📜کارنامه (۶)
📌تاثیر سیاستهای فرهنگی رهبران و دولتهای جمهوری اسلامی بر ادبیات (روزگار خاتمی)
✍🏼رضا بیات
▪️سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳ با ریاست جمهوری حجتالاسلام سید محمد خاتمی مصادف است. شعار انتخاباتی او «آزادی» است؛ چیزی که در حوزۀ فرهنگ، بیشتر به آزادی بیان و عقیده و اندیشه تعبیر میشود. به پیشنهاد او، سال ۲۰۰۱ میلادی (معادل ۱۳۸۰) سال جهانی «گفتگوی تمدنها» نامیده میشود. «تحمل مخالف» یکی از کلیدواژههای سخنان خاتمی و طیف او میشود و خلاصه اینکه جامعه بهسرعت بهسوی چند صدایی شدن پیش میرود.
▫️از آغاز انقلاب، مسئولان بسیاری معمم هستند و معمولا مسئولیت سیاسی، مانع از فعالیت مذهبی آنها نمیشود. آیتالله خامنهای در دوران ریاستجمهوریاش، امامجمعۀ تهران است. آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز همین وضعیت را دارد؛ اما دورۀ ۸ سالۀ ریاست جمهوری، کمکم او را به سردار سازندگی تبدیل میکند و وجهۀ اقتصادی و عمرانی و سیاسیاش بر وجهۀ روحانیاش چیره میشود. این روند در دورۀ حجتالاسلام خاتمی تشدید میشود و مردم، خاتمی را در قامت یک روشنفکر اهل فرهنگ و سیاست مییابند تا یک روحانی. حجتالاسلام خاتمی، رئیسجمهوری است که امامجمعه و حتی جماعت نیست.
▪️برخی هیئتها به سراغ واعظ غیرمعمم میروند تا این باور تقویت شود که دین و آخوند، دو مقولۀ مجزا از هم هستند. صورت رسمی و رسانهای این جریان، به میدان آمدن شخصیتهایی سیاسی-انقلابی چون رحیمپور ازغدی و بلخاری و از سویی دیگر شخصیتهایی فرهنگی-عرفانی مثل الهی قمشهای و سروش است و صورت مخفی و غیر رسانهای آن فعالیت گروههایی مثل انجمن حجتیه است که عمدتا از مبلغان کتوشلواری استفاده میکنند. بدیهی است که گروههای سهگانۀ فوق، ارتباطی با هم ندارند و فقط در تبلیغ دین توسط مبلغان غیرمعمم مشترکاند. این جریانات آنقدر جدی میشود که در انتخابات ۸۴ اقشار مذهبی و انقلابی، برای حفاظت از دین، از گزینۀ معمم (هاشمی رفسنجانی) به گزینۀ کتوشلواری (احمدینژاد) پناه میبرند. کاندیدای این گروه در انتخابات ۹۲ نیز یک کتوشلواری (جلیلی) است که در رقابتهای انتخاباتی، خود را مفسر قرآن معرفی میکند.
متن کامل این یادداشت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8242
#رضا_بیات
#کارنامه
#سی_گانه_فجر22
#دوازدهمین_جشنواره_شعر_فجر
#الفیا
@alefya
📌تاثیر سیاستهای فرهنگی رهبران و دولتهای جمهوری اسلامی بر ادبیات (روزگار خاتمی)
✍🏼رضا بیات
▪️سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳ با ریاست جمهوری حجتالاسلام سید محمد خاتمی مصادف است. شعار انتخاباتی او «آزادی» است؛ چیزی که در حوزۀ فرهنگ، بیشتر به آزادی بیان و عقیده و اندیشه تعبیر میشود. به پیشنهاد او، سال ۲۰۰۱ میلادی (معادل ۱۳۸۰) سال جهانی «گفتگوی تمدنها» نامیده میشود. «تحمل مخالف» یکی از کلیدواژههای سخنان خاتمی و طیف او میشود و خلاصه اینکه جامعه بهسرعت بهسوی چند صدایی شدن پیش میرود.
▫️از آغاز انقلاب، مسئولان بسیاری معمم هستند و معمولا مسئولیت سیاسی، مانع از فعالیت مذهبی آنها نمیشود. آیتالله خامنهای در دوران ریاستجمهوریاش، امامجمعۀ تهران است. آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز همین وضعیت را دارد؛ اما دورۀ ۸ سالۀ ریاست جمهوری، کمکم او را به سردار سازندگی تبدیل میکند و وجهۀ اقتصادی و عمرانی و سیاسیاش بر وجهۀ روحانیاش چیره میشود. این روند در دورۀ حجتالاسلام خاتمی تشدید میشود و مردم، خاتمی را در قامت یک روشنفکر اهل فرهنگ و سیاست مییابند تا یک روحانی. حجتالاسلام خاتمی، رئیسجمهوری است که امامجمعه و حتی جماعت نیست.
▪️برخی هیئتها به سراغ واعظ غیرمعمم میروند تا این باور تقویت شود که دین و آخوند، دو مقولۀ مجزا از هم هستند. صورت رسمی و رسانهای این جریان، به میدان آمدن شخصیتهایی سیاسی-انقلابی چون رحیمپور ازغدی و بلخاری و از سویی دیگر شخصیتهایی فرهنگی-عرفانی مثل الهی قمشهای و سروش است و صورت مخفی و غیر رسانهای آن فعالیت گروههایی مثل انجمن حجتیه است که عمدتا از مبلغان کتوشلواری استفاده میکنند. بدیهی است که گروههای سهگانۀ فوق، ارتباطی با هم ندارند و فقط در تبلیغ دین توسط مبلغان غیرمعمم مشترکاند. این جریانات آنقدر جدی میشود که در انتخابات ۸۴ اقشار مذهبی و انقلابی، برای حفاظت از دین، از گزینۀ معمم (هاشمی رفسنجانی) به گزینۀ کتوشلواری (احمدینژاد) پناه میبرند. کاندیدای این گروه در انتخابات ۹۲ نیز یک کتوشلواری (جلیلی) است که در رقابتهای انتخاباتی، خود را مفسر قرآن معرفی میکند.
متن کامل این یادداشت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8242
#رضا_بیات
#کارنامه
#سی_گانه_فجر22
#دوازدهمین_جشنواره_شعر_فجر
#الفیا
@alefya
مجله ادبی الفیا
کارنامه (۶) | مجله ادبی الفیا
سالهای ۱۳۷۶-۱۳۸۳ (دورۀ خاتمی: توسعۀ سیاسی و فرهنگی): تحولات همهجانبۀ فرهنگی: سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳ با ریاست جمهوری حجتالاسلام سید محمد خاتمی مصادف است. شعار انتخاباتی او «آزادی» است؛ چیزی که در حوزۀ فرهنگ، بیشتر به آزادی بیان و عقیده و اندیشه تعبیر میشود.…
⏺تاریخ متوقف شده است
📌گفتوگو با شهریار وقفیپور دربارۀ بحران قصهگویی
▫️نویسندگان و منتقدان دارند به کارمندهای روابط عمومی بدل میشوند و بالعکس، آنکه کارگزارِ روابط عمومی نباشد، به چرخۀ ادبی راه نمییابند. یکی از صورتهای عمدۀ روابط عمومی، حفظِ میراث فرهنگی است و از همین رو عدهای میروند سراغ پیدا کردن یک گنج، یک میراثِ زیرخاکی و همهجا پر میشود از کتابها و نویسندگانِ فراموششده یا بداقبال. همچنین، برخی هم کارشان میشود معرفیِ فرصتهای سرمایهگذاری و میافتند دنبالِ پیدا کردنِ تحفههای جدید که در واقع، فقط کالاهای جدیدند. در چنین وضعیتی، عدهای هم به شکلِ وارونه در خدمتِ این نظاماند: یا از عدم خلاقیتِ نویسندهها سخن میگوید تا نظام به مخاطره نیفتد؛ عدهای هم به واکنشهای روانیِ فردی عقب مینشینند و با حذفشدگیشان کینهتوزیِ خود را شفا میدهند و از آن، بهرۀ روانی میبرند.
▪️ما در دهههای شصت و هفتادِ میلادی در اروپا و آمریکا، رمانهای غیررئالیستیای داریم که مشهورند به رمانهای نظریهای و اتفاقا رمانهای خیلی جذاب و خواندنیای هم هستند؛ پس لزومی ندارد فکر کنیم رمانی که شبیه فیلمهای روایی هالیوودی نباشد، محکوم است به خوانده نشدن یا محدود ماندن در حلقهای کمشمار. البته حالا وضعیتِ جهانیشدۀ کنونی ایجاب میکند که دوباره بر وجه «قصهگویی» رمان تأکید شود؛ اما این «قصهگویی»، که لازم است در برابر پارودی و پررنگ ساختنِ وجوه بینامتنی رمان دوباره احیا شود، متفاوت است با آنچه آقایان و خانمهای هالیوودیپسند میگویند. برخلاف آنچه آنها میگویند، روندِ جهانیشدن و امریکاییشدنِ همهچیز درواقع به سمتی دارد میرود که چیزی نیست جز خفه کردنِ قصهگویی و داستاننویسی؛ یعنی برعکس آنچه که به نظر میرسد که در رمان آمریکایی، عامهپسند و سینمای هالیوود تأکید بر قصهگویی است به قیمتِ حذفِ دغدغههای فرمال ادبی و فیلمی؛ نهخیر، چنین نیست. چون اتفاقا در این تولیدات بیشتر از آنکه با قصهگویی و امر خاص و جدید طرف باشید با الگوهایی طرف هستید که مدام دارند تکرار میشوند.
متن کامل این گفتوگو را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8248
#دانیال_حقیقی
#شهریار_وقفی_پور
#گفت_و_گو
#الفیا
@alefya
📌گفتوگو با شهریار وقفیپور دربارۀ بحران قصهگویی
▫️نویسندگان و منتقدان دارند به کارمندهای روابط عمومی بدل میشوند و بالعکس، آنکه کارگزارِ روابط عمومی نباشد، به چرخۀ ادبی راه نمییابند. یکی از صورتهای عمدۀ روابط عمومی، حفظِ میراث فرهنگی است و از همین رو عدهای میروند سراغ پیدا کردن یک گنج، یک میراثِ زیرخاکی و همهجا پر میشود از کتابها و نویسندگانِ فراموششده یا بداقبال. همچنین، برخی هم کارشان میشود معرفیِ فرصتهای سرمایهگذاری و میافتند دنبالِ پیدا کردنِ تحفههای جدید که در واقع، فقط کالاهای جدیدند. در چنین وضعیتی، عدهای هم به شکلِ وارونه در خدمتِ این نظاماند: یا از عدم خلاقیتِ نویسندهها سخن میگوید تا نظام به مخاطره نیفتد؛ عدهای هم به واکنشهای روانیِ فردی عقب مینشینند و با حذفشدگیشان کینهتوزیِ خود را شفا میدهند و از آن، بهرۀ روانی میبرند.
▪️ما در دهههای شصت و هفتادِ میلادی در اروپا و آمریکا، رمانهای غیررئالیستیای داریم که مشهورند به رمانهای نظریهای و اتفاقا رمانهای خیلی جذاب و خواندنیای هم هستند؛ پس لزومی ندارد فکر کنیم رمانی که شبیه فیلمهای روایی هالیوودی نباشد، محکوم است به خوانده نشدن یا محدود ماندن در حلقهای کمشمار. البته حالا وضعیتِ جهانیشدۀ کنونی ایجاب میکند که دوباره بر وجه «قصهگویی» رمان تأکید شود؛ اما این «قصهگویی»، که لازم است در برابر پارودی و پررنگ ساختنِ وجوه بینامتنی رمان دوباره احیا شود، متفاوت است با آنچه آقایان و خانمهای هالیوودیپسند میگویند. برخلاف آنچه آنها میگویند، روندِ جهانیشدن و امریکاییشدنِ همهچیز درواقع به سمتی دارد میرود که چیزی نیست جز خفه کردنِ قصهگویی و داستاننویسی؛ یعنی برعکس آنچه که به نظر میرسد که در رمان آمریکایی، عامهپسند و سینمای هالیوود تأکید بر قصهگویی است به قیمتِ حذفِ دغدغههای فرمال ادبی و فیلمی؛ نهخیر، چنین نیست. چون اتفاقا در این تولیدات بیشتر از آنکه با قصهگویی و امر خاص و جدید طرف باشید با الگوهایی طرف هستید که مدام دارند تکرار میشوند.
متن کامل این گفتوگو را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8248
#دانیال_حقیقی
#شهریار_وقفی_پور
#گفت_و_گو
#الفیا
@alefya
📜افسانهها میدان عشاق بزرگند
📌درباره یک موجودیت ازلی ـ ابدی؛ شعر عاشقانه
✍🏼ابراهیم اسماعیلی اراضی
▪️بدون تردید، شعر فارسی در ۳ـ۲دهه اخیر، به شکل قابلتوجهی شاهد فراگیری چیرهوار «عاشقانه»ها بوده است؛ رخدادی که با اندکی دقت و تحلیل بیطرفانه، میتوان ریشههایش را در تغییرات زیست فردی و اجتماعی ما جست و دریافت. فارغ از اینکه این چیرگی و فراگیری تا چه حد میتواند نشانهی رستگاری یا ناکامی شعر معاصر فارسی باشد، بد نیست در همین آغاز به نکتهای بسیار مهم توجه کنیم. یکی از مهمترین واگویههایی که در فضای امروز شعر فارسی شنیده میشود، این است که بسیاری از شاعران و خصوصا شاعران جوان، از سر ناتوانی در مضمونیابی و خالیالذهنبودن درباره موضوعات مهم و نداشتن اندیشه مستقل و… سراغ عاشقانهسرایی رفتهاند و حرفهای یکدیگر را تکرار میکنند اما در عین اینکه این تحلیل، یکسره اشتباه نیست، به نکات قابل توجه بسیاری توجه نمیشود.
▫️اگر نگاهی به بزرگترین منظومههای عاشقانه دنیا در روزگاران کهن بیندازیم، خواهیم دید که شاعران بزرگ، در این منظومهها، گزارشگر یا روایتگر ماجراهای عاشقانهای هستند که گوش به گوش و سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شدهاند؛ ماجراهایی که در این انتقال، نهتنها چیزی از جذابیت و شکوهشان کم نشده که بهمرور، فربهتر نیز شدهاند؛ چراکه بدون تردید در فرآیند انتقال، دائم در حال حک و اصلاح بودهاند؛ یعنی به طور مداوم، چیزهایی از عواطف و اندیشهها و خیالات نقلکنندگان نیز به آنها افزوده شده است؛ افزودههایی که یا آنقدر دلخواه بودهاند که از سوی دیگران هم مقبول افتادهاند و یا به دلیل ناتوانی در جذب پسند مخاطبان بعدی، حذف یا اصلاح شدهاند. و شاید به همین قرینه است که حسین منزوی میگوید:
افسانهها میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان کوچک بیداستانیم
▪️شاعر آزاد مستقل در روزگار ما اگر از شعر، انتظار رسانهای هم داشته باشد، این رسانگی را در خدمت باور و زیست برگزیده خود به کار میگیرد؛ باور و زیستی که تا حد زیادی با کلیشههای فکری همیشگی و عمومی، کمنسبت شده و سعی میکند به دور از بایدها و نبایدها، در یک گفتوگوی فرامنطقی، دریافت و شناخت خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. و نمیشود این نکتهی مهم را فراموش کرد که در دهههای اخیر به دلیل تجربههای مختلف تاریخی و فرهنگی جامعه ایران، دریافتها و شناختهای تازهای شکل گرفته که از این گونه است و باعث شده که مولف، دیگر رسانه گفتمانهای رسمی نباشد؛ مگر اینکه هویتش به ترتیبی با عمومیت و رسمیت غالب، پیوند خورده باشد.
متن کامل این یادداشت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8256
#ابراهیم_اسماعیلی_اراضی
#دوازدهمین_جشنواره_شعر_فجر
#سی_گانه_فجر۲۳
#الفیا
@alefya
📌درباره یک موجودیت ازلی ـ ابدی؛ شعر عاشقانه
✍🏼ابراهیم اسماعیلی اراضی
▪️بدون تردید، شعر فارسی در ۳ـ۲دهه اخیر، به شکل قابلتوجهی شاهد فراگیری چیرهوار «عاشقانه»ها بوده است؛ رخدادی که با اندکی دقت و تحلیل بیطرفانه، میتوان ریشههایش را در تغییرات زیست فردی و اجتماعی ما جست و دریافت. فارغ از اینکه این چیرگی و فراگیری تا چه حد میتواند نشانهی رستگاری یا ناکامی شعر معاصر فارسی باشد، بد نیست در همین آغاز به نکتهای بسیار مهم توجه کنیم. یکی از مهمترین واگویههایی که در فضای امروز شعر فارسی شنیده میشود، این است که بسیاری از شاعران و خصوصا شاعران جوان، از سر ناتوانی در مضمونیابی و خالیالذهنبودن درباره موضوعات مهم و نداشتن اندیشه مستقل و… سراغ عاشقانهسرایی رفتهاند و حرفهای یکدیگر را تکرار میکنند اما در عین اینکه این تحلیل، یکسره اشتباه نیست، به نکات قابل توجه بسیاری توجه نمیشود.
▫️اگر نگاهی به بزرگترین منظومههای عاشقانه دنیا در روزگاران کهن بیندازیم، خواهیم دید که شاعران بزرگ، در این منظومهها، گزارشگر یا روایتگر ماجراهای عاشقانهای هستند که گوش به گوش و سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شدهاند؛ ماجراهایی که در این انتقال، نهتنها چیزی از جذابیت و شکوهشان کم نشده که بهمرور، فربهتر نیز شدهاند؛ چراکه بدون تردید در فرآیند انتقال، دائم در حال حک و اصلاح بودهاند؛ یعنی به طور مداوم، چیزهایی از عواطف و اندیشهها و خیالات نقلکنندگان نیز به آنها افزوده شده است؛ افزودههایی که یا آنقدر دلخواه بودهاند که از سوی دیگران هم مقبول افتادهاند و یا به دلیل ناتوانی در جذب پسند مخاطبان بعدی، حذف یا اصلاح شدهاند. و شاید به همین قرینه است که حسین منزوی میگوید:
افسانهها میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان کوچک بیداستانیم
▪️شاعر آزاد مستقل در روزگار ما اگر از شعر، انتظار رسانهای هم داشته باشد، این رسانگی را در خدمت باور و زیست برگزیده خود به کار میگیرد؛ باور و زیستی که تا حد زیادی با کلیشههای فکری همیشگی و عمومی، کمنسبت شده و سعی میکند به دور از بایدها و نبایدها، در یک گفتوگوی فرامنطقی، دریافت و شناخت خود را با دیگران به اشتراک بگذارد. و نمیشود این نکتهی مهم را فراموش کرد که در دهههای اخیر به دلیل تجربههای مختلف تاریخی و فرهنگی جامعه ایران، دریافتها و شناختهای تازهای شکل گرفته که از این گونه است و باعث شده که مولف، دیگر رسانه گفتمانهای رسمی نباشد؛ مگر اینکه هویتش به ترتیبی با عمومیت و رسمیت غالب، پیوند خورده باشد.
متن کامل این یادداشت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8256
#ابراهیم_اسماعیلی_اراضی
#دوازدهمین_جشنواره_شعر_فجر
#سی_گانه_فجر۲۳
#الفیا
@alefya
مجله ادبی الفیا
افسانهها میدان عشاق بزرگند | مجله ادبی الفیا
بدون تردید، شعر فارسی در ۳ـ۲دهه اخیر، به شکل قابلتوجهی شاهد فراگیری چیرهوار «عاشقانه»ها بوده است؛ رخدادی که با اندکی دقت و تحلیل بیطرفانه، میتوان ریشههایش را در تغییرات زیست فردی و اجتماعی ما جست و دریافت. فارغ از اینکه این چیرگی و فراگیری تا چه حد…
🔸منوچهر آتشی_عبدوی جط (۴)
✍🏼یوسفعلی میرشکاک
▪️آتشی شروع کرد افشا کردن جنایات شاعران نامدار پایتخت که جوانهای اهل استعداد را معتاد میکردند و بر باد میدادند تا کسی گل نکند. از «هوتن نجات» گفت که چندی پیش جنازهاش را زیر برف در همان حدود و حوالی پیدا کرده بودند. هوتن یکی از خانزادههای کرمان بود که به هوای نامآوری، میان کرمان و تهران در تردد بود. شعر گسسته میگفت. کتابش را دیده بودم. خانواده ترکش داده بودند؛ چندبار؛ اما جاذبۀ پایتخت و سری در میان سرها در آوردن هر بار او را به پایتخت کشانده و به دام هروئین انداخته بود.
▫️از «هوشنگ بادیهنشین» گفت و حقوقی را شاهد گرفت. مرحوم حقوقی با تأثر گفت: «حیف شد. من بیشتر غصۀ خودشو میخورم تا غصۀ شعر و شاعریشو. منو منوچهر رفتیم پیش «رؤیایی» که تو باعث بدبختی این جوون شدی. همونطور که توی بند و بساط تو معتاد شده، بخوابون و ترکش بده. دراومد که زنگ میزنم بیان ببرنتون. بهش گفتیم قبل از اینکه بیایم اینجا، بیانیه نوشتیم و دادیم دست بروبچهها که اگه لازم شد چاپ کنن. کوتاه اومد»
▪️هوشنگ بادیهنشین، فارغ از اینکه شعرش در چه مرتبتی است، یکی از تلفات باندبازیهای معمول و مرسوم نحلههای مختلف شعر مدرن بود.
نوجوان مازندرانی نخست با استقبال و تحسین اغراقآمیز جماعت اسپاسمانتالیست مواجه شد و اندکاندک به دام هروئین افتاد و از هروئین به قرص و کپسولهایی کشیده شد که در آن روزگار، مدرنیستهای آوانگارد برای تشحیذ ذهن مصرف میکردند. پسازآنکه کار اعتیاد بادیهنشین بالا گرفت، او را به امان پایتخت رها کرده بودند و چنانکه خیلیها خبر داشتند، کار این شاعر جوان به اطراق در قهوهخانههای پلشت جنوب شهر و تنفروشی کشیده بود. تهدید آتشی و حقوقی کارگر میافتد و معاون وقت وزارت اقتصاد و دارایی، یعنی بنیانگذار نحلۀ اسپاسمانتالیسم، هوشنگ بادیهنشین را پیدا میکند و در یکی از بیمارستانها میخواباند و ترک میدهد؛ حتی برایش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساری، کاری دستوپا میکند تا دور از گزند پایتخت و در نزدیکی خانواده، زندگی بیسر و صدایی داشته باشد؛ اما جوان نگونبخت هنگام رسیدن به ساری، وسوسه میشود و آخرین ذخیرۀ قرضهایش را یکجا میاوبارَد به این خیال که آخرین «حال» خود را کرده باشد؛ و این تهور کار دستش میدهد. هنگام عبور از میان شالیزار، هرم شالی (فضای دمکردۀ شالی) او را به سرگیجه میاندازد؛ سرنگون در میان شالیزار میافتد و همانجا کار تمام میشود.
ادامۀ این روایت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8265
#یوسفعلی_میرشکاک
#منوچهر_آتشی
#پیش_از_خود_فراموشی
#روایت
#الفیا
@alefya
✍🏼یوسفعلی میرشکاک
▪️آتشی شروع کرد افشا کردن جنایات شاعران نامدار پایتخت که جوانهای اهل استعداد را معتاد میکردند و بر باد میدادند تا کسی گل نکند. از «هوتن نجات» گفت که چندی پیش جنازهاش را زیر برف در همان حدود و حوالی پیدا کرده بودند. هوتن یکی از خانزادههای کرمان بود که به هوای نامآوری، میان کرمان و تهران در تردد بود. شعر گسسته میگفت. کتابش را دیده بودم. خانواده ترکش داده بودند؛ چندبار؛ اما جاذبۀ پایتخت و سری در میان سرها در آوردن هر بار او را به پایتخت کشانده و به دام هروئین انداخته بود.
▫️از «هوشنگ بادیهنشین» گفت و حقوقی را شاهد گرفت. مرحوم حقوقی با تأثر گفت: «حیف شد. من بیشتر غصۀ خودشو میخورم تا غصۀ شعر و شاعریشو. منو منوچهر رفتیم پیش «رؤیایی» که تو باعث بدبختی این جوون شدی. همونطور که توی بند و بساط تو معتاد شده، بخوابون و ترکش بده. دراومد که زنگ میزنم بیان ببرنتون. بهش گفتیم قبل از اینکه بیایم اینجا، بیانیه نوشتیم و دادیم دست بروبچهها که اگه لازم شد چاپ کنن. کوتاه اومد»
▪️هوشنگ بادیهنشین، فارغ از اینکه شعرش در چه مرتبتی است، یکی از تلفات باندبازیهای معمول و مرسوم نحلههای مختلف شعر مدرن بود.
نوجوان مازندرانی نخست با استقبال و تحسین اغراقآمیز جماعت اسپاسمانتالیست مواجه شد و اندکاندک به دام هروئین افتاد و از هروئین به قرص و کپسولهایی کشیده شد که در آن روزگار، مدرنیستهای آوانگارد برای تشحیذ ذهن مصرف میکردند. پسازآنکه کار اعتیاد بادیهنشین بالا گرفت، او را به امان پایتخت رها کرده بودند و چنانکه خیلیها خبر داشتند، کار این شاعر جوان به اطراق در قهوهخانههای پلشت جنوب شهر و تنفروشی کشیده بود. تهدید آتشی و حقوقی کارگر میافتد و معاون وقت وزارت اقتصاد و دارایی، یعنی بنیانگذار نحلۀ اسپاسمانتالیسم، هوشنگ بادیهنشین را پیدا میکند و در یکی از بیمارستانها میخواباند و ترک میدهد؛ حتی برایش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساری، کاری دستوپا میکند تا دور از گزند پایتخت و در نزدیکی خانواده، زندگی بیسر و صدایی داشته باشد؛ اما جوان نگونبخت هنگام رسیدن به ساری، وسوسه میشود و آخرین ذخیرۀ قرضهایش را یکجا میاوبارَد به این خیال که آخرین «حال» خود را کرده باشد؛ و این تهور کار دستش میدهد. هنگام عبور از میان شالیزار، هرم شالی (فضای دمکردۀ شالی) او را به سرگیجه میاندازد؛ سرنگون در میان شالیزار میافتد و همانجا کار تمام میشود.
ادامۀ این روایت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8265
#یوسفعلی_میرشکاک
#منوچهر_آتشی
#پیش_از_خود_فراموشی
#روایت
#الفیا
@alefya
مجله ادبی الفیا
منوچهر آتشی_عبدوی جط (۴) | مجله ادبی الفیا
به دفتر مجله که رسیدیم خبری از منوچهر نبود. به بهمن گفتم: «استاد کجاست؟» با حیرت به من نگاه کرد و پرسید: «مگه خبر نداری؟» – چی شده؟ – مانلی مرد. دکترا نتونستن نجاتش بدن. «مانلی» تنها پسر استاد بود. تقریبا همسن و سال بودیم. سرطان خون گرفته بود و بنا بر تشخیص…
📝حرکت در مه
✍🏼مسعود دیانی
▪️پدرخواندگان دو دستهاند؛ آنان که با برکشیدن فرزندان خویش پدرخواندگی خود را تثبیت میکنند و آنان که با فروکشیدن و بلعیدن فرزندان، خود پدرخوانده میمانند. فروکشیدن و بلعیدن فرزند از ترس است. ترس اینکه فرزند آنقدر قد بکشد که پدر را هم زیر سایه ببرد، یا ترس اینکه فرزندخوانده قد بکشد و هوس کند جای پدرخوانده را بگیرد، یا ترس اینکه فرزند بزرگ شود و بفهمد ابهت پدرخوانده مقوایی بوده و خودش میتواند روی پای خودش بایستد. تکلیف معلوم است؛ همانکه نادر با رضا قلی کرد و عباس با صفی میرزا؛ کورش کن. بکشش.
▫️تحلیل شیوهی سخن و عمل بعضی از نویسندگان جوان کشور در این روزها نشان میدهد که تصمیم به تمام شدن آنها گرفته شده است. عدل همان وقتی که آن نویسندگان در مرحلهی تثبیت قرار دارند، جایزهی ملی گرفتهاند، کتابهایشان به گواهی ناشر به چاپهای چندگانه رسیده است، در قامت نمایندگان دولت در نمایشگاهها و نشستهای بینالمللی شرکت کردهاند و مهمتر از همه مخاطب خودشان را پیدا کردهاند؛ مخاطبی که قلم آنها را دوست دارد و به آیندهی آنها امیدوار است. درست در همین لحظه خانم نویسنده توییت میکند: «فرهنگسرای شهران بود و وات دِ فاک؟» و کلی توییت مبتذل دیگر که
معلوم نیست چرا همین حالا که کتابش میفروشد و خودش محبوب میشود باید منتشر شود.
▪️در شرایطی که نویسندگان بزرگ خارجی و داخلی گروه منسجمی از مشاور و مدیر برنامه و عقل منفصل دارند، استعدادهای نویسندگی جوان ما اینچنین بر پایان گرفتن خود لجاجت میورزند. چرا؟ چون پدرخوانده بهجای آنکه منعشان کند، برایشان کف میزند و با لبخند میگوید: «همین درسته. همین درسته. بزن دهنشون را...» همانکه خانم نویسنده گفته بود.
▫️رفتارشناسی پدرخوانده یکچیز را نشان میدهد؛ فقط او قرار است نویسنده باشد و فقط او قرار است نویسنده بماند. آقای پدرخوانده در یک صبح تا شب در منطقهی شش تهران به یک استعداد جوان میگوید: «برو کتابت را افغانستان منتشر کن. تن نده به این ممیزی کثیف.» در همان روز خود آقای پدرخوانده در یک مؤسسهی انقلابی که بودجهاش را از نهادهای انقلابی دیگر میگیرد، زیر پرچم جمهوری اسلامی مینشیند و به بچههای انقلابی داستاننویسی آموزش میدهد و با پرچم عکس یادگاری میگیرد.
▪️نویسندههای جوان ناامید میشوند و تمام میشوند. نویسندههای جوان عصبانی میشوند و تمام میشوند. نویسندههای جوان از کشور میروند و به غریبستان پناهنده میشوند و تمام میشوند. نویسندههای جوان دشنام میدهند و تمام میشوند. نویسندههای جوان به مقدسات مردمشان توهین میکنند و تمام میشوند. نویسندههای جوان بر انتشار صحنههای پورنوگرافی در رمانشان اصرار میکنند و بیکتاب تمام میشوند. نویسندههای جوان کتابشان را در افغانستان منتشر میکنند و در ایران قاچاقی میفروشند و تمام میشوند. تو بمان. همین.
متن کامل سرمقاله را در سایت مجلهی ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8321
#مسعود_دیانی
#حرکت_در_مه
#سرمقاله
#الفیا
@alefya
✍🏼مسعود دیانی
▪️پدرخواندگان دو دستهاند؛ آنان که با برکشیدن فرزندان خویش پدرخواندگی خود را تثبیت میکنند و آنان که با فروکشیدن و بلعیدن فرزندان، خود پدرخوانده میمانند. فروکشیدن و بلعیدن فرزند از ترس است. ترس اینکه فرزند آنقدر قد بکشد که پدر را هم زیر سایه ببرد، یا ترس اینکه فرزندخوانده قد بکشد و هوس کند جای پدرخوانده را بگیرد، یا ترس اینکه فرزند بزرگ شود و بفهمد ابهت پدرخوانده مقوایی بوده و خودش میتواند روی پای خودش بایستد. تکلیف معلوم است؛ همانکه نادر با رضا قلی کرد و عباس با صفی میرزا؛ کورش کن. بکشش.
▫️تحلیل شیوهی سخن و عمل بعضی از نویسندگان جوان کشور در این روزها نشان میدهد که تصمیم به تمام شدن آنها گرفته شده است. عدل همان وقتی که آن نویسندگان در مرحلهی تثبیت قرار دارند، جایزهی ملی گرفتهاند، کتابهایشان به گواهی ناشر به چاپهای چندگانه رسیده است، در قامت نمایندگان دولت در نمایشگاهها و نشستهای بینالمللی شرکت کردهاند و مهمتر از همه مخاطب خودشان را پیدا کردهاند؛ مخاطبی که قلم آنها را دوست دارد و به آیندهی آنها امیدوار است. درست در همین لحظه خانم نویسنده توییت میکند: «فرهنگسرای شهران بود و وات دِ فاک؟» و کلی توییت مبتذل دیگر که
معلوم نیست چرا همین حالا که کتابش میفروشد و خودش محبوب میشود باید منتشر شود.
▪️در شرایطی که نویسندگان بزرگ خارجی و داخلی گروه منسجمی از مشاور و مدیر برنامه و عقل منفصل دارند، استعدادهای نویسندگی جوان ما اینچنین بر پایان گرفتن خود لجاجت میورزند. چرا؟ چون پدرخوانده بهجای آنکه منعشان کند، برایشان کف میزند و با لبخند میگوید: «همین درسته. همین درسته. بزن دهنشون را...» همانکه خانم نویسنده گفته بود.
▫️رفتارشناسی پدرخوانده یکچیز را نشان میدهد؛ فقط او قرار است نویسنده باشد و فقط او قرار است نویسنده بماند. آقای پدرخوانده در یک صبح تا شب در منطقهی شش تهران به یک استعداد جوان میگوید: «برو کتابت را افغانستان منتشر کن. تن نده به این ممیزی کثیف.» در همان روز خود آقای پدرخوانده در یک مؤسسهی انقلابی که بودجهاش را از نهادهای انقلابی دیگر میگیرد، زیر پرچم جمهوری اسلامی مینشیند و به بچههای انقلابی داستاننویسی آموزش میدهد و با پرچم عکس یادگاری میگیرد.
▪️نویسندههای جوان ناامید میشوند و تمام میشوند. نویسندههای جوان عصبانی میشوند و تمام میشوند. نویسندههای جوان از کشور میروند و به غریبستان پناهنده میشوند و تمام میشوند. نویسندههای جوان دشنام میدهند و تمام میشوند. نویسندههای جوان به مقدسات مردمشان توهین میکنند و تمام میشوند. نویسندههای جوان بر انتشار صحنههای پورنوگرافی در رمانشان اصرار میکنند و بیکتاب تمام میشوند. نویسندههای جوان کتابشان را در افغانستان منتشر میکنند و در ایران قاچاقی میفروشند و تمام میشوند. تو بمان. همین.
متن کامل سرمقاله را در سایت مجلهی ادبی الفیا بخوانید🔻
📎http://alefyaa.ir/?p=8321
#مسعود_دیانی
#حرکت_در_مه
#سرمقاله
#الفیا
@alefya
⏺یادداشت وارده
📌ما مخاطبان عادی ادبیات
🖋سیدعلی هاشمی
من یک مخاطب عادی ادبیاتم. البته عوام نیستم. رمان زیاد خواندهام کم و بیش اهل مطالعه در حوزههای جدی اندیشه هستم، فلسفه خواندهام و کار رسانه میکنم. ادبیات را تخصصی دنبال نمیکنم، یعنی اگر چه ماهی حداقل دو رمان میخوانم اما هدفم ادبیات نیست. منظورم این است که ننشستهام مطالعه تخصصی کنم که بدانم فرق تیپ و شخصیت چیست؟ ادوار تاریخی ادبیات کدامند؟ فرق رمان پست مدرن با مدرن چیست؟ پیرنگ چیست و این قبیل نگاههای تخصصی. اما [شاید به خاطر خواندن زیاد] اینقدر از ادبیات سر در میآورم که فرق رمان خوب و بد، رمان آبکی و استخوان دار، رمان عاشقانهی قوی و عاشقانه عامه پسند را بفهمم. فرق دولت آبادی و احمدمحمود و امیرخانی و... را با فهیمه رحیمی و م. مودب پور بفهمم.
من رمان را برای سرگرمی میخوانم. یعنی همان رسالت اصلی سینما و ادبیات. اما برایم مهم است که با چه و چگونه سرگرم میشوم. رمان برای من حکم یک استراحت و تفریح بین فعالیتهای کاری و مطالعات جدی دارد. و البته بهرههای زیادی هم از ادبیات خواندن بردم. خواندن رمان و سایر گونههای ادبی باعث شده بیشتر بتوانم افرادی که با آنها ارتباط دارم را درک کنم، بیشتر به زندگی فکر کنم و حتی تجربهی زیسته بیشتری داشته باشم.
خودم را نمایندهی مخاطبان عادی نمیدانم که از طرف آنها حرف بزنم. تنها خواستم نکتهای از زبان «یک مخاطب عادی» خطاب به آنها که ادبیات را تخصصی دنبال میکنند و به نوعی [ولو بالقوه] منتقد حساب میشوند، بگویم.
واقعیت این است که من فکر میکنم منتقدان بیش و پیش از آنچه که به ما مخاطبان عادی که هدف ادبیات، سینما و سایر هنرهای عمومی هستیم بیاندیشند به معیارهای تخصصی خودشان نگاه میکنند. من بیشتر نقدهایی که خواندهام احساس کردهام دنیای منتقد چقدر از دنیای منِ مخاطب دور است. حتی گاهی احساس میکنم منتقد اصرار دارد برای دیده شدن متفاوت نگاه کند و متفاوت بنویسد. و مگر آن تکنیکها، آن فنون و آن مباحث تخصصی برای اثرگذاری بر منِ مخاطب یا برای لذت بیشتر بردن من مخاطب یا برای فهماندن بهتر مطلب به من مخاطب نیست؟ اگر این نگاه تخصصی موجب دور شدن منتقد از جهان من بشود به چه کار میآید؟ به درد افههای فرهیخته بازی و آوانگارد انگارانهی جلسات عمدتا کمبارِ کم مخاطبِ کم اثرِ ادبی میخورد؟
به گمانم منتقد باید بتواند پیش از نقد نوشتن از جهان انتقادی جدا شود، از یک منظر بالاتر به عنوان یک مخاطب معمولی به اثر نگاه کند، ببیند آیا اثرِ مورد نقد توانسته حرفش را به مخاطب برساند؟ اگر توانسته آیا در حرف زدن با مخاطب او را اذیت نکرده؟ روان و صریح حرف زده؟ و این قبیل مسائل.
شاید اگر این چیزها را ببیند دیگر چندان برایش مهم نباشد که فلان فرد رمان شخصیت شده یا هنوز تیپ است؟ و حتی نظرش درباره تیپ بودن آن فرد عوض شود.
نمیخواهم اطناب ممل بدهم، برای همین به یک نکته مهم اشارهای گذرا میکنم. حرف بنده این نیست که نگاه تخصصی و منتقدانه نکنید، قطعا نگاه تخصصی موجب ارتقاء ادبیات میشود. حرفم این است که اگر نقد مینویسید نماینده خودتان باشید. نماینده ما نباشید. برای به کرسی نشاندن حرفتان با عبارات [با عرض معذرت] حال به هم زنی مثل «مخاطب با این ارتباط نمیگیرد»، «مخاطب فلان را نمیفهمد» و... توی دهن ما حرف نگذارید. میتوانم بگویم ۹۰ درصد مواقع که با دوستان مثل خودم درباره یک اثر حرف زدهام بیشتر آموختهام تا مواقعی که نقدهای کاملا تخصصی درباره اثر راه خواندهام.
نکته پایانی اینکه شاید با حرفهای من مخالف باشید. اما مخالفت با یک چیز به این سادگی نیست. آن هم اینکه بین دنیای مخاطبان با دنیای منتقدان فاصله زیادیست. به فکر کم کردن این فاصله باشید.
#یادداشت_وارده
#الفیا
📎http://alefyaa.ir/?p=8479
@alefya
📌ما مخاطبان عادی ادبیات
🖋سیدعلی هاشمی
من یک مخاطب عادی ادبیاتم. البته عوام نیستم. رمان زیاد خواندهام کم و بیش اهل مطالعه در حوزههای جدی اندیشه هستم، فلسفه خواندهام و کار رسانه میکنم. ادبیات را تخصصی دنبال نمیکنم، یعنی اگر چه ماهی حداقل دو رمان میخوانم اما هدفم ادبیات نیست. منظورم این است که ننشستهام مطالعه تخصصی کنم که بدانم فرق تیپ و شخصیت چیست؟ ادوار تاریخی ادبیات کدامند؟ فرق رمان پست مدرن با مدرن چیست؟ پیرنگ چیست و این قبیل نگاههای تخصصی. اما [شاید به خاطر خواندن زیاد] اینقدر از ادبیات سر در میآورم که فرق رمان خوب و بد، رمان آبکی و استخوان دار، رمان عاشقانهی قوی و عاشقانه عامه پسند را بفهمم. فرق دولت آبادی و احمدمحمود و امیرخانی و... را با فهیمه رحیمی و م. مودب پور بفهمم.
من رمان را برای سرگرمی میخوانم. یعنی همان رسالت اصلی سینما و ادبیات. اما برایم مهم است که با چه و چگونه سرگرم میشوم. رمان برای من حکم یک استراحت و تفریح بین فعالیتهای کاری و مطالعات جدی دارد. و البته بهرههای زیادی هم از ادبیات خواندن بردم. خواندن رمان و سایر گونههای ادبی باعث شده بیشتر بتوانم افرادی که با آنها ارتباط دارم را درک کنم، بیشتر به زندگی فکر کنم و حتی تجربهی زیسته بیشتری داشته باشم.
خودم را نمایندهی مخاطبان عادی نمیدانم که از طرف آنها حرف بزنم. تنها خواستم نکتهای از زبان «یک مخاطب عادی» خطاب به آنها که ادبیات را تخصصی دنبال میکنند و به نوعی [ولو بالقوه] منتقد حساب میشوند، بگویم.
واقعیت این است که من فکر میکنم منتقدان بیش و پیش از آنچه که به ما مخاطبان عادی که هدف ادبیات، سینما و سایر هنرهای عمومی هستیم بیاندیشند به معیارهای تخصصی خودشان نگاه میکنند. من بیشتر نقدهایی که خواندهام احساس کردهام دنیای منتقد چقدر از دنیای منِ مخاطب دور است. حتی گاهی احساس میکنم منتقد اصرار دارد برای دیده شدن متفاوت نگاه کند و متفاوت بنویسد. و مگر آن تکنیکها، آن فنون و آن مباحث تخصصی برای اثرگذاری بر منِ مخاطب یا برای لذت بیشتر بردن من مخاطب یا برای فهماندن بهتر مطلب به من مخاطب نیست؟ اگر این نگاه تخصصی موجب دور شدن منتقد از جهان من بشود به چه کار میآید؟ به درد افههای فرهیخته بازی و آوانگارد انگارانهی جلسات عمدتا کمبارِ کم مخاطبِ کم اثرِ ادبی میخورد؟
به گمانم منتقد باید بتواند پیش از نقد نوشتن از جهان انتقادی جدا شود، از یک منظر بالاتر به عنوان یک مخاطب معمولی به اثر نگاه کند، ببیند آیا اثرِ مورد نقد توانسته حرفش را به مخاطب برساند؟ اگر توانسته آیا در حرف زدن با مخاطب او را اذیت نکرده؟ روان و صریح حرف زده؟ و این قبیل مسائل.
شاید اگر این چیزها را ببیند دیگر چندان برایش مهم نباشد که فلان فرد رمان شخصیت شده یا هنوز تیپ است؟ و حتی نظرش درباره تیپ بودن آن فرد عوض شود.
نمیخواهم اطناب ممل بدهم، برای همین به یک نکته مهم اشارهای گذرا میکنم. حرف بنده این نیست که نگاه تخصصی و منتقدانه نکنید، قطعا نگاه تخصصی موجب ارتقاء ادبیات میشود. حرفم این است که اگر نقد مینویسید نماینده خودتان باشید. نماینده ما نباشید. برای به کرسی نشاندن حرفتان با عبارات [با عرض معذرت] حال به هم زنی مثل «مخاطب با این ارتباط نمیگیرد»، «مخاطب فلان را نمیفهمد» و... توی دهن ما حرف نگذارید. میتوانم بگویم ۹۰ درصد مواقع که با دوستان مثل خودم درباره یک اثر حرف زدهام بیشتر آموختهام تا مواقعی که نقدهای کاملا تخصصی درباره اثر راه خواندهام.
نکته پایانی اینکه شاید با حرفهای من مخالف باشید. اما مخالفت با یک چیز به این سادگی نیست. آن هم اینکه بین دنیای مخاطبان با دنیای منتقدان فاصله زیادیست. به فکر کم کردن این فاصله باشید.
#یادداشت_وارده
#الفیا
📎http://alefyaa.ir/?p=8479
@alefya
Forwarded from الفیا
میگفت رفته بوده میدان هوایی کابل پدرکَلانش را بیارد که از زیارت امام رضا میآمده. در میدان هوایی، یکباره انفجار شده. دود آمده. از پَسَش سیاهی آمده. بعد چادَریهای آبی را دیده تکهتکه روی زمین. بعد چند دست و پای چار پنج ساله ، چند چکمه و کفش و بعد آدمهای سرخ روی زمین غلتیده را. میگفت:«برف آمده بود و دنیا سرخ و سیاه بود.» دنیا قدر میدان هوایی تنگ شده بوده. دنیا صدای جیغ بوده. خودش را کشان کشان پشت یک موتَر رسانده و بعد در شفاخانه چشمهایش باز شده و دیده یک پایش جُم نمیخورد. یعنی نبوده که جُم بخورد. میگفت: «من که غم ندارم. من از اول پایم گُلِ ماه داشت. پَسِ فاتیا شدن نبودم. الان هم اگر کدام انفجار شود هیچ ترسی از جانم ندارم.»
http://alefyaa.ir/?p=4619
#روایت
#فاجعه_کابل
#لیلما
#سیده_تکتم_حسینی
#الفیا
همراه شوید با کانال ادبی الفیا: @alefya
http://alefyaa.ir/?p=4619
#روایت
#فاجعه_کابل
#لیلما
#سیده_تکتم_حسینی
#الفیا
همراه شوید با کانال ادبی الفیا: @alefya
📌«این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
🖋سید اکبر موسوی
«این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!» یعنی چه؟ مطمئناً پیش از این جمله، جملاتی رد و بدل شده است و این جملهای میانی از یک متن است. بیایید متن را بازسازی کنیم. ما از متن خبر نداریم. چند متن از میان دهها و صدها احتمال را میسازیم:
۱.
نماینده الف: نوه هم داری؟
نماینده ب: آره. پسرم دو تا دختر سه ساله داره. دوقلو هستن.
نماینده الف: «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
۲.
الف: راستی واسه پسرت میخواستی بری خواستگاری، چی شد؟
ب: نپسندید. گفت دختره به دلش نچسبید.
الف: آره مشکلپسند شدن جوونا. مادرم هیأت داره. میگه دختر خوب و خوشگل زیاد میبینه.
ب: خب «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
۳.
الف: شنیدم که تو خونتون کلی گل و گیاه داری؟
ب: آره. یه گلخونه کوچیک هم بالای پشتبوم خونه زدیم.
الف: پس حسابی عاشق گلی.
ب: اوهوم. خانمم میگه گلا دختراتن.
الف: پس «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
۴.
الف: تو توییتر داری؟
ب: نه بابا. فیلترشکن ندارم. به پسرم گفته بودم، اونم حوصله نداشت.
الف: نعمت فت و فراوون. کلی دختر و پسر جوون منو فالو کردن. دخترا عینهو حوری بهشت.
ب: یه فیلترشکن واسم نصب کن و «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
۵.
الف: دیدی صدا و سیما دم انتخابات و راهپیماییها که میشه این دختر خوشگل موشگلا رو نشون میده.
ب: آره. یه کلیپ پریروز تو تلگرام دیدم ازشون. خیلی جالب بود.
الف: برام بفرست ببینم.
ب: نمیخوام بدآموزی داره. [با خنده]
الف: بخیل نباش «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
جملهٔ «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!» جملهٔ مبهمی است. در متن معنایش واضح و روشن میشود. در این ۵ متن، هر بار معنایی نو داشت و متفاوت. صدها متن دیگر میتوان تصور کرد با معانی متفاوت. در یک متن «دختر خوشگلا» به معنای گلهای خانه است که فرد به آنها علاقه دارد و «نشون ما بده» به معنای دعوت کردن به خانه است. در متنی دیگر، «دختر خوشگل نشون ما بده» تلاش برای پیدا کردن همسری برای فرزندش است و در متنی دیگر به معنای چشمچرانی. میتوان متنی را تصور کرد که الف میپرسد جیم چه گفت و ب سخن جیم را نقل میکند.
اگر ما باشیم و تنها جملهٔ «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»، با جملهای مبهم مواجهیم که نمیدانیم یعنی چه. وقتی متن نباشد، جمله مبهم است. دهها و صدها احتمال معنایی دارد. یک تقطیع ابهامآفرین است و وقتی که ابهام است، نمیتوان حکم کرد.
#تحلیل_متن
#تحلیل_روایت
#ممیزی
#الفیا
🎈مجله ادبی الفیا را دنبال کنید:
@alefya
🖋سید اکبر موسوی
«این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!» یعنی چه؟ مطمئناً پیش از این جمله، جملاتی رد و بدل شده است و این جملهای میانی از یک متن است. بیایید متن را بازسازی کنیم. ما از متن خبر نداریم. چند متن از میان دهها و صدها احتمال را میسازیم:
۱.
نماینده الف: نوه هم داری؟
نماینده ب: آره. پسرم دو تا دختر سه ساله داره. دوقلو هستن.
نماینده الف: «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
۲.
الف: راستی واسه پسرت میخواستی بری خواستگاری، چی شد؟
ب: نپسندید. گفت دختره به دلش نچسبید.
الف: آره مشکلپسند شدن جوونا. مادرم هیأت داره. میگه دختر خوب و خوشگل زیاد میبینه.
ب: خب «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
۳.
الف: شنیدم که تو خونتون کلی گل و گیاه داری؟
ب: آره. یه گلخونه کوچیک هم بالای پشتبوم خونه زدیم.
الف: پس حسابی عاشق گلی.
ب: اوهوم. خانمم میگه گلا دختراتن.
الف: پس «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
۴.
الف: تو توییتر داری؟
ب: نه بابا. فیلترشکن ندارم. به پسرم گفته بودم، اونم حوصله نداشت.
الف: نعمت فت و فراوون. کلی دختر و پسر جوون منو فالو کردن. دخترا عینهو حوری بهشت.
ب: یه فیلترشکن واسم نصب کن و «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
۵.
الف: دیدی صدا و سیما دم انتخابات و راهپیماییها که میشه این دختر خوشگل موشگلا رو نشون میده.
ب: آره. یه کلیپ پریروز تو تلگرام دیدم ازشون. خیلی جالب بود.
الف: برام بفرست ببینم.
ب: نمیخوام بدآموزی داره. [با خنده]
الف: بخیل نباش «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
جملهٔ «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!» جملهٔ مبهمی است. در متن معنایش واضح و روشن میشود. در این ۵ متن، هر بار معنایی نو داشت و متفاوت. صدها متن دیگر میتوان تصور کرد با معانی متفاوت. در یک متن «دختر خوشگلا» به معنای گلهای خانه است که فرد به آنها علاقه دارد و «نشون ما بده» به معنای دعوت کردن به خانه است. در متنی دیگر، «دختر خوشگل نشون ما بده» تلاش برای پیدا کردن همسری برای فرزندش است و در متنی دیگر به معنای چشمچرانی. میتوان متنی را تصور کرد که الف میپرسد جیم چه گفت و ب سخن جیم را نقل میکند.
اگر ما باشیم و تنها جملهٔ «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»، با جملهای مبهم مواجهیم که نمیدانیم یعنی چه. وقتی متن نباشد، جمله مبهم است. دهها و صدها احتمال معنایی دارد. یک تقطیع ابهامآفرین است و وقتی که ابهام است، نمیتوان حکم کرد.
#تحلیل_متن
#تحلیل_روایت
#ممیزی
#الفیا
🎈مجله ادبی الفیا را دنبال کنید:
@alefya
📌قضاوت ممکن، بلکه ضروری است
نقدی بر یادداشت «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
🖋مسعود دیانی
آقای سید اکبر موسوی در یادداشتی که شب پیش در اختیار الفیا گذاشت، با تصویر فرضهایی از زمینۀ مطرحشدن جملهای با مضمون «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده» مدعی شد اصل جملۀ یکی از نمایندگان روحانی مجلس، جملهای مبهم است و در هر متن معنایی نو و متفاوت دارد. موسوی پس از بازسازی موقعیتهای مختلف نتیجه گرفته است: «اگر ما باشیم و تنها این جمله، با جملهای مبهم مواجهیم که نمیدانیم یعنی چه. وقتی متن نباشد، جمله مبهم است و دهها و صدها احتمال معنایی دارد. یک تقطیع ابهامآفرین است. وقتیکه ابهام است، نمیتوان حکم کرد.»
با موسوی مخالفم. قضاوت دربارۀ جملۀ « این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده» نیازمند دانستن قبل و بعد و زمینۀ گفتگوی آقای نماینده نیست. متن حقیقی در این مسئله فرهنگ است. چه مقصود آقای نماینده از «دختر خوشگلا» مصوبۀ پالرمو باشد -چنانکه نایبرئیس مجلس مدعی شده است- چه موقعیتهای مفروضی که موسوی ارائه کرده است، اصل این عبارت ، معنایی جنسی دارد و بر کلیشههای جنسیتی فرودست انگارانه بناشده است.
مسئله، رفتار آقای نماینده نیست. مسئله، گفتار آقای نماینده است. گفتاری که بر مبنای نظریههای گفتمانی، خود محصول کرداری اجتماعی است که در محمل زبان منتقل میشود. تشبیه یک مصوبه یا عهدنامه به زن، آنهم با تعبیر دختر خوشگل یا زشت، به معنای قرار دادن زن در مقام ابژهی جنسی غایب است. تشبیه باری از دوش کسی برنمیدارد. همنشینی کلمات و همسایگی آنها در بافت فرهنگ و زبان مجوز حکم کردن و قضاوت است. استعاری کردن این خوارداشت و فرودست انگاری که خود متضمن نوعی آزار زبانی جنسی است، عذر تقصیر نیست، عین تقصیر است. همین.
#تحلیل_متن
#تحلیل_روایت
#زن_به_مثابه_ابژه_جنسی
#کلیشه_های_جنسیتی
#نقد_فمینیستی
#سردبیر
#الفیا
🎈مجلۀ ادبی الفیا را دنبال کنید:
@alefya
نقدی بر یادداشت «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده!»
🖋مسعود دیانی
آقای سید اکبر موسوی در یادداشتی که شب پیش در اختیار الفیا گذاشت، با تصویر فرضهایی از زمینۀ مطرحشدن جملهای با مضمون «این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده» مدعی شد اصل جملۀ یکی از نمایندگان روحانی مجلس، جملهای مبهم است و در هر متن معنایی نو و متفاوت دارد. موسوی پس از بازسازی موقعیتهای مختلف نتیجه گرفته است: «اگر ما باشیم و تنها این جمله، با جملهای مبهم مواجهیم که نمیدانیم یعنی چه. وقتی متن نباشد، جمله مبهم است و دهها و صدها احتمال معنایی دارد. یک تقطیع ابهامآفرین است. وقتیکه ابهام است، نمیتوان حکم کرد.»
با موسوی مخالفم. قضاوت دربارۀ جملۀ « این دختر خوشگلا را هم نشون ما بده» نیازمند دانستن قبل و بعد و زمینۀ گفتگوی آقای نماینده نیست. متن حقیقی در این مسئله فرهنگ است. چه مقصود آقای نماینده از «دختر خوشگلا» مصوبۀ پالرمو باشد -چنانکه نایبرئیس مجلس مدعی شده است- چه موقعیتهای مفروضی که موسوی ارائه کرده است، اصل این عبارت ، معنایی جنسی دارد و بر کلیشههای جنسیتی فرودست انگارانه بناشده است.
مسئله، رفتار آقای نماینده نیست. مسئله، گفتار آقای نماینده است. گفتاری که بر مبنای نظریههای گفتمانی، خود محصول کرداری اجتماعی است که در محمل زبان منتقل میشود. تشبیه یک مصوبه یا عهدنامه به زن، آنهم با تعبیر دختر خوشگل یا زشت، به معنای قرار دادن زن در مقام ابژهی جنسی غایب است. تشبیه باری از دوش کسی برنمیدارد. همنشینی کلمات و همسایگی آنها در بافت فرهنگ و زبان مجوز حکم کردن و قضاوت است. استعاری کردن این خوارداشت و فرودست انگاری که خود متضمن نوعی آزار زبانی جنسی است، عذر تقصیر نیست، عین تقصیر است. همین.
#تحلیل_متن
#تحلیل_روایت
#زن_به_مثابه_ابژه_جنسی
#کلیشه_های_جنسیتی
#نقد_فمینیستی
#سردبیر
#الفیا
🎈مجلۀ ادبی الفیا را دنبال کنید:
@alefya
آذرماه بود. لباس رسمی پوشیدم. دفتر حوزه هنری سرراست بود: حافظ – نبش سمیه. راس ساعت ۱۱ که قرار داشتیم رسیدم. نشانی دفترش را پیدا کردم. طبقه سوم حوزه هنری. وارد که شدم، به خانمی که مسئول دفترش بود سلام دادم و درخواست ملاقات کردم.
چشمانش را که با دستمال پاک میکرد، از زندگیاش گفت که آرام و ساده است. از عشقی که به فرزندانش دارد و آرزویی جز خوشبختی آنها ندارد. تنها سوالش این بود: “میانهات با کتاب چطور است؟” من هم برایش گفتم که کتاب زیاد میخوانم و بعضی مواقع هم چیزی مینویسم. خیلی خوشحال شد و تشویقم کرد.
این یادداشت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید:
http://alefyaa.ir/?p=3811
#امیر_حسین_فردی
#پنج_اردیبهشت
#سعید_چگینی
#مریم_فردی
#روایت_زندگی
#الفیا
🎈مجلۀ ادبی الفیا را دنبال کنید:
@alefya
چشمانش را که با دستمال پاک میکرد، از زندگیاش گفت که آرام و ساده است. از عشقی که به فرزندانش دارد و آرزویی جز خوشبختی آنها ندارد. تنها سوالش این بود: “میانهات با کتاب چطور است؟” من هم برایش گفتم که کتاب زیاد میخوانم و بعضی مواقع هم چیزی مینویسم. خیلی خوشحال شد و تشویقم کرد.
این یادداشت را در سایت مجلۀ ادبی الفیا بخوانید:
http://alefyaa.ir/?p=3811
#امیر_حسین_فردی
#پنج_اردیبهشت
#سعید_چگینی
#مریم_فردی
#روایت_زندگی
#الفیا
🎈مجلۀ ادبی الفیا را دنبال کنید:
@alefya
مجله ادبی الفیا
۵ اردیبهشت | مجله ادبی الفیا
در یک شرکت معتبر IT همکار بودیم. او در بخش خدمات پس از فروش و من در بخش فروش. در گعدههای شرکت بیشتر آشنا شدیم تا عصر جمعهای که بی هیچ مقدمه پای درکه خواستگاری کردم. با کوله کوهنوردی و لباس خاکی، از پلنگچال برگشته بود. حدود یک ماه بعد جواب مثبت داد. موضوع…
Forwarded from الفیا
بین همهی آنها که وحید را میشناختند و مرا، و در آن گذشتهی مشترکِ جمعی هم حضور داشتند هیچ پناهی بهتر از شما نبود. هیچ گوشی امینتر و هیچ دستی مهربانتر و هیچ خلوتی بهتر از سیاهیِ مانتوی بلند شما پیدا نکردم که بشنیم و این حرفها را در تاریکیِ آن بزنم و اندوه وحید را در آن بگسارم. میدانم که خانم چوبکار هنوز مادرِ پسرهای بیست و چند سال پیش است و یقین دارم هیچ مادری در هیچکجای عالم فرزندش را فراموش نمیکند. راستی روزتان مبارک خانم چوبکار.
http://alefyaa.ir/?p=3981
#روایت_معلم
#احسان_حسینی_نسب
#نامه_ای_به_معلم_کلاس_اول_یک_سناتور_بازنشسته
#الفیا
کانال مجله ی ادبی الفیا: @alefya
http://alefyaa.ir/?p=3981
#روایت_معلم
#احسان_حسینی_نسب
#نامه_ای_به_معلم_کلاس_اول_یک_سناتور_بازنشسته
#الفیا
کانال مجله ی ادبی الفیا: @alefya
مجله ادبی الفیا
نامهای به معلم کلاس اول یک سناتورِ بازنشسته | مجله ادبی الفیا
سلام خانم چوبکار، خوبی؟ مرا میشناسی؟ مرا یادت میآید؟ چهره من توی خاطرت مانده؟ بعید میدانم فراموش کرده باشی؛ اگرچه بیست و چند سال از آن روزها میگذرد. من و سی–چهل تا پسر بچه هفت ساله دیگر که با دماغهای آویزان و کله کچل یک سال وقت شریفتان را در دبستان…
▪️تَلَفَش نکنید
📌درباره گرفتن فرهاد جعفری
🖋میثم امیری
فرهاد جعفری آدمْ حسابی است؛ شریف و شفیق و بسیار قابل احترام. درباره دستگیر شدنش چیزی نمیتوانم بگویم. همیشه در هر حکومتی و در نسبت با هر اتّهامی باید پرونده را مطالعه کرد؛ ولو شاکی محمدرضا پهلوی باشد و متشاکی سید روحالله خمینی. از این دست حرفها هم که میگوید جای نویسنده زندان نیست هم خوشم نمیآید؛ انگار جای راننده و کارگر و بقال و آخوند و باقی ملّتْ زندان است. زندان جای هیچ کسی نیست مگر این که آن کس جرمی مرتکب شده باشد و البته که «جرم قانونی است.» از نظر حقوقی و سیاسی و امنیتی بابت جعفری نگران نیستم؛ حقوق خوانده است و خودش از پس خودش برمیآید.
دستگیری جعفری من را بر آن داشت که بگویم، با او از سال ۸۸ و بعد از کتاب مزخرفش «کافه پیانو»، دوست هستم. از آنهایی است که میتوانید پای دوستیاش حساب کنید و اگر دمخور قهوههایش باشید، رفیقتان هم میتواند باشد. خوشمشرب است و بامرام. اهل راستگویی و مثل خودمان بچّه آدم است؛ تنها فرقش با ما کوهیها در این است که او عضو «جمهور مردم» است از شهر. در اصل ماجرا فرقی نمیکند، تنها این مزیّت برای ما کوهیها برقرار است که وقتی کار کردن سر «مزرعه پدری» را آغاز کردیم که قد بیل از قد خودمان بیشتر بود. منهای بیل، بالایی و آقایی و سروری و مولایی هیچ کسی را هم تا به حال نپذیرفتیم و به حق رسولالله از این به بعد هم نخواهیم پذیرفت. تنها فرق من با او در این است که او ولایت فقیه را قبول ندارد و من ولایت فقیهای را قبول دارم که «نوکر مردم» باشد.
با هم همسفره شدهایم. در سفری خاطرهانگیز به سوادکوه سربلند به سال ۹۴ که استاد آقا ابراهیم و جناب جواد محقق هم بودهاند و البته در جاهایی دیگر همچون کافه کنج و غذاخوری در شاندیز و کافهای در مشهد و کافهای دیگر در شاندیز و کافهای در کرج و این قصّه تمامی نداشته باشد الهی.
«همین» را خواستم بگویم. همین که این بنده خدا را که گرفتهاند دوست من است و فردین و سجّاد و محسن و کسانِ دیگر. مروّت نیست دوستمان را به شما معرّفی نکنیم. کسی که نویسنده است و هیچ وقت نامش در هیچ سیاههای از نویسندگان باندی (ارزشینما و شبهروشنفکر) در هیچ لحظهای از تاریخ کاندیدای زدن پروژهها به بدن نبوده است.
آخر این که خدا کند این بازیْ طرّاحی شده از سوی خودش باشد تا خیالمان تخت باشد. با این حال، نگران جان جعفری هستیم. حتّی درباره حکم اعدام نظر نمیدهیم، ولی چون حضرات سابقهشان سیاه است، تذکّر میدهیم که «تَلَفَش نکنید.»
#فرهاد_جعفری
#میثم_امیری
#الفیا
@alefya
📌درباره گرفتن فرهاد جعفری
🖋میثم امیری
فرهاد جعفری آدمْ حسابی است؛ شریف و شفیق و بسیار قابل احترام. درباره دستگیر شدنش چیزی نمیتوانم بگویم. همیشه در هر حکومتی و در نسبت با هر اتّهامی باید پرونده را مطالعه کرد؛ ولو شاکی محمدرضا پهلوی باشد و متشاکی سید روحالله خمینی. از این دست حرفها هم که میگوید جای نویسنده زندان نیست هم خوشم نمیآید؛ انگار جای راننده و کارگر و بقال و آخوند و باقی ملّتْ زندان است. زندان جای هیچ کسی نیست مگر این که آن کس جرمی مرتکب شده باشد و البته که «جرم قانونی است.» از نظر حقوقی و سیاسی و امنیتی بابت جعفری نگران نیستم؛ حقوق خوانده است و خودش از پس خودش برمیآید.
دستگیری جعفری من را بر آن داشت که بگویم، با او از سال ۸۸ و بعد از کتاب مزخرفش «کافه پیانو»، دوست هستم. از آنهایی است که میتوانید پای دوستیاش حساب کنید و اگر دمخور قهوههایش باشید، رفیقتان هم میتواند باشد. خوشمشرب است و بامرام. اهل راستگویی و مثل خودمان بچّه آدم است؛ تنها فرقش با ما کوهیها در این است که او عضو «جمهور مردم» است از شهر. در اصل ماجرا فرقی نمیکند، تنها این مزیّت برای ما کوهیها برقرار است که وقتی کار کردن سر «مزرعه پدری» را آغاز کردیم که قد بیل از قد خودمان بیشتر بود. منهای بیل، بالایی و آقایی و سروری و مولایی هیچ کسی را هم تا به حال نپذیرفتیم و به حق رسولالله از این به بعد هم نخواهیم پذیرفت. تنها فرق من با او در این است که او ولایت فقیه را قبول ندارد و من ولایت فقیهای را قبول دارم که «نوکر مردم» باشد.
با هم همسفره شدهایم. در سفری خاطرهانگیز به سوادکوه سربلند به سال ۹۴ که استاد آقا ابراهیم و جناب جواد محقق هم بودهاند و البته در جاهایی دیگر همچون کافه کنج و غذاخوری در شاندیز و کافهای در مشهد و کافهای دیگر در شاندیز و کافهای در کرج و این قصّه تمامی نداشته باشد الهی.
«همین» را خواستم بگویم. همین که این بنده خدا را که گرفتهاند دوست من است و فردین و سجّاد و محسن و کسانِ دیگر. مروّت نیست دوستمان را به شما معرّفی نکنیم. کسی که نویسنده است و هیچ وقت نامش در هیچ سیاههای از نویسندگان باندی (ارزشینما و شبهروشنفکر) در هیچ لحظهای از تاریخ کاندیدای زدن پروژهها به بدن نبوده است.
آخر این که خدا کند این بازیْ طرّاحی شده از سوی خودش باشد تا خیالمان تخت باشد. با این حال، نگران جان جعفری هستیم. حتّی درباره حکم اعدام نظر نمیدهیم، ولی چون حضرات سابقهشان سیاه است، تذکّر میدهیم که «تَلَفَش نکنید.»
#فرهاد_جعفری
#میثم_امیری
#الفیا
@alefya
رستگاری در سیوپنج سالگی
نظر #غلامرضا_طریقی درباره #پروین_اعتصامی را در کمتر از 10 دقیقه در #الفیا بخوانید.
http://alefyaa.ir/?p=9291
@alefya
نظر #غلامرضا_طریقی درباره #پروین_اعتصامی را در کمتر از 10 دقیقه در #الفیا بخوانید.
http://alefyaa.ir/?p=9291
@alefya
افشین علا از شجاعت و صراحت در بازنگری پروندههای مبهم مینویسد.
خواندن متن علا اندازه برآمدن خورشید طول میکشد.
http://alefyaa.ir/?p=9317
@alefya
#الفیا #افشین_علا #عباس_امیرانتظام #تظلم_خواهی
خواندن متن علا اندازه برآمدن خورشید طول میکشد.
http://alefyaa.ir/?p=9317
@alefya
#الفیا #افشین_علا #عباس_امیرانتظام #تظلم_خواهی
اسماعیل امینی در اولین روراست:
✔ نهادهای امنیتی نباید در کار ممیزی دخالت کنند.
✔ بهای توسعه فکر و توسعه آزادی را باید بپردازیم.
✔ موارد ممیزی را قانون نباید تعیین کند، عرف باید تعیین کند.
✔ سیاستمداران مشتری ابتذالند.
✔ این حقهبازی است برای این که اسم سانسور را نبریم، بگوییم ممیزی.
✔ شورای عالی انقلاب فرهنگی گاهی تحت تأثیر سیاست بوده است.
✔ روشنفکران شدیدا خودی و غیر خودی دارند.
✔ سیاههای از واژههای ممنوعه وجود ندارد.
✔ در صدا و سیما هم قدرت هست هم پول... ایستادن در مقابل پول خیلی سخت است.
https://www.aparat.com/v/teYFN
#الفیا
#روراست
#ممیزی
@alefya
✔ نهادهای امنیتی نباید در کار ممیزی دخالت کنند.
✔ بهای توسعه فکر و توسعه آزادی را باید بپردازیم.
✔ موارد ممیزی را قانون نباید تعیین کند، عرف باید تعیین کند.
✔ سیاستمداران مشتری ابتذالند.
✔ این حقهبازی است برای این که اسم سانسور را نبریم، بگوییم ممیزی.
✔ شورای عالی انقلاب فرهنگی گاهی تحت تأثیر سیاست بوده است.
✔ روشنفکران شدیدا خودی و غیر خودی دارند.
✔ سیاههای از واژههای ممنوعه وجود ندارد.
✔ در صدا و سیما هم قدرت هست هم پول... ایستادن در مقابل پول خیلی سخت است.
https://www.aparat.com/v/teYFN
#الفیا
#روراست
#ممیزی
@alefya
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
روراست با اسماعیل امینی (سانسور شعر در ایران) | ۱
با اسماعیل امینی در موضوع سانسور شعر در ایران گفت و گو کرده ایم.
اول هفته -۲-
یکم؛ شایعه کردهاند که قزلیِ ما میرود به باغ کتاب. امکان ندارد که قزلی بشود رییس حراجکده کتاب و فرهنگ.
دوم؛ از این هفته «آبباریکه» جاری میشود در الفیا. میخواهیم بگوییم آب «هست ولی کم است.» شاید روزی همین هم نبود اگر نجنبیم.
سوم؛ اسماعیل امینی در روراست میگوید: «برخی از روشنفکران سانسور ذهنی دارند… مثلا شاعری ۵۰ سال شعر میگوید، ولی در شعرش هیچ نشانی از آیینهایی که مردم برگزار میکنند نیست.»
چهارم؛ محمدنامی پرسیده است: «الفیا ضامن امنیت پس از انتشار نوشته من خواهد بود؟!» «الجواب»: مشتاق نوشتهات هستیم.
پنجم؛ کورش علیانی گفته با تکتک ایدههای یادداشت اوّلم مخالف است. او طرفدار متن خنثی است که اسم شیکش میشود «بررسیهای علمی زبان.» البته او یک لحظه شانس خودش را در خنثی نبودن امتحان کرده و نوشته محسن را به «عربدهکشی» تعبیر کرده است. خنثی نبودن باید خودش را در چگونه گفتن نشان دهد نه فقط در چه گفتن. دیگر آنکه الفیا حزب سیاسی نیست؛ کسی مخالف هم بود میتواند در آن بنویسد. «از این طرف که منم راه کاروان باز است.»
ششم؛ سکّه از ۳ میلیون هم رد شد. پس جایزه جلال در هر بخش شد ۹۰ میلیون. یک بار هم به سود ادبیات. «همیشه شعبان، یک بار هم رمضان.»
#سردبیر
#اول_هفته
#الفیا
@alefya
یکم؛ شایعه کردهاند که قزلیِ ما میرود به باغ کتاب. امکان ندارد که قزلی بشود رییس حراجکده کتاب و فرهنگ.
دوم؛ از این هفته «آبباریکه» جاری میشود در الفیا. میخواهیم بگوییم آب «هست ولی کم است.» شاید روزی همین هم نبود اگر نجنبیم.
سوم؛ اسماعیل امینی در روراست میگوید: «برخی از روشنفکران سانسور ذهنی دارند… مثلا شاعری ۵۰ سال شعر میگوید، ولی در شعرش هیچ نشانی از آیینهایی که مردم برگزار میکنند نیست.»
چهارم؛ محمدنامی پرسیده است: «الفیا ضامن امنیت پس از انتشار نوشته من خواهد بود؟!» «الجواب»: مشتاق نوشتهات هستیم.
پنجم؛ کورش علیانی گفته با تکتک ایدههای یادداشت اوّلم مخالف است. او طرفدار متن خنثی است که اسم شیکش میشود «بررسیهای علمی زبان.» البته او یک لحظه شانس خودش را در خنثی نبودن امتحان کرده و نوشته محسن را به «عربدهکشی» تعبیر کرده است. خنثی نبودن باید خودش را در چگونه گفتن نشان دهد نه فقط در چه گفتن. دیگر آنکه الفیا حزب سیاسی نیست؛ کسی مخالف هم بود میتواند در آن بنویسد. «از این طرف که منم راه کاروان باز است.»
ششم؛ سکّه از ۳ میلیون هم رد شد. پس جایزه جلال در هر بخش شد ۹۰ میلیون. یک بار هم به سود ادبیات. «همیشه شعبان، یک بار هم رمضان.»
#سردبیر
#اول_هفته
#الفیا
@alefya
اول هفته -۳-
فقط خدا
یکم؛ در کیهان نوشتند که من در کارگاهم گفتهام نویسندههای زن از زنان فاسد دوره پهلوی الگوبرداری کنند! درست این بود که دستِ کم خبر کارگاه فقط خوانده میشد. کارگاه درباره سوژهیابی بود؛ در سوژهیابی تشخیص خوب یا بد بودن سوژهها با نویسنده داستان است، با این حال من در کارگاهم به شخصیتهای بد و خوب اشاره کردهام. بامزه است که ستوننویس کیهان فکر میکند هر نوع سوژهیابی از شخصیتهای بد یا خنثی به الگوبرداری منجر میشود. دیگر آنکه کیهان که خود متخصص این دست موضوعات است، فرق بین «الگو» قرار دادن و سوژهبرداری را میداند؛ کیهانیها بیشتر از آن که درباره آدمهای انقلاب اسلامی نوشته باشند، درباره زنان و مردان دوره پهلوی کتاب درآوردهاند. قبلترها در رثای شایانفر و در تحسین حاج حسین متنهایی در پلاس نوشته بودم که همچنان درست میدانمشان. ولی استاد باید فکری به حال ستوننویس صفحه ۳ بکند. این هم از کیهان.
دوم؛ خانم الهام فلّاح از برندهگان جایزه ادبی پروین در دوره پیشین فرمودند که به رغم احترامی که برای رهبر فقید انقلاب و خانوادهشان قائل هستند، بنیاد با برگزاری اختتامیه جایزه پروین در حسینیه جماران، ادبیات زنان را در حد «ختم انعام» تنزّل داده است. کیهان در توصیف روند برگزاری جایزه پروین تیتر زده است: «جولان سکولاریستها»، یکی از چشمهایها هم که میگوید ما «ختم انعام» برگزار کردهایم. خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کند.
سوم؛ چهلتن از سانسور نالیده ولی سطح انتظارش را از امکان ارائه تصویر همجنسبازانه بالاتر نبرده است. این مسألهای نیست؛ مسائل مهمّی وجود دارد.
چهارم؛ الفیای هفته پیش خلوت برگزار شد. بیشتر به این خاطر که سردبیر درگیر اثاثکشی در خیابان ۱۷شهریور بوده است. با این حال چندین یادداشت انتقادی به دستمان رسید که مناسب ندیدیمشان؛ در یک قلم سه یادداشت از دبیر اجراییمان را رد کردیم.
پنجم؛ کتابخانه الفیا را همان طور که در یادداشت اول وعده داده بودیم آماده و سیاهههای ۱۲+۱ کتاب را کمکم منتشر میکنیم.
ششم؛ الفیا در دوره تازه، هنوز هیچ نقدی منتشر نکرده ولی مقدّماتش را آماده کرده است و از نقد پرفروشهای شعر و داستان منتشر شده در دهه ۹۰ آغاز میکند.
#اول_هفته
#الفیا
#سردبیر
@alefya
فقط خدا
یکم؛ در کیهان نوشتند که من در کارگاهم گفتهام نویسندههای زن از زنان فاسد دوره پهلوی الگوبرداری کنند! درست این بود که دستِ کم خبر کارگاه فقط خوانده میشد. کارگاه درباره سوژهیابی بود؛ در سوژهیابی تشخیص خوب یا بد بودن سوژهها با نویسنده داستان است، با این حال من در کارگاهم به شخصیتهای بد و خوب اشاره کردهام. بامزه است که ستوننویس کیهان فکر میکند هر نوع سوژهیابی از شخصیتهای بد یا خنثی به الگوبرداری منجر میشود. دیگر آنکه کیهان که خود متخصص این دست موضوعات است، فرق بین «الگو» قرار دادن و سوژهبرداری را میداند؛ کیهانیها بیشتر از آن که درباره آدمهای انقلاب اسلامی نوشته باشند، درباره زنان و مردان دوره پهلوی کتاب درآوردهاند. قبلترها در رثای شایانفر و در تحسین حاج حسین متنهایی در پلاس نوشته بودم که همچنان درست میدانمشان. ولی استاد باید فکری به حال ستوننویس صفحه ۳ بکند. این هم از کیهان.
دوم؛ خانم الهام فلّاح از برندهگان جایزه ادبی پروین در دوره پیشین فرمودند که به رغم احترامی که برای رهبر فقید انقلاب و خانوادهشان قائل هستند، بنیاد با برگزاری اختتامیه جایزه پروین در حسینیه جماران، ادبیات زنان را در حد «ختم انعام» تنزّل داده است. کیهان در توصیف روند برگزاری جایزه پروین تیتر زده است: «جولان سکولاریستها»، یکی از چشمهایها هم که میگوید ما «ختم انعام» برگزار کردهایم. خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کند.
سوم؛ چهلتن از سانسور نالیده ولی سطح انتظارش را از امکان ارائه تصویر همجنسبازانه بالاتر نبرده است. این مسألهای نیست؛ مسائل مهمّی وجود دارد.
چهارم؛ الفیای هفته پیش خلوت برگزار شد. بیشتر به این خاطر که سردبیر درگیر اثاثکشی در خیابان ۱۷شهریور بوده است. با این حال چندین یادداشت انتقادی به دستمان رسید که مناسب ندیدیمشان؛ در یک قلم سه یادداشت از دبیر اجراییمان را رد کردیم.
پنجم؛ کتابخانه الفیا را همان طور که در یادداشت اول وعده داده بودیم آماده و سیاهههای ۱۲+۱ کتاب را کمکم منتشر میکنیم.
ششم؛ الفیا در دوره تازه، هنوز هیچ نقدی منتشر نکرده ولی مقدّماتش را آماده کرده است و از نقد پرفروشهای شعر و داستان منتشر شده در دهه ۹۰ آغاز میکند.
#اول_هفته
#الفیا
#سردبیر
@alefya
سید حسن ۴۶ ساله است؛ سن خطرناکی است در خاندان خمینی. اگر گردنه ۵۰ سالگی را رد کند، چند دهه فعّال خواهد بود در فقه و اصول و سیاست و سینما و شاید ادبیات. روایت سردبیر را در پایین میخوانید؛ اگر بخواهیم بگوییم سید حسن چطور آدمی است، در یک عبارت باید عنوان کنیم Easygoing and Cute. این دو واژه فرنگی بهتر از دو واژه فارسی «راحت و باحال» منظور را میرساند.
#الفیا
#سید_حسن_خمینی
#جماران
#نویسنده_ها
http://alefyaa.ir/?p=9777
@alefya
#الفیا
#سید_حسن_خمینی
#جماران
#نویسنده_ها
http://alefyaa.ir/?p=9777
@alefya
مجله ادبی الفیا
روایت سردبیر از دیدار نویسندهها با سید حسن/ مارکز از دستمان ناراحت بود/ از پیرامون امام بنویسید | مجله ادبی الفیا
دیدار جمعی از نویسندهها با سید حسن خمینی در جماران چند نکته جالب داشت.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ مشکل نشر و کتاب در ایران فراتر از ممیزی است.
🔴 تیزر گفتگوی برنامهی روراست با #محمدعلی_مهدوی_راد، رئیس هیأت نظارت بر ضوابط نشر کتاب.
#الفیا
#روراست
#ممیزی
#محمدعلی_مهدوی_راد
🔴 تیزر گفتگوی برنامهی روراست با #محمدعلی_مهدوی_راد، رئیس هیأت نظارت بر ضوابط نشر کتاب.
#الفیا
#روراست
#ممیزی
#محمدعلی_مهدوی_راد
🔴 روراست ۲ با مهدویراد: به کتاب آقای عباس میلانی مجوز ندادیم؛ فصلهای آخر این کتاب وهن خود آقای میلانی است.
🔸 ممنوع القلم داریم.
🔹بررس به متن اضافه نمیکند.
🔸متون کلاسیک و متون کهن و میراث ادبیات فارسی ممیزی نمیشوند.
🔹به مرحوم قاضی گفتند که نان و شراب را به نان و سرکه تغییر بده.
🔸در خیابان به من که عمامه دارم پیشنهاد میدهند که کتاب زیر زمینی بخرم.
#الفیا
#روراست
#ممیزی
#مهدوی_راد
http://alefyaa.ir/?p=10030
@alefya
🔸 ممنوع القلم داریم.
🔹بررس به متن اضافه نمیکند.
🔸متون کلاسیک و متون کهن و میراث ادبیات فارسی ممیزی نمیشوند.
🔹به مرحوم قاضی گفتند که نان و شراب را به نان و سرکه تغییر بده.
🔸در خیابان به من که عمامه دارم پیشنهاد میدهند که کتاب زیر زمینی بخرم.
#الفیا
#روراست
#ممیزی
#مهدوی_راد
http://alefyaa.ir/?p=10030
@alefya
مجله ادبی الفیا
روراست ۲ با مهدویراد: به کتاب آقای عباس میلانی مجوز ندادیم؛ فصلهای آخر این کتاب وهن خود آقای میلانی است | مجله ادبی الفیا
آقای مهدویراد بر ضوابط نشر کتاب در ایران نظارت میکند و از سانسور میگوید