ميراث من
نه به قيد قرعه
نه به حكم عرف!
يکجا سند زدهام همه را
به حرمت چشمانت به نام تو...
#حسین_پناهی
@aliziyaoriginallll
نه به قيد قرعه
نه به حكم عرف!
يکجا سند زدهام همه را
به حرمت چشمانت به نام تو...
#حسین_پناهی
@aliziyaoriginallll
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!
#حسین_پناهی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!
#حسین_پناهی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
دیدی وقتی یه بادوم تلخ میخوری؟!
سریع بعدش چنتا بادوم شیرین میخوری تا تلخیش از بین بره!
تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمیبری!
فقط میخوای اون تلخی رو فراموش کنی!
وقتی هم که اون تلخی تموم شد...
دیگه میترسی بادوم بخوری!
که نکنه دوباره تلخ باشه!
عشق مثل اون بادوم تلخه!
بعدش با آدمای زیادی آشنا میشی..
ولی فقط برای فراموش کردن اون!
بعدش هم دیگه میترسی عاشق شی!
در اصل آدما فقط یه بار عاشق میشن!
از اون به بعدش یا واسه فراموشیه
یا از اجبارِ تنهایی..!
#حسین_پناهی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
سریع بعدش چنتا بادوم شیرین میخوری تا تلخیش از بین بره!
تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمیبری!
فقط میخوای اون تلخی رو فراموش کنی!
وقتی هم که اون تلخی تموم شد...
دیگه میترسی بادوم بخوری!
که نکنه دوباره تلخ باشه!
عشق مثل اون بادوم تلخه!
بعدش با آدمای زیادی آشنا میشی..
ولی فقط برای فراموش کردن اون!
بعدش هم دیگه میترسی عاشق شی!
در اصل آدما فقط یه بار عاشق میشن!
از اون به بعدش یا واسه فراموشیه
یا از اجبارِ تنهایی..!
#حسین_پناهی
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
چه بیهوده اختراع شد
سَم ، شکنجه ، تیغ ، چوبه ی دار ...
وقتی یک خاطره می تواند
نفست را بند بیاورد
زمین گیرت کند
تو را به گریه بیندازد
خونت را به جوش آورد ...!
#حسین_پناهی
#متن_گرافی
سَم ، شکنجه ، تیغ ، چوبه ی دار ...
وقتی یک خاطره می تواند
نفست را بند بیاورد
زمین گیرت کند
تو را به گریه بیندازد
خونت را به جوش آورد ...!
#حسین_پناهی
#متن_گرافی
تا کجا من اومدم ؟!
چطوری برگردم ؟!
چه درازه سایه م
چه کبودِ پاهام
من کجا خوابم برد ؟
یه چیزی دستم بود
کجا از دستم رفت ؟!
من می خوام برگردم به کودکی
قول میدم که از خونه پامو بیرون نذارم
سایه مو دنبال نکنم ...
تلخ ِ تلخم مثه یک خارکِ سبز
سردِ و می دونم
هیچ زمانی دیگه خرما نمی شم
چه غریبم روی این خوشهء سرخ
من می خوام برگردم به کودکی
#حسین_پناهی
#متن_گرافی
چطوری برگردم ؟!
چه درازه سایه م
چه کبودِ پاهام
من کجا خوابم برد ؟
یه چیزی دستم بود
کجا از دستم رفت ؟!
من می خوام برگردم به کودکی
قول میدم که از خونه پامو بیرون نذارم
سایه مو دنبال نکنم ...
تلخ ِ تلخم مثه یک خارکِ سبز
سردِ و می دونم
هیچ زمانی دیگه خرما نمی شم
چه غریبم روی این خوشهء سرخ
من می خوام برگردم به کودکی
#حسین_پناهی
#متن_گرافی