Amir Pouria
یادداشتی دربارهی مرگ ژان لوک گدار که خود، اختیارش را به دست گرفت و من از آن آموختم/ امیر پوریا @amiropouria متن در ادامه میآید
اشاره به ویلچر، فقط یک مثال بوده. گدار میخواسته این حقیقت ِ روشنتر از روز آفتابی ِ وسط تابستان را باز بگوید که خانمها، که آقایان، با مسیر زندگی و عمر، همراهی کردن، با هر چه بر سر جسم و جانتان میآورد، کنار آمدن، حد و قدری دارد. تا یک جایی میشود با ضعف، درد، کاهش قوا، دوری از شتاب و وداع با شور و سرعت و ریتم، ساخت. آن "جا"، آن حد و مرز را نباید به دست طبیعت سپرد.
در مصاحبهای نه چندان دور، گدار گفت از آنهایی نیست که ویلچرنشینی را تاب بیاورد؛ و حالا هم رو شد که خودش اختیار را به دست گرفته و از یکی از امتیازات انگشتشمار سوئیس در قیاس با باقی همسطحهای اروپاییاش یعنی امکان و اختیار مرگ خودخواسته، زیباترین بهره را برداشته است.
آن چه این روزها با این عزیمت مستحکم گدار در ذهنم رژه میرود، از عزم خودکشی در "طعم گیلاس" کیارستمی تا آن تعبیر "مرگ شرافتمندانه" که در بچگی شنیدم و مال بیمارانی بود که میخواستند بیشتر زجر نکشند و باقی را زجر ندهند، بسیار پراکنده و گسترده است.
آخرش هم نفهمیدیم و هیچ وقت نمیشود با قطعیت گفت خودکشی در "طعم گیلاس" که فیلمی در ستایش میل به زیستن توصیف شده، فقط یک مضمون بود؛ یا دغدغهی خود فیلمساز در گذر از بحران ِ ۵۰ سالگی (به تعبیر خودش، سختتر از هر برش سنی دیگر). سررسید کیارستمی در سال ۷۶ را یک پسرش کتاب کرد با عنوان "مرگ و دیگر هیچ". پسر ارشدش اما گفت آنها دستخطهای منتهی به فیلمنامهی "طعم گیلاس"اند. یعنی حرفهایی مثل "میخواهم به مرگ خودم بمیرم، نه به مرگ پزشکی" که آن تو نوشته شده را آقای بدیعی (همایون ارشادی) با خودش میگوید؛ نه خود کیارستمی.
هیچ کدام را نمیشود رد کرد. هیچ کدام را نمیشود حتمی دانست. ما عبارت "مرگ پزشکی" را بر اساس آن چه در زندگی کیارستمی روی داد و به مرگ انجامید، با "خطای پزشکی" یکی گرفتیم. ولی هر مرگی که از سالخوردگی و تقلیل توان جسم میآید، تا آن جا که فهم من قد میدهد و حالا گدار پایش مهر تأیید زده، یعنی مرگ پزشکی.
بیشتر ما شتاب میکنیم که تا بزرگی از دنیا رفت، دربارهاش چیزکی بنویسیم. دربارهی گدار، صبر کردم و مرگش را بزرگتر از این پنداشتم که شتاب، شایستهاش باشد. درست از آب درآمد: برای او، سوگ و ستایش سینمایی، به تنهایی معنا نمیدهد. مرگی که او ساخت، با پیروزی در برابر غول کریه کهولت، نزد من ستایشی عظیمتر از عمر فیلمسازیاش دارد. دستاوردش درس من است و خودش پیغمبرم.
عکس اول: گدار و فیلمبردارش رائول کوتار که ویلچرنشین شده، چون تراولینگ نداشتند
#ژان_لوک_گدار
#عباس_کیارستمی
#خودکشی
#اتانازی
@amiropouria
اشاره به ویلچر، فقط یک مثال بوده. گدار میخواسته این حقیقت ِ روشنتر از روز آفتابی ِ وسط تابستان را باز بگوید که خانمها، که آقایان، با مسیر زندگی و عمر، همراهی کردن، با هر چه بر سر جسم و جانتان میآورد، کنار آمدن، حد و قدری دارد. تا یک جایی میشود با ضعف، درد، کاهش قوا، دوری از شتاب و وداع با شور و سرعت و ریتم، ساخت. آن "جا"، آن حد و مرز را نباید به دست طبیعت سپرد.
در مصاحبهای نه چندان دور، گدار گفت از آنهایی نیست که ویلچرنشینی را تاب بیاورد؛ و حالا هم رو شد که خودش اختیار را به دست گرفته و از یکی از امتیازات انگشتشمار سوئیس در قیاس با باقی همسطحهای اروپاییاش یعنی امکان و اختیار مرگ خودخواسته، زیباترین بهره را برداشته است.
آن چه این روزها با این عزیمت مستحکم گدار در ذهنم رژه میرود، از عزم خودکشی در "طعم گیلاس" کیارستمی تا آن تعبیر "مرگ شرافتمندانه" که در بچگی شنیدم و مال بیمارانی بود که میخواستند بیشتر زجر نکشند و باقی را زجر ندهند، بسیار پراکنده و گسترده است.
آخرش هم نفهمیدیم و هیچ وقت نمیشود با قطعیت گفت خودکشی در "طعم گیلاس" که فیلمی در ستایش میل به زیستن توصیف شده، فقط یک مضمون بود؛ یا دغدغهی خود فیلمساز در گذر از بحران ِ ۵۰ سالگی (به تعبیر خودش، سختتر از هر برش سنی دیگر). سررسید کیارستمی در سال ۷۶ را یک پسرش کتاب کرد با عنوان "مرگ و دیگر هیچ". پسر ارشدش اما گفت آنها دستخطهای منتهی به فیلمنامهی "طعم گیلاس"اند. یعنی حرفهایی مثل "میخواهم به مرگ خودم بمیرم، نه به مرگ پزشکی" که آن تو نوشته شده را آقای بدیعی (همایون ارشادی) با خودش میگوید؛ نه خود کیارستمی.
هیچ کدام را نمیشود رد کرد. هیچ کدام را نمیشود حتمی دانست. ما عبارت "مرگ پزشکی" را بر اساس آن چه در زندگی کیارستمی روی داد و به مرگ انجامید، با "خطای پزشکی" یکی گرفتیم. ولی هر مرگی که از سالخوردگی و تقلیل توان جسم میآید، تا آن جا که فهم من قد میدهد و حالا گدار پایش مهر تأیید زده، یعنی مرگ پزشکی.
بیشتر ما شتاب میکنیم که تا بزرگی از دنیا رفت، دربارهاش چیزکی بنویسیم. دربارهی گدار، صبر کردم و مرگش را بزرگتر از این پنداشتم که شتاب، شایستهاش باشد. درست از آب درآمد: برای او، سوگ و ستایش سینمایی، به تنهایی معنا نمیدهد. مرگی که او ساخت، با پیروزی در برابر غول کریه کهولت، نزد من ستایشی عظیمتر از عمر فیلمسازیاش دارد. دستاوردش درس من است و خودش پیغمبرم.
عکس اول: گدار و فیلمبردارش رائول کوتار که ویلچرنشین شده، چون تراولینگ نداشتند
#ژان_لوک_گدار
#عباس_کیارستمی
#خودکشی
#اتانازی
@amiropouria