☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۲۶ اردیبهشت سالروز درگذشت حسن رادمرد
(زاده سال ۱۲۸۵ تهران – درگذشته ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۷ تهران) موسیقیدان و آهنگساز
او در سال ۱۲۹۷ به مدرسه موزیک با مدیریت غلامرضا مینباشیان "سالار معزز" راه یافت و به مدت ۷ سال دروس موسیقی از جمله: تئوری موسیقی، هارمونی، فوگ، کنترپوان، سازشناسی و ارکستراسیون را فراگرفت و همچنین با نواختن سازهای قرهنی (کلارینت) فلوت، پیانو و ویلون آشنا شد.
در سال ۱۳۰۵ از مدرسه موزیک "شعبه موزیک دارالفنون" فارغالتحصیل شد و به خدمت ارتش درآمد و به منظور آشنایی با ردیف و موسیقی ایرانی به کلاس «اسماعیل کمانچهکش» و درویش خان راه یافت و ردیف دستگاهی موسیقی ایرانی را از کمانچه به ویلون منتقل کرد.
او نواختن ویلون را نزد حسین هنگآفرین، سهتار را نزد درویش خان، کمانچه را نزد اسماعیلزاده و تار را نزد علیاکبر شهنازی آموخت.
در سال ۱۳۱۷ به وزارت معارف رفت و به عنوان بازرس سرود و موسیقی مدارس فعالیت میکرد و در سال ۱۳۳۶ رهبری یکی از ارکسترهای وزارت فرهنگ و هنر را عهدهدار شد. در ادامه به عضویت شورای موسیقی اداره کل فعالیتهای هنری وزرات فرهنگ و هنر درآمد و همچنین به تدریس سازشناسی و ارکستراسیون در هنرستان عالی موسیقی مشغول بود.
در سال ۱۳۳۸ پس از ۴۰ سال از خدمات دولتی بازنشسته شد اما دوباره به فعالیتهای موسیقی از جمله تدریس موسیقی که از سال ۱۳۰۵ آغاز کرده بود، ادامه داد.
همچنین از سال ۱۳۲۰ با تئاتر نصر، «تئاتر دهقان» و جامعه باربد همکاری داشت و حدود ۵۰ قطعه موسیقی برای کودکستانها نوشت که قطعه «کلاغه» در آواز دشتی و «عروسک خوشگل» و «توپ سفید» در دستگاه ماهور از مشهورترین این قطعات هستند.
در سال ۱۳۹۵ آلبوم موسیقی کودکان «ترانههای دیروز برای کودکان امروز» منتشر شد. در این آلبوم آثاری از چند آهنگساز ایرانی از جمله حسن رادمرد گنجانده شده که مربوط به ۶۰ تا ۹۰ سال پیش از انتشار آلبوم است.
از وی در مورد ساز قرهنی نقل شده است: «قرهنی نخستین ساز غربی است که توانسته پردههای ایرانی (ربع پرده) را اجرا کند.»
آثار:
«گیلی دختر جان» (بر اساس موسیقی محلی).
«چهار مضراب اصفهان» (برای پیانو).
تنظیم گوشه خسروانی برای پیانو، ویلون و ویولا.
مجموعه تصنیفها.
سرود انقلاب سفید.
سرود تاجگذاری.
نیایش ۲۵ سال سلطنت.
و چند «اُپرت».
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حسن_رادمرد
۲۶ اردیبهشت سالروز درگذشت حسن رادمرد
(زاده سال ۱۲۸۵ تهران – درگذشته ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۷ تهران) موسیقیدان و آهنگساز
او در سال ۱۲۹۷ به مدرسه موزیک با مدیریت غلامرضا مینباشیان "سالار معزز" راه یافت و به مدت ۷ سال دروس موسیقی از جمله: تئوری موسیقی، هارمونی، فوگ، کنترپوان، سازشناسی و ارکستراسیون را فراگرفت و همچنین با نواختن سازهای قرهنی (کلارینت) فلوت، پیانو و ویلون آشنا شد.
در سال ۱۳۰۵ از مدرسه موزیک "شعبه موزیک دارالفنون" فارغالتحصیل شد و به خدمت ارتش درآمد و به منظور آشنایی با ردیف و موسیقی ایرانی به کلاس «اسماعیل کمانچهکش» و درویش خان راه یافت و ردیف دستگاهی موسیقی ایرانی را از کمانچه به ویلون منتقل کرد.
او نواختن ویلون را نزد حسین هنگآفرین، سهتار را نزد درویش خان، کمانچه را نزد اسماعیلزاده و تار را نزد علیاکبر شهنازی آموخت.
در سال ۱۳۱۷ به وزارت معارف رفت و به عنوان بازرس سرود و موسیقی مدارس فعالیت میکرد و در سال ۱۳۳۶ رهبری یکی از ارکسترهای وزارت فرهنگ و هنر را عهدهدار شد. در ادامه به عضویت شورای موسیقی اداره کل فعالیتهای هنری وزرات فرهنگ و هنر درآمد و همچنین به تدریس سازشناسی و ارکستراسیون در هنرستان عالی موسیقی مشغول بود.
در سال ۱۳۳۸ پس از ۴۰ سال از خدمات دولتی بازنشسته شد اما دوباره به فعالیتهای موسیقی از جمله تدریس موسیقی که از سال ۱۳۰۵ آغاز کرده بود، ادامه داد.
همچنین از سال ۱۳۲۰ با تئاتر نصر، «تئاتر دهقان» و جامعه باربد همکاری داشت و حدود ۵۰ قطعه موسیقی برای کودکستانها نوشت که قطعه «کلاغه» در آواز دشتی و «عروسک خوشگل» و «توپ سفید» در دستگاه ماهور از مشهورترین این قطعات هستند.
در سال ۱۳۹۵ آلبوم موسیقی کودکان «ترانههای دیروز برای کودکان امروز» منتشر شد. در این آلبوم آثاری از چند آهنگساز ایرانی از جمله حسن رادمرد گنجانده شده که مربوط به ۶۰ تا ۹۰ سال پیش از انتشار آلبوم است.
از وی در مورد ساز قرهنی نقل شده است: «قرهنی نخستین ساز غربی است که توانسته پردههای ایرانی (ربع پرده) را اجرا کند.»
آثار:
«گیلی دختر جان» (بر اساس موسیقی محلی).
«چهار مضراب اصفهان» (برای پیانو).
تنظیم گوشه خسروانی برای پیانو، ویلون و ویولا.
مجموعه تصنیفها.
سرود انقلاب سفید.
سرود تاجگذاری.
نیایش ۲۵ سال سلطنت.
و چند «اُپرت».
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حسن_رادمرد
Telegram
attach 📎
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۲۶ اردیبهشت سالروز درگذشت محمود نجمآبادی
(زاده ۲۳ آذر ۱۲۸۲ تهران -- درگذشته ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۹ تهران) پزشک، نویسنده و مترجم
او نسب خانوادگیاش از طرف مادر به شیخهادی نجمآبادی، روحانی نامدار دوران مشروطیت و از طرف پدر به محمد نجمآبادی، نخستین متولی مدرسه سپهسالار میرسید.
وی در مدرسه قدیم ایران و آلمان، دارالفنون و مدرسه دارالمعلمین درس خواند و فارغالتحصیل شد و در ۱۹ سالگی به مدرسه طب رفت و دکتر سعید لقمانالملک، رئیس بهداری به خاطر استعدادش او را در انستیتو پاستور استخدام کرد. در روزی که وی امتحان میداد، دکتر حسین معتمد، دکتر امیراعلم و دکتر حکیم اعظم و عدهای دیگر آنجا بودند. در آن روز افسر بیماری آمد که رئیس مدرسه تشخیص داده بود پای این افسر مبتلا به سل استخوان است، اما نجم آبادی تشخیص داد که پای او آب آورده است. نجمآبادی چون بهکارش مطمئن بود از تشخیص خود دفاع کرد و پس از بحث و گفتگو معلوم شد که حرف وی درست است و دکتر حسین معتمد هم تشخیص او را تأیید کرد. وی دوره انترنیاش را در بیمارستان ابنسینا و بیمارستان وزیری گذراند و مراحل رسیدن به طبابت را از کارآموزی و انترنی و آسیستانی تا رئیس بخش بودن سپری کرد.
در مدرسه طب نیز شاگرد اول شد و در سال ۱۳۰۹ به قوچان رفت و مدت ۲ سال در آنجا و باجگیران پزشک قانونی بود و پس از آن در سال ۱۳۱۲ به سبزوار رفت و رئیس بیمارستان حشمتیه این شهر شد و سپس در انستیتو پاستور تهران که رئیس آن دکتر ژان فراندل فرانسوی بود، مشغول شد.
پس از آن مدتی در بیمارستان رازی به طبابت پرداخت و سپس به ریاست بیمارستان لقمانالدوله رسید و تا زمان بازنشستگی در این قبیل مناصب فعال بود.
او علاوه بر تألیفات زیاد به زبانهای فارسی و فرانسه، دارای مدال علمی درجه اول و درجه دوم سپاس از ایران و نشان شوالیه (آر.ا. لتر) از فرانسه بود و همچنین عضویت رسمی در انجمن تاریخ طب فرانسه و انجمن بینالمللی تاریخ طب در پاریس داشت.
آثار:
محمد زکریای رازی
تاریخ طب ایران
تعالیم پزشکی صد ساله فرانسویان در ایران
اصول بهداشت
آبله و سرخک، ترجمه
آیین پزشکی یا پندنامه اهوازی ترجمه؛
تصحیح «رساله جودیه»
مقدمه بر «طب اسلامی
راهنمای پزشکان
مختصری از طب اسلامی بخصوص خدمات ایرانیان
فهرست کتابهای چاپی فارسی طبی
بلای عظیم نسل بشر، سیفیلیس و سوزاک
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#محمود_نجم_آبادی
۲۶ اردیبهشت سالروز درگذشت محمود نجمآبادی
(زاده ۲۳ آذر ۱۲۸۲ تهران -- درگذشته ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۹ تهران) پزشک، نویسنده و مترجم
او نسب خانوادگیاش از طرف مادر به شیخهادی نجمآبادی، روحانی نامدار دوران مشروطیت و از طرف پدر به محمد نجمآبادی، نخستین متولی مدرسه سپهسالار میرسید.
وی در مدرسه قدیم ایران و آلمان، دارالفنون و مدرسه دارالمعلمین درس خواند و فارغالتحصیل شد و در ۱۹ سالگی به مدرسه طب رفت و دکتر سعید لقمانالملک، رئیس بهداری به خاطر استعدادش او را در انستیتو پاستور استخدام کرد. در روزی که وی امتحان میداد، دکتر حسین معتمد، دکتر امیراعلم و دکتر حکیم اعظم و عدهای دیگر آنجا بودند. در آن روز افسر بیماری آمد که رئیس مدرسه تشخیص داده بود پای این افسر مبتلا به سل استخوان است، اما نجم آبادی تشخیص داد که پای او آب آورده است. نجمآبادی چون بهکارش مطمئن بود از تشخیص خود دفاع کرد و پس از بحث و گفتگو معلوم شد که حرف وی درست است و دکتر حسین معتمد هم تشخیص او را تأیید کرد. وی دوره انترنیاش را در بیمارستان ابنسینا و بیمارستان وزیری گذراند و مراحل رسیدن به طبابت را از کارآموزی و انترنی و آسیستانی تا رئیس بخش بودن سپری کرد.
در مدرسه طب نیز شاگرد اول شد و در سال ۱۳۰۹ به قوچان رفت و مدت ۲ سال در آنجا و باجگیران پزشک قانونی بود و پس از آن در سال ۱۳۱۲ به سبزوار رفت و رئیس بیمارستان حشمتیه این شهر شد و سپس در انستیتو پاستور تهران که رئیس آن دکتر ژان فراندل فرانسوی بود، مشغول شد.
پس از آن مدتی در بیمارستان رازی به طبابت پرداخت و سپس به ریاست بیمارستان لقمانالدوله رسید و تا زمان بازنشستگی در این قبیل مناصب فعال بود.
او علاوه بر تألیفات زیاد به زبانهای فارسی و فرانسه، دارای مدال علمی درجه اول و درجه دوم سپاس از ایران و نشان شوالیه (آر.ا. لتر) از فرانسه بود و همچنین عضویت رسمی در انجمن تاریخ طب فرانسه و انجمن بینالمللی تاریخ طب در پاریس داشت.
آثار:
محمد زکریای رازی
تاریخ طب ایران
تعالیم پزشکی صد ساله فرانسویان در ایران
اصول بهداشت
آبله و سرخک، ترجمه
آیین پزشکی یا پندنامه اهوازی ترجمه؛
تصحیح «رساله جودیه»
مقدمه بر «طب اسلامی
راهنمای پزشکان
مختصری از طب اسلامی بخصوص خدمات ایرانیان
فهرست کتابهای چاپی فارسی طبی
بلای عظیم نسل بشر، سیفیلیس و سوزاک
🆔 https://t.me/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#محمود_نجم_آبادی
فصلنامه مغز و شناخت - شماره ۲۷.pdf
2 MB
📢فصلنامهٔ مغز و شناخت، شمارهٔ ۲۷
🔸در این شماره، گفتوگویی با سجاد سرگلی تحت عنوان «معنا در متن؛ ایستا یا پویا؟» صورت گرفته و دربارهٔ نقش بافتهای زبانی و غیرزبانی در یافتن معنای متن سخن گفته شده است. در این گفتوگو، عمدتاً مسائل زیر مطرح شد:
➖تعریف زبان
➖معرفی سطوح مختلف زبان
➖تعریف بافت زبانی و غیرزبانی
➖تحلیل گفتمان توصیفی و انتقادی
➖اهمیت و تأثیر بافت در فهم معنا
➖اشاراتی به ملاکهای علمی برای مطالعهٔ بافت و روشهای تفسیر متن
➖طرح شاهدهایی از آیات قرآن، انجیل، اشعار حافظ، و مثالهایی از زندگی روزمره
ستاد علوم و فناوریهای شناختی
گروه علمی سیناپس
https://t.me/amirnormohamadi1976
🔸در این شماره، گفتوگویی با سجاد سرگلی تحت عنوان «معنا در متن؛ ایستا یا پویا؟» صورت گرفته و دربارهٔ نقش بافتهای زبانی و غیرزبانی در یافتن معنای متن سخن گفته شده است. در این گفتوگو، عمدتاً مسائل زیر مطرح شد:
➖تعریف زبان
➖معرفی سطوح مختلف زبان
➖تعریف بافت زبانی و غیرزبانی
➖تحلیل گفتمان توصیفی و انتقادی
➖اهمیت و تأثیر بافت در فهم معنا
➖اشاراتی به ملاکهای علمی برای مطالعهٔ بافت و روشهای تفسیر متن
➖طرح شاهدهایی از آیات قرآن، انجیل، اشعار حافظ، و مثالهایی از زندگی روزمره
ستاد علوم و فناوریهای شناختی
گروه علمی سیناپس
https://t.me/amirnormohamadi1976
سیما، سیم، سمیولوژی
(از قرآن تا یونان)
🔸«سیما» واژهای فارسی است یا عربی؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش، میتوانیم ابتدا به فرهنگهای لغت فارسی مراجعه کنیم. برای نمونه، به دو فرهنگ دهخدا و سخن سری میزنیم و برچسب (ع) و [عر.] را در مقابل این واژه میبینیم، که به معنای عربی بودن آن است.
🔸در فرهنگهای لغت عربی نیز «سیما» مدخل شده. باید به حروف «سوم» مراجعه کنیم تا آن را بیابیم. در عربی و همچنین در متون کهن فارسی به معنای «نشانه و علامت» است. این کلمه شش بار در قرآن به کار رفته است.
🔸اما ریشهٔ اصلی این واژه از کجاست؟ طبق فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، نوشتهٔ دکتر محمد حسندوست، سیما از عربی به فارسی راه یافته و «درنهایت، از یونانی: σῆμα 'نشان، علامت، ویژگی، خصیصه' مأخوذ است» (ذیل مدخل «سیما»). آرتور جفری، در واژگان دخیل قرآن، علاوهبراینکه تبار یونانی این واژه را تأیید میکند، میگوید در انجیل نیز از این ریشهٔ یونانی کلمهای به معنای «علامت و نشانهٔ آسمانی» آمده است (با جستوجو، حدود ۲۰ آیه در انجیل یونانی یافتم که این کلمه در آن آمده).
🔸«سیما»ی یونانی با «سیم» به معنای نقره هم در ارتباط است. واژهٔ یونانیاش از همین ریشه بههمراه پیشوند نفی ساخته شده و به معنای «بیعلامت، بینشان، نامسکوک» است که به فارسی میانه (asēm) و سپس به فارسی نو (sīm) راه یافته.
🔸واژههای semiology («نشانهشناسی» در علوم پزشکی) و semiotics («نشانهشناسی» در علوم انسانی) و semantics («معنیشناسی» در علم زبانشناسی) در جزء اول مشترکاند و از σημεῖον یونانی (sēmeîon) ساخته و گرفته شدهاند.
🔸نهایتاً اینکه تبار و اصالت این واژه نه فارسی و نه عربی بلکه یونانی است، اما این واژه را هم فارسی، هم عربی و هم یونانی قلمداد میکنیم، چون در هر سه زبان با قدمتی دیرینه حضور دارد و سه هویت مستقل و مختلف پیدا کرده است.
📎از سرکار خانم شیدا صفوت بابت طرح پرسش دربارهٔ تبار واژهٔ «سیما» سپاسگزارم.
#واژگان #ساختواژه #معنیشناسی #ریشهشناسی #عربی_در_فارسی
https://t.me/amirnormohamadi1976
(از قرآن تا یونان)
🔸«سیما» واژهای فارسی است یا عربی؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش، میتوانیم ابتدا به فرهنگهای لغت فارسی مراجعه کنیم. برای نمونه، به دو فرهنگ دهخدا و سخن سری میزنیم و برچسب (ع) و [عر.] را در مقابل این واژه میبینیم، که به معنای عربی بودن آن است.
🔸در فرهنگهای لغت عربی نیز «سیما» مدخل شده. باید به حروف «سوم» مراجعه کنیم تا آن را بیابیم. در عربی و همچنین در متون کهن فارسی به معنای «نشانه و علامت» است. این کلمه شش بار در قرآن به کار رفته است.
🔸اما ریشهٔ اصلی این واژه از کجاست؟ طبق فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، نوشتهٔ دکتر محمد حسندوست، سیما از عربی به فارسی راه یافته و «درنهایت، از یونانی: σῆμα 'نشان، علامت، ویژگی، خصیصه' مأخوذ است» (ذیل مدخل «سیما»). آرتور جفری، در واژگان دخیل قرآن، علاوهبراینکه تبار یونانی این واژه را تأیید میکند، میگوید در انجیل نیز از این ریشهٔ یونانی کلمهای به معنای «علامت و نشانهٔ آسمانی» آمده است (با جستوجو، حدود ۲۰ آیه در انجیل یونانی یافتم که این کلمه در آن آمده).
🔸«سیما»ی یونانی با «سیم» به معنای نقره هم در ارتباط است. واژهٔ یونانیاش از همین ریشه بههمراه پیشوند نفی ساخته شده و به معنای «بیعلامت، بینشان، نامسکوک» است که به فارسی میانه (asēm) و سپس به فارسی نو (sīm) راه یافته.
🔸واژههای semiology («نشانهشناسی» در علوم پزشکی) و semiotics («نشانهشناسی» در علوم انسانی) و semantics («معنیشناسی» در علم زبانشناسی) در جزء اول مشترکاند و از σημεῖον یونانی (sēmeîon) ساخته و گرفته شدهاند.
🔸نهایتاً اینکه تبار و اصالت این واژه نه فارسی و نه عربی بلکه یونانی است، اما این واژه را هم فارسی، هم عربی و هم یونانی قلمداد میکنیم، چون در هر سه زبان با قدمتی دیرینه حضور دارد و سه هویت مستقل و مختلف پیدا کرده است.
📎از سرکار خانم شیدا صفوت بابت طرح پرسش دربارهٔ تبار واژهٔ «سیما» سپاسگزارم.
#واژگان #ساختواژه #معنیشناسی #ریشهشناسی #عربی_در_فارسی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
✳️ هفت در ادبیات
❇️ هفت دريا:
1- درياي اخضر 2-درياي عمان 3- درياي قلزم(احمر) 4- درياي بربر 5-درياي اقيانوس 6-درياي قسطنطنيه (بحر روم)7- درياي اسود
در تقسيم ديگر:
1- درياي چين 2- درياي مغرب 3- درياي روم 4- درياي نيطس 5- درياي طبريه 6- درياي جرجان 7- درياي خوارزم
❇️ هفت خوان (خان)
◀️ هفت خوان رستم:
1- حمله ي شير در خواب به رستم نبرد رخش با شير2- بيابان و تشنگي 3- نبرد با اژدها 4- كشتن زن جادوگر 5-كندن گوش هاي مرزبان (اولاد) 6- نبرد با ارژنگ ديو 7- كشتن ديو سپيد ونجات كاووس شاه
◀️ هفت خوان اسفنديار:
1- كشتن دو گرگ 2- كشتن شيران درنده 3- كشتن اژدها 4- كشتن زن جادو 5- كشتن سيمرغ 6- گذر از برف و سرما 7- گذر از رود و كشتن گرگ رو و رفتن به رويين دژ با لباس بازرگانان ونجات خواهرانش
❇️ هفت كشور يا هفت اقليم:
◀️ تقسيم ابوريحان:
1- هندوان 2- عرب وحبشان 3- مصر وشام 4- ايران شهر (مركز زمين) 5- صقلاب و روم 6- ترك ويأجوج 7- چين وماچين
❇️ تقسيم كتب برهمنان هندي:
1-ارزهي (مغرب) 2- سوه (شرق) 3- فردذفش (جنوب شرق) 4- ويدذفش (جنوب غرب) 5- وروبروشت (شمال غرب) 6- وروجروست (شمال شرق) 7- خونيرث (كشور مركزي يا ايران)
❇️ هفت كوكب يا هفت آسمان (نه فلك):
هفت فلك كه جايگاه هفت سياره است به ترتيب از پايين به بالا:
1- فلك قمر (ماه) 2- فلك عطارد(تير) 3- فلك زهره (ناهيد) 4- فلك شمس (آفتاب) 5- فلك مريخ (بهرام) 6- فلك مشتري (برجيس) 7- فلك زحل (كيوان) 8- فلك ثوابت يا كرسي 9- فلك الافلاك يا عرش
❇️ هشت بهشت:
1- خلد 2- دارالسلام 3- دارالقرار 4-جنت عدن 5-جنت المأوي 6-جنت النعيم 7- عليين 8- فردوس
❇️ هفت طبقه ي جهنم:
1- جهنم 2- لظي 3- حطمه 4- سعير 5- سقر 6- جحيم 7- هاويه
❇️ هفت وادي سلوك:
1- طلب 2- عشق 3- معرفت 4- استغنا 5- توحيد 6- حيرت 7- فقر وفنا
❇️ هفت مردان يا مردان خدا:
1- قطب 2- غوث 3- اخيار 4- اوتاد 5- ابدال 6- نقبا 7- نجبا
❇️ هفت خط يا هفت خط جام شراب:(از بالا به پايين جام)
1- جور 2- بغداد 3- بصره 4- ازرق 5- ورشكر (اشك) 6- كاسه گر 7- فرودينه
هفت خط كسي است كه بسيار شراب مي نوشد و دراصطلاح حيله گرو گربز است.
❇️ هفت خط خوشنویسی
1- خط نسخ 2- خط تعلیق 3- خط رُقاع 4- خط ریحانی 5- خط ثُلث 6- خط نستعلیق و ... استاد شدن در هر خط کار سختی بوده و هست و نیاز به تمرین فراوان و گذراندن عمر دارد. از این رو به استاد سرآمد استاد هفت خط نیز گفته شده است.
❇️ هفت وسیله ی آرایش قدیم:
1- وسمه 2- سرخاب 3- حنا 4- سفیداب 5- سرمه 6- زرک 7- غالیه
زَرَک: ریزههای طلا یا ریزههای موادی شبیه طلا، یکی از هفت ماده آرایشی که زنان هنگام آرایش به صورت میزدهاند.
سرمه: گرد نرم شده ي سولفور آهن يا نقره است و در قديم براي سياه كردن پلك ها و
مژه ها به كار مي رفته است (كحل) فرهنگ معين
توتيا: اكسيد طبيعي و ناخالص روي كه محلول آن گندزدايي قوي است. در قديم اين اكسيد را در جوش هاي بهاره و جوش هاي تراخمي به صورت گرد روي پلك ها مي پاشيدند اين ماده ي شفابخش در تعبير شاعرانه وسيله اي است براي روشنايي چشم. توتيا را با سرمه نبايد اشتباه گرفت. فرهنگ معين
سفیداب: گرد سفیدی که زنان برای آرایش و سفید کردن بر پوست صورت خود میمالند (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل سفیداب).
غالیه: دارویی بسیار خوشبو که در طب قدیم به کار میرفته و از ترکیب مشک و عنبر و چند چیز دیگر میساختند و برای تقویت دماغ و قلب و تسکین سر درد به کار میبردند (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل غالیه).
https://t.me/amirnormohamadi1976
❇️ هفت دريا:
1- درياي اخضر 2-درياي عمان 3- درياي قلزم(احمر) 4- درياي بربر 5-درياي اقيانوس 6-درياي قسطنطنيه (بحر روم)7- درياي اسود
در تقسيم ديگر:
1- درياي چين 2- درياي مغرب 3- درياي روم 4- درياي نيطس 5- درياي طبريه 6- درياي جرجان 7- درياي خوارزم
❇️ هفت خوان (خان)
◀️ هفت خوان رستم:
1- حمله ي شير در خواب به رستم نبرد رخش با شير2- بيابان و تشنگي 3- نبرد با اژدها 4- كشتن زن جادوگر 5-كندن گوش هاي مرزبان (اولاد) 6- نبرد با ارژنگ ديو 7- كشتن ديو سپيد ونجات كاووس شاه
◀️ هفت خوان اسفنديار:
1- كشتن دو گرگ 2- كشتن شيران درنده 3- كشتن اژدها 4- كشتن زن جادو 5- كشتن سيمرغ 6- گذر از برف و سرما 7- گذر از رود و كشتن گرگ رو و رفتن به رويين دژ با لباس بازرگانان ونجات خواهرانش
❇️ هفت كشور يا هفت اقليم:
◀️ تقسيم ابوريحان:
1- هندوان 2- عرب وحبشان 3- مصر وشام 4- ايران شهر (مركز زمين) 5- صقلاب و روم 6- ترك ويأجوج 7- چين وماچين
❇️ تقسيم كتب برهمنان هندي:
1-ارزهي (مغرب) 2- سوه (شرق) 3- فردذفش (جنوب شرق) 4- ويدذفش (جنوب غرب) 5- وروبروشت (شمال غرب) 6- وروجروست (شمال شرق) 7- خونيرث (كشور مركزي يا ايران)
❇️ هفت كوكب يا هفت آسمان (نه فلك):
هفت فلك كه جايگاه هفت سياره است به ترتيب از پايين به بالا:
1- فلك قمر (ماه) 2- فلك عطارد(تير) 3- فلك زهره (ناهيد) 4- فلك شمس (آفتاب) 5- فلك مريخ (بهرام) 6- فلك مشتري (برجيس) 7- فلك زحل (كيوان) 8- فلك ثوابت يا كرسي 9- فلك الافلاك يا عرش
❇️ هشت بهشت:
1- خلد 2- دارالسلام 3- دارالقرار 4-جنت عدن 5-جنت المأوي 6-جنت النعيم 7- عليين 8- فردوس
❇️ هفت طبقه ي جهنم:
1- جهنم 2- لظي 3- حطمه 4- سعير 5- سقر 6- جحيم 7- هاويه
❇️ هفت وادي سلوك:
1- طلب 2- عشق 3- معرفت 4- استغنا 5- توحيد 6- حيرت 7- فقر وفنا
❇️ هفت مردان يا مردان خدا:
1- قطب 2- غوث 3- اخيار 4- اوتاد 5- ابدال 6- نقبا 7- نجبا
❇️ هفت خط يا هفت خط جام شراب:(از بالا به پايين جام)
1- جور 2- بغداد 3- بصره 4- ازرق 5- ورشكر (اشك) 6- كاسه گر 7- فرودينه
هفت خط كسي است كه بسيار شراب مي نوشد و دراصطلاح حيله گرو گربز است.
❇️ هفت خط خوشنویسی
1- خط نسخ 2- خط تعلیق 3- خط رُقاع 4- خط ریحانی 5- خط ثُلث 6- خط نستعلیق و ... استاد شدن در هر خط کار سختی بوده و هست و نیاز به تمرین فراوان و گذراندن عمر دارد. از این رو به استاد سرآمد استاد هفت خط نیز گفته شده است.
❇️ هفت وسیله ی آرایش قدیم:
1- وسمه 2- سرخاب 3- حنا 4- سفیداب 5- سرمه 6- زرک 7- غالیه
زَرَک: ریزههای طلا یا ریزههای موادی شبیه طلا، یکی از هفت ماده آرایشی که زنان هنگام آرایش به صورت میزدهاند.
سرمه: گرد نرم شده ي سولفور آهن يا نقره است و در قديم براي سياه كردن پلك ها و
مژه ها به كار مي رفته است (كحل) فرهنگ معين
توتيا: اكسيد طبيعي و ناخالص روي كه محلول آن گندزدايي قوي است. در قديم اين اكسيد را در جوش هاي بهاره و جوش هاي تراخمي به صورت گرد روي پلك ها مي پاشيدند اين ماده ي شفابخش در تعبير شاعرانه وسيله اي است براي روشنايي چشم. توتيا را با سرمه نبايد اشتباه گرفت. فرهنگ معين
سفیداب: گرد سفیدی که زنان برای آرایش و سفید کردن بر پوست صورت خود میمالند (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل سفیداب).
غالیه: دارویی بسیار خوشبو که در طب قدیم به کار میرفته و از ترکیب مشک و عنبر و چند چیز دیگر میساختند و برای تقویت دماغ و قلب و تسکین سر درد به کار میبردند (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل غالیه).
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
#ریشه_شناسی_اصطلاح
#هفت_خوان_یا_هفت_خان_؟
✳️ خوان جایگاه و زینهای (=مرحله) است که پهلوانان آیینی، با نیروی شگرف و دلیری بیمانند خویش، میباید از آن بگذرد. بر این پایه، سنجیدهتر آن است که این واژه در ریخت خان نوشته بشود که در معنی خانه است. لیک بر پایهٔ نشانههایی، گذشتگان این واژه را به همان گونه که در بیت¹ آمده است،مینوشتهاند و هم از این روست که پارهای از فرهنگنویسان بر آن رفتهاند که چون پهلوان در هر کدام از آن زینه ها خوانی میگسترده است و به خوردن مینشسته است، واژه چنان ریختی نوشتاری یافته است. نمونه را سخن سالار شروانی، در چامهٔ ترسایی²، آمیغِ «سهخوان» را به کار برده است که به ایهام هم در معنی سه زینهٔ دشوار است: اب و ابن و روحالقدس که خاقانی میباید از آنها بگذرد و راز سر به مُهر و هنگامهساز و چالش خیزشان را از پرده به در اندازد، هم در معنی کسی که خدای یگانه را سهگانه میخواند و میداند:
کنم در پیش طرسیقوس اعظم
ز روحالقدس و ابن و اب مجارا
به یک لفظ آن سه خوان را از چهِ شک
به صحرای یقین آرم، همانا
#میرجلالالدین_کزازی | از: خشم در چشم
1. گر از هفت خوان برشمارم سخُن / همانا چه هرگز نیاید به بن
2. قصیدهٔ ترساییه از #خاقانی با مطلع «فلک کژ رو تر است از خط ترسا / مرا دارد مسلسل راهبآسا»
https://t.me/amirnormohamadi1976
#هفت_خوان_یا_هفت_خان_؟
✳️ خوان جایگاه و زینهای (=مرحله) است که پهلوانان آیینی، با نیروی شگرف و دلیری بیمانند خویش، میباید از آن بگذرد. بر این پایه، سنجیدهتر آن است که این واژه در ریخت خان نوشته بشود که در معنی خانه است. لیک بر پایهٔ نشانههایی، گذشتگان این واژه را به همان گونه که در بیت¹ آمده است،مینوشتهاند و هم از این روست که پارهای از فرهنگنویسان بر آن رفتهاند که چون پهلوان در هر کدام از آن زینه ها خوانی میگسترده است و به خوردن مینشسته است، واژه چنان ریختی نوشتاری یافته است. نمونه را سخن سالار شروانی، در چامهٔ ترسایی²، آمیغِ «سهخوان» را به کار برده است که به ایهام هم در معنی سه زینهٔ دشوار است: اب و ابن و روحالقدس که خاقانی میباید از آنها بگذرد و راز سر به مُهر و هنگامهساز و چالش خیزشان را از پرده به در اندازد، هم در معنی کسی که خدای یگانه را سهگانه میخواند و میداند:
کنم در پیش طرسیقوس اعظم
ز روحالقدس و ابن و اب مجارا
به یک لفظ آن سه خوان را از چهِ شک
به صحرای یقین آرم، همانا
#میرجلالالدین_کزازی | از: خشم در چشم
1. گر از هفت خوان برشمارم سخُن / همانا چه هرگز نیاید به بن
2. قصیدهٔ ترساییه از #خاقانی با مطلع «فلک کژ رو تر است از خط ترسا / مرا دارد مسلسل راهبآسا»
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بهترین_موسیقیهای_جهان
#کلاسیک #گیتار
▪︎Title: #Gran_Vals
▪︎Composer: #Francisco_Tarrega
▪︎Guitar: #Anika_Hutschreuther
▪︎Genre: #Classic
#کلاسیک #گیتار
▪︎Title: #Gran_Vals
▪︎Composer: #Francisco_Tarrega
▪︎Guitar: #Anika_Hutschreuther
▪︎Genre: #Classic
فاصلهگذاری ۳۰ عبارت پرکاربرد!
فهرست زیر گروههای حرفاضافهایِ* «با»دار و پرکاربردی است که همیشه و کاملاً بافاصله نوشته میشوند:
با آنکه؛ با آنهمه؛ با استفاده از؛ با این ترتیب؛ با این تفاسیر؛ با این تفاصیل؛ با این حال؛ با اینکه؛ با این وصف/ توصیف/ اوصاف؛ با اینهمه؛ با تکیه بر؛ با تمامِ؛ با توجه به؛ با عنایت به؛ با عنوانِ؛ با کمالِ؛ با کمکِ؛ با کوششِ؛ با نهایتِ؛ با وجودِ؛ با وجود این؛ با وجود اینکه؛ با وجود آنکه؛ با وجودی که؛ با هدفِ؛ با هم؛ با همتِ؛ با همۀ؛ با یادِ؛ با یاریِ.
★ گروه حرفاضافهای از یک حرف اضافۀ ساده یا مرکب و دستکم از یک واژه تشکیل شدهاست و در جمله، نقش نحوی مشخصی دارد، مانند «با اشتیاق» که در این جمله قید است: هنگامه با اشتیاق به نمایشگاه کتاب میرود.
#فاصلهگذاری #دستورزبان
۱۴۰۳/۰۲/۲۲
سید محمد بصام
https://t.me/amirnormohamadi1976
فهرست زیر گروههای حرفاضافهایِ* «با»دار و پرکاربردی است که همیشه و کاملاً بافاصله نوشته میشوند:
با آنکه؛ با آنهمه؛ با استفاده از؛ با این ترتیب؛ با این تفاسیر؛ با این تفاصیل؛ با این حال؛ با اینکه؛ با این وصف/ توصیف/ اوصاف؛ با اینهمه؛ با تکیه بر؛ با تمامِ؛ با توجه به؛ با عنایت به؛ با عنوانِ؛ با کمالِ؛ با کمکِ؛ با کوششِ؛ با نهایتِ؛ با وجودِ؛ با وجود این؛ با وجود اینکه؛ با وجود آنکه؛ با وجودی که؛ با هدفِ؛ با هم؛ با همتِ؛ با همۀ؛ با یادِ؛ با یاریِ.
★ گروه حرفاضافهای از یک حرف اضافۀ ساده یا مرکب و دستکم از یک واژه تشکیل شدهاست و در جمله، نقش نحوی مشخصی دارد، مانند «با اشتیاق» که در این جمله قید است: هنگامه با اشتیاق به نمایشگاه کتاب میرود.
#فاصلهگذاری #دستورزبان
۱۴۰۳/۰۲/۲۲
سید محمد بصام
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
✳️ « آستانه تست » یا « آشیانه تست » در غزل حافظ شیرازی
« رواقِ منظرِ چشمِ من آستانه تست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه تست »
❇️ پیش از حافظِ خانلری در همه دیوانهای غزلیات حافظ آشیانه تست به جای آستانه تست آمده بود. انس دیرین و عادت پیشین با این کلمه مایه گفتگوها شد و بعضی همچنان «آشیانه» را ترجیح دادند و سر بر آستانه تسلیم ننهادند. ببینیم رواق و آستانه به چه معنی است و خواجه شیراز در این بیت چه میگوید؟
◀️ رواق، سقف مقدم خانه و پیش روی بلند ساختمان است و آستانه قسمت پایین و پیش رویِ کوتاه آن یعنی رواق بالاترین و آستانه پایینترین جای خانه است.
حافظ میگوید رواق منظر چشم من یعنی بالاترین وبلندترین نقطه وجود من پایین ترین و کوتاهترین جای پای توست. پس از اوج حُسن و قلهٔ کبر و ناز فرود آی و قدم بر این چشم که آستانه توست بگذار تا با این ،شاهکار اوج فروتنی و خاکساری عاشق و بلندی و والایی معشوق را نشان دهد. این نکته است که با قبول «آشیانه» شعر را از اوج آسمان به خاک آستان تنزل میدهد شهسوار شیرین کاری هم که حافظ در بیت دیگر این غزل از او نام میبرد، برای سوار شدن و فرود آمدن بر مرکب خویش باید پای بر همین آستانه گذارد.
◀️ از حيث سبک و شیوۀ سخن حافظ بسیار مقیّد به رعایت تناسبهاست. در مورد خانه و بنا نیز اصطلاحات خویشاوند را فراموش نمیکند.
پیش از آن کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی است
از این رباط دو در چون ضرورتست رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
◀️ سقف و طاق و منظر و رباط و مصطبه و ایوان و طنبی و در و رواق و بلند و پست از اینگونه خویشاوندیهاست و همه مربوط به خانه.
◀️ همچنین حافظ در این ،شیوه آشیان و آشیانه را با مرغ و پرنده میآورد، نه با معشوق:
سایه تا باز گرفتی زچمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد.
چگونه باز کنم بال در هوای تو باز
که ریخت مرغ دلم بر در آشیان فراق.
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
از این رو اگر «آستانه» را که با "رواق و منظر" و «خانه» خویشاوند است (آشیانه) کنیم پیوندهای نازک و زیبای شعر میگسلد. زیرا "آشیانه" نه جزئی از خانه است نه با «رواق» و «منظر» خویشاوند.
همچنین از جهت شناخت شیوه شعری همه جا در غزل خواجه با چشم سخن از «آستانه»
می رود نه «آشیانه» حافظ در خاکساریِ عاشقانه خویش حد خود نمیبیند که از آشیان جانان دم زند اوج سربلندیِ او سر بر آستانِ جانان سودن است و خاک قدم یار را توتیای دیده کردن:
چو کُحلِ بینش ما خاکِ آستان شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا؟
❇️ حافظ جاوید، هاشم جاوید ص۲۷۳، ۲۷۴
https://t.me/amirnormohamadi1976
« رواقِ منظرِ چشمِ من آستانه تست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه تست »
❇️ پیش از حافظِ خانلری در همه دیوانهای غزلیات حافظ آشیانه تست به جای آستانه تست آمده بود. انس دیرین و عادت پیشین با این کلمه مایه گفتگوها شد و بعضی همچنان «آشیانه» را ترجیح دادند و سر بر آستانه تسلیم ننهادند. ببینیم رواق و آستانه به چه معنی است و خواجه شیراز در این بیت چه میگوید؟
◀️ رواق، سقف مقدم خانه و پیش روی بلند ساختمان است و آستانه قسمت پایین و پیش رویِ کوتاه آن یعنی رواق بالاترین و آستانه پایینترین جای خانه است.
حافظ میگوید رواق منظر چشم من یعنی بالاترین وبلندترین نقطه وجود من پایین ترین و کوتاهترین جای پای توست. پس از اوج حُسن و قلهٔ کبر و ناز فرود آی و قدم بر این چشم که آستانه توست بگذار تا با این ،شاهکار اوج فروتنی و خاکساری عاشق و بلندی و والایی معشوق را نشان دهد. این نکته است که با قبول «آشیانه» شعر را از اوج آسمان به خاک آستان تنزل میدهد شهسوار شیرین کاری هم که حافظ در بیت دیگر این غزل از او نام میبرد، برای سوار شدن و فرود آمدن بر مرکب خویش باید پای بر همین آستانه گذارد.
◀️ از حيث سبک و شیوۀ سخن حافظ بسیار مقیّد به رعایت تناسبهاست. در مورد خانه و بنا نیز اصطلاحات خویشاوند را فراموش نمیکند.
پیش از آن کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی است
از این رباط دو در چون ضرورتست رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
◀️ سقف و طاق و منظر و رباط و مصطبه و ایوان و طنبی و در و رواق و بلند و پست از اینگونه خویشاوندیهاست و همه مربوط به خانه.
◀️ همچنین حافظ در این ،شیوه آشیان و آشیانه را با مرغ و پرنده میآورد، نه با معشوق:
سایه تا باز گرفتی زچمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد.
چگونه باز کنم بال در هوای تو باز
که ریخت مرغ دلم بر در آشیان فراق.
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
از این رو اگر «آستانه» را که با "رواق و منظر" و «خانه» خویشاوند است (آشیانه) کنیم پیوندهای نازک و زیبای شعر میگسلد. زیرا "آشیانه" نه جزئی از خانه است نه با «رواق» و «منظر» خویشاوند.
همچنین از جهت شناخت شیوه شعری همه جا در غزل خواجه با چشم سخن از «آستانه»
می رود نه «آشیانه» حافظ در خاکساریِ عاشقانه خویش حد خود نمیبیند که از آشیان جانان دم زند اوج سربلندیِ او سر بر آستانِ جانان سودن است و خاک قدم یار را توتیای دیده کردن:
چو کُحلِ بینش ما خاکِ آستان شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا؟
❇️ حافظ جاوید، هاشم جاوید ص۲۷۳، ۲۷۴
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
✳️ واژه آرایی یعنی چه؟
آرایهی تکرار با اهداف گوناگونی در نظم و نثر بهکار رفته است؛یکی از این اهداف،تکرار واژه برای زیبایی کلام است؛واژهآرایی یعنی آرایش سخن از راه کاربرد چندبارهی واژهای یگانه یا همنشینسازی دو یا چند واژهی همگون و هم پایه:
دست خوبت را به دست من بده
دستهای ما پل پیوند ماست
(سهیل محمودی)
اَشکال واژه آرایی در شعر شاعران:
واژهآرایی پیاپی:واژهآرایی پیاپی یعنی از پی آوردن چندبارهی واژه که در برخی از کتابهای بدیع تکرار و مکرّر نامیده شده،چه اگر هنرمندانه و بجا بهکار رود،همنوایی زیبا و گیرایی به سخن میدهد و هم آنرا با تأکید همراه میسازد؛ برسان این بیت مولانا:
آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
برخی تطریز را نوعی تکرار دانستهاند. تکرار در اصطلاح معانی یکی از انواع اطناب است.
(شریفی،فرهنگ ادبیات،1387،ص:35)
آنچه را پارهای از بدیعیان "تطریز" نامیدهاند، گونهی ویژهای از واژهآرایی پیاپی است و به شمارهی واژههای از پی هم آمده که پیش از چند چیز بیاید و هر یک از این واژهها، به یکی از آن چند چیز وابسته باشد گفته میشود؛ مثال:
خیالم در دل و دل در دو زلفت
پریشان در پریشان در پریشان
(ربانی)
(ابداع البدایع،شمس العلما،1377 )
ب)واژهآرایی پراکنده:
واژهآرایی پراکنده یعنی آنجا که واژهی تکرار شده پراکنده در چند جای سخن آمده باشد.
الهی ندانم در جانی یا جان را جانی
نه اینی نه آنی ای جان را زندگانی
(خواجه عبدالله انصاری)
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
(سعدی)
ای چشم تو دل فریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
در چشم منی و غایب از چشم
زان چشم همیکنم به هر سو
(سعدی)
(هنر سخن آرایی،راستگو،1382/ 33)
اوج تکرار در سؤال و جواب است که اول مصراعهای اول بهگونهای و اول مصراعهای دوم بهگونهای دیگر تکرار شده است و ردیف هم در آخر شعر به موسیقی تکرار افزوده است؛حافظ:
گفتم غم تو دارم ••• گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو ••• گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز ماهرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که کجرو است او وز راه دیگر آید (حافظ)
( نگاهی تازه به بدیع،شمیسا،1383/ 28)
❇️ نگارش و تدوین : محمّدعزیززاده
https://t.me/amirnormohamadi1976
آرایهی تکرار با اهداف گوناگونی در نظم و نثر بهکار رفته است؛یکی از این اهداف،تکرار واژه برای زیبایی کلام است؛واژهآرایی یعنی آرایش سخن از راه کاربرد چندبارهی واژهای یگانه یا همنشینسازی دو یا چند واژهی همگون و هم پایه:
دست خوبت را به دست من بده
دستهای ما پل پیوند ماست
(سهیل محمودی)
اَشکال واژه آرایی در شعر شاعران:
واژهآرایی پیاپی:واژهآرایی پیاپی یعنی از پی آوردن چندبارهی واژه که در برخی از کتابهای بدیع تکرار و مکرّر نامیده شده،چه اگر هنرمندانه و بجا بهکار رود،همنوایی زیبا و گیرایی به سخن میدهد و هم آنرا با تأکید همراه میسازد؛ برسان این بیت مولانا:
آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
برخی تطریز را نوعی تکرار دانستهاند. تکرار در اصطلاح معانی یکی از انواع اطناب است.
(شریفی،فرهنگ ادبیات،1387،ص:35)
آنچه را پارهای از بدیعیان "تطریز" نامیدهاند، گونهی ویژهای از واژهآرایی پیاپی است و به شمارهی واژههای از پی هم آمده که پیش از چند چیز بیاید و هر یک از این واژهها، به یکی از آن چند چیز وابسته باشد گفته میشود؛ مثال:
خیالم در دل و دل در دو زلفت
پریشان در پریشان در پریشان
(ربانی)
(ابداع البدایع،شمس العلما،1377 )
ب)واژهآرایی پراکنده:
واژهآرایی پراکنده یعنی آنجا که واژهی تکرار شده پراکنده در چند جای سخن آمده باشد.
الهی ندانم در جانی یا جان را جانی
نه اینی نه آنی ای جان را زندگانی
(خواجه عبدالله انصاری)
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
(سعدی)
ای چشم تو دل فریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
در چشم منی و غایب از چشم
زان چشم همیکنم به هر سو
(سعدی)
(هنر سخن آرایی،راستگو،1382/ 33)
اوج تکرار در سؤال و جواب است که اول مصراعهای اول بهگونهای و اول مصراعهای دوم بهگونهای دیگر تکرار شده است و ردیف هم در آخر شعر به موسیقی تکرار افزوده است؛حافظ:
گفتم غم تو دارم ••• گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو ••• گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز ماهرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که کجرو است او وز راه دیگر آید (حافظ)
( نگاهی تازه به بدیع،شمیسا،1383/ 28)
❇️ نگارش و تدوین : محمّدعزیززاده
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
#دانش_افزایی
✳️ بیستون بیستون نیست
❇️ «بیستون» نام کوهی در حوالی کرمانشاه است که در دورهٔ هخامنشی و به دستور داریوش بزرگ کتیبهای بر روی آن حک شده است.
◀️ این واژه در قدیم بهصورت «بَگ» (بَی) + «ـ ستان» بوده است. جزء نخست به معنی «خدا، یزدان، بَغ» از ریشهٔ «-بَگ» به معنی تقسیم کردن است و جزء دوم پسوند «جا و مکان» است؛ بنابراین، بیستون ازنظر واژگانی بهمعنی «جایگاه یزدان» و ازنظر مفهومی «جایگاه ستایش یزدان» است.
#ریشه_شناسی
https://t.me/amirnormohamadi1976
✳️ بیستون بیستون نیست
❇️ «بیستون» نام کوهی در حوالی کرمانشاه است که در دورهٔ هخامنشی و به دستور داریوش بزرگ کتیبهای بر روی آن حک شده است.
◀️ این واژه در قدیم بهصورت «بَگ» (بَی) + «ـ ستان» بوده است. جزء نخست به معنی «خدا، یزدان، بَغ» از ریشهٔ «-بَگ» به معنی تقسیم کردن است و جزء دوم پسوند «جا و مکان» است؛ بنابراین، بیستون ازنظر واژگانی بهمعنی «جایگاه یزدان» و ازنظر مفهومی «جایگاه ستایش یزدان» است.
#ریشه_شناسی
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
#دانش_افزایی
✳️ مرغ شباویز (مرغ حق، مرغ شبگیر، مرغ شباهنگ)
◀️ مرغ شباویز (مرغ حق، مرغ شبگیر، مرغ شباهنگ) همهشب خود را از پای، به شاخ درخت میآویزد و حق حق میگوید تا زمانی که قطرهای خون از گلوی او بچکد.
◀️ در یک روایت دیگر، میان برادر و خواهری، بر سر مالی، نزاعی در میگیرد، زیرا برادر دو بهره از مال را میخواسته و خواهر به حالت قهر فرار میکند و برادرش مرغ حق میشود و از آن وقت، به انتظار خواهر میگوید «بیبیجون، دو تا تو، یکی من».
◀️ روایت دیگر این است که مرغ حق یک دانه گندم از مال صغیر خورده و در گلویش گیر کرده است و آنقدر حق حق میگوید تا از گلویش سه قطره خون بچکد.
◀️ مرغ حق یکی از کوچکترین انواع جغد است که اندازهی آن حدود ۱۹ سانتیمتر است. شاخصترین ویژگی این پرنده که از آن طریق شناخته میشود کوچک بودن و داشتن «گوشپر» است.
❇️ منبع: فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی،محمد جعفر یاحقی.
#فرهنگ_عامه
#مرغ_حق
https://t.me/amirnormohamadi1976
✳️ مرغ شباویز (مرغ حق، مرغ شبگیر، مرغ شباهنگ)
◀️ مرغ شباویز (مرغ حق، مرغ شبگیر، مرغ شباهنگ) همهشب خود را از پای، به شاخ درخت میآویزد و حق حق میگوید تا زمانی که قطرهای خون از گلوی او بچکد.
◀️ در یک روایت دیگر، میان برادر و خواهری، بر سر مالی، نزاعی در میگیرد، زیرا برادر دو بهره از مال را میخواسته و خواهر به حالت قهر فرار میکند و برادرش مرغ حق میشود و از آن وقت، به انتظار خواهر میگوید «بیبیجون، دو تا تو، یکی من».
◀️ روایت دیگر این است که مرغ حق یک دانه گندم از مال صغیر خورده و در گلویش گیر کرده است و آنقدر حق حق میگوید تا از گلویش سه قطره خون بچکد.
◀️ مرغ حق یکی از کوچکترین انواع جغد است که اندازهی آن حدود ۱۹ سانتیمتر است. شاخصترین ویژگی این پرنده که از آن طریق شناخته میشود کوچک بودن و داشتن «گوشپر» است.
❇️ منبع: فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی،محمد جعفر یاحقی.
#فرهنگ_عامه
#مرغ_حق
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
بامداد پنج شنبه (هرمزشید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی
هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۴۳۰
🍃🍄🍒🍏🍒🍄🎼🍄🍒🍏🍒🍄🍃
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخرالدواء الکی
ذخیرهای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که میرسند ز پی رهزنان بهمن و دی
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه میکنی هی هی
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی
خزینه داری میراث خوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی
زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی
نوشتهاند بر ایوان جنه الماوی
که هر که عشوه دنیی خرید وای به وی
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده به شادی روح و روان حاتم طی
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی
معنی لغات غزل:
آخِرُ الدَواء: آخرين دارو، معالجه نهايي.
اَلْكَي: داغ كردن، سوزانيدن موضع زخم به وسيله داغ كردن ابزار آهني به نام مَكْواه به منظور برطرف كردن عفونت زخم مزمن.
ذخيره: اندوخته، پس انداز.
رهزنان بهمن و دي: (اضافه تشبيهي) ماه بهمن و دي به راهزنان تشبيه شده اند چرا كه گلهاي باغ را تاراج مي كنند.
گل نقاب برافكند: كنايه از باز شدن گل و پيدا شدن چهره آن.
هوهو: (اسم اصوات) كنايه از آواز مرغ.
هَي هَي: (اسم اصوات) به منظور تنبيه به كار مي رود، آگاه شو.
شكوه: جاه و جلال.
كِيْ: كي قباد.
جم: جمشيد، پادشاه بزرگ سلسله پيشدادي.
خزينه داري: مال اندوزي، نگهداري خزينه اموال و ذخيره ثروت.
ميراث خوارگان: وارثان.
فتوي: فتوا، نظريه شرعي و دستور مُفتي دين.
سفله: فرومايه، پست.
مروّت: جوانمردي.
شَيْئهُ: چيز او.
لاشيي: لاشيئي، چيزي نيست.
جنّتُ المَأْوي: يكي از هشت بهشت كه نزديك درخت سدرهُ المُنتهي واقع است.
عشوه خريدن: فريب جاذبه هاي عشوه گر خوردن.
سخا: كرم و بخشش.
طيّ كنم: درنوردم، و در اينجا به معناي كوتاه و مختصركردن است.
حاتم طيّ: حاتم بن عبدالله بن سعدبن الحشرج از سخاوتمندان دوره جاهليت عرب كه در سخاوت ضرب المثل است و در اينجا كنايه از شاه شجاع است.
بخيل: ممسك، خسيس.
بوي خدا نشنود: بوئي از معرفت و بخشش خدا به مشامش نمي رسد.
كَرَم ورزيدن: بخشش كردن.
الضَّمانُ عَلَيَّ: ضمانت آن بر عهده من.
https://t.me/amirnormohamadi1976
هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۴۳۰
🍃🍄🍒🍏🍒🍄🎼🍄🍒🍏🍒🍄🍃
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخرالدواء الکی
ذخیرهای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که میرسند ز پی رهزنان بهمن و دی
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه میکنی هی هی
شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی
خزینه داری میراث خوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی
زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی
نوشتهاند بر ایوان جنه الماوی
که هر که عشوه دنیی خرید وای به وی
سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده به شادی روح و روان حاتم طی
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی
معنی لغات غزل:
آخِرُ الدَواء: آخرين دارو، معالجه نهايي.
اَلْكَي: داغ كردن، سوزانيدن موضع زخم به وسيله داغ كردن ابزار آهني به نام مَكْواه به منظور برطرف كردن عفونت زخم مزمن.
ذخيره: اندوخته، پس انداز.
رهزنان بهمن و دي: (اضافه تشبيهي) ماه بهمن و دي به راهزنان تشبيه شده اند چرا كه گلهاي باغ را تاراج مي كنند.
گل نقاب برافكند: كنايه از باز شدن گل و پيدا شدن چهره آن.
هوهو: (اسم اصوات) كنايه از آواز مرغ.
هَي هَي: (اسم اصوات) به منظور تنبيه به كار مي رود، آگاه شو.
شكوه: جاه و جلال.
كِيْ: كي قباد.
جم: جمشيد، پادشاه بزرگ سلسله پيشدادي.
خزينه داري: مال اندوزي، نگهداري خزينه اموال و ذخيره ثروت.
ميراث خوارگان: وارثان.
فتوي: فتوا، نظريه شرعي و دستور مُفتي دين.
سفله: فرومايه، پست.
مروّت: جوانمردي.
شَيْئهُ: چيز او.
لاشيي: لاشيئي، چيزي نيست.
جنّتُ المَأْوي: يكي از هشت بهشت كه نزديك درخت سدرهُ المُنتهي واقع است.
عشوه خريدن: فريب جاذبه هاي عشوه گر خوردن.
سخا: كرم و بخشش.
طيّ كنم: درنوردم، و در اينجا به معناي كوتاه و مختصركردن است.
حاتم طيّ: حاتم بن عبدالله بن سعدبن الحشرج از سخاوتمندان دوره جاهليت عرب كه در سخاوت ضرب المثل است و در اينجا كنايه از شاه شجاع است.
بخيل: ممسك، خسيس.
بوي خدا نشنود: بوئي از معرفت و بخشش خدا به مشامش نمي رسد.
كَرَم ورزيدن: بخشش كردن.
الضَّمانُ عَلَيَّ: ضمانت آن بر عهده من.
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
معنی غزل شماره ۴۳۰
(۱) اگر با آواز بلبل و فاخته (در بهار) باده ننوشي ديگر چگونه تو را درمان توانم كرد (كه گفته اند) آخرين دوا داغ كردن است.
(۲) از رنگ و بو و اعتدال فصل بهار براي خود اندوخته يي فراهم ساز كه ماههاي غارتگر بوستان، بهمن و دي به زودي فرا مي رسند.
(۳) آنگاه كه گل، پرده از چهره برداشت و پرنده آواز هوهو سر داد، زنهار كه جام شراب از كف ننهي! اين چه كاري است حواست جمع باشد.
(۴) جاه و جلال و فرمان پادشاهي چه موقع پا برجا باقي ماند؟ از تخت جمشيد و تاج كياني تنها نامي به جاي مانده است.
(۵) بنا به گفته رامشگر و ساقي و فرمان مفتي دف و ني، مال اندوزي و نگهداري آن براي وارثان عملي كفرآميز است.
(۶) روزگار هيچ چيز را نمي بخشد كه دوباره پس نگيرد. از فرومايه، جوانمردي توقع مدار كه چيزي كه ميدهد چيز قابلي نيست.
(۷) وقتي آب زندگي (باده) در دسترس توست خود را از تشنگي هلاك مكن. نمير و (بدانكه) هر چيزي از آب زنده است.
(۸) بر پيشاني ايوان جنت المأوي (يكي از هشت بهشت) نوشته اند كه واي بر حال كسي كه فريب عشوه گريهاي دنيا را بخورد!
(۹) كرم و بخششي باقي نمانده است. سخن كوتاه و مختصر كنم، شراب كجاست؟ بده تا به شادي روح و روان حاتم طائي (شاه شجاع فقيد) بنوشيم.
(۱۰) بوئي از معرفت و بخشش خدا به مشام خسيس نمي رسد. حافظ، بيا و شراب بنوش و بخشش كن و ضمانت آن بر عهده من.
https://t.me/amirnormohamadi1976
(۱) اگر با آواز بلبل و فاخته (در بهار) باده ننوشي ديگر چگونه تو را درمان توانم كرد (كه گفته اند) آخرين دوا داغ كردن است.
(۲) از رنگ و بو و اعتدال فصل بهار براي خود اندوخته يي فراهم ساز كه ماههاي غارتگر بوستان، بهمن و دي به زودي فرا مي رسند.
(۳) آنگاه كه گل، پرده از چهره برداشت و پرنده آواز هوهو سر داد، زنهار كه جام شراب از كف ننهي! اين چه كاري است حواست جمع باشد.
(۴) جاه و جلال و فرمان پادشاهي چه موقع پا برجا باقي ماند؟ از تخت جمشيد و تاج كياني تنها نامي به جاي مانده است.
(۵) بنا به گفته رامشگر و ساقي و فرمان مفتي دف و ني، مال اندوزي و نگهداري آن براي وارثان عملي كفرآميز است.
(۶) روزگار هيچ چيز را نمي بخشد كه دوباره پس نگيرد. از فرومايه، جوانمردي توقع مدار كه چيزي كه ميدهد چيز قابلي نيست.
(۷) وقتي آب زندگي (باده) در دسترس توست خود را از تشنگي هلاك مكن. نمير و (بدانكه) هر چيزي از آب زنده است.
(۸) بر پيشاني ايوان جنت المأوي (يكي از هشت بهشت) نوشته اند كه واي بر حال كسي كه فريب عشوه گريهاي دنيا را بخورد!
(۹) كرم و بخششي باقي نمانده است. سخن كوتاه و مختصر كنم، شراب كجاست؟ بده تا به شادي روح و روان حاتم طائي (شاه شجاع فقيد) بنوشيم.
(۱۰) بوئي از معرفت و بخشش خدا به مشام خسيس نمي رسد. حافظ، بيا و شراب بنوش و بخشش كن و ضمانت آن بر عهده من.
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
شرح غزل شماره ۴۳۰
وزن غزل: مفاعلن فاعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم
٭
ظهير فاريابي:
داغ حسرت نهاده ام بر دل
گفته اند آخرالدواء الكي
٭
انوري:
گر كنم خيره ار نه خود سوزم
گفته اند آخرالدواء الكي
٭
كمال الدين اسماعيل:
چو ديد مهر تو زين پس معالجت نكند
چنين زدند مثل آخرالدواء الكي
٭
اين غزل به فاصله كمي پس از سرودن غزل ۴۱۳ و در زماني كه شاه زين العابدين از شيراز متواري و شاه يحيي به كمك امير تيمور بر شيراز مسلط ميشود سروده شده است.
شاعر بسياري از مضامين ابيات غزل ۴۱۳ را در اين غزل نيز بازگو ميكند. گوئي هنوز از سرودن غزل اولي فراغت نيافته كه ورق بر ميگردد و شاه يحياي بخيل بر اوضاع مسلط ميشود:
(در غزل ۴۱۳)
بگذر ز كبر و ناز كه ديدست روزگار
چين قباي قيصر و طرف كلاه كي
(در غزل ۴۱۴)
شكوه سلطنت و حُسنْ كي ثباتي داد
ز تخت جم سخني مانده است و افسر كي
٭
(در غزل ۴۱۳)
در ده به ياد حاتم طي جام يك مني
تا نامه سياه بخيلان كنيم طيّ
(در غزل ۴۱۴)
سخا نماند، سخن طي كنم شراب كجاست
بده به شادي روح و روان حاتم طي
٭
(در غزل ۴۱۳)
هشيار شو كه مرغ چمن مست گشت هان
بيدار شو كه خواب عدم در پي است، هي
(در غزل ۴۱۴)
چو گل نقاب برافكند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پياله چه ميكني؟ هي هي!
٭
شاعر در مطلع غزل، ضرب المثل مشهور عرب (آخِرُ الدَّواء الْكِي) را كه زبانزد خاص و عام بوده و ظهير فارياني و انوري و كمال الدين اسماعيل نيز در اشعار خود به كار برده اند، بازگو ميكند و در بيت چهارم كنايتاً به شاه يحيي ميگويد كه اكنون كه به شيراز و خزانه سلطنتي مسلط شدهيي دست از بخيلي بردار. وگرنه مَثَل تو به آن خزانه دار اموالي ميماند كه عمري مالها را حفاظت و حراست ميكند و آخرالامر به دست ورّاثت مي سپارد.
و بالصّراحه در بيت هفتم به او گوشزد مي كند كه چون آب در دست داري، از تشنگي خود را هلاك مكن و در واقع سخن از اين صريح تر نمي توان گفت.
و بالاخره در مقطع غزل ظاهراً خطاب به خود و باطناً به شاه يحيايِ بخيل چنين داد سخن مي دهد:
بخيل بوئي از معرفت به مشامش نرسيده است.
حافظ شراب بنوش و بخشش كن و من ضامن كه بُرد با تو باشد.
به طور خلاصه مي توان گفت اين غزل در زمان تسلط شاه يحيي بر شيراز پس از فرار شاه زينالعابدين در تنقيد شاه يحيي و بخل و لئامت وي سروده شده است.
و حرف آخر اينكه حافظ مضمون بيت ششم غزل خود را از نظامي گرفته آنجا كه در خسرو شيرين خود مي گويد:
چه بخشد مرد را اين سفله ايام
كه يك يك باز نستاند سرانجام
https://t.me/amirnormohamadi1976
وزن غزل: مفاعلن فاعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم
٭
ظهير فاريابي:
داغ حسرت نهاده ام بر دل
گفته اند آخرالدواء الكي
٭
انوري:
گر كنم خيره ار نه خود سوزم
گفته اند آخرالدواء الكي
٭
كمال الدين اسماعيل:
چو ديد مهر تو زين پس معالجت نكند
چنين زدند مثل آخرالدواء الكي
٭
اين غزل به فاصله كمي پس از سرودن غزل ۴۱۳ و در زماني كه شاه زين العابدين از شيراز متواري و شاه يحيي به كمك امير تيمور بر شيراز مسلط ميشود سروده شده است.
شاعر بسياري از مضامين ابيات غزل ۴۱۳ را در اين غزل نيز بازگو ميكند. گوئي هنوز از سرودن غزل اولي فراغت نيافته كه ورق بر ميگردد و شاه يحياي بخيل بر اوضاع مسلط ميشود:
(در غزل ۴۱۳)
بگذر ز كبر و ناز كه ديدست روزگار
چين قباي قيصر و طرف كلاه كي
(در غزل ۴۱۴)
شكوه سلطنت و حُسنْ كي ثباتي داد
ز تخت جم سخني مانده است و افسر كي
٭
(در غزل ۴۱۳)
در ده به ياد حاتم طي جام يك مني
تا نامه سياه بخيلان كنيم طيّ
(در غزل ۴۱۴)
سخا نماند، سخن طي كنم شراب كجاست
بده به شادي روح و روان حاتم طي
٭
(در غزل ۴۱۳)
هشيار شو كه مرغ چمن مست گشت هان
بيدار شو كه خواب عدم در پي است، هي
(در غزل ۴۱۴)
چو گل نقاب برافكند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پياله چه ميكني؟ هي هي!
٭
شاعر در مطلع غزل، ضرب المثل مشهور عرب (آخِرُ الدَّواء الْكِي) را كه زبانزد خاص و عام بوده و ظهير فارياني و انوري و كمال الدين اسماعيل نيز در اشعار خود به كار برده اند، بازگو ميكند و در بيت چهارم كنايتاً به شاه يحيي ميگويد كه اكنون كه به شيراز و خزانه سلطنتي مسلط شدهيي دست از بخيلي بردار. وگرنه مَثَل تو به آن خزانه دار اموالي ميماند كه عمري مالها را حفاظت و حراست ميكند و آخرالامر به دست ورّاثت مي سپارد.
و بالصّراحه در بيت هفتم به او گوشزد مي كند كه چون آب در دست داري، از تشنگي خود را هلاك مكن و در واقع سخن از اين صريح تر نمي توان گفت.
و بالاخره در مقطع غزل ظاهراً خطاب به خود و باطناً به شاه يحيايِ بخيل چنين داد سخن مي دهد:
بخيل بوئي از معرفت به مشامش نرسيده است.
حافظ شراب بنوش و بخشش كن و من ضامن كه بُرد با تو باشد.
به طور خلاصه مي توان گفت اين غزل در زمان تسلط شاه يحيي بر شيراز پس از فرار شاه زينالعابدين در تنقيد شاه يحيي و بخل و لئامت وي سروده شده است.
و حرف آخر اينكه حافظ مضمون بيت ششم غزل خود را از نظامي گرفته آنجا كه در خسرو شيرين خود مي گويد:
چه بخشد مرد را اين سفله ايام
كه يك يك باز نستاند سرانجام
https://t.me/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
میراث خوارگان
انوشته اند بر ایوان جنة الماوی
که هر که عشوه دنیا خرید و ای به وی
روح غزل:
اگر باور داشته باشیم که آن سوی این جهان, جهان دیگری است.طبعاً کسانی که این جهان را به قیمت فروختن آن دنیا خریده اند اهل زیان اند.
اما اگر هم آن جهان را باور نداشته باشیم می توان با چشم عبرت به تاریخ گذشته و حتی حوادث زمان خود دقت کنیم تا برایمان روشن شود که دنیا راستی به معنی ذخیره کردن اموال و خرج نکردن آنها و لذت بردن از آنها هم غلط است.
کدام کسی عمر جاودان داشته؟
وقتی که همه می میرند, پس بخل ورزیدن, امساک و مال اندوزی برای چه؟!
هر چند دلایل فراوانی در دست است که پس از زندگی معمولی قطعاً بشر حیاتی دیگر دارد و باید از این زندگی برای آن جهان لوازم و ابزاری را تهیه کرد و آن جهان را بر این جهان ترجیح داد.
رهنمود فال:
دوست گرامی صاحب گرانقدر فال.تصور می رود هنگام انتخاب غزل آنچه از ذهن شما گذشته بیشتر جنبه مادی و رفاهی داشته باشد.
اگر چنین است باید در خواست خود تجدید نظر کنید.یادتان باشد که دنیا به هر کس هر چه بخشید پس می گیرد.
پس باید در پی اندوخته ای ارزشی و معنوی باشید تا با شما بماند.حتی در زندگی بعد از این زندگی خزینه داری میراث خوارگان کفر است.
واقعاً کفران نعمت است که داشته باشید ولی مصرف نکیند.البته این به معنای ولخرجی و عیاشی نیست اما توصیه حافظ بزرگ به شما آن است که از امکاناتتان تا فرصت هست بهره برداری کنید.
📚آیات نور در سفینه غزل
✒️دکتر مصطفی بادکوبه ای
https://t.me/amirnormohamadi1976
انوشته اند بر ایوان جنة الماوی
که هر که عشوه دنیا خرید و ای به وی
روح غزل:
اگر باور داشته باشیم که آن سوی این جهان, جهان دیگری است.طبعاً کسانی که این جهان را به قیمت فروختن آن دنیا خریده اند اهل زیان اند.
اما اگر هم آن جهان را باور نداشته باشیم می توان با چشم عبرت به تاریخ گذشته و حتی حوادث زمان خود دقت کنیم تا برایمان روشن شود که دنیا راستی به معنی ذخیره کردن اموال و خرج نکردن آنها و لذت بردن از آنها هم غلط است.
کدام کسی عمر جاودان داشته؟
وقتی که همه می میرند, پس بخل ورزیدن, امساک و مال اندوزی برای چه؟!
هر چند دلایل فراوانی در دست است که پس از زندگی معمولی قطعاً بشر حیاتی دیگر دارد و باید از این زندگی برای آن جهان لوازم و ابزاری را تهیه کرد و آن جهان را بر این جهان ترجیح داد.
رهنمود فال:
دوست گرامی صاحب گرانقدر فال.تصور می رود هنگام انتخاب غزل آنچه از ذهن شما گذشته بیشتر جنبه مادی و رفاهی داشته باشد.
اگر چنین است باید در خواست خود تجدید نظر کنید.یادتان باشد که دنیا به هر کس هر چه بخشید پس می گیرد.
پس باید در پی اندوخته ای ارزشی و معنوی باشید تا با شما بماند.حتی در زندگی بعد از این زندگی خزینه داری میراث خوارگان کفر است.
واقعاً کفران نعمت است که داشته باشید ولی مصرف نکیند.البته این به معنای ولخرجی و عیاشی نیست اما توصیه حافظ بزرگ به شما آن است که از امکاناتتان تا فرصت هست بهره برداری کنید.
📚آیات نور در سفینه غزل
✒️دکتر مصطفی بادکوبه ای
https://t.me/amirnormohamadi1976