IMG_20200826_215147_818
<unknown>
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#قسمتدوم
@aliziyaoriginallll
باران می گرفته، به ساغر چه حاجت است؟
دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است؟
آوازه ی شفاعت ما، رستخیز شد
در ما قیامتی ست، به محشر چه حاجت است؟
کی اعتنا به نیزه و شمشیر می کنیم؟
ما کشته ی توایم، به خنجر چه حاجت است؟
بی سر دوباره می گذریم از پل صراط
تا ما بر آن سریم، به این سر چه حاجت است؟
بسیار آمدند و فراوان، نیامدند
من لشکرم خداست، به لشکر چه حاجت است؟
بنشین به پای منبر من، نوحه خوان، بخوان!
تا نیزه ها به پاست، به منبر چه حاجت است؟
#علیرضاقزوه
#قسمتدوم
@aliziyaoriginallll
باران می گرفته، به ساغر چه حاجت است؟
دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است؟
آوازه ی شفاعت ما، رستخیز شد
در ما قیامتی ست، به محشر چه حاجت است؟
کی اعتنا به نیزه و شمشیر می کنیم؟
ما کشته ی توایم، به خنجر چه حاجت است؟
بی سر دوباره می گذریم از پل صراط
تا ما بر آن سریم، به این سر چه حاجت است؟
بسیار آمدند و فراوان، نیامدند
من لشکرم خداست، به لشکر چه حاجت است؟
بنشین به پای منبر من، نوحه خوان، بخوان!
تا نیزه ها به پاست، به منبر چه حاجت است؟
#علیرضاقزوه
طرفداران علی ضیا
من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم با تو زنده بودم اما با تو زندگی نکردم... ______ چهارشنبه های عاشقی-۳ شعر روزبه بمانی
IMG_20200902_213956_642
<unknown>
من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم
با تو زنده بودم اما با تو زندگی نکردم...
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهسوم
با تو زنده بودم اما با تو زندگی نکردم...
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهسوم
روزنامه تسلیتی بفرستیم"
انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود میخوانند
و چشمهایش
چگونه وقت خیرهشدن میدرند
و او چگونه از کنار درختان خیس میگذرد
صبور
سنگین
سرگردان.
در ساعت چهار
در لحظهای که رشتههای آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیدهاند
و در شقیقههای منقلبش آن هجای خونین را
تکرار میکنند
سلام
سلام
آیا تو
هرگز آن چهار لالهٔ آبی را
بوییدهای؟
زمان گذشت
زمان گذشت و شب روی شاخههای لخت اقاقی افتاد
شب پشت شیشههای پنجره سر میخورد
و با زبان سردش
ته ماندههای روز رفته را به درون میکشد
من از کجا میآیم؟
من از کجا میآیم؟
که این چنین به بوی شب آغشتهام؟
هنوز خاک مزارش تازهست
مزار آن دو دست سبز جوان را میگویم
چه مهربان بودی ای یار، ای یگانهترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی
چه مهربان بودی وقتی که پلکهای آینهها را میبستی
و چلچراغها را
از ساقهای سیمی میچیدی
و در سیاهی ظالم مرا بسوی چراگاه عشق میبردی
تا آن بخار گیج که دنبالهٔ حریق عطش بود بر چمن خواب مینشست
و آن ستارههای مقوایی
به گرد لایتناهی میچرخیدند
چرا کلام را به صدا گفتند؟
چرا نگاه را به خانهٔ دیدار میهمان کردند!
چرا نوازش را
به حجب گیسوان باکرگی بردند؟
نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرامید
به تیرهای توهم
مصلوب گشتهاست
و جای پنج شاخهٔ انگشتهای تو
که مثل پنج حرف حقیقت بودند
چگونه روی گونه او ماندهست
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست
زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد
این کیست این کسی که روی جادهٔ ابدیت
بسوی لحظه توحید میرود
و ساعت همیشگیش را
با منطق ریاضی تفریقها و تفرقهها کوک میکند.
این کیست این کسی که بانگ خروسان را
آغاز قلب روز نمیداند
آغاز بوی ناشتایی میداند
این کیست این کسی که تاج عشق به سر دارد
و در میان جامههای عروسی پوسیدهست
پس آفتاب سرانجام
در یک زمان واحد
بر هر دو قطب ناامید نتابید
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی
و من چنان پرم که روی صدایم نماز میخوانند…
جنازههای خوشبخت
جنازههای ملول
جنازههای ساکت متفکر
جنازههای خوشبرخورد، خوشپوش، خوشخوراک
در ایستگاههای وقتهای معین
و در زمینهٔ مشکوک نورهای موقت
و شهوت خرید میوههای فاسد بیهودگی
آه
چه مردمانی در چارراهها نگران حوادثند
و این صدای سوتهای توقف
در لحظهای که باید، باید، باید
مردی به زیر چرخهای زمان له شود
مردی سنگسری که از کنار درختان خیس میگذرد…
من از کجا میآیم؟
به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد.»
گفتم: «همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم.»
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران آیههای تازه تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیل
به داسهای واژگون شدهٔ بیکار
و دانههای زندانی
نگاه کن که چه برفی میبارد
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبک بار
شکوفه خواهدداد ای یار، ای یگانهترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد…
#فروغفرخزاد
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#متنکامل
@aliziyaoriginallll
انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود میخوانند
و چشمهایش
چگونه وقت خیرهشدن میدرند
و او چگونه از کنار درختان خیس میگذرد
صبور
سنگین
سرگردان.
در ساعت چهار
در لحظهای که رشتههای آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیدهاند
و در شقیقههای منقلبش آن هجای خونین را
تکرار میکنند
سلام
سلام
آیا تو
هرگز آن چهار لالهٔ آبی را
بوییدهای؟
زمان گذشت
زمان گذشت و شب روی شاخههای لخت اقاقی افتاد
شب پشت شیشههای پنجره سر میخورد
و با زبان سردش
ته ماندههای روز رفته را به درون میکشد
من از کجا میآیم؟
من از کجا میآیم؟
که این چنین به بوی شب آغشتهام؟
هنوز خاک مزارش تازهست
مزار آن دو دست سبز جوان را میگویم
چه مهربان بودی ای یار، ای یگانهترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی
چه مهربان بودی وقتی که پلکهای آینهها را میبستی
و چلچراغها را
از ساقهای سیمی میچیدی
و در سیاهی ظالم مرا بسوی چراگاه عشق میبردی
تا آن بخار گیج که دنبالهٔ حریق عطش بود بر چمن خواب مینشست
و آن ستارههای مقوایی
به گرد لایتناهی میچرخیدند
چرا کلام را به صدا گفتند؟
چرا نگاه را به خانهٔ دیدار میهمان کردند!
چرا نوازش را
به حجب گیسوان باکرگی بردند؟
نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرامید
به تیرهای توهم
مصلوب گشتهاست
و جای پنج شاخهٔ انگشتهای تو
که مثل پنج حرف حقیقت بودند
چگونه روی گونه او ماندهست
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست
زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد
این کیست این کسی که روی جادهٔ ابدیت
بسوی لحظه توحید میرود
و ساعت همیشگیش را
با منطق ریاضی تفریقها و تفرقهها کوک میکند.
این کیست این کسی که بانگ خروسان را
آغاز قلب روز نمیداند
آغاز بوی ناشتایی میداند
این کیست این کسی که تاج عشق به سر دارد
و در میان جامههای عروسی پوسیدهست
پس آفتاب سرانجام
در یک زمان واحد
بر هر دو قطب ناامید نتابید
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی
و من چنان پرم که روی صدایم نماز میخوانند…
جنازههای خوشبخت
جنازههای ملول
جنازههای ساکت متفکر
جنازههای خوشبرخورد، خوشپوش، خوشخوراک
در ایستگاههای وقتهای معین
و در زمینهٔ مشکوک نورهای موقت
و شهوت خرید میوههای فاسد بیهودگی
آه
چه مردمانی در چارراهها نگران حوادثند
و این صدای سوتهای توقف
در لحظهای که باید، باید، باید
مردی به زیر چرخهای زمان له شود
مردی سنگسری که از کنار درختان خیس میگذرد…
من از کجا میآیم؟
به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد.»
گفتم: «همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم.»
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران آیههای تازه تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیل
به داسهای واژگون شدهٔ بیکار
و دانههای زندانی
نگاه کن که چه برفی میبارد
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبک بار
شکوفه خواهدداد ای یار، ای یگانهترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد…
#فروغفرخزاد
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#متنکامل
@aliziyaoriginallll
Ali Ziya
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهپنجم
در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آیینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش و سکوت
چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان صبور،
سنگین،
سرگردان
فرمان ایست داد؟
انگار درمسیری از تجسم پرواز بود...
#فروغفرخزاد
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبهپنجم
در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آیینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش و سکوت
چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان صبور،
سنگین،
سرگردان
فرمان ایست داد؟
انگار درمسیری از تجسم پرواز بود...
#فروغفرخزاد
@aliziyaoriginallll
طرفداران علی ضیا
https://www.instagram.com/p/CFfNbH_Avlq/?igshid=n3yoegrms199
Declamatory
Declamatory
این مست های بی سر و پا را جواب کن
امشب شب من است ،مرا انتخاب کن
مهمان من تمامی اینها و...پای من
قلیان و چای مشتریان را حساب کن
تمثال شاعرانه ی درویش را بکن
عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن
هی! قهوه چی! ستاره به قلیان من بریز
جای ذغال، روشنش از آفتاب کن
انگورهای تازه ی عشقی که داشتم
در خمره های کهنه بخوابان، شراب کن
از خون آهوان بده ظرفی که تشنه ام
ماهیچه ی فرشته برایم کباب کن
از نشئه،خلسه ای بده از سُکر،جرعه ای
افیون ومی بیار،بساز وخراب کن
دستم تهی است هرچه برایم گذاشتی
باخنده های مشتریانت حساب کن...
#مهدیفرجی
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهششم
@aliziyaoriginallll
امشب شب من است ،مرا انتخاب کن
مهمان من تمامی اینها و...پای من
قلیان و چای مشتریان را حساب کن
تمثال شاعرانه ی درویش را بکن
عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن
هی! قهوه چی! ستاره به قلیان من بریز
جای ذغال، روشنش از آفتاب کن
انگورهای تازه ی عشقی که داشتم
در خمره های کهنه بخوابان، شراب کن
از خون آهوان بده ظرفی که تشنه ام
ماهیچه ی فرشته برایم کباب کن
از نشئه،خلسه ای بده از سُکر،جرعه ای
افیون ومی بیار،بساز وخراب کن
دستم تهی است هرچه برایم گذاشتی
باخنده های مشتریانت حساب کن...
#مهدیفرجی
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهششم
@aliziyaoriginallll
Ali Ziya
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهپنجم
در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آیینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش و سکوت
چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان صبور،
سنگین،
سرگردان
فرمان ایست داد؟
انگار درمسیری از تجسم پرواز بود...
#فروغفرخزاد
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبهپنجم
در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آیینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش و سکوت
چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان صبور،
سنگین،
سرگردان
فرمان ایست داد؟
انگار درمسیری از تجسم پرواز بود...
#فروغفرخزاد
@aliziyaoriginallll
طرفداران علی ضیا
#️⃣ #aliziyaoriginal 🕐 1399/07/09 21:20:19 📺 . ▫️
. بعد از تو دنیا عوض شد . نگفتم برایت ، دلم نیامد . گنجشکها از حیاط خانه رفتند ، درخت خرمالو خشکید . کفشهایم مرا به هیچ کافه ای نبردند . لباس آبی ام که تو دوستش داشتی ، پوسید . موهایم سپید شدند و روزگارم سیاه . هیچکس برایم مست نکرد و نرقصید ، که وسطش بخندد و بگوید غرق نشی ، با اون نگاه کردنت . هیچکس یادش نبود وقتی درد دارم ، دستش را بگذارد روی صورتم و آرام زیر گوش چپم زمزمه کند : ببوسمت؟ هیچکس نبود که کنارم بخوابد ، آرام نفس بکشد ، من بتوانم تا صبح به موسیقی نفسهایش گوش کنم و هی دیوانه تر شوم و هی شعر بنویسم روی ملافه سفید ، با نوک انگشت . بعد از تو ، نخوابیدم که خوابت را ببینم . نشد . نتوانستم . هی نشستم تا صبح به تو فکر کردم ، و آنقدر گریه کردم که رادیو گفت خشکسالی منتفی است ، ابرهای باران زا در آپارتمان کوچکی در تهران مستقر شده اند . بعد از تو هیچ شبی ماه آنقدر نیامد نزدیک زمین که من بترسم و به تو زنگ بزنم و تو آرامم کنی که فقط یک واقعه طبیعی است و قرار نیست دنیا تمام شود و ما دیگر هم را نبینیم . هیچکس نبود که در تاریکی سالن سینما ، یواشکی مرا ببوسد و بی صدا بخندد . هیچکس نبود که پشت تمام چراغ قرمزها کف دستش را ببوسم و دلم برایش غنج برود .... بعد از تو ، هیچ کس بوی گندم خام نداد . هیچکس خورشید من نشد ، گم شدم در شباشب بی پایانی که اسمش را گذاشته ایم زندگی . بعد از تو دنیا عوض شد . من اما نه . هنوز صبح ها می ایستم سر کوچه ، همانجا که آخرین بار دیدمت . به جای خالی ات نگاه می کنم ، آرام چشمهایم را پاک می کنم که عاقلان نبینند دیوانه گریه کرده . بعد ، راه می افتم در شهر ، به غریبه ها لبخند می زنم . کسی چه می داند ، شاید تو عوض شده ای ، شبیه یکی از این غریبه هایی . نکند بمانی بی لبخند ....
#حمیدسلیمی
#متندکلمه
#ششمینچهارشنبه
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
@aliziyaoriginallll
#حمیدسلیمی
#متندکلمه
#ششمینچهارشنبه
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
@aliziyaoriginallll
Declamatory
Ali Ziya
یه پاییز دیگه بازم تو راهه
بازم چشام به راه ِ تو سیاهه
گفتی عشقِ بهار جدایی داره
گفتی خزون که شد میای دوباره
خزون غرورِ ابرا رو شکسته
زمین پر شده از برگهایِ خسته
ولی قلبایِ یادگاریِ ما
رو سینه ی درختِ غم نشسته
برگرد
تنم دوباره با
عشقِ تو تب کرد
بازم نبودنت
حالم و بد کرد
برگرد
برگرد
تنم دوباره با
عشقِ تو تب کرد
بازم نبودنت
حالم و بد کرد
برگرد
همه سهمِ من از خزون همینه
بشینم روز و شب به انتظارت
همه ترسم از اینه مثلِ هر سال
فراموشت بشه قول و قرارت
ببین که بادِ سردِ بی ترحم داره
باز بویِ بی کسی میاره
آهای مسافرِ پاییزیِ من
یه وقت گم نکنی راهو دوبارهِ
برگرد
تنم دوباره با
عشقِ تو تب کرد
بازم نبودنت
حالم و بد کرد
برگرد...
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبههفتم
#مهدییراحی
بازم چشام به راه ِ تو سیاهه
گفتی عشقِ بهار جدایی داره
گفتی خزون که شد میای دوباره
خزون غرورِ ابرا رو شکسته
زمین پر شده از برگهایِ خسته
ولی قلبایِ یادگاریِ ما
رو سینه ی درختِ غم نشسته
برگرد
تنم دوباره با
عشقِ تو تب کرد
بازم نبودنت
حالم و بد کرد
برگرد
برگرد
تنم دوباره با
عشقِ تو تب کرد
بازم نبودنت
حالم و بد کرد
برگرد
همه سهمِ من از خزون همینه
بشینم روز و شب به انتظارت
همه ترسم از اینه مثلِ هر سال
فراموشت بشه قول و قرارت
ببین که بادِ سردِ بی ترحم داره
باز بویِ بی کسی میاره
آهای مسافرِ پاییزیِ من
یه وقت گم نکنی راهو دوبارهِ
برگرد
تنم دوباره با
عشقِ تو تب کرد
بازم نبودنت
حالم و بد کرد
برگرد...
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبههفتم
#مهدییراحی
طرفداران علی ضیا
https://www.instagram.com/tv/CGVYKr5gTOr/?igshid=1fpl9hm7pj796
Declamatory
Ali Ziya
با نگاه تو تازه فهمیدم
سر این چشما جونمم میدم
تو بخوای از من مرگم آسونه
جز تو چی دارم من دیوونه
روزگارم سخت روزگارت خوش
پرم از این غم غم آدم کش
تو با لبخندت دردمو کم کن
من پر از حرفم پس شکنجم کن
عشقت همه چیز من بود
وقت عاشق شدن بود
کارم بی تو تمومه
جز تو کی آرزومه...
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبههشتم
#رضایزدانی
#مهدیایوبی
@aliziyaoriginallll
سر این چشما جونمم میدم
تو بخوای از من مرگم آسونه
جز تو چی دارم من دیوونه
روزگارم سخت روزگارت خوش
پرم از این غم غم آدم کش
تو با لبخندت دردمو کم کن
من پر از حرفم پس شکنجم کن
عشقت همه چیز من بود
وقت عاشق شدن بود
کارم بی تو تمومه
جز تو کی آرزومه...
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبههشتم
#رضایزدانی
#مهدیایوبی
@aliziyaoriginallll
طرفداران علی ضیا
https://www.instagram.com/p/CGnWgf-HTgW/?igshid=tn8r1i1lme0a
@aliziyaoriginallll
Ali Ziya
توی کافه نادری کنج همون میز بلوط
دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن
تا من و تو بشینیم گپ بزنیم مثل قدیم
شب بشه مشتریا تا آخرین نفر برن
ما همیشه اولین و آخرین بودیم عزیز
هم تو تابستون داغ هم تو پاییزای سرد
تابلوی بسته و باز پشت شیشه درو
بعد رفتن ما کافه چی وارونه می کرد
چشمک ستاره ها رو می شمردیم یادته
واسه تنهایی شب غصه می خوردیم یادته
من مثه سایه ی تو تو واسه من مثل نفس
هردومون برای همدیگه میمردیم یادته
دستامون تو دست هم گم میشدیم تو خواب شهر
دل دیوونه من هی قدمات رو می شمرد
کوچه ها رو رد می کردیم تا خیابون بزرگ
عطر ناب تو من رو تا آخر دنیا می برد
حالا تو نیستی و اون کوچه صدا نمی زنه
حالا تو نیستیو بی تو دیگه کافه کافه نیست
دیگه هیچ ستاره ای جرات چشمک نداره
هیچ کسی مثل من از نبودنت کلافه نیست
چشمک ستاره ها رو می شمردیم یادته
واسه تنهایی شب غصه می خوردیم یادته
من مثه سایه ی تو تو واسه من مثل نفس
هردومون برای همدیگه میمردیم یادته
هنوز منتظرم توی کافه نادری
کنج همون میز بلوط
دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهنهم
#یغماگلرویی
@aliziyaoriginallll
دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن
تا من و تو بشینیم گپ بزنیم مثل قدیم
شب بشه مشتریا تا آخرین نفر برن
ما همیشه اولین و آخرین بودیم عزیز
هم تو تابستون داغ هم تو پاییزای سرد
تابلوی بسته و باز پشت شیشه درو
بعد رفتن ما کافه چی وارونه می کرد
چشمک ستاره ها رو می شمردیم یادته
واسه تنهایی شب غصه می خوردیم یادته
من مثه سایه ی تو تو واسه من مثل نفس
هردومون برای همدیگه میمردیم یادته
دستامون تو دست هم گم میشدیم تو خواب شهر
دل دیوونه من هی قدمات رو می شمرد
کوچه ها رو رد می کردیم تا خیابون بزرگ
عطر ناب تو من رو تا آخر دنیا می برد
حالا تو نیستی و اون کوچه صدا نمی زنه
حالا تو نیستیو بی تو دیگه کافه کافه نیست
دیگه هیچ ستاره ای جرات چشمک نداره
هیچ کسی مثل من از نبودنت کلافه نیست
چشمک ستاره ها رو می شمردیم یادته
واسه تنهایی شب غصه می خوردیم یادته
من مثه سایه ی تو تو واسه من مثل نفس
هردومون برای همدیگه میمردیم یادته
هنوز منتظرم توی کافه نادری
کنج همون میز بلوط
دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهنهم
#یغماگلرویی
@aliziyaoriginallll
طرفداران علی ضیا
https://www.instagram.com/p/CG5X6i4ACJz/?igshid=1bbj4t3tdarer
Declamatory
Ali Ziya
کیه که آخر دیوونگیه
واسه چشات
کیه جز من که می میره
واسه لحن خنده هات
کی برات قصه میگه شبا که خوابت نمیره
کیه پا به پات میآد وقتی که بارون میگیره
کیه وقتی تشنته
تو ابرا بلوا می کنه
اگه یه جرعه بخوای کویرو دریا می کنه
یه شب موی تورو به صد تا مهتاب نمی ده
خودش میسوزه
ولی تن به سایه و آب نمی ده
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم
هنوزم خیس میشه چشمام
وقتی یاد تو می افتم
هنوزم می آی تو خوابم ؛ تو شبای پر ستاره
هنوزم میگم خدایا
کاشکی برگرده دوباره
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهدهم
#علیرضاعصار
واسه چشات
کیه جز من که می میره
واسه لحن خنده هات
کی برات قصه میگه شبا که خوابت نمیره
کیه پا به پات میآد وقتی که بارون میگیره
کیه وقتی تشنته
تو ابرا بلوا می کنه
اگه یه جرعه بخوای کویرو دریا می کنه
یه شب موی تورو به صد تا مهتاب نمی ده
خودش میسوزه
ولی تن به سایه و آب نمی ده
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم
هنوزم خیس میشه چشمام
وقتی یاد تو می افتم
هنوزم می آی تو خوابم ؛ تو شبای پر ستاره
هنوزم میگم خدایا
کاشکی برگرده دوباره
@aliziyaoriginallll
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهدهم
#علیرضاعصار
Declamatory
Ali Ziya
سینه ام دکان عطاری است
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
شمبلیله ، شمبلیله ، رازیانه ، شاهی و گیشنیز ، اهل آویشن ، نبیذ سرخ شورانگیز
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
تو ، تو اگر جسمت بهاران است ؟
تو اگر جسمت بهاران است ؟
اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی ولیکن می رسی تبریز
عاشقی تو
عاشقی تو
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من باری عاشق بی کس
من برای عاشق بی کس
برای عاشق بی چیز
راه رفتن ، گریه کردن زیر باران می کنم تجویز
نازبوها
بوی نعناع
بوی یاس
پیرهن چاکی
درآمیدن لباس
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من برای دشمن عاشق
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه ، سیب حوا ، صبر زرد و نیش زنبور می کنم تجویز
سینه ام دکان عطاری است
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهیازدهم
#محمدصالحعلا
@aliziyaoriginallll
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
شمبلیله ، شمبلیله ، رازیانه ، شاهی و گیشنیز ، اهل آویشن ، نبیذ سرخ شورانگیز
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
تو ، تو اگر جسمت بهاران است ؟
تو اگر جسمت بهاران است ؟
اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی ولیکن می رسی تبریز
عاشقی تو
عاشقی تو
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من باری عاشق بی کس
من برای عاشق بی کس
برای عاشق بی چیز
راه رفتن ، گریه کردن زیر باران می کنم تجویز
نازبوها
بوی نعناع
بوی یاس
پیرهن چاکی
درآمیدن لباس
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من برای دشمن عاشق
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه ، سیب حوا ، صبر زرد و نیش زنبور می کنم تجویز
سینه ام دکان عطاری است
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهیازدهم
#محمدصالحعلا
@aliziyaoriginallll
@aliziyaoriginallll
Ali Ziya
بمیرم من واسه عشق دوتامونو
واسه تنهایی بی انتهامونو
کی باید جمع کنه این قلب داغونو
تو رفتی و غمت یه شبه آبم کرد
ببین دنیا منو بی تو جوابم کرد
تو رفتی حرف این مردم خرابم کرد
تو رفتی زندگیمون رفت
یه عاشق زیر بارون رفت
دیدی آخر یکیمون رفت کجایی
بمیرم بهتر از اینه نمیتونه تو این سینه
تموم شهر غمگینه کجایی
نه میتونم برم از خونه بیرون
نه از فکر توئه دیوونه بیرون
تو نیستی و هنوز بارونه بیرون
تو نیستی و هنوز اسمت عزیزه
رفیق قلبی که بی تو مریضه
همین تنهاییه بی همه چیزه
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهدوازدهم
#فرزادفرزین
@aliziyaoriginallll
واسه تنهایی بی انتهامونو
کی باید جمع کنه این قلب داغونو
تو رفتی و غمت یه شبه آبم کرد
ببین دنیا منو بی تو جوابم کرد
تو رفتی حرف این مردم خرابم کرد
تو رفتی زندگیمون رفت
یه عاشق زیر بارون رفت
دیدی آخر یکیمون رفت کجایی
بمیرم بهتر از اینه نمیتونه تو این سینه
تموم شهر غمگینه کجایی
نه میتونم برم از خونه بیرون
نه از فکر توئه دیوونه بیرون
تو نیستی و هنوز بارونه بیرون
تو نیستی و هنوز اسمت عزیزه
رفیق قلبی که بی تو مریضه
همین تنهاییه بی همه چیزه
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
#چهارشنبهدوازدهم
#فرزادفرزین
@aliziyaoriginallll
طرفداران علی ضیا
#پیام_ناشناس بچه ها یه چندتا دکلمه قشنگ عاشقانه از حاجی میزارین واسه ادیت؟💕😕 دمتون گرم✨👌 @HarfBeManBot
#اینجاشبنیست
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
این دوتا هشتگ رو سرچ بزنید احتمالا اونی که مد نظرتونه پیدا میکنید❤️
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
این دوتا هشتگ رو سرچ بزنید احتمالا اونی که مد نظرتونه پیدا میکنید❤️
Forwarded from طرفداران علی ضیا (Vιƈƚσɾια♡)
#اینجاشبنیست
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
این دوتا هشتگ رو سرچ بزنید احتمالا اونی که مد نظرتونه پیدا میکنید❤️
#چهارشنبههایعاشقیباضیا
این دوتا هشتگ رو سرچ بزنید احتمالا اونی که مد نظرتونه پیدا میکنید❤️
Forwarded from حرفتو ناشناس بهم بزن | Talk to Me Anonymously