Forwarded from SUT Twitter
شمشیرِ بلاتکلیفی، روانِ آدمهای اضطرابی را به نرمی بریدن پنیر با چاقو، تکه تکه میکند و از آن میتوان برای شکنجه و شستشوی مغزی (Brainwashing) آنها استفاده کرد.
«دکتر روح الله صدیق»
@sut_tw
«دکتر روح الله صدیق»
@sut_tw
یادم باشه سری بعد که خواستم راجع به سربازی بنویسم، از استعاره چاقو و پنیر هم استفاده کنم.
همه چیز این سربازی لعنتی به شدت بهم گره خورده و دائما در تلاشم تا یه جوری بازش کنم.
قشنگی کار اونجاست که ممکنه حداقل دو ماه دیگه هم طول بکشه و اگه به اون موقع کارم کشیده بشه، plan B که چیده بودم هم خود به خود دود میشه میره رو هوا. بعدشم احتمالا باید دخیل ببندم به امامزاده بیژن!
همه چیز این سربازی لعنتی به شدت بهم گره خورده و دائما در تلاشم تا یه جوری بازش کنم.
قشنگی کار اونجاست که ممکنه حداقل دو ماه دیگه هم طول بکشه و اگه به اون موقع کارم کشیده بشه، plan B که چیده بودم هم خود به خود دود میشه میره رو هوا. بعدشم احتمالا باید دخیل ببندم به امامزاده بیژن!
گمونم امروز پنیک اتک هم آنلاک شد!!
مطابق روال معمول این روزام تو پلیس ۱۰+ بودم که حین انجام دادن کارام یه استرس شدیدی همه وجودم رو گرفت و مجبورم کرد برم بشینم. ولی نشستن و نفس عمیق هم کمکی نکرد و بعد چند ثانیه غش کردم و افتادم زمین! بیدار که شدم دیدم مردم بالا سرم وایستادن و .....
مطابق روال معمول این روزام تو پلیس ۱۰+ بودم که حین انجام دادن کارام یه استرس شدیدی همه وجودم رو گرفت و مجبورم کرد برم بشینم. ولی نشستن و نفس عمیق هم کمکی نکرد و بعد چند ثانیه غش کردم و افتادم زمین! بیدار که شدم دیدم مردم بالا سرم وایستادن و .....
یه ترکیب غذایی جدید پیدا کردم که اصلا یا مقلب القلوب و الابصار! به شدت زود هم میشه آمادش کرد.
اینجوریه که تو یه روز که بیکار بودین، سس پستو با سیر فراوون درست میکنید و میذارید کنار.
اینجوریه که قارچ میخرین، میشورین، درشت درشت خورد میکنید و تو یه ماهیتابه با بالاترین حرارت ممکن سرخش میکنید تا طلایی بشه. بعدش حرارت رو خاموش میکنین و از همون سس پستو بهش اضافه میکنید و بدین شکل غذای مورد علاقه جدیدم آماده میشه.
نکته اول، ترکیبات اصلی پستو ایناست: ریحون، گردو، سیر و روغن زیتون با یه کم آبلیمو
نکته دوم: من سس و قارچ آماده داشتم و کل آماده سازی غذا ده دقیقه هم نشد.
اینجوریه که تو یه روز که بیکار بودین، سس پستو با سیر فراوون درست میکنید و میذارید کنار.
اینجوریه که قارچ میخرین، میشورین، درشت درشت خورد میکنید و تو یه ماهیتابه با بالاترین حرارت ممکن سرخش میکنید تا طلایی بشه. بعدش حرارت رو خاموش میکنین و از همون سس پستو بهش اضافه میکنید و بدین شکل غذای مورد علاقه جدیدم آماده میشه.
نکته اول، ترکیبات اصلی پستو ایناست: ریحون، گردو، سیر و روغن زیتون با یه کم آبلیمو
نکته دوم: من سس و قارچ آماده داشتم و کل آماده سازی غذا ده دقیقه هم نشد.
The Rebel
جدی جدی بردیم ^_^
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
We lost, as fucking always
حالا نمیدونم طرفداری بقیه تیما چطوره؛ ولی این بارسای لعنتی اینجوریه که دقیقا هر وقت بهش امید بستی، گند میزنه به اعصابت. شکر خدا امشب هم یه باخا تحقیر آمیز دیگه داشتیم.
آخرین باری که لباس تیم رو پوشیده بودم یادم نمیاد و دقیقا همین امشب که پوشیدم و کودک درونم ذوق زده بود اینجوری شد.
آخرین باری که لباس تیم رو پوشیده بودم یادم نمیاد و دقیقا همین امشب که پوشیدم و کودک درونم ذوق زده بود اینجوری شد.
بعد قشنگی کار اونجاست که برای کاهش اضطراب و گذروندن زمان، ورزش هم کنسله. چون به طرز مسخرهایی پا درد میشم اگه به زانوم فشار بیاد. به عبارت دیگه تنها ورزش ممکن پیادهرویه! اونم جایی که شیب نباشه و....
The Rebel
سیاوش کسرایی یه جایی میگه: آری آری، زندگی زیباست. زندگی آتشگهی دیرینه پابرچاست. گر بیفروزیش، رقص شعلهاش تا بیکران پیداست؛ ورنه خاموش است و خاموشی، گناه ماست.
آقای کسرایی نیستی بگی اگه هیزمها خیس شده بودن، اگه کفتارا و شغالا شاشیده بودن روش، چه گوهی باید خورد؟ هر چی باد میزنم و فوت میکنم این زندگی لعنتی افروخته نمیشه!
Forwarded from توییتر دانشگاه تهرانی ها
Forwarded from توییتر فارسی
دارم غصه میخورم برای کسایی که هنوز با من آشنا نشدن ، بنده خداها:)))
• بلندترین شب سال •
@OfficialPersianTwitter
• بلندترین شب سال •
@OfficialPersianTwitter
بعد از دو ماه بالاخره اومدم شرکت.
حس تلخ و شیرینی داشت.
همون اولش که سگها رو دیدم، کلی باهاشون بازی کردم و خندیدم. بعدش تو اتاق بابا بغض کردم و تو کارگاه ترکید. الانم که اومدم بالا و با دیدن گل و گیاهام عسل توی وجودم جریان پیدا کرد.
حس تلخ و شیرینی داشت.
همون اولش که سگها رو دیدم، کلی باهاشون بازی کردم و خندیدم. بعدش تو اتاق بابا بغض کردم و تو کارگاه ترکید. الانم که اومدم بالا و با دیدن گل و گیاهام عسل توی وجودم جریان پیدا کرد.