ادعاهای بیاساس!
دوست عزیزم جناب دکتر سعید حجاریان در مصاحبه با انصاف نیوز موضوعاتی را مطرح کرده است که طرح آنها نه فقط به صلاح کشور نیست، بلکه اصولاً هیچ پایه و اساس واقعی ندارد.
طرح مسائلی از قبیل احتمال تحمیل منطقۀ پرواز ممنوع بر بخشی از مناطق کشور به منظور تجزیۀ آن از طرف آمریکا و متحدانش، بر هیچ قرینهای استوار نیست و بیان آنها از زبان چهرهای که به عنوان "استراتژیست" جریان اصلاحطلبی شهرت یافته است فقط میتواند به برخی جریانهای بسیار حاشیهای که سوداهای خطرناکی در بارۀ ایران در سر دارند، انگیزه و امید دهد.
متأسفانه مدتی است که برخی فعالان سیاسی یا از روی نگرانیهای ناشی از بیاطلاعی از سیاست بینالملل و یا به منظور تهییج احساسات ضد آمریکایی در میان تودۀ مردم، مسائلی را به آمریکا نسبت میدهند که بیش از آنکه به آمریکا آسیبی برساند، کشور را در معرض تهدید قرار میدهد.
من نمیدانم برای نقد سیاست آمریکا چه نیازی به طرح موضوعات بیمبنا و فاقد هرگونه سند ومدرک است؟ موضوعاتی که از قضا طرح آنها از سوی چهرههای برجسته، به شرایط ذهنی تحقق آنها دامن میزند و گرفتاری های بسیاری پدید میآورد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دوست عزیزم جناب دکتر سعید حجاریان در مصاحبه با انصاف نیوز موضوعاتی را مطرح کرده است که طرح آنها نه فقط به صلاح کشور نیست، بلکه اصولاً هیچ پایه و اساس واقعی ندارد.
طرح مسائلی از قبیل احتمال تحمیل منطقۀ پرواز ممنوع بر بخشی از مناطق کشور به منظور تجزیۀ آن از طرف آمریکا و متحدانش، بر هیچ قرینهای استوار نیست و بیان آنها از زبان چهرهای که به عنوان "استراتژیست" جریان اصلاحطلبی شهرت یافته است فقط میتواند به برخی جریانهای بسیار حاشیهای که سوداهای خطرناکی در بارۀ ایران در سر دارند، انگیزه و امید دهد.
متأسفانه مدتی است که برخی فعالان سیاسی یا از روی نگرانیهای ناشی از بیاطلاعی از سیاست بینالملل و یا به منظور تهییج احساسات ضد آمریکایی در میان تودۀ مردم، مسائلی را به آمریکا نسبت میدهند که بیش از آنکه به آمریکا آسیبی برساند، کشور را در معرض تهدید قرار میدهد.
من نمیدانم برای نقد سیاست آمریکا چه نیازی به طرح موضوعات بیمبنا و فاقد هرگونه سند ومدرک است؟ موضوعاتی که از قضا طرح آنها از سوی چهرههای برجسته، به شرایط ذهنی تحقق آنها دامن میزند و گرفتاری های بسیاری پدید میآورد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بدون تیتر!
در دوران سکونتام در خوابگاه دانشگاه تهران - کوی امیرآباد - یکی از کارکنان خوابگاه شتابان به سراغام آمد و در حالی که از ته دل شادمانی میکرد، گفت: امسال به حقوق ما مالیات نخورده است!
پرسیدم ماهیانه چقدر حقوق میگیرد؛ گفت؛ دو هزار و یازده تومن!
حالا به قول سیرجانیها "کارونۀ" بیژن زنگنه شده است! چنان با خوشحالی گفته است که کاهش سطح تولید اوپک شامل ایران نمیشود که هر کس نداند تصور میکند روزانه میلیونها بشکه نفت صادر میکند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
در دوران سکونتام در خوابگاه دانشگاه تهران - کوی امیرآباد - یکی از کارکنان خوابگاه شتابان به سراغام آمد و در حالی که از ته دل شادمانی میکرد، گفت: امسال به حقوق ما مالیات نخورده است!
پرسیدم ماهیانه چقدر حقوق میگیرد؛ گفت؛ دو هزار و یازده تومن!
حالا به قول سیرجانیها "کارونۀ" بیژن زنگنه شده است! چنان با خوشحالی گفته است که کاهش سطح تولید اوپک شامل ایران نمیشود که هر کس نداند تصور میکند روزانه میلیونها بشکه نفت صادر میکند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
برجام و خطوط خاکستری و قرمز!
محمد جواد ظریف کاهش تعهدات برجامی ایران را گامی "برگشتپذیر" دانسته است. تاریخ سیاست اما نشان میدهد گامی که به راحتی به پیش گذاشته میشود، یا اصلاً قابل برگشت نیست و یا به سختی و مشقت و هزینۀ فراوان به عقب برمیگردد!
بنابراین، اینک که دولت ایران برای کاهش پلکانی تعهدات برجامی خود مصمم به نظر میرسد، باید از هم اکنون این نکته را در نظر داشته باشد که این راه ممکن است برگشتناپذیر باشد.
از این گذشته، مشخص نیست که ایران در جهت کاهش تعهدات برجامی خود تا چه نقطهای میخواهد پیش رود؟ از سخنان مقامهای بلندپایۀ آمریکایی و اسرائیلی چنین برداشت میشود که آنها هم اکنون سرگرم تعیین خطوط خاکستری و قرمز خود در مورد فعالیتهای اتمی ایران هستند و احتمالاً به زودی آن را به طور رسمی اعلام میکنند.
فعلاً خطوط به اصطلاح خاکستری و قرمز آمریکا و اسرائیل مشخص نیست ولی این خطوط هر چه باشد، میتوان حدس زد که توقف ایران در منطقۀ خاکستری، صرفاً فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک را از طرف آنها تشدید میکند، اما عبور از خط قرمز به احتمال زیاد، همراه با تهدید جدی به استفاده از زور خواهد بود.
این در حالی است که هدف ایران از کاهش تعهدات برجامی خود، تحت فشار قرار دادن اروپا به منظور کمک آنها به خنثی کردن تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران است. اروپاییها خود بارها تأکید کردهاند که در این مورد با محدودیتهای بسیاری روبرویند و ایران نباید از آنها انتظار "معجزه "داشته باشد. با این حساب، چرا ایران همچنان از اروپا انتظار معجزه یا به عبارتی بیاثر کردن تحریمها را دارد؟ به نظرم این انتظار مبتنی بر تصوری است که دیپلماتهای وزارت خارجۀ ایران از تحولات نظام بینالملل بعد از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا دارند. به گمان آنها، ترامپ شکاف بین دو سوی آتلانتیک را چنان عمیق کرده است که با مانورهایی میتوان آن را عمیقتر کرد و از آن بهرۀ لازم را گرفت. این نوع تصورات به درجاتی از زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در بین بخشی از سیاسیون ایرانی وجود داشته و گویا تجربههای مکرر از بیمبنایی این تصور نیز قرار نیست خدشهای به استحکام آن وارد کند!
روشن است که بین اروپا و آمریکا اختلافهای تاکتیکی و حتی بعضاً استراتژیک وجود دارد، اما این اختلافات فقط از سوی کشورهایی قابل بهرهبرداری است که قواعد و هنجارهای نظام بینالملل را تنها چارچوب تحرکات سیاست خارجی خود تعریف کنند و داعیۀ تغییر آنها را نداشته باشند. جمهوری اسلامی در کلیت خود، داعیههایی بسیار فراتر از هنجارهای نظام بینالملل دارد و بنابراین، نه فقط اروپا که در لحظات اضطراری حتی روسیه و چین نیز خطر حمایت مؤثر از آن را نمیپذیرند و فاصله را به دقت رعایت میکنند.
با چنین وضعیتی گمان نمیرود که تحت فشار قرار دادن اروپا از طریق کاهش تعهدات برجامی نتیجهبخش باشد، از این رو، در این میان ممکن است فقط اعتبار برجام به کلی زائل شود. بیاعتبار شدن برجام اما آیا هدفی است که ایران با آن کنار آمده است؟ اگر کنار آمده است، پس از آن لغو رسمی آن میخواهد چه کند؟ توافق تازه؟ یا هر چه بادا باد! ای کاش این مسائل برای مردم روشن شود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
محمد جواد ظریف کاهش تعهدات برجامی ایران را گامی "برگشتپذیر" دانسته است. تاریخ سیاست اما نشان میدهد گامی که به راحتی به پیش گذاشته میشود، یا اصلاً قابل برگشت نیست و یا به سختی و مشقت و هزینۀ فراوان به عقب برمیگردد!
بنابراین، اینک که دولت ایران برای کاهش پلکانی تعهدات برجامی خود مصمم به نظر میرسد، باید از هم اکنون این نکته را در نظر داشته باشد که این راه ممکن است برگشتناپذیر باشد.
از این گذشته، مشخص نیست که ایران در جهت کاهش تعهدات برجامی خود تا چه نقطهای میخواهد پیش رود؟ از سخنان مقامهای بلندپایۀ آمریکایی و اسرائیلی چنین برداشت میشود که آنها هم اکنون سرگرم تعیین خطوط خاکستری و قرمز خود در مورد فعالیتهای اتمی ایران هستند و احتمالاً به زودی آن را به طور رسمی اعلام میکنند.
فعلاً خطوط به اصطلاح خاکستری و قرمز آمریکا و اسرائیل مشخص نیست ولی این خطوط هر چه باشد، میتوان حدس زد که توقف ایران در منطقۀ خاکستری، صرفاً فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک را از طرف آنها تشدید میکند، اما عبور از خط قرمز به احتمال زیاد، همراه با تهدید جدی به استفاده از زور خواهد بود.
این در حالی است که هدف ایران از کاهش تعهدات برجامی خود، تحت فشار قرار دادن اروپا به منظور کمک آنها به خنثی کردن تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران است. اروپاییها خود بارها تأکید کردهاند که در این مورد با محدودیتهای بسیاری روبرویند و ایران نباید از آنها انتظار "معجزه "داشته باشد. با این حساب، چرا ایران همچنان از اروپا انتظار معجزه یا به عبارتی بیاثر کردن تحریمها را دارد؟ به نظرم این انتظار مبتنی بر تصوری است که دیپلماتهای وزارت خارجۀ ایران از تحولات نظام بینالملل بعد از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا دارند. به گمان آنها، ترامپ شکاف بین دو سوی آتلانتیک را چنان عمیق کرده است که با مانورهایی میتوان آن را عمیقتر کرد و از آن بهرۀ لازم را گرفت. این نوع تصورات به درجاتی از زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در بین بخشی از سیاسیون ایرانی وجود داشته و گویا تجربههای مکرر از بیمبنایی این تصور نیز قرار نیست خدشهای به استحکام آن وارد کند!
روشن است که بین اروپا و آمریکا اختلافهای تاکتیکی و حتی بعضاً استراتژیک وجود دارد، اما این اختلافات فقط از سوی کشورهایی قابل بهرهبرداری است که قواعد و هنجارهای نظام بینالملل را تنها چارچوب تحرکات سیاست خارجی خود تعریف کنند و داعیۀ تغییر آنها را نداشته باشند. جمهوری اسلامی در کلیت خود، داعیههایی بسیار فراتر از هنجارهای نظام بینالملل دارد و بنابراین، نه فقط اروپا که در لحظات اضطراری حتی روسیه و چین نیز خطر حمایت مؤثر از آن را نمیپذیرند و فاصله را به دقت رعایت میکنند.
با چنین وضعیتی گمان نمیرود که تحت فشار قرار دادن اروپا از طریق کاهش تعهدات برجامی نتیجهبخش باشد، از این رو، در این میان ممکن است فقط اعتبار برجام به کلی زائل شود. بیاعتبار شدن برجام اما آیا هدفی است که ایران با آن کنار آمده است؟ اگر کنار آمده است، پس از آن لغو رسمی آن میخواهد چه کند؟ توافق تازه؟ یا هر چه بادا باد! ای کاش این مسائل برای مردم روشن شود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
زندانی سیاسی و جدال مفهومی!
بدون "مفهوم سازیِ" واژهها و اصطلاحات، "تفاهم" و یا همان فهم مشترک از آنها بین افراد بشر غیرممکن میشود. این همان بلایی است که اینک گریبان جامعۀ ما را گرفته است. برای نمونه غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوۀ قضائیه سخنانی در بارۀ نبود زندانی سیاسی در ایران مطرح کرده است که با واکنش برخی چهرهها از جمله علی مطهری روبرو شده است، اما این دو نفر که خاستگاه فکری و اعتقادی به نسبت مشترکی دارند و هر دو نیز به مراتبی از کلیت نظام جمهوری اسلامی دفاع میکنند- اسماعیلی دفاع جامع و کامل و مطهری دفاع توأم با نقد و احتیاط - قادر به تفاهم در مورد مفهوم زندانی سیاسی نیستند! با این حساب، دیگر افراد و گروههایی که خاستگاههای اعتقادی به کلی بیگانهای با یکدیگر دارند و هیچ نقطه اشتراکی در نظام مطلوب سیاسی - اقتصادی موردعلاقه شان دیده نمیشود، تا چه اندازه قادر به تفاهم و موضع مشترک و حتی برخورد مسالمتجویانۀ فکری با یکدیگرند!
متأسفانه جریانهای فکری مفهومساز در تاریخ معاصر ایران، همواره ضعیف و معیوب بودهاند و در سالهای اخیر به دلایل گوناگون حتی وجود خارجی هم ندارند. این است که هرج و مرج مفهومی دامنگیر جامعه شده است. هر کسی گویی با خودش حرف میزند و از ظن خود با دیگری دوست و دشمن میشود! خطرات ناشی از این هرج و مرج به قدری واضح است که نیاز به تشریح ندارد.
از این روست که من تدوین نظام مفهومی تازهای را ضروریترین کار فکری در ایران میدانم. طبعاً برای تدوین چنین نظامی، کمک گرفتن از سایر نظامهای مفهومی در عالم ضروری است چرا که قرار نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم و بر سر مفاهیم تعریفشده و با مصداقهای مشخص و از هم تفکیک شده، با یکدیگر به جنگ و جدال برخیزیم!
بر همین اساس، مفهوم زندانی سیاسی و فرقش با دیگر انواع زندانیان نیز موضوعی "مستحدثه" نیست که نیاز به اجتهاد جدید داشته باشد! این مفهوم از زمان پیدایش خود در دنیای مدرن، روند تطور خود را پشت سر گذاشته و ربطش با حقوق بشر، حقوق شهروندی و اقتضائات دمکراسی در بیشتر جوامع امروزی روشن شده است.
واقعیت این است که آنچه افرادی مانند علی مطهری مصداق "جرم سیاسی" مینامند، در دنیای امروز اصلاً جرم محسوب نمیشوند و اگر در کشوری، افرادی را به علت اعتقاد، اظهار نظر و یا اعتراض مدنی و مسالمتآمیز دستگیر و زندانی کنند، به لحاظ عرف حقوق بشری، آنها بیگناهند و در واقع "زندانی وجدان" یا "زندانی عقیدتی" معرفی میشوند و باید بی قید و شرط از زندان آزاد شوند.
طبق این تعریف، زندانیان سیاسی مورد نظر مطهری، زندانی عقیدتی یا وجدانیاند و اصولاً نباید در زندان باشند چرا که نوع اعتراض و مخالفت آنها با نظام سیاسی، طبق عرف حقوق شهروندی اصولاً مجرمانه به حساب نمیآید.
بدین ترتیب، در اینجا خلطی مفهومی صورت گرفته و به دلیل نوع پیچیدگیاش کمتر کسی حوصلۀ تدقیق و تفکیک مصداقی آن را دارد.
حال میرسیم به مفهوم زندانی امنیتی. مجرمانی که با نوع فعل و عمل خود امنیت جامعه را به خطر اندازند، در صورت محکوم شدن زندانی امنیتی محسوب میشوند. زندانیان امنیتی معمولاً دو دستهاند. یک دسته به قصد دستیابی به منافع شخصی و باندی و یا ضعف وجدان فردی، مرتکب بزه و جنایت تک نفره یا دسته جمعی علیه افراد، اجتماعات و یا نهادهای دولتی میشوند که طبعاً مجرم امنیتیاند و زندانی امنیتی هم به شمار میآیند. دستۀ دوم اما افرادیاند که نه بر اساس منافع شخصی و انگیزههای پلید بلکه به دلیل تعلق خاطرشان به یک مرام سیاسی و ایدئولوژیک و یا در چارچوب خط مشی یک تشکیلات سیاسی، با استفاده از زور و سلاح و خشونت، به بزه و جنایت علیه اهداف خصوصی، عمومی و دولتی دست میزنند. این دسته از افراد قطعاً مجرماند و سزاوار مجازات عادلانه، اما به دلیل تفاوت انگیزۀ آنان با بزهکاران عادی، در دنیای امروز به آنها مجرم سیاسی و زندانی سیاسی میگویند چرا که انگیزهشان از بزه سیاسی بوده است. از این رو، زندانی سیاسی به خلاف زندانی وجدانی یا عقیدتی بیگناه نیست، اما به دلیل انگیزۀ ارتکاب جرم، در روند دادرسی و تحمل حکم از مزایای خاصی برخوردار میشود.
میدانم که در قوانین جمهوری اسلامی هیچکدام از این تعاریف و تفکیکها به رسمیت شناخته نشده است به طوری که از یک سو، برخی از مخالفتها و اعتراضهای مسالمتجویانۀ عملی و حتی نظری و لفظی که در اغلب کشورهای جهان امری مجاز و قانونی است، به منزلۀ اقدامی مجرمانه تلقی شده و در عین حال، ارتکاب جرم با انگیزۀ سیاسی بدتر از جرم با انگیزۀ خودخواهانه قلمداد میشود تا جایی که مجرمانی از این دست بیشتر مورد غضب قرار میگیرند.
به هر حال اگر انگیزهای برای بهبود اوضاع وجود دارد، ابتدا باید این تفکیک و تعریفها مورد بحث قرار گرفته و دربارۀ آنها تصمیم گیری شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بدون "مفهوم سازیِ" واژهها و اصطلاحات، "تفاهم" و یا همان فهم مشترک از آنها بین افراد بشر غیرممکن میشود. این همان بلایی است که اینک گریبان جامعۀ ما را گرفته است. برای نمونه غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوۀ قضائیه سخنانی در بارۀ نبود زندانی سیاسی در ایران مطرح کرده است که با واکنش برخی چهرهها از جمله علی مطهری روبرو شده است، اما این دو نفر که خاستگاه فکری و اعتقادی به نسبت مشترکی دارند و هر دو نیز به مراتبی از کلیت نظام جمهوری اسلامی دفاع میکنند- اسماعیلی دفاع جامع و کامل و مطهری دفاع توأم با نقد و احتیاط - قادر به تفاهم در مورد مفهوم زندانی سیاسی نیستند! با این حساب، دیگر افراد و گروههایی که خاستگاههای اعتقادی به کلی بیگانهای با یکدیگر دارند و هیچ نقطه اشتراکی در نظام مطلوب سیاسی - اقتصادی موردعلاقه شان دیده نمیشود، تا چه اندازه قادر به تفاهم و موضع مشترک و حتی برخورد مسالمتجویانۀ فکری با یکدیگرند!
متأسفانه جریانهای فکری مفهومساز در تاریخ معاصر ایران، همواره ضعیف و معیوب بودهاند و در سالهای اخیر به دلایل گوناگون حتی وجود خارجی هم ندارند. این است که هرج و مرج مفهومی دامنگیر جامعه شده است. هر کسی گویی با خودش حرف میزند و از ظن خود با دیگری دوست و دشمن میشود! خطرات ناشی از این هرج و مرج به قدری واضح است که نیاز به تشریح ندارد.
از این روست که من تدوین نظام مفهومی تازهای را ضروریترین کار فکری در ایران میدانم. طبعاً برای تدوین چنین نظامی، کمک گرفتن از سایر نظامهای مفهومی در عالم ضروری است چرا که قرار نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم و بر سر مفاهیم تعریفشده و با مصداقهای مشخص و از هم تفکیک شده، با یکدیگر به جنگ و جدال برخیزیم!
بر همین اساس، مفهوم زندانی سیاسی و فرقش با دیگر انواع زندانیان نیز موضوعی "مستحدثه" نیست که نیاز به اجتهاد جدید داشته باشد! این مفهوم از زمان پیدایش خود در دنیای مدرن، روند تطور خود را پشت سر گذاشته و ربطش با حقوق بشر، حقوق شهروندی و اقتضائات دمکراسی در بیشتر جوامع امروزی روشن شده است.
واقعیت این است که آنچه افرادی مانند علی مطهری مصداق "جرم سیاسی" مینامند، در دنیای امروز اصلاً جرم محسوب نمیشوند و اگر در کشوری، افرادی را به علت اعتقاد، اظهار نظر و یا اعتراض مدنی و مسالمتآمیز دستگیر و زندانی کنند، به لحاظ عرف حقوق بشری، آنها بیگناهند و در واقع "زندانی وجدان" یا "زندانی عقیدتی" معرفی میشوند و باید بی قید و شرط از زندان آزاد شوند.
طبق این تعریف، زندانیان سیاسی مورد نظر مطهری، زندانی عقیدتی یا وجدانیاند و اصولاً نباید در زندان باشند چرا که نوع اعتراض و مخالفت آنها با نظام سیاسی، طبق عرف حقوق شهروندی اصولاً مجرمانه به حساب نمیآید.
بدین ترتیب، در اینجا خلطی مفهومی صورت گرفته و به دلیل نوع پیچیدگیاش کمتر کسی حوصلۀ تدقیق و تفکیک مصداقی آن را دارد.
حال میرسیم به مفهوم زندانی امنیتی. مجرمانی که با نوع فعل و عمل خود امنیت جامعه را به خطر اندازند، در صورت محکوم شدن زندانی امنیتی محسوب میشوند. زندانیان امنیتی معمولاً دو دستهاند. یک دسته به قصد دستیابی به منافع شخصی و باندی و یا ضعف وجدان فردی، مرتکب بزه و جنایت تک نفره یا دسته جمعی علیه افراد، اجتماعات و یا نهادهای دولتی میشوند که طبعاً مجرم امنیتیاند و زندانی امنیتی هم به شمار میآیند. دستۀ دوم اما افرادیاند که نه بر اساس منافع شخصی و انگیزههای پلید بلکه به دلیل تعلق خاطرشان به یک مرام سیاسی و ایدئولوژیک و یا در چارچوب خط مشی یک تشکیلات سیاسی، با استفاده از زور و سلاح و خشونت، به بزه و جنایت علیه اهداف خصوصی، عمومی و دولتی دست میزنند. این دسته از افراد قطعاً مجرماند و سزاوار مجازات عادلانه، اما به دلیل تفاوت انگیزۀ آنان با بزهکاران عادی، در دنیای امروز به آنها مجرم سیاسی و زندانی سیاسی میگویند چرا که انگیزهشان از بزه سیاسی بوده است. از این رو، زندانی سیاسی به خلاف زندانی وجدانی یا عقیدتی بیگناه نیست، اما به دلیل انگیزۀ ارتکاب جرم، در روند دادرسی و تحمل حکم از مزایای خاصی برخوردار میشود.
میدانم که در قوانین جمهوری اسلامی هیچکدام از این تعاریف و تفکیکها به رسمیت شناخته نشده است به طوری که از یک سو، برخی از مخالفتها و اعتراضهای مسالمتجویانۀ عملی و حتی نظری و لفظی که در اغلب کشورهای جهان امری مجاز و قانونی است، به منزلۀ اقدامی مجرمانه تلقی شده و در عین حال، ارتکاب جرم با انگیزۀ سیاسی بدتر از جرم با انگیزۀ خودخواهانه قلمداد میشود تا جایی که مجرمانی از این دست بیشتر مورد غضب قرار میگیرند.
به هر حال اگر انگیزهای برای بهبود اوضاع وجود دارد، ابتدا باید این تفکیک و تعریفها مورد بحث قرار گرفته و دربارۀ آنها تصمیم گیری شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دادگاه خاتمی چه سودی داشت؟
طبق گزارش رسانهها، دادگاه، ادعای دکتر محمد رضا خاتمی در مورد تقلب گسترده در انتخابات سال 88 را مصداق "نشر اکاذیب" دانست و او را به دو سال حبس محکوم کرد.
انتظار افکار از برگزاری دادگاه خاتمی این بود که موضوع "تقلب" در انتخابات سال 88 روشن و پروندۀ این ماجرا یک بار و برای همیشه بسته شود؛ اما ظاهراً نه فقط این مقصود محقق نشد بلکه نوع اطلاعرسانی از دفاعیات آقای خاتمی به دامنۀ ابهامات آن داستان افزود.
بنابراین میتوان این پرسش را مطرح کرد که اصولاً چرا این دادگاه به نسبت پر سر و صدا در این شرایط پر مسئله برگزار شد؟ اگر منظور متقاعدکردن افکار عمومی در مورد سلامت انتخابات سال 88 بود که این مقصود به دلیل بیاطلاعی جامعه از نوع دفاعیات خاتمی و قوت و ضعف اسناد و مدارک مورد نظرش به دست نیامد. اگر منظور، برخورد قضایی با این گونه ادعاها و پیشگیری از تکرار آن بود که این هم محقق نشد چرا که این ادعا نه تنها از طرف محمد رضا خاتمی که از سوی صدها چهرۀ سیاسی و غیر سیاسی دیگر نیز مطرح شده و در مناسبتهای مختلف تکرار میشود.
از این رو، به منظور تنویر افکار عمومی بهتر است که مجموعۀ جریان دادگاه از طریق تریبونی قابل اعتماد به اطلاع عموم مردم برسد تا مردم نیز در کنار داوری قاضی دادگاه، قادر به داوری خود در این مورد شوند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
طبق گزارش رسانهها، دادگاه، ادعای دکتر محمد رضا خاتمی در مورد تقلب گسترده در انتخابات سال 88 را مصداق "نشر اکاذیب" دانست و او را به دو سال حبس محکوم کرد.
انتظار افکار از برگزاری دادگاه خاتمی این بود که موضوع "تقلب" در انتخابات سال 88 روشن و پروندۀ این ماجرا یک بار و برای همیشه بسته شود؛ اما ظاهراً نه فقط این مقصود محقق نشد بلکه نوع اطلاعرسانی از دفاعیات آقای خاتمی به دامنۀ ابهامات آن داستان افزود.
بنابراین میتوان این پرسش را مطرح کرد که اصولاً چرا این دادگاه به نسبت پر سر و صدا در این شرایط پر مسئله برگزار شد؟ اگر منظور متقاعدکردن افکار عمومی در مورد سلامت انتخابات سال 88 بود که این مقصود به دلیل بیاطلاعی جامعه از نوع دفاعیات خاتمی و قوت و ضعف اسناد و مدارک مورد نظرش به دست نیامد. اگر منظور، برخورد قضایی با این گونه ادعاها و پیشگیری از تکرار آن بود که این هم محقق نشد چرا که این ادعا نه تنها از طرف محمد رضا خاتمی که از سوی صدها چهرۀ سیاسی و غیر سیاسی دیگر نیز مطرح شده و در مناسبتهای مختلف تکرار میشود.
از این رو، به منظور تنویر افکار عمومی بهتر است که مجموعۀ جریان دادگاه از طریق تریبونی قابل اعتماد به اطلاع عموم مردم برسد تا مردم نیز در کنار داوری قاضی دادگاه، قادر به داوری خود در این مورد شوند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دو درس از چپهای یونان!
حزب سیریزای یونان به رهبری آلکسیس سیپراس از رقیب راستگرای خود در انتخابات پارلمانی آن کشور شکست خورد.
سیریزا که مخفف "ائتلاف چپ رادیکال" است، در سال 2015 با وعدۀ مخالفت با برنامۀ ریاضت اقتصادی اتحادیۀ اروپا برای یونان به قدرت رسید.
اتحادیۀ اروپا پس از بروز بحران اقتصادی سال 2009 در برخی کشورهای عضو اتحادیه بخصوص یونان، آنان را ملزم به اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی و ادامۀ کمکهای خود به آنها را به اجرای آن برنامه مشروط کرد. در واقع یونان و برخی دیگر از اعضای اتحادیه در بخش جنوبی اروپا دچار کسری بودجۀ بیسابقهای شده بودند که این نیز ریشه در خدمات اجتماعی گستردۀ این کشورها داشت. طبق برنامۀ ریاضتی اتحادیه، اعضای دارای کسری بودجۀ هنگفت، موظف به کاهش دامنۀ تأمین اجتماعی و انضباط مالی شدید دولت در این زمینه شدند. سیاست ریاضتی، اعتراض مردم این کشورها را به دنبال داشت و موجی از تظاهرات خیابانهای پایتختهای آنها بخصوص آتن را فراگرفت.
در آن میان، آلکسیس سیپراس رهبر حزب سیریزا در مقام نمایندگی مردم معترض، با اجرای برنامههای ریاضت اقتصادی به مخالفت برخاست و با وعدۀ مقابله با آنها در انتخابات پارلمانی سال 2015 شرکت کرد و پیروز میدان شد و به مقام نخست وزیری رسید.
در مقام نخست وزیری اما سیپراس چپگرا به خلاف وعدههای انتخاباتی خود توصیههای ریاضتی اتحادیۀ اروپا را به مو به مو به اجرا گذاشت و در این زمینه کاری کمتر یا بیشتر از علایق احزاب میانه یا راست نکرد! در این بین، برخی از دوستانش او را به "خیانت" متهم کردند و از او جدا شدند.
سیپراس اما آیا به همفکران خود خیانت کرد؟ روشن است که پای خیانت در میان نیست و این اتهامی نارواست! به نظرم سیپراس در حوزۀ اقتصاد کاری کرد که چارهای جز آن نداشت چرا که اقتصاد عرصۀ وعدههای موهوم و پا در هوا و عوامفریبانه نیست. زمینی سنگلاخی است که منطق گذر از آن را به رهروان تحمیل میکند.
از این رو به نظرم میتوان از سرنوشت سیپراس دو درس بزرگ گرفت. درس نخست به دوستان چپگرای ایرانی و نوع مواضع اقتصادیشان مربوط میشود.
درس دوم اما برای همۀ نیروهای سیاسی است. چرا اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی در یونان، از احزاب راست و میانه که موافق آن بودند، بر نیامد، اما همان برنامه از سوی یک حزب چپ که مخالف سرسخت آن بود و حتی وعدۀ مقابله با آن را میداد، به راحتی امکانپذیر شد؟
آیا این بدان معنا نیست که در بزنگاههای بحرانی، هنگامی که اجرای برخی از برنامههای سیاسی و اقتصادی ضرورت عملی پیدا میکند، از موافقان آن برنامهها عملاً کاری ساخته نیست و از قضا مخالفان آن برنامهها در صورت به دست گرفتن قدرت، ناخواسته و به رغم میل خود، کار را از پیش میبرند؟
به نظرم دیالکتیک در اینگونه موارد خودنمایی میکند نه بدان صورتی که مارکس و بخصوص انگلس آن را تبیین کردهاند! ما ایرانیان اما با این شیوه عملکرد هستی بیگانهایم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
حزب سیریزای یونان به رهبری آلکسیس سیپراس از رقیب راستگرای خود در انتخابات پارلمانی آن کشور شکست خورد.
سیریزا که مخفف "ائتلاف چپ رادیکال" است، در سال 2015 با وعدۀ مخالفت با برنامۀ ریاضت اقتصادی اتحادیۀ اروپا برای یونان به قدرت رسید.
اتحادیۀ اروپا پس از بروز بحران اقتصادی سال 2009 در برخی کشورهای عضو اتحادیه بخصوص یونان، آنان را ملزم به اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی و ادامۀ کمکهای خود به آنها را به اجرای آن برنامه مشروط کرد. در واقع یونان و برخی دیگر از اعضای اتحادیه در بخش جنوبی اروپا دچار کسری بودجۀ بیسابقهای شده بودند که این نیز ریشه در خدمات اجتماعی گستردۀ این کشورها داشت. طبق برنامۀ ریاضتی اتحادیه، اعضای دارای کسری بودجۀ هنگفت، موظف به کاهش دامنۀ تأمین اجتماعی و انضباط مالی شدید دولت در این زمینه شدند. سیاست ریاضتی، اعتراض مردم این کشورها را به دنبال داشت و موجی از تظاهرات خیابانهای پایتختهای آنها بخصوص آتن را فراگرفت.
در آن میان، آلکسیس سیپراس رهبر حزب سیریزا در مقام نمایندگی مردم معترض، با اجرای برنامههای ریاضت اقتصادی به مخالفت برخاست و با وعدۀ مقابله با آنها در انتخابات پارلمانی سال 2015 شرکت کرد و پیروز میدان شد و به مقام نخست وزیری رسید.
در مقام نخست وزیری اما سیپراس چپگرا به خلاف وعدههای انتخاباتی خود توصیههای ریاضتی اتحادیۀ اروپا را به مو به مو به اجرا گذاشت و در این زمینه کاری کمتر یا بیشتر از علایق احزاب میانه یا راست نکرد! در این بین، برخی از دوستانش او را به "خیانت" متهم کردند و از او جدا شدند.
سیپراس اما آیا به همفکران خود خیانت کرد؟ روشن است که پای خیانت در میان نیست و این اتهامی نارواست! به نظرم سیپراس در حوزۀ اقتصاد کاری کرد که چارهای جز آن نداشت چرا که اقتصاد عرصۀ وعدههای موهوم و پا در هوا و عوامفریبانه نیست. زمینی سنگلاخی است که منطق گذر از آن را به رهروان تحمیل میکند.
از این رو به نظرم میتوان از سرنوشت سیپراس دو درس بزرگ گرفت. درس نخست به دوستان چپگرای ایرانی و نوع مواضع اقتصادیشان مربوط میشود.
درس دوم اما برای همۀ نیروهای سیاسی است. چرا اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی در یونان، از احزاب راست و میانه که موافق آن بودند، بر نیامد، اما همان برنامه از سوی یک حزب چپ که مخالف سرسخت آن بود و حتی وعدۀ مقابله با آن را میداد، به راحتی امکانپذیر شد؟
آیا این بدان معنا نیست که در بزنگاههای بحرانی، هنگامی که اجرای برخی از برنامههای سیاسی و اقتصادی ضرورت عملی پیدا میکند، از موافقان آن برنامهها عملاً کاری ساخته نیست و از قضا مخالفان آن برنامهها در صورت به دست گرفتن قدرت، ناخواسته و به رغم میل خود، کار را از پیش میبرند؟
به نظرم دیالکتیک در اینگونه موارد خودنمایی میکند نه بدان صورتی که مارکس و بخصوص انگلس آن را تبیین کردهاند! ما ایرانیان اما با این شیوه عملکرد هستی بیگانهایم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نتانیاهو و آزمایش دیانای!
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل مدعی شده است که "طبق آزمایشات "دی ان ای" بر روی اسکلتی که در محل فلسطین باستانی در شهر اشکلون پیدا شده است، همانطور که از تورات فهم میشود، فلسطینیها ساکنان بومی آن منطقه نبودهاند و ریشهشان به جنوب اروپا برمیگردد!"
او در عین حال گفته است که بین فلسطین باستان و فلسطینیهای کنونی که اجدادشان هزاران سال بعد از شبه جزیرۀ عربستان به "سرزمین اسرائیل" مهاجرت کردهاند، ارتباطی وجود ندارد. نتایناهو نهایتاً نتیجه گرفته است که بنابراین، ارتباط فلسطینیها با "سرزمین اسرائیل" با رابطۀ چهار هزار سالۀ مردم یهود با این سرزمین قابل مقایسه نیست!
گرچه سخنان نتانیاهو بیشتر سزاوار "دست انداختن" است تا پاسخی منطقی اما من خویشتنداری میکنم و فقط میپرسم: اولاً "از نگاه وی، آن مبدأ تاریخی که قرار است حق حاکمیت یک قوم بر سرزمینی را به اثبات برساند کجاست؟" اگر استناد او به تورات است، پس میتوان قصۀ خلقت آدم و حوا را مبنا قرار داد و گفت؛ چون همۀ ابناء بشر از آن دو زاده شدهاند، پس کرۀ زمین ملک مشاع همۀ فرزندان آنهاست و از این رو اصرار جنبش صهیونیسم برای داشتن کشوری مخصوص یهودیان چه انطباقی با این داستان دارد!
ثانیاً، طبق تورات، ابراهیم خلیل از اور کلدانیان در بینالنهرین (عراق )به سرزمین کنعان مهاجرت کرد و در آنجا به زاد و ولد پرداخت که یهودیان نیز نتیجۀ بخشی از این زاد و ولد به شمار میروند. بنابراین، سرزمین کنعان اساساً مقصد مهاجرت ابراهیم بوده نه موطن و زادگاه او! از این رو، نتانیاهو که تا این اندازه در پی ربط دادن "حاکمیت سیاسی" یک کشور بر یک سرزمین آن هم در قرن 21 میلادی به تاریخ 4 هزار سال قبل است، قاعدتاً باید ارث پدری خود را در اور بجوید و نه در سرزمین فلسطین!
ثالثاً، خود تورات اذعان دارد که فلسطین باستانی هنگام حملۀ بنیاسرائیل به رهبری موسی به آن سرزمین به اقوام دیگری تعلق داشته است به طوری که یهوه خطاب به موسی میگوید: "از شهرهای این امتهایی که یهوه خدایت ترا به مالکیت میدهد هیچ ذی نفس را زنده مگذار، بلکه ایشان را یعنی حتّیان و اموریان و کنعانیان و فرزیّان و حوّیان و یبوسیان چنانکه یهوه خدایت ترا امر فرموده است، بالکل هلاک ساز" (سفر تثنیه 17 - 16 :20)
البته موسی به دلیل رقت قلب از این فرمان اطاعت نمیکند و از همین رو از ورود به سرزمین مقدس محروم میشود! او در سرزمین مواب میمیرد، اما یهوه، غلام او یوشع بن نون را خطاب قرار میدهد و به او میگوید که آن سرزمین را به تصرف در آورد و در سرزمینهای فتح شده اثری از حیات باقی نگذارد و هر جنبدهای را ار دم تیغ بگذراند اعم از مردان و زنان و کودکان و شیرخوارگان و گاوان و گوسفندان و اشتران و الاغان را!
خب طبق منطق نتانیاهو باید با "آزمایشات دی ان ای" اعقاب حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را یافت و سرزمین فلسطین را به آنها واگذار کرد چرا که به هر حال ممکن است حداقل یک فرد از این اقوام از قتل عام یوشع جان سالم به در برده و در نقطهای از زمین زاد و ولد کرده باشد! البته غرامت آن همه کشتار را هم نتایناهو نباید فراموش کند!
در آخر باید اضافه کنم که من به میراث فرهنگی و اخلاقی یهودیان عمیقاً احترام میگذارم و میدانم که بسیاری از آنها در شمار نوابغ بزرگ تاریخ و مبرّای از عواطف نژادپرستانه و امیال سیاسی زیادهخواهانۀ امثال نتانیاهو بوده و هستند. اما هنگامی که نتانیاهو برای محروم کردن فلسطینیهای رنج کشیده و تحت اشغال نظامی، از حداقل حقی که سازمان ملل به آنها اعطاء کرده است آنگونه رطب و یابس را به هم میبافد، پاسخی غیر از این مناسب حال او نیست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل مدعی شده است که "طبق آزمایشات "دی ان ای" بر روی اسکلتی که در محل فلسطین باستانی در شهر اشکلون پیدا شده است، همانطور که از تورات فهم میشود، فلسطینیها ساکنان بومی آن منطقه نبودهاند و ریشهشان به جنوب اروپا برمیگردد!"
او در عین حال گفته است که بین فلسطین باستان و فلسطینیهای کنونی که اجدادشان هزاران سال بعد از شبه جزیرۀ عربستان به "سرزمین اسرائیل" مهاجرت کردهاند، ارتباطی وجود ندارد. نتایناهو نهایتاً نتیجه گرفته است که بنابراین، ارتباط فلسطینیها با "سرزمین اسرائیل" با رابطۀ چهار هزار سالۀ مردم یهود با این سرزمین قابل مقایسه نیست!
گرچه سخنان نتانیاهو بیشتر سزاوار "دست انداختن" است تا پاسخی منطقی اما من خویشتنداری میکنم و فقط میپرسم: اولاً "از نگاه وی، آن مبدأ تاریخی که قرار است حق حاکمیت یک قوم بر سرزمینی را به اثبات برساند کجاست؟" اگر استناد او به تورات است، پس میتوان قصۀ خلقت آدم و حوا را مبنا قرار داد و گفت؛ چون همۀ ابناء بشر از آن دو زاده شدهاند، پس کرۀ زمین ملک مشاع همۀ فرزندان آنهاست و از این رو اصرار جنبش صهیونیسم برای داشتن کشوری مخصوص یهودیان چه انطباقی با این داستان دارد!
ثانیاً، طبق تورات، ابراهیم خلیل از اور کلدانیان در بینالنهرین (عراق )به سرزمین کنعان مهاجرت کرد و در آنجا به زاد و ولد پرداخت که یهودیان نیز نتیجۀ بخشی از این زاد و ولد به شمار میروند. بنابراین، سرزمین کنعان اساساً مقصد مهاجرت ابراهیم بوده نه موطن و زادگاه او! از این رو، نتانیاهو که تا این اندازه در پی ربط دادن "حاکمیت سیاسی" یک کشور بر یک سرزمین آن هم در قرن 21 میلادی به تاریخ 4 هزار سال قبل است، قاعدتاً باید ارث پدری خود را در اور بجوید و نه در سرزمین فلسطین!
ثالثاً، خود تورات اذعان دارد که فلسطین باستانی هنگام حملۀ بنیاسرائیل به رهبری موسی به آن سرزمین به اقوام دیگری تعلق داشته است به طوری که یهوه خطاب به موسی میگوید: "از شهرهای این امتهایی که یهوه خدایت ترا به مالکیت میدهد هیچ ذی نفس را زنده مگذار، بلکه ایشان را یعنی حتّیان و اموریان و کنعانیان و فرزیّان و حوّیان و یبوسیان چنانکه یهوه خدایت ترا امر فرموده است، بالکل هلاک ساز" (سفر تثنیه 17 - 16 :20)
البته موسی به دلیل رقت قلب از این فرمان اطاعت نمیکند و از همین رو از ورود به سرزمین مقدس محروم میشود! او در سرزمین مواب میمیرد، اما یهوه، غلام او یوشع بن نون را خطاب قرار میدهد و به او میگوید که آن سرزمین را به تصرف در آورد و در سرزمینهای فتح شده اثری از حیات باقی نگذارد و هر جنبدهای را ار دم تیغ بگذراند اعم از مردان و زنان و کودکان و شیرخوارگان و گاوان و گوسفندان و اشتران و الاغان را!
خب طبق منطق نتانیاهو باید با "آزمایشات دی ان ای" اعقاب حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را یافت و سرزمین فلسطین را به آنها واگذار کرد چرا که به هر حال ممکن است حداقل یک فرد از این اقوام از قتل عام یوشع جان سالم به در برده و در نقطهای از زمین زاد و ولد کرده باشد! البته غرامت آن همه کشتار را هم نتایناهو نباید فراموش کند!
در آخر باید اضافه کنم که من به میراث فرهنگی و اخلاقی یهودیان عمیقاً احترام میگذارم و میدانم که بسیاری از آنها در شمار نوابغ بزرگ تاریخ و مبرّای از عواطف نژادپرستانه و امیال سیاسی زیادهخواهانۀ امثال نتانیاهو بوده و هستند. اما هنگامی که نتانیاهو برای محروم کردن فلسطینیهای رنج کشیده و تحت اشغال نظامی، از حداقل حقی که سازمان ملل به آنها اعطاء کرده است آنگونه رطب و یابس را به هم میبافد، پاسخی غیر از این مناسب حال او نیست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دل خجسته!
خانوادهای، خانوادهای دیگر را برای ختنه سوران پسرشان دعوت کرده بودند و "خانوادۀ دیگر" از این دعوت به شدت اظهار ناخرسندی و ناراحتی میکردند!
یک نفر از آنها پرسید؛ چرا ناراحتی؟ دعوت که ناراحتی ندارد! پاسخ گفتند: در این گرانی سرسامآور و کمرشکن، این نوع جشنها و دعوتها فقط ضرر و زیان دو سویه دارد چرا که خانوادۀ ما، به ازای حضور پنج نفریمان در جشن، مجبوریم صد هزار تومان کادو بدهیم! خب این حداقل هفتاد هزار تومان برای ما ضرر دارد چون اگر همان پلومرغی را که در جشن خوردهایم بتوانیم در منزلمان رو به راه کنیم و بخوریم بیش از 30 هزار تومان هزینه بر نمیدارد! از طرفی، خانوادۀ دعوت کننده نیز برای هر پرس چلوغ مرغ ناچارند 30 - 40 هزار تومان به تالار بپردازند که غذای پنج نفر بین 150 تا 200 هزار تومان در میآید. پس آن بیچارهها هم مبلغی بین 50 تا 100 هزار تومان ضرر و زیان میبینند و پول خرج کردشان هم در نمیآید! پس این چه کاری است؟
طرف به آنها گفت؛ خب، این که همهاش شد حساب و کتاب مادی! پس صلۀ رحم و شراکت در شادی و سرور دیگران چه میشود؟
پاسخ شنید: تو هم عجب دل خجستهای داری! اینها مال موقعی بود که مردم عادی دستشان به دهنشان میرسید! الان تو این بیداد گرونی که نه کار به دردبخوری برای جوانها پیدا میشود و نه درآمدی وجود دارد، شرکت در سرور و شادی دیگران یعنی چه؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
خانوادهای، خانوادهای دیگر را برای ختنه سوران پسرشان دعوت کرده بودند و "خانوادۀ دیگر" از این دعوت به شدت اظهار ناخرسندی و ناراحتی میکردند!
یک نفر از آنها پرسید؛ چرا ناراحتی؟ دعوت که ناراحتی ندارد! پاسخ گفتند: در این گرانی سرسامآور و کمرشکن، این نوع جشنها و دعوتها فقط ضرر و زیان دو سویه دارد چرا که خانوادۀ ما، به ازای حضور پنج نفریمان در جشن، مجبوریم صد هزار تومان کادو بدهیم! خب این حداقل هفتاد هزار تومان برای ما ضرر دارد چون اگر همان پلومرغی را که در جشن خوردهایم بتوانیم در منزلمان رو به راه کنیم و بخوریم بیش از 30 هزار تومان هزینه بر نمیدارد! از طرفی، خانوادۀ دعوت کننده نیز برای هر پرس چلوغ مرغ ناچارند 30 - 40 هزار تومان به تالار بپردازند که غذای پنج نفر بین 150 تا 200 هزار تومان در میآید. پس آن بیچارهها هم مبلغی بین 50 تا 100 هزار تومان ضرر و زیان میبینند و پول خرج کردشان هم در نمیآید! پس این چه کاری است؟
طرف به آنها گفت؛ خب، این که همهاش شد حساب و کتاب مادی! پس صلۀ رحم و شراکت در شادی و سرور دیگران چه میشود؟
پاسخ شنید: تو هم عجب دل خجستهای داری! اینها مال موقعی بود که مردم عادی دستشان به دهنشان میرسید! الان تو این بیداد گرونی که نه کار به دردبخوری برای جوانها پیدا میشود و نه درآمدی وجود دارد، شرکت در سرور و شادی دیگران یعنی چه؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دولت پنهان؟
عبارت "دولت پنهان" را تا کنون بیشتر فعالان اصلاحطلب برای تفسیر خود از شرایط سیاسی ایران به کار م بردند، این اصطلاح اما ظاهراً در حال گسترش است و به ادبیات علی مطهری نمایندۀ مجلس هم راه یافته است.
کاربرد این عبارت از طرف مطهری که خاستگاهی "اصولگرایانه" دارد، به برخی محافل آن جناح، گران آمده است به طوری که او را تحت فشار گذاشتهاند تا به روشنی و صراحت منظور خود را از "دولت پنهان" روشن کند.
استفاده از اصطلاح دولت پنهان بخصوص در ایران به واقع نوعی مدد گرفتن از استعاره برای اشاره به نهادهای علیالخصوص نظامی است که قرار نیست از آنها نامی برده شود. به همین دلیل است که اغلب استفاده کنندگان از این عبارت، برای تعیین مصداق آن، احساس محدودیت و از اشاره صریح به آن پرهیز میکنند. همین محدودیت هم دستاویزی برای منتقدان فراهم میآورد تا آنها را برای افشای نیات درونی خود تحت فشار بگذارند.
آنچه اما در ایران به عنوان "دولت پنهان" شهرت یافته است، در حقیقت چندان هم پنهان نیست و بخشی از ساختار علنی و حقوقی نظام سیاسی است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت به نحوی تقسیم شده است که قوۀ مجریه اختیارات محدود و مشخصی دارد و به همین دلیل هرگاه رؤسای قوای مجریه این نوع محدودیتها را در عمل تجربه میکنند، حامیان آنها پای "دولت پنهان" را وسط میکشند.
به نظر من برای توضیح مشکلات اجرایی و سیاسی ایران، تأکید بر "دولت پنهان" از لحاظ حقوقی کاربردی ندارد. مشکل بیشتر به تداخل حوزههای مسئولیت و وظایف نهادهای مختلف مربوط میشود و نوع تفسیر قانون اساسی زمینهساز آن است. با این حساب، برای حل این مشکل خاص، یا باید قانون اساسی به گونهای متفاوت مورد تفسیر قرار گیرد و یا اینکه در بخش مربوط به وظایف و اختیارات نهادها اصلاح شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
عبارت "دولت پنهان" را تا کنون بیشتر فعالان اصلاحطلب برای تفسیر خود از شرایط سیاسی ایران به کار م بردند، این اصطلاح اما ظاهراً در حال گسترش است و به ادبیات علی مطهری نمایندۀ مجلس هم راه یافته است.
کاربرد این عبارت از طرف مطهری که خاستگاهی "اصولگرایانه" دارد، به برخی محافل آن جناح، گران آمده است به طوری که او را تحت فشار گذاشتهاند تا به روشنی و صراحت منظور خود را از "دولت پنهان" روشن کند.
استفاده از اصطلاح دولت پنهان بخصوص در ایران به واقع نوعی مدد گرفتن از استعاره برای اشاره به نهادهای علیالخصوص نظامی است که قرار نیست از آنها نامی برده شود. به همین دلیل است که اغلب استفاده کنندگان از این عبارت، برای تعیین مصداق آن، احساس محدودیت و از اشاره صریح به آن پرهیز میکنند. همین محدودیت هم دستاویزی برای منتقدان فراهم میآورد تا آنها را برای افشای نیات درونی خود تحت فشار بگذارند.
آنچه اما در ایران به عنوان "دولت پنهان" شهرت یافته است، در حقیقت چندان هم پنهان نیست و بخشی از ساختار علنی و حقوقی نظام سیاسی است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت به نحوی تقسیم شده است که قوۀ مجریه اختیارات محدود و مشخصی دارد و به همین دلیل هرگاه رؤسای قوای مجریه این نوع محدودیتها را در عمل تجربه میکنند، حامیان آنها پای "دولت پنهان" را وسط میکشند.
به نظر من برای توضیح مشکلات اجرایی و سیاسی ایران، تأکید بر "دولت پنهان" از لحاظ حقوقی کاربردی ندارد. مشکل بیشتر به تداخل حوزههای مسئولیت و وظایف نهادهای مختلف مربوط میشود و نوع تفسیر قانون اساسی زمینهساز آن است. با این حساب، برای حل این مشکل خاص، یا باید قانون اساسی به گونهای متفاوت مورد تفسیر قرار گیرد و یا اینکه در بخش مربوط به وظایف و اختیارات نهادها اصلاح شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
دکتر نجفی با دستبند و آغازی ناپسند
در جلسۀ محاکمۀ دکتر محمد علی نجفی، او دستبند به دست در میان وکلایش نشسته بود. استفاده از دستبند برای زندانیان به منظور جلوگیری از فرار آنان صورت میگیرد.
محمد علی نجفی پس از قتل همسرش، داوطلبانه خود را به کلانتری معرفی کرد. بنابراین احتمال فرار متهمی که خود را تسلیم قانون کرده است، منطقاً نزدیک به صفر است. گذشته از این، هیچ متهمی امکان فرار از صحن دادگاه را ندارد، از این رو، باز نکردن دستبند او پس از ورودش به دادگاه، جای کمترین توجیهی ندارد.
به نظرم برخی انتقادها در مورد نحوۀ برخورد محترمانۀ یکی از فرماندهان پلیس تهران با دکتر نجفی در روز معرفی خودش به کلانتری، سبب این نوع سختیگریها نسبت به او شده است. از نگاه من، آن انتقادات به کلی ناموجه بود و به تبع آن، رفتار واکنشی نسبت به آن انتقادات هم موجه نیست.
ظاهراً برخی از ما ایرانیان هنگامی که رفتار نادرستی را نسبت به یک متهم و رفتار درستی را نسبت به متهم دیگری میبینیم به جای آنکه بر نفی رفتار نادرست به طور اعم تأکید کنیم، همان مورد درست را نیز به عنوان "اعمال تبعیض" به چالش میکشیم! نتیجه آن میشود که تصمیمگیران نیز تصور میکنند که اگر به همه به طور یکسان سخت بگیرند، افکار عمومی آن را عادلانهتر خواهد دید!
گذشته از این موضوع به نظرم نحوۀ دفاعیات وکلای نجفی از او، از همین ابتدا سمت و سویی انحرافی به خود گرفته است. پیش کشیدن بحث "مهدورالدم" بودن خانم میترا استاد از اساس بیربط و ظالمانه است به طوری که به جای کمک به نجفی، از قضا افکار عمومی و خانوادۀ مقتول را علیه او سخت برمی انگیزد.
به نظرم دکتر نجفی باید همان تشخصی را که از او سراغ داریم در دادگاه نیز به نمایش بگذارد. قتل خانم استاد به هر دلیل و انگیزهای که انجام گرفته باشد، به هیچ وجه توجیه بردار نیست. از این رو، بهتر است نجفی به جای چنگ زدن به دستاویزهای سستی که نه فقط نجات بخش نیستند بلکه سبب سقوط میشوند، اعتراف کند که در تمام طول ماجرا مرتکب اشتباه شده است و از اینکه تا آنجا پیش رفته که سودا بر او غالب شده و انسانی را به قتل رسانده است اظهار پشیمانی کند و در نهایت عفو بخواهد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
در جلسۀ محاکمۀ دکتر محمد علی نجفی، او دستبند به دست در میان وکلایش نشسته بود. استفاده از دستبند برای زندانیان به منظور جلوگیری از فرار آنان صورت میگیرد.
محمد علی نجفی پس از قتل همسرش، داوطلبانه خود را به کلانتری معرفی کرد. بنابراین احتمال فرار متهمی که خود را تسلیم قانون کرده است، منطقاً نزدیک به صفر است. گذشته از این، هیچ متهمی امکان فرار از صحن دادگاه را ندارد، از این رو، باز نکردن دستبند او پس از ورودش به دادگاه، جای کمترین توجیهی ندارد.
به نظرم برخی انتقادها در مورد نحوۀ برخورد محترمانۀ یکی از فرماندهان پلیس تهران با دکتر نجفی در روز معرفی خودش به کلانتری، سبب این نوع سختیگریها نسبت به او شده است. از نگاه من، آن انتقادات به کلی ناموجه بود و به تبع آن، رفتار واکنشی نسبت به آن انتقادات هم موجه نیست.
ظاهراً برخی از ما ایرانیان هنگامی که رفتار نادرستی را نسبت به یک متهم و رفتار درستی را نسبت به متهم دیگری میبینیم به جای آنکه بر نفی رفتار نادرست به طور اعم تأکید کنیم، همان مورد درست را نیز به عنوان "اعمال تبعیض" به چالش میکشیم! نتیجه آن میشود که تصمیمگیران نیز تصور میکنند که اگر به همه به طور یکسان سخت بگیرند، افکار عمومی آن را عادلانهتر خواهد دید!
گذشته از این موضوع به نظرم نحوۀ دفاعیات وکلای نجفی از او، از همین ابتدا سمت و سویی انحرافی به خود گرفته است. پیش کشیدن بحث "مهدورالدم" بودن خانم میترا استاد از اساس بیربط و ظالمانه است به طوری که به جای کمک به نجفی، از قضا افکار عمومی و خانوادۀ مقتول را علیه او سخت برمی انگیزد.
به نظرم دکتر نجفی باید همان تشخصی را که از او سراغ داریم در دادگاه نیز به نمایش بگذارد. قتل خانم استاد به هر دلیل و انگیزهای که انجام گرفته باشد، به هیچ وجه توجیه بردار نیست. از این رو، بهتر است نجفی به جای چنگ زدن به دستاویزهای سستی که نه فقط نجات بخش نیستند بلکه سبب سقوط میشوند، اعتراف کند که در تمام طول ماجرا مرتکب اشتباه شده است و از اینکه تا آنجا پیش رفته که سودا بر او غالب شده و انسانی را به قتل رسانده است اظهار پشیمانی کند و در نهایت عفو بخواهد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
تحرک تازۀ اروپا؛ آخرین تلاشها در آخرین روزها؟
برجام در آستانۀ نابودی کامل قرار گرفته است. از همین رو سه کشور قدرتمند اروپایی به تکاپو افتادهاند تا بلکه راه نجاتی برای آن پیدا کنند.
از نگاه اروپاییها نابودی برجام به معنای پایان دیپلماسی و ورود به مرحلۀ حل مشکل از راه زور است؛ چیزی که به نظر آنها، برای تمام طرفهای درگیر در ماجرای هستهای ایران فاجعهبار خواهد بود.
بر همین اساس، مسئولان بریتانیا، فرانسه و آلمان تقریباً در تمام سطوح نسبت به عواقب پر خسارت نابودی برجام هشدار میدهند و گویا در صدد دست زدن به ابتکاری دیپلماتیک برای حل یا کاهش تشنج بین ایران و آمریکا در این زمینه هستند.
در این میان، جرمی هانت وزیر خارجۀ بریتانیا سفری را به بروکسل برنامهریزی کرده است تا با شرکای اروپایی خود راهکار تازهای را برای حفظ برجام به بحث و گفتگو بگذارد.
به نظرم اگر راهکار مورد نظر هانت، با استقبال فرانسه و آلمان روبرو شود، آنگاه تحرک دیپلماتیک جدیدی از سوی اروپا برای کشاندن ایران و آمریکا بر سر میز مذاکره آغاز خواهد شد که احتمالاً آخرین نوع از اینگونه تحرکات از سوی اروپا خواهد بود.
موضع اروپاییها در مورد برجام روشن است گر چه عموماً مورد سوء فهم نیز قرار میگیرد. آنها خواهان ادامۀ اجرای این پیمان بنا به تفسیر خاص خود هستند. در حقیقت اروپاییها نیز مانند دولت باراک اوباما به این امید امضای خود را پای برجام گذاشتند که ایران با ورود به این پیمان امنیتی با غرب، گام به گام در جهت حل تمام اختلافات خود با آمریکا و اروپا حرکت کند و بدین طریق برجامهای دیگری بخصوص در بارۀ نقش منطقهای ایران و صنعت موشکی آن شکل گیرد.
بنابراین، ابتکار احتمالی اروپاییها این خواهد بود که آمریکا در جدول زمانی مشخصی، معافیت فروش نفت ایران تا سقف معینی را باز گرداند و همزمان، ایران نیز برای حل سایر اختلافات خود با غرب بر سر میز مذاکره با آمریکا به صورت دوجانبه یا چند جانبه بنشیند.
به نظر میرسد دولت آمریکا به شرط اطمینان از حضور ایران در پای میز مذاکره با زمانبندی مشخص، با چنین ابتکاری مخالفت نکند، اما موضع ایران در این زمینه مبهم است.
حسن روحانی رئیس جمهور ایران در سخنان اخیر خود از آمادگی برای مذاکره با آمریکا به شرط بازگشت آن به برجام خبر داده است. با این حال، او مشخص نکرده است که در صورت بازگشت آمریکا به برجام ایران در مورد چه مسائلی حاضر به مذاکره با آمریکاست.
اگر سخنان روحانی به معنای آمادگی برای مذاکره بر سر دستیابی به توافقهای تازهای تحت عناوین برجام 2 و 3 و 4 ...باشد، در آن صورت تلاش دیپلماتیک اروپا برای پُل زدن بین مواضع ایران و آمریکا احتمالاً شانسی برای موفقیت خواهد داشت، اما اگر منظور او از مذاکره صرفاً گفتگو در بارۀ چگونگی اجرای برجام هستهای باشد و لاغیر، قاعدتاً اروپاییها ابتکار عمل خود را شکست خورده خواهند دید.
اگر فرض را بر آن بگذاریم که منظور روحانی از مذاکره با آمریکا تمایل به حل تمام اختلافات فیمابین است، در آن صورت این پرسش مطرح میشود که آیا او از جانب خود این مسئله را مطرح کرده است و یا اینکه اجماع نظام سیاسی را هم پشت سر خود دارد؟
اگر روحانی صرفاً علایق خود را مطرح کرده باشد که طبعاً کاری از پیش نخواهد رفت، اما اگر از جانب نظام سیاسی سخن گفته باشد در آن صورت باید به دنبال شاهد و قرینهای علنی از تأیید این موضع از طرف دیگر ارکان نظام بود.
واقعیت این است که تا کنون چنین قرینه ای دیده نمیشود و حتی قرائن عکس آن را نشان میدهد. از این رو، مسئولان ایرانی پیش از هرگونه مواجهه با ابتکارات سیاسی طرفهای خارجی، ابتدا باید تکلیفشان را با همدیگر روشن کنند وگرنه زمان در بی تصمیمی میگذرد و عواقب زیانبار خود را به بار میآورد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
برجام در آستانۀ نابودی کامل قرار گرفته است. از همین رو سه کشور قدرتمند اروپایی به تکاپو افتادهاند تا بلکه راه نجاتی برای آن پیدا کنند.
از نگاه اروپاییها نابودی برجام به معنای پایان دیپلماسی و ورود به مرحلۀ حل مشکل از راه زور است؛ چیزی که به نظر آنها، برای تمام طرفهای درگیر در ماجرای هستهای ایران فاجعهبار خواهد بود.
بر همین اساس، مسئولان بریتانیا، فرانسه و آلمان تقریباً در تمام سطوح نسبت به عواقب پر خسارت نابودی برجام هشدار میدهند و گویا در صدد دست زدن به ابتکاری دیپلماتیک برای حل یا کاهش تشنج بین ایران و آمریکا در این زمینه هستند.
در این میان، جرمی هانت وزیر خارجۀ بریتانیا سفری را به بروکسل برنامهریزی کرده است تا با شرکای اروپایی خود راهکار تازهای را برای حفظ برجام به بحث و گفتگو بگذارد.
به نظرم اگر راهکار مورد نظر هانت، با استقبال فرانسه و آلمان روبرو شود، آنگاه تحرک دیپلماتیک جدیدی از سوی اروپا برای کشاندن ایران و آمریکا بر سر میز مذاکره آغاز خواهد شد که احتمالاً آخرین نوع از اینگونه تحرکات از سوی اروپا خواهد بود.
موضع اروپاییها در مورد برجام روشن است گر چه عموماً مورد سوء فهم نیز قرار میگیرد. آنها خواهان ادامۀ اجرای این پیمان بنا به تفسیر خاص خود هستند. در حقیقت اروپاییها نیز مانند دولت باراک اوباما به این امید امضای خود را پای برجام گذاشتند که ایران با ورود به این پیمان امنیتی با غرب، گام به گام در جهت حل تمام اختلافات خود با آمریکا و اروپا حرکت کند و بدین طریق برجامهای دیگری بخصوص در بارۀ نقش منطقهای ایران و صنعت موشکی آن شکل گیرد.
بنابراین، ابتکار احتمالی اروپاییها این خواهد بود که آمریکا در جدول زمانی مشخصی، معافیت فروش نفت ایران تا سقف معینی را باز گرداند و همزمان، ایران نیز برای حل سایر اختلافات خود با غرب بر سر میز مذاکره با آمریکا به صورت دوجانبه یا چند جانبه بنشیند.
به نظر میرسد دولت آمریکا به شرط اطمینان از حضور ایران در پای میز مذاکره با زمانبندی مشخص، با چنین ابتکاری مخالفت نکند، اما موضع ایران در این زمینه مبهم است.
حسن روحانی رئیس جمهور ایران در سخنان اخیر خود از آمادگی برای مذاکره با آمریکا به شرط بازگشت آن به برجام خبر داده است. با این حال، او مشخص نکرده است که در صورت بازگشت آمریکا به برجام ایران در مورد چه مسائلی حاضر به مذاکره با آمریکاست.
اگر سخنان روحانی به معنای آمادگی برای مذاکره بر سر دستیابی به توافقهای تازهای تحت عناوین برجام 2 و 3 و 4 ...باشد، در آن صورت تلاش دیپلماتیک اروپا برای پُل زدن بین مواضع ایران و آمریکا احتمالاً شانسی برای موفقیت خواهد داشت، اما اگر منظور او از مذاکره صرفاً گفتگو در بارۀ چگونگی اجرای برجام هستهای باشد و لاغیر، قاعدتاً اروپاییها ابتکار عمل خود را شکست خورده خواهند دید.
اگر فرض را بر آن بگذاریم که منظور روحانی از مذاکره با آمریکا تمایل به حل تمام اختلافات فیمابین است، در آن صورت این پرسش مطرح میشود که آیا او از جانب خود این مسئله را مطرح کرده است و یا اینکه اجماع نظام سیاسی را هم پشت سر خود دارد؟
اگر روحانی صرفاً علایق خود را مطرح کرده باشد که طبعاً کاری از پیش نخواهد رفت، اما اگر از جانب نظام سیاسی سخن گفته باشد در آن صورت باید به دنبال شاهد و قرینهای علنی از تأیید این موضع از طرف دیگر ارکان نظام بود.
واقعیت این است که تا کنون چنین قرینه ای دیده نمیشود و حتی قرائن عکس آن را نشان میدهد. از این رو، مسئولان ایرانی پیش از هرگونه مواجهه با ابتکارات سیاسی طرفهای خارجی، ابتدا باید تکلیفشان را با همدیگر روشن کنند وگرنه زمان در بی تصمیمی میگذرد و عواقب زیانبار خود را به بار میآورد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
خوشامد با بوی تعفن!
علیرضا محجوب نمایندۀ مجلس با اشاره به بوی ناخوشایند اطراف فرودگاه بینالمللی تهران گفته است: "به هر مسافری که به کشور ما میآید با بوی زباله خوشامد گفته میشود"!
در واقع، بوی زنندهای که در منطقۀ مورد اشارۀ محجوب، راه تنفس را میبندد، متعفنتر از آن است که ناشی از زباله باشد! این بوی منزجر کننده بدبختانه به آن حوالی هم محدود نمیشود. در جادۀ قدیم فشافویه به تهران بخصوص در نزدیکی شهرری بویی به مراتب زنندهتر از 30 کیلومترِ ابتدایی اتوبان تهران - قم در فضا پراکنده میشود و معلوم نیست که مردم ساکن آن منطقۀ محروم چطور این وضعیت را تحمل میکنند!
اخیراً برای فرار از استشمام این بوی دلآزار، از اتوبان تهران - ساوه به سمت فرودگاه بینالمللی رفتیم، اما در حوالی اسلامشهر و رباط کریم نیز همان بوی بد در هوا منتشر شده بود. ماه پیش هم برای گریز از ترافیک سرسام آور اتوبان کرج - قزوین، راه خود را به سمت شهریار و اشتهارد و بویین زهرا کج کردیم. متأسفانه در منطقۀ بویین زهرا نیز تا دهها کیلومتر در مسیر جاده، بوی زنندهای مشام هر جنبدهای را آزار میداد.
به نظرم این نوع بوها صرفاً به انباشت زباله مربوط نمیشود و به احتمال زیاد، پای صنایع آلایندهای در میان است که استانداردهای زیست محیطی را رعایت نمیکنند و به انگیزۀ سودجویی نامشروع، به جای استفاده از فیلتر، سموم شیمایی را در هوا رها میسازند.
حال که کار به اینجا کشید، اجازه دهید به یاد شادروان استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی که از غم و اندوه نابودی پوشش گیاهی زادگاهش پاریز، بر اثر نوع بهرهبرداری از معدن مس سرچشمۀ رفسنجان یکریز مینالید، تأکید کنم که طبق شنیدهها؛ در معدن مس سرچشمۀ رفسنجان و معدن آهن گلیگهر سیرجان نیز استانداردهای زیست محیطی رعایت نمیشود. در اطراف معدن مس سرچشمه رفسنجان صدها هکتار از بادامزارهای کوهی زیر انبوهی از گرد و غبار شیمیایی ناشی از بهرهبرداری نادرست از معدن، خشکیده و تباه شده و منطقۀ ییلاقی خوش و آب و هوای اطراف پاریز به گورستان سیاهی از درختان سوخته تبدیل کرده است! گویا همین ماجرا برای صحراهای اطراف معدن گلی گهر سیرجان نیز در حال تکرار است!
در آخر باید گفت؛ دولتی که قادر به کشف منشأ بوی متعفن اطراف پایتخت و بر طرف کردن آن نیست و محیط زیست کشور را نیز به حال خود رها کرده است تا هر سودجویی ضمن به یغما بردن منافع آن، انبوهی از فلاکت و بدبختی ابدی برای مردم محل در پشت سر خود تلنبار کند، روی چه حساب و کتابی این همه اولدرم بولدرم به راه انداخته است؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
علیرضا محجوب نمایندۀ مجلس با اشاره به بوی ناخوشایند اطراف فرودگاه بینالمللی تهران گفته است: "به هر مسافری که به کشور ما میآید با بوی زباله خوشامد گفته میشود"!
در واقع، بوی زنندهای که در منطقۀ مورد اشارۀ محجوب، راه تنفس را میبندد، متعفنتر از آن است که ناشی از زباله باشد! این بوی منزجر کننده بدبختانه به آن حوالی هم محدود نمیشود. در جادۀ قدیم فشافویه به تهران بخصوص در نزدیکی شهرری بویی به مراتب زنندهتر از 30 کیلومترِ ابتدایی اتوبان تهران - قم در فضا پراکنده میشود و معلوم نیست که مردم ساکن آن منطقۀ محروم چطور این وضعیت را تحمل میکنند!
اخیراً برای فرار از استشمام این بوی دلآزار، از اتوبان تهران - ساوه به سمت فرودگاه بینالمللی رفتیم، اما در حوالی اسلامشهر و رباط کریم نیز همان بوی بد در هوا منتشر شده بود. ماه پیش هم برای گریز از ترافیک سرسام آور اتوبان کرج - قزوین، راه خود را به سمت شهریار و اشتهارد و بویین زهرا کج کردیم. متأسفانه در منطقۀ بویین زهرا نیز تا دهها کیلومتر در مسیر جاده، بوی زنندهای مشام هر جنبدهای را آزار میداد.
به نظرم این نوع بوها صرفاً به انباشت زباله مربوط نمیشود و به احتمال زیاد، پای صنایع آلایندهای در میان است که استانداردهای زیست محیطی را رعایت نمیکنند و به انگیزۀ سودجویی نامشروع، به جای استفاده از فیلتر، سموم شیمایی را در هوا رها میسازند.
حال که کار به اینجا کشید، اجازه دهید به یاد شادروان استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی که از غم و اندوه نابودی پوشش گیاهی زادگاهش پاریز، بر اثر نوع بهرهبرداری از معدن مس سرچشمۀ رفسنجان یکریز مینالید، تأکید کنم که طبق شنیدهها؛ در معدن مس سرچشمۀ رفسنجان و معدن آهن گلیگهر سیرجان نیز استانداردهای زیست محیطی رعایت نمیشود. در اطراف معدن مس سرچشمه رفسنجان صدها هکتار از بادامزارهای کوهی زیر انبوهی از گرد و غبار شیمیایی ناشی از بهرهبرداری نادرست از معدن، خشکیده و تباه شده و منطقۀ ییلاقی خوش و آب و هوای اطراف پاریز به گورستان سیاهی از درختان سوخته تبدیل کرده است! گویا همین ماجرا برای صحراهای اطراف معدن گلی گهر سیرجان نیز در حال تکرار است!
در آخر باید گفت؛ دولتی که قادر به کشف منشأ بوی متعفن اطراف پایتخت و بر طرف کردن آن نیست و محیط زیست کشور را نیز به حال خود رها کرده است تا هر سودجویی ضمن به یغما بردن منافع آن، انبوهی از فلاکت و بدبختی ابدی برای مردم محل در پشت سر خود تلنبار کند، روی چه حساب و کتابی این همه اولدرم بولدرم به راه انداخته است؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
از خیرش گذشتم!
خبر این بود که شیخ احمد جنتی برای یک دورۀ دیگر به عنوان دبیر شورای نگهبان انتخاب شد.
آقای جنتی اکنون 93 سال دارد. خواستم بنویسم که آیا پیرمردی در این سن و سال مناسب چنین پستی است؟ ولی دیدم که این نوع پرسشها از یک طرف خشم اصولگرایان را برمیانگیزد و ممکن است اتهام تبلیغ علیه نظام را در پی داشته باشد و از طرف دیگر، نیروهای حامی براندازی نیز احتمال دارد این اتهام را پیش بکشند که این - یعنی نگارنده - هنوز دلش برای حفظ وضع موجود لک میزند و گرنه چرا باید نسبت به ابقای جنتی از موضعِ توصیه و دلسوزی برمیآمد! این بود که از خیرش گذشتم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
خبر این بود که شیخ احمد جنتی برای یک دورۀ دیگر به عنوان دبیر شورای نگهبان انتخاب شد.
آقای جنتی اکنون 93 سال دارد. خواستم بنویسم که آیا پیرمردی در این سن و سال مناسب چنین پستی است؟ ولی دیدم که این نوع پرسشها از یک طرف خشم اصولگرایان را برمیانگیزد و ممکن است اتهام تبلیغ علیه نظام را در پی داشته باشد و از طرف دیگر، نیروهای حامی براندازی نیز احتمال دارد این اتهام را پیش بکشند که این - یعنی نگارنده - هنوز دلش برای حفظ وضع موجود لک میزند و گرنه چرا باید نسبت به ابقای جنتی از موضعِ توصیه و دلسوزی برمیآمد! این بود که از خیرش گذشتم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
برای آسایش یا عذاب؟
برخی مردم دنیا بخصوص مخترعان و مکتشفان بر این باورند که تکنولوژی کمک کارِ رفاه و آسایش آدمیزاد و ابزاری برای صرفهجویی در وقت است!
آنها اگر در ایران زندگی میکردند و مجبور به استفاده از اینترنت میشدند از این حرفهای قشنگ کمتر میزدند! در کشور ما تکنولوژی اساساً به کار عذاب و خراشیدن اعصاب و اتلاف بیدریغ وقت میآید. این قطع و وصلهای پی در پی و کُندی ممتد اینترنت هر آدم صبوری را نیز از کوره در میبرد!
امیدوارم که عذاب آخرت مسببان آن، اجبار به استفاده از اینترنتی باشد که در طول یک ماه، یک سایت را هم بالا نیاورد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
برخی مردم دنیا بخصوص مخترعان و مکتشفان بر این باورند که تکنولوژی کمک کارِ رفاه و آسایش آدمیزاد و ابزاری برای صرفهجویی در وقت است!
آنها اگر در ایران زندگی میکردند و مجبور به استفاده از اینترنت میشدند از این حرفهای قشنگ کمتر میزدند! در کشور ما تکنولوژی اساساً به کار عذاب و خراشیدن اعصاب و اتلاف بیدریغ وقت میآید. این قطع و وصلهای پی در پی و کُندی ممتد اینترنت هر آدم صبوری را نیز از کوره در میبرد!
امیدوارم که عذاب آخرت مسببان آن، اجبار به استفاده از اینترنتی باشد که در طول یک ماه، یک سایت را هم بالا نیاورد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
خاتمی و تعیین تکلیفِ چگونگی ورود اصلاحطلبان به انتخابات
سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران تکلیف نوع حضور نیروهای اصلاحطلب در انتخابات مجلس آینده را روشن کرد.
گرچه صحبتهای آقای خاتمی در مورد شرایط انتخابات، خالی از اما و اگر و برخی تناقضها نیست، اما برونداد آن کاملاً واضح است: اصلاحطلبان نباید به تحریم انتخابات نزدیک شوند!
به نظرم تعجیل خاتمی برای ورود زودهنگام به بحث انتخابات عامدانه باشد. او ظاهراً دو نگرانی عمده در بارۀ سرنوشت انتخابات اسفند ماه سال جاری دارد.
نگرانی نخست او مربوط به اختلافنظر بیسابقهای است که بین طیفهای گوناگون اصلاحطلب برای چگونگی ورود به این دور از انتخابات بروز کرده است. به واقع از مدتها پیش صداهای متفاوتی از درون طیف اصلاحطلبی در مورد انتخابات مجلس آینده بلند شده است، صداهایی از قبیل پذیرش بی چون و چرای نظارت استصوابی شورای نگهبان و حضور بی قید و شرط در انتخابات تا حضور مشروط به لغو نظارت استصوابی و برگزاری انتخابات آزاد.
ظاهراً خاتمی میداند که مشروط کردن حضور اصلاح طلبان در انتخابات به "آزاد و عادلانه" بودن آن بر اساس ضوابط و استانداردهای بینالمللی و لغو کامل نظارت استصوابی، عملاً تعلیق حضور به محال است و به میان آوردن اینگونه بحثها از سوی طیفی از نیروهای اصلاحطلب به تحریم انتخابات منجر میشود.
با آنکه خاتمی دل خوشی از نظارت استصوابی و رد صلاحیتهای گسترده در انتخابات ندارد، اما او معمولاً به وضعیتی که امکان معرفی فهرستی از داوطلبان نمایندگی را برای مجموعۀ اصلاحطلبان فراهم آورد و حداقلی از رقابت جناحی با اصولگرایان را تضمین کند، رضایت میدهد، گر چه در کنار آن از طرح پارهای انتقادات و چانه زنیهای سیاسی نیز غافل نمیشود.
در این مرحله از شرایط کشور اما، برخی نیروهای اصلاحطلب، این نوع حضور در انتخابات را نه فقط نجات بخش یا مفید نمیدانند؛ بلکه آن را سبب از بین رفتن تتمۀ محدود سرمایۀ سیاسیشان در بین هوادارانشان تلقی میکنند. از همین رو، این دسته از اصلاحطلبان شعار انتخابات آزاد را سرلوحۀ بحثهای خود قرار دادهاند حتی اگر این شعار، نهایتاً به کنارهگیری آنها از عرصۀ انتخابات و یا تحریم آن بیانجامد.
به نظرم خاتمی با ورود زودهنگام خود به بحث انتخابات، در صدد پیشگیری از این نوع بحثها برآمده است. در اینجا پای نگرانی دوم خاتمی در میان است. او بویژه نگران است که مشارکت پایین مردم در انتخابات، دولت ترامپ را به تداوم فشارهای خود علیه ایران تا سرحد وسوسه شدن برای "تغییر رژیم" ترغیب کند.
در عین حال، باید به خاطر داشت که نگرانی خاتمی از روندی که "تابوی تحریم" انتخابات توسط طیفی از اصلاحطلبان در هم بشکند، فقط به روحیۀ خاص او که اصولاً از رویارویی سیاسی در سطح کلان قدرت پرهیز دارد، مربوط نمیشود، بلکه محیطی که خاتمی در آن دم میزند و تحلیلی که استنشاق در آن محیط برای او پدید میآورد، او را از تأیید هر گونه رفتار اصطلاحاً رادیکال باز میدارد.
طبعاً خاتمی میتواند در توجیه پرهیز از این نوع رفتارها، فهرست بلندبالایی از میزان ضرر و زیان و هزینههای هنگفتِ فعالیتهای اصطلاحاً رادیکال به منتقدان خود گوشزد کند، اما درونمایۀ حرکت او همیشه فاصله گرفتن از تحرکاتی است که به تضعیف اساس جمهوری اسلامی منجر شود.
واقعیت این است که خاتمی فقط در چارچوب جمهوری اسلامی برای اصلاحطلبان موقعیت قائل است و خارج از این چارچوب، از نگاه او، وضعیت اصلاحطلبان بهتر از اصولگرایان نخواهد بود.
مروری بر نوع شعارهایی که نیروهای موسوم به برانداز مطرح میکنند ظاهراً خاتمی را متقاعد کرده است که در آن سوی جمهوری اسلامی، فقط خطرات و تهدیدات در کمین آنهاست و از این رو، به هر میزان که خطر تضعیف جمهوری اسلامی افزایش یابد، خاتمی با رفتارهای اصطلاحاً رادیکال فاصلۀ بیشتری خواهد گرفت.
بدین ترتیب، اینکه خاتمی از همین ابتدا در صدد برآمده است تا مانع شکلگیری تحرکی منجر به تحریم انتخابات از سوی طیفی از اصلاحطلبان شود، با مجموعۀ عملکرد و دیدگاههای او هماهنگ به نظر میرسد.
بنابراین، خاتمی از هم اکنون تکلیف نوع شرکت نیروهای اصلاحطلب را در انتخابات مجلس یازدهم روشن کرده است و من بعید میدانم که از درون اصلاحطلبان کسانی بخواهند به طور جدی با او مقابله جویی کنند.
در این میان، ممکن است این پرسش پیش آید که اگر خاتمی تا این اندازه دل در گرو حفظ نظام جمهوری اسلامی دارد، پس چرا او را تا حد ممنوعالتصویری محدود کردهاند شب و روز علیهاش تبلیغ و شایعپردازی میکنند؟ پاسخ این پرسش به نحوی در خودش نهفته است! خاتمی خود را در جایگاهی شبیه مادر برای جمهوری اسلامی میبیند و این خود به زعم او، راهِ نهایت سوء استفاده را برای دایهها میگشاید!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
سید محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران تکلیف نوع حضور نیروهای اصلاحطلب در انتخابات مجلس آینده را روشن کرد.
گرچه صحبتهای آقای خاتمی در مورد شرایط انتخابات، خالی از اما و اگر و برخی تناقضها نیست، اما برونداد آن کاملاً واضح است: اصلاحطلبان نباید به تحریم انتخابات نزدیک شوند!
به نظرم تعجیل خاتمی برای ورود زودهنگام به بحث انتخابات عامدانه باشد. او ظاهراً دو نگرانی عمده در بارۀ سرنوشت انتخابات اسفند ماه سال جاری دارد.
نگرانی نخست او مربوط به اختلافنظر بیسابقهای است که بین طیفهای گوناگون اصلاحطلب برای چگونگی ورود به این دور از انتخابات بروز کرده است. به واقع از مدتها پیش صداهای متفاوتی از درون طیف اصلاحطلبی در مورد انتخابات مجلس آینده بلند شده است، صداهایی از قبیل پذیرش بی چون و چرای نظارت استصوابی شورای نگهبان و حضور بی قید و شرط در انتخابات تا حضور مشروط به لغو نظارت استصوابی و برگزاری انتخابات آزاد.
ظاهراً خاتمی میداند که مشروط کردن حضور اصلاح طلبان در انتخابات به "آزاد و عادلانه" بودن آن بر اساس ضوابط و استانداردهای بینالمللی و لغو کامل نظارت استصوابی، عملاً تعلیق حضور به محال است و به میان آوردن اینگونه بحثها از سوی طیفی از نیروهای اصلاحطلب به تحریم انتخابات منجر میشود.
با آنکه خاتمی دل خوشی از نظارت استصوابی و رد صلاحیتهای گسترده در انتخابات ندارد، اما او معمولاً به وضعیتی که امکان معرفی فهرستی از داوطلبان نمایندگی را برای مجموعۀ اصلاحطلبان فراهم آورد و حداقلی از رقابت جناحی با اصولگرایان را تضمین کند، رضایت میدهد، گر چه در کنار آن از طرح پارهای انتقادات و چانه زنیهای سیاسی نیز غافل نمیشود.
در این مرحله از شرایط کشور اما، برخی نیروهای اصلاحطلب، این نوع حضور در انتخابات را نه فقط نجات بخش یا مفید نمیدانند؛ بلکه آن را سبب از بین رفتن تتمۀ محدود سرمایۀ سیاسیشان در بین هوادارانشان تلقی میکنند. از همین رو، این دسته از اصلاحطلبان شعار انتخابات آزاد را سرلوحۀ بحثهای خود قرار دادهاند حتی اگر این شعار، نهایتاً به کنارهگیری آنها از عرصۀ انتخابات و یا تحریم آن بیانجامد.
به نظرم خاتمی با ورود زودهنگام خود به بحث انتخابات، در صدد پیشگیری از این نوع بحثها برآمده است. در اینجا پای نگرانی دوم خاتمی در میان است. او بویژه نگران است که مشارکت پایین مردم در انتخابات، دولت ترامپ را به تداوم فشارهای خود علیه ایران تا سرحد وسوسه شدن برای "تغییر رژیم" ترغیب کند.
در عین حال، باید به خاطر داشت که نگرانی خاتمی از روندی که "تابوی تحریم" انتخابات توسط طیفی از اصلاحطلبان در هم بشکند، فقط به روحیۀ خاص او که اصولاً از رویارویی سیاسی در سطح کلان قدرت پرهیز دارد، مربوط نمیشود، بلکه محیطی که خاتمی در آن دم میزند و تحلیلی که استنشاق در آن محیط برای او پدید میآورد، او را از تأیید هر گونه رفتار اصطلاحاً رادیکال باز میدارد.
طبعاً خاتمی میتواند در توجیه پرهیز از این نوع رفتارها، فهرست بلندبالایی از میزان ضرر و زیان و هزینههای هنگفتِ فعالیتهای اصطلاحاً رادیکال به منتقدان خود گوشزد کند، اما درونمایۀ حرکت او همیشه فاصله گرفتن از تحرکاتی است که به تضعیف اساس جمهوری اسلامی منجر شود.
واقعیت این است که خاتمی فقط در چارچوب جمهوری اسلامی برای اصلاحطلبان موقعیت قائل است و خارج از این چارچوب، از نگاه او، وضعیت اصلاحطلبان بهتر از اصولگرایان نخواهد بود.
مروری بر نوع شعارهایی که نیروهای موسوم به برانداز مطرح میکنند ظاهراً خاتمی را متقاعد کرده است که در آن سوی جمهوری اسلامی، فقط خطرات و تهدیدات در کمین آنهاست و از این رو، به هر میزان که خطر تضعیف جمهوری اسلامی افزایش یابد، خاتمی با رفتارهای اصطلاحاً رادیکال فاصلۀ بیشتری خواهد گرفت.
بدین ترتیب، اینکه خاتمی از همین ابتدا در صدد برآمده است تا مانع شکلگیری تحرکی منجر به تحریم انتخابات از سوی طیفی از اصلاحطلبان شود، با مجموعۀ عملکرد و دیدگاههای او هماهنگ به نظر میرسد.
بنابراین، خاتمی از هم اکنون تکلیف نوع شرکت نیروهای اصلاحطلب را در انتخابات مجلس یازدهم روشن کرده است و من بعید میدانم که از درون اصلاحطلبان کسانی بخواهند به طور جدی با او مقابله جویی کنند.
در این میان، ممکن است این پرسش پیش آید که اگر خاتمی تا این اندازه دل در گرو حفظ نظام جمهوری اسلامی دارد، پس چرا او را تا حد ممنوعالتصویری محدود کردهاند شب و روز علیهاش تبلیغ و شایعپردازی میکنند؟ پاسخ این پرسش به نحوی در خودش نهفته است! خاتمی خود را در جایگاهی شبیه مادر برای جمهوری اسلامی میبیند و این خود به زعم او، راهِ نهایت سوء استفاده را برای دایهها میگشاید!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
[ Audio file : navaar.ir – sample ]
بخشی از کتاب صوتی «از سرد و گرم روزگار»
نوشتهی احمد زیدآبادی
نسخهی صوتی کامل کتاب را میتوانید از اینجا تهیه کنید.
همانطور که مخاطبان عزیز ملاحظه می کنند، نسخۀ صوتی کتاب "از سرد و گرم روزگار" منتشر شده است. علاقمندان به نسخۀ صوتی این کتاب می توانند با مراجعه به سایت مذکور، آن را دریافت کنند.
بخشی از کتاب صوتی «از سرد و گرم روزگار»
نوشتهی احمد زیدآبادی
نسخهی صوتی کامل کتاب را میتوانید از اینجا تهیه کنید.
همانطور که مخاطبان عزیز ملاحظه می کنند، نسخۀ صوتی کتاب "از سرد و گرم روزگار" منتشر شده است. علاقمندان به نسخۀ صوتی این کتاب می توانند با مراجعه به سایت مذکور، آن را دریافت کنند.
30 تیر و داستان مصدق و قوام
30 تیر ماه یادآور روزی است که مردم کوچه و خیابان با قیام خود در سال 1331 دکتر محمد مصدق را بر روی شانههای خود به ساختمان نخست وزیری برگرداندند و نقشۀ پشت پردۀ عزل او را نقش برآب کردند.
بدین جهت، 30 تیر نقطه عطفی در تاریخ جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و نماد اوج قدرت مردمی دکتر مصدق تلقی میشود.
اما اگر بخواهیم تاریخ را از نو بخوانیم، به نظرم میتوان 30 تیر سال 1331 را سر آغاز افول قدرت دکتر مصدق و شکست نهضت ملی دانست. در واقع پس از 30 تیر بود که مصدق جهتگیریهای سیاسی خود در دو عرصۀ داخلی و خارجی را تغییر داد و روش تازهای در پیش گرفت. او در صحنۀ داخلی از برخی نیروهای سنتی و دیوانسالار جامعۀ ایران به تدریج فاصله گرفت و در مقابل، ملایمتی در برابر حزب توده از خود نشان داد. در حوزۀ خارجی نیز او موضع خود را در برابر بریتانیا و تا حدودی آمریکا تشدید کرد و از توافق با آنها بر سر نفت، تقریباً نومید شد. البته این تغییر جهت، دو سویه بود بدین معنا که حزب توده نیز پس از 30 تیر بدگمانیهای خود را در بارۀ سرشت نهضت ملی و مرام لیبرال دکتر مصدق کنار گذاشت و محتاطانه از درِ نزدیکی و اتحاد با او برآمد و همزمان برخی از متحدان سنتی مصدق از او جدا شدند. در صحنۀ خارجی نیز آمریکا به تدریج از دستیابی به توافق با دکتر مصدق مأیوس شد و به پارهای اختلاف خود با دولت بریتانیا بر سر ماهیت جنبش ملی شدن نفت پایان داد به طوری که دو قدرت جهانی در مقابله با دکتر مصدق به استراتژی واحدی دست یافتند.
این بود که ائتلاف بسیار قدرتمندی از نیروهای داخلی اعم از دربار، ارتش، دیوانسالاران و فئودالهای بزرگ، بخشی مهمی از بازار و روحانیون سیاسی متنفذ بویژه سید ابوالقاسم کاشانی و برخی یاران پیشین مصدق، علیه او شکل گرفت. این ائتلاف گسترده در پشت پرده با بریتانیا و آمریکا متحد شد و در حدود یک سال بعد از 30 تیر کودتایی آسان و همراه با موفقیت را علیه دکتر مصدق شکل داد.
آیا دکتر مصدق میتوانست مانع شکلگیری این ائتلاف گسترده علیه خود و مانع از وقوع کودتا شود؟ به نظرم برای جلوگیری از ائتلاف، کار خاصی از دکتر مصدق برنمیآمد اما او میتوانست از وقوع کودتا جلوگیری کند!
در واقع نیروهایی که علیه دکتر مصدق با یکدیگر متحد شدند مطالباتشان به قدری شخصی و یا متفاوت از اصول مورد نظر دکتر مصدق بود که اگر او میخواست به آنها تن در دهد، عملاً به آلت دست آنها تبدیل میشد و از اصول و مرام واقعی خود فاصله میگرفت. بنابراین، رویارویی آنها با مصدق در مرحلۀ پس از قیام 30 تیر تقریباً اجتنابناپذیر بود. با این حال مصدق میتوانست مانع وقوع کودتا شود! میپرسید از چه راهی؟ میگویم؛ از راه توافق با قوامالسلطنه در تیر ماه سال 1331!
میدانم که این پاسخ به مذاق دوستان ملی و هواداران سرسخت دکتر مصدق خوش نمیآید و چه بسا برخی از آنها را خشمگین کند، اما اگر بدون تعصب و جانبداری به تاریخ گذشتۀ خود بنگریم به نظرم، این سخن آنقدرها هم نامعقول نیست.
هر نوع داوری که نسبت به قوامالسلطنه داشته باشیم نمیتوان انکار کرد که او از رجال استخواندار تاریخ معاصر ایران و شخصیتی زیرک و دارای استقلال رأی و فاصلهدار از منویات دربار بوده است. قوام و مصدق در واقع خاستگاه سیاسی و بستر رشد کم و بیش واحدی داشتند گرچه در امر ادارۀ حکومت از سلیقههای متفاوتی برخوردار بودند.
در حقیقت، ترس از عملکرد مصدق سبب شده بود که دربار و طرف خارجی به نخست وزیری قوام رضایت دهند و گرنه در شرایط عادی، محمد رضا شاه جوان، از قوام شاید حتی بیش ار مصدق ناخرسند بود.
به نظرم 30 تیر اگر به جای آنکه صحنۀ رویارویی هواداران مصدق و قوام شود، امکان سازشی بین آن دو فراهم میکرد بدان گونه که مصدق به نخست وزیری قوام تن در میداد و در مقابل قوام نیز به حفظ سنت مشروطیت و برخی اصول ملی شدن صنعت نفت در حد وسع خود متعهد میشد، کودتای 28 مرداد رخ نمیداد.
متأسفانه کودتای 28 مرداد هزینههای هولناکی بخصوص به لحاظ ذهنی و روانی بر دوش کشور ما گذاشت، هزینههایی که هنوز هم در حال پرداخت آنها هستیم! شاید اگر مصدق میتوانست چشمانداز آینده را در افقی بلند ببیند، تمام تلاش خود را به کار میگرفت تا با کودتا از مقام خود عزل نشود، اما خداوند آدمیزاد را با تواناییهای محدود آفریده است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
30 تیر ماه یادآور روزی است که مردم کوچه و خیابان با قیام خود در سال 1331 دکتر محمد مصدق را بر روی شانههای خود به ساختمان نخست وزیری برگرداندند و نقشۀ پشت پردۀ عزل او را نقش برآب کردند.
بدین جهت، 30 تیر نقطه عطفی در تاریخ جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و نماد اوج قدرت مردمی دکتر مصدق تلقی میشود.
اما اگر بخواهیم تاریخ را از نو بخوانیم، به نظرم میتوان 30 تیر سال 1331 را سر آغاز افول قدرت دکتر مصدق و شکست نهضت ملی دانست. در واقع پس از 30 تیر بود که مصدق جهتگیریهای سیاسی خود در دو عرصۀ داخلی و خارجی را تغییر داد و روش تازهای در پیش گرفت. او در صحنۀ داخلی از برخی نیروهای سنتی و دیوانسالار جامعۀ ایران به تدریج فاصله گرفت و در مقابل، ملایمتی در برابر حزب توده از خود نشان داد. در حوزۀ خارجی نیز او موضع خود را در برابر بریتانیا و تا حدودی آمریکا تشدید کرد و از توافق با آنها بر سر نفت، تقریباً نومید شد. البته این تغییر جهت، دو سویه بود بدین معنا که حزب توده نیز پس از 30 تیر بدگمانیهای خود را در بارۀ سرشت نهضت ملی و مرام لیبرال دکتر مصدق کنار گذاشت و محتاطانه از درِ نزدیکی و اتحاد با او برآمد و همزمان برخی از متحدان سنتی مصدق از او جدا شدند. در صحنۀ خارجی نیز آمریکا به تدریج از دستیابی به توافق با دکتر مصدق مأیوس شد و به پارهای اختلاف خود با دولت بریتانیا بر سر ماهیت جنبش ملی شدن نفت پایان داد به طوری که دو قدرت جهانی در مقابله با دکتر مصدق به استراتژی واحدی دست یافتند.
این بود که ائتلاف بسیار قدرتمندی از نیروهای داخلی اعم از دربار، ارتش، دیوانسالاران و فئودالهای بزرگ، بخشی مهمی از بازار و روحانیون سیاسی متنفذ بویژه سید ابوالقاسم کاشانی و برخی یاران پیشین مصدق، علیه او شکل گرفت. این ائتلاف گسترده در پشت پرده با بریتانیا و آمریکا متحد شد و در حدود یک سال بعد از 30 تیر کودتایی آسان و همراه با موفقیت را علیه دکتر مصدق شکل داد.
آیا دکتر مصدق میتوانست مانع شکلگیری این ائتلاف گسترده علیه خود و مانع از وقوع کودتا شود؟ به نظرم برای جلوگیری از ائتلاف، کار خاصی از دکتر مصدق برنمیآمد اما او میتوانست از وقوع کودتا جلوگیری کند!
در واقع نیروهایی که علیه دکتر مصدق با یکدیگر متحد شدند مطالباتشان به قدری شخصی و یا متفاوت از اصول مورد نظر دکتر مصدق بود که اگر او میخواست به آنها تن در دهد، عملاً به آلت دست آنها تبدیل میشد و از اصول و مرام واقعی خود فاصله میگرفت. بنابراین، رویارویی آنها با مصدق در مرحلۀ پس از قیام 30 تیر تقریباً اجتنابناپذیر بود. با این حال مصدق میتوانست مانع وقوع کودتا شود! میپرسید از چه راهی؟ میگویم؛ از راه توافق با قوامالسلطنه در تیر ماه سال 1331!
میدانم که این پاسخ به مذاق دوستان ملی و هواداران سرسخت دکتر مصدق خوش نمیآید و چه بسا برخی از آنها را خشمگین کند، اما اگر بدون تعصب و جانبداری به تاریخ گذشتۀ خود بنگریم به نظرم، این سخن آنقدرها هم نامعقول نیست.
هر نوع داوری که نسبت به قوامالسلطنه داشته باشیم نمیتوان انکار کرد که او از رجال استخواندار تاریخ معاصر ایران و شخصیتی زیرک و دارای استقلال رأی و فاصلهدار از منویات دربار بوده است. قوام و مصدق در واقع خاستگاه سیاسی و بستر رشد کم و بیش واحدی داشتند گرچه در امر ادارۀ حکومت از سلیقههای متفاوتی برخوردار بودند.
در حقیقت، ترس از عملکرد مصدق سبب شده بود که دربار و طرف خارجی به نخست وزیری قوام رضایت دهند و گرنه در شرایط عادی، محمد رضا شاه جوان، از قوام شاید حتی بیش ار مصدق ناخرسند بود.
به نظرم 30 تیر اگر به جای آنکه صحنۀ رویارویی هواداران مصدق و قوام شود، امکان سازشی بین آن دو فراهم میکرد بدان گونه که مصدق به نخست وزیری قوام تن در میداد و در مقابل قوام نیز به حفظ سنت مشروطیت و برخی اصول ملی شدن صنعت نفت در حد وسع خود متعهد میشد، کودتای 28 مرداد رخ نمیداد.
متأسفانه کودتای 28 مرداد هزینههای هولناکی بخصوص به لحاظ ذهنی و روانی بر دوش کشور ما گذاشت، هزینههایی که هنوز هم در حال پرداخت آنها هستیم! شاید اگر مصدق میتوانست چشمانداز آینده را در افقی بلند ببیند، تمام تلاش خود را به کار میگرفت تا با کودتا از مقام خود عزل نشود، اما خداوند آدمیزاد را با تواناییهای محدود آفریده است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
دیدار ظریف با رند پاول؟
برای من روشن نشد که سرانجام محمد جواد ظریف با رند پاول سناتور جمهوریخواه آمریکا در نیویورک دیدار کرد یا خیر؟
اگر این دیدار صورت گرفته باشد معنایی جز موافقت ایران با شروع گفتگو با محافل رسمی آمریکا ندارد.
در واقع از مدتها پیش، نیروهای نزدیک به دولت روحانی و برخی چهرههای اصلاحطلب خواستار گشوده شدن باب مذاکره با افراد تأثیرگذار بر سیاست آمریکا از جمله اعضای کنگره شده بودند. به نظرم این توصیه از سوی کلیت نظام سیاسی پذیرفته شده است، چرا که از یک سو آقای ظریف بدون دریافت چراغ سبز از مقام های بالاتر، اختیار و جسارت لازم برای ابتکار شخصی در این حد را ندارد و از طرف دیگر، محافل اصولگرا در برابر این خبر چنان سکوت کردند که گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
برای من روشن نشد که سرانجام محمد جواد ظریف با رند پاول سناتور جمهوریخواه آمریکا در نیویورک دیدار کرد یا خیر؟
اگر این دیدار صورت گرفته باشد معنایی جز موافقت ایران با شروع گفتگو با محافل رسمی آمریکا ندارد.
در واقع از مدتها پیش، نیروهای نزدیک به دولت روحانی و برخی چهرههای اصلاحطلب خواستار گشوده شدن باب مذاکره با افراد تأثیرگذار بر سیاست آمریکا از جمله اعضای کنگره شده بودند. به نظرم این توصیه از سوی کلیت نظام سیاسی پذیرفته شده است، چرا که از یک سو آقای ظریف بدون دریافت چراغ سبز از مقام های بالاتر، اختیار و جسارت لازم برای ابتکار شخصی در این حد را ندارد و از طرف دیگر، محافل اصولگرا در برابر این خبر چنان سکوت کردند که گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
شرمندگی جهانگیری!
اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور گفته است: "مردم ایران در سالهای اخیر متحمل فشارهای فراوانی شدهاند که ما شرمندۀ آنها هستیم"!
این چندمین باری است که آقای جهانگیری از مردم عذرخواهی و در برابر آنها اظهار شرمندگی میکند.
به این همشهری گرامی باید گفت؛ اظهار شرمندگیهای پی در پی شما چه مشکلی از مردم حل میکند و کدام گره را از کارشان میگشاید؟
بسیاری از مردم این روزها از هر جهت تحت فشارند و بخصوص برای امرار معاش خود درمانده شدهاند. فقط طی یک سال اخیر اغلب هزینههای زندگی دو تا سه برابر شده در حالی که درآمدها رشد ناچیزی داشته است. بیکاری هم که بیداد میکند. فارغ التحصیلان دانشگاهها یا برای مهاجرت برنامه میریزند و یا به مسافرکشی در اسنپ و تپسی رو آوردهاند. در این میان، رئیس دولت هم خوشحال است که آمار اشتغال بالا رفته است!
بدبختانه کار با اظهار شرمندگی پیش نمیرود. جهانگیری در مقام معاون اول رئیس جمهور اگر در عمل نمیتواند باری از دوش مردم تحت فشار بر دارد، حداقل به آنها بگوید که برنامۀ دولت برای خروج از تنگنای تحریمها چیست و در نهایت به کدام سمت و سو میخواهد حرکت کند. بسیاری از مردم عادی در بهترین حالت، دولت را بلاتکلیف، بیبرنامه، گیج و باری به هر جهت میدانند و همین موضوع چشمانداز آینده را برای آنها تاریک کرده و سبب هراس و ناراحتی مضاعفشان شده است.
اگر همین حد هم از جهانگیری برنمیآید، دیگر برای چه در پاستور نشسته و پی کار دیگری نمیرود تا مجبور به اظهار شرمندگی دائمی در مقابل مردم هم نباشد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور گفته است: "مردم ایران در سالهای اخیر متحمل فشارهای فراوانی شدهاند که ما شرمندۀ آنها هستیم"!
این چندمین باری است که آقای جهانگیری از مردم عذرخواهی و در برابر آنها اظهار شرمندگی میکند.
به این همشهری گرامی باید گفت؛ اظهار شرمندگیهای پی در پی شما چه مشکلی از مردم حل میکند و کدام گره را از کارشان میگشاید؟
بسیاری از مردم این روزها از هر جهت تحت فشارند و بخصوص برای امرار معاش خود درمانده شدهاند. فقط طی یک سال اخیر اغلب هزینههای زندگی دو تا سه برابر شده در حالی که درآمدها رشد ناچیزی داشته است. بیکاری هم که بیداد میکند. فارغ التحصیلان دانشگاهها یا برای مهاجرت برنامه میریزند و یا به مسافرکشی در اسنپ و تپسی رو آوردهاند. در این میان، رئیس دولت هم خوشحال است که آمار اشتغال بالا رفته است!
بدبختانه کار با اظهار شرمندگی پیش نمیرود. جهانگیری در مقام معاون اول رئیس جمهور اگر در عمل نمیتواند باری از دوش مردم تحت فشار بر دارد، حداقل به آنها بگوید که برنامۀ دولت برای خروج از تنگنای تحریمها چیست و در نهایت به کدام سمت و سو میخواهد حرکت کند. بسیاری از مردم عادی در بهترین حالت، دولت را بلاتکلیف، بیبرنامه، گیج و باری به هر جهت میدانند و همین موضوع چشمانداز آینده را برای آنها تاریک کرده و سبب هراس و ناراحتی مضاعفشان شده است.
اگر همین حد هم از جهانگیری برنمیآید، دیگر برای چه در پاستور نشسته و پی کار دیگری نمیرود تا مجبور به اظهار شرمندگی دائمی در مقابل مردم هم نباشد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
در عالم رؤیا!
دیشب در عالم خواب و رؤیا دیدم که نامۀ سید محمد خاتمی در روزنامۀ گاردین بر تمام رهبران جهان بخصوص رهبران کشورهای اروپایی و بالاخص امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه بسیار اثر کرده و مکرون به یکی از مشاوران خود مأموریت داده است تا برای عملیاتیکردن مفاد آن نامه، با آقای خاتمی در تهران تماس بگیرد.
در ادامۀ خواب، شاهد مکالمۀ تلفنی مشاور مکرون و خاتمی هم بودم. تلفن زنگ میزند و خاتمی گوشی را برمیدارد:
مشاور مکرون: الو مستر خاتمی؟
خاتمی: بله خودم هستم بفرمایید!
مشاور مکرون: من مشاور پرزیدنت مکرون....
خاتمی: ببخشید حرفتان را قطع میکنم! شما اول بفرمایید مجوز لازم برای این تماس تلفنی را گرفتهاید؟
مشاور مکرون: بله شخصِ پرزیدنت مکرون مرا مأمور....
خاتمی: من چه کار به مجوز شخص پرزیدنت مکرون دارم! منظورم مجوز از طرفهای ایرانی است!
مشاور مکرون: راستش با سفارت شما در پاریس تماس گرفتم و آنها گفتند که نه مخالفاند و نه موافق! بعد هم سفارتمان در تهران با دفتر پرزیدنت روحانی تماس گرفت که آنها هم گفتند گرچه در اصل مخالفاند، اما مانعی هم نمیبینند!
خاتمی: سفارت ایران در پاریس و دفتر روحانی به چه کار من میآیند!
مشاور مکرون: پس از کجا باید مجوز میگرفتم؟
خاتمی: از مسئولان همین سایت مایتها و روزنامههایی که شب و روز مرا متهم میکنند که از پادشاه سابق عربستان پول گرفتهام با جرج سورس دیدار کردهام و هزار اتهام بی اساس دیگه!
مشاور مکرون: یعنی میفرمایید من برای صحبت تلفنی با رئیس جمهور سابق ایران باید از مسئولان این سایتها اجازه میگرفتم؟ همچین کاری در چارچوب وظایف ما نمیگنجد جناب مستر خاتمی، ضمن آنکه من اصلاً موضوع را درک نمیکنم!
خاتمی: معلومه که درک نمیکنید!اگه درک میکردید که همینطور زرتی شمارۀ مردم را نمیگرفتید که براشان دردسر ایجاد کنید؟
مشاور مکرون: مرا ببخشید جناب مستر خاتمی! من واقعاً قصد ایجاد دردسر برای شما نداشتم. فقط میخواستم از شما بپرسم که اگر پرزیدنت مکرون از شما برای سفر به پاریس به منظور گفتگو برای عملیاتی کردن مفاد نامهتان در روزنامۀ گاردین دعوت به عمل آورد، آمادگی این سفر را دارید؟
خاتمی: ای بابا! تو هم صدات از جای گرمی میآد! مگه خبرنداری که من در ایران ممنوعالتصویر و ممنوعالخروجام؟
مشاور مکرون (با لحنی کمی عصبی): خب اگه وضع شما اینه برای چی ابتکار دیپلماتیک به خرج میدی و وقت ما را میگیری؟
خاتمی ( کاملاً عصبانی): کی خواست وقت شما را بگیره! اصلاً مگه من منظورم در اون نامه فرانسه بود؟
در اینجا تلفن از آن سوی خط قطع میشود.
خاتمی پیش خود با خوشحالی: چه خوب شد که مکالمه با دعوا فیصله پیدا کرد و گرنه این هم دردسر تازهای میشد.
لحظهای بعد لبخند از لب خاتمی محو میشود و او با خود میگوید: ولی چه فایده! اونها که به محتوای مکالمه کار ندارند! دوباره تو بوق میکنند که با کاخ الیزه تماس داشته و قرار مدار گذاشته و میخواد فتنه تازهای کنه و چه میدونم پول گرفته و خدایا چه مصیبت و المشنگۀ دوبارهای! خدا بگم چه کار کنه این مشاورای ما رو! همین جور آدمو تشویق میکنن نامه ای بنویسه و به فکر بعدش که نیستن! به جدم اگه دستم بهشون برسه....
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دیشب در عالم خواب و رؤیا دیدم که نامۀ سید محمد خاتمی در روزنامۀ گاردین بر تمام رهبران جهان بخصوص رهبران کشورهای اروپایی و بالاخص امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه بسیار اثر کرده و مکرون به یکی از مشاوران خود مأموریت داده است تا برای عملیاتیکردن مفاد آن نامه، با آقای خاتمی در تهران تماس بگیرد.
در ادامۀ خواب، شاهد مکالمۀ تلفنی مشاور مکرون و خاتمی هم بودم. تلفن زنگ میزند و خاتمی گوشی را برمیدارد:
مشاور مکرون: الو مستر خاتمی؟
خاتمی: بله خودم هستم بفرمایید!
مشاور مکرون: من مشاور پرزیدنت مکرون....
خاتمی: ببخشید حرفتان را قطع میکنم! شما اول بفرمایید مجوز لازم برای این تماس تلفنی را گرفتهاید؟
مشاور مکرون: بله شخصِ پرزیدنت مکرون مرا مأمور....
خاتمی: من چه کار به مجوز شخص پرزیدنت مکرون دارم! منظورم مجوز از طرفهای ایرانی است!
مشاور مکرون: راستش با سفارت شما در پاریس تماس گرفتم و آنها گفتند که نه مخالفاند و نه موافق! بعد هم سفارتمان در تهران با دفتر پرزیدنت روحانی تماس گرفت که آنها هم گفتند گرچه در اصل مخالفاند، اما مانعی هم نمیبینند!
خاتمی: سفارت ایران در پاریس و دفتر روحانی به چه کار من میآیند!
مشاور مکرون: پس از کجا باید مجوز میگرفتم؟
خاتمی: از مسئولان همین سایت مایتها و روزنامههایی که شب و روز مرا متهم میکنند که از پادشاه سابق عربستان پول گرفتهام با جرج سورس دیدار کردهام و هزار اتهام بی اساس دیگه!
مشاور مکرون: یعنی میفرمایید من برای صحبت تلفنی با رئیس جمهور سابق ایران باید از مسئولان این سایتها اجازه میگرفتم؟ همچین کاری در چارچوب وظایف ما نمیگنجد جناب مستر خاتمی، ضمن آنکه من اصلاً موضوع را درک نمیکنم!
خاتمی: معلومه که درک نمیکنید!اگه درک میکردید که همینطور زرتی شمارۀ مردم را نمیگرفتید که براشان دردسر ایجاد کنید؟
مشاور مکرون: مرا ببخشید جناب مستر خاتمی! من واقعاً قصد ایجاد دردسر برای شما نداشتم. فقط میخواستم از شما بپرسم که اگر پرزیدنت مکرون از شما برای سفر به پاریس به منظور گفتگو برای عملیاتی کردن مفاد نامهتان در روزنامۀ گاردین دعوت به عمل آورد، آمادگی این سفر را دارید؟
خاتمی: ای بابا! تو هم صدات از جای گرمی میآد! مگه خبرنداری که من در ایران ممنوعالتصویر و ممنوعالخروجام؟
مشاور مکرون (با لحنی کمی عصبی): خب اگه وضع شما اینه برای چی ابتکار دیپلماتیک به خرج میدی و وقت ما را میگیری؟
خاتمی ( کاملاً عصبانی): کی خواست وقت شما را بگیره! اصلاً مگه من منظورم در اون نامه فرانسه بود؟
در اینجا تلفن از آن سوی خط قطع میشود.
خاتمی پیش خود با خوشحالی: چه خوب شد که مکالمه با دعوا فیصله پیدا کرد و گرنه این هم دردسر تازهای میشد.
لحظهای بعد لبخند از لب خاتمی محو میشود و او با خود میگوید: ولی چه فایده! اونها که به محتوای مکالمه کار ندارند! دوباره تو بوق میکنند که با کاخ الیزه تماس داشته و قرار مدار گذاشته و میخواد فتنه تازهای کنه و چه میدونم پول گرفته و خدایا چه مصیبت و المشنگۀ دوبارهای! خدا بگم چه کار کنه این مشاورای ما رو! همین جور آدمو تشویق میکنن نامه ای بنویسه و به فکر بعدش که نیستن! به جدم اگه دستم بهشون برسه....
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad