▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹راهحل خیلی چیزها را خوب بلدی و وقتی دچارش میشوی سردرگم نیستی که چگونه حلش کنی. به در بسته نمیخوری و میدانی دقیقا باید چه کنی تا مشکلت حل شود. مریضی که بگیری وحشت زده نمیشوی! به سراغ دکتر میروی و بعید است به سراغ مکانیک، تعمیرکار کولر یا لولهکش بروی!
خنده دار نیست؟! هر چیزی راهی مشخص دارد و از مسیر خودش حل میشود. نمیشود بذر گندم کاشت و توقع داشت درخت هلو پدید بیاید! نمیشود قرمهسبزی بار گذاشت و توقع داشت قیمه بادمجان پخته شود. خودت بهتر از هر کسی میدانی که کافیست به دکتر مراجعه کنی تا با نظرش و داروهایی که میدهد مشکلت حل شود.
خیلی از دردهای امروزمان درمانشان آنقدرها جستوجو کردن و آزمون و خطا نمیخواهد. همیشه شخص معتمدی هست که راه حل درست را پیش رویت بگذارد. درست مثل یک پزشک توانمند. نسخة پزشک متخصص برای درمان مشکلت آن قدر برایت آرامشبخش است، آن قدر به تأثیرگذار بودنش اطمینان داری که نه ته دلت خالی میشود، نه قید درمان را میزنی و نه سراغ روش و توصیة دیگری میروی.
حالا فرض کن برای کاستیهای بزرگترت، برای غفلتهایت، برای لغزشهای گاه و بیگاهت، برای خطوط سیاهی که هر از گاهی صفحة سفید روحت را خطخطی میکند، برای غم و اندوهی که گاهی از سر غفلتها و گناهان سراغت میآید ومسیر بخشیده شدن را برایت سخت و دور جلوه میدهد، راه حلی خاص معرفی شده باشد. چه خواهی کرد؟ به سراغ تعمیرکار کولر و لولهکش و کابینتساز میروی یا راهحلی که مسیرش برایت مشخص شده است؟
🔸🔸امام حسین علیه السلام میفرمایند: براى هر غم و دردى درمان و دوائى است و جبران و درمان گناه، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند است.
yon.ir/qPKp4
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی، ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹راهحل خیلی چیزها را خوب بلدی و وقتی دچارش میشوی سردرگم نیستی که چگونه حلش کنی. به در بسته نمیخوری و میدانی دقیقا باید چه کنی تا مشکلت حل شود. مریضی که بگیری وحشت زده نمیشوی! به سراغ دکتر میروی و بعید است به سراغ مکانیک، تعمیرکار کولر یا لولهکش بروی!
خنده دار نیست؟! هر چیزی راهی مشخص دارد و از مسیر خودش حل میشود. نمیشود بذر گندم کاشت و توقع داشت درخت هلو پدید بیاید! نمیشود قرمهسبزی بار گذاشت و توقع داشت قیمه بادمجان پخته شود. خودت بهتر از هر کسی میدانی که کافیست به دکتر مراجعه کنی تا با نظرش و داروهایی که میدهد مشکلت حل شود.
خیلی از دردهای امروزمان درمانشان آنقدرها جستوجو کردن و آزمون و خطا نمیخواهد. همیشه شخص معتمدی هست که راه حل درست را پیش رویت بگذارد. درست مثل یک پزشک توانمند. نسخة پزشک متخصص برای درمان مشکلت آن قدر برایت آرامشبخش است، آن قدر به تأثیرگذار بودنش اطمینان داری که نه ته دلت خالی میشود، نه قید درمان را میزنی و نه سراغ روش و توصیة دیگری میروی.
حالا فرض کن برای کاستیهای بزرگترت، برای غفلتهایت، برای لغزشهای گاه و بیگاهت، برای خطوط سیاهی که هر از گاهی صفحة سفید روحت را خطخطی میکند، برای غم و اندوهی که گاهی از سر غفلتها و گناهان سراغت میآید ومسیر بخشیده شدن را برایت سخت و دور جلوه میدهد، راه حلی خاص معرفی شده باشد. چه خواهی کرد؟ به سراغ تعمیرکار کولر و لولهکش و کابینتساز میروی یا راهحلی که مسیرش برایت مشخص شده است؟
🔸🔸امام حسین علیه السلام میفرمایند: براى هر غم و دردى درمان و دوائى است و جبران و درمان گناه، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند است.
yon.ir/qPKp4
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی، ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹 خیلی از زندگیاش ناراضی است. همیشه زبانش به گله و شکایت باز است که خرجها رفته بالا و درآمدها کم شده و زندگی نمیچرخد و هر بار هم از «تو» سئوال میکند که:
«قبول داری؟»
«تو» هم مجبور میشوی برای اینکه فکر نکند آن همه سخنرانیاش را گوش نکردی، شانهای بالا بیندازی و با گفتن «چه عرض کنم؟!» از مغازهاش بیرون بیایی.
از همان روزهای اولی که به این محله آمدی، هر بار که گذرت به این میوهفروشی افتاد، حکایت همین بود. گله و شکایت از وضعیت کار و کاسبی!
میوه فروشیای که اهالی محل اسمش را گذاشتهاند:
«میوه فروشی شبانه روزی»
راست هم میگویند. هر وقت که سراغش بروی، باز است. حتی در ظهرهای گرم تابستان که کسی از خانه بیرون نمیآید، شاگردش را نشانده پای مغازه و شبها هم تا مطمئن نشود که دیگر کسی برای خرید میوه بیرون نمیآید، مغازه را نمیبندد. روز تعطیل و وقت نماز و... هم نمیشناسد! همیشه چراغش روشن است و منتظر است تا خریداری پیدا شود! بماند که جنسهایش تعریف چندانی ندارد و به قول معروف زیر و روی جنسش یکی نیست!
صحبتهایش «تو» را یاد میوهفروش محله قبلیتان میاندازد. با اینکه مغازهاش خیلی کوچکتر بود، و تنوع میوههایش کمتر، ولی هر بار سراغش میرفتی، دوست داشتی کمی بیشتر در مغازه بمانی تا صحبتهایش را بیشتر گوش کنی.
هر بار کسی از او سئوال میکرد که «وضع کاسبی چطور است؟» شروع میکرد به شکر خدا و میگفت:
«اون قدری که باید برسه، میرسه!»
صبحها با بقیه کاسبها کرکره مغازه را بالا میزد و با بقیه هم تعطیل میکرد. البته نماز جماعتش هم هیچگاه تعطیل نمیشد. کمی قبل از وقت نماز، صدای قرآن رادیوی کوچکش را زیاد میکرد و آستینهایش را بالا میزد، مشتریها را راهی میکرد و راهی مسجد میشد. بیشتر وقتهایی هم که از نماز بر میگشت، مشتریها جلوی مغازهاش انتظارش را میکشیدند.
قبل ترها با خودت فکر میکردی که اگر کمی بیشتر پای مغازه بایستد، وضعش بهتر میشود ولی از وقتی میوهفروشی شبانه روزی را دیدهای، فهمیدهای که رزق و روزی دست کسی دیگر است.
🔸🔸«لَيست العِفَّةُ بِمانِعَةٍ رِزْقا، ولا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً»؛ امام حسین علیهالسلام میفرمایند: نه عفّت و مناعت مانع روزى مىشود و نه حرص زدن روزى بيشتری مىآورد.
أعلام الدين، ص ۴۲۸ / goo.gl/h69y4J
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی،
ریحانه علامه فلسفی، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹 خیلی از زندگیاش ناراضی است. همیشه زبانش به گله و شکایت باز است که خرجها رفته بالا و درآمدها کم شده و زندگی نمیچرخد و هر بار هم از «تو» سئوال میکند که:
«قبول داری؟»
«تو» هم مجبور میشوی برای اینکه فکر نکند آن همه سخنرانیاش را گوش نکردی، شانهای بالا بیندازی و با گفتن «چه عرض کنم؟!» از مغازهاش بیرون بیایی.
از همان روزهای اولی که به این محله آمدی، هر بار که گذرت به این میوهفروشی افتاد، حکایت همین بود. گله و شکایت از وضعیت کار و کاسبی!
میوه فروشیای که اهالی محل اسمش را گذاشتهاند:
«میوه فروشی شبانه روزی»
راست هم میگویند. هر وقت که سراغش بروی، باز است. حتی در ظهرهای گرم تابستان که کسی از خانه بیرون نمیآید، شاگردش را نشانده پای مغازه و شبها هم تا مطمئن نشود که دیگر کسی برای خرید میوه بیرون نمیآید، مغازه را نمیبندد. روز تعطیل و وقت نماز و... هم نمیشناسد! همیشه چراغش روشن است و منتظر است تا خریداری پیدا شود! بماند که جنسهایش تعریف چندانی ندارد و به قول معروف زیر و روی جنسش یکی نیست!
صحبتهایش «تو» را یاد میوهفروش محله قبلیتان میاندازد. با اینکه مغازهاش خیلی کوچکتر بود، و تنوع میوههایش کمتر، ولی هر بار سراغش میرفتی، دوست داشتی کمی بیشتر در مغازه بمانی تا صحبتهایش را بیشتر گوش کنی.
هر بار کسی از او سئوال میکرد که «وضع کاسبی چطور است؟» شروع میکرد به شکر خدا و میگفت:
«اون قدری که باید برسه، میرسه!»
صبحها با بقیه کاسبها کرکره مغازه را بالا میزد و با بقیه هم تعطیل میکرد. البته نماز جماعتش هم هیچگاه تعطیل نمیشد. کمی قبل از وقت نماز، صدای قرآن رادیوی کوچکش را زیاد میکرد و آستینهایش را بالا میزد، مشتریها را راهی میکرد و راهی مسجد میشد. بیشتر وقتهایی هم که از نماز بر میگشت، مشتریها جلوی مغازهاش انتظارش را میکشیدند.
قبل ترها با خودت فکر میکردی که اگر کمی بیشتر پای مغازه بایستد، وضعش بهتر میشود ولی از وقتی میوهفروشی شبانه روزی را دیدهای، فهمیدهای که رزق و روزی دست کسی دیگر است.
🔸🔸«لَيست العِفَّةُ بِمانِعَةٍ رِزْقا، ولا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً»؛ امام حسین علیهالسلام میفرمایند: نه عفّت و مناعت مانع روزى مىشود و نه حرص زدن روزى بيشتری مىآورد.
أعلام الدين، ص ۴۲۸ / goo.gl/h69y4J
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی،
ریحانه علامه فلسفی، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
Forwarded from خانواده عقیق
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹 خیلی از زندگیاش ناراضی است. همیشه زبانش به گله و شکایت باز است که خرجها رفته بالا و درآمدها کم شده و زندگی نمیچرخد و هر بار هم از «تو» سئوال میکند که:
«قبول داری؟»
«تو» هم مجبور میشوی برای اینکه فکر نکند آن همه سخنرانیاش را گوش نکردی، شانهای بالا بیندازی و با گفتن «چه عرض کنم؟!» از مغازهاش بیرون بیایی.
از همان روزهای اولی که به این محله آمدی، هر بار که گذرت به این میوهفروشی افتاد، حکایت همین بود. گله و شکایت از وضعیت کار و کاسبی!
میوه فروشیای که اهالی محل اسمش را گذاشتهاند:
«میوه فروشی شبانه روزی»
راست هم میگویند. هر وقت که سراغش بروی، باز است. حتی در ظهرهای گرم تابستان که کسی از خانه بیرون نمیآید، شاگردش را نشانده پای مغازه و شبها هم تا مطمئن نشود که دیگر کسی برای خرید میوه بیرون نمیآید، مغازه را نمیبندد. روز تعطیل و وقت نماز و... هم نمیشناسد! همیشه چراغش روشن است و منتظر است تا خریداری پیدا شود! بماند که جنسهایش تعریف چندانی ندارد و به قول معروف زیر و روی جنسش یکی نیست!
صحبتهایش «تو» را یاد میوهفروش محله قبلیتان میاندازد. با اینکه مغازهاش خیلی کوچکتر بود، و تنوع میوههایش کمتر، ولی هر بار سراغش میرفتی، دوست داشتی کمی بیشتر در مغازه بمانی تا صحبتهایش را بیشتر گوش کنی.
هر بار کسی از او سئوال میکرد که «وضع کاسبی چطور است؟» شروع میکرد به شکر خدا و میگفت:
«اون قدری که باید برسه، میرسه!»
صبحها با بقیه کاسبها کرکره مغازه را بالا میزد و با بقیه هم تعطیل میکرد. البته نماز جماعتش هم هیچگاه تعطیل نمیشد. کمی قبل از وقت نماز، صدای قرآن رادیوی کوچکش را زیاد میکرد و آستینهایش را بالا میزد، مشتریها را راهی میکرد و راهی مسجد میشد. بیشتر وقتهایی هم که از نماز بر میگشت، مشتریها جلوی مغازهاش انتظارش را میکشیدند.
قبل ترها با خودت فکر میکردی که اگر کمی بیشتر پای مغازه بایستد، وضعش بهتر میشود ولی از وقتی میوهفروشی شبانه روزی را دیدهای، فهمیدهای که رزق و روزی دست کسی دیگر است.
🔸🔸«لَيست العِفَّةُ بِمانِعَةٍ رِزْقا، ولا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً»؛ امام حسین علیهالسلام میفرمایند: نه عفّت و مناعت مانع روزى مىشود و نه حرص زدن روزى بيشتری مىآورد.
أعلام الدين، ص ۴۲۸ / goo.gl/h69y4J
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی،
ریحانه علامه فلسفی، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹 خیلی از زندگیاش ناراضی است. همیشه زبانش به گله و شکایت باز است که خرجها رفته بالا و درآمدها کم شده و زندگی نمیچرخد و هر بار هم از «تو» سئوال میکند که:
«قبول داری؟»
«تو» هم مجبور میشوی برای اینکه فکر نکند آن همه سخنرانیاش را گوش نکردی، شانهای بالا بیندازی و با گفتن «چه عرض کنم؟!» از مغازهاش بیرون بیایی.
از همان روزهای اولی که به این محله آمدی، هر بار که گذرت به این میوهفروشی افتاد، حکایت همین بود. گله و شکایت از وضعیت کار و کاسبی!
میوه فروشیای که اهالی محل اسمش را گذاشتهاند:
«میوه فروشی شبانه روزی»
راست هم میگویند. هر وقت که سراغش بروی، باز است. حتی در ظهرهای گرم تابستان که کسی از خانه بیرون نمیآید، شاگردش را نشانده پای مغازه و شبها هم تا مطمئن نشود که دیگر کسی برای خرید میوه بیرون نمیآید، مغازه را نمیبندد. روز تعطیل و وقت نماز و... هم نمیشناسد! همیشه چراغش روشن است و منتظر است تا خریداری پیدا شود! بماند که جنسهایش تعریف چندانی ندارد و به قول معروف زیر و روی جنسش یکی نیست!
صحبتهایش «تو» را یاد میوهفروش محله قبلیتان میاندازد. با اینکه مغازهاش خیلی کوچکتر بود، و تنوع میوههایش کمتر، ولی هر بار سراغش میرفتی، دوست داشتی کمی بیشتر در مغازه بمانی تا صحبتهایش را بیشتر گوش کنی.
هر بار کسی از او سئوال میکرد که «وضع کاسبی چطور است؟» شروع میکرد به شکر خدا و میگفت:
«اون قدری که باید برسه، میرسه!»
صبحها با بقیه کاسبها کرکره مغازه را بالا میزد و با بقیه هم تعطیل میکرد. البته نماز جماعتش هم هیچگاه تعطیل نمیشد. کمی قبل از وقت نماز، صدای قرآن رادیوی کوچکش را زیاد میکرد و آستینهایش را بالا میزد، مشتریها را راهی میکرد و راهی مسجد میشد. بیشتر وقتهایی هم که از نماز بر میگشت، مشتریها جلوی مغازهاش انتظارش را میکشیدند.
قبل ترها با خودت فکر میکردی که اگر کمی بیشتر پای مغازه بایستد، وضعش بهتر میشود ولی از وقتی میوهفروشی شبانه روزی را دیدهای، فهمیدهای که رزق و روزی دست کسی دیگر است.
🔸🔸«لَيست العِفَّةُ بِمانِعَةٍ رِزْقا، ولا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً»؛ امام حسین علیهالسلام میفرمایند: نه عفّت و مناعت مانع روزى مىشود و نه حرص زدن روزى بيشتری مىآورد.
أعلام الدين، ص ۴۲۸ / goo.gl/h69y4J
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی،
ریحانه علامه فلسفی، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹صدای زنگ پیامک گوشیات میآید. گوشی را برمیداری و نگاهش میکنی. دوستت است. پیامک داده که:
«بدبخت شدم! بالأخره طلاقش رو گرفت!»
دیدن این پیامک و محتواش به هیچوجه برایت عجیب نبود. با آن وضع دعواهای روزانهای که برایت تعریف میکرد و هر روز در دادگاه بودنشان، توقعی غیر از این هم نداشتی. البته یک سال پیش وضع به گونهای دیگر بود. از عشقش به نامزدش میگفت و از اینکه میخواهند یک زندگی استثنایی بسازند و از اینکه میخواهند مردم داستان لیلی و مجنون را فراموش کنند و داستان آنها تاریخی شود.
از همان روزهای اول آشناییشان چند روز یک بار میآمد و میگفت که بینشان چه حرفهایی رد و بدل شده و چه قرار و مدارهایی گذاشتند! از این میگفت که از این زنهای عقب مانده و قدیمی نیست و برنامههای شبکههای ماهوارهای را مرتب دنبال میکند، مد روز میپوشد، مد روز فکر میکند و مد روز رفتار میکند. البته بعضی روزها هم میآمد و گلههای کوچکی میکرد. یک روز میگفت نامزدش خواسته ریشهایش را بزند و به او گفته باید سر و وضعش مد روز شود تا جلوی فامیل آبرویشان نرود. یک روز دیگر میگفت نامزدش گفته باید انگشترهای قدیمیاش را طلا کند و بدون گردنبند طلا، پیش فامیل انگار چیزی کم دارد. گلایه میکرد اما نتیجهاش هم میشد تغییر! تغییری مطابق میل نامزدش!
مراسم عروسیاش را که به یاد میآوری، از خودت بدت میآید. تویی که این همه برای مهمانی رفتن مقید بودی، آن شب به مراسمی رفتی که برای دلخوشی فامیل انواع موسیقیِ حرام داشت و برنامه و غذا. الان هم بعد از چند ماه دادگاه و دردسر، نتیجه این شده که دوستت به خاطر مهریه سنگینی که آن هم برای جلب نظر فامیل بوده، باید زندگی استثناییاش را در زندان بگذراند.
🔸🔸 «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق» امام حسین علیه السلام میفرمایند:رستگـار نمیشوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.
[بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳] / goo.gl/HvkyyR
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹صدای زنگ پیامک گوشیات میآید. گوشی را برمیداری و نگاهش میکنی. دوستت است. پیامک داده که:
«بدبخت شدم! بالأخره طلاقش رو گرفت!»
دیدن این پیامک و محتواش به هیچوجه برایت عجیب نبود. با آن وضع دعواهای روزانهای که برایت تعریف میکرد و هر روز در دادگاه بودنشان، توقعی غیر از این هم نداشتی. البته یک سال پیش وضع به گونهای دیگر بود. از عشقش به نامزدش میگفت و از اینکه میخواهند یک زندگی استثنایی بسازند و از اینکه میخواهند مردم داستان لیلی و مجنون را فراموش کنند و داستان آنها تاریخی شود.
از همان روزهای اول آشناییشان چند روز یک بار میآمد و میگفت که بینشان چه حرفهایی رد و بدل شده و چه قرار و مدارهایی گذاشتند! از این میگفت که از این زنهای عقب مانده و قدیمی نیست و برنامههای شبکههای ماهوارهای را مرتب دنبال میکند، مد روز میپوشد، مد روز فکر میکند و مد روز رفتار میکند. البته بعضی روزها هم میآمد و گلههای کوچکی میکرد. یک روز میگفت نامزدش خواسته ریشهایش را بزند و به او گفته باید سر و وضعش مد روز شود تا جلوی فامیل آبرویشان نرود. یک روز دیگر میگفت نامزدش گفته باید انگشترهای قدیمیاش را طلا کند و بدون گردنبند طلا، پیش فامیل انگار چیزی کم دارد. گلایه میکرد اما نتیجهاش هم میشد تغییر! تغییری مطابق میل نامزدش!
مراسم عروسیاش را که به یاد میآوری، از خودت بدت میآید. تویی که این همه برای مهمانی رفتن مقید بودی، آن شب به مراسمی رفتی که برای دلخوشی فامیل انواع موسیقیِ حرام داشت و برنامه و غذا. الان هم بعد از چند ماه دادگاه و دردسر، نتیجه این شده که دوستت به خاطر مهریه سنگینی که آن هم برای جلب نظر فامیل بوده، باید زندگی استثناییاش را در زندان بگذراند.
🔸🔸 «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق» امام حسین علیه السلام میفرمایند:رستگـار نمیشوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.
[بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳] / goo.gl/HvkyyR
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹تصور کن که خانه همسایه آتشسوزی شده و دود و آتش همه جا را گرفته. صدای داد و فریاد اهالی خانه بلند است. صاحب خانه از راه میرسد و با سرعت وارد خانه شده و خارج میشود.جلوتر میروی تا ببینی چه خبر است و چه کار میکند. صدای گریه کودکش از خانه میآید ولی هر بار که از خانه خارج میشود با خودش وسایل خانه را بیرون میآورد.تلویزیون، پولها و مدارک، طلاها و بالاخره صدای گریه کودک قطع میشود و معلوم میشود که دیگر زنده نیست.
پیش مرد همسایه میروی و به او میگویی چرا وقتی داخل خانه رفتی، کودکت را نجات ندادی؟ جواب میدهد که درست است که او را نجات ندادم! ولی بالاخره چیزهای مهمی را بدست آوردم! پول، مدارک و طلاها و...
واکنش تو چیست؟! جواب معلوم است. وقتی قرار باشد بین مهم و مهمتر، یکی را انتخاب کنیم، کدام را باید ترجیح داد؟ اینجا دیگر ارزش مهم از بین میرود. مهم، وقتی مهم بود که مسألۀ کم اهمیتتری در مقابلش باشد ولی اگر یک مهم با یک مهمتر مقایسه شود، اینجا دیگر آن مسئله مهم میشود بیارزش و مسئله مهمتر میشود ارزشمند.
اگر کسی بین این دو، مهم را انتخاب کند، سرزنش میشود! پول و مدارک و طلا مهم است ولی نجات جان کودک، مهمتر. این یک تصور خیالی است زیرا هیچ گاه ممکن نیست کسی جان بچهاش را به پول و طلا و ... بفروشد.
بعضی وقتها تشخیص مهم و مهم تر به سادگی تصور خیالی بالاست. اما بعضی اوقات تشخیص، به این سادگی نیست. بعضی وقتها پای آبروی آدم به میان می آید. در شرایطی قرار میگیری که اگر بخواهی به مالی که حق توست، برسی، باید از آبرویت بگذری. آبرو مهم تر است، پس حاضر می شود با نداری بسازی ولی مهم تر را فدای مهم نکنی. گاهی اوقات کار بالاتر می رود و پای جان میان میآید. نه تنها جان خودت بلکه جان خودت و عزیزانت.
اینطور نیست که همیشه جان با ارزش تر باشد. بعضی مسائل هست که باید جان را هم فدای آنها بکنی. البته به این بستگی دارد که ازرش جان خودت را بدانی و ارزش آن مسائل را و البته بتوانی درست تشخیص بدهی!
🔸🔸 «فَإنّي لا أرَى المَوتَ إلاّ سَعادَةً ولا الحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلاّ بَرَماً» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: به راستى كه من مرگ را جز خوشبختى نمىدانم ، و زندگى با ستمكاران را جز ملال.
[بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۱۹] / goo.gl/HvkyyR
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹تصور کن که خانه همسایه آتشسوزی شده و دود و آتش همه جا را گرفته. صدای داد و فریاد اهالی خانه بلند است. صاحب خانه از راه میرسد و با سرعت وارد خانه شده و خارج میشود.جلوتر میروی تا ببینی چه خبر است و چه کار میکند. صدای گریه کودکش از خانه میآید ولی هر بار که از خانه خارج میشود با خودش وسایل خانه را بیرون میآورد.تلویزیون، پولها و مدارک، طلاها و بالاخره صدای گریه کودک قطع میشود و معلوم میشود که دیگر زنده نیست.
پیش مرد همسایه میروی و به او میگویی چرا وقتی داخل خانه رفتی، کودکت را نجات ندادی؟ جواب میدهد که درست است که او را نجات ندادم! ولی بالاخره چیزهای مهمی را بدست آوردم! پول، مدارک و طلاها و...
واکنش تو چیست؟! جواب معلوم است. وقتی قرار باشد بین مهم و مهمتر، یکی را انتخاب کنیم، کدام را باید ترجیح داد؟ اینجا دیگر ارزش مهم از بین میرود. مهم، وقتی مهم بود که مسألۀ کم اهمیتتری در مقابلش باشد ولی اگر یک مهم با یک مهمتر مقایسه شود، اینجا دیگر آن مسئله مهم میشود بیارزش و مسئله مهمتر میشود ارزشمند.
اگر کسی بین این دو، مهم را انتخاب کند، سرزنش میشود! پول و مدارک و طلا مهم است ولی نجات جان کودک، مهمتر. این یک تصور خیالی است زیرا هیچ گاه ممکن نیست کسی جان بچهاش را به پول و طلا و ... بفروشد.
بعضی وقتها تشخیص مهم و مهم تر به سادگی تصور خیالی بالاست. اما بعضی اوقات تشخیص، به این سادگی نیست. بعضی وقتها پای آبروی آدم به میان می آید. در شرایطی قرار میگیری که اگر بخواهی به مالی که حق توست، برسی، باید از آبرویت بگذری. آبرو مهم تر است، پس حاضر می شود با نداری بسازی ولی مهم تر را فدای مهم نکنی. گاهی اوقات کار بالاتر می رود و پای جان میان میآید. نه تنها جان خودت بلکه جان خودت و عزیزانت.
اینطور نیست که همیشه جان با ارزش تر باشد. بعضی مسائل هست که باید جان را هم فدای آنها بکنی. البته به این بستگی دارد که ازرش جان خودت را بدانی و ارزش آن مسائل را و البته بتوانی درست تشخیص بدهی!
🔸🔸 «فَإنّي لا أرَى المَوتَ إلاّ سَعادَةً ولا الحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلاّ بَرَماً» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: به راستى كه من مرگ را جز خوشبختى نمىدانم ، و زندگى با ستمكاران را جز ملال.
[بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۱۹] / goo.gl/HvkyyR
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹در خیابان راه میروی که اطلاعیهای توجهت را جلب میکند. مسابقات دوچرخهسواری کشوری. دوست داری توانایی خودت را محک بزنی و در این مسابقه شرکت کنی. تعداد شرکتکنندگان زیاد است.
همگی خود را برای روز مسابقه آماده میکنید. چند ماهی وقت داری برای تمرین کردن و مهیا شدن. نقشۀ راه از دستت نمیافتد. مسیرهای مسابقه را در نقشه بارها و بارها بررسی میکنی تا بتوانی مسیر را به خوبی، بیآنکه منحرف و یا گم شوی؛ در روز مسابقه طی کنی و اولین نفری باشی که خود را به خط پایان میرساند.
روز مسابقه از راه میرسد. تو و همۀ شرکتکنندگان پشت خط میایستید و با سوتِ داور، پا بر رکاب؛ حرکت میکنید. کمکم فاصله دوچرخهسوارها از هم زیاد میشود. عدهای جلوتر، تعدادی هم عقبتر و تو هم در میانه جمعیت. همه سخت در تکاپو هستند. هرکس میخواهد در طول مسیر مسابقه بیشتر رکاب بزند و از دیگران سبقت بگیرد. همه میدانید که باید در کمترین زمان ممکن، خود را به خط پایان برسانید؛ والا حتی اگر مسیر را کامل طی کنید و از خط پایان هم عبور کنید، اما اولین نفر نباشید؛ مقام اول را کسب نخواهید کرد.
به نفسنفس افتادهای. چشمت به خط پایان است و تمام فکر و ذکرت پیش مدالی است که امیدواری بر گردنت بیاویزند. گروهی جلوتر هستند و فاصلهشان نسبت به یکدیگر کمتر است. تندتر رکاب میزنی تا خودت را به آنها نزدیک کنی. میدانی کسی برنده خواهد شد که شتاب بیشتری داشته باشد و بتواند زودتر از دیگران خود را به انتهای مسیر برساند.
بعضی کارها هست که فقط صرف انجام دادنشان به ما چیزی نمیدهد. یعنی ملاک فقط اجرای آنها نیست؛ سرعت و زمان انجام دادنشان هم اهمیت دارد. کارهایی هست که باید برای انجام دادنشان از دیگران سبقت بگیریم و فرصتها را غنیمت بشماریم. درست مثل مسابقهای که اگر در آن شتاب نکنی، چیزی جز خستگی راه برای تو نمیماند و چقدر سخت است که کسی سختی راه را بچشد، اما چشمش به درخشش مدالی روشن نشود.
کارهای خوب زیاد است. آدمهایی که کارهای خوب انجام میدهند هم کم نیستند. «تو» باید فرقی با آنها داشته باشی تا عملت بیشتر به چشم بیاید. باید کاری کنی که «تو» را یک سر و گردن بالاتر بکشد از همۀ دوروبریهایت. باید کاری کنی کارستان!
🔸🔸 «اَيُّهَا النّاسُ نافِسوا فِى المَکارِمِ وَ سارِعوا فِى المَغانِمِ وَ لا تَحتَسِبوا بِمَعروفٍ لَم تَجعَلوا» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: اى مردم در خوبىها با یکدیگر رقابت کنید و در بهره گرفتن از فرصتها شتاب نمایید و کار نیکى را که در انجامش شتاب نکردهاید، به حساب نیاورید.
[كشفالغمة، ج 2، ص 29] / goo.gl/vPGUk1
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹در خیابان راه میروی که اطلاعیهای توجهت را جلب میکند. مسابقات دوچرخهسواری کشوری. دوست داری توانایی خودت را محک بزنی و در این مسابقه شرکت کنی. تعداد شرکتکنندگان زیاد است.
همگی خود را برای روز مسابقه آماده میکنید. چند ماهی وقت داری برای تمرین کردن و مهیا شدن. نقشۀ راه از دستت نمیافتد. مسیرهای مسابقه را در نقشه بارها و بارها بررسی میکنی تا بتوانی مسیر را به خوبی، بیآنکه منحرف و یا گم شوی؛ در روز مسابقه طی کنی و اولین نفری باشی که خود را به خط پایان میرساند.
روز مسابقه از راه میرسد. تو و همۀ شرکتکنندگان پشت خط میایستید و با سوتِ داور، پا بر رکاب؛ حرکت میکنید. کمکم فاصله دوچرخهسوارها از هم زیاد میشود. عدهای جلوتر، تعدادی هم عقبتر و تو هم در میانه جمعیت. همه سخت در تکاپو هستند. هرکس میخواهد در طول مسیر مسابقه بیشتر رکاب بزند و از دیگران سبقت بگیرد. همه میدانید که باید در کمترین زمان ممکن، خود را به خط پایان برسانید؛ والا حتی اگر مسیر را کامل طی کنید و از خط پایان هم عبور کنید، اما اولین نفر نباشید؛ مقام اول را کسب نخواهید کرد.
به نفسنفس افتادهای. چشمت به خط پایان است و تمام فکر و ذکرت پیش مدالی است که امیدواری بر گردنت بیاویزند. گروهی جلوتر هستند و فاصلهشان نسبت به یکدیگر کمتر است. تندتر رکاب میزنی تا خودت را به آنها نزدیک کنی. میدانی کسی برنده خواهد شد که شتاب بیشتری داشته باشد و بتواند زودتر از دیگران خود را به انتهای مسیر برساند.
بعضی کارها هست که فقط صرف انجام دادنشان به ما چیزی نمیدهد. یعنی ملاک فقط اجرای آنها نیست؛ سرعت و زمان انجام دادنشان هم اهمیت دارد. کارهایی هست که باید برای انجام دادنشان از دیگران سبقت بگیریم و فرصتها را غنیمت بشماریم. درست مثل مسابقهای که اگر در آن شتاب نکنی، چیزی جز خستگی راه برای تو نمیماند و چقدر سخت است که کسی سختی راه را بچشد، اما چشمش به درخشش مدالی روشن نشود.
کارهای خوب زیاد است. آدمهایی که کارهای خوب انجام میدهند هم کم نیستند. «تو» باید فرقی با آنها داشته باشی تا عملت بیشتر به چشم بیاید. باید کاری کنی که «تو» را یک سر و گردن بالاتر بکشد از همۀ دوروبریهایت. باید کاری کنی کارستان!
🔸🔸 «اَيُّهَا النّاسُ نافِسوا فِى المَکارِمِ وَ سارِعوا فِى المَغانِمِ وَ لا تَحتَسِبوا بِمَعروفٍ لَم تَجعَلوا» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: اى مردم در خوبىها با یکدیگر رقابت کنید و در بهره گرفتن از فرصتها شتاب نمایید و کار نیکى را که در انجامش شتاب نکردهاید، به حساب نیاورید.
[كشفالغمة، ج 2، ص 29] / goo.gl/vPGUk1
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹تصور کن به کسی یک کیف پر از اسکناس بدهند و به او بگویند میتواند هر کاری که میخواهد با آن انجام دهد. مثلاً میتواند همۀ اسکناسها را دور بریزد، با آنها چیزی بخرد یا حتی میتواند پساندازشان کند. اختیار با خودش است.
او نگاهی به کیف پول میکند، دستی در میان اسکناسها میبرد و به فکر فرو میرود. میداند این کیف پول؛ چیز کمی نیست و با آن خیلی کارها میتواند بکند. فکر میکند برای اینکه نظر اطرافیانش را به خودش جلب کند چهکار کند. فکرهای زیادی پشت سر هم از ذهنش میگذرد. عاقبت تصمیمش را میگیرد. یک تصمیم عجیب! تصمیم میگیرد هرروز یک مُشت از اسکناسهایش را بردارد و برود در میانۀ بازار و کار نامتعارفی با پولهایش انجام دهد که برای دیگران جدید و غیرقابل تصور باشد. میخواهد خودش را بکند توی چشم بقیه تا همه خیال کنند او آدم ثروتمندی است که هر کاری از دستش برمیآید.
وارد بازار میشود. کمی اینطرف و آنطرف را نگاه میکند. دست در کیفش میکند و دستهای از اسکناسها را برمیدارد و مچاله میکند و به جای دستمال به صورتش میکشد و راه میرود! روز دیگر مُشتی از آنها را جلوی اهالی بازار آتش میزند و میسوزاند. روزی دیگر چند اسکناس دیگر را پاره میکند و جلوی پایش میریزد و ... کارهایش عجیب است و دور از عقل. کمکم احترامش پیش اهالی بازار کم میشود. همه به چشم ملامت به او نگاه میکنند، اما او حسابی حواسش پرت است و گمان میکند کارهایش جدید و جالباند. حواسش نیست که روز به روز، کیف پولش خالیتر میشود و شأنش کمتر!
حالا تصور کن به جای آن کیف پر از اسکناس، کیفی پر از «ثروت احترام و عزت» به تو بدهند و بگویند میتوانی هر کاری که میخواهی با آن بکنی. مثلاً میتوانی همۀ «احترامها» را دور بریزی یا کاری کنی که به ارزش و احترام تو اضافه شود. یک وسیله هم به تو میدهند که بشود ابزار کارت! حالا اختیار با خودت است که با کارهای نامتعارف؛ ارزش و اعتبار خودت را خدشهدار کنی یا به بهترین وجه از آن بهره ببری.
زبان، همان وسیلۀ چندکارهای است که در اختیار توست. ابزاری که اگر روش استفادۀ صحیح از آن را بلد باشی، میتوانی به مددش کیف «احترام و عزت» را هر روز پُرتر کنی. اما اگر نابلد باشی و ابزار گرانبهایت بشود وسیلهای برای شوخیهای نابجا، حرفهای سخیف و سبک، دروغ و غیبت و...، آن وقت تو میمانی و کیف پولی که هر روز خالیتر و بیارزشتر از قبل میشود.
🔸🔸 «لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
goo.gl/x7q6gs
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹تصور کن به کسی یک کیف پر از اسکناس بدهند و به او بگویند میتواند هر کاری که میخواهد با آن انجام دهد. مثلاً میتواند همۀ اسکناسها را دور بریزد، با آنها چیزی بخرد یا حتی میتواند پساندازشان کند. اختیار با خودش است.
او نگاهی به کیف پول میکند، دستی در میان اسکناسها میبرد و به فکر فرو میرود. میداند این کیف پول؛ چیز کمی نیست و با آن خیلی کارها میتواند بکند. فکر میکند برای اینکه نظر اطرافیانش را به خودش جلب کند چهکار کند. فکرهای زیادی پشت سر هم از ذهنش میگذرد. عاقبت تصمیمش را میگیرد. یک تصمیم عجیب! تصمیم میگیرد هرروز یک مُشت از اسکناسهایش را بردارد و برود در میانۀ بازار و کار نامتعارفی با پولهایش انجام دهد که برای دیگران جدید و غیرقابل تصور باشد. میخواهد خودش را بکند توی چشم بقیه تا همه خیال کنند او آدم ثروتمندی است که هر کاری از دستش برمیآید.
وارد بازار میشود. کمی اینطرف و آنطرف را نگاه میکند. دست در کیفش میکند و دستهای از اسکناسها را برمیدارد و مچاله میکند و به جای دستمال به صورتش میکشد و راه میرود! روز دیگر مُشتی از آنها را جلوی اهالی بازار آتش میزند و میسوزاند. روزی دیگر چند اسکناس دیگر را پاره میکند و جلوی پایش میریزد و ... کارهایش عجیب است و دور از عقل. کمکم احترامش پیش اهالی بازار کم میشود. همه به چشم ملامت به او نگاه میکنند، اما او حسابی حواسش پرت است و گمان میکند کارهایش جدید و جالباند. حواسش نیست که روز به روز، کیف پولش خالیتر میشود و شأنش کمتر!
حالا تصور کن به جای آن کیف پر از اسکناس، کیفی پر از «ثروت احترام و عزت» به تو بدهند و بگویند میتوانی هر کاری که میخواهی با آن بکنی. مثلاً میتوانی همۀ «احترامها» را دور بریزی یا کاری کنی که به ارزش و احترام تو اضافه شود. یک وسیله هم به تو میدهند که بشود ابزار کارت! حالا اختیار با خودت است که با کارهای نامتعارف؛ ارزش و اعتبار خودت را خدشهدار کنی یا به بهترین وجه از آن بهره ببری.
زبان، همان وسیلۀ چندکارهای است که در اختیار توست. ابزاری که اگر روش استفادۀ صحیح از آن را بلد باشی، میتوانی به مددش کیف «احترام و عزت» را هر روز پُرتر کنی. اما اگر نابلد باشی و ابزار گرانبهایت بشود وسیلهای برای شوخیهای نابجا، حرفهای سخیف و سبک، دروغ و غیبت و...، آن وقت تو میمانی و کیف پولی که هر روز خالیتر و بیارزشتر از قبل میشود.
🔸🔸 «لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
goo.gl/x7q6gs
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹تا حالا در باغچه یا حیاط خانهتان درختی کاشتهای؟ اصلاً شده پای نهالی بنشینی و قد کشیدنش را تماشا کنی؟ وقتی نهالی میکاری، اگر باغبان خوب و دلسوزی باشی، هرچند وقت یکبار باید شاخههای اضافی آن را هرس کنی تا حسابی قد بکشد و بلندبالا شود.
اید زیر نور آفتاب باشد تا جان بگیرد و هرازگاهی هم باید با کود تغذیهاش کنی. اگر نهال نوپایت را به حال خودش رها کنی و آنچنانکه باید به آن رسیدگی نکنی؛ کمکم قامتش کج میشود و برگهایش میریزد. رشدش کند میشود و ممکن است حتی خشک شود و از دست برود.
شاید نهال نوپای تو از اینکه شاخههایش را میبُری، آزرده شود. شاید دلش بخواهد فقط به او آب و آفتاب بدهی و کاری به کار شاخههای هرسنشدهاش نداشته باشی؛ اما تو باغبان دلسوزی هستی که میدانی نهالت گاه باید رنج هرس شدن را به جان بخرد تا به بار بنشیند.
درست مثل نهال کوچک تو، هر چیزی در این عالم برای رشدش نیاز به رسیدگی و بررسی و اصلاح دارد. هر چیزی را اگر به حال خودش رها کنی و معایبش را به آن گوشزد نکنی، شاید زنده بماند؛ اما آنچنان که باید، رشد نخواهد کرد.
حالا فرض کن چند گروه دوستی داری. دوستان دانشگاهت، همکارانت و دوستان هممحلهای و همسایگانت. به تناسب ارتباطی که با هر کدام از این دستهها داری، نوع برخوردت با آنها متفاوت است. شاید به اقتضای شرایط محل کارت، همکارانت تو را مورد مهر و محبت و تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز قرار دهند. ممکن است گهگداری دوستان دانشگاهت لابلای شوخیهای خودمانی، یک رفتار ناخوشایندت را به رویت بیاورند و تو هم شاید به دل بگیری و به مذاقت خوش نیاید. گاهی ممکن است همسایۀ دیوار به دیواری، جلوی تو را بگیرد و از رفتار سردی که با او داشتهای، گلایه کند. لابلای تمام این برخوردها، تو به دنبال «دوست واقعیات» میگردی. گاهی تحمل انتقادها برایت سخت است و گاهی فکر میکنی برای بهتر رشد کردن و قدکشیدن، به این هرس شدنهای گاه و بیگاه محتاجی. درست نمیدانی کدام دستۀ دوستی مطلوب توست، اما احساس میکنی کسی که همیشه تأییدکننده رفتار و کلامت باشد، نمیتواند دستت را بگیرد و تو را بالا بکشد. دنبال نشانهای میگردی برای پیدا کردن یک دوست خوب.
🔸🔸 «من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک»؛ امام حسین علیهالسلام میفرمایند: کسی که تو را دوست دارد، [در مواقع لزوم] از تو انتقاد میکند و کسی که با تو دشمنی دارد، [در همه حال] از تو تعریف و تمجید میکند.
goo.gl/hMEqug
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹تا حالا در باغچه یا حیاط خانهتان درختی کاشتهای؟ اصلاً شده پای نهالی بنشینی و قد کشیدنش را تماشا کنی؟ وقتی نهالی میکاری، اگر باغبان خوب و دلسوزی باشی، هرچند وقت یکبار باید شاخههای اضافی آن را هرس کنی تا حسابی قد بکشد و بلندبالا شود.
اید زیر نور آفتاب باشد تا جان بگیرد و هرازگاهی هم باید با کود تغذیهاش کنی. اگر نهال نوپایت را به حال خودش رها کنی و آنچنانکه باید به آن رسیدگی نکنی؛ کمکم قامتش کج میشود و برگهایش میریزد. رشدش کند میشود و ممکن است حتی خشک شود و از دست برود.
شاید نهال نوپای تو از اینکه شاخههایش را میبُری، آزرده شود. شاید دلش بخواهد فقط به او آب و آفتاب بدهی و کاری به کار شاخههای هرسنشدهاش نداشته باشی؛ اما تو باغبان دلسوزی هستی که میدانی نهالت گاه باید رنج هرس شدن را به جان بخرد تا به بار بنشیند.
درست مثل نهال کوچک تو، هر چیزی در این عالم برای رشدش نیاز به رسیدگی و بررسی و اصلاح دارد. هر چیزی را اگر به حال خودش رها کنی و معایبش را به آن گوشزد نکنی، شاید زنده بماند؛ اما آنچنان که باید، رشد نخواهد کرد.
حالا فرض کن چند گروه دوستی داری. دوستان دانشگاهت، همکارانت و دوستان هممحلهای و همسایگانت. به تناسب ارتباطی که با هر کدام از این دستهها داری، نوع برخوردت با آنها متفاوت است. شاید به اقتضای شرایط محل کارت، همکارانت تو را مورد مهر و محبت و تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز قرار دهند. ممکن است گهگداری دوستان دانشگاهت لابلای شوخیهای خودمانی، یک رفتار ناخوشایندت را به رویت بیاورند و تو هم شاید به دل بگیری و به مذاقت خوش نیاید. گاهی ممکن است همسایۀ دیوار به دیواری، جلوی تو را بگیرد و از رفتار سردی که با او داشتهای، گلایه کند. لابلای تمام این برخوردها، تو به دنبال «دوست واقعیات» میگردی. گاهی تحمل انتقادها برایت سخت است و گاهی فکر میکنی برای بهتر رشد کردن و قدکشیدن، به این هرس شدنهای گاه و بیگاه محتاجی. درست نمیدانی کدام دستۀ دوستی مطلوب توست، اما احساس میکنی کسی که همیشه تأییدکننده رفتار و کلامت باشد، نمیتواند دستت را بگیرد و تو را بالا بکشد. دنبال نشانهای میگردی برای پیدا کردن یک دوست خوب.
🔸🔸 «من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک»؛ امام حسین علیهالسلام میفرمایند: کسی که تو را دوست دارد، [در مواقع لزوم] از تو انتقاد میکند و کسی که با تو دشمنی دارد، [در همه حال] از تو تعریف و تمجید میکند.
goo.gl/hMEqug
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹 خسته و گرسنهای. دلت هوس چیزی کرده که سرحالت بیاورد، اما نمیدانی چه! در کوچه دو نفر مشغول احوالپرسی و گپ زدن هستند.
کسی به آنها شیرینی تعارف میکند. هرکدام برای دیگری برمیدارند. سرحال شدهاند. میخندند. چشمت میافتد به شیرینیهای شکلاتی. خیلی وسوسهانگیزند. با خودت میگویی کاش کسی به تو هم شیرینی تعارف میکرد.
سوار تاکسی شدهای. راننده کلافه است. مسافری که جلو نشسته، با موبایلش ور میرود و مسافر صندلی عقب سرش را کرده توی کیفش. به محض اینکه در تاکسی مینشینی، کسی با یک جعبه کیک شکلاتی سرش را از پنجره داخل میآورد و به شما پیشنهاد میدهد برای همدیگر کیک بردارید. میگوید هر کس باید دیگران را به خوردن این کیک خوشمزه مهمان کند. تو هاج و واج ماندهای. دلت میخواهد دستت را دراز کنی، برای همه کیک برداری و کامشان را شیرین کنی. دل خودت قنج میرود برای اینکه کسی پیشقدم شود و برای تو هم چیزی بردارد، اما در کمال تعجب میبینی هیچ کس برای تو کیکی برنداشته. اصلاً انگار کسی متوجه کیکها نیست .هیچکس به آنها نگاه نمیکند. به ناچار، تو هم دستت را عقب میکشی. منصرف میشوی. نه تو برای کسی کیک برمیداری و نه هیچ کدام از افراد درون تاکسی برای تو.
وارد بانک میشوی. نوبت میگیری و روی یکی از صندلیهای خالی مینشینی. مرد جوانی کنارت نشسته. سخت مشغول حساب و کتاب است. باز هم ماجرای کیکهای شکلاتی تکرار میشود. مرد جوان آنقدر درگیر است که اصلاً کیکها را نمیبیند. تو هم وقتی میبینی قرار نیست کسی برایت کیک بردارد، از خیر مهمان کردن مرد جوان میگذری. شمارهات خوانده میشود. خودت را به باجه میرسانی. هم متصدی از کار سنگینش خسته است، هم تو از ماندن در صف انتظار طولانی بانک. چقدر خوردن یک کیک تازه میتواند هر دو نفرتان را سرحال بیاورد! باز هم به هردویتان کیک تعارف میکنند و میخواهند برای یکدیگر بردارید، اما این بار دیگر ماجرا را حفظ شدهای. دیگر به کیکها نگاه هم نمیکنی و درست همانطور که انتظار داشتی، متصدی باجه هم که مشغول صحبت با همکارش شده، اصلاً متوجه کیکها نمیشود.
در مدتی که بیرون از خانه هستی، شاید نزدیک به صد بار ماجرای کیکها تکرار میشود. در تمام مسیر افرادی را میبینی که مشغول خوردن کیکهای خوشمزه هستند اما تو... حتی یک بار هم کسی پیشقدم نشده که برایت کیک بردارد و تو هم با دیدن بیمیلی دیگران، از برداشتن کیک برایشان منصرف شدهای. خسته و کلافه به خانه برمیگردی. به امروز فکر میکنی. میبینی اصلاً کار سختی نبود. میتوانستی هم کام خودت را شیرین کنی، هم کام همۀ کسانی را که امروز در مسیرت قرار گرفته بودند؛ اما همه انقدر مشغول خودتان بودید که از سادهترین کار ممکن در حق دیگری کوتاهی کردید. همهتان بخیل بودید و نخواستید کام کسی شیرین شود. اصلاً حواستان نبود حتی.
بعید است وقتی کسی با لبخند زل بزند توی چشمانت و بگوید:« بفرمایید شیرینی!» تو کلافه شوی، حس بدی پیدا کنی، عصبانی شوی و یا پیشنهادش را رد کنی. امروز، در روزگاری که دنیای آدمها روز به روز شلوغتر میشود و گرفتاریهایشان مدام بیشتر، میتوانی روزی چندین بار کام خودت و دیگران را شیرین کنی. میتوانی یک جعبه پر از کیکهای شکلاتی تازه و خوشمزه دست بگیری و بیهیچ چشمداشتی، آن را میان آدمهای دوروبرت قسمت کنی. شاید اولش مثل همان روز تلخ، کسی مهربانی تو را جبران نکند و برایت کیکی برندارد، اما حتماً خودت از اینکه بقیه را به شیرینی مهمان کردهای، شیرینکام خواهی شد. زود باش جعبۀ کیک را بردار! چه کیکی خوشمزهتر از یک سلام شیرین با لبخند؟
🔸🔸 «اَلبَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: بخيل، كسى است كه در سلام كردن بخل ورزد.
[بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۲۰] / goo.gl/oABPd1
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹 خسته و گرسنهای. دلت هوس چیزی کرده که سرحالت بیاورد، اما نمیدانی چه! در کوچه دو نفر مشغول احوالپرسی و گپ زدن هستند.
کسی به آنها شیرینی تعارف میکند. هرکدام برای دیگری برمیدارند. سرحال شدهاند. میخندند. چشمت میافتد به شیرینیهای شکلاتی. خیلی وسوسهانگیزند. با خودت میگویی کاش کسی به تو هم شیرینی تعارف میکرد.
سوار تاکسی شدهای. راننده کلافه است. مسافری که جلو نشسته، با موبایلش ور میرود و مسافر صندلی عقب سرش را کرده توی کیفش. به محض اینکه در تاکسی مینشینی، کسی با یک جعبه کیک شکلاتی سرش را از پنجره داخل میآورد و به شما پیشنهاد میدهد برای همدیگر کیک بردارید. میگوید هر کس باید دیگران را به خوردن این کیک خوشمزه مهمان کند. تو هاج و واج ماندهای. دلت میخواهد دستت را دراز کنی، برای همه کیک برداری و کامشان را شیرین کنی. دل خودت قنج میرود برای اینکه کسی پیشقدم شود و برای تو هم چیزی بردارد، اما در کمال تعجب میبینی هیچ کس برای تو کیکی برنداشته. اصلاً انگار کسی متوجه کیکها نیست .هیچکس به آنها نگاه نمیکند. به ناچار، تو هم دستت را عقب میکشی. منصرف میشوی. نه تو برای کسی کیک برمیداری و نه هیچ کدام از افراد درون تاکسی برای تو.
وارد بانک میشوی. نوبت میگیری و روی یکی از صندلیهای خالی مینشینی. مرد جوانی کنارت نشسته. سخت مشغول حساب و کتاب است. باز هم ماجرای کیکهای شکلاتی تکرار میشود. مرد جوان آنقدر درگیر است که اصلاً کیکها را نمیبیند. تو هم وقتی میبینی قرار نیست کسی برایت کیک بردارد، از خیر مهمان کردن مرد جوان میگذری. شمارهات خوانده میشود. خودت را به باجه میرسانی. هم متصدی از کار سنگینش خسته است، هم تو از ماندن در صف انتظار طولانی بانک. چقدر خوردن یک کیک تازه میتواند هر دو نفرتان را سرحال بیاورد! باز هم به هردویتان کیک تعارف میکنند و میخواهند برای یکدیگر بردارید، اما این بار دیگر ماجرا را حفظ شدهای. دیگر به کیکها نگاه هم نمیکنی و درست همانطور که انتظار داشتی، متصدی باجه هم که مشغول صحبت با همکارش شده، اصلاً متوجه کیکها نمیشود.
در مدتی که بیرون از خانه هستی، شاید نزدیک به صد بار ماجرای کیکها تکرار میشود. در تمام مسیر افرادی را میبینی که مشغول خوردن کیکهای خوشمزه هستند اما تو... حتی یک بار هم کسی پیشقدم نشده که برایت کیک بردارد و تو هم با دیدن بیمیلی دیگران، از برداشتن کیک برایشان منصرف شدهای. خسته و کلافه به خانه برمیگردی. به امروز فکر میکنی. میبینی اصلاً کار سختی نبود. میتوانستی هم کام خودت را شیرین کنی، هم کام همۀ کسانی را که امروز در مسیرت قرار گرفته بودند؛ اما همه انقدر مشغول خودتان بودید که از سادهترین کار ممکن در حق دیگری کوتاهی کردید. همهتان بخیل بودید و نخواستید کام کسی شیرین شود. اصلاً حواستان نبود حتی.
بعید است وقتی کسی با لبخند زل بزند توی چشمانت و بگوید:« بفرمایید شیرینی!» تو کلافه شوی، حس بدی پیدا کنی، عصبانی شوی و یا پیشنهادش را رد کنی. امروز، در روزگاری که دنیای آدمها روز به روز شلوغتر میشود و گرفتاریهایشان مدام بیشتر، میتوانی روزی چندین بار کام خودت و دیگران را شیرین کنی. میتوانی یک جعبه پر از کیکهای شکلاتی تازه و خوشمزه دست بگیری و بیهیچ چشمداشتی، آن را میان آدمهای دوروبرت قسمت کنی. شاید اولش مثل همان روز تلخ، کسی مهربانی تو را جبران نکند و برایت کیکی برندارد، اما حتماً خودت از اینکه بقیه را به شیرینی مهمان کردهای، شیرینکام خواهی شد. زود باش جعبۀ کیک را بردار! چه کیکی خوشمزهتر از یک سلام شیرین با لبخند؟
🔸🔸 «اَلبَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: بخيل، كسى است كه در سلام كردن بخل ورزد.
[بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۲۰] / goo.gl/oABPd1
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.
▪️ #سبک_زندگی_حسینی
🔹🔹آدمهای زیادی از روبرویت رد میشوند. زن و مرد. پیر و جوان. مسیری سخت و طولانی را طی کردهای و حالا راحت و آسوده اینجا نشستهای.
منتظری کسی بیاید براندازت کند و چشمش را بگیری، بلکه تو و تعدادی از دوستانت را به بهایی بخرد. چند روزی میگذرد. کسی تو و دوستانت را که عقبتر نشسته بودید، برنمیدارد. عاقبت میوهفروش که از فروختنتان ناامید شده، شما را میریزد در جعبهای و میگذارد گوشۀ مغازه. هنوز نمیفهمی چه شده و قرار است چه اتفاقی بیفتد. کمی که دقت میکنی میبینی صورت چند تا از دوستانت؛ لکهدار شده است. یکی دوتایشان هم کمی بو میدهند. نگرانشان میشوی. فکر میکنی چه سرنوشتی در انتظار آنهاست؟ مینشینی کنارشان و غصهشان را میخوری. نگرانی که کمکم دارند خراب میشوند. انگار تو حواست به خودت هم نیست که چه بر سرت آمده. به گمانِ تو؛ فقط سیبهای اطرافت لک گرفتهاند و تر و تازگی قدیم را ندارند. پیش خودت خیال میکنی حتماً تو از این آفات و خرابیها ایمنی! حواست نیست که تو هم در همان جعبهای.
حواسش به این و آن است. مدام اینطرف و آنطرف را بررسی میکند. زن و مرد. پیر و جوان. آشنا و غریبه را. رفتار دیگران در نظرش بزرگ است. به همه دقت میکند. تذکر میدهد. راه میرود. سر تأسف تکان میدهد برای اطرافیانش و میترسد از عاقبتشان. مدام به آشنا و غریبه خرده و ایراد میگیرد. انگار خیالش از خودش راحت است. حتماً باید کارش خیلی درست باشد.
مثل مهندس ساختمانی میماند که نظارت و کنترل بر ساختوساز ساختمان خودش را رها کرده و رفته سر ساختمانهای اطراف و ایرادهای فنی آنها را میگیرد. به نداشتن کلاه ایمنی کارگران ساختمان مجاور ایراد میگیرد؛ به عدم رعایت نکات ایمنی در پیریزی ساختمان روبرویی تذکر میدهد ودآنقدر مشغول بررسی ساختمانهای دیگر شده است که حواسش به پیریزی ساختمان خودش هم نیست. حواسش نیست که به جای ذرهبین دست گرفتن و واکاوی عیوب اسکلت ساختمانهای دیگران، باید حواسش را بدهد به نقش ساختمان خودش. که نکند ساختمانش دچار همان نقصهایی باشد که از ساختمانهای اطراف میگیرد.
🔸🔸 «إیاک أن تَکونَ مِمَّن یخافُ عَلَی العِبادِ مِن ذُنوبِهِم ویأمَنُ العُقُوبَةَ مِن ذَنبِه» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: مبادا از کسانی باشی که به سبب گناهان بندگان خدا بر سرنوشت آنان بیمناک است، ولی خود را از سزای گناه خویش ایمن مید0اند.
[بحارالأنوار، ج 75، ص 12] / goo.gl/81JVRd
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
🔹🔹آدمهای زیادی از روبرویت رد میشوند. زن و مرد. پیر و جوان. مسیری سخت و طولانی را طی کردهای و حالا راحت و آسوده اینجا نشستهای.
منتظری کسی بیاید براندازت کند و چشمش را بگیری، بلکه تو و تعدادی از دوستانت را به بهایی بخرد. چند روزی میگذرد. کسی تو و دوستانت را که عقبتر نشسته بودید، برنمیدارد. عاقبت میوهفروش که از فروختنتان ناامید شده، شما را میریزد در جعبهای و میگذارد گوشۀ مغازه. هنوز نمیفهمی چه شده و قرار است چه اتفاقی بیفتد. کمی که دقت میکنی میبینی صورت چند تا از دوستانت؛ لکهدار شده است. یکی دوتایشان هم کمی بو میدهند. نگرانشان میشوی. فکر میکنی چه سرنوشتی در انتظار آنهاست؟ مینشینی کنارشان و غصهشان را میخوری. نگرانی که کمکم دارند خراب میشوند. انگار تو حواست به خودت هم نیست که چه بر سرت آمده. به گمانِ تو؛ فقط سیبهای اطرافت لک گرفتهاند و تر و تازگی قدیم را ندارند. پیش خودت خیال میکنی حتماً تو از این آفات و خرابیها ایمنی! حواست نیست که تو هم در همان جعبهای.
حواسش به این و آن است. مدام اینطرف و آنطرف را بررسی میکند. زن و مرد. پیر و جوان. آشنا و غریبه را. رفتار دیگران در نظرش بزرگ است. به همه دقت میکند. تذکر میدهد. راه میرود. سر تأسف تکان میدهد برای اطرافیانش و میترسد از عاقبتشان. مدام به آشنا و غریبه خرده و ایراد میگیرد. انگار خیالش از خودش راحت است. حتماً باید کارش خیلی درست باشد.
مثل مهندس ساختمانی میماند که نظارت و کنترل بر ساختوساز ساختمان خودش را رها کرده و رفته سر ساختمانهای اطراف و ایرادهای فنی آنها را میگیرد. به نداشتن کلاه ایمنی کارگران ساختمان مجاور ایراد میگیرد؛ به عدم رعایت نکات ایمنی در پیریزی ساختمان روبرویی تذکر میدهد ودآنقدر مشغول بررسی ساختمانهای دیگر شده است که حواسش به پیریزی ساختمان خودش هم نیست. حواسش نیست که به جای ذرهبین دست گرفتن و واکاوی عیوب اسکلت ساختمانهای دیگران، باید حواسش را بدهد به نقش ساختمان خودش. که نکند ساختمانش دچار همان نقصهایی باشد که از ساختمانهای اطراف میگیرد.
🔸🔸 «إیاک أن تَکونَ مِمَّن یخافُ عَلَی العِبادِ مِن ذُنوبِهِم ویأمَنُ العُقُوبَةَ مِن ذَنبِه» امام حسین علیهالسلام میفرمایند: مبادا از کسانی باشی که به سبب گناهان بندگان خدا بر سرنوشت آنان بیمناک است، ولی خود را از سزای گناه خویش ایمن مید0اند.
[بحارالأنوار، ج 75، ص 12] / goo.gl/81JVRd
📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه
🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Telegram
.