سر به زیرم گرچه میفهمم عبورت را ز دور
زیر چشمی یک نگاه و سر بزیری های زور !
سر به زیرم کرده ای بعد از عبور و رفتنت
من گل مهتاب گردانم گریزانم ز نور
با دو پای چشم خود طی می کنم هر روز را
خاطرات تلخ عمرم باز می گردد مرور
لحظه ی نزدیکی من با تو یک معنا گرفت
انطباق لحظه ی آغاز و پایان ، یا عبور
سر به زیرم کرده ای وقتی نباشی باز هم
یاد مهتابی درون سینه ام دارد حضور
#اولین_پست
@aliziyaoriginallll
زیر چشمی یک نگاه و سر بزیری های زور !
سر به زیرم کرده ای بعد از عبور و رفتنت
من گل مهتاب گردانم گریزانم ز نور
با دو پای چشم خود طی می کنم هر روز را
خاطرات تلخ عمرم باز می گردد مرور
لحظه ی نزدیکی من با تو یک معنا گرفت
انطباق لحظه ی آغاز و پایان ، یا عبور
سر به زیرم کرده ای وقتی نباشی باز هم
یاد مهتابی درون سینه ام دارد حضور
#اولین_پست
@aliziyaoriginallll
Forwarded from طرفداران علی ضیا
سر به زیرم گرچه میفهمم عبورت را ز دور
زیر چشمی یک نگاه و سر بزیری های زور !
سر به زیرم کرده ای بعد از عبور و رفتنت
من گل مهتاب گردانم گریزانم ز نور
با دو پای چشم خود طی می کنم هر روز را
خاطرات تلخ عمرم باز می گردد مرور
لحظه ی نزدیکی من با تو یک معنا گرفت
انطباق لحظه ی آغاز و پایان ، یا عبور
سر به زیرم کرده ای وقتی نباشی باز هم
یاد مهتابی درون سینه ام دارد حضور
#اولین_پست
@aliziyaoriginallll
زیر چشمی یک نگاه و سر بزیری های زور !
سر به زیرم کرده ای بعد از عبور و رفتنت
من گل مهتاب گردانم گریزانم ز نور
با دو پای چشم خود طی می کنم هر روز را
خاطرات تلخ عمرم باز می گردد مرور
لحظه ی نزدیکی من با تو یک معنا گرفت
انطباق لحظه ی آغاز و پایان ، یا عبور
سر به زیرم کرده ای وقتی نباشی باز هم
یاد مهتابی درون سینه ام دارد حضور
#اولین_پست
@aliziyaoriginallll
Forwarded from طرفداران علی ضیا
سر به زیرم گرچه میفهمم عبورت را ز دور
زیر چشمی یک نگاه و سر بزیری های زور !
سر به زیرم کرده ای بعد از عبور و رفتنت
من گل مهتاب گردانم گریزانم ز نور
با دو پای چشم خود طی می کنم هر روز را
خاطرات تلخ عمرم باز می گردد مرور
لحظه ی نزدیکی من با تو یک معنا گرفت
انطباق لحظه ی آغاز و پایان ، یا عبور
سر به زیرم کرده ای وقتی نباشی باز هم
یاد مهتابی درون سینه ام دارد حضور
#اولین_پست
@aliziyaoriginallll
زیر چشمی یک نگاه و سر بزیری های زور !
سر به زیرم کرده ای بعد از عبور و رفتنت
من گل مهتاب گردانم گریزانم ز نور
با دو پای چشم خود طی می کنم هر روز را
خاطرات تلخ عمرم باز می گردد مرور
لحظه ی نزدیکی من با تو یک معنا گرفت
انطباق لحظه ی آغاز و پایان ، یا عبور
سر به زیرم کرده ای وقتی نباشی باز هم
یاد مهتابی درون سینه ام دارد حضور
#اولین_پست
@aliziyaoriginallll