یادداشت امیر پوریا در واکنش به اعتراض بازجویانهٔ وزیر کشور نسبت به انتقادات مهران مدیری دربارهٔ عملکرد مسئولان در سیل هولناک اوایل فروردین ٩٨ در کشور
از حرف های #عبدالرضا_رحمانی_فضلی در واکنش به بخشی از خوشمزگی های مثلاً انتقادی #مهران_مدیری و از خود آن حرف های مدیری، چیزی منتشر نمی کنم چون مخاطبان پیگیر احوال #مردم_ایران دیده و شنیده اند و روشنگری برای باقی شوت ها نه مهم است و نه وظیفهٔ من. مدیری و نویسنده های متون او محاسبه می کنند و بر حسب میزان احتمال کف و سوت سطحی مخاطب سطحی نگر، می نویسند و می گویند و اگر بازار خنده ها گرمی گرفت، لفت و لیس اش را زیاد می کنند. تعابیری همچون انتقاد اجتماعی و دلنگرانی برای مردم در وصف عملکرد ایشان، شوخی بزرگی است. اما توبیخ شدن خود و برنامه شان بابت این میزان #اعتماد_به_نفس #کاذب #وزیر_کشور، شوخی بزرگ تری خواهد بود.
حضرت فضلی، وزیر وقت این کشور ِ گرفتار در چنبرهٔ بدترین اوقات، چرا گمان می کنید تمسخر عملکرد شما و رده های مختلف مسئولین در مورد #سیل ویرانگر تعطیلاتی که سیاه ترین نوروز زندگی هر ایرانی زنده در سال #نود_و_هشت را رقم زد، از مدیری شروع شده؟ چرا نمی بینید و نمی دانید که شدت تمسخر نادانی ها و دیر جنبیدن شما و امثال تان باعث فوج و خیل تمسخرهای اصیل مردم در محیط مَجازی شد؟ و چطور نمی دانید با دیدن اینها بود که نویسندگان برنامهٔ مدیری به قصد تقویت تصویر شبه اپوزیسیونی او تصمیم به گنجاندن این چند جمله در متن پلاتوهای برنامه گرفتند؟ از کِی کار ما بدینجا رسید که وزیر کشورمان از نسبت بین شهرسازی و میزان طاقت و مقاومت هر شهر و روستا در برابر باران شدید، هیچ نداند؟ چه شد که تصور می کنید بلایایی همچون سیل در کشورهایی که مثال می زنید، همپا و همتای کشور بلاکِش ما و حتی یک پنجم و یک دهم آن، تلفات و جان باختن و مال باختن و بی خانمان شدن دارد؟ چرا کار کارستان مردم در روستای #حاجی_آباد #بندر_ترکمن را نمی بینید و چرا بر سر خود که مثل بنده کچل نیست و زیاد درد نمی آید، نمی کوبید بابت این که هیچ جا هیچ تیم امداد و زیرمجموعهٔ ستاد بحران، چنین نکرد که حاجی آبادی ها کردند؟ چرا «پای کار» بودن خود و بالادستی ها را با همین شعارها و لباس هلال احمر پوشیدن، کافی می دانید و از وضعیت مرگبار مردم پلدختر که حتی نمی دانند و نمی توانند بدانند خویشان و خانواده شان زنده اند یا نه، شرم نمی کنید؟ اصلاً چرا آن شب، وقت و شرایط اش را داشتید که بنشینید پای #تلویزیون کوفتی ما و #دورهمی تماشا کنید؟
کسی که هوش لازم را ندارد تا بگوید برنامه را از تلویزیون ندیده و تکهٔ شبه اعتراضی اش را در محیط مَجازی دیده، یعنی کسی که نمی تواند اطلاعات مربوط به میزان مشغلهٔ خود در بحرانی ترین شرایط ممکن در تمام طول وزارت اش را مدیریت کند، چگونه ممکن است امری صدها بار خطیرتر همچون زیست و حیات مردمان #سیل_زده را بتواند کنترل و مدیریت یا حتی درک کند؟ چگونه ممکن است حتی کسری از آن اوضاع را درک کند و آن وقت به جای وضع مردم، برای برخورد با یک #برنامه_تلویزیونی حنجره بدراند؟ آن هم وسط جلسهٔ مثلاً #ستادبحران؟!
#امیر_پوریا
@amiropouria
از حرف های #عبدالرضا_رحمانی_فضلی در واکنش به بخشی از خوشمزگی های مثلاً انتقادی #مهران_مدیری و از خود آن حرف های مدیری، چیزی منتشر نمی کنم چون مخاطبان پیگیر احوال #مردم_ایران دیده و شنیده اند و روشنگری برای باقی شوت ها نه مهم است و نه وظیفهٔ من. مدیری و نویسنده های متون او محاسبه می کنند و بر حسب میزان احتمال کف و سوت سطحی مخاطب سطحی نگر، می نویسند و می گویند و اگر بازار خنده ها گرمی گرفت، لفت و لیس اش را زیاد می کنند. تعابیری همچون انتقاد اجتماعی و دلنگرانی برای مردم در وصف عملکرد ایشان، شوخی بزرگی است. اما توبیخ شدن خود و برنامه شان بابت این میزان #اعتماد_به_نفس #کاذب #وزیر_کشور، شوخی بزرگ تری خواهد بود.
حضرت فضلی، وزیر وقت این کشور ِ گرفتار در چنبرهٔ بدترین اوقات، چرا گمان می کنید تمسخر عملکرد شما و رده های مختلف مسئولین در مورد #سیل ویرانگر تعطیلاتی که سیاه ترین نوروز زندگی هر ایرانی زنده در سال #نود_و_هشت را رقم زد، از مدیری شروع شده؟ چرا نمی بینید و نمی دانید که شدت تمسخر نادانی ها و دیر جنبیدن شما و امثال تان باعث فوج و خیل تمسخرهای اصیل مردم در محیط مَجازی شد؟ و چطور نمی دانید با دیدن اینها بود که نویسندگان برنامهٔ مدیری به قصد تقویت تصویر شبه اپوزیسیونی او تصمیم به گنجاندن این چند جمله در متن پلاتوهای برنامه گرفتند؟ از کِی کار ما بدینجا رسید که وزیر کشورمان از نسبت بین شهرسازی و میزان طاقت و مقاومت هر شهر و روستا در برابر باران شدید، هیچ نداند؟ چه شد که تصور می کنید بلایایی همچون سیل در کشورهایی که مثال می زنید، همپا و همتای کشور بلاکِش ما و حتی یک پنجم و یک دهم آن، تلفات و جان باختن و مال باختن و بی خانمان شدن دارد؟ چرا کار کارستان مردم در روستای #حاجی_آباد #بندر_ترکمن را نمی بینید و چرا بر سر خود که مثل بنده کچل نیست و زیاد درد نمی آید، نمی کوبید بابت این که هیچ جا هیچ تیم امداد و زیرمجموعهٔ ستاد بحران، چنین نکرد که حاجی آبادی ها کردند؟ چرا «پای کار» بودن خود و بالادستی ها را با همین شعارها و لباس هلال احمر پوشیدن، کافی می دانید و از وضعیت مرگبار مردم پلدختر که حتی نمی دانند و نمی توانند بدانند خویشان و خانواده شان زنده اند یا نه، شرم نمی کنید؟ اصلاً چرا آن شب، وقت و شرایط اش را داشتید که بنشینید پای #تلویزیون کوفتی ما و #دورهمی تماشا کنید؟
کسی که هوش لازم را ندارد تا بگوید برنامه را از تلویزیون ندیده و تکهٔ شبه اعتراضی اش را در محیط مَجازی دیده، یعنی کسی که نمی تواند اطلاعات مربوط به میزان مشغلهٔ خود در بحرانی ترین شرایط ممکن در تمام طول وزارت اش را مدیریت کند، چگونه ممکن است امری صدها بار خطیرتر همچون زیست و حیات مردمان #سیل_زده را بتواند کنترل و مدیریت یا حتی درک کند؟ چگونه ممکن است حتی کسری از آن اوضاع را درک کند و آن وقت به جای وضع مردم، برای برخورد با یک #برنامه_تلویزیونی حنجره بدراند؟ آن هم وسط جلسهٔ مثلاً #ستادبحران؟!
#امیر_پوریا
@amiropouria
Amir Pouria
یادداشت امیر پوریا به بهانهٔ شروع اکران فیلم «ما همه با هم هستیم» 👇 @amiropouria
ما همه با هم هستیم: یک شوخی بزرگ توأم با خود بزرگ بینی/ یادداشت امیر پوریا
اگر تصور می کنید نام فیلم #ما_همه_با_هم_هستیم با وجود تکرار عینی عبارت «نترسید، نلرزید، ما همه با هم هستیم» که درست ده سال پیش در #خرداد_هشتاد_و_هشت بر زبان مردم جاری می شد، ربطی به آن دارد، در اشتباهید.//
اگر تصور می کنید تصمیم عجیب و دسته جمعی حدود سی شخصیت اصلی در این فیلم در شرایط اقتصادی و اجتماعی وحشتناک و بحرانی این روزهای این سرزمین با توجه به سوابق #کمال_تبریزی در مثلا ساخت فیلم خیابان_های_آرام که فضایی ابسورد و نسبتی با اعتراض های مردمی داشت، چیزی در این ابعاد می سازد و دلیلی جز خلق یک دورهمی از چندین و چند #بازیگر شناخته شده دارد ، در اشتباهید. (این صفت «دورهمی» را از توصیف آقای #مسعود_مهرابی مدیر مسئول #ماهنامه_فیلم دربارهٔ این فیلم برگرفته ام). رنج و مشکلات مردم که به آن تصمیم منجر می شود، سر سوزنی در فیلم جاری نمی شود و همه چیز به شوخی با انگیزه های آن تصمیم شبیه است. //
اگر تصور می کنید حضور #پدرام_پور_امیری و #حسین_امیری_دوماری سازندگان نسبت_خونی و جاندار به عنوان #فیلمنامه نویس با انسجام و جذابیت در ایجاد گره ها و بافتن تار و پود روابط و دیالوگ ها همراه است، در اشتباهید. کار آنها در کنار محمد_داودی که فیلمنامه اش برای #قصر_شیرین به اتفاق محسن_قرایی برندهٔ #سیمرغ فیلمنامه #جشنواره_فجر شده بود، اینجا به طرز مرگباری فقط به ایدهٔ اولیهٔ قابل توجه امین_بنی_هاشمی محدود می شود و به ویژه در تکرار و دور باطل زدن طی پردهٔ دوم بسیار کشدار فیلم، تماشاگر را جان به لب می کند. //
بازیگران دیگر فیلم که هر کدام یک دوجین فیلم یا #سریال زیر متوسط در کارنامه داشته اند و دارند؛ اما اگر گمان می کنید حضور #لیلا_حاتمی و #مانی_حقیقی در فیلم به این معناست که با محصولی سنجیده و دست کم در سطح استاندارد مواجه اید، در اشتباهید. تنها نقش ها و بازیگران فیلم که به جای ول گشتن و هدر رفتن وسط آن همه شلوغ بازی و پراکنده کاری فلاش_بک ها و ویژوال_افکت ها کمی به پیشبرد روایت و خلق #کمدی_موقعیت یا کمدی کلامی کمک می کنند، #پژمان_جمشیدی و #یداله_شادمانی و #جواد_عزتی اند؛ که البته اجرایشان در اینجا هیچ زحمت ویژه ای برای هیچ کدام نداشته و به تحلیل و درک پیچیده ای از شخصیت، نیازمند نبوده است. // اگر گمان می کنید حضور #محمد_رضا_گلزار و #مهران_مدیری با وجود بحث سنگینی که بی شک برای ترتیب ِ اسم در تیتراژ داشته اند، کوچک ترین تاثیری در مسیر داستانی آن دارد، سخت در اشتباهید! در مورد #گلزار که این افزوده شدن بی دلیل به فیلم، موضوع شوخی پایانی خودش می شود؛
و نقش #مدیری هم با کلیشهٔ قدیمی غذا خوردن مداوم بازجو یا مامور امنیتی و فقط تشکیل بهانه ای برای روایت وقایع، کاملاً قابل حذف است تا خود وقایع را بدون این همه پس و پیش شدن ببینیم. اما پوزخند اصلی در تیتراژ پایانی شکل می گیرد که این دو با ادعایی غریب و عظیم، به هم می گویند هر اتفاق مهمی که در این کشور می افتد، یک سرش منم و سر دیگرش شما! چه گلزار در نقش خودش این را خطاب به مدیری بگوید و چه منظورش یک مامور اطلاعات باشد، قرار دادن این دو در این جایگاه به شدت توهم آمیز و شدت #خود_بزرگ_پنداری اش غیرقابل اندازه گیری ست.
اگر تصور می کنید نام فیلم #ما_همه_با_هم_هستیم با وجود تکرار عینی عبارت «نترسید، نلرزید، ما همه با هم هستیم» که درست ده سال پیش در #خرداد_هشتاد_و_هشت بر زبان مردم جاری می شد، ربطی به آن دارد، در اشتباهید.//
اگر تصور می کنید تصمیم عجیب و دسته جمعی حدود سی شخصیت اصلی در این فیلم در شرایط اقتصادی و اجتماعی وحشتناک و بحرانی این روزهای این سرزمین با توجه به سوابق #کمال_تبریزی در مثلا ساخت فیلم خیابان_های_آرام که فضایی ابسورد و نسبتی با اعتراض های مردمی داشت، چیزی در این ابعاد می سازد و دلیلی جز خلق یک دورهمی از چندین و چند #بازیگر شناخته شده دارد ، در اشتباهید. (این صفت «دورهمی» را از توصیف آقای #مسعود_مهرابی مدیر مسئول #ماهنامه_فیلم دربارهٔ این فیلم برگرفته ام). رنج و مشکلات مردم که به آن تصمیم منجر می شود، سر سوزنی در فیلم جاری نمی شود و همه چیز به شوخی با انگیزه های آن تصمیم شبیه است. //
اگر تصور می کنید حضور #پدرام_پور_امیری و #حسین_امیری_دوماری سازندگان نسبت_خونی و جاندار به عنوان #فیلمنامه نویس با انسجام و جذابیت در ایجاد گره ها و بافتن تار و پود روابط و دیالوگ ها همراه است، در اشتباهید. کار آنها در کنار محمد_داودی که فیلمنامه اش برای #قصر_شیرین به اتفاق محسن_قرایی برندهٔ #سیمرغ فیلمنامه #جشنواره_فجر شده بود، اینجا به طرز مرگباری فقط به ایدهٔ اولیهٔ قابل توجه امین_بنی_هاشمی محدود می شود و به ویژه در تکرار و دور باطل زدن طی پردهٔ دوم بسیار کشدار فیلم، تماشاگر را جان به لب می کند. //
بازیگران دیگر فیلم که هر کدام یک دوجین فیلم یا #سریال زیر متوسط در کارنامه داشته اند و دارند؛ اما اگر گمان می کنید حضور #لیلا_حاتمی و #مانی_حقیقی در فیلم به این معناست که با محصولی سنجیده و دست کم در سطح استاندارد مواجه اید، در اشتباهید. تنها نقش ها و بازیگران فیلم که به جای ول گشتن و هدر رفتن وسط آن همه شلوغ بازی و پراکنده کاری فلاش_بک ها و ویژوال_افکت ها کمی به پیشبرد روایت و خلق #کمدی_موقعیت یا کمدی کلامی کمک می کنند، #پژمان_جمشیدی و #یداله_شادمانی و #جواد_عزتی اند؛ که البته اجرایشان در اینجا هیچ زحمت ویژه ای برای هیچ کدام نداشته و به تحلیل و درک پیچیده ای از شخصیت، نیازمند نبوده است. // اگر گمان می کنید حضور #محمد_رضا_گلزار و #مهران_مدیری با وجود بحث سنگینی که بی شک برای ترتیب ِ اسم در تیتراژ داشته اند، کوچک ترین تاثیری در مسیر داستانی آن دارد، سخت در اشتباهید! در مورد #گلزار که این افزوده شدن بی دلیل به فیلم، موضوع شوخی پایانی خودش می شود؛
و نقش #مدیری هم با کلیشهٔ قدیمی غذا خوردن مداوم بازجو یا مامور امنیتی و فقط تشکیل بهانه ای برای روایت وقایع، کاملاً قابل حذف است تا خود وقایع را بدون این همه پس و پیش شدن ببینیم. اما پوزخند اصلی در تیتراژ پایانی شکل می گیرد که این دو با ادعایی غریب و عظیم، به هم می گویند هر اتفاق مهمی که در این کشور می افتد، یک سرش منم و سر دیگرش شما! چه گلزار در نقش خودش این را خطاب به مدیری بگوید و چه منظورش یک مامور اطلاعات باشد، قرار دادن این دو در این جایگاه به شدت توهم آمیز و شدت #خود_بزرگ_پنداری اش غیرقابل اندازه گیری ست.