جیب والدین)، از جنبهی مضحک کل تزئینات و تشریفات، چیزی کم نمیکند. امامهای مقوایی و کاغذی، فقط محدود به مدارس و امکانات محدود بچهها نیست؛ بلکه در گوشهای از تشریفات نظامی مراسم دههی فجر هم به کار میرود!
اما خود آن نکتهی فردی: در تمام سالهای بچگی و مدرسه و قبل و بعدش، به قدری از مراسم و برنامههای تلویزیونی و شعارهای رایج این دهه بدم میآمد، از آن نمایش عروسکی بدساخت و حماقتباری که هر سال از برنامهی کودک پخش میشد و شاه موقع شنیدن شعارها از توی خیابان، خمیده راه میرفت و لرزان میگفت: "ما رِ میگن؟"، بهحدی بیزار بودم که وقتی قبل از ۲۰ سالگی با شروع نوشتن در نشریات سینمایی، کارت مطبوعاتی جشنوارهی فجر را گرفتم، بیش از هر چیز، از این بابت خرکِیف بودم که دیگر مدرسه نمیروم و دیگر در طول این روزها خانه نیستم که مجبور باشم صدا یا گاهی تصویر تلویزیون ِ همیشهروشن ِ خانههای آن سالها را تحمل کنم! فکرش را بکنید! جشنوارهای که خودش بخشی از همین تبلیغات بود، برای من ِ تازهجوان بابت غرق شدن در سینما و فیلمهای اکسپرسیونیستی و کلاسیک و مشهور بخشهای جانبی جشنواره مثل "گنجینههای فیلمخانهای" و هر سال چند فیلم ایرانیِ مهم، به راهی برای فرار و رهایی از تبلیغات مستقیمتر فجر بدل شده بود!
این همه گذشت تا حالا هر ایرانیِ انسان و هر انسانِ ایرانی در هر جای جهان، از ته دل آرزو دارد که برای آخرین بار این مثلاً جشن را تحمل کند. آیا این آرزو برای آنهایی که در خود ایراناند، عمیقتر نیست؟
@amiropouria
#دهه_فجر
#دهه_زجر
#امام_مقوایی
#۲۲بهمن
#جمهوری_اسلامی
#جشنواره_فیلم_فجر
رفتم برای نوشتن خاطرهی شخصیام از دهههای فجر سالهای مدرسه، دنبال عکسی از تزئینات کلاسها بگردم تا کنار متنم در این پُست بیاورم. دیدم این سالها چه تزئینات پرهزینه، اغراقآمیز و عجیبی به آن کاغذپارههای منگنهخوردهی دوران ما اضافه شده. خیلیهایش به جای در و دیوار و سقف، روی سر و کلهی بچهمدرسهایها نصب شده! در بعضیهایش طفلکیها با ماسک خمینی یا خامنهای کنار بقیه ایستادهاند. اما این هزینهها چه از جیب والدین تأمین شود و چه از بودجهی مدرسه (که باز وصل است به جیب والدین)، از جنبهی مضحک کل تزئینات و تشریفات، چیزی کم نمیکند. امامهای مقوایی و کاغذی، فقط محدود به مدارس و امکانات محدود بچهها نیست؛ بلکه در گوشهای از تشریفات نظامی مراسم دههی فجر هم به کار میرود!
اما خود آن نکتهی فردی: در تمام سالهای بچگی و مدرسه و قبل و بعدش، به قدری از مراسم و برنامههای تلویزیونی و شعارهای رایج این دهه بدم میآمد، از آن نمایش عروسکی بدساخت و حماقتباری که هر سال از برنامهی کودک پخش میشد و شاه موقع شنیدن شعارها از توی خیابان، خمیده راه میرفت و لرزان میگفت: "ما رِ میگن؟"، بهحدی بیزار بودم که وقتی قبل از ۲۰ سالگی با شروع نوشتن در نشریات سینمایی، کارت مطبوعاتی جشنوارهی فجر را گرفتم، بیش از هر چیز، از این بابت خرکِیف بودم که دیگر مدرسه نمیروم و دیگر در طول این روزها خانه نیستم که مجبور باشم صدا یا گاهی تصویر تلویزیون ِ همیشهروشن ِ خانههای آن سالها را تحمل کنم! فکرش را بکنید! جشنوارهای که خودش بخشی از همین تبلیغات بود، برای من ِ تازهجوان بابت غرق شدن در سینما و فیلمهای اکسپرسیونیستی و کلاسیک و مشهور بخشهای جانبی جشنواره مثل "گنجینههای فیلمخانهای" و هر سال چند فیلم ایرانیِ مهم، به راهی برای فرار و رهایی از تبلیغات مستقیمتر فجر بدل شده بود!
این همه گذشت تا حالا هر ایرانیِ انسان و هر انسانِ ایرانی در هر جای جهان، از ته دل آرزو دارد که برای آخرین بار این مثلاً جشن را تحمل کند. آیا این آرزو برای آنهایی که در خود ایراناند، عمیقتر نیست؟
@amiropouria
#دهه_فجر
#دهه_زجر
#امام_مقوایی
#۲۲بهمن
#جمهوری_اسلامی
#جشنواره_فیلم_فجر