اشارهای کوتاه از امیر پوریا دربارهٔ شوخی فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» با لوسبازی رایج «خطر اسپویل» :
چند ماه پیش که بحثهایم را علیه حساسیت مخاطبان این دوران نسبت به اسپویل شروع کردم، گوشهای از ذهنم معطوف به فیلم «حرومزادههای بیشششرف» کوئنتین تارانتینو بود (که بابت غلط املایی عمدی در اسم اصلیاش، معتقدم باید همین طور لاتی و محاورهای ترجمه شود). فیلمی که خط داستانیاش بر اساس خیالپردازی و البته با معادلهای نسبی در واقعیات تاریخی شکل گرفته، اما در انتها به دست بردن در تاریخ زندگی و نوع مرگ مشهورترین جنگافروز قرن بیستم میرسد و آدولف هیتلر را طوری از سه جهت میپُکاند که دل تمام مردمان بیزار از او در تمام جهان خنک شود. در چنین وضعیت منحصر به فردی از روایت، تکلیف لوسبازی «اسپویل نکنید» در رویارویی با چنین فیلمی که دانستههای بدیهی تاریخی را اسباب تفریح خود کرده، چه میشود؟ از آن طرف، تکلیف مدعیان تاریخدانی که متری جز تطبیق با وقایع دستشان نیست، با فیلمی که میگوید تاریخ و تقدیر به خطا رفتند و هیتلر باید این طور تقاص پس میداد، چه میشود؟
.
بین ویژگیهای متعدد «روزی روزگاری در هالیوود»، این ویژگی روایی که همان بازی با پیش-دانستههای تماشاگر را گسترش داده، از همه برایم جذابتر است. شاید خیلی از تماشاگران و حتی شیفتگان فیلم ندانند آن شب و حوادثی که اواخر فیلم بر کلیف بوث (براد پیت) و ریک دالتون (لئوناردو دیکاپریو) و البته برَندی سگ عزیز کلیف میگذرد، از چه فاجعهٔ هولناکی جلوگیری میکند. فیلم به این معنا فقط برای کسانی ساخته شده که اصل واقعه را درست میدانند و دخالت فیلم در آن را تشخیص میدهند. یعنی برعکس لوسبازی «خطر اسپویل». در واقعیت تاریخی سال هزار و نهصد و شصت و نه، از این خبرها نبود و آن اتفاق به تلخی هر چه تمامتر افتاد. اینجا تمام حضور خرامان و مواج #شارون_تیت و شوقش به بازیگری، بناست دل تماشاگر را به دست بیاورد تا با رخ ندادن بلایی که بر سر او آمد، آرامش تیتراژ پایانی - که شروعش با موسیقی سکرآور موریس ژار بزرگ برای فیلم «زندگی و دوران قاضی روی بین» تزئین شده- برای ما فکری عمیق شود در باب این که چه میشد اگر میشد به لحظات قبل از فجایع برگشت و جلوی روی دادنشان را گرفت؟ چه با مهارت رزمی کلیف، چه با دندانهای برندی و چه شعلهافکن خرکی آن فیلم احتمالاً زاقارت که ریک با خود از سرصحنه به یادگار برداشته. همین دور و بر خودمان، در همین چیزی که موسوم به زندگی است و داریم میگذرانیم، چند آدم و فاجعهٔ ایرانی بوده و هست که آرزو داشتیم بتوانیم با همان شدت و - تعارف نداریم- خشونت، مانعش شویم و به آرامش این لحظات پایانی برسیم؟
میتوانید بشمارید؟ خیلی هست...
@amiropouria
چند ماه پیش که بحثهایم را علیه حساسیت مخاطبان این دوران نسبت به اسپویل شروع کردم، گوشهای از ذهنم معطوف به فیلم «حرومزادههای بیشششرف» کوئنتین تارانتینو بود (که بابت غلط املایی عمدی در اسم اصلیاش، معتقدم باید همین طور لاتی و محاورهای ترجمه شود). فیلمی که خط داستانیاش بر اساس خیالپردازی و البته با معادلهای نسبی در واقعیات تاریخی شکل گرفته، اما در انتها به دست بردن در تاریخ زندگی و نوع مرگ مشهورترین جنگافروز قرن بیستم میرسد و آدولف هیتلر را طوری از سه جهت میپُکاند که دل تمام مردمان بیزار از او در تمام جهان خنک شود. در چنین وضعیت منحصر به فردی از روایت، تکلیف لوسبازی «اسپویل نکنید» در رویارویی با چنین فیلمی که دانستههای بدیهی تاریخی را اسباب تفریح خود کرده، چه میشود؟ از آن طرف، تکلیف مدعیان تاریخدانی که متری جز تطبیق با وقایع دستشان نیست، با فیلمی که میگوید تاریخ و تقدیر به خطا رفتند و هیتلر باید این طور تقاص پس میداد، چه میشود؟
.
بین ویژگیهای متعدد «روزی روزگاری در هالیوود»، این ویژگی روایی که همان بازی با پیش-دانستههای تماشاگر را گسترش داده، از همه برایم جذابتر است. شاید خیلی از تماشاگران و حتی شیفتگان فیلم ندانند آن شب و حوادثی که اواخر فیلم بر کلیف بوث (براد پیت) و ریک دالتون (لئوناردو دیکاپریو) و البته برَندی سگ عزیز کلیف میگذرد، از چه فاجعهٔ هولناکی جلوگیری میکند. فیلم به این معنا فقط برای کسانی ساخته شده که اصل واقعه را درست میدانند و دخالت فیلم در آن را تشخیص میدهند. یعنی برعکس لوسبازی «خطر اسپویل». در واقعیت تاریخی سال هزار و نهصد و شصت و نه، از این خبرها نبود و آن اتفاق به تلخی هر چه تمامتر افتاد. اینجا تمام حضور خرامان و مواج #شارون_تیت و شوقش به بازیگری، بناست دل تماشاگر را به دست بیاورد تا با رخ ندادن بلایی که بر سر او آمد، آرامش تیتراژ پایانی - که شروعش با موسیقی سکرآور موریس ژار بزرگ برای فیلم «زندگی و دوران قاضی روی بین» تزئین شده- برای ما فکری عمیق شود در باب این که چه میشد اگر میشد به لحظات قبل از فجایع برگشت و جلوی روی دادنشان را گرفت؟ چه با مهارت رزمی کلیف، چه با دندانهای برندی و چه شعلهافکن خرکی آن فیلم احتمالاً زاقارت که ریک با خود از سرصحنه به یادگار برداشته. همین دور و بر خودمان، در همین چیزی که موسوم به زندگی است و داریم میگذرانیم، چند آدم و فاجعهٔ ایرانی بوده و هست که آرزو داشتیم بتوانیم با همان شدت و - تعارف نداریم- خشونت، مانعش شویم و به آرامش این لحظات پایانی برسیم؟
میتوانید بشمارید؟ خیلی هست...
@amiropouria