گفتم من دوستت دارم، خودخواهانه و فقط به خاطر خودم. من دوستت دارم که خودم یادم برود جهان چه تهی و تاریک است. دوستت دارم که یادم باشد صدای پایی هست که با همه صداها فرق دارد به گوش من. دوستت دارم که باران شوی و بباری و خشک نشوم مثل آخرین درخت در آخرین کویر. دوستت دارم که جهان رنگ بگیرد و باد معطر شود به بوی خوش موهات، دنیا را مست کند و برقصاند. دوستت دارم فقط برای این که وقتی دوستت دارم زیباتر می شوم، رهاتر می شوم، آرام ترم، خودم را بیشتر دوست دارم. گفتم من دوستت دارم، و مومنم که این دوست داشتن با همه شراره هایی که دارد، نه حقی برای من ایجاد می کند و نه تعهدی برای تو.
#حمید_سلیمی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
#حمید_سلیمی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
هر آدمی شاید در عمرش فقط یک بار میتواند کسی را به تمامی دوست بدارد، تمامش را.
حتی تیرگیهای روحش را بپرستد.
خدا بسازد از آدمی که میداند آسمانی نیست.
نگاهش کند و دلش ضعف برود و بی آن که داشتن یا نداشتن آغوشش چندان مهم باشد، از حال خوب او به آرامش برسد.
محو شود، پنهان شود، گم شود در زوایای تنِ او حتی اگر به نگاهی از دور قناعت کند.
دل خوش کند حتی به بوسههای ناممکن قبل از خواب، به عکسی روی گوشی موبایلی.
هر کسی شاید فقط یک بار، با یک آدم، پرنده میشود.
#حمید_سلیمی
#متن_گرافی
حتی تیرگیهای روحش را بپرستد.
خدا بسازد از آدمی که میداند آسمانی نیست.
نگاهش کند و دلش ضعف برود و بی آن که داشتن یا نداشتن آغوشش چندان مهم باشد، از حال خوب او به آرامش برسد.
محو شود، پنهان شود، گم شود در زوایای تنِ او حتی اگر به نگاهی از دور قناعت کند.
دل خوش کند حتی به بوسههای ناممکن قبل از خواب، به عکسی روی گوشی موبایلی.
هر کسی شاید فقط یک بار، با یک آدم، پرنده میشود.
#حمید_سلیمی
#متن_گرافی
طرفداران علی ضیا
:
به تو، در نیمهشبی خنک، پیوستن. خود را بر موهای تو آویختن، در تو گم شدن، و دیگر هرگز پیدانشدن
شبها، برهنه بر ساحل تو خفتن پس از شرابخواری در برکههای تنت، نفسکشیدن تو را تماشا کردن، و برای قامتت _نه چندان بینقص، نه چندان باشکوه اما امن_ ذکر رفع بلا خواندن زیرلب. به انتظار روز، چشمهای بستهات را تماشاکردن. برآمدن خورشید از لبخندت، و بردمیدن روز از ترقوهات، و روشنایی بوسهای کوتاه.
روز را، دور از تو، بیقرار گذراندن. به دیدن تو فکر کردن، و بیهوده لبخندزدن. دست را، شاخهی ترد نوازش را، تا ملاقات دوبارهی تو آرام نگهداشتن. از دیدن اسم کوچکت روی تابلوی یک فروشگاه، مست شدن. با پروانهها پریدن، و با درختان مغرور ماندن.
تصاحب شدن توسط تو. در آغوش تو، کودک شدن. در آغوش تو، سرم بلوغ دوباره. در آغوش تو بزرگ شدن. در آغوش تو زیستن. در آغوش تو مردن.
ای تویِ نامقدر که نبودنت جهنم طولانی من شد، آیا کسی که تو را مینوشد از حجم خوشبختی خود خبر دارد؟
#حمید_سلیمی
شبها، برهنه بر ساحل تو خفتن پس از شرابخواری در برکههای تنت، نفسکشیدن تو را تماشا کردن، و برای قامتت _نه چندان بینقص، نه چندان باشکوه اما امن_ ذکر رفع بلا خواندن زیرلب. به انتظار روز، چشمهای بستهات را تماشاکردن. برآمدن خورشید از لبخندت، و بردمیدن روز از ترقوهات، و روشنایی بوسهای کوتاه.
روز را، دور از تو، بیقرار گذراندن. به دیدن تو فکر کردن، و بیهوده لبخندزدن. دست را، شاخهی ترد نوازش را، تا ملاقات دوبارهی تو آرام نگهداشتن. از دیدن اسم کوچکت روی تابلوی یک فروشگاه، مست شدن. با پروانهها پریدن، و با درختان مغرور ماندن.
تصاحب شدن توسط تو. در آغوش تو، کودک شدن. در آغوش تو، سرم بلوغ دوباره. در آغوش تو بزرگ شدن. در آغوش تو زیستن. در آغوش تو مردن.
ای تویِ نامقدر که نبودنت جهنم طولانی من شد، آیا کسی که تو را مینوشد از حجم خوشبختی خود خبر دارد؟
#حمید_سلیمی
طرفداران علی ضیا
🖤🖤:🖤🖤
اومدیم بگیم اگه اونجوری نبود که تو خواستی
واسه لج کردن نبود.
بلد نبودیم . . .
یعنی کسی یادمون نداده بود.
کسی نبوده عین تو، نه قبل تو، نه بعد تو . . .
#حمید_سلیمی
واسه لج کردن نبود.
بلد نبودیم . . .
یعنی کسی یادمون نداده بود.
کسی نبوده عین تو، نه قبل تو، نه بعد تو . . .
#حمید_سلیمی
طرفداران علی ضیا
🫀🫀:🫀🫀
دوست داشتم دوستم داشته باشی، چنان که من میخواهمت، بی وقفه و بی دلیل.
دوست داشتم باد باشم و بپیچم لای موهایت به تمنای بوسه های بی گناه.
دوست داشتم دریای تو باشم قویِ سیاهِ مست، که در آغوش من بخرامی بی هراس توفان ها.
دوست داشتم خورشید آذرماه باشم که از پس ابرها به سمت تو قد بکشم، به سمت نوازش کردن شانه هایت کنار پنجره.
دوست داشتم گنجشک خیس زیر باران باشم که ببینی و دلت ضعف برود و چند ثانیه بعد یادت برود. چند ثانیه یادت بماند.
دوست داشتم کلاغ آواره دور از خانه ای باشم که همیشه و در همه قصه ها راهش به خانه تو برسد، به امن مجاورت تو.
دوست داشتم کمی از سهم تو باشم از دنیا، تمام سهم من باشی از دنیا. اما نشد.
نشد، و هیچکس نمی داند در این کلمه کوتاه سه حرفی چه دردها پنهان کرده ام....
#حمید_سلیمی
دوست داشتم باد باشم و بپیچم لای موهایت به تمنای بوسه های بی گناه.
دوست داشتم دریای تو باشم قویِ سیاهِ مست، که در آغوش من بخرامی بی هراس توفان ها.
دوست داشتم خورشید آذرماه باشم که از پس ابرها به سمت تو قد بکشم، به سمت نوازش کردن شانه هایت کنار پنجره.
دوست داشتم گنجشک خیس زیر باران باشم که ببینی و دلت ضعف برود و چند ثانیه بعد یادت برود. چند ثانیه یادت بماند.
دوست داشتم کلاغ آواره دور از خانه ای باشم که همیشه و در همه قصه ها راهش به خانه تو برسد، به امن مجاورت تو.
دوست داشتم کمی از سهم تو باشم از دنیا، تمام سهم من باشی از دنیا. اما نشد.
نشد، و هیچکس نمی داند در این کلمه کوتاه سه حرفی چه دردها پنهان کرده ام....
#حمید_سلیمی
تو زیباترین حزن من بودی، عزیزترین زخمم بودی
و دلخواه ترین رنجم
و این که با افعال گذشته از تو یاد میکنم غمانگیز ترین شکل انقراض است که برگزیدهام.
#حمید_سلیمی
#متن_گرافی
#برایتو
و دلخواه ترین رنجم
و این که با افعال گذشته از تو یاد میکنم غمانگیز ترین شکل انقراض است که برگزیدهام.
#حمید_سلیمی
#متن_گرافی
#برایتو