خانواده عقیق
195 subscribers
188 photos
87 videos
11 files
154 links
خانوادهٔ ما،
برخی فعالیت‌ها و کاراش
و تلاشمون برای کار تمیز فرهنگی :)
اينجا تو جريان برخی برنامه‌هاى ما قرار می‌گیرید.

ارتباط:
@vaji_gh

قم، خیابان شهداء (صفائیه) کوچه ۲۶، کوچه زینعلی، پلاک ۸
025-3784-8919
Download Telegram
#سبک_زندگی_حسینی

💢 چه شب بدی است امشب. گوشت پر شده از سر و صدای همزمان آژیر آتش نشانی، پلیس و اورژانس. از آن صداها گوش خراشتر، صدای جیغ و ناله و نفرین زن همسایه است و البته کفر گویی هایش. برق از چشمانت می پرد با حرفهایش. با خود فکر میکنی. به پسر همسایه که مرحوم شده. به اینکه گاه و بیگاه سلام و علیکی با او داشتی و به زن همسایه که همسرت می گفت همیشه صف اول، جای جانمازش مشخص و ثابت است. بین دو نماز مدام در حال ذکر گفتن و دعاست. بعد از نماز هم تا همه از مسجد بیرون نروند و صدای خادم در نیاید راهی خانه نمی شود. مجالس زنانه ماهانه اش را به یاد می آوری و با خود فکر می کنی آن همه عرض ارادتش به محضر خدا کجا رفته؟ چرا این قدر کفر می گوید؟! چرا اینقدر جمله هایی به زبان می آورد که هضم کردنشان آسان نیست؟!
با همین فکرها شبت روز می شود و فردا نیز روزت شب. بعد از شام، صحبت های همسرت از واقعه را می شنوی. صحبت هایی که او بعد از نماز از زن همسایه شنیده، البته نه در مسجد و صف اول نماز، که جلوی درب خانه نیم سوخته اش و در جمع اهالی ثابت مجالس ماهانه! همسرت برایت تعریف می کند که زن همسایه می گفته: «دیگر دل و دماغ نماز و مسجد را ندارم» «خدایی که بخواهد جواب این همه عبادتش را اینگونه بدهد، لایق عبادت نیست!» «چرا باید این بلا سر من بیاید» «کجا بوده آن خدایی که این همه برایش نماز خواندم؟» «چه شد اثر آن همه ذکر و دعا؟» «گل پسرم را خدا به ناحق از من گرفت» «چرا خدا ندید این همه بچه های معتاد و دزد را؟» «چرا پسر نازنین من؟» و هرچه زنها به او امتحان الهی و صبوری را یادآوری می کردند و روضه های ماهانه را، فایده نداشته که نداشته! یک نفس عمیق می کشی. یک نفس عمیق طولانی. و به این فکر می کنی اگر خودت جای او بودی چه می کردی؟ گوش هایت هنوز از صدای آژیر دیشب پر هستند.
—---------—
💠 امام حسین (ع) می فرمایند: همانا مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است. هرجا منافعشان بیشتر تامین شود(به همان سمت) زبان می چرخانند و چون به بلا آزمایش شوند، دین داران (واقعی) اندک خواهند بود.

📖 منبع: کتاب سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان:
سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی
سازمان اوقاف و امورخیریه

🌐 www.aghighfa.ir
🆔 @aghighmedia_org
#سبک_زندگی_حسینی

💢هنوز داری به حرف های دوستت فکر می کنی، شاید حتی کمی مثل «او» دنبال عیب و ایرادی می گردی که به این روزش انداخت . اتفاقی که هر کس آن را بشنود، باور نمی کند. شده از آن هایی که یک روزه صفحه زندگی شان ورق می خورد! از همان ابتدای جوانی، مسیر زندگی تان دو تا شد. «تو» رفتی دنبال درس و حالا هم مشغول زندگی معمولی خودت هستی و «او» نیز رفت به دنبال بلند پروازی هایش. از همان اول حرف های عجیبی می زد. اینکه این طور درس خواندن و زندگی کردن وقت تلف کردن است و اگر کمی هوش داشته باشی، سری می شوی در سرها! به قول معروف از آن هایی بود که می خواهند ره صد ساله را یک شبه بروند.

هم محله ای بودنتان باعث می شد تا هر از چند گاهی در کوچه و خیابان «او» را ببینی که البته بیشتر وقت ها هم مشغول صحبت با تلفن همراه بود و با سر، سلامی میکرد و تو هم جوابی می دادی و می رفتی. گاهی وقت ها هم تلفنی سراغی از «تو» میگرفت! که البته دلیلش «تو» نبودی و یا پولی برای قرض می خواست و یا در جستجوی ضامن و دوست و آشنا برای حل شدن مشکلش در بانک بود . نگرانش بودی و هر بار که دربارۀ کارش سئوال می کردی، جواب درست و حسابی نمی گرفتی! از حرف هایش فهمیده بودی که رفته سراغ خانه های محله های فقیرنشین. خانه ها را با کلک بازی و دغل کاری به قیمت های پایین می خرد و آپارتمان می سازد، بلکه یک شبه بار چند ساله اش را ببندد.

مدتی زیادی نگذشت. شاید دو سال شاید هم بیشتر. عده ای پیرمرد و پیرزن در محله تان و در جلوی خانه اش جمع شدند برای گرفتن حق و حقوقشان. «او» به پلیس زنگ زد و آنها را مزاحم خطاب کرد. مزاحمانی که املاکشان را فروخته اند حالا دارند حق و حقوق زیادی طلب می کنند! همه شان را دست خالی برگرداند ولی با چشم گریان و زبانی که ناله و نفرینش قطع نمی شد. دو سه ماه بعد با خوشحالی «تو» را دید و دعوتت کرد تا به دیدن آپارتمانش بروی. به هوشش اعتراف کنی و نتیجه زحمات چند ساله اش را ببینی. قراری باهم گذاشتید و از هم جدا شدید. قراری که هیچ وقت محقق نشد. عصر همان روز بود که آپارتمان نوسازش فرو ریخت! از همان اول ساخت مدام تکرار می کرد که مواظب همه چیز بوده، از شناژ گرفته تا اسکلت و نازک کاری و تکمیل نهایی! هرچه فکر می کند نمیفهمد اشکال کارش کجاست و همین نفهمیدن دیوانه اش کرده است. حالا بدبختی صد ساله را یک شبه بدست آورده است.

🔘🔘🔘

💠امام حسين(ع) می فرمایند:
بپرهيز از ستم بر كسى كه غير از خدا ياورى در مقابل تو ندارد.

📖 منبع: کتاب سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان:
سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی‌عسگرنجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🌐 www.aghighmedia.org
🆔 @aghighmedia_org
🔻 به ما بپیوندید 👇
https://t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
#سبک_زندگی_حسینی

💢 از بچگی در خصوص موفقیت و اینکه باید در زندگی موفق شوی زیاد شنیده ای. از مادر، پدر، کعل ها و بقیه...یکی شان زندگی را به نردبان تشبیه می کرد و تو را به کسی کخ باید از آن بالا بروی و دیگری پله های یک خانه را مثال می زد که برای رسیدن به پشت بام باید آن ها را پشت سر بگذاری.

از همان بچگی تصورت این بود که موفقیت بالای پشت بام است به این فکر می کردی که باید نردبان چوبی بزرگ خاک خورده گوشه حیاط را برداری و پله ها را با سرعت بالا بروی تا به موفقیت برسی. به همین سادگی!

دبستان شروع شد و «تو» با علاقه به پیشرفت و رسیدن به به موفقیت، درس خواندن را شروع کردی. به کلاس پنجم که رسیدی فکر کردی دیگر برای دکتر شدن به قدر کافی درس خوانده ای!

پیش مادر مهربانت رفتی و فکرهایت را به «او» گفتی و «او» با یک لبخند و نوازش آگاهت کرد که از این نردبان باید پله پله بالا بروی و نمی شود به یکباره از پله اول به پله آخر برسی.

حالا بزرگ شده ای و درست است که می دانی نمی شود از کلاس های ابتدایی مستقیم به دکترا رفت اما باز هم گه گاه حرف هایی می زنی و فکرهایی می کنی که گویا فراموش کرده ای رسیدن به بالا باید پله پله باشد، نه یکباره.

گاهی با ناراحتی به خدا می گویی: «جرا به دوستم اینهمه نعمت دادی و به من نه؟» و شاید به خاطر همین طرز فکر است که فراموش می کنی مقدمات رسیدن به پله بعدی را آماده کنی. شده ای مثل دانش آموزی که غرق تصورات رفتن به دانشگاه است اما برای مطالعه وقت نمی گذارد و حکایت پشت کنکور ماندنش شده نقل ثابت مجالس فامیل و بستگان.

غرق می شوی در همین فکر و خیال ها و فراموش می کنی که پله اول را درست بالا نیامده ای.پله ای که اگر درست بالا آمده بودی، زمینه ساز صعودت به پله های بعدی و رسیدن به اوج بود!


💠امام حسین (ع) می فرمایند: شکر«تو» بر نعمت گذشته، زمینه ساز نعمت آینده است.

📖 منبع: کتاب سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🌐 www.aghighfa.ir
🆔 @aghighmedia_org

🔻 به ما بپیوندید 👇
https://t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
#سبک_زندگی_حسینی

💢 مالک یک کشتی تجاری بزرگ هستی. اموالت را جمع کرده ای و زده ای به دل دریا برای یک سفر طولانی. هر نوع امکاناتی که بخواهی، در کشتی ات فراهم است. اتاق اختصاصی مجلل، آشپز و غذای خوب، انواع و اقسام امکانات رفاهی و تفریحی و... کشتی پر است از اموال و کالاهای صادراتی ات. به مقصد که برسی، معامله پر سودی انتظارت را می کشد. تمام اموالت را تبدیل به طلا و جواهر کردی و هرازگاهی سری بهشان می زنی. از ته دل ذوق می کنی و از خودت راضی می شوی. اینها ثمرۀ تمام عمر تو است.

همه چیز خوب و مرتب است اما ناگهان به هم میریزد. به آنی طوفان از راه میرسد. دلت شور افتاده. نه فکر معامله پر سود آرامت می کند، نه دیدن و شمردن طلا و جواهراتت. خدا خدا می کنی که اتفاقی نیفتد. اموال و دارایی ات سر به فلک می کشد، هزاران کارمند و زیردست داری، مدرک تحصیلی بالایی داری و از خانواده ی سرشناسی هم هستی؛ اما حالا که طوفان شده، هیچ کدام اینها به کارت نمی آید. دلت را نه سرمایه ات آرام می کند، نه طلا و جواهرات، نه حتی سمت و جایگاهت در بین اهالی کشتی. کشتی بزرگ تو رو به غرق شدن است. ناخدا دیگر ماندن را صالح نمی بیند. از همه می خواهد که همه چیز را رها کنند، جلیقه نجات بپوشند و سوار قایق ها شوند. لحظات آخر است. حاصل عمر و سرمایه ات که در کشتی مانده، برایت هیچ اهمیتی ندارد. تنها به نجات جانت فکر می کنی.

ترجیح می دادی هیچ ثروتی نداشتی، اما شناگر ماهری بودی. کاش سرمایه ات در این طوفان به کارت می آمد. سوار قایق کوچکی شده ای و غرق شدن کشتی بزرگت را به چشم می بینی. انگار نه انگار که تو صاحب آن کشتی بزرگ بوده ای. در قایق نجات همه یکساناند. از آشپز و خدمتکار و ناخدا گرفته تا تو که صاحب همه آن ثروت بوده ای. همه لباس هایتان یکدست شد... جلیقه نجات تو که مالک هستی با کارگرت تفاوتی ندارد. حسرت می خوری به کارگر ساده ات که مثل ماهی شنا می کند و بقیه را نجات می دهد

شنا، تنها چیزی است که در طوفان به کار می آید. چیزی که تو با تمام ثروتت نداری.


💠امام حسین (ع) می فرمایند: اى بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنیا و تجملات آن قرار ندهید که همانا قبر خانه ای است که در آن تنها عمل صالح مفید و نجات بخش است؛ پس مواظب باشید که غفلت نکنید!


📖 منبع: کتاب سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی، ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🌐 www.aghighfa.ir
🆔 @aghighmedia_org

🔻 به ما بپیوندید 👇
https://t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
#سبک_زندگی_حسینی

💢 آدم های زیادی از روبرویت رد می شوند. زن و مرد. پیر و جوان. مسیری سخت و طولانی را طی کرده ای و حالا راحت و آسوده اینجا نشسته ای. منتظری کسی بیاید براندازت کند و چشمش را بگیری، بلکه تو و تعدادی از دوستانت را به بهایی بخرد.

چند روزی می گذرد. کسی تو و دوستانت را که عقب تر نشسته بودید، برنمی دارد. عاقبت میوه فروش که از فروختنتان ناامید شده، شما را می ریزد در جعبه ای و می گذارد گوشه مغازه. هنوز نمی فهمی چه شده و قرار است چه اتفاقی بیفتد. کمی که دقت می کنی می بینی صورت چند تا از دوستانت؛ لکه دار شده است. یکی دوتایشان هم کمی بو می دهند.

نگرانشان می شوی. فکر می کنی چه سرنوشتی در انتظار آنهاست؟ می نشینی کنارشان و غصه شان را می خوری. نگرانی که کم کم دارند خراب می شوند. انگار تو حواست به خودت هم نیست که چه بر سرت آمده. به گمان تو؛ فقط سیب های اطرافت لک گرفته اند و تر و تازگی قدیم را ندارند. پیش خودت خیال می کنی حتما ایمنی! حواست نیست که تو هم در همان جعبه ای.


حواسش به این و آن است. مدام این طرف و آن طرف را بررسی می کند. زن و مرد. پیر و جوان. آشنا و غریبه را. رفتار دیگران در نظرش بزرگ است. به همه دقت می کند. تذکر می دهد. راه می رود. سر تأسف تکان می دهد برای اطرافیانش و می ترسد از عاقبتشان. مدام به آشنا و غریبه خرده و ایراد می گیرد. خیالش از خودش راحت است. مثل مهندس ساختمانی می ماند که نظارت و کنترل بر ساخت و ساز ساختمان خودش را رها کرده و رفته سر ساختمان های اطراف و ایرادهای فنی آنها را می گیرد.

به نداشتن کلاه ایمنی کارگران ساختمان مجاور ایراد می گیرد؛ به عدم رعایت نکات ایمنی در پی ریزی ساختمان روبرویی تذکر می دهد و آنقدر مشغول بررسی ساختمان های دیگر شده است که حواسش به پی ریزی ساختمان خودش هم نیست. حواسش نیست که به جای ذره بین دست گرفتن و واکاوی عیوب اسکلت ساختمان های دیگران، باید حواسش را بدهد به ساختمان خودش. که نکند ساختمانش دچار همان نقص هایی باشد که از ساختمان های اطراف می گیرد.


💠 امام حسین (ع) می فرمایند: مبادا از کسانی باشی که به سبب گناهان بندگان خدا بر سرنوشت آنان بیمناک است، ولی خود را از سزای گناه خویش ایمن می داند.


📖 منبع: کتاب سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🌐 www.aghighfa.ir
🆔 @aghighmedia_org

🔻 به ما بپیوندید 👇
https://t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹 نشسته‌ای روی نیمکت همیشگی‌ات در پارک نزدیک خانه. عابران را نگاه می‌کنی که با چهره‌های شاداب و سرزنده، از روبرویت رد می‌شوند.

سرت را به اطراف می‌چرخانی. خانواده‌ای بچه‌هایشان را به سمت وسایل بازی می‌برند. ِ در طرف دیگر پارک اعضای یک فامیل بزرگ، دور هم نشسته‌اند. تا آنجا که در میدان دید توست، هیچ‌کس تنها نیست، تنها تویی که تنهایی.

آن‌قدر سخنرانی کرده بودی در باب حق بودن خودت و ناحق بودن بقیه، که خودت هم باورت شده بود همه بدهکار تواند! یاد کلمات گزنده خودت می‌افتی: «خانوم! شما چرا خام این جماعت می‌شی؟ اینا یه مشت آدم نوکیسه‌ان! عین مگس دور شیرینی، دنبالم افتادن که تیغم بزنن. دو روز دیگه که جیبمو خالی کردن، اسم منم نمیارن. خیال کردن من احمقم. دست ‌به ‌یکی کردن پاشدن اومدن اینجا که به ما پول قرض بده بریم غذاپزی بزنیم یه لقمه نون درآریم! زکّی، مگه خودم چلاقم؟»

همسرت چقدر تقلا کرده بود که رشته اخوت میان تو و برادرانت پاره نشود و بدگمان نباشی به آن‌ها. چقدر توی گوشت خوانده بود که خواهر و برادری برای همین وقت‌هاست که تو بزرگ‌تری، باید دست کوچک‌ترها را بگیری. چقدر التماست کرده بود فحاشی و بددهنی را کنار بگذاری و آنها را از خودت نرنجانی، اما دست آخر درآمده بودی که: «تو این خونه حرف، حرف منه. دیگه کسی حق نداره اسمی از خواهر و برادرام بیاره. از امروز تا وقتی که آدم بشن، قطع رابطه!» و به همین آسانی، این دلخوری کوچک را بهانه کرده بودی برای بریدن از خانواده‌ات.

نفس عمیق می‌کشی؛ دلت ریش شده از یادآوری گذشته سردت. دست به عصا می‌گیری و بلند می‌شوی. سنگینی قهر 20 ساله‌ای که عذاب قطع صله‌رحم را بر گردنت انداخته، کمرت را خم کرده است. تنهایی‌ات را می‌کشانی در پیاده‌روی پارک. صدای قهقه خانواده بغلی پارک را برداشته و توی سرت می‌پیچد.

🔸🔸 درست از همان روزی که به دنیا آمد، همه هستی‌اش یک چیز بود: برادرش. چه در تمام روزهایی که حتی یک گام جلوتر از او برنداشت و چه در تمام شب‌هایی که در صدر دعاهایش، «فدا شدن برای او» بود. جانش برای این برادر در می‌رفت. برای برادری که هرگز به خودش اجازه نداده بودکه «برادر» صدایش کند و صمیمانه‌ترین خطابش، «آقای من» بود. الا یک بار؛ همان یک‌بار که آقایش او را فرستاده بود پی آب برای اهل و عیالش. سر از پا نمی‌شناخت از شوق این‌که می‌تواند کاری کند برای برادرش. وقتی برگشت اما، نه دستی مانده بود، نه مشکی و خون فرق شکافته‌اش، نمی‌گذاشت خوب ببیند اطرافش را.

همان یک‌بار بود که صدا زد: «برادر! مرا دریاب» وقتی در آغوشش جان داد، امام حسین(ع) جمله‌ای گفت که پیش از آن، در داغ هیچ‌کس نگفته بود: «حالا کمرم شکست...»

[بحاراالنوار، ج 45 ص 40] / goo.gl/NHEzKq

📖 از کتاب: همه روزها روز توست
✏️ نویسنده: پرستو عسگرنجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹راه‌حل خیلی چیزها را خوب بلدی و وقتی دچارش میشوی سردرگم نیستی که چگونه حلش کنی. به در بسته نمی‌خوری و می‌دانی دقیقا باید چه کنی تا مشکلت حل شود. مریضی که بگیری وحشت زده نمی‌شوی! به سراغ دکتر می‌روی و بعید است به سراغ مکانیک، تعمیرکار کولر یا لوله‌کش بروی!

خنده دار نیست؟! هر چیزی راهی مشخص دارد و از مسیر خودش حل می‌شود. نمی‌شود بذر گندم کاشت و توقع داشت درخت هلو پدید بیاید! نمی‌شود قرمه‌سبزی بار گذاشت و توقع داشت قیمه بادمجان پخته شود. خودت بهتر از هر کسی می‌دانی که کافیست به دکتر مراجعه کنی تا با نظرش و داروهایی که می‌دهد مشکلت حل شود.

خیلی از دردهای امروزمان درمانشان آنقدرها جست‌وجو کردن و آزمون و خطا نمی‌خواهد. همیشه شخص معتمدی هست که راه حل درست را پیش رویت بگذارد. درست مثل یک پزشک توانمند. نسخة پزشک متخصص برای درمان مشکلت آن قدر برایت آرامش‌بخش است، آن قدر به تأثیرگذار بودنش اطمینان داری که نه ته دلت خالی می‌شود، نه قید درمان را می‌زنی و نه سراغ روش و توصیة دیگری می‌روی.

حالا فرض کن برای کاستی‌های بزرگترت، برای غفلت‌هایت، برای لغزش‌های گاه و بیگاهت، برای خطوط سیاهی که هر از گاهی صفحة سفید روحت را خط‌خطی می‌کند، برای غم و اندوهی که گاهی از سر غفلت‌ها و گناهان سراغت می‌آید ومسیر بخشیده شدن را برایت سخت و دور جلوه می‌دهد، راه حلی خاص معرفی شده باشد. چه خواهی کرد؟ به سراغ تعمیرکار کولر و لوله‌کش و کابینت‌ساز می‌روی یا راه‌حلی که مسیرش برایت مشخص شده است؟

🔸🔸امام حسین علیه السلام می‌فرمایند: براى هر غم و دردى درمان و دوائى است و جبران و درمان گناه، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند است.

yon.ir/qPKp4

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی، ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹 خیلی از زندگی‌اش ناراضی است. همیشه زبانش به گله و شکایت باز است که خرج‌ها رفته بالا و درآمدها کم شده و زندگی نمی‌چرخد و هر بار هم از «تو» سئوال می‌کند که:

«قبول داری؟»

«تو» هم مجبور می‌شوی برای اینکه فکر نکند آن همه سخنرانی‌اش را گوش نکردی، شانه‌ای بالا بیندازی و با گفتن «چه عرض کنم؟!» از مغازه‌اش بیرون بیایی.

از همان روزهای اولی که به این محله آمدی، هر بار که گذرت به این میوه‌فروشی افتاد، حکایت همین بود. گله و شکایت از وضعیت کار و کاسبی!

میوه فروشی‌ای که اهالی محل اسمش را گذاشته‌اند:

«میوه فروشی شبانه روزی»

راست هم می‌گویند. هر وقت که سراغش بروی، باز است. حتی در ظهرهای گرم تابستان که کسی از خانه بیرون نمی‌آید، شاگردش را نشانده پای مغازه و شب‌ها هم تا مطمئن نشود که دیگر کسی برای خرید میوه بیرون نمی‌آید، مغازه را نمی‌بندد. روز تعطیل و وقت نماز و... هم نمی‌شناسد! همیشه چراغش روشن است و منتظر است تا خریداری پیدا شود! بماند که جنس‌هایش تعریف چندانی ندارد و به قول معروف زیر و روی جنسش یکی نیست!

صحبت‌هایش «تو» را یاد میوه‌فروش محله قبلی‌تان می‌اندازد. با اینکه مغازه‌اش خیلی کوچک‌تر بود، و تنوع میوه‌هایش کمتر، ولی هر بار سراغش می‌رفتی، دوست داشتی کمی بیشتر در مغازه بمانی تا صحبت‌هایش را بیشتر گوش کنی.

هر بار کسی از او سئوال می‌کرد که «وضع کاسبی چطور است؟» شروع می‌کرد به شکر خدا و می‌گفت:

«اون قدری که باید برسه، می‌رسه!»

صبح‌ها با بقیه کاسب‌ها کرکره مغازه را بالا می‌زد و با بقیه هم تعطیل می‌کرد. البته نماز جماعتش هم هیچ‌گاه تعطیل نمی‌شد. کمی قبل از وقت نماز، صدای قرآن رادیوی کوچکش را زیاد می‌کرد و آستین‌هایش را بالا می‌زد، مشتری‌ها را راهی می‌کرد و راهی مسجد می‌شد. بیشتر وقت‌هایی هم که از نماز بر می‌گشت، مشتری‌ها جلوی مغازه‌اش انتظارش را می‌کشیدند.

قبل تر‌ها با خودت فکر می‌کردی که اگر کمی بیشتر پای مغازه بایستد، وضعش بهتر می‌شود ولی از وقتی میوه‌فروشی شبانه روزی را دیده‌ای، فهمیده‌ای که رزق و روزی دست کسی دیگر است.

🔸🔸«لَيست العِفَّةُ بِمانِعَةٍ رِزْقا، ولا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً»؛ امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: نه عفّت و مناعت مانع روزى مى‌شود و نه حرص زدن روزى بيشتری مى‌آورد.

أعلام‌ الدين، ص ۴۲۸ / goo.gl/h69y4J

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی،
ریحانه علامه فلسفی، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
Forwarded from خانواده عقیق
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹 خیلی از زندگی‌اش ناراضی است. همیشه زبانش به گله و شکایت باز است که خرج‌ها رفته بالا و درآمدها کم شده و زندگی نمی‌چرخد و هر بار هم از «تو» سئوال می‌کند که:

«قبول داری؟»

«تو» هم مجبور می‌شوی برای اینکه فکر نکند آن همه سخنرانی‌اش را گوش نکردی، شانه‌ای بالا بیندازی و با گفتن «چه عرض کنم؟!» از مغازه‌اش بیرون بیایی.

از همان روزهای اولی که به این محله آمدی، هر بار که گذرت به این میوه‌فروشی افتاد، حکایت همین بود. گله و شکایت از وضعیت کار و کاسبی!

میوه فروشی‌ای که اهالی محل اسمش را گذاشته‌اند:

«میوه فروشی شبانه روزی»

راست هم می‌گویند. هر وقت که سراغش بروی، باز است. حتی در ظهرهای گرم تابستان که کسی از خانه بیرون نمی‌آید، شاگردش را نشانده پای مغازه و شب‌ها هم تا مطمئن نشود که دیگر کسی برای خرید میوه بیرون نمی‌آید، مغازه را نمی‌بندد. روز تعطیل و وقت نماز و... هم نمی‌شناسد! همیشه چراغش روشن است و منتظر است تا خریداری پیدا شود! بماند که جنس‌هایش تعریف چندانی ندارد و به قول معروف زیر و روی جنسش یکی نیست!

صحبت‌هایش «تو» را یاد میوه‌فروش محله قبلی‌تان می‌اندازد. با اینکه مغازه‌اش خیلی کوچک‌تر بود، و تنوع میوه‌هایش کمتر، ولی هر بار سراغش می‌رفتی، دوست داشتی کمی بیشتر در مغازه بمانی تا صحبت‌هایش را بیشتر گوش کنی.

هر بار کسی از او سئوال می‌کرد که «وضع کاسبی چطور است؟» شروع می‌کرد به شکر خدا و می‌گفت:

«اون قدری که باید برسه، می‌رسه!»

صبح‌ها با بقیه کاسب‌ها کرکره مغازه را بالا می‌زد و با بقیه هم تعطیل می‌کرد. البته نماز جماعتش هم هیچ‌گاه تعطیل نمی‌شد. کمی قبل از وقت نماز، صدای قرآن رادیوی کوچکش را زیاد می‌کرد و آستین‌هایش را بالا می‌زد، مشتری‌ها را راهی می‌کرد و راهی مسجد می‌شد. بیشتر وقت‌هایی هم که از نماز بر می‌گشت، مشتری‌ها جلوی مغازه‌اش انتظارش را می‌کشیدند.

قبل تر‌ها با خودت فکر می‌کردی که اگر کمی بیشتر پای مغازه بایستد، وضعش بهتر می‌شود ولی از وقتی میوه‌فروشی شبانه روزی را دیده‌ای، فهمیده‌ای که رزق و روزی دست کسی دیگر است.

🔸🔸«لَيست العِفَّةُ بِمانِعَةٍ رِزْقا، ولا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً»؛ امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: نه عفّت و مناعت مانع روزى مى‌شود و نه حرص زدن روزى بيشتری مى‌آورد.

أعلام‌ الدين، ص ۴۲۸ / goo.gl/h69y4J

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی،
ریحانه علامه فلسفی، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹صدای زنگ پیامک گوشی‌ات می‌آید. گوشی را برمی‌داری و نگاهش می‌کنی. دوستت است. پیامک داده که:
«بدبخت شدم! بالأخره طلاقش رو گرفت!»
دیدن این پیامک و محتواش به هیچ‌وجه برایت عجیب نبود. با آن وضع دعواهای روزانه‌ای که برایت تعریف می‌کرد و هر روز در دادگاه بودنشان، توقعی غیر از این هم نداشتی. البته یک سال پیش وضع به گونه‌ای دیگر بود. از عشقش به نامزدش می‌گفت و از این‌که می‌خواهند یک زندگی استثنایی بسازند و از اینکه می‌خواهند مردم داستان لیلی و مجنون را فراموش کنند و داستان آن‌ها تاریخی شود.

از همان روزهای اول آشنایی‌شان چند روز یک بار می‌آمد و می‌گفت که بینشان چه حرف‌هایی رد و بدل شده و چه قرار و مدارهایی گذاشتند! از این می‌گفت که از این زن‌های عقب مانده و قدیمی نیست و برنامه‌های شبکه‌های ماهواره‌ای را مرتب دنبال می‌کند، مد روز می‌پوشد، مد روز فکر می‌کند و مد روز رفتار می‌کند. البته بعضی روزها هم می‌آمد و گله‌های کوچکی می‌کرد. یک روز می‌گفت نامزدش خواسته ریش‌هایش را بزند و به او گفته باید سر و وضعش مد روز شود تا جلوی فامیل آبرویشان نرود. یک روز دیگر می‌گفت نامزدش گفته باید انگشترهای قدیمی‌اش را طلا کند و بدون گردنبند طلا، پیش فامیل انگار چیزی کم دارد. گلایه می‌کرد اما نتیجه‌اش هم می‌شد تغییر! تغییری مطابق میل نامزدش!

مراسم عروسی‌اش را که به یاد می‌آوری، از خودت بدت می‌آید. تویی که این همه برای مهمانی رفتن مقید بودی، آن شب به مراسمی رفتی که برای دلخوشی فامیل انواع موسیقیِ حرام داشت و برنامه‌ و غذا. الان هم بعد از چند ماه دادگاه و دردسر، نتیجه این شده که دوستت به خاطر مهریه سنگینی که آن هم برای جلب نظر فامیل بوده، باید زندگی استثنایی‌اش را در زندان بگذراند.

🔸🔸 «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق» امام حسین علیه السلام می‌فرمایند:رستگـار نمی‌شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.

[بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳] / goo.gl/HvkyyR

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹تصور کن که خانه همسایه آتش‌سوزی شده و دود و آتش همه جا را گرفته. صدای داد و فریاد اهالی خانه بلند است. صاحب خانه از راه می‌رسد و با سرعت وارد خانه شده و خارج می‌شود.جلوتر می‌روی تا ببینی چه خبر است و چه کار می‌کند. صدای گریه کودکش از خانه می‌آید ولی هر بار که از خانه خارج می‌شود با خودش وسایل خانه را بیرون می‌آورد.تلویزیون، پول‌ها و مدارک، طلاها و بالاخره صدای گریه کودک قطع می‌شود و معلوم می‌شود که دیگر زنده نیست.

پیش مرد همسایه می‌روی و به او می‌گویی چرا وقتی داخل خانه رفتی، کودکت را نجات ندادی؟ جواب می‌دهد که درست است که او را نجات ندادم! ولی بالاخره چیزهای مهمی را بدست آوردم! پول، مدارک و طلاها و...
واکنش تو چیست؟! جواب معلوم است. وقتی قرار باشد بین مهم و مهم‌تر، یکی را انتخاب کنیم، کدام را باید ترجیح داد؟ اینجا دیگر ارزش مهم از بین می‌رود. مهم، وقتی مهم بود که مسألۀ کم اهمیت‌تری در مقابلش باشد ولی اگر یک مهم با یک مهم‌تر مقایسه شود، اینجا دیگر آن مسئله مهم می‌شود بی‌ارزش و مسئله مهم‌تر می‌شود ارزشمند.

اگر کسی بین این دو، مهم را انتخاب کند، سرزنش می‌شود! پول و مدارک و طلا مهم است ولی نجات جان کودک، مهم‌تر. این یک تصور خیالی است زیرا هیچ گاه ممکن نیست کسی جان بچه‌اش را به پول و طلا و ... بفروشد.
بعضی وقت‌ها تشخیص مهم و مهم تر به سادگی تصور خیالی بالاست. اما بعضی اوقات تشخیص، به این سادگی نیست. بعضی وقت‌ها پای آبروی آدم به میان می آید. در شرایطی قرار می‌گیری که اگر بخواهی به مالی که حق توست، برسی، باید از آبرویت بگذری. آبرو مهم تر است، پس حاضر می شود با نداری بسازی ولی مهم تر را فدای مهم نکنی. گاهی اوقات کار بالاتر می رود و پای جان میان می‌آید. نه تنها جان خودت بلکه جان خودت و عزیزانت.
این‌طور نیست که همیشه جان با ارزش تر باشد. بعضی مسائل هست که باید جان را هم فدای آن‌ها بکنی. البته به این بستگی دارد که ازرش جان خودت را بدانی و ارزش آن مسائل را و البته بتوانی درست تشخیص بدهی!

🔸🔸 «فَإنّي لا أرَى المَوتَ إلاّ سَعادَةً ولا الحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلاّ بَرَماً» امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: به راستى كه من مرگ را جز خوش‌‏بختى نمى‏دانم ، و زندگى با ستمكاران را جز ملال.

[بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۱۹] / goo.gl/HvkyyR

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹در خیابان راه می‌روی که اطلاعیه‌ای توجهت را جلب می‌کند. مسابقات دوچرخه‌سواری کشوری. دوست داری توانایی خودت را محک بزنی و در این مسابقه شرکت کنی. تعداد شرکت‌کنندگان زیاد است.

همگی خود را برای روز مسابقه آماده می‌کنید. چند ماهی وقت داری برای تمرین کردن و مهیا شدن. نقشۀ راه از دستت نمی‌افتد. مسیرهای مسابقه را در نقشه بارها و بارها بررسی می‌کنی تا بتوانی مسیر را به خوبی، بی‌آنکه منحرف و یا گم شوی؛ در روز مسابقه طی کنی و اولین نفری باشی که خود را به خط پایان می‌رساند.

روز مسابقه از راه می‌رسد. تو و همۀ شرکت‌کنندگان پشت خط می‌ایستید و با سوتِ داور، پا بر رکاب؛ حرکت می‌کنید. کم‌کم فاصله دوچرخه‌سوارها از هم زیاد می‌شود. عده‌ای جلوتر، تعدادی هم عقب‌تر و تو هم در میانه جمعیت. همه سخت در تکاپو هستند. هرکس می‌خواهد در طول مسیر مسابقه بیشتر رکاب بزند و از دیگران سبقت بگیرد. همه می‌دانید که باید در کمترین زمان ممکن، خود را به خط پایان برسانید؛ والا حتی اگر مسیر را کامل طی کنید و از خط پایان هم عبور کنید، اما اولین نفر نباشید؛ مقام اول را کسب نخواهید کرد.

به نفس‌نفس افتاده‌ای. چشمت به خط پایان است و تمام فکر و ذکرت پیش مدالی است که امیدواری بر گردنت بیاویزند. گروهی جلوتر هستند و فاصله‌شان نسبت به یکدیگر کمتر است. تندتر رکاب می‌زنی تا خودت را به آن‌ها نزدیک کنی. می‌دانی کسی برنده خواهد شد که شتاب بیشتری داشته باشد و بتواند زودتر از دیگران خود را به انتهای مسیر برساند.

بعضی کارها هست که فقط صرف انجام دادنشان به ما چیزی نمی‌دهد. یعنی ملاک فقط اجرای آن‌ها نیست؛ سرعت و زمان انجام دادنشان هم اهمیت دارد. کارهایی هست که باید برای انجام دادنشان از دیگران سبقت بگیریم و فرصت‌ها را غنیمت بشماریم. درست مثل مسابقه‌ای که اگر در آن شتاب نکنی، چیزی جز خستگی راه برای تو نمی‌ماند و چقدر سخت است که کسی سختی راه را بچشد، اما چشمش به درخشش مدالی روشن نشود.

کارهای خوب زیاد است. آدم‌هایی که کارهای خوب انجام می‌دهند هم کم نیستند. «تو» باید فرقی با آن‌ها داشته باشی تا عملت بیشتر به چشم بیاید. باید کاری کنی که «تو» را یک سر و گردن بالاتر بکشد از همۀ دوروبری‌هایت. باید کاری کنی کارستان!

🔸🔸 «اَيُّهَا النّاسُ نافِسوا فِى المَکارِمِ وَ سارِعوا فِى المَغانِمِ وَ لا تَحتَسِبوا بِمَعروفٍ لَم تَجعَلوا» امام حسین† علیه‌السلام می‌فرمایند: اى مردم در خوبى‏ها با یکدیگر رقابت کنید و در بهره‌ گرفتن از فرصت‏ها شتاب نمایید و کار نیکى را که در انجامش شتاب نکرده‏اید، به حساب نیاورید.


[كشف‏الغمة، ج 2، ص 29] / goo.gl/vPGUk1

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹تصور کن به کسی یک کیف پر از اسکناس بدهند و به او بگویند می‌تواند هر کاری که می‌خواهد با آن انجام دهد. مثلاً می‌تواند همۀ اسکناس‌ها را دور بریزد، با آن‌ها چیزی بخرد یا حتی می‌تواند پس‌اندازشان کند. اختیار با خودش است.

او نگاهی به کیف پول می‌کند،‌ دستی در میان اسکناس‌ها می‌برد و به فکر فرو می‌رود. می‌داند این کیف پول؛ چیز کمی نیست و با آن خیلی کارها می‌تواند بکند. فکر می‌کند برای اینکه نظر اطرافیانش را به خودش جلب کند چه‌کار کند. فکرهای زیادی پشت سر هم از ذهنش می‌گذرد. عاقبت تصمیمش را می‌گیرد. یک تصمیم عجیب! تصمیم می‌گیرد هرروز یک‌ مُشت از اسکناس‌هایش را بر‌دارد و برود در میانۀ بازار و کار نامتعارفی با پول‌هایش انجام دهد که برای دیگران جدید و غیرقابل تصور باشد. می‌خواهد خودش را بکند توی چشم بقیه تا همه خیال کنند او آدم ثروتمندی است که هر کاری از دستش برمی‌آید.

وارد بازار می‌شود. کمی این‌طرف و آن‌طرف را نگاه می‌کند. دست در کیفش می‌کند و دسته‌ای از اسکناس‌ها را برمی‌دارد و مچاله می‌کند و به‌ جای دستمال به صورتش می‌کشد و راه می‌رود! روز دیگر مُشتی از آن‌ها را جلوی اهالی بازار آتش می‌زند و می‌سوزاند. روزی دیگر چند اسکناس دیگر را پاره می‌کند و جلوی پایش می‌ریزد و ... کارهایش عجیب است و دور از عقل. کم‌کم احترامش پیش اهالی بازار کم می‌شود. همه به چشم ملامت به او نگاه می‌کنند، اما او حسابی حواسش پرت است و گمان می‌کند کارهایش جدید و جالب‌اند. حواسش نیست که روز به روز، کیف پولش خالی‌تر می‌شود و شأنش کمتر!

حالا تصور کن به جای آن کیف پر از اسکناس، کیفی پر از «ثروت احترام و عزت» به تو بدهند و بگویند می‌توانی هر کاری که می‌خواهی با آن بکنی. مثلاً می‌توانی همۀ «احترام‌ها» را دور بریزی یا کاری کنی که به ارزش و احترام تو اضافه شود. یک وسیله هم به تو می‌دهند که بشود ابزار کارت! حالا اختیار با خودت است که با کارهای نامتعارف؛ ارزش و اعتبار خودت را خدشه‌دار کنی یا به بهترین وجه از آن بهره ببری.

زبان، همان وسیلۀ چندکاره‌ای است که در اختیار توست. ابزاری که اگر روش استفادۀ صحیح از آن را بلد باشی، می‌توانی به مددش کیف «احترام و عزت» را هر روز پُرتر کنی. اما اگر نابلد باشی و ابزار گرانبهایت بشود وسیله‌ای برای شوخی‌های نابجا، حرف‌های سخیف و سبک، دروغ و غیبت و...، آن وقت تو می‌مانی و کیف پولی که هر روز خالی‌تر و بی‌ارزش‌تر از قبل می‌شود.

🔸🔸 «لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم» امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.

goo.gl/x7q6gs

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹تا حالا در باغچه یا حیاط خانه‌تان درختی کاشته‌ای؟ اصلاً شده پای نهالی بنشینی و قد کشیدنش را تماشا کنی؟ وقتی نهالی می‌کاری، اگر باغبان خوب و دلسوزی باشی، هرچند وقت یک‌بار باید شاخه‌های اضافی آن را هرس کنی تا حسابی قد بکشد و بلندبالا شود.

اید زیر نور آفتاب باشد تا جان بگیرد و هرازگاهی هم باید با کود تغذیه‌اش کنی. اگر نهال نوپا‌یت را به حال خودش رها کنی و آن‌چنان‌که باید به آن رسیدگی نکنی؛ کم‌کم قامتش کج می‌شود و برگ‌هایش می‌ریزد. رشدش کند می‌شود و ممکن است حتی خشک شود و از دست برود.

شاید نهال نوپای تو از اینکه شاخه‌هایش را می‌بُری، آزرده ‌شود. شاید دلش بخواهد فقط به او آب و آفتاب بدهی و کاری به کار شاخه‌های هرس‌نشده‌اش نداشته باشی؛ اما تو باغبان دلسوزی هستی که می‌دانی نهالت گاه باید رنج هرس شدن را به جان بخرد تا به بار بنشیند.

درست مثل نهال کوچک تو، هر چیزی در این عالم برای رشدش نیاز به رسیدگی و بررسی و اصلاح دارد. هر چیزی را اگر به حال خودش رها کنی و معایبش را به آن گوشزد نکنی، شاید زنده بماند؛ اما آن‌چنان که باید، رشد نخواهد کرد.

حالا فرض کن چند گروه دوستی داری. دوستان دانشگاهت، همکارانت و دوستان هم‌محله‌ای و همسایگانت. به ‌تناسب ارتباطی که با هر کدام از این دسته‌ها داری، نوع برخوردت با آن‌ها متفاوت است. شاید به اقتضای شرایط محل کارت، همکارانت تو را مورد مهر و محبت و تعریف و تمجیدهای اغراق‌آمیز قرار دهند. ممکن است گه‌گداری دوستان دانشگاهت لابلای شوخی‌های خودمانی، یک رفتار ناخوشایندت را به رویت بیاورند و تو هم شاید به دل بگیری و به مذاقت خوش نیاید. گاهی ممکن است همسایۀ دیوار به دیواری، جلوی تو را بگیرد و از رفتار سردی که با او داشته‌ای، گلایه کند. لابلای تمام این برخوردها، تو به دنبال «دوست واقعی‌ات» می‌گردی. گاهی تحمل انتقادها برایت سخت است و گاهی فکر می‌کنی برای بهتر رشد کردن و قدکشیدن، به این هرس شدن‌های گاه و بی‌گاه محتاجی. درست نمی‌دانی کدام دستۀ دوستی مطلوب توست، اما احساس می‌کنی کسی که همیشه تأییدکننده رفتار و کلامت باشد، نمی‌تواند دستت را بگیرد و تو را بالا بکشد. دنبال نشانه‌ای می‌گردی برای پیدا کردن یک دوست خوب.

🔸🔸 «من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک»؛ امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: کسی که تو را دوست دارد، [در مواقع لزوم] از تو انتقاد می‌کند و کسی که با تو دشمنی دارد، [در همه حال] از تو تعریف و تمجید می‌کند.

goo.gl/hMEqug

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹 خسته و گرسنه‌ای. دلت هوس چیزی کرده که سرحالت بیاورد، اما نمی‌دانی چه! در کوچه دو نفر مشغول احوال‌پرسی و گپ زدن هستند.

کسی به آن‌ها شیرینی تعارف می‌کند. هرکدام برای دیگری برمی‌دارند. سرحال شده‌اند. می‌خندند. چشمت می‌افتد به شیرینی‌های شکلاتی. خیلی وسوسه‌انگیزند. با خودت می‌گویی کاش کسی به تو هم شیرینی تعارف می‌کرد.

سوار تاکسی شده‌ای. راننده کلافه است. مسافری که جلو نشسته، با موبایلش ور می‌رود و مسافر صندلی عقب سرش را کرده توی کیفش. به محض اینکه در تاکسی می‌نشینی، کسی با یک جعبه کیک‌ شکلاتی سرش را از پنجره داخل می‌آورد و به شما پیشنهاد می‌دهد برای همدیگر کیک بردارید. می‌گوید هر کس باید دیگران را به خوردن این کیک خوشمزه مهمان کند. تو هاج و واج مانده‌ای. دلت می‌خواهد دستت را دراز کنی، برای همه کیک برداری و کامشان را شیرین کنی. دل خودت قنج می‌رود برای اینکه کسی پیشقدم شود و برای تو هم چیزی بردارد، اما در کمال تعجب می‌بینی هیچ کس برای تو کیکی برنداشته. اصلاً انگار کسی متوجه کیک‌ها نیست .هیچ‌کس به آن‌ها نگاه نمی‌کند. به ناچار، تو هم دستت را عقب می‌کشی. منصرف می‌شوی. نه تو برای کسی کیک برمی‌داری و نه هیچ کدام از افراد درون تاکسی برای تو.

وارد بانک می‌شوی. نوبت می‌گیری و روی یکی از صندلی‌های خالی می‌نشینی. مرد جوانی کنارت نشسته. سخت مشغول حساب و کتاب است. باز هم ماجرای کیک‌های شکلاتی تکرار می‌شود. مرد جوان آن‌قدر درگیر است که اصلاً کیک‌ها را نمی‌بیند. تو هم وقتی می‌بینی قرار نیست کسی برایت کیک بردارد، از خیر مهمان کردن مرد جوان می‌گذری. شماره‌ات خوانده می‌شود. خودت را به باجه می‌رسانی. هم متصدی از کار سنگینش خسته است، هم تو از ماندن در صف انتظار طولانی بانک. چقدر خوردن یک کیک تازه می‌تواند هر دو نفرتان را سرحال بیاورد! باز هم به هردویتان کیک تعارف می‌کنند و می‌خواهند برای یکدیگر بردارید، اما این بار دیگر ماجرا را حفظ شده‌ای. دیگر به کیک‌ها نگاه هم نمی‌کنی و درست همان‌طور که انتظار داشتی، متصدی باجه هم که مشغول صحبت با همکارش شده، اصلاً متوجه کیک‌ها نمی‌شود.

در مدتی که بیرون از خانه هستی، شاید نزدیک به صد بار ماجرای کیک‌ها تکرار می‌شود. در تمام مسیر افرادی را می‌بینی که مشغول خوردن کیک‌های خوشمزه هستند اما تو... حتی یک بار هم کسی پیشقدم نشده که برایت کیک بردارد و تو هم با دیدن بی‌میلی دیگران، از برداشتن کیک برایشان منصرف شده‌ای. خسته و کلافه به خانه برمی‌گردی. به امروز فکر می‌کنی. می‌بینی اصلاً کار سختی نبود. می‌توانستی هم کام خودت را شیرین کنی، هم کام همۀ کسانی را که امروز در مسیرت قرار گرفته بودند؛ اما همه انقدر مشغول خودتان بودید که از ساده‌ترین کار ممکن در حق دیگری کوتاهی کردید. همه‌تان بخیل بودید و نخواستید کام کسی شیرین شود. اصلاً حواستان نبود حتی.

بعید است وقتی کسی با لبخند زل بزند توی چشمانت و بگوید:« بفرمایید شیرینی!» تو کلافه شوی، حس بدی پیدا کنی، عصبانی شوی و یا پیشنهادش را رد کنی. امروز، در روزگاری که دنیای آدم‌ها روز به روز شلوغ‌تر می‌شود و گرفتاری‌هایشان مدام بیشتر، می‌توانی روزی چندین بار کام خودت و دیگران را شیرین کنی. می‌توانی یک جعبه پر از کیک‌های شکلاتی تازه و خوشمزه دست بگیری و بی‌هیچ چشمداشتی، آن را میان آدم‌های دوروبرت قسمت کنی. شاید اولش مثل همان روز تلخ، کسی مهربانی تو را جبران نکند و برایت کیکی برندارد، اما حتماً خودت از این‌که بقیه را به شیرینی مهمان کرده‌ای، شیرین‌کام خواهی شد. زود باش جعبۀ کیک را بردار! چه کیکی خوشمزه‌تر از یک سلام شیرین با لبخند؟

🔸🔸 «اَلبَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ» امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: بخيل، كسى است كه در سلام كردن بخل ورزد.

[بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۲۰] / goo.gl/oABPd1

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org
▪️ #سبک_زندگی_حسینی

🔹🔹آدم‌های زیادی از روبرویت رد می‌شوند. زن و مرد. پیر و جوان. مسیری سخت و طولانی را طی کرده‌ای و حالا راحت و آسوده اینجا نشسته‌ای.

منتظری کسی بیاید براندازت کند و چشمش را بگیری، بلکه تو و تعدادی از دوستانت را به بهایی بخرد. چند روزی می‌گذرد. کسی تو و دوستانت را که عقب‌تر نشسته بودید، برنمی‌دارد. عاقبت میوه‌فروش که از فروختنتان ناامید شده، شما را می‌ریزد در جعبه‌ای و می‌گذارد گوشۀ مغازه. هنوز نمی‌فهمی چه شده و قرار است چه اتفاقی بیفتد. کمی که دقت می‌کنی می‌بینی صورت چند تا از دوستانت؛ لکه‌دار شده است. یکی دوتایشان هم کمی بو می‌دهند. نگرانشان می‌شوی. فکر می‌کنی چه سرنوشتی در انتظار آن‌هاست؟ می‌نشینی کنارشان و غصه‌شان را می‌خوری. نگرانی که کم‌کم دارند خراب می‌شوند. انگار تو حواست به خودت هم نیست که چه بر سرت آمده. به گمانِ تو؛ فقط سیب‌های اطرافت لک گرفته‌اند و تر و تازگی قدیم را ندارند. پیش خودت خیال می‌کنی حتماً تو از این آفات و خرابی‌ها ایمنی! حواست نیست که تو هم در همان جعبه‌ای.

حواسش به این و آن است. مدام این‌طرف و آن‌طرف را بررسی می‌کند. زن و مرد. پیر و جوان. آشنا و غریبه را. رفتار دیگران در نظرش بزرگ است. به همه دقت می‌کند. تذکر می‌دهد. راه می‌رود. سر تأسف تکان می‌دهد برای اطرافیانش و می‌ترسد از عاقبتشان. مدام به آشنا و غریبه خرده و ایراد می‌گیرد. انگار خیالش از خودش راحت است. حتماً باید کارش خیلی درست باشد.

مثل مهندس ساختمانی می‌ماند که نظارت و کنترل بر ساخت‌وساز ساختمان خودش را رها کرده و رفته سر ساختمان‌های اطراف و ایرادهای فنی آن‌ها را می‌گیرد. به نداشتن کلاه ایمنی کارگران ساختمان مجاور ایراد می‌گیرد؛ به عدم رعایت نکات ایمنی در پی‌ریزی ساختمان روبرویی تذکر می‌دهد ودآن‌قدر مشغول بررسی ساختمان‌های دیگر شده است که حواسش به پی‌ریزی ساختمان خودش هم نیست. حواسش نیست که به جای ذره‌بین دست گرفتن و واکاوی عیوب اسکلت ساختمان‌های دیگران، باید حواسش را بدهد به نقش ساختمان خودش. که نکند ساختمانش دچار همان نقص‌هایی باشد که از ساختمان‌های اطراف می‌گیرد.

🔸🔸 «إیاک أن تَکونَ مِمَّن یخافُ عَلَی العِبادِ مِن ذُنوبِهِم ویأمَنُ العُقُوبَةَ مِن ذَنبِه» امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند: مبادا از کسانی باشی که به سبب گناهان بندگان خدا بر سرنوشت آنان بیمناک است، ولی خود را از سزای گناه خویش ایمن می‌د0اند.

[بحارالأنوار، ج 75، ص 12] / goo.gl/81JVRd

📖 از کتاب: سبک زندگی حسینی
✏️ نویسندگان: سید محمد علی جلالی، فاطمه سلیمانی
ریحانه علامه فلسفی ، پرستو علی عسگر نجاد
📚 تولید: #خانواده_هنری_تبلیغی_عقیق
📗 نشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

🔻 به ما بپیوندید 👇
t.me/joinchat/AAAAADvv0wsy15MZ0G9VHA

www.AghighMedia.org
@AghighMedia_org