رسانه عليشاهیان و گونئی ها
1.87K subscribers
41.1K photos
11K videos
219 files
3.28K links
رسانه ای برای تمام گونئی ها

@habibeslami حبیب اسلامی
@jafaralishahe جعفر سلمانی
محمدرضا فراقی @MohamadrezaFaraghi
حمید زینالی @h_z_alishah
خبرنگار افتخاری آقای محرم ملکی
@moharammaleki_org

https://www.instagram.com/j.alishahyan?r=nametag
Download Telegram
#خاطرات

در سال 1305، پدربزرگ علی حضرتی ک اسمش هم کربلا علی حضرتی بود در حیاط خانه خود ی کارگاه کوچیک نجاری داشت
#خاطرات

عین الله هجرانی هم از کارگاه احیدر خاطری آبنبات میخریده، می اورده تو « قِینار» ی نوع چاه اب بود که اونجا میفروخته
#خاطرات

حتی چوب آبنبات پلاستیکی نبود مث این زمان، حیدرخاطری چوب درختان رو میتراشیده باهاشون چوب ابنبات درست میکرد
#خاطرات

خاطره ای قدیمی از کربلایی علی بیننده علیشاه

@tehran_alishah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه زمانی بزرگترین دغدغه ما طبیعی نشون دادنمون تو فیلم عروسی بود...
الان هرکاری میکنیم که غیر طبیعی باشیم
چون کلاسه!!!

#خاطرات

#کانال_جمعیت_علیشاهیان
@tehran_alishah
# نوباخ

محلی که در گذشته در آن نان پخته میشد...

این نوباخ قدیمی با همان وسایل و آثار به همت خانم زینالی علیشاه (همسر شادروان آقای حاج عبدالعلی قره یخه) نگهداری شده

#خاطرات

#کانال_جمعیت_علیشاهیان

۲۷ آذر ۱۴۰۰
👇👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ميتوان زيبا زيست ..‌.
نه چنان سخت که از عاطفه دلگير شويم ،
نه چنان بي مفهوم که بمانيم ميان بد و خوب !
لحظه ها ميگذرند ،
گرم باشيم پر از فکر و اميد ،
عشق باشيم و سراسر خورشيد !
زندگي همهمه مبهمي از رد شدن
خاطره هاست ،
هرکجا خنديديم ،
هرکجا خندانديم ،
زندگاني آنجاست ....

بي‌خيال همه تلخی‌ها ...!

#خاطرات #دهه_شصت
#پیج_اینستاگرام_جمعیت_علیشاهیان
https://www.instagram.com/tv/Cft8T9iDXqp/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#خاطرات_هیئت

مراسم سوم حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
سال ۹۵
مسجد باب الحوائج علیشاهیان مقیم تهران
مداح گرانقدر اهل بیت ع
آقای محسن جعفرزاده

#کانال_جمعیت_علیشاهیان
@tehran_alishah
🔴 نتیجه احتکار و گران فروشی :

تو هر عصری عذاب فرق داره 😏

#خاطرات_واقعی


🔷توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که این بار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.

🔶به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر...
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته.

لحن و عبارت " برو بالاتر " خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد. خیلی تلخ.

🔷دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی میکردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران به شدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند.

🔶عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه میکردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی میکردند.

🔶شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر... برو بالاتر...

🔶بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت :
- بچه پامنار بودم. گندم و جو میفروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...

🔷دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو

اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.

📚"دکترمرتضی عبدالوهابی "استاد آناتومی دانشگاه تهران

@tehran_alishah
چهارشنبه بازار (چئشنبه بازاری)جوجوق بازاری #شبستر
.هر سال آخرین چهارشنبه سال

#بازار #عید
#خاطرات
https://www.instagram.com/p/CpzmMfit0ex/?igshid=MDJmNzVkMjY=