بعضی از آدما دوس داشتنشون مثل قفس می مونه،
تو رو از چیزی که هستی دور می کنن...
کاری می کنن به قفس عادت کنی و یادت نیاد از زندگی چی میخواستی ...
#حسین_حائریان
@aliziyaoriginallll
تو رو از چیزی که هستی دور می کنن...
کاری می کنن به قفس عادت کنی و یادت نیاد از زندگی چی میخواستی ...
#حسین_حائریان
@aliziyaoriginallll
📝
گفت هنوزم برای غر زدن آدمای خسته گوش داری؟
گوش شدم.
گفت نه پیاده روی میکنم؛ نه کاری میکنم. تا لنگ ظهرم می خوابم. ولی خستهام. روحم پا درد گرفته از بس دنبال خودش گشته. بدن درد گرفته از بس فکر و خیال رو دوشش گرفته. یادته چقدر می گفتم به درک؟ دیگه نمیخوام بگم به درک؛ چون دلم می خواد برگردم به روزهایی که هر اتفاق خوبی خوشحالم میکرد. روزهایی که با هر خبر بدی ناراحت میشدم. شور و شوق زندگیرو میخوام. یادته همیشه میگفتی زندگیرو نمیشه زد عقب... جلو چی؟ نمیشه بزنیم جلو؟! یه سال، دو سال، ده سال.. شاید چند سال دیگه حالمون بهتر از الان باشه هان؟ بهش گفتم اگه بدتر بود چی؟ گفت به درک. به درک. به درک. فقط میخوام این روزها نباشم. میشه؟
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
گفت هنوزم برای غر زدن آدمای خسته گوش داری؟
گوش شدم.
گفت نه پیاده روی میکنم؛ نه کاری میکنم. تا لنگ ظهرم می خوابم. ولی خستهام. روحم پا درد گرفته از بس دنبال خودش گشته. بدن درد گرفته از بس فکر و خیال رو دوشش گرفته. یادته چقدر می گفتم به درک؟ دیگه نمیخوام بگم به درک؛ چون دلم می خواد برگردم به روزهایی که هر اتفاق خوبی خوشحالم میکرد. روزهایی که با هر خبر بدی ناراحت میشدم. شور و شوق زندگیرو میخوام. یادته همیشه میگفتی زندگیرو نمیشه زد عقب... جلو چی؟ نمیشه بزنیم جلو؟! یه سال، دو سال، ده سال.. شاید چند سال دیگه حالمون بهتر از الان باشه هان؟ بهش گفتم اگه بدتر بود چی؟ گفت به درک. به درک. به درک. فقط میخوام این روزها نباشم. میشه؟
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
« یه آرزو کن »
همیشه وقتی می خواستم چیزی رو آرزو کنم باید چشمامو می بستم ....
اما اصلا آرزو چیه؟
آرزو شاید ترکیب خواستن و امید باشه
شاید ساده ترین اتفاقات زندگی یک نفر ،
عجیب ترین آرزوهای یک نفر دیگه باشه
این یعنی خیلی از ما تو همین لحظه صاحب آرزوهای دیگران هستیم و
برعکس آرزوهای ما صاحب دیگه ای داره
آرزو ها دست به دست می چرخه و شاید هیچوقت به دست صاحب اصلیش نرسه...
شاید خیلی از چیزایی که ما الان تو زندگیمون داریم یه روزی بزرگترین آرزوهامون بودن ،
این یعنی آرزو همیشه به دست آوردن چیزی نیست گاهی نگه داشتنشه ...
شاید هم گاهی احساسات زود گذر باعث آرزوهای اشتباهی بشن و وقتی برآورده شد تازه بفهمیم چی خواستیم
تازه پشیمون بشیم
حقیقت اینه که همیشه و هر لحظه میشه آرزو کرد نباید منتظر شمع و کیک تولد بود نباید حتما قاصدکی رو فوت کرد
لازم نیست مژه ای از چشمت بيفته
من دیگه نمی خوام با چشم بسته آرزو کنم
دیگه کافیه
با چشم باز آرزو می کنم که هر کسی صاحب آرزوی خودش باشه
حواس هیچکس از آرزوهایی که همین حالا تو زندگیشه پرت نشه؛ هیچ آدمی از آرزویی که کرده هیچوقت پشیمون نشه
حالا هر جا هستی « یه آرزو کن» :)
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
همیشه وقتی می خواستم چیزی رو آرزو کنم باید چشمامو می بستم ....
اما اصلا آرزو چیه؟
آرزو شاید ترکیب خواستن و امید باشه
شاید ساده ترین اتفاقات زندگی یک نفر ،
عجیب ترین آرزوهای یک نفر دیگه باشه
این یعنی خیلی از ما تو همین لحظه صاحب آرزوهای دیگران هستیم و
برعکس آرزوهای ما صاحب دیگه ای داره
آرزو ها دست به دست می چرخه و شاید هیچوقت به دست صاحب اصلیش نرسه...
شاید خیلی از چیزایی که ما الان تو زندگیمون داریم یه روزی بزرگترین آرزوهامون بودن ،
این یعنی آرزو همیشه به دست آوردن چیزی نیست گاهی نگه داشتنشه ...
شاید هم گاهی احساسات زود گذر باعث آرزوهای اشتباهی بشن و وقتی برآورده شد تازه بفهمیم چی خواستیم
تازه پشیمون بشیم
حقیقت اینه که همیشه و هر لحظه میشه آرزو کرد نباید منتظر شمع و کیک تولد بود نباید حتما قاصدکی رو فوت کرد
لازم نیست مژه ای از چشمت بيفته
من دیگه نمی خوام با چشم بسته آرزو کنم
دیگه کافیه
با چشم باز آرزو می کنم که هر کسی صاحب آرزوی خودش باشه
حواس هیچکس از آرزوهایی که همین حالا تو زندگیشه پرت نشه؛ هیچ آدمی از آرزویی که کرده هیچوقت پشیمون نشه
حالا هر جا هستی « یه آرزو کن» :)
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
همیشه فکر می کردم آدم های بی احساسی هستند، همان هایی را می گویم که نه از چیزی خوشحال می شوند و نه ناراحت، نه دل می دهند و نه دل می برند از کسی، از همه چیز و همه کس راحت عبور می کنند، منتظر هیچ اتفاقی نیستند و هیچ چیز آن ها را سر ذوق نمی آورد.
اما زندگی به من ثابت کرد همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست.
آدم هایی که اکنون نسبت به همه چیز خنثی و بی احساس هستند، روزی عمیق ترین و پاک ترین احساسات را داشته اند، عاشقی کرده اند و شوق زندگی داشته اند ؛ از ته دل خندیده اند و هر وقت دلشان گرفته اشک ریخته اند.
اما یک روز احساساتشان را از دست داده اند.
حالا دیگر هیچ حسی ندارند به جز دلمردگی.
حسی که انتخاب آن ها نبوده...
تمام تلاششان را می کنند تا دوباره احساساتشان برگردد، دوباره عاشقی کنند، دوباره بخندند و اشک بریزند، ولی نمی شود که نمی شود...
دلمردگی حس عجیبیست، زندگی می کنید، نفس می کشید؛ اما هیچ شوق و انگیزه ای برای فردا ندارید.
یک بی تفاوتی کشدار...
یک بی تفاوتی ادامه دار...
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
اما زندگی به من ثابت کرد همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست.
آدم هایی که اکنون نسبت به همه چیز خنثی و بی احساس هستند، روزی عمیق ترین و پاک ترین احساسات را داشته اند، عاشقی کرده اند و شوق زندگی داشته اند ؛ از ته دل خندیده اند و هر وقت دلشان گرفته اشک ریخته اند.
اما یک روز احساساتشان را از دست داده اند.
حالا دیگر هیچ حسی ندارند به جز دلمردگی.
حسی که انتخاب آن ها نبوده...
تمام تلاششان را می کنند تا دوباره احساساتشان برگردد، دوباره عاشقی کنند، دوباره بخندند و اشک بریزند، ولی نمی شود که نمی شود...
دلمردگی حس عجیبیست، زندگی می کنید، نفس می کشید؛ اما هیچ شوق و انگیزه ای برای فردا ندارید.
یک بی تفاوتی کشدار...
یک بی تفاوتی ادامه دار...
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
زندگی شاید یک فیلم باشد!
یک فیلم بلند یا کوتاه...فیلمی که زمانش مهم نیست، کیفیتش مهم است...
از همان روز تولد شروع میکنیم به بازی!
بعضی از بازیگر ها از پیش انتخاب شده اند اما بعضی دیگر را خودمان انتخاب می کنیم...
در انتخاب نقش های مهم باید دقت کنیم چون ممکن است داستان فیلم را عوض کنند، فیلم را خراب کنند!
بماند که بعضی ها فقط سیاه لشکرند؛ بود و نبودشان فرقی ندارد...
نقش اصلی و قهرمان فیلم خود ما هستیم!
بعضی سکانس ها سخت هستند. هزار بار کات میشوند و هزار بار از نو باید آن را بازی کنیم...
گاهی فیلم زندگیمان خسته کننده و تکراریست و گاهی پر از اتفاق و هیجان...
پایان فیلم میتواند تلخ باشد یا شیرین فقط کاش فیلم زندگیمان بی معنی تمام نشود...
کاش تمام ما انسان ها در زندگیمان فیلمی بسازیم که اسمش ماندگار شود!
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
#ادیت #عکس
@aliziyaoriginallll
یک فیلم بلند یا کوتاه...فیلمی که زمانش مهم نیست، کیفیتش مهم است...
از همان روز تولد شروع میکنیم به بازی!
بعضی از بازیگر ها از پیش انتخاب شده اند اما بعضی دیگر را خودمان انتخاب می کنیم...
در انتخاب نقش های مهم باید دقت کنیم چون ممکن است داستان فیلم را عوض کنند، فیلم را خراب کنند!
بماند که بعضی ها فقط سیاه لشکرند؛ بود و نبودشان فرقی ندارد...
نقش اصلی و قهرمان فیلم خود ما هستیم!
بعضی سکانس ها سخت هستند. هزار بار کات میشوند و هزار بار از نو باید آن را بازی کنیم...
گاهی فیلم زندگیمان خسته کننده و تکراریست و گاهی پر از اتفاق و هیجان...
پایان فیلم میتواند تلخ باشد یا شیرین فقط کاش فیلم زندگیمان بی معنی تمام نشود...
کاش تمام ما انسان ها در زندگیمان فیلمی بسازیم که اسمش ماندگار شود!
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
#ادیت #عکس
@aliziyaoriginallll
بهم زنگ زد گفت خونه ای؟ گفتم خونهام ... گفت پس می بینمت.
می دونستم داره با دختری که نمی شناسه ازدواج می کنه! با دختری که قبل از خواستگاری حتی اسمش هم نشنیده بود. می دونستم از دختری که دوست داشته جدا شده، ولی هیچوقت دلیلش رو نمی دونستم.
در زد و با یه کارتن بزرگ اومد تو خونه. کارتن رو گذاشت یه گوشه و گفت واست زحمت دارم. میشه اینارو نگه داری؟ گفتم چیه؟ گفت یه سری یادگاری ... یه سری خاطره. بذار تو انبار یا تو کمد دیواری... فقط میشه یه خواهشی کنم؟ اگه یه روز اومدم سراغش بهم پس نده! نذار برگردم تو فکر و خیالش. نذار دوباره هوایی بشم. گفتم رفیق بهش پس بده. اگه نمیشه بنداز دور. بیخیال نگه داشتنش شو. گفت خواستم بندازم دور ، نتونستم. گفتم می خوای من بندازم دور ؟ گفت نه ... نگه دار ولی هروقت اومدم سراغش بهم پس نده. وقتی این رو گفت فهمیدم خیلی زود هوایی میشه ، خیلی زود میاد سراغش. وقتی داشت می رفت بهش گفتم «رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه خواست ولی نمیشه داشت.» گفت کارت عروسی رو واست می فرستم.نرفتم... من فقط عروسی و دامادی کسایی میرم که بدونم هم دیگه رو می خوان. از ته دل می خوان.
امشب بعد از هفت ماه بهم زنگ زد و گفت خونه ای؟! گفتم خونه ام ... گفت پس می بینمت.
دم در وایساد و گفت اون امانتی رو میدی من برم؟ گفتم بیا تو ، خودت گفته بودی اگه اومدی سراغش بهت پس ندم. گفت بیخیال جان جَدّت... عصبی بودم یه چی گفتم. حوصله ی بحث هم ندارم. گفتم من بهت پس نمیدم ولی گذاشتم تو طبقه پایین کمد دیواری... می تونی خودت بری برداری. بعد خودم رفتم دم در وایسادم. کفشش رو درآورد و رفت کارتن رو برداشت، پاشنه ی کفشش رو خوابوند و با کارتن رفت سمت آسانسور. بهش گفتم همه چی خوبه؟ زندگی خوبه؟ همین طور که دکمه ی آسانسور رو با حرص می زد گفت « رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه داشت ولی نمیشه خواست »
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll
می دونستم داره با دختری که نمی شناسه ازدواج می کنه! با دختری که قبل از خواستگاری حتی اسمش هم نشنیده بود. می دونستم از دختری که دوست داشته جدا شده، ولی هیچوقت دلیلش رو نمی دونستم.
در زد و با یه کارتن بزرگ اومد تو خونه. کارتن رو گذاشت یه گوشه و گفت واست زحمت دارم. میشه اینارو نگه داری؟ گفتم چیه؟ گفت یه سری یادگاری ... یه سری خاطره. بذار تو انبار یا تو کمد دیواری... فقط میشه یه خواهشی کنم؟ اگه یه روز اومدم سراغش بهم پس نده! نذار برگردم تو فکر و خیالش. نذار دوباره هوایی بشم. گفتم رفیق بهش پس بده. اگه نمیشه بنداز دور. بیخیال نگه داشتنش شو. گفت خواستم بندازم دور ، نتونستم. گفتم می خوای من بندازم دور ؟ گفت نه ... نگه دار ولی هروقت اومدم سراغش بهم پس نده. وقتی این رو گفت فهمیدم خیلی زود هوایی میشه ، خیلی زود میاد سراغش. وقتی داشت می رفت بهش گفتم «رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه خواست ولی نمیشه داشت.» گفت کارت عروسی رو واست می فرستم.نرفتم... من فقط عروسی و دامادی کسایی میرم که بدونم هم دیگه رو می خوان. از ته دل می خوان.
امشب بعد از هفت ماه بهم زنگ زد و گفت خونه ای؟! گفتم خونه ام ... گفت پس می بینمت.
دم در وایساد و گفت اون امانتی رو میدی من برم؟ گفتم بیا تو ، خودت گفته بودی اگه اومدی سراغش بهت پس ندم. گفت بیخیال جان جَدّت... عصبی بودم یه چی گفتم. حوصله ی بحث هم ندارم. گفتم من بهت پس نمیدم ولی گذاشتم تو طبقه پایین کمد دیواری... می تونی خودت بری برداری. بعد خودم رفتم دم در وایسادم. کفشش رو درآورد و رفت کارتن رو برداشت، پاشنه ی کفشش رو خوابوند و با کارتن رفت سمت آسانسور. بهش گفتم همه چی خوبه؟ زندگی خوبه؟ همین طور که دکمه ی آسانسور رو با حرص می زد گفت « رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه داشت ولی نمیشه خواست »
#حسین_حائریان
#متن_گرافی
@aliziyaoriginallll