The Rebel
257 subscribers
5.43K photos
423 videos
54 files
1.72K links
نوشتن، معنا بخشیدن به رنج است.
Download Telegram
همایون شجریان نمیخواد یه آهنگ بده بگه دستاتو‌ بردار از رو کابل نت؟
سرتاپای وجودم شده هورمون‌های استرس
The Rebel
دوتا خبر دارم، یکی خوب یکی بد. اول بده رو میگم، بعد خوبه. فردا میرم پیش متخصص نظام وظیفه فردا میرم پیش متخصص نظام وظیفه
امروز ازون روزایی بود که کارگران آخرش میزنه این داستان ادامه دارد + سه نقطه.
پیش جناب متخصص رفتم ولی به نتیجه خاصی نرسیدم و باید همچنان پیگیر و نگران باشم تا ببینم آخرش میشه یا نه.
خبر خوب امروز این بود که بعد ۵۰ روز جای زخم بسته شد، هیچ ترشحی ازش بیرون نیومده بود و دیگه نیازی به پانسمان نیست.
دوتا عمل از یه جا و به فاصله ده ماه باعث شده ظاهر به شدت عجیبی پیدا کنه. یه مربع فرو رفته که به رنگ آدم‌فضایی‌های هالیوودی دراومده.
میشه گفت دوستش دارم. یه جورایی اولین تتو رو بدنمه‌. بعدها میتونم دست بکشم روش و به خودم یادآوری کنم تا یک قدمی مرگ رفتم، برگشتم و بعدش دوباره زندگی کردم.
عااح جانم فدای چمپیونزلیگ
Forwarded from مُبهَم‌ و دور
عید آزادی کافه ها مبارک🌝🤲🏼
دیدین تو تلویزیون از چند ساعت قبل دربی برنامه پخش میکنن و راجع بهش حرف میزنن؟ منم از الان دلم میخواد راجع به بازی امشب حرف بزنم و گند بزنم تو نظم همیشگی کانال‌
فقط حیف حرف خاصی برای گفتن نیست. ذوق‌زده، چشم انتظار، کمی ترسیده و البته امیدوارم که روحیه بازیکن‌هامون برای برد کافی باشه‌.
جدی جدی بردیم ^_^
به قول خانم حمیرا:
چه حرفا که نگفته هنوز روی لبامه.
Forwarded from توییتر فارسی
آدمی باید شبیه تلگرام باشه؛
در اوج کمال،
در تقلای بهتر شدن...

»دایی | مجتبی«

@OfficialPersianTwitter
Forwarded from توییتر فارسی
یعنی چی سخت میگیری؟
خب قرمدنگ سخته حتما که سخت میگیرم دیگه مریض که نیستم خودمو اذیت کنم.

»اَمیرَمْ«

@OfficialPersianTwitter
این سه‌تا اپیزود جافکری رو پیشنهاد میکنم بشنوید. موضوعش سفر قهرمانه‌ که از قبل باهاش آشنا بودم ولی نمونه‌هایی که از زندگی واقعی میاره، ارزشمند و شنیدنی بودن.
کاش بشه زودتر فرار کنم برم شرکت. اینجا تو خونه، ترومای‌ بیمارستان مامانم رو ول نکرده و هم خودش به شدت اذیته، هم با حرف‌ها و یادآوری‌هاش من دارم اذیت میشم‌.
ناهشیار من تو بیمارستان همه زورش رو زد که همه چیز رو تقلیل بده به یه اتفاق و من فقط یه بار که تقریبا تشنج کردم واقعا ترسیدم، اون وقت الان وقت و بی‌وقت مامانم میاد میگه جراحت گفته با اون حجم خونریزی زنده بیرون اومدنت از اتاق عمل هم معجزه بوده و فلان پرستار گفته عفونت دو هفته تمام تو خونت‌ جریان داشته و.....
د آخه یعنی چی؟ حتی نمیدونم چه واکنشی باید بدم؟ الان باید شکرگزار چی باشم آخه؟ اینکه باید مثل یه حیوون تو تله افتاده برای فرار تقلا کنم؟ یا تنهایی که پر نمیشه؟ شایدم ازینکه هنوز نمیتونم از چهارتا پله بالا پایین برم و مثل یه خوک افتادم به پرخوری؟ کدوم زندگی دقیقا؟ مگه تو جهنم هم میشه زنده بود؟

#از_احساساتم
البته احتمالا اون علی مرده. یه آدم دیگه قراره بعدا که پادردش‌ خوب شد بره شرکت‌ و خشکی گلدون‌هاش رو ببینه و به یاد نفر قبلی، اونجا هم گریه کنه. یه آدم دیگه میره اونجا تا دوباره با چاقو و ادویه‌های خودش آشپزی کنه. آدمی که متعلق به یه دنیای دیگه است و هنوز من نیست.
چیزایی که می‌شه خرید بعد از این که شکر افزوده رو حذف می‌کنی:



-Farzad Bayan-

@uttweet
با توجه به شواهد و قرائن موجود،
در now or never ترین حالت ممکن هستم.
یه چیزی رو دوستانه بهتون بگم. اگه این روز‌ها خیلی دچار استرس و دلهره شروع جنگ و خشونت میشید، یه لطفی به خودتون بکنید و کمتر خبر‌های مربوط بهش رو ببینید و بخونید. اونم به دو دلیل:

اول اینکه اگه جنگ بشه، کاری از دست شما ساخته نیست. چه برای شروع چه برای توقفش. مطمین هم باشید تو دوره‌ای زندگی میکنیم که اگه جنگ بشه، خبردار خواهیم شد.
دوم اینکه اگه هدف از دنبال کردن اخبار این شکلی ایجاد آمادگی لازمه که خب اینم بیهوده اس. آمادگی که شما رو تو شرایط یه جنگ تمام عیار سالم و در رفاه نگه داره یه چیزی در حد زندگی کردن خارج از ایرانه که احتمالا الان براتون امکان پذیر نیست.

باید با همدیگه تمرین کنیم، غصه هر چیزی رو زمانی بخوریم که حداقل زمان خیلی اندکی تا رخ دادنش باقی باشه. زندگیمون خیلی کوتاه خیلییی.
به عنوان یه آدمی که ساکن سرزمین آخوندها و عرازشه‌ است، جنگ اون چنان اهمیتی برام نداره.
سالهاست که به بدتر شدن اوضاع عادت کردم و به جز زمان‌های کوتاهی که احتمالا تو فاز مانیا* بودم، امیدی به تغییر نداشتم.
آخرش به بدترین هم می‌رسیم ولی تا اون موقع، بین بدتر و بدترتر‌ اون چنان تفاوتی نمیبینم و نیازی نداره بابتش‌ ذهنم درگیر باشه.
حالا اینکه چقدر تو فرار از جوسازی‌ها و ادای "وای اگه جنگ بشه، همه می‌میرن" موفق باشم، یه بحث دیگه است.


* بخوانید کصخلیت‌ و توهم
همین‌طور که موشک‌پرونی و پهپادبازی و کسشر در جریان بود، توی توییتر یه دعوای ضمنی برقرار بود بین کسایی که طبق معمول داشتن به فراخور وضعیت جوک تولید می‌کردن، و کسایی که طبق معمول مدرک جامعه‌شناسی و علوم سیاسی نداشته‌شونو زده بودن زیر بغلشون و در حال نصیحت کردن و پرت کردن «با فلان چیز شوخی نکنید» تو سر و صورت این و اون بودن.

میرزاده‌ی عشقی که از معدود معاصرهای به شدت مورد علاقه‌ی منه، یه غزلی داره که قشنگ بیانگر این مکانیزم خنده‌ی تلخیه که قرن‌ها به عنوان آخرین آپشن ایرانیا برای گذران بدبختی استفاده شده:

من که خندم، نه بر اوضاع کنون می‌خندم
من بدین گنبدِ بی‌سقف و ستون می‌خندم
(یعنی این دنیای کیری بیری)

تو به فرمانده‌ی اوضاعِ کنون می‌خندی،
من به فرماندهیِ «کن فیکون» می‌خندم!
(متلکی که به خدا میگه رو‌ بگیرید دیگه، حوصله ندارم توضیح بدم)

همه کس بر بشرِ بوقلمونی خندد،
من به حزبِ فلکِ بوقلمون می‌خندم
(بوقلمون نماد دورنگیه)

خلق خندند به هر آبله‌رخساری و، من
به رخِ این فلکِ آبله‌گون می‌خندم

هرکس ایدون به جنونِ منِ مجنون خندد،
من به هر کس که بخندد به جنون می‌خندم!
(ایدون: اینطور)

آنچه بایست به تاریخ گذشته خندم،
کرده‌ام خنده؛ بر آینده کنون می‌خندم!

هرکه چون من ثمر علم، فلاکت دیدی
مُردی از گریه، منِ دلشده خون می‌خندم!

بعد از این من زنم از علم و فنون دم؟ حاشا!
من به هرچه بتر علم و فنون می‌خندم!

این «خون خندیدن» رو دیگه نباید لازم باشه برای ایرانی جماعت توضیح داد. اگه شما جزو دسته‌ی دومید، غلاف کنید جون مادرتون. شما با جدی بودنتون دقیقا همونقدر هیچ گُهی نمی‌تونید بخورید که اونا با خون خندیدنشون. منم همینطور. بقیه هم ایضا.

@TafsireKiri
▫️