طرفداران علی ضیا
❤️❤️:❤️❤️
شَب چرا می کُشد مرا
تو نشسته ای کُجای ماجرا
من چِنان گریه میکنم
که خدا بَغل کند مگر مرا...
#مونابرزویی
@aliziyaoriginallll
تو نشسته ای کُجای ماجرا
من چِنان گریه میکنم
که خدا بَغل کند مگر مرا...
#مونابرزویی
@aliziyaoriginallll
دلتنگیِ وقتناشناسِ تو، دلم را میگزد.. از دیروز از خودم میپرسم
چرا حالا؟....
دل سیاه مکن.. کسی با من نیست.. حتی خودم با خودم نیستم دیگر... ساعت دنیای من و تو زمان یکسانی را نشان نمیدهد
زمان زندانِ بیرحمِ ماست
#مونابرزویی
@aliziyaoriginallll
چرا حالا؟....
دل سیاه مکن.. کسی با من نیست.. حتی خودم با خودم نیستم دیگر... ساعت دنیای من و تو زمان یکسانی را نشان نمیدهد
زمان زندانِ بیرحمِ ماست
#مونابرزویی
@aliziyaoriginallll
هر چه کرده گنه پای من بنویسید!
گریه بسته مرا جای من بنویسید!
از شماها چه کس سنگ اول به او زد؟
تا در آوار او جنگل من بسوزد...
مرا می شناخت چو پیراهنم
از آغوش اوست اگر روشنم
مرا می شناخت چون از دشمنم بهتر مرا کشت!
شما ولی قاتل منید!
که حق دادتان که انتقام من از او بگیرید؟
چه غم اگر زخمه میزنید؟
مرا بشکنید، به من بدی کنید که ناگزیرید...
چو آتش برِ جانش، زیر بارانش روشنم نگه داشت!
چه زود آن خوشی گذشت،آرامشی گذشت، عمر شادی ته داشت!
سحر بردنش، "نمان مُلتَمِس!" همین حرف آخرش بود!
لباسش سفید ولی مندرس، عجب تاجی بر سرش بود...
شما، همه قاتل منید!
#مونابرزویی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
گریه بسته مرا جای من بنویسید!
از شماها چه کس سنگ اول به او زد؟
تا در آوار او جنگل من بسوزد...
مرا می شناخت چو پیراهنم
از آغوش اوست اگر روشنم
مرا می شناخت چون از دشمنم بهتر مرا کشت!
شما ولی قاتل منید!
که حق دادتان که انتقام من از او بگیرید؟
چه غم اگر زخمه میزنید؟
مرا بشکنید، به من بدی کنید که ناگزیرید...
چو آتش برِ جانش، زیر بارانش روشنم نگه داشت!
چه زود آن خوشی گذشت،آرامشی گذشت، عمر شادی ته داشت!
سحر بردنش، "نمان مُلتَمِس!" همین حرف آخرش بود!
لباسش سفید ولی مندرس، عجب تاجی بر سرش بود...
شما، همه قاتل منید!
#مونابرزویی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll