موافقی که کمی با دلم قدم بزنی
کمی کنار نفس های من قدم بزنی
موافقی که در این شهر بی پیکر
برای رفع هوس های من قدم بزنی
موافقی که شبانه کنار اقیانوس
برای قفل قفس های من قدم بزنی
کمی کنار نفس های من قدم بزنی
موافقی که در این شهر بی پیکر
برای رفع هوس های من قدم بزنی
موافقی که شبانه کنار اقیانوس
برای قفل قفس های من قدم بزنی
دیگر خیال هم به سرم سر نمی زند
یک آشنا به خانه ی ما سر نمی زند
آشفته تر شده ام از تمام شهر
یک همصدا به قفل دلم در نمی زند
آن بلبلی که مرا غرق شور کرد
دیگر به شعر خسته ی من پر نمی زند
آن آشنا که محرم سِر مگوی ماست
با تحفه ای به محفل ما سر نمی زند
یک شب بی صدا میروم از کوچه شما
دیگر خیال هم سرم سر نمی زند .
#احمد_امانی
یک آشنا به خانه ی ما سر نمی زند
آشفته تر شده ام از تمام شهر
یک همصدا به قفل دلم در نمی زند
آن بلبلی که مرا غرق شور کرد
دیگر به شعر خسته ی من پر نمی زند
آن آشنا که محرم سِر مگوی ماست
با تحفه ای به محفل ما سر نمی زند
یک شب بی صدا میروم از کوچه شما
دیگر خیال هم سرم سر نمی زند .
#احمد_امانی
باید از خاطره ها ، مِهر گذشت
بی وفا ، بی کلمه رفت به وادی شعور
باید از خنده ی بی وقت گذشت
بی نوا ، بی عقبه رفت به سرحد قصور
باید از مردم بی مهر گسست
بی صدا ، بی نفسی رفت به آبادی نور
باید از حوصله ها دوری کرد
بی دل و جان رفت به آن سوی ظهور
بی وفا ، بی کلمه رفت به وادی شعور
باید از خنده ی بی وقت گذشت
بی نوا ، بی عقبه رفت به سرحد قصور
باید از مردم بی مهر گسست
بی صدا ، بی نفسی رفت به آبادی نور
باید از حوصله ها دوری کرد
بی دل و جان رفت به آن سوی ظهور
می شود از طعم لب هایت نوشت
می شود از شور تب هایت نوشت
می شود تنها فقط از تو سرود
می شود از خواب شب هایت نوشت
می شود با اندکی اغماض هم
می شود از حس زیبایت نوشت.
#احمد_امانی
می شود از شور تب هایت نوشت
می شود تنها فقط از تو سرود
می شود از خواب شب هایت نوشت
می شود با اندکی اغماض هم
می شود از حس زیبایت نوشت.
#احمد_امانی
بین خودمان باشد ، این مست نمی داند
افتاده ز بام شهر ، این تشت نمی داند
مشهور جهان گردید این عاشق دیوانه
گردیده خراب این دیر این سست نمی داند
افتاده ز بام شهر ، این تشت نمی داند
مشهور جهان گردید این عاشق دیوانه
گردیده خراب این دیر این سست نمی داند
یادم هست در دلم مهر کسی بود که نیست
خاطر مهوش سیمین صنمی بود که نیست
خاطرم هست دلم مهر رخش داشت ولی
یاد من در نظر یار کسی بود که نیست .
خاطر مهوش سیمین صنمی بود که نیست
خاطرم هست دلم مهر رخش داشت ولی
یاد من در نظر یار کسی بود که نیست .
منم و غربت و تنهایی و این کوچه ی تنگ
منم و حسرت و واماندگی زین شهر فرنگ
منم و حسرت و واماندگی زین شهر فرنگ
ما عاشق لب های پر احساس توئیم
سرگشته ی گلزار پر از یاس توئیم
ما را ز عواقب جهان نترسان زیبا
ما عاشق بوسیدن آن یاس توئیم .
بداهه
سرگشته ی گلزار پر از یاس توئیم
ما را ز عواقب جهان نترسان زیبا
ما عاشق بوسیدن آن یاس توئیم .
بداهه
کاش میشد غصه ها را قصه کرد
کاش میشه خنده ها را گریه کرد
کاش میشد پندها را سرد کرد
کاش میشد دردها را پند کرد
کاش میشه خنده ها را گریه کرد
کاش میشد پندها را سرد کرد
کاش میشد دردها را پند کرد
کاش میشد گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
کاش میشد خنده ها را گریه کرد و گریه کرد
کاش میشد خنده ها را گریه کرد و گریه کرد
هنوز هم دیوانه ام
دیوانه ی یک لحظه خنده
لحظه ی ناب نفس های تو ای گلبرگ مغرور
همان یک لحظه که عاشق شدم
مجنون تو ای سرخوش از دیوانگی ها
پریشان از ندیدن ها
دیوانه میدانی منم
من
همان شیدا
همان تنها
همان سرگشته در صحرا
همان وامانده در غم ها
منم .
من .
#احمد_امانی
دیوانه ی یک لحظه خنده
لحظه ی ناب نفس های تو ای گلبرگ مغرور
همان یک لحظه که عاشق شدم
مجنون تو ای سرخوش از دیوانگی ها
پریشان از ندیدن ها
دیوانه میدانی منم
من
همان شیدا
همان تنها
همان سرگشته در صحرا
همان وامانده در غم ها
منم .
من .
#احمد_امانی
دلت هوای نجف کرده یا رضا بگو امشب
دلت هوای علی کرده یا رضا بگو در شب
بگو به حضرت سلطان بگو به شاه خراسان
دلم هوای دشت بلا کرده بی هوا امشب
احمد -امانی
دلت هوای علی کرده یا رضا بگو در شب
بگو به حضرت سلطان بگو به شاه خراسان
دلم هوای دشت بلا کرده بی هوا امشب
احمد -امانی
Forwarded from احمدامانی
سایه نامرد کم نباشد اندر این شهر خراب
واهمه دارم من از این مردمان پر حجاب
در دلم عشقی نشسته در سرم سودای اوست
امشب از قلبم گذر کرد او مثال یک شهاب
بهترین مخلوق شهر است این کمر باریک من
هر دم از دوری او این سینه ی ما شد کباب
آرزو دارم ببینم خنده ای بر روی لب
دارد آن گیسو کمند و می شود سازم رباب
ابتدای شعر من نامش نشسته بر سریر
رمز بگشا نام او گو تا شود شعرم ثواب .
#احمد_امانی
واهمه دارم من از این مردمان پر حجاب
در دلم عشقی نشسته در سرم سودای اوست
امشب از قلبم گذر کرد او مثال یک شهاب
بهترین مخلوق شهر است این کمر باریک من
هر دم از دوری او این سینه ی ما شد کباب
آرزو دارم ببینم خنده ای بر روی لب
دارد آن گیسو کمند و می شود سازم رباب
ابتدای شعر من نامش نشسته بر سریر
رمز بگشا نام او گو تا شود شعرم ثواب .
#احمد_امانی
سایه نامرد کم نباشد اندر این شهر خراب
واهمه دارم من از این مردمان پر حجاب
در دلم عشقی نشسته در سرم سودای ساز
امشب از قلبم گذر کرد او مثال یک شهاب
بهترین مخلوق شهر است این کمان ابروی من
هر دم از دوری او این سینه می باشد کباب
آرزو دارم ببینم خنده ها بر روی لب
دارد آن گیسو کمند و می کند سازم رباب
ابتدای شعر من نامش نشسته بر سریر
رمز بگشا نام او گو تا شود شعرم ثواب .
#احمد_امانی
واهمه دارم من از این مردمان پر حجاب
در دلم عشقی نشسته در سرم سودای ساز
امشب از قلبم گذر کرد او مثال یک شهاب
بهترین مخلوق شهر است این کمان ابروی من
هر دم از دوری او این سینه می باشد کباب
آرزو دارم ببینم خنده ها بر روی لب
دارد آن گیسو کمند و می کند سازم رباب
ابتدای شعر من نامش نشسته بر سریر
رمز بگشا نام او گو تا شود شعرم ثواب .
#احمد_امانی
عشق تو
مانند درد دندان
شب ها به سراغم می آید
ناگهانی
بی موقع
و پر درد
شب ها چقدر درد دارم
از عشق تو .
#احمد_امانی
مانند درد دندان
شب ها به سراغم می آید
ناگهانی
بی موقع
و پر درد
شب ها چقدر درد دارم
از عشق تو .
#احمد_امانی
کاش یک غزل بود
که احساس مرا می فهمید
کاش یک مثل بود
که پرواز مرا می فهمید .
که احساس مرا می فهمید
کاش یک مثل بود
که پرواز مرا می فهمید .