طرفداران علی ضیا
143 subscribers
11.7K photos
6.65K videos
146 files
2.39K links
به توکل نام اعظمت

📅تاریخ تاسیس کانال : ۹۸/۳/۱۷

کد پیج و چنل: #ضیاران_3022

https://instagram.com/aliziyaoriginallll_ 👈🏻اینستاگرام

https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MTM0NTY2MzA0 👈🏻 لینک ناشناس
http://t.me/HidenChat_Bot?start=134566304
Download Telegram
Forwarded from Regrambot
#️⃣ #aliziyaoriginal

📺 عنوان: ‌.
مدت زمان: 00:03:44
📆 زمان انتشار: 1399/07/09 21:20:19
👀 تعداد بازدید: 78
❤️ تعداد لایک: 204
💬 تعداد نظرات: 0
📃 کپشن:
.
🍃
چهار شنبه های عاشقی
متن حمید سلیمی
کاری از تیم فرمول یک
.

بعد از تو ، دنیا عوض شد...
هیچ کس بوی گندم خام نداد .
هیچکس خورشید من نشد ، گم شدم در شباشب بی پایانی که اسمش را گذاشته ایم زندگی
بعد از تو دنیا عوض شد . من اما نه
__________
#علی_ضیا#چهارشنبه_های_عاشقی#فرمول_یک#حمیدسلیمی
#aliziya#tvhost

📥 لطفا کیفیت مورد نظرت رو از منوی پایین انتخاب کن 👇
▫️
طرفداران علی ضیا
#️⃣ #aliziyaoriginal 🕐 1399/07/09 21:20:19 📺 ‌. ▫️
. بعد از تو دنیا عوض شد . نگفتم برایت ، دلم نیامد . گنجشکها از حیاط خانه رفتند ، درخت خرمالو خشکید . کفشهایم مرا به هیچ کافه ای نبردند . لباس آبی ام که تو دوستش داشتی ، پوسید . موهایم سپید شدند و روزگارم سیاه . هیچکس برایم مست نکرد و نرقصید ، که وسطش بخندد و بگوید غرق نشی ، با اون نگاه کردنت . هیچکس یادش نبود وقتی درد دارم ، دستش را بگذارد روی صورتم و آرام زیر گوش چپم زمزمه کند : ببوسمت؟ هیچکس نبود که کنارم بخوابد ، آرام نفس بکشد ، من بتوانم تا صبح به موسیقی نفسهایش گوش کنم و هی دیوانه تر شوم و هی شعر بنویسم روی ملافه سفید ، با نوک انگشت . بعد از تو ، نخوابیدم که خوابت را ببینم . نشد . نتوانستم . هی نشستم تا صبح به تو فکر کردم ، و آنقدر گریه کردم که رادیو گفت خشکسالی منتفی است ، ابرهای باران زا در آپارتمان کوچکی در تهران مستقر شده اند . بعد از تو هیچ شبی ماه آنقدر نیامد نزدیک زمین که من بترسم و به تو زنگ بزنم و تو آرامم کنی که فقط یک واقعه طبیعی است و قرار نیست دنیا تمام شود و ما دیگر هم را نبینیم . هیچکس نبود که در تاریکی سالن سینما ، یواشکی مرا ببوسد و بی صدا بخندد . هیچکس نبود که پشت تمام چراغ قرمزها کف دستش را ببوسم و دلم برایش غنج برود .... بعد از تو ، هیچ کس بوی گندم خام نداد . هیچکس خورشید من نشد ، گم شدم در شباشب بی پایانی که اسمش را گذاشته ایم زندگی . بعد از تو دنیا عوض شد . من اما نه . هنوز صبح ها می ایستم سر کوچه ، همانجا که آخرین بار دیدمت . به جای خالی ات نگاه می کنم ، آرام چشمهایم را پاک می کنم که عاقلان نبینند دیوانه گریه کرده . بعد ، راه می افتم در شهر ، به غریبه ها لبخند می زنم . کسی چه می داند ، شاید تو عوض شده ای ، شبیه یکی از این غریبه هایی . نکند بمانی بی لبخند ....
#حمیدسلیمی
#متن‌دکلمه
#ششمین‌چهارشنبه
#چهارشنبه‌‌‌های‌عاشقی‌با‌ضیا
@aliziyaoriginallll
امروز داشتم به این فکر می کردم که فقط هم اینطوری نیست که ما از دست داده باشیم. دلم سوخت برای آنها که ما را از دست داده اند، نه که ماه باشیم و بی عیب، نه فقط ما انگار کسانی را از دست داده ایم که مطمئن نبوده ایم دوستمان دارند، و آنها کسانی را که مطمئن بوده اند دوستشان دارند و به نظر می رسد آنها بازنده بزرگتری هستند...

#حمیدسلیمی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
پلکیدیم دور و برت بلکه دلت مارو‌ بخواد
گفتیم نکنه بخواد و نباشم
گفتی برو
موندیم گفتیم حالا سرش درد میکنه یه چیزی گفته
ما عاقل نیستیم‌ بهمون بربخوره که،
دیوونه ایم، نباس بریم که، رفتن چیه
بدترین کاره رفتن
دیوونه ها نمیرن، هستن همیشه

#حمیدسلیمی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
امروز داشتم به این فکر می کردم که فقط هم اینطوری نیست که ما از دست داده باشیم. دلم سوخت برای آنها که ما را از دست داده اند، نه که ماه باشیم و بی عیب، نه فقط ما انگار کسانی را از دست داده ایم که مطمئن نبوده ایم دوستمان دارند، و آنها کسانی را که مطمئن بوده اند دوستشان دارند و به نظر می رسد آنها بازنده بزرگتری هستند...

#حمیدسلیمی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
نوشته بود: کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟

نوشتم: از جنگ‌ها برگشته‌ام، با زخم‌ها و موی سپید؛ و یاد گرفته‌ام صبور باشم و به تماشا قانع..

#حمیدسلیمی


@aliziyaoriginallll
❤️❤️:❤️❤️


به تو، در نیمه‌شبی خنک، پیوستن. خود را بر موهای تو آویختن، در تو گم شدن، و دیگر هرگز پیدانشدن.

شب‌ها، برهنه بر ساحل تو خفتن پس از شرابخواری در برکه‌های تنت، نفس‌کشیدن تو را تماشا کردن، و برای قامتت _نه چندان بی‌نقص، نه چندان باشکوه اما امن_ ذکر رفع بلا خواندن زیرلب. به انتظار روز، چشمهای بسته‌ات را تماشاکردن. برآمدن خورشید از لبخندت، و بردمیدن روز از ترقوه‌ات، و روشنایی بوسه‌ای کوتاه.

روز را، دور از تو، بی‌قرار گذراندن. به دیدن تو فکر کردن، و بیهوده لبخندزدن. دست را، شاخه‌ی ترد نوازش را، تا ملاقات دوباره‌ی تو آرام نگه‌داشتن. از دیدن اسم کوچکت روی تابلوی یک فروشگاه، مست شدن. با پروانه‌ها پریدن، و با درختان مغرور ماندن.

تصاحب شدن توسط تو. در آغوش تو، کودک شدن. در آغوش تو، سرم بلوغ دوباره. در آغوش تو بزرگ شدن. در آغوش تو زیستن. در آغوش تو مردن.

ای توی نامقدر که نبودنت جهنم طولانی من شد، آیا کسی که تو را می‌نوشد از حجم خوشبختی خود خبر دارد؟

#حمیدسلیمی
@hamid_salimi59
.

می‌خواستم بلد باشم تو را بخندانم، و بلد باشم وقتی غصه داری قانعت کنم به من پناهنده شوی، و وقتی به من می چسبی از تیغ هایم نترسی، و به نوازش انگشتان ملتهبم اعتماد کنی، و در چشم‌های من تن برهنه‌ی خودت را ببینی تا بفهمی آتشْ‌بودنت چه دلخواه است. اما گمت کردم.

می‌خواستم خانه‌ات باشم، تا از خستگی‌هایت به من بازگردی. می‌خواستم روزها و شب‌ها صبور و دور بمانم تا در ملاقاتی دلچسب کلماتت را بنوشم، و در تو گم بشوم بدون علاقه‌ای به پیداشدن. می‌خواستم ارض موعود تو باشد وسعت آغوشم، ای زیباترین زائر زشتی‌های من. اما گمت کردم.

می‌خواستم بلد باشم تو را نترسانم. می‌خواستم دنیای امن تو باشم، جزیره‌ای که در سفرهای کوتاه آرامشت را آن‌جا جستجو کنی. می‌خواستم آدم‌برفی ساده‌ی تو باشم در کوچه‌های کودکیت. تا به دماغ هویجی من بخندی، و شالی برایم بیاوری، و با زغال دو چشم برای من بکشی، و آرام نوازشم کنی، و اشک مرا ببوسی، و گنجشک کوچک مستی باشی که از شانه‌ی راستم به شانه‌ی چپم مهاجرت می‌کند و در راه برای موهای سپیدم لالایی می‌خواند. اما گمت کردم.

ای دورایستاده از هراس تلخی من، ای بوسه‌ی رخ‌نداده که انتظار آمدنت هنوز رنج زیبای من است، ای ناشناسِ گرم خندان که فکرِ بودنت مستی دیوارهای خانه‌ی من است، گاهی بی‌دلیل و بی‌هوا بخند. بگذار فکر کنم آمده‌ای، دیده‌ای و رفته‌ای. و حالا مرا به یاد آورده‌ای، و تقلای غریبانه‌ام را برای خنداندنت. بگذار دلیل لبخند روشن تو باشم، من که گریه‌ساز خسته‌ای هستم.
همین.

#حمیدسلیمی



@aliziyaoriginallll
طرفداران علی ضیا
❤️❤️:❤️❤️
باید در موهای تو گم می‌شدم. باید به نفرین پیداشدن نه می‌گفتم و می‌ماندم در دقایق تماشای تو، ای شرقی‌ترین بت‌واره‌ی مأنوس. باید از تماشای تو مذهبی برای خودم می‌ساختم، تا تمام شود این گم‌شدگی بی‌پایان. بیهوده بود تقلای هیولا، برای از تو گریختن.
این ناپیدای حزین، دلش برای بوسیدن استخوان ترقوه‌ات لک زده.
ای دورِ زیبا که انگشتهایت برکه ی نوازشند، و لبخندت انکار فرسودگی استخوان های غارنشین حزینی که دوستت دارد، و هر بوسه‌ات معبدی برای راهب ساکتی که جز نام تو وِردی نخواسته، ای گم‌شده در نور که روز از نام تو برمی‌دمد، دوستت دارم بی هر امید رسیدن، و این نومیدی رنجی زیباست که برگزیده‌ام(:
"پابرهنه در برف با تو دویدن" این تنها بهشتی بود که می‌توانست زنده‌ام کند. ببخش اگر لبم خشک بود و کلمه‌ی علاقه در نفسهایم گم شد. ببخش اگر گمت کردم. ببخش اگر آدم‌برفی شدم و ماندم به تماشا. ببخش اگر آغوش نداشتم، و دستهایم شاخه‌های درختی خشک بود در انتهای خیابانی خلوت. ببخش اگر نشد که نام تو را لالایی کنم برای مردم دنیا، که جنگ تمام شود. ببخش اگر برای حادثه زود بود و برای ابتلا دیر.
این پایان ماجراست. جاندار مطرود، از دور، با تو می‌رقصد. ببین، دیدنی شدم. و این جادوی توست، ای برهنه‌ترین شکلِ زیبایی(:

#حمیدسلیمی
طرفداران علی ضیا
🤍🤍:🤍🤍
پلکیدیم دور و برت بلکه دلت مارو‌ بخواد
گفتیم نکنه بخواد و نباشم
گفتی برو
موندیم گفتیم حالا سرش درد میکنه یه چیزی گفته
ما عاقل نیستیم‌ بهمون بربخوره که
دیوونه ایم، نباس بریم که، رفتن چیه
بدترین کاره رفتن
دیوونه ها نمیرن، هستن همیشه(:

#حمیدسلیمی