--- دربارۀ رفتار و گفتار عجیب، غیرحرفهای و ناانسانی جواد نوروزبیگی تهیهکنندۀ فیلم «خون شد» در قبال کارگردان و بازیگر این فیلم/
--- اشارهای به قلم امیر پوریا
معادلۀ رفتاری خیلی عجیبیست که این آقای #جواد_نوروزبیگی شروع کرده. چند ساعت بعد از اعلام انصراف آقای #مسعود_کیمیایی از حضور در #سی_و_هشتمین_جشنواره_فیلم_فجر ، درجا اعلام کرد که ایشان فقط میتوانند از شرکت در رقابت بخشهای مربوط به خودشان (کارگردانی و فیلمنامه یا به تعبیر بس درستتر خود آقای #کیمیایی ، فیلمنوشت) انصراف بدهند و فیلم #خون_شد در جشنواره حضور خواهد داشت. مدتی بعد دو عضو مهم دیگر گروه سازندۀ فیلم خانم #هایده_صفی_یاری تدوینگر و آقای #سعید_آقاخانی بازیگر مرد نقش اصلی آن نیز انصراف خود از حضور در جشنوارۀ این سال بحرانزده و آکنده از غم و خشم را اعلام کردند. حالا و در حالی که کمی کمتر از ده روز به شروع جشنواره مانده، آقای نوروزبیگی مسئله را به شکلی تازه و بگذارید بگویم غیرحرفهای و کودکانه، به بازی بدل کرده و خطاب به خبرنگاران گفته «بگذارید دربارۀ انصراف چند نفر از عوامل فیلم حرفی نزنم چون ممکن است انصراف آقای کیمیایی و آقای آقاخانی، لغو شود»! این دیگر چه روشی است برادر-نوروزبیگی؟ مگر خود این سینماگران توان و بیان و زبان ندارند یا قادر به تماس با رسانهها نیستند که از «احتمال» تغییر تصمیمشان خبری بدهند؟ چه طور تصور میکنید وقتی شما، یحتمل با لبخندی به پهنای صورت – مثلاً به نشانۀ خونسردی و خوشدلی- از این احتمال حرف میزنید، ما و سینماگران و مردم متوجه خط و ربط ماجرا نمیشویم؟ بله؛ بعد از آقای کیمیایی هیچ کارگردان دیگری که تهیهکنندهاش فرم شرکت در جشنواره را پر کرده باشد و فیلمش به بخش مسابقۀ اصلی یا مسابقۀ فیلمهای اول راه پیدا کرده باشد، اعلام انصراف نکرد. یا خودشان نخواستند (که در مورد «تمام» فیلمسازان، این یکسانی بسیار بعید است) یا در مورد کسانی که بنای اعلام انصراف داشتند، دوستانی که میدانیم و میدانید، با طرح مشکلاتی که باید پیه آن را به تن خود بمالند، آنها را از انصراف، منصرف کردند. حالا که اندکی از زمان #انفجار_هواپیما ( و نه آن گونه که به عادت گفته میشود، #سقوط_هواپیما) گذشته، مدیران سازمان_سینمایی و جشنواره که متأسفانه رویکردشان به برخوردهای امنیتی شبیهتر شده تا آن چه شایستۀ مدیران «فرهنگی» است، از شما خواستهاند «مذاکره» با عوامل انصرافی فیلمتان بهقصد بازگشتشان به جشنواره را اعلام کنید؛ حتی اگر آنها هیچ موافقتی برای این بازگشت نداشته باشند. این خبری است که حالا و در این شرایط شبهامنیتی، تکذیب آن از سوی آقایان کیمیایی و آقاخانی، سختتر از اعلام انصراف اولیه شده و شما این را خوب میدانید آقای نوروزبیگی، ای تنها تهیهکنندهای که جایزۀ ویژۀ هیأت داوران در سی و دومین جشنواره فجر برای تهیۀ سه فیلم کاملاً بیربط به یکدیگر (بهمن، اعترافات ذهن خطرناک من و من دیهگو مارادونا هستم) به شما تعلق گرفت؛ در حالی که طبق عرف جشنوارهها، همواره جایزهای متعلق به یک کارگردان بوده است (مثلاً همین پارسال به نیما جاویدی برای «سرخپوست»، سالهای نود و نود و پنج به علیرضا داودنژاد برای «کلاس هنرپیشگی» و «فِراری» و سال هشتاد و نه – سالی که سیمرغ بهترین فیلم به «جرم» اعطا شد- به داریوش مهرجویی برای «آسمان محبوب»). برای ابراز ارادت یا تجدید میثاق خودتان با جشنواره، نه نیاز بود و نه انسانی بود که کارگردان بزرگ و بازیگر محجوب فیلم «خون شد» را در چنین وضعیت سختی قرار دهید و بدتر و مهمتر این که با این حاشیهسازی و جنجال پیشاپیش، نباید فضایی ایجاد میکردید که حالا هر کسی از هر نسل و تفکری، بخواهد دربارۀ توقعش از این دو عنصر اصلی فیلم «خون شد» حرف بزند و عرصۀ تصمیم بر آنها تنگتر شود
--- اشارهای به قلم امیر پوریا
معادلۀ رفتاری خیلی عجیبیست که این آقای #جواد_نوروزبیگی شروع کرده. چند ساعت بعد از اعلام انصراف آقای #مسعود_کیمیایی از حضور در #سی_و_هشتمین_جشنواره_فیلم_فجر ، درجا اعلام کرد که ایشان فقط میتوانند از شرکت در رقابت بخشهای مربوط به خودشان (کارگردانی و فیلمنامه یا به تعبیر بس درستتر خود آقای #کیمیایی ، فیلمنوشت) انصراف بدهند و فیلم #خون_شد در جشنواره حضور خواهد داشت. مدتی بعد دو عضو مهم دیگر گروه سازندۀ فیلم خانم #هایده_صفی_یاری تدوینگر و آقای #سعید_آقاخانی بازیگر مرد نقش اصلی آن نیز انصراف خود از حضور در جشنوارۀ این سال بحرانزده و آکنده از غم و خشم را اعلام کردند. حالا و در حالی که کمی کمتر از ده روز به شروع جشنواره مانده، آقای نوروزبیگی مسئله را به شکلی تازه و بگذارید بگویم غیرحرفهای و کودکانه، به بازی بدل کرده و خطاب به خبرنگاران گفته «بگذارید دربارۀ انصراف چند نفر از عوامل فیلم حرفی نزنم چون ممکن است انصراف آقای کیمیایی و آقای آقاخانی، لغو شود»! این دیگر چه روشی است برادر-نوروزبیگی؟ مگر خود این سینماگران توان و بیان و زبان ندارند یا قادر به تماس با رسانهها نیستند که از «احتمال» تغییر تصمیمشان خبری بدهند؟ چه طور تصور میکنید وقتی شما، یحتمل با لبخندی به پهنای صورت – مثلاً به نشانۀ خونسردی و خوشدلی- از این احتمال حرف میزنید، ما و سینماگران و مردم متوجه خط و ربط ماجرا نمیشویم؟ بله؛ بعد از آقای کیمیایی هیچ کارگردان دیگری که تهیهکنندهاش فرم شرکت در جشنواره را پر کرده باشد و فیلمش به بخش مسابقۀ اصلی یا مسابقۀ فیلمهای اول راه پیدا کرده باشد، اعلام انصراف نکرد. یا خودشان نخواستند (که در مورد «تمام» فیلمسازان، این یکسانی بسیار بعید است) یا در مورد کسانی که بنای اعلام انصراف داشتند، دوستانی که میدانیم و میدانید، با طرح مشکلاتی که باید پیه آن را به تن خود بمالند، آنها را از انصراف، منصرف کردند. حالا که اندکی از زمان #انفجار_هواپیما ( و نه آن گونه که به عادت گفته میشود، #سقوط_هواپیما) گذشته، مدیران سازمان_سینمایی و جشنواره که متأسفانه رویکردشان به برخوردهای امنیتی شبیهتر شده تا آن چه شایستۀ مدیران «فرهنگی» است، از شما خواستهاند «مذاکره» با عوامل انصرافی فیلمتان بهقصد بازگشتشان به جشنواره را اعلام کنید؛ حتی اگر آنها هیچ موافقتی برای این بازگشت نداشته باشند. این خبری است که حالا و در این شرایط شبهامنیتی، تکذیب آن از سوی آقایان کیمیایی و آقاخانی، سختتر از اعلام انصراف اولیه شده و شما این را خوب میدانید آقای نوروزبیگی، ای تنها تهیهکنندهای که جایزۀ ویژۀ هیأت داوران در سی و دومین جشنواره فجر برای تهیۀ سه فیلم کاملاً بیربط به یکدیگر (بهمن، اعترافات ذهن خطرناک من و من دیهگو مارادونا هستم) به شما تعلق گرفت؛ در حالی که طبق عرف جشنوارهها، همواره جایزهای متعلق به یک کارگردان بوده است (مثلاً همین پارسال به نیما جاویدی برای «سرخپوست»، سالهای نود و نود و پنج به علیرضا داودنژاد برای «کلاس هنرپیشگی» و «فِراری» و سال هشتاد و نه – سالی که سیمرغ بهترین فیلم به «جرم» اعطا شد- به داریوش مهرجویی برای «آسمان محبوب»). برای ابراز ارادت یا تجدید میثاق خودتان با جشنواره، نه نیاز بود و نه انسانی بود که کارگردان بزرگ و بازیگر محجوب فیلم «خون شد» را در چنین وضعیت سختی قرار دهید و بدتر و مهمتر این که با این حاشیهسازی و جنجال پیشاپیش، نباید فضایی ایجاد میکردید که حالا هر کسی از هر نسل و تفکری، بخواهد دربارۀ توقعش از این دو عنصر اصلی فیلم «خون شد» حرف بزند و عرصۀ تصمیم بر آنها تنگتر شود
Amir Pouria
اشارهای از امیر پوریا دربارهی خاطرهی نوجوانی محمود کلاری سرصحنهی "قیصر" و فیلمبرداری "سرب" برای کیمیایی @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
کم نیستتد سینماگرانی که در کودکی، سودا و رویای همکاری با سینماگری بزرگ و قدیمیتر را در سر داشتند و بزرگ که شدند، این همکاری در بهترین حالت برایشان اتفاق افتاد.
ژاک پرن تازهفقید تهیهکنندهی فیلم "زد" کنستانتین کوستاگاوراس بود و از جمله با ایو مونتان، بازیگر قدیمیتر سینمای فرانسه قرارداد بست. کسی که سالها پیش ژاک پرن در کودکی فقط چند لحظه از کنار او که نقش اصلی فیلم "دروازههای شب" را داشت، میگذشت.
سوفیا کاپولا از نوجوانی دوستدار بیل موری بود و به خصوص شیفتهی فیلمهای سری "شکارچیان روح" که اولین قسمتش در ۱۳ سالگی سوفیا اکران شد. او به گفتهی خودش باور نمیکرد که زمانی بتواند او را به عنوان بازیگر، او را در اختیار داشته باشد.
اما محمود کلاری در پروندهی فیلم "سرب" مسعود کیمیایی در ماهنامهی سینمایی فیلم (شمارهی ۷۹، مرداد ۱۳۶۸) نوشت که در ۱۷ سالگی در راه برگشت از مدرسه که همان دبیرستان بَدِر معروف بود، با ازدحام سرصحنهی فیلمبرداری "قیصر" روبهرو شده و فیلمبرداری نمایی را دیده که بهروز وثوقی سر پیچ بازارچه نواب از حمام بیرون میآمده و ته ِ کوچه را نگاهی میکرده و راهش را میگرفته و میرفته.
به نوشتهی کلاری، همان موقع هم دوربین آریفلکس روی دست مازیار پرتو بیشتر چشمش را گرفته بوده تا رخنمایی ِ بهروز وثوقی!
کمتر از ۲۰ سال بعد، کلاری بابت اولین تجربهاش در جایگاه مدیر فیلمبرداری، برای "سرب" سیمرغ هفتمین جشنوارهی فجر را گرفت. اما اعتبار تصویرسازی و بازی نورها و رنگهایش، از سکانس جلوی سینما خورشید با سنگفرش بارانخورده و بازتاب نئونها توی آن تا رنگهای سرد و خفهی بخش ساحلی اواخر فیلم، بس فراتر از ابعاد فجر بود. اوایل "سرب"، حرکت دوربینی از توی ساختمان معاینات پزشکی به بیرون محوطه هست که حرکت دوربین مشابه اوایل "پدرخوانده۲" را در چشم یک تصویرفهم، اندکی از سکه میاندازد!
بابت این دستاورد است که به جای "عجب شانسی!"، باید به کلاری گفت: چه فرصتشناس قهاری.
@amiropouria
#سرب #مسعود_کیمیایی #محمود_کلاری #قیصر #بهروز_وثوقی #دبیرستان_بدر #سوفیا_کاپولا #بیل_موری #گمشده_در_ترجمه #ایو_مونتان #ژاک_پرن #زد #ماهنامه_فیلم
کم نیستتد سینماگرانی که در کودکی، سودا و رویای همکاری با سینماگری بزرگ و قدیمیتر را در سر داشتند و بزرگ که شدند، این همکاری در بهترین حالت برایشان اتفاق افتاد.
ژاک پرن تازهفقید تهیهکنندهی فیلم "زد" کنستانتین کوستاگاوراس بود و از جمله با ایو مونتان، بازیگر قدیمیتر سینمای فرانسه قرارداد بست. کسی که سالها پیش ژاک پرن در کودکی فقط چند لحظه از کنار او که نقش اصلی فیلم "دروازههای شب" را داشت، میگذشت.
سوفیا کاپولا از نوجوانی دوستدار بیل موری بود و به خصوص شیفتهی فیلمهای سری "شکارچیان روح" که اولین قسمتش در ۱۳ سالگی سوفیا اکران شد. او به گفتهی خودش باور نمیکرد که زمانی بتواند او را به عنوان بازیگر، او را در اختیار داشته باشد.
اما محمود کلاری در پروندهی فیلم "سرب" مسعود کیمیایی در ماهنامهی سینمایی فیلم (شمارهی ۷۹، مرداد ۱۳۶۸) نوشت که در ۱۷ سالگی در راه برگشت از مدرسه که همان دبیرستان بَدِر معروف بود، با ازدحام سرصحنهی فیلمبرداری "قیصر" روبهرو شده و فیلمبرداری نمایی را دیده که بهروز وثوقی سر پیچ بازارچه نواب از حمام بیرون میآمده و ته ِ کوچه را نگاهی میکرده و راهش را میگرفته و میرفته.
به نوشتهی کلاری، همان موقع هم دوربین آریفلکس روی دست مازیار پرتو بیشتر چشمش را گرفته بوده تا رخنمایی ِ بهروز وثوقی!
کمتر از ۲۰ سال بعد، کلاری بابت اولین تجربهاش در جایگاه مدیر فیلمبرداری، برای "سرب" سیمرغ هفتمین جشنوارهی فجر را گرفت. اما اعتبار تصویرسازی و بازی نورها و رنگهایش، از سکانس جلوی سینما خورشید با سنگفرش بارانخورده و بازتاب نئونها توی آن تا رنگهای سرد و خفهی بخش ساحلی اواخر فیلم، بس فراتر از ابعاد فجر بود. اوایل "سرب"، حرکت دوربینی از توی ساختمان معاینات پزشکی به بیرون محوطه هست که حرکت دوربین مشابه اوایل "پدرخوانده۲" را در چشم یک تصویرفهم، اندکی از سکه میاندازد!
بابت این دستاورد است که به جای "عجب شانسی!"، باید به کلاری گفت: چه فرصتشناس قهاری.
@amiropouria
#سرب #مسعود_کیمیایی #محمود_کلاری #قیصر #بهروز_وثوقی #دبیرستان_بدر #سوفیا_کاپولا #بیل_موری #گمشده_در_ترجمه #ایو_مونتان #ژاک_پرن #زد #ماهنامه_فیلم
Amir Pouria
۹ مرداد ۱۳۷۲، هادی اسلامی درگذشت. یادداشتی به بهانهی سالمرگ او @amitopouria متن در ادامه میآید 👇
هفتهی پیش، اوقات من و چند رفیق موافق جور شد و نشستیم به نوش و نیوش و گپ و یاد و تماشای نوری و اسلامی و اسماعیلی در "سرب" (مسعود کیمیایی، ۱۳۶۷).
پریروز، زادروز مسعود کیمیایی بود و امروز، سالگرد فقدان هادی اسلامیست. در ۵۳ سالگی، آن قدر زود کارش با دنیا تمام شد که حتی صدابرداری سرصحنه هنوز در سینمای ایران رواج کامل پیدا نکرده بود. تازه آن قاعدهی آخر دههی شصت و اوایل دههی هفتاد برقرار شده بود که باید دستکم ۳ نفر از ۷ نقش اصلی و مکمل هر فیلم، جای خودش حرف میزد. در "سادهلوح" و "شتابزده" هر دو کار مهدی فخیمزاده، صدای او را بر صورت خودش شنیدیم و تا جایی که میدانم، در سینما فقط در "طعمه" صدابرداری همزمان را تجربه کرد. فیلم پلیسی ِ خوشساختی که امروز حتی مدعیان و سازندگان فیلمهای پلیسی یا جاسوسی پرخرج هم نمیتوانند لحظههای سادهی انسانی آن مثل مواجههی شاگرد قدیمی (فرامرز قریبیان) و معلم دوران مدرسهاش (هادی اسلامی) را درست از کار دربیاورند؛ و اولین و آخرین ساختهی فرامرز صدیقی بود.
صدای هادی اسلامی به غیر از یکی دو نفر، از بیشتر دوبلورهایی که نقشهای او را میگفتند، بمتر و پُرتر بود. در همین "سرب"، تکگویی مشهور "آدم باش، هر چی میخوای باش" او با طنین فریاد اسماعیلی بزرگ، در یادها مانده. اما میتوانم بهتان اطمینان بدهم که اگر فرصت بیشتر بود، چنان به صدای درست خودش عادت میکردید که بسیاری دوبلههایش (از جمله، جاهایی که زندهیادان پرویز بهرام و احمد رسولزاده به جایش حرف زدند) را نامناسب میدانستید.
بچهی محلهی پامنار تهران، تئاتری ِ باسابقه و از آن آدم-باحالهای نسل خودش بود. گردنفرازی و سِرتِقی بهش میآمد؛ اما گاه حُجب و حُزن ِ بهجایی هم در نگاهش مینشست که از خوشطینتیاش خبر میداد؛ مثل همین نمای "سرب" که در عکس میبینید و انگار دلش برای قوطیهای روی میز ما لک زده!
اگر حالا یا سالهای بعد به جایی برسیم که برخی مثلاً علاقهمندان سینما او را به جا نیاورند، باکی نیست. به سید رجوع میکنیم که در "گوزنها" میگفت: "نمیشناسیش. اَقِدیمیاس".
@amiropouria
#هادی_اسلامی #سالگرد_فقدان #سرب #مسعود_کیمیایی #منوچهر_اسماعیلی #طعمه #فرامرز_صدیقی #فرامرز_قریبیان #مهدی_فخیم_زاده #گوزن_ها #بهروز_وثوقی #دوبله #صدابرداری_سر_صحنه
هفتهی پیش، اوقات من و چند رفیق موافق جور شد و نشستیم به نوش و نیوش و گپ و یاد و تماشای نوری و اسلامی و اسماعیلی در "سرب" (مسعود کیمیایی، ۱۳۶۷).
پریروز، زادروز مسعود کیمیایی بود و امروز، سالگرد فقدان هادی اسلامیست. در ۵۳ سالگی، آن قدر زود کارش با دنیا تمام شد که حتی صدابرداری سرصحنه هنوز در سینمای ایران رواج کامل پیدا نکرده بود. تازه آن قاعدهی آخر دههی شصت و اوایل دههی هفتاد برقرار شده بود که باید دستکم ۳ نفر از ۷ نقش اصلی و مکمل هر فیلم، جای خودش حرف میزد. در "سادهلوح" و "شتابزده" هر دو کار مهدی فخیمزاده، صدای او را بر صورت خودش شنیدیم و تا جایی که میدانم، در سینما فقط در "طعمه" صدابرداری همزمان را تجربه کرد. فیلم پلیسی ِ خوشساختی که امروز حتی مدعیان و سازندگان فیلمهای پلیسی یا جاسوسی پرخرج هم نمیتوانند لحظههای سادهی انسانی آن مثل مواجههی شاگرد قدیمی (فرامرز قریبیان) و معلم دوران مدرسهاش (هادی اسلامی) را درست از کار دربیاورند؛ و اولین و آخرین ساختهی فرامرز صدیقی بود.
صدای هادی اسلامی به غیر از یکی دو نفر، از بیشتر دوبلورهایی که نقشهای او را میگفتند، بمتر و پُرتر بود. در همین "سرب"، تکگویی مشهور "آدم باش، هر چی میخوای باش" او با طنین فریاد اسماعیلی بزرگ، در یادها مانده. اما میتوانم بهتان اطمینان بدهم که اگر فرصت بیشتر بود، چنان به صدای درست خودش عادت میکردید که بسیاری دوبلههایش (از جمله، جاهایی که زندهیادان پرویز بهرام و احمد رسولزاده به جایش حرف زدند) را نامناسب میدانستید.
بچهی محلهی پامنار تهران، تئاتری ِ باسابقه و از آن آدم-باحالهای نسل خودش بود. گردنفرازی و سِرتِقی بهش میآمد؛ اما گاه حُجب و حُزن ِ بهجایی هم در نگاهش مینشست که از خوشطینتیاش خبر میداد؛ مثل همین نمای "سرب" که در عکس میبینید و انگار دلش برای قوطیهای روی میز ما لک زده!
اگر حالا یا سالهای بعد به جایی برسیم که برخی مثلاً علاقهمندان سینما او را به جا نیاورند، باکی نیست. به سید رجوع میکنیم که در "گوزنها" میگفت: "نمیشناسیش. اَقِدیمیاس".
@amiropouria
#هادی_اسلامی #سالگرد_فقدان #سرب #مسعود_کیمیایی #منوچهر_اسماعیلی #طعمه #فرامرز_صدیقی #فرامرز_قریبیان #مهدی_فخیم_زاده #گوزن_ها #بهروز_وثوقی #دوبله #صدابرداری_سر_صحنه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ببخشید که نمیتوانم بگویم روز ملی سینمای ایران مبارک. احوال و اوضاعی بر این سینما و این جامعه حاکم است که فقط "یادش به خیر" گفتن، ازم برمیآید!
تکهفیلم، برشیست از فیلم "۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه" ساختهی سیفالله صمدیان محصول ۱۳۹۵ که روز فیلمبرداری تیتراژ فیلم "سربازهای جمعه" محصول ۱۳۸۲ را نشان میدهد: عباس کیارستمی دوربین میکارد و مسعود کیمیایی چتر میگیرد. دو آدم با دو جهانبینی و شیوه و ساختار فکری و هنری هزار درصد متمایز؛ که اما قدر دانستن بلدند. یکی بعد از مهمترین افتخارات بینالمللی میپذیرد که بیاید برای فیلم همپالکی ِ همدورهاش تیتراژ بسازد؛ و دیگری بیآن که کلامی در کنارش بگوید، دوربینش و خودش را زیر چتر میبرد.
هر چیزی که ما را به سینما وصل و علاقهمند نگه داشته، ریشه در گذشته دارد: در فهمی که آن قبلها بود، سینمایی که بود، رفاقتهایی که بود و ... حتی فیلمهای انگشتشمار اثرگذاری که از قبل و قبلیها برمیآیند.
#عباس_کیارستمی
#مسعود_کیمیایی
#روز_سینما
#روز_ملی
#روز_ملی_سینما
#روزسینما
#روز_ملی_کدام_سینما ؟!
#سیف_الله_صمدیان
#امیر_پوریا
@amiropouria
ببخشید که نمیتوانم بگویم روز ملی سینمای ایران مبارک. احوال و اوضاعی بر این سینما و این جامعه حاکم است که فقط "یادش به خیر" گفتن، ازم برمیآید!
تکهفیلم، برشیست از فیلم "۷۶ دقیقه و ۱۵ ثانیه" ساختهی سیفالله صمدیان محصول ۱۳۹۵ که روز فیلمبرداری تیتراژ فیلم "سربازهای جمعه" محصول ۱۳۸۲ را نشان میدهد: عباس کیارستمی دوربین میکارد و مسعود کیمیایی چتر میگیرد. دو آدم با دو جهانبینی و شیوه و ساختار فکری و هنری هزار درصد متمایز؛ که اما قدر دانستن بلدند. یکی بعد از مهمترین افتخارات بینالمللی میپذیرد که بیاید برای فیلم همپالکی ِ همدورهاش تیتراژ بسازد؛ و دیگری بیآن که کلامی در کنارش بگوید، دوربینش و خودش را زیر چتر میبرد.
هر چیزی که ما را به سینما وصل و علاقهمند نگه داشته، ریشه در گذشته دارد: در فهمی که آن قبلها بود، سینمایی که بود، رفاقتهایی که بود و ... حتی فیلمهای انگشتشمار اثرگذاری که از قبل و قبلیها برمیآیند.
#عباس_کیارستمی
#مسعود_کیمیایی
#روز_سینما
#روز_ملی
#روز_ملی_سینما
#روزسینما
#روز_ملی_کدام_سینما ؟!
#سیف_الله_صمدیان
#امیر_پوریا
@amiropouria
Amir Pouria
دربارهی فقدان سه بزرگ ادبیات ایران و جهان در دو روز متوالی: چه خبر است؟!/ یادداشتی از امیر پوریا @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
چه خبر شده؟! چند نفر در یک شبانهروز؟ شاید نسبت و شباهتی بین خودشان نباشد، اما میزان نسبت ما با کلمات، توصیفها، تعابیر و نوشتهها به هر یک از سه ادیب، وابستگی بسیار داشت. بسیاری از عناوین یا عبارات رایج این سالها (مثل "عالیجناب عشق") در اصل ابداع اعتمادی بود و اگر بپذیریم که شوخیهای کلامی احمدی همپای شعرهایش نزد هر اهل هنر در ایران، شناخته و دوستداشتهشده است، آن وقت میرسیم به این که او هم مثل میلان کوندرا به ما نگاه شوخ به جهان تلخ را آموخت. طنز سیاه، چیزی که بیش از هر لحن و ابزار دیگر برای وصف دنیا و دوران ما به کار میآید، از کافکا تا هرابال تا کوندرا، دستاورد بزرگ هر نویسندهی اهل چک بود و احمدرضا هم با لحن و لهجهای دیگر، اوستاکار ِ همین فن.
در این سالها با این همه رنج و فقدان که بر سر هر انسان ایرانی و هر ایرانی ِ انسان هوار شده، دو روز متوالی را با این حجم سنگین ِ از دست دادن در جهان کلمه و نوشتار، به یاد ندارم.
همیشه در سوگسراییها برای هنرمندان به این فکر میکنم که این اتفاق دربارهی کسانی با اشارههای عجیب و خاص به "مرگ"، با بقیه فرق دارد. وقتی نوع مواجههی هر یک با مرگ را در آثار و نوشتههایش ببینیم، مرگ خود او از زوایای نوینی درگیرمان میکند. اگر احمدرضا خودش این سطرها را میخواند، از این حرفم دل خوشی نمیداشت و با طنز گزندهاش سنگین بارم میکرد؛ اما عباس کیارستمی هم یکی از همین هنرمندان بود. او در فیلمها و البته حرفهایش، احمدی در شعرها و شوخیهایش و کوندرا در رمانهایش آن قدر به مرگ و نوع رویارویی با آن پرداختهاند که آدمی درمیماند مرگ خودشان را به کدام یک از آن جلوهها وصل کند.
برای من در تلخی جهانگیر شدهی این دو روز، طنین آن سطر شعر "حرف دارم" احمدرضا که به مسعود کیمیایی قرضش داد تا اعظم در "قیصر" بگوید، مدام در سرم میچرخد: "خانمها، آقایان، من نیز میدانم که میوه، در سوگواری طعم ندارد..."/ "نه خانوم جون، میوه تو عزا اصلاً طعم نداره".
@amiropouria
#احمدرضا_احمدی #میلان_کوندرا #ر_اعتمادی #طنز_سیاه #شعر #تاریخ_روزنامه_نگاری #تاریخ_ادبیات #جمهوری_چک #ادبیات_ایران #مسعود_کیمیایی #سوگ #عزا #فقدان #قیصر
در این سالها با این همه رنج و فقدان که بر سر هر انسان ایرانی و هر ایرانی ِ انسان هوار شده، دو روز متوالی را با این حجم سنگین ِ از دست دادن در جهان کلمه و نوشتار، به یاد ندارم.
همیشه در سوگسراییها برای هنرمندان به این فکر میکنم که این اتفاق دربارهی کسانی با اشارههای عجیب و خاص به "مرگ"، با بقیه فرق دارد. وقتی نوع مواجههی هر یک با مرگ را در آثار و نوشتههایش ببینیم، مرگ خود او از زوایای نوینی درگیرمان میکند. اگر احمدرضا خودش این سطرها را میخواند، از این حرفم دل خوشی نمیداشت و با طنز گزندهاش سنگین بارم میکرد؛ اما عباس کیارستمی هم یکی از همین هنرمندان بود. او در فیلمها و البته حرفهایش، احمدی در شعرها و شوخیهایش و کوندرا در رمانهایش آن قدر به مرگ و نوع رویارویی با آن پرداختهاند که آدمی درمیماند مرگ خودشان را به کدام یک از آن جلوهها وصل کند.
برای من در تلخی جهانگیر شدهی این دو روز، طنین آن سطر شعر "حرف دارم" احمدرضا که به مسعود کیمیایی قرضش داد تا اعظم در "قیصر" بگوید، مدام در سرم میچرخد: "خانمها، آقایان، من نیز میدانم که میوه، در سوگواری طعم ندارد..."/ "نه خانوم جون، میوه تو عزا اصلاً طعم نداره".
@amiropouria
#احمدرضا_احمدی #میلان_کوندرا #ر_اعتمادی #طنز_سیاه #شعر #تاریخ_روزنامه_نگاری #تاریخ_ادبیات #جمهوری_چک #ادبیات_ایران #مسعود_کیمیایی #سوگ #عزا #فقدان #قیصر
Amir Pouria
4⃣ پس روی تمام این بحثها و اعتراضها به نهادهای ذیربط بود. از خودتان بپرسید: چطور میشود این همه اعتراض و پرسش خطاب به سیستمی طرح شود و هیچ کس برای هیچ گونه پاسخی، به خودش زحمت ندهد؟! آیا سکوت بیمعنای تمام دستگاههای حکومتی در مقابل این حجم از انتقاد و سؤال،…
6⃣
همین که آقایان به روی خودشان نمیآورند و فقط به قول بهمن فرمان آرا "دعوت به سکوت" میکنند، آیا نشان نمیدهد که میخواهند همه به قول مسعود کیمیایی در وضع و حالی باشیم که بتوان پرسید: "مگر من زندهام؟"
@amiropouria
#داريوش_مهرجویی #وحیده_محمدی_فر #کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران #ماهنامه_فیلم_امروز #نخستین_سالگرد #بهمن_فرمان_آرا #مسعود_کیمیایی #قوه_قضاییه #نیروی_انتظامی #مطالبه_گری #پرسشگری #کانال_یوتوب_امیر_پوریا
همین که آقایان به روی خودشان نمیآورند و فقط به قول بهمن فرمان آرا "دعوت به سکوت" میکنند، آیا نشان نمیدهد که میخواهند همه به قول مسعود کیمیایی در وضع و حالی باشیم که بتوان پرسید: "مگر من زندهام؟"
@amiropouria
#داريوش_مهرجویی #وحیده_محمدی_فر #کانون_فیلمسازان_مستقل_ایران #ماهنامه_فیلم_امروز #نخستین_سالگرد #بهمن_فرمان_آرا #مسعود_کیمیایی #قوه_قضاییه #نیروی_انتظامی #مطالبه_گری #پرسشگری #کانال_یوتوب_امیر_پوریا