طرفداران علی ضیا
146 subscribers
11.7K photos
6.65K videos
146 files
2.39K links
به توکل نام اعظمت

📅تاریخ تاسیس کانال : ۹۸/۳/۱۷

کد پیج و چنل: #ضیاران_3022

https://instagram.com/aliziyaoriginallll_ 👈🏻اینستاگرام

https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MTM0NTY2MzA0 👈🏻 لینک ناشناس
http://t.me/HidenChat_Bot?start=134566304
Download Telegram
بساط دلبرانه‌ی #اردیبهشت پهن شد
تازه به سرآغاز عشق رسیده‌ایم
التهاب عجیبی میان دلم برپاست
یک احساس متفاوت
یک بیقراریِ ناب
انگار قرار است اتفاقات خوبی بیفتد
بادهای بهار، پشت شیشه می‌رقصند
گل های باغچه، بذر امید به دلم پاشیده‌اند،
انگار زمین و زمان، مژده‌ی روزهای بهتری برایم آورده
اردیبهشت است
بوی بهشت را می‌شود از هر ثانیه‌اش استشمام کرد
حال خوبی دارم
قابل شرح نیست
دلم کمی قدم زدن جانانه در خیابان می‌خواهد
یک هندزفری،
یک موزیک عاشقانه‌ی قرن بیستم
و کمی هم لبخند،
همین برای شادی‌ام کافیست
آری ...

"بعضی می رقصند که به خاطر بسپارند ، بعضی می رقصند که فراموش کنند ... "

و فراموشی، لازمه ی این روزهاست ...
اردیبهشت عجب ماه خوبیست
آدم هوس می‌کند عاشق باشد ...

#نرگس_صرافیان_طوفان
🌸🌱

@aliziyaoriginallll
با قدرت ادامه می‌دهم، چون تو این را از من خواستی. خیلی مهم است که آدم کسی را داشته باشد که گاهی، فقط گاهی به او این اطمینان را بدهد که دارد درست پیش می‌رود، کسی که حرف‌هاش کفش‌های آهنینی باشد در دل سراشیبی‌های تند زندگی و نگاهش لنگری باشد در دریای حرف‌ها و قضاوت‌ها. خیلی مهم است که آدم کسی را داشته‌باشد که قوّت قلبش باشد. کسی که تلخ‌ترین اندوه‌های جهان را با یک لبخند ساده‌اش‌ شیرین کند و وقتی که خیلی غمگین شدی، دست روی شانه‌هات بگذارد و بگوید: "این اصلا مسئله‌ی مهمی نیست که حتی بخواهی به آن فکر کنی!".
آدم باید کسی را داشته باشد که دلگرمی‌اش باشد، امیدش باشد، انگیزه‌اش باشد.
کاش تمام آدم‌ها، تو را نه! کسی شبیه به تو را هم نه! کسی "کمی" شبیه به تو را داشته‌باشند تا از بارِ دردها و بغض‌های جهان کم شود.
چه خوب است که هستی،
و چه خوب‌تر که کنار منی؛
ای آخرین سوسوی نور، در بی‌نهایتِ تاریکی!

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
دارم فکر می‌کنم خدا چه خوشبخت است این شب‌ وروزها که اینهمه آدم، یک‌هویی تمام توجه و حواسشان را داده‌اند به او، اینهمه آدم با هم پناه برده‌اند به او و دارند عاشقانه صداش می‌کنند.
خدایا! تو را نمی‌دانم، اما من اگر جای تو بودم خواسته‌ی همه‌شان را برآورده می‌کردم، گناه دارند، توی این شرایط مزخرف، هنوز هم به لطف و گشایش تو امیدوار مانده‌اند! این‌ها پای تو در سخت‌ترین اوضاع ایستاده‌اند، در شرایطی که هرکجا اسمت را ببرند، یکی هست که با خشم بگوید "کدام خدا؟"

"جابر العظم الکسیر"مان باش که استخوان شکستگانیم همه ...

:)))
#نرگس_صرافیان_طوفان

@aliziyaoriginallll
من ظلم را محکوم می‌کنم
سیاست را، تعصب را، جهالت را، نژادپرستی را
محکوم می‌کنم ...
من صدای جا مانده‌ در گلوی دخترکان مکتب‌خانه‌ی کابلم
من هزاره‌ام، هراتم، بدخشانم، زابلم ...
من سینه ی شرحه شرحه‌ی مادرانی‌ام که در انتظار دخترانشان بودند و کتاب‌های خونینشان را بغل گرفتند،
لباس‌های خونینشان را بغل گرفتند،
و کفش‌های خونینشان را...
من رویاهای بر باد رفته‌ی دخترکی‌ام که گوش‌هاش به صدای شلیک و انفجار عادت داشت بی آنکه از سیاست و نسل‌کشی و جنگ، چیزی فهمیده‌باشد،
که پوکه‌های خالی فشنگ، گردن‌آویز عروسک‌هاش بود...
دخترکی که با شوق، مشق‌هاش را نوشته‌بود
دخترکی که می‌خواست معلم شود...

ای کسانی که می‌زنید و می‌کُشید:
چه طور دلتان می‌آید؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان

انفجار خونین کابل⚫️
درد مکرر⚫️

@narges_sarrafian_toofan
ولی من جداً به خاطر خودت می‌گفتم؛
تو گناه داشتی مرا نداشته‌باشی،
تو گناه داشتی با من حرف نزنی،
تو گناه داشتی مرا نبینی،
تو گناه داشتی قربان‌صدقه‌های مرا نشنوی!
باور کن به‌خاطر خودت می‌گفتم، وگرنه برای من که فرقی نمی‌کرد!
حالا تو را هم نشد، فیلم‌های خوب می‌دیدم،
صدای تو را هم نشد، موزیک‌های خوب گوش می‌کردم،
با تو هم نشد، با گل‌های اتاقم حرف می‌زدم.
من معضل نبودنت را حل کرده‌بودم،
نگرانِ تو بودم،
تو گناه داشتی مرا نداشته‌باشی...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@aliziyaoriginallll
یک روز کوله بارم را می بندم و از این شهر ، فاصله می گیرم
دور می شوم از تکرار ،
عبور می کنم از خیابان های بی نشان و
می روم تا مقصدهای نامعلوم ...
تا اقیانوس های آرام و جزایر ناشناخته ،
تا قله های بلند ، دشت های وسیع ، جنگل های سبز ،
تا قطب های بی نهایت دور ...
روزی کوله بارم را به تلافیِ تمامِ ماندن ها ، می بندم و می روم ..
#نرگس_صرافیان_طوفان
هنوز چیزی از جنسیت سرم نمی شد که گفتند تو دختری ! دختر که از این شیطنت ها نمی کند ! و همانجا بود که فهمیدم باید حواسم را بیشتر جمع کنم .
وقتی هفت سالم شد و باید به مدرسه می رفتم ، خیلی سخت بود که وسط بازیگوشی هایم مقنعه سر کنم و تازه حواسم به چانه ی لعنتی اش هم باشد که مبادا کج شود و مردم مسخره ام کنند ، می دانید ؟ هیچکس از دختربچه های بی نظم و شلخته خوشش نمی آمد !
کمی بزرگتر که شدم ، همیشه یکی بود که در مقابل اشتیاق و خنده ، چپ چپ نگاهم کند و بگوید "دختر که بلند بلند نمی خندد ! " یا وقتی در جمعی که چند نفر آقا در آن حضور داشت ، حرف می زدم چشمانش را گرد کند ، ابرو در هم بکشد و لب گزه ای کند که یعنی " دختر که در جمع ، حرف نمی زند ! " ...
زیاد پیش آمده که دلم گرفته ، هوای تفریح و سفر کرده و زیاد شنیده ام که ؛ " دختر که تنهایی جایی نمی رود ! "
این منم ، همان که بارها بخاطر بلندیِ ناخنش یا لاکی که زده ، وسطِ کلاس درس ، از دفترِ مدرسه صدایش کردند و هربار فقط سرش را پایین انداخت ، خرد شد اما سکوت کرد ،
همان که همیشه خودش را از چشمانِ ناظم مدرسه می دزدید ، چون از نگاه دقیق و جدی اش ترسیده بود و هنوز هم هرکجا که به کسی گیر دادند ، ناخودآگاه ، به خودش می گیرد ،
همان که بخاطر رنگ جورابش ، بازخواست شد و روسریِ قرمز که سرش می کرد ؛ از نگاه و حرف های مردم ، می ترسید !
همانی که حس می کرد از سیاره ی دیگری آمده ، وگرنه این حجم مغایرت خواسته هایش با ارزش های جمع ، واقعا مشکوک بود !
من همانی ام که اجازه نداد این چشم غره ها و چپ چپ نگاه کردن ها ، دنیای صورتیِ درونش را متلاشی کند و از جنسیتش برایش سد بسازند ... و حالا یادگرفته بدون توجه به نظراتِ دیگران ، کاری که می داند درست است را بکند و به خواسته های بی دلیل و منطقِ دیگران ، بی توجه باشد .

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

@narges_sarrafian_toofan
دارد جای خالی‌ات به طرز کُشنده‌ و دردناکی حس می‌شود در من، دارد همه چیز جوری پیش می‌رود که من بیشتر تو را کم داشته‌باشم و بیشتر غمگین باشم که نیستی.
که در فقدان تو، رخدادهای زندگی‌ام به گونه‌ای پیش می‌روند که عمیقا نیاز دارم در موردشان با تو حرف بزنم. که دردناک است پر از حرف و شوق گفتن بودن و کسی را نداشتن، که تکه‌های اندوه را با خود حمل کردن و مدام پیش خود تکرار کردن که "اگر بود، چقدر همه چیز بهتر بود... "
تو خجالت نمی‌کشی که نیستی؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

@aliziyaoriginallll
دلواپسم که می شوی
تمامِ غصه هایم را فراموش می کنم...
نگرانِ هیچ چیز نیستم؛
وقتی تو مراقبِ دنیایِ منی،
تویی که قوی ترینی،
تویی که منحصر به فرد ترین آدمِ روی این زمینی...
نگاهِ دنیا را می خواهم چه کار؟!
وقتی حمایت و توجهِ تو را دارم؟!!
محبوبِ تو بودن چه لذتی دارد!
چیزی شبیهِ پرواز تا بی نهایتِ بودن!
من چه خوشبختم این روزها،
این روزها که آغوشِ تو؛
سهمِ انحصاریِ شیطنت هایِ من شده...
و من میانِ بازوانِ مردانه ی تو؛
جان می گیرم...
تو نمی دانی،
تو نمی فهمی،
که چه اندازه شیرین است عروسِ قصه بودن،
وقتی قرار است شاهزاده ی سوار بر اسبِ سفیدش؛
تو باشی!

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
#متن_گرافی
گریزی می‌زنم به خیال
تا فراموش کنم ضربه‌های سخت و کاریِ روزگار را...
گریزی می‌زنم تا رویاها پناه من باشند، که پناه می‌برم به خیال از شر خاطرات کوبنده و واقعیت‌های آزاردهنده.
پناه می‌برم به خیال از شر هرآنچه که نه امکان کنترل آن را دارم و نه یارای تحملش را.
گریز می‌زنم به جهانی که نیست، از شر جهانی که هست، اما آنگونه که باید نیست.
گریز می‌زنم به سلول به سلول سیارات ناشناخته و اتم به اتم از هم گسسته می‌شوم در فضای بی‌کران آرامش.
که رها و آرام و بدون فکر، با بال‌های خیالم پرواز می‌کنم و خودم را تا امن‌ترین جزیره و دنج‌ترین سرزمین می‌رسانم.
و پناه می‌گیرم زیر آسمانی که نیست،
در سرزمینی که نیست
در جهانی که نیست...
و تنفس می‌کنم هوای آزادی را
من حالم خوب است
من می‌خندم
من آرامم
خوبم و می‌خندم و آرامم به بال‌های خیال...

#نرگس_صرافیان_طوفان
#متن_گرافی
طرفداران علی ضیا
aliziyaoriginal's story #4
چرا تمام نمی‌شود این درد؟ چرا خوب نمی‌شویم؟!
ایرانم! نجات‌دهندگانت کو؟ که اندوه بی‌پایان سیستانت، غمِ بی امانِ زاهدانت ما را کشت... تو را کدامین دلشکسته‌ای نفرین کرد که به این روز گرفتار شدی؟ که هر بار بیدار می‌شویم و تکه‌ای از پیکر تو زخم برداشته، که هربار بیدار می‌شویم و چشم‌های بیشتری در تو گریه می‌کند، امیدهای بیشتری در تو می‌میرد، که هر بار بیدار می‌شویم و شرایطِ در آغوش تو ماندن سخت‌تر می‌شود. چه کار کنم برای بهبود تو؟ چه کار کنم که خوب شوی؟ چه کار کنم که دیگر کودکانی در تو بغض نکنند؟ چه‌کار کنم که اوضاع تمام فرزندان تو خوب باشد؟ که دخترکان معصوم تو بخاطر نجات مردمشان التماس نکنند؟ که هیچ‌کس در تو التماس نکند، که حال همه خوب باشد؟ چه کار می‌توانم بکنم برای تو؟؟؟! که آباد باشی، که آزاد باشی، که آغوش تو خوشبخت‌ترین آغوش جهان باشد.

#نرگس_صرافیان_طوفان‌