آزار حکومتی زنان ایرانی در خیابان ادامه دارد. یکی از کاربران توییتر تجربه خود را از آزار گشت ارشاد نوشته است:
«حرکت جدید گشت ارشاد رو امروز به چشم دیدم.
توی کوچهمون منتظر جای پارک بودم یه آقایی کنار ماشینم راه میرفت، احساس خطر کردم و در ماشین رو قفل کردم.
"گشت موتوری ارشاد" که ظاهرن کارش پرسهزدن توی کوچهها بود از کنارم رد شد و یکم جلوتر...
دوباره دور زد و دو تا نرهغولی که روی موتور بودن بهم خیره شدن
بعد رفتن کنار همون آقایی که کنار ماشینم پرسه میزد و شروع به حرف زدن کردن.
همون لحظه از کوچهمون رفتم بیرون و موتوریا پشت سرم اومدن
کلی کوچه پسکوچه و خیابونای مختلف رفتم تا بیخیال شدن
جوری که از جهانشهر به گوهردشت رسیدم
اینی که برای ما ساختید امنیت نیس...
امیدوارم این استرسها رو بچه و خواهر مادر خودتون تجربه کنه
پشت فرمون فقط گریه میکردم و از استرس نفس عمیق میکشیدم.»
هر روز جنایات جمهوری اسلامی گریبان ایرانیان را میگیرد.
یکی از روشهای مبارزه با دیکتاتور بازگو کردن موثر داستانها و روایتهای شکنجه و آزار است. گاهی امکان تهیه فیلم و عکس وجود دارد و گاهی خیر.
در هر دو صورت چگونه میتوان از جامعه مدنی حمایت کنیم؟
در دورهای که به زودی برگزار میشود دو متخصص ایرانی، فرید حائرینژاد، مستند ساز و نوید خزانهای وکیل و مشاور حقوقی، به شما آموزش میدهند چطور محتوایی قوی و موثر تولید کنید.
لینک یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=yO99QSl3eMY&feature=youtu.be
فرم ثبت نام:
https://docs.google.com/forms/d/1aAsiWt_C9XLUMSR2a5ZpOu8FDcIvMhIosU_NOJHtMb8/edit
کانال تلگرام دوره:
https://t.me/advocatingforothers
- برای آشنایی با جلسات این دوره نیز میتوانید به وبسایت سر بزنید:
https://tavaana.org/advocating-for-others/
#گشت_ارشاد
#یاری_مدنی_توانا
«حرکت جدید گشت ارشاد رو امروز به چشم دیدم.
توی کوچهمون منتظر جای پارک بودم یه آقایی کنار ماشینم راه میرفت، احساس خطر کردم و در ماشین رو قفل کردم.
"گشت موتوری ارشاد" که ظاهرن کارش پرسهزدن توی کوچهها بود از کنارم رد شد و یکم جلوتر...
دوباره دور زد و دو تا نرهغولی که روی موتور بودن بهم خیره شدن
بعد رفتن کنار همون آقایی که کنار ماشینم پرسه میزد و شروع به حرف زدن کردن.
همون لحظه از کوچهمون رفتم بیرون و موتوریا پشت سرم اومدن
کلی کوچه پسکوچه و خیابونای مختلف رفتم تا بیخیال شدن
جوری که از جهانشهر به گوهردشت رسیدم
اینی که برای ما ساختید امنیت نیس...
امیدوارم این استرسها رو بچه و خواهر مادر خودتون تجربه کنه
پشت فرمون فقط گریه میکردم و از استرس نفس عمیق میکشیدم.»
هر روز جنایات جمهوری اسلامی گریبان ایرانیان را میگیرد.
یکی از روشهای مبارزه با دیکتاتور بازگو کردن موثر داستانها و روایتهای شکنجه و آزار است. گاهی امکان تهیه فیلم و عکس وجود دارد و گاهی خیر.
در هر دو صورت چگونه میتوان از جامعه مدنی حمایت کنیم؟
در دورهای که به زودی برگزار میشود دو متخصص ایرانی، فرید حائرینژاد، مستند ساز و نوید خزانهای وکیل و مشاور حقوقی، به شما آموزش میدهند چطور محتوایی قوی و موثر تولید کنید.
لینک یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=yO99QSl3eMY&feature=youtu.be
فرم ثبت نام:
https://docs.google.com/forms/d/1aAsiWt_C9XLUMSR2a5ZpOu8FDcIvMhIosU_NOJHtMb8/edit
کانال تلگرام دوره:
https://t.me/advocatingforothers
- برای آشنایی با جلسات این دوره نیز میتوانید به وبسایت سر بزنید:
https://tavaana.org/advocating-for-others/
#گشت_ارشاد
#یاری_مدنی_توانا
Forwarded from آموزشکده توانا
یکی از هموطنانمان مطلبی در شبکه اکس منتشر کرده است، این روایت آزار را بخوانید:
«ما نه آواره بودیم نه غریب
دیشب تو خیابون یه خانم چادری شروع کرد بهم فحش دادن، تا جوابش رو دادم شوهرش با مشت کوبید تو صورتم، میزد و فحشم میداد
انقدر شوک شده بودم که هیچ ریاکشنی نتونستم بدم، آمبیانس محیط قطع شد، صدا نمیشنیدم، همه چیز اسلوموشن شد؛
دومی رو که زد مردم ریختن ازم دورش کردن
فقط یه صدا میشنیدم میگفت دخترم برو مگه نمیبینی اینها وحشیان
قدم نمیتونستم بردارم
یه خانمی تکونم داد گفت عزیزم فقط برو
میلرزیدم
جلو چند تا مغازه اون ورتر نشستم، آقای صاحبمغازه برام آب آورد
گفت خانم من شرمندهام
آکسان جمله شو گذاشت رو کلمهی (من)
از شرمندگی و استیصال تو چشمهاش بغضم سنگینتر شد
حتی نتونستم جوابش رو بدم
.............
خوابم نمیبرد
ترسیده بودم
بغض داشت خفهام میکرد
وسط اینهمه فشاری که داشتم به خودم میاوردم که خشمم رو سرکوب کنم حرف یه نفر که گفت صد دفعه گفتم یه شالی چیزی همراهت باشه که این اتفاقها نیفته، خفهخونم رو بیشتر کرد
چرا اینجوری شدیم ماها؟
بعد وسط اینهمه تلاشم برای فراموش کردن وحشتی که تجربه کردم خبر حکم اعدام یکی دیگه از ماها میاد
باز سعی میکنم نفهمم که چی داره میشه و پیش خودم میگم دادگاه تجدیدنظر میذارن اینجوری نیست که، بعد یادم میفته چرا همینجوری اینهمهمون رو کشتن
باز غمبادم بیشتر میشه
تناقض داشت ریشریشم میکرد
الان اومدم خونه باز خوابم نمیبره صدای فحشهاشون میاد
صدای مشت اولش تو گوشم میپیچه حالم بده
خیلی نه فقط برای تحقیری که شدم نه فقط برای کتکی که خوردم
نه فقط برای بغض تو گلوم که اشک نمیشه
نه فقط برای دردی که میکشم نه فقط برای زندگی از دسترفتهمون
نه فقط برای ذرهذره زنده نموندنمون حالم بده برای این حد از ناتوانیم برای اینهمه ناتوانیمون
برای زور زیادشون برای غربتمون برای تنهاییمون برای اینهمه قدرتی که دارن
خوابم نمیبره
ترسیدم
چرا قلبم درد میکنه؟؟؟؟؟؟
ما نه آواره بودیم نه غریب»
متن کامل را اینجا بخوانید
در دوره رایگان داستانگویی شرکت کنید:
فرم ثبت نام:
https://docs.google.com/forms/d/1aAsiWt_C9XLUMSR2a5ZpOu8FDcIvMhIosU_NOJHtMb8/edit
کانال تلگرام دوره:
https://t.me/advocatingforothers
#گشت_ارشاد
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«ما نه آواره بودیم نه غریب
دیشب تو خیابون یه خانم چادری شروع کرد بهم فحش دادن، تا جوابش رو دادم شوهرش با مشت کوبید تو صورتم، میزد و فحشم میداد
انقدر شوک شده بودم که هیچ ریاکشنی نتونستم بدم، آمبیانس محیط قطع شد، صدا نمیشنیدم، همه چیز اسلوموشن شد؛
دومی رو که زد مردم ریختن ازم دورش کردن
فقط یه صدا میشنیدم میگفت دخترم برو مگه نمیبینی اینها وحشیان
قدم نمیتونستم بردارم
یه خانمی تکونم داد گفت عزیزم فقط برو
میلرزیدم
جلو چند تا مغازه اون ورتر نشستم، آقای صاحبمغازه برام آب آورد
گفت خانم من شرمندهام
آکسان جمله شو گذاشت رو کلمهی (من)
از شرمندگی و استیصال تو چشمهاش بغضم سنگینتر شد
حتی نتونستم جوابش رو بدم
.............
خوابم نمیبرد
ترسیده بودم
بغض داشت خفهام میکرد
وسط اینهمه فشاری که داشتم به خودم میاوردم که خشمم رو سرکوب کنم حرف یه نفر که گفت صد دفعه گفتم یه شالی چیزی همراهت باشه که این اتفاقها نیفته، خفهخونم رو بیشتر کرد
چرا اینجوری شدیم ماها؟
بعد وسط اینهمه تلاشم برای فراموش کردن وحشتی که تجربه کردم خبر حکم اعدام یکی دیگه از ماها میاد
باز سعی میکنم نفهمم که چی داره میشه و پیش خودم میگم دادگاه تجدیدنظر میذارن اینجوری نیست که، بعد یادم میفته چرا همینجوری اینهمهمون رو کشتن
باز غمبادم بیشتر میشه
تناقض داشت ریشریشم میکرد
الان اومدم خونه باز خوابم نمیبره صدای فحشهاشون میاد
صدای مشت اولش تو گوشم میپیچه حالم بده
خیلی نه فقط برای تحقیری که شدم نه فقط برای کتکی که خوردم
نه فقط برای بغض تو گلوم که اشک نمیشه
نه فقط برای دردی که میکشم نه فقط برای زندگی از دسترفتهمون
نه فقط برای ذرهذره زنده نموندنمون حالم بده برای این حد از ناتوانیم برای اینهمه ناتوانیمون
برای زور زیادشون برای غربتمون برای تنهاییمون برای اینهمه قدرتی که دارن
خوابم نمیبره
ترسیدم
چرا قلبم درد میکنه؟؟؟؟؟؟
ما نه آواره بودیم نه غریب»
متن کامل را اینجا بخوانید
در دوره رایگان داستانگویی شرکت کنید:
فرم ثبت نام:
https://docs.google.com/forms/d/1aAsiWt_C9XLUMSR2a5ZpOu8FDcIvMhIosU_NOJHtMb8/edit
کانال تلگرام دوره:
https://t.me/advocatingforothers
#گشت_ارشاد
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech