اشارهای از امیر پوریا در معرفی و وصف فیلم« شبح بهشت» (برایان دیپالما، ١٩٧۴):
تصویر اول را از روی چهره و سلاح توی دست بازیگر، همه به جا میآورید: آل پاچینو دارد به دست برایان دیپالما برای لحظهٔ معروفی از «صورتزخمی» کارگردانی میشود. اما از دومی به بعد، آشنا نیست. چون «شبح بهشت»، فیلم هشتم دیپالما در هزار و نهصد و هفتاد و چهار، بسیار مهجور مانده. یک موزیکال علمی-خیالی کابوسوار که هم میشود بهش گفت کمدی هجوآمیز، هم درامی کاملاً جدی دربارهٔ تقابل فرد و سیستم خودکامه. به گمانم همین برای نشان دادن این که چه فیلم عجیبی است، چه جهان و فضای بدیعی خلق میکند و چه قدر در طول تماشا و بعدش، خنده و هیجان و لذت موسیقایی و البته فکر برمیانگیزد، کاملاً کافی است
.
همین چند روز پیش دیپالما هشتاد ساله شد. پیر ِ دِیر ِ گرایش به ژانرهای پررونق سالهای سینمای کلاسیک و بازخوانی آنها به زبان سینمایی امروز بود و هست. چه وقتی چندین و چند فیلم نزدیک به دنیای هیچکاک ساخت (مثل «خواهران»)، چه وقتی ژانر آمریکایی گنگستری را با تدوین دینامیک آیزنشتاین در سینمای مارکسیستی روسیه درآمیخت (سکانس پلکان و کالسکه بچه در «تسخیرناپذیران») و چه وقتی یک دزدی فوق پیچیدهٔ دیجیتال و الکترونیک امروزی را با لوندیهای زنان دارای جذابیت مرگبار در فیلمهای نوآر قابل اجرا کرد (سرقت شروع «فَم فَتال/زن مرگبار»)
.
با تمام این فیلمهای مشهور، تلفیق غریبی که در «شبح بهشت» پدید آورده، ناشناخته مانده است. از آن فیلمهایی است که لذت کشف را در هر دو شکلش که این روزها فراموش یا کمیاب شدهاند، به آدمی میبخشد: یکی کشف فیلمی غیرمنتظره که برداشتی آزاد از «شبح اپرا» است اما مثلاً فیلمی چون «دیوار» آلن پارکر و پینک فلوید به شدت تحتتأثیر آن بوده است؛ و دومی کشف نمادها و نشانههایش که کمتر نمونهٔ اصیلی از آن پیدا میشود
.
نه فقط ببینید، بلکه آداب تعظیم را به جای آورید
.
#برایان_دی_پالما #شبح_بهشت #شبح_پارادایز #امیر_پوریا #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #معرفی_فیلم
#phantomoftheparadise
تصویر اول را از روی چهره و سلاح توی دست بازیگر، همه به جا میآورید: آل پاچینو دارد به دست برایان دیپالما برای لحظهٔ معروفی از «صورتزخمی» کارگردانی میشود. اما از دومی به بعد، آشنا نیست. چون «شبح بهشت»، فیلم هشتم دیپالما در هزار و نهصد و هفتاد و چهار، بسیار مهجور مانده. یک موزیکال علمی-خیالی کابوسوار که هم میشود بهش گفت کمدی هجوآمیز، هم درامی کاملاً جدی دربارهٔ تقابل فرد و سیستم خودکامه. به گمانم همین برای نشان دادن این که چه فیلم عجیبی است، چه جهان و فضای بدیعی خلق میکند و چه قدر در طول تماشا و بعدش، خنده و هیجان و لذت موسیقایی و البته فکر برمیانگیزد، کاملاً کافی است
.
همین چند روز پیش دیپالما هشتاد ساله شد. پیر ِ دِیر ِ گرایش به ژانرهای پررونق سالهای سینمای کلاسیک و بازخوانی آنها به زبان سینمایی امروز بود و هست. چه وقتی چندین و چند فیلم نزدیک به دنیای هیچکاک ساخت (مثل «خواهران»)، چه وقتی ژانر آمریکایی گنگستری را با تدوین دینامیک آیزنشتاین در سینمای مارکسیستی روسیه درآمیخت (سکانس پلکان و کالسکه بچه در «تسخیرناپذیران») و چه وقتی یک دزدی فوق پیچیدهٔ دیجیتال و الکترونیک امروزی را با لوندیهای زنان دارای جذابیت مرگبار در فیلمهای نوآر قابل اجرا کرد (سرقت شروع «فَم فَتال/زن مرگبار»)
.
با تمام این فیلمهای مشهور، تلفیق غریبی که در «شبح بهشت» پدید آورده، ناشناخته مانده است. از آن فیلمهایی است که لذت کشف را در هر دو شکلش که این روزها فراموش یا کمیاب شدهاند، به آدمی میبخشد: یکی کشف فیلمی غیرمنتظره که برداشتی آزاد از «شبح اپرا» است اما مثلاً فیلمی چون «دیوار» آلن پارکر و پینک فلوید به شدت تحتتأثیر آن بوده است؛ و دومی کشف نمادها و نشانههایش که کمتر نمونهٔ اصیلی از آن پیدا میشود
.
نه فقط ببینید، بلکه آداب تعظیم را به جای آورید
.
#برایان_دی_پالما #شبح_بهشت #شبح_پارادایز #امیر_پوریا #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #معرفی_فیلم
#phantomoftheparadise
Amir Pouria
نوعی معرفی: اشارهای از امیر پوریا دربارهٔ فیلم "افراد موفق" و جنبههای آیرونیک آن که هوش مخاطب را به چالش، فعالیت وامیدارد و لذتی کمتر تجربهشده در روند تماشا و بعد، درک فیلم، به او میبخشد @amiropouria متن یادداشت👇
Wonder Boys
و نقش هوش در لذت فیلم دیدن
اشارهای از امیر پوریا
اگر خودمان را اسیر معیارها یا - بهتر است همان گونه که بارها در مقالههایی توضیح دادهام، بگویم- کلیشههای نقد فیلم نکنیم، میتوانیم فیلمها را از زوایای گوناگونی شوقبرانگیز بیابیم. برای من یکی از این جلوههای وجدآور، وقتی است که فیلمی در هر قدم، هوش ِ من ِ مخاطب را به کار وادارد. نه فقط برای حل معما به شیوهٔ آثار پلیسی/کارآگاهی ادبیات و سینما. بلکه برای درک درونیات آدمها و همزمان، ربط عمیق و آشکار این درونیات به وقایع داستان. پارسال از کشف فیلم "شبح بهشت" یا
#phantomoftheparadise
ساختهٔ برایان دیپالما گفتم، اما البته اشارهای به این جنبه از آن نکردم. حالا باید فیلمی را که بار اول تماشای آن، موقع ساختهشدنش در شروع قرن جاری، اصلاً متوجه لذت و لایههای متعددش نشده بودم، در به فعالیت درآوردن هوش مخاطب، بدیع توصیف کنم: "افراد موفق"
#wonderboys
ساختهٔ کرتیس هنسان
.
یک سگ نابینا که قضاوتگرترین شخصیت فیلم است و اتفاقاً در قضاوتش هم بسیار اخلاقزده عمل میکند (!) و مسیر درام فیلم را در سکانس مهمانی در منزل صاحبش، بهکلی تغییر میدهد
.
رمانی که با دیدن فیلم، بهشدت کنجکاوم بدانم چه روایت و ساختاری دارد. این سیر سیال حوادث، دیالوگهای آیرونیک، مواجههٔ آدمهای باهوش با هم و این نکتهٔ معمولاً مورد غفلت که هوش میتواند از مهمترین تکیهگاههای آدمی در رویارویی با افسردگی باشد، در کتاب چگونه کنار هم نشستهاند
.
ترکیب بازیگرانی که گاه نقشی مشابه را جایی دیگر بازی کردهاند ولی اینجا به عمقی غافلگیرکننده میرسند (مثلاً مایکل داگلاس نقش آدمی درگیر بحران میانسالی را در «بازی» دیوید فینچر داشت و اینجا بحران خلاقیت هم به آن اضافه شده) و گاه برای ویژگیهای اصلی کاراکتر، انتخابهای عجیبی به چشم میآیند اما چنان درک و اجرایی از آن دارند که آدم از خودش میپرسد چرا فکر کردم برای این نقش، انتخاب عجیبی است (بهخصوص فرانسیس مکدورمند و توبی مگوآیر که نوع دردسرهای این دومی برای استادش در کنار دردسرهای شاگرد دیگری با بازی کِیتی هُلمز، میتواند دریغی برای هر معلم هنر در ایران باشد: بچههای امروزی که بابت علاقه به نثر و نگارش استادشان به نویسندگی علاقه پیدا میکنند) و البته رابرت داونی جونیور که هوش و شناخت و شیطنت را به هم میآمیزد و نیاز تماشاگر به سرعت انتقال بالا برای دریافت درست فیلم، با ورود کاراکتر او چند برابر میشود
.
و البته کارگردان ِ بهواقع فرزانهای که در دل تفاوتهای درست نوع کارش در بهترین فیلمهایش، درک انسانی عمیق او از "محرمانه لسآنجلس" تا این فیلم "افراد موفق"، همه جا جاری است: کرتیس هنسان یادآوری میکند که روانشناسی به معنای عینی و در تار و پود شناخت آدمها میتواند تا چه اندازه مهیج باشد و وقتی در روایتی با هوش شخصیتها همنشین شود، تا چه اندازه میتواند تماشاگر را از مشارکت هوشش در روند تماشا سر شوق بیاورد
.
اما دِینم به سگ فیلم، به این سادگی ادا نمیشود. باید بر او و همتایا منحصر به فردش در فیلمهای گوناگون، جداگانه مکث کنم
.
#امیر_پوریا #معرفی_فیلم #نقد_فیلم
.
ترجمهٔ غلط اما رایج نام فیلم: #پسران_شگفت_انگیز
و نقش هوش در لذت فیلم دیدن
اشارهای از امیر پوریا
اگر خودمان را اسیر معیارها یا - بهتر است همان گونه که بارها در مقالههایی توضیح دادهام، بگویم- کلیشههای نقد فیلم نکنیم، میتوانیم فیلمها را از زوایای گوناگونی شوقبرانگیز بیابیم. برای من یکی از این جلوههای وجدآور، وقتی است که فیلمی در هر قدم، هوش ِ من ِ مخاطب را به کار وادارد. نه فقط برای حل معما به شیوهٔ آثار پلیسی/کارآگاهی ادبیات و سینما. بلکه برای درک درونیات آدمها و همزمان، ربط عمیق و آشکار این درونیات به وقایع داستان. پارسال از کشف فیلم "شبح بهشت" یا
#phantomoftheparadise
ساختهٔ برایان دیپالما گفتم، اما البته اشارهای به این جنبه از آن نکردم. حالا باید فیلمی را که بار اول تماشای آن، موقع ساختهشدنش در شروع قرن جاری، اصلاً متوجه لذت و لایههای متعددش نشده بودم، در به فعالیت درآوردن هوش مخاطب، بدیع توصیف کنم: "افراد موفق"
#wonderboys
ساختهٔ کرتیس هنسان
.
یک سگ نابینا که قضاوتگرترین شخصیت فیلم است و اتفاقاً در قضاوتش هم بسیار اخلاقزده عمل میکند (!) و مسیر درام فیلم را در سکانس مهمانی در منزل صاحبش، بهکلی تغییر میدهد
.
رمانی که با دیدن فیلم، بهشدت کنجکاوم بدانم چه روایت و ساختاری دارد. این سیر سیال حوادث، دیالوگهای آیرونیک، مواجههٔ آدمهای باهوش با هم و این نکتهٔ معمولاً مورد غفلت که هوش میتواند از مهمترین تکیهگاههای آدمی در رویارویی با افسردگی باشد، در کتاب چگونه کنار هم نشستهاند
.
ترکیب بازیگرانی که گاه نقشی مشابه را جایی دیگر بازی کردهاند ولی اینجا به عمقی غافلگیرکننده میرسند (مثلاً مایکل داگلاس نقش آدمی درگیر بحران میانسالی را در «بازی» دیوید فینچر داشت و اینجا بحران خلاقیت هم به آن اضافه شده) و گاه برای ویژگیهای اصلی کاراکتر، انتخابهای عجیبی به چشم میآیند اما چنان درک و اجرایی از آن دارند که آدم از خودش میپرسد چرا فکر کردم برای این نقش، انتخاب عجیبی است (بهخصوص فرانسیس مکدورمند و توبی مگوآیر که نوع دردسرهای این دومی برای استادش در کنار دردسرهای شاگرد دیگری با بازی کِیتی هُلمز، میتواند دریغی برای هر معلم هنر در ایران باشد: بچههای امروزی که بابت علاقه به نثر و نگارش استادشان به نویسندگی علاقه پیدا میکنند) و البته رابرت داونی جونیور که هوش و شناخت و شیطنت را به هم میآمیزد و نیاز تماشاگر به سرعت انتقال بالا برای دریافت درست فیلم، با ورود کاراکتر او چند برابر میشود
.
و البته کارگردان ِ بهواقع فرزانهای که در دل تفاوتهای درست نوع کارش در بهترین فیلمهایش، درک انسانی عمیق او از "محرمانه لسآنجلس" تا این فیلم "افراد موفق"، همه جا جاری است: کرتیس هنسان یادآوری میکند که روانشناسی به معنای عینی و در تار و پود شناخت آدمها میتواند تا چه اندازه مهیج باشد و وقتی در روایتی با هوش شخصیتها همنشین شود، تا چه اندازه میتواند تماشاگر را از مشارکت هوشش در روند تماشا سر شوق بیاورد
.
اما دِینم به سگ فیلم، به این سادگی ادا نمیشود. باید بر او و همتایا منحصر به فردش در فیلمهای گوناگون، جداگانه مکث کنم
.
#امیر_پوریا #معرفی_فیلم #نقد_فیلم
.
ترجمهٔ غلط اما رایج نام فیلم: #پسران_شگفت_انگیز
Amir Pouria
فیلمی دربارهی تمرینهای بازیگری: معرفی فیلم "مسابقهی رسمی" @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
معرفی فیلم: فیلمهایی که دربارهی مراحل تمرین و شکلگیری یک فیلم یا یک نمایش باشند، همواره بین آن اثری که دارد اجرا یا ساخته میشود و داستان آدمهایی که دارند آن را میسازند، نسبتهایی برقرار میکنند و به نتایجی میرسند. ولی فیلم "مسابقهی رسمی" ساختهی دو کارگردان آرژانتینی گاستون دوپرات و ماریانو کاهن، به طرز عجیب و واقعاً جالبی تا آخر فقط همان مراحل تمرینات ساخت فیلم را نشان میدهد.
یک آدم بسیار ثروتمند تصمیم میگیرد اواخر عمرش از خود نامی در عرصهی فرهنگ به جا بگذارد و برای همین، سرمایهگذار فیلمی از یک خانم کارگردان بسیار مدعی و البته تحسینشده (با بازی پنهلوپه کروز) میشود. او هم یک بازیگر آرژانتینی بسیار باسابقه در تئاتر که مدرس بازیگری بوده و هست (با بازی اسکار مارتینز) و یک سوپراستار اسپانیایی (با بازی آنتونیو باندراس) را صدا میزند و در تمرین، از آویختن صخرهی بزرگی بر سر بازیگران برای بازی در موقعیتی پراضطراب تا صحنهای که دختر آقای سرمایهگذار را جلوی هر دو بازیگر میگذارد، هر بلای عجیب و غریبی سر آنها میآورد تا به نتیجهی دلخواهش برسد.
تمام بحثهای مربوط به "بازیگری تکنیکی یا بازیگری ِ حسی؟" و سوابق تئاتری و تأثیر داشتن یا نداشتن محبوبیت عام در کار بازیگر جلوی چشمهای بینندهی فیلم رژه میروند و تناقضهایی را به نمایش میگذارند که خنده و فکر را یکجا برمیانگیزد.
برای هر فرد علاقهمند به بازیگری و مباحث و دردسرها و دستاندازهایش، فیلم بسیار درگیرکنندهای خواهد بود و برای هر دوستدار سینما و مناسباتش هم جزییات قابل اعتنای زیادی در اختیار میگذارد.
#معرفی_فیلم
@amiropouria
یک آدم بسیار ثروتمند تصمیم میگیرد اواخر عمرش از خود نامی در عرصهی فرهنگ به جا بگذارد و برای همین، سرمایهگذار فیلمی از یک خانم کارگردان بسیار مدعی و البته تحسینشده (با بازی پنهلوپه کروز) میشود. او هم یک بازیگر آرژانتینی بسیار باسابقه در تئاتر که مدرس بازیگری بوده و هست (با بازی اسکار مارتینز) و یک سوپراستار اسپانیایی (با بازی آنتونیو باندراس) را صدا میزند و در تمرین، از آویختن صخرهی بزرگی بر سر بازیگران برای بازی در موقعیتی پراضطراب تا صحنهای که دختر آقای سرمایهگذار را جلوی هر دو بازیگر میگذارد، هر بلای عجیب و غریبی سر آنها میآورد تا به نتیجهی دلخواهش برسد.
تمام بحثهای مربوط به "بازیگری تکنیکی یا بازیگری ِ حسی؟" و سوابق تئاتری و تأثیر داشتن یا نداشتن محبوبیت عام در کار بازیگر جلوی چشمهای بینندهی فیلم رژه میروند و تناقضهایی را به نمایش میگذارند که خنده و فکر را یکجا برمیانگیزد.
برای هر فرد علاقهمند به بازیگری و مباحث و دردسرها و دستاندازهایش، فیلم بسیار درگیرکنندهای خواهد بود و برای هر دوستدار سینما و مناسباتش هم جزییات قابل اعتنای زیادی در اختیار میگذارد.
#معرفی_فیلم
@amiropouria
Amir Pouria
Photo
سالها پیش وقتی فیلم "کسی آن بالا مرا دوست دارد" (رابرت وایز، ۱۹۵۶) با بازی پل نیومن به نقش راکی گراتزیانو را دیدم، از اسم بازیگر زن جوان مقابلش تعجب کردم: پییر آنجلی. چه طور اسم یک دختر جوان، پییر بود؟
اما اسم اصلیاش آناماریا پییر آنجلی بود و خودش ایتالیایی و بازیگر سینمای آمریکا، بریتانیا و فیلمهای اروپایی. دو سال قبل از "کسی آن بالا مرا دوست دارد"، در اولین تجربهی بازیگری پل نیومن یعنی "جام نقره" هم با او همبازی بود. قبل از آن در ابتدای دههی ۱۹۵۰ در "داستان سه عشق" با کرک داگلاس همبازی شد و مدتی بعد، نامزد کردند؛ اما این نامزدی ناکام ماند.
در دورهای دوستدختر جیمز دین بود. رابطهای که همه آن را پرشور توصیف کردهاند و نوشتهاند که مادر آنجلی با ازدواج او و دین به این دلیل مخالفت کرد که جیمز دین، کاتولیک نبود. دین او را "دختری خاص و واقعی" توصیف کرده بود و میگفت با وجود سن کم، نگاه ویژهای به زندگی دارد.
بعدها در فیلمهای معروفی مثل "تتوی رُز" (بر اساس نمایشنامهی تنسی ویلیامز، در نقش دختر آنا مانیانی بزرگ)، "سکوت خشمگین" (در کنار دوستش ريچارد آتنبورو) و "سودوم و گومورا" (از معدود فیلمهای بد رابرت آلدریچ) بازی کرد.
همین روزها (دقیقاً سه روز دیگر یعنی دهم سپتامبر) سالمرگ اوست که در ۳۹ سالگی در ۱۹۷۱ بر اثر اووردوز در نتیجهی سوءمصرف داروهای دارای باربیتورات (که در خودکشی هم بسیار رایجاند) درگذشت. در تاریخنگاریها مرگ او اغلب به خودکشی نسبت داده شده. در حالی که به تازگی به ایالت کالیفرنیا رفته و خانهای گرفته بود.
رابطهی پر از شور و جدل نورما و راکی گراتزیانو با تبادل نگاههای آنجلی و نیومن، نهتنها هرگز از ذهن سینمادوستها و فیلمبینها پاک نمیشود، بلکه به باور من منبع اصلی رابطهی مشابه ادی خوشدست/نیومن و سارا/پایپر لوری در فیلم "بیلیاردباز" (رابرت راسن، ۱۹۶۱) است ( با آن که "بیلیاردباز" از روی رمان والتر تِویس ساخته شده). اساساً شیمی ِ نیومن و بازیگر زن مقابلش که مجادله و عاشقی را به هم میآمیزند، از درام مشهوری چون "گربهی روی شیروانی داغ" تا نمونهی خاص و مهجوری مثل "نوع تازهای از عشق" امتداد پررنگی در فیلمهای نیومن داشت. اولین نمونهاش بین نیومن و آنجلی ثبت شد. لحظههای عشق آن دو در اوج رنج یا جدل بینشان، در کنار نام زیبای فیلم "کسی آن بالا مرا دوست دارد"، دو خاطرهی پررنگ این فیلم است که برای خودم برداشتهام.
@amiropouria
#بازیگران_کم_شناخته
#معرفی_فیلم
#پل_نیومن
#کرک_داگلاس
#جیمز_دین
#کسی_آن_بالا_مرا_دوست_دارد
#آنا_ماریا_پی_یر_آنجلی
#annamariapierangeli
سالها پیش وقتی فیلم "کسی آن بالا مرا دوست دارد" (رابرت وایز، ۱۹۵۶) با بازی پل نیومن به نقش راکی گراتزیانو را دیدم، از اسم بازیگر زن جوان مقابلش تعجب کردم: پییر آنجلی. چه طور اسم یک دختر جوان، پییر بود؟
اما اسم اصلیاش آناماریا پییر آنجلی بود و خودش ایتالیایی و بازیگر سینمای آمریکا، بریتانیا و فیلمهای اروپایی. دو سال قبل از "کسی آن بالا مرا دوست دارد"، در اولین تجربهی بازیگری پل نیومن یعنی "جام نقره" هم با او همبازی بود. قبل از آن در ابتدای دههی ۱۹۵۰ در "داستان سه عشق" با کرک داگلاس همبازی شد و مدتی بعد، نامزد کردند؛ اما این نامزدی ناکام ماند.
در دورهای دوستدختر جیمز دین بود. رابطهای که همه آن را پرشور توصیف کردهاند و نوشتهاند که مادر آنجلی با ازدواج او و دین به این دلیل مخالفت کرد که جیمز دین، کاتولیک نبود. دین او را "دختری خاص و واقعی" توصیف کرده بود و میگفت با وجود سن کم، نگاه ویژهای به زندگی دارد.
بعدها در فیلمهای معروفی مثل "تتوی رُز" (بر اساس نمایشنامهی تنسی ویلیامز، در نقش دختر آنا مانیانی بزرگ)، "سکوت خشمگین" (در کنار دوستش ريچارد آتنبورو) و "سودوم و گومورا" (از معدود فیلمهای بد رابرت آلدریچ) بازی کرد.
همین روزها (دقیقاً سه روز دیگر یعنی دهم سپتامبر) سالمرگ اوست که در ۳۹ سالگی در ۱۹۷۱ بر اثر اووردوز در نتیجهی سوءمصرف داروهای دارای باربیتورات (که در خودکشی هم بسیار رایجاند) درگذشت. در تاریخنگاریها مرگ او اغلب به خودکشی نسبت داده شده. در حالی که به تازگی به ایالت کالیفرنیا رفته و خانهای گرفته بود.
رابطهی پر از شور و جدل نورما و راکی گراتزیانو با تبادل نگاههای آنجلی و نیومن، نهتنها هرگز از ذهن سینمادوستها و فیلمبینها پاک نمیشود، بلکه به باور من منبع اصلی رابطهی مشابه ادی خوشدست/نیومن و سارا/پایپر لوری در فیلم "بیلیاردباز" (رابرت راسن، ۱۹۶۱) است ( با آن که "بیلیاردباز" از روی رمان والتر تِویس ساخته شده). اساساً شیمی ِ نیومن و بازیگر زن مقابلش که مجادله و عاشقی را به هم میآمیزند، از درام مشهوری چون "گربهی روی شیروانی داغ" تا نمونهی خاص و مهجوری مثل "نوع تازهای از عشق" امتداد پررنگی در فیلمهای نیومن داشت. اولین نمونهاش بین نیومن و آنجلی ثبت شد. لحظههای عشق آن دو در اوج رنج یا جدل بینشان، در کنار نام زیبای فیلم "کسی آن بالا مرا دوست دارد"، دو خاطرهی پررنگ این فیلم است که برای خودم برداشتهام.
@amiropouria
#بازیگران_کم_شناخته
#معرفی_فیلم
#پل_نیومن
#کرک_داگلاس
#جیمز_دین
#کسی_آن_بالا_مرا_دوست_دارد
#آنا_ماریا_پی_یر_آنجلی
#annamariapierangeli
Amir Pouria
این فقط یک یادبود تزئینی نیست. برشهای کوتاهیست از گفتوگویم با اصغر یوسفینژاد در سال ۹۶ که حالا باید با بهت و رنج، کنار اسمش بنویسم "زندهیاد". با این سه تکه، میشود کمی بهتر او را شناخت تا بدانید امثال ما نویسندههای سینمایی این روزها برای فقدان چه کسی…
این فقط یک یادبود تزئینی نیست. برشهای کوتاهیست از گفتوگویم با اصغر یوسفینژاد در سال ۹۶ که حالا باید با بهت و رنج، کنار اسمش بنویسم "زندهیاد". با این سه تکه، میشود کمی بهتر او را شناخت تا بدانید امثال ما نویسندههای سینمایی این روزها برای فقدان چه کسی میسوزند.
------------
بعد از شگفتی ِ فیلم اول، انتظارها برای تماشای فیلم دوم یوسفینژاد بسیار بود. اما سازمان سینمایی و وزارت ارشاد به این فیلم که "عروسک" نام داشت، پروانهی نمایش نداد.
آخرین گپ من و ایشان در هفتههای اخیر، درست به همین موضوع مربوط و ختم میشد: بار دیگر به اين که فیلم دومش "همچنان مورد غضب" آقایان واقع شده، اشاره کرد و وضعیت آن را "عملاً در محاق توقیف" دانست.
نتیجهی تلخ: مرگ در ۵۳ سالگی بر اثر خونریزی مغزی بدون رخ دادن هیچ تصادفی.
نتیجهی مضحک و البته تلختر: تسلیت رئیس سازمان سینمایی بابت درگذشت او!
-----------
جریان اخیر فیلمهایی که به زبان ترکی ساخته شده و میشوند و از "زغال" ساختهی اسماعیل منصف تا "آتابای" نیکی کریمی و "پوست" برادران اَرک، تمامش جدیگرفتنیست، این سالها با فیلم "اِو" (که به ترکی یعنی "خانه") ساختهی اصغر یوسفینژاد شروع شد. از طرف دیگر، بین دهها فیلم که در امتداد موفقیت آثار اصغر فرهادی در سینمای ایران شکل گرفت، همواره همین فیلم "اِو/خانه" را بهترین نمونه دانستهام که البته ربطش به کار فرهادی فقط از جهت آن چه "تعلیق اخلاقی" مینامم، قابل بررسیست. وگرنه، جهان کاملاً متمایز خودش را خلق و در تماشای نخست، میخکوبتان میکند.
-----------
به سینمای جاری ایران، امید چندانی نیست که فیلمساز جدید دارای اصالت و قابل اعتنا معرفی کند. چیزی در این جامعهی مچالهشده در دستان بیکفایتی که دهههاست مردم و اقتصاد و هنر و فرهنگ را میفشرند و میچلانند، خبر از معجزهی تازه نمیدهد. از همین باب بود که در روز ملی سینما (۲۱ شهریور) نوشتم روزی برای سینمایی که یادش به خیر! فردایش اصغر یوسفینژاد یعنی یکی از چند فیلمساز انگشتشمار این سالها که شروع امیدبخشی داشت، درگذشت و آن ناامیدی، قطعیتر شد!
----------
فیلم "اِو" را پیدا و تماشا کنید. یاد یوسفینژاد با آن، زنده میماند.
#اصغر_یوسفی_نژاد
#سانسور
#وزارت_ارشاد
#سازمان_سینمایی
#سینمای_ایران
#معرفی_فیلم
#معرفی_کتاب
#نقد_فیلم
#بازیگری
#کارگردانی
#اصغر_فرهادی
#نیکی_کریمی
@amiropouria
------------
بعد از شگفتی ِ فیلم اول، انتظارها برای تماشای فیلم دوم یوسفینژاد بسیار بود. اما سازمان سینمایی و وزارت ارشاد به این فیلم که "عروسک" نام داشت، پروانهی نمایش نداد.
آخرین گپ من و ایشان در هفتههای اخیر، درست به همین موضوع مربوط و ختم میشد: بار دیگر به اين که فیلم دومش "همچنان مورد غضب" آقایان واقع شده، اشاره کرد و وضعیت آن را "عملاً در محاق توقیف" دانست.
نتیجهی تلخ: مرگ در ۵۳ سالگی بر اثر خونریزی مغزی بدون رخ دادن هیچ تصادفی.
نتیجهی مضحک و البته تلختر: تسلیت رئیس سازمان سینمایی بابت درگذشت او!
-----------
جریان اخیر فیلمهایی که به زبان ترکی ساخته شده و میشوند و از "زغال" ساختهی اسماعیل منصف تا "آتابای" نیکی کریمی و "پوست" برادران اَرک، تمامش جدیگرفتنیست، این سالها با فیلم "اِو" (که به ترکی یعنی "خانه") ساختهی اصغر یوسفینژاد شروع شد. از طرف دیگر، بین دهها فیلم که در امتداد موفقیت آثار اصغر فرهادی در سینمای ایران شکل گرفت، همواره همین فیلم "اِو/خانه" را بهترین نمونه دانستهام که البته ربطش به کار فرهادی فقط از جهت آن چه "تعلیق اخلاقی" مینامم، قابل بررسیست. وگرنه، جهان کاملاً متمایز خودش را خلق و در تماشای نخست، میخکوبتان میکند.
-----------
به سینمای جاری ایران، امید چندانی نیست که فیلمساز جدید دارای اصالت و قابل اعتنا معرفی کند. چیزی در این جامعهی مچالهشده در دستان بیکفایتی که دهههاست مردم و اقتصاد و هنر و فرهنگ را میفشرند و میچلانند، خبر از معجزهی تازه نمیدهد. از همین باب بود که در روز ملی سینما (۲۱ شهریور) نوشتم روزی برای سینمایی که یادش به خیر! فردایش اصغر یوسفینژاد یعنی یکی از چند فیلمساز انگشتشمار این سالها که شروع امیدبخشی داشت، درگذشت و آن ناامیدی، قطعیتر شد!
----------
فیلم "اِو" را پیدا و تماشا کنید. یاد یوسفینژاد با آن، زنده میماند.
#اصغر_یوسفی_نژاد
#سانسور
#وزارت_ارشاد
#سازمان_سینمایی
#سینمای_ایران
#معرفی_فیلم
#معرفی_کتاب
#نقد_فیلم
#بازیگری
#کارگردانی
#اصغر_فرهادی
#نیکی_کریمی
@amiropouria